Telegram Web Link
تو شبیه پرستوها هستی
وقتی با کوچ بی‌هنگامی بهار را به خانه‌ام می‌آوری
وقتی با کوچ بی‌هنگامی بهار را از خانه‌ام می‌بری

بخوان!
با هرزبانی‌که عاشقانه‌ترست
آهنگین‌ترست
و واج‌های صمیمی‌تری دارد

بخوان!
حتی اگر شده اندازۀ پنجره‌ای
که بیش از حوصلۀ بهار بسته مانده‌ست
آن‌قدر بسته مانده‌ست
که اسمش را گذاشته‌اند دیوار.


لیلا_کردبچه
کیستی که من
جز او
نمی‌بینم و نمی‌یابم
دریای پشت کدام پنجره‌ای؟
که اینگونه شایدهایم را گرفته‌ای
زندگی را دوباره جاری نموده‌ای
پرشور زیبا و روان♥️

احمد_شاملو
اولین نخ سیگار…
همیشه قرار بوده آخرین هم باشد،
برای همه‌ی آن‌هایی که سال‌هاست نخ به نخ دود می‌کنند از همان نخِ اول!
مثل من که از همان حادثه‌ی اولین نگاه…
هر شب دوست داشتنت را تمام می‌کنم در خودم،
ولی هر روز صبح با طلوعِ خورشید آغاز می‌شوی!
برای دل کندن پیر شده ام
مثل بیماری که
روزهای آخر دست از مدوا کشیده است
حبس ابد با اعمال شاقه
هیچ زندانی پیری را نمی ترساند
و اعدام میتواند
یک موهبت باشد برای کسی که
طناب دار را می بوسد
آه این سرنوشت را
در خواب کودکی دیده بودم
برای کسی که خودش را آتش زده بود
پشیمانی دیر شده است
کمک نمی خواهم
دستت اگر می رسد
هیزمی بیفزا


مجتبی_رجبی
ای بی‌خبر از حال بیمارم.
معین و هایده.
[دردت، به قلب و روح و جانم زد
عشقت، فقط زخم زبانم زد...]
گفت بنشین برایت چایی دم کنم.
گفتم: مشغله ها زیاد و زمان من کمه...
گفت: «جانِ دل، انتظار زیادی ست به قدر چای دم کشیدنی کنارم بمانی؟»
سکوت کردم ؛
بی صدا نشستم و غرقِ افکارم شدم!
احوال عجیبی بود
و در مغزم حرف های زیادی در تردد بودند و به یکدیگر طعنه می‌زدند ،
و ماحصلِ تمام افکارم شد جمله‌ی دنجی در اتاق مشوش سَرم:
«ما عزیزترین لحظات زندگی مان، عزیزترین آدم های زندگی مان و عزیزترین قرار هایمان را موکول کردیم به زمانی دیگر؛ ندانستیم جهان منتظر آرام شدن دریای بیتاب زندگي و دلمان نمی‌ماند و چیست زندگی جز اینکه در هوای مطلوبِ عشق، نفس های ممتد بکشيم...»

آیسان_روحنواز
مرغ جانم ز آشیانه ی تن
جز به کویت کجا کند پرواز؟

عراقی
می ترسم از آدم ها …
آدم هایی که دست می گذارند
روی تنهایی ات …
مجوزِ ورود می گیرند …
و تنهاترت می کنند …
آدم هایی که سایه می اندازند روی
سرت و بی تفاوت، سایه سنگین
می کنند آدم هایی که ساده
می گیری بودنشان را …
و سخت می کنند گذرِ لحظه هایت را …
آدم هایی که کوهِ معرفت می شوی
برایشان و آنها مدام می لرزانندت با
آتشفشانِ بی معرفتی هاشان …
آدم هایی که به هزار و یک خاطره،
دلبستۀ شان می شوی…
و انها بي تفاوت ميگذرندو ميروند …
مبارک باش

تقویم های جهان را ورق بزن، در هر صفحه ای اگر سالی نو می شود تو نیز تازه شو.
در هر صفحه ای اگر جشنی بر پاست تو هم جشنی به پا کن.
در هر جایی اگر عید است تو هم عیدی بگیر.
در هر نقطه ای اگر کسی شادمان است تو هم شادمان باش.

زمستان یا بهار، همه فصل ها، فصل شروعی دوباره است.
با هر روزی باید آغاز شد زیرا آغازیدن همان شادمانی است.
با هر شروع خجسته ای ما نیز مبارک می شویم.

سال نو دیگران بر شما هم مبارک.


عرفان_نظرآهاری
.

پيش از آن‌که در اشک، غرقه‌ شوم
از عشق، چيزی بگو!


احمد_شاملو
.


یکبار هم به من گفت: «عزیزترینم»!

تا آن زمان هیچ واژه ای نتوانسته بود
تا این حد برایم جاودانه بماند
و کلمات فقط مشتی کلمات بودند در اقتضای زمان و مکانی محدود.
ولی «عزیزترینم...!» فکرش را بکنید که در میان تمام عزیزانی که دارد،
تو، 《ترینِ》 آنهایی! این یعنی مرا کاملا آزاد و شرافتمندانه دوست می داشت آنهم در کمالِ دارایی نه از روی ترس و تنهایی اش.

حمید_جدیدی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
نمی‌دانند؛
قرار هم نیست بدانند که چه چیز هایے تحمل کردیم تا همه چیز آرام باقے بماند!
استخوان در گلو زندگے کردیم و خیال کردند بے تفاوتیم!
پشتِ خنده هایمان اشڪ ریختیم و خیال کردند خوشے زده زیرِ دلمان...
کدام دل؟!
همان دلے که با خواب و خیالے مسموم شکستند...
ساکت ماندیم...
خیال کردند نمی‌فهمیم؛
اما نمی‌دانستند آدم اگر دلش بشکند ساکت می‌شود!
از خدا دور افتاده بودم، خدا را با خودت به خانه‌ی من آوردی .
سرد و تاریک بودم
نور و روشنایی را به اجاق من باز آوردی.
"زندگی ترکم کرده بود؛ زندگی آوردی..."


_از میان نامه‌های شاملو به آیدا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بخار چای داغ
هر روز
یادت را تکرار می کند،

از عشقی که می گفتی
بخاری بلند نشد ..


پویا_علیان
اگر به سختی دلشکسته شدی امّا هم‌چنان شهامت مهربان بودن با دیگران را داری، پس لایق عشقی عمیق‌ تر از اقیانوس هستی!


- نیکیتا گیل
مرا به خاطر دوست داشتنم ملامت نكنيد!
من چه مي‌دانستم "دوست داشتن" رنجى اين‌ چنين عميق دارد...
مگر نه اينكه دل به دل راه دارد؟!
دل من كه غرق در دلتنگى است...
مگر قرار بر اين نبود هر كه از چشمان‌مان دور شد، از دل‌مان هم مي‌رود؟!
مگر پس از هر سياهى، سپيدى نيست؟!
علت شب‌هاى طولانى پس از تو براى چيست؟!
مگر زمين گرد نبود؟!
چرا فقط آب‌ها در دل من تكان خورد؟!
ديگر حتى،
به ضرب المثل ها هم اعتمادى نيست...!
با تو
آفتاب
در واپسین لحظاتِ روزِ یگانه
به ابدیت لبخند مے زند.
با تو یک علف و همه جنگل ها
با تو یک گام و راهے به ابدیت.
ای آفریده یِ دستانِ واپسین!
با تو یک سڪوت و
هزاران فریاد.
دستانِ من از نگاهِ تو سرشار است.

شاملو

‌‌‎‌‌‌‌‌
رومن گاری چند روز بعد از مرگ همسرش
بآ شلیک گلوله به زندگی خودش پایان داد و نوشت:

«به خاطر همسرم نبود، دیگر کاری نداشتم. به من خوش گذشت، متشکرم و خداحافظ.»

مگه یه آدم چقد میتونه عاشق باشه که بدون اون طرف دیگه توی دنیا کاری نداشته باشه :)
دوست داشتنِ درست؛
تکمیل کننده‌ست نه تسخیر کننده،
یعنی من بدون اونم میتونم زندگی کنم
ولی با «اون» یه جورِ دیگه زندگی قشنگه🤍
نه در نگاه اول
بلکه عشق در آخرین نگاه است
زمانی که می‌خواهد از تو جدا شود
آن‌گونه که به تو می‌نگرد
به همان اندازه دوستت داشته است.

ناظم_حکمت
2025/06/30 11:09:44
Back to Top
HTML Embed Code: