Telegram Web Link
شش داستان کوتاه فروغ فرخزاد به چاپ دوم رسید

یادداشت کوتاهی درباره‌ی داستان‌های فروغ می‌خوانید، به‌قلم دکتر حسن میرعابدینی 👇
فروغ فرخزاد در چند داستان کوتاهی  که برای مجلات هفتگیِ سال 1336 نوشت، به‌خلاف روال معهود داستان‌نویسیِ زنانه، از کاربرد توصیف‌های ادیبانۀ کلیشه‌ای پرهیز کرد و به سادگیِ زبان گفتار رو آورد؛ چشم‌اندازهای طبیعت را هم، که در اکثر داستان‌های این دوره کارکردی روایی نداشتند، براساس ضرورت مضمونیِ داستان برگزید و به گفت‌وگوها نقشی مهم‌تر از توصیف‌ها بخشید.
داستان‌ها متعلق به دورۀ نخست کارِ ادبی فرخزاد و پیش از تحول فکری و هنری او در «تولدی دیگر» (1342) است. از این رو، آن‌ها را به قالب کتابی مستقل درنیاورد و رضا داد در لابه‌لای صفحات مطبوعات فراموش شوند.
اما داستان‌ها، با همۀ خامیِ صناعتِ به‌کاررفته در آن‌ها، از سادگی و صراحتی کمیاب در میان آثار زنان این دوره برخوردارند. نویسنده بیش از آن‌که همچون دیگر زنان نویسنده، در فکر اصلاح اجتماع و هشدار دادن به دختران باشد، تحول عاطفی و فردیِ شخصیت داستان را مدنظر دارد. همۀ داستان‌ها را زن جوانی به صیغۀ اول شخص مفرد روایت می‌کند که در پیِ شناخت نیمۀ دیگرِ خود، به ارتباطی عاطفی می‌اندیشد، اما با پی بردن به بازیچه شدن، یا جداییِ ناگزیر، پوچیِ پنهان در این رابطه را حس می‌کند. از این رو داستان‌های عاشقانۀ فرخزاد، فضایی سرد و تیره، آکنده از سرخوردگی و تنهایی و مرگ می‌یابند.
داستان «شکست» روایتِ حسِ خامِ عشق دورۀ نوجوانی با طنزی در کلام است. «دوست کوچک من» از خلال رابطۀ عاطفیِ زن با کودکی بیمار و تک‌افتاده، حسی بشردوستانه و مادرانه را بازتاب می‌دهد. «کابوس» داستانی اروتیک از دیدِ کودکی بدخواب‌شده، از سروصداهای اتاق خواب پدر و مادر است؛ اما عمدۀ داستان‌ها، مثل «بی‌تفاوت» و «اندوه فردا» و «انتها»، بازنماییِ رمانتیکِ احساساتِ درونیِ زنانه‌اند.
فرخزاد در این داستان‌ها، از منظری شخصی و زنانه عواطف و احساسات خود را بیان می‌کند و سنت حسب‌حال‌نویسیِ زنان داستان‌نویس را، به‌صراحت و با عصیانگریِ بیشتر، ادامه می‌دهد.


حسن میرعابدینی، دختران شهرزاد، زنان نویسندۀ ایرانی، نشر چشمه، 1400، صص 88 و 89.

#فروغ_فرخزاد
#حسن_میرعابدینی
#داستان
#داستان_کوتاه
#نشر_واج

@Vaajpub
1
برای تهیه‌ی این کتاب، به سایت‌های سی‌بوک و ایران‌کتاب، یا به آیدی نشر واج مراجعه کنید 👇
@vajpub @vajpub @vajpub
زادروز

#پروین_سلیمانی (بتول سلیمانی‌خو)
(۲۲ خرداد ۱۳۰۱، تهران ـ ۱۲ خرداد ۱۳۸۸، تهران)

بازیگر

@Vaajpub
8
زادروز

#حسین_سرشار
(۲۲ خرداد ۱۳۱۳، تهران - ۲۶ اسفند ۱۳۷۴)

بازیگر، استاد موسیقی و اُپرا

@Vaajpub
11
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقتی به سیر تو پرداختم
فهمیدم چقدر دنیا بزرگ است...

دنیا بزرگ است
و تا تورا تمام نکرده،
نمی‌توانم از دنیا بگذرم
همه‌چیز را از نو باید شروع کرد



#شمس_لنگرودی

@Vaajpub
23
بوف کور صادق هدایت در ژاپن بعد از 42 سال با شمایلی جدید تجدید چاپ می‌شود. هاکوسوی‌شا ناشر این کتاب آن را در مجموعه «قفسۀ کتاب‌های ابدی» جای داده. کتاب شامل «اصفهان نصف جهان» هم می‌شود که هر دو را آقای کیمی‌نوری ناکامورا ترجمه کرده است.


@Vaajpub
👏13
صد و دو سال پیش نمایندگی دولت فخیمه بریتانیا در هند، مجموعه‌ای محرمانه در چهار جلد درباره شخصیت‌های مهم ایران منتشر کرد و دو سال بعد در چند جلد ضمیمه این اطلاعات را کامل کرد. خواندنی و عبرت آموزست.

@Vaajpub
5👍1
من و شماهایی که در ایران هستیم احتمالا همین الان زندگی روزمره داریم. چای یا قهوه مان رو خورده ایم ،اخبار جنگ را دنبال کرده ایم و فارغ ازینکه دیشب را چه طور گذرانده ایم، یه گوشه ی ذهنمان این است که مثلا برای شام چه درست کنیم یا لباس های کثیف را کی بشوریم ... زندگی روزمره ادامه دارد حتی زیر بمباران!
اما" زندگی روزمره "این روزها به نظرم الان ارزشی به مراتب بیشتر از زنده ماندن دارد .مخصوصا هم اگر قرار است این دراما ادامه دار باشد ( که پیش بینی من این است) کسانی از نظر روانی قسر در می روند که بتوانند بیشتر به روزمرگی چنگ بزنند .خالد حسینی در رمان بادبادک باز از قدرت ایجاد حس امنیت روزمرگی می‌گوید: «پدرم همیشه چای را توی قوری مسی درست می‌کرد. صدای قل‌قل آب، صبح‌ها در کابل، حس امنیت می‌داد. حتی وقتی بمب‌ها صدا می‌کردند، باز هم آن صدا بود.»
کورت ونه گات در سلاخ خانه ی شماره ی پنج زمانی را توصیف می‌کند که بعد از بمباران درسدن از پناهگاه بیرون آمده اند و شهر را با خاک یکسان شده می‌بینند اما سربازی که کنارش بوده به دنبال دگمه ی پیراهن گمشده اش می گشته!
برای داشتن سلامت روان در این روزها احتمالا ما هم نیاز داریم دنبال آن دگمه ی گمشده باشیم ،یا به آوای قوری چای گوش بسپاریم .

برای ما انسان های معمولی این که در زیر بمباران و اخبار جنگ دنبال آب و نان باشیم، عاشق باشیم،ترسیده باشیم حتی عشق ابدی ببینیم یا جک بگوییم کاملا طبیعی و عادی است، ما می‌خواهیم زنده بمانیم و زندگی کنیم نه این که قهرمان باشیم !
درامای ایران ما متاسفانه پیش آمده و ممکن است ادامه داشته باشد.اما بهتر است مثل آنچه واسیلی گروسمن در کتاب زندگی و سرنوشت توصیف می‌کند، به شکست دادن جنگ فکر نکنیم ، چایی مان را دم کنیم و از آرامشی که ممکن است کوتاه ، موقت،ناپایدار و حتی دودشدنی باشد ولی در لحظه داریم ، لذت ببریم.
«زنی در آشپزخانه‌ای تاریک، با دو شمع، سوپ چغندر می‌پزد. او جنگ را شکست نمی‌دهد، فقط با آن سازگار می‌شود.»

@Vaajpub
54👍12
مگر چه می‌خواهم از وطن؟
‏جز لقمه‌ای نان و خیالی آسوده
‏چه می‌خواهم؟
‏جز تکه‌ای آفتاب و
بارانی که آهسته ببارد،
‏جز پنجره‌ای که رو به عشق و آزادی گشوده شود...

‏مگر چه خواستم از وطن که از من دریغ‌اش کردند؟


#شیرکو_بیکس

@Vaajpub
49👍2
معمولاً مملکت، مال حاکمان است
که موقع جنگ و بلایا اسمش را وطن می‌گذارند و تحویل ما می‌دهند!


#یپرم_عزیزخانی

@Vaajpub
👍6116
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت

روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری‌ست

روزی که دیگر درهای خانه‌شان را نمی‌بندند
قفل
افسانه‌یی‌ست
و قلب
برای زندگی بس است

روزی که معنای هر سخن دوست‌داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی

روزی که آهنگ هر حرف، زندگی‌ست
تا من به خاطرِ آخرین شعر رنج جست‌وجوی قافیه نبرم

روزی که هر لب ترانه‌یی‌ست
تا کمترین سرود، بوسه باشد

روزی که تو بیایی، برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود

روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم…

و من آن روز را انتظار می‌کشم
حتا روزی
که دیگر
نباشم. ‌

#احمد_شاملو


@Vaajpub
34👏3
امروز مجبور شدم به سربازی شلیک کنم که وقتی روی زمین افتاد، اسم زنش را صدا می‌کرد: «ماریا... ماریا...» و بعد جلوی چشمان من مُرد.
به گردنش آویزی بود که عکس عروسی خودش و دخترک کم‌سنی در آن بود. حدس زدم ماریاست. از خودم بدم آمد.

من معمولاً پای افراد را نشانه می‌گیرم. سعی می‌کنم آن‌ها را نکشم. فقط زخمی کنم تا دنبال ما نیایند. اما وقتی پای این سرباز را نشانه گرفته بودم، ناگهان خم شد و گلوله به سینه‌اش خورد.
حالا ماریای کوچکش چه‌قدر باید منتظر او بماند! چه قدر باید شال و پیراهن گرم ببافد که یک روز مردش از جنگ برگردد! ماریا حتی نمی‌داند که مردش زیر باران برای آخرین بار فقط اسم او را صدا زد.
جنگ بدترین فکر بشر است...
از بچگی فکر می‌کردم مگر آدم‌ها مجبورند با  هم بجنگند و حالا می‌بینم بله. گاهی مجبورند... چون آن‌ها که دستور جنگ را می‌دهند زیر باران نیستند.
میان گل‌ولای نیستند و با فکر چشمان سبز ماریا نمی‌میرند.

آن‌ها در خانه‌های گرمشان نشسته‌اند. سیگار می‌کشند و دستور می‌دهند... کاش اسلحه‌ام را به‌سمت رئیسانی می‌گرفتم که در خانه‌های گرمشان نشسته‌اند. بچه‌هایشان در استخر شنا می‌کنند و آن‌ها با یک خودنویس گران، حکم مرگ هزاران همسر ماریاها را امضا می‌کنند. راحت‌تر از نوشتن یک سلام.
جنگ را شرورترین افراد برمی‌انگیزانند و شریفترین افراد اداره می‌کنند.

ضدخاطرات
#آندره_مالرو

@Vaajpub
61👏7👍5
حمیدرضا صدر یک نامه‌ی خداحافظی با تهران داره که بخشی از اون رو می‌خونید:

‏“تهران عزیزم، تو شهر غول‌آسایی هستی و شاهد بزرگ شدنت بوده‌ام… می‌دانم شهرداری‌ها و سوداگران نابودت کرده‌اند… تهران عزیز دوستت دارم و کاری از دستم برنمی‌آید.”

@Vaajpub
60👍1
۸آگوست ۱۸۹۵، ملاقاتِ لئو تولستوی و آنتوان چخوف. چخوف گفته که تولستوی به‌خاطر بیماری نمی‌توانست برخیزد. درمورد خیلی چیزها حرف زدیم و وقت وداع گفت مرا ببوس! وقتی خم شدم تا ببوسمش گفت می‌دانی از نمایشنامه‌هایت متنفرم. شکسپیر نویسنده بدی بود و به‌نظرم مال تو بدتر هستند.

@Vaajpub
38👏5👍4
«یکی از صفات تحسین‌برانگیز ایرانیان اصیل علاقه صمیمانه‌ای است که نسبت به وطن خود دارند، آنان از اینکه وطنشان نقش بزرگ و بااهمیتی در تاریخ داشته احساس غرور می‌کنند و این احساس را از خودی و بیگانه مخفی نمی‌دارند.»

‏* هنریش بروگش، در سرزمین آفتاب.


@Vaajpub
👍2613👏4
به روز بعد از پس‌فردا در فارسی نمی‌گن فردای پس‌فردا، معادل بسیار زیبایی داره به نام پسین‌فردا. در شیراز حتی اهالی کلام برای روز چهارم پسین‌پس‌فردا و برای روز پنجم پسین‌پسین‌فردا استفاده می‌کنند.

@Vaajpub
👍184
توصیف این بطوطه جهانگرد مراکشی در زیارت از ‏آرامگاه ⁧ #سعدی

‏سعدی چندسال پیش از به دنیا آمدن ابن بطوطه در شهر طنجه مراکش، از دنیا رفت اما ابن بطوطه در یک قاره دیگر با آثار سعدی آشنایی داشت و او را سرامد شاعران فارسی‌سرا می‌دانست.

@Vaajpub
16
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اصلاً فرض که بعضی
نان از سفره و
کلمه از کتاب و
شکوفه از انار و
تبسم از لبان‌مان گرفته‌اند

با رویاهامان چه می‌کنند؟

شعر #سیدعلی_صالحی
صدای #خسرو_شکیبایی

@Vaajpub
24👏4
2025/07/09 17:39:38
Back to Top
HTML Embed Code: