Telegram Web Link
Audio
Forough Farrokhzad [Reticence.ir]
بیش از این‌ها
آره آری بیش از این‌ها...

شعر و صدای #فروغ_فرخزاد

@Vaajpub
10👍1
خوابیدم، بیدار شدم، خوابیدم، بیدار شدم، زندگیِ فلاکتبار...



#فرانتس_کافکا

@Vaaupub
👍136👏2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📎 معرفی کتاب: نفرین‌ شده

ترجمه فارغ التحصیل روانشناسی کودکان استثنایی سرکار خانم عادله مخبری

🔘 خرید اینترنتی از سایت سی بوک

🔘 خرید تلفنی پخش پیام امروز:
📱02166486535

🔘 خرید مستقیم از ناشر (بالای ۵ جلد) در تلگرام به آیدی زیر پیام بدید:
📱@shoorbooks
1👍1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#فیلم کیک محبوب من

@Vaajpub
19👍5
بسیارم رفته است
اندکم نفس می‌کشد هنوز ...

#صادق_معظمی


@Vaajpub
22👍4👏1
‍ درخواست #سهراب_سپهری از اداره فرهنگ کاشان در تاریخ ۱۳۲۷/۳/۱۷ برای حضور در امتحانات تجدیدی شهریور پایه ششم، تا زحمات یکساله‌اش ازبین نرود


@Vaajpub
15👍2
اهواز
کتابفروشی جعفری
سال ۱۳۳۷


@Vaajpub
10
راسته كه می‌گن اينجا هركسی يه ستاره داره؟
آره، اينجا چيزايی رو كه به هيچ‌كس
نمی‌تونه تعلق داشته باشه، عادلانه تقسيم می‌كنن...


#بهمن_فرسی
-گلدان-

@Vaajpub
👍133
از نامه‌های #فروغ_فرخزاد به #ابراهیم_گلستان


امّا به‌هرحال همیشه تنها هَستی و تنهایی تو را می‌خورد و خُرد می‌کند. من قیافه‌ام خیلی شکسته شده و موهایم سفید شده و فکرِ آینده خفه‌ام می‌کند، ولی بگذریم، بگذریم .. بگذریم .


@Vaajpub
9👍5
خاطرۀ #محمدعلی_سپانلو از #فروغ_فرخزاد



اوایل دهه ۴۰ بود و ما دانشجویان جوانی بودیم در دانشگاه تهران که پس از هشت سال خاموشی که به‌خاطر وقایع ۲۸ مرداد اتفاق افتاد بود، ساواک هر نوع شرایط دانشجویی را یک تظاهرات سیاسی تلقی می‌کرد و هر نوع شلوغی را پلیس تهران به‌همراه ساواک و کماندو‌ها محاصره می‌کرد.
در‌ همان حال و احوالات بود که ما در دانشگاه تهران حضور داشتیم و حتی شب‌ها تا صبح آنجا می‌ماندیم و یادم هست که مرحوم شمشیری برای ما یک بار غذا فرستاده بود و آن هم چه غذایی؛ چلوکباب، که من خیلی هم دوست داشتم. اما پلیس آن را توقیف کرده بود ولی این مردم تهران بودند که نان می‌خریدند و از آن طرف دیوار‌ها پرت می‌کردند درون محوطه دانشگاه برای ما که شب‌ها در دانشگاه می‌ماندیم تا گرسنه نمانیم.

در همین روزها بود و فروغ فرخزاد که سرش همیشه برای این‌جور مسائل باید بگویم خیلی خیلی صادقانه درد می‌کرد و دوست داشت که همیشه وسط این قیل و قال‌ها باشد، برایش این مسأله به‌وجود آمده بود که چطور اعلامیه‌های «جبهه ملی» را که «جبهه ملی دوم» بود (و اتفاقاً هنوز مصدق زنده بود) برای ما جابه‌جا کند. فروغ آن‌وقت‌ها یک فولکس واگن قورباغه‌ای داشت و ما که از او خواستیم یک بسته از اعلامیه‌ها را پخش کند، نه گذاشت و نه برداشت و یک‌راست رفت سمت پلیس و گارد، این اعلامیه‌ها را پخش کرد.
فروغ را دستگیر کردند و بردند به پاسگاه کلانتری. کل ماجرای دستگیری فروغ دو ساعت بیشتر طول نکشید که او را آزاد کردند.
آن‌موقع هنوز بگیر بگیر ساواک به آن شکل‌ها نبود و مردم تازه عادت کرده بودند به تظاهرات و شلوغ‌بازی.

این ماجرای دستگیری فروغ برای او شده بود یک داستان جالب و هروقت ما را می‌دید می‌گفت: «یک‌بار حبس رفتیم، آن هم به‌خاطر شما»


@Vaajpub
12👍3
فرجام اولین دانشجویان اعزام‌شده به اروپا



عباس میرزا ولیعهد اولین گروه دانشجویان را جهت تحصیل به اروپا فرستاد.
شاهزاده عزالدوله پسر فتحعلیشاه در خاطرات خود در مورد فرجام این گروه محصلین می گوید:
شاگردانی چهل نفر، که به فرنگ فرستاد تا صنایع بیاموزند، امیر نظام گروسی هر یک را به کاری تعیین کرد.
لیکن شاگردان نالایق و بیشتر از پست مردمی بودند. درست یاد نگرفتند و پس از برگشتن، شاگرد منجم را کنسول، شاگرد نقاش را موزیکانچی نمودند. صحاف را تاجر کردند، توپچی را معلم زبان کردند.
همچنین هریک را به کاری که نمی دانستند و نخوانده بودند گذاشتند، هیچ فایده نبردند...


- سفرنامه عزالدوله -
- به‌کوشش مسعود سالور -

@Vaajpub
3
سال 1353
پشت صحنه فیلم «شازده احتجاب» به کارگردانی بهمن فرمان‌آرا

با حضور: بهمن فرمان‌آرا، واروژ کریم مسیحی، مهری ودادیان و...


@Vaajpub
👍43
فقط یک گناه وجود دارد و آن هم دزدی است. هر گناه دیگری هم نوعی دزدی است.
اگر مردی را بکشی، یک زندگی را می‌دزدی، حق زنش را از داشتن شوهر می‌دزدی، حق بچه‌هایش را از داشتن پدر می‌دزدی.
وقتی دروغ می‌گویی، حق کسی را از دانستن حقیقت می‌دزدی. وقتی تقلب می‌کنی، حق را از انصاف می‌دزدی...


#خالد_حسینی
- بادبادک‌باز -

@Vaajpub
👍104👏2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من
که جز ملال
نصیبی نمی‌برید از من...


شعرخوانی زنده‌یاد #حسین_منزوی

@Vaajpub
12👍3
از خاطرات #عباس_کیارستمی


وقتی از من می‌پرسند چه شد فيلمساز شدی؟
من می‌گويم تصادفی!
ولی قضيه خيلی هم تصادفی نبود و بيشتر شرايط فراهم شد. من کنکور هنرهای زيبا را دادم و رد شدم.
بعد در اداره پليس راه استخدام شدم.
سال آينده‌اش به کلی اين قضيه را فراموش کرده بودم
که به سراغ يکی از دوستانم به نام عباس کهنداری که کتابفروشی و خرازی داشت رفتم
او به من پيشنهاد کرد برويم سر پل تجريش
ولی من گيوه پام بود و نمی‌توانستم همراه او بروم.
بعد کفش‌های او را پوشيدم و با هم رفتيم.
سر پل يکی از دوستانم را ديدم و او پيشنهاد کرد با هم به خانه فرهاد اشتری شاعر برويم.
به اتفاق رفتيم، در خانه‌ی اشتری يک آقای نقاشی بود
که وقتی فهميد من در کنکور رد شده‌ام، از من پرسيد کلاس رفتی يا نه!؟
او به من توصيه کرد در کلاس طراحی اسمم را بنويسم و سال بعد کنکور شرکت کنم من در رو دربايستی که داشتم
در آن کلاس اسم نوشتم.
سال بعد کنکور دادم و قبول شدم.
بعد نقاشی تبليغاتي کردم
بعد فيلم تبليغاتي ساختم و به همين طريق با مکانيزم دوربين آشنا شدم و...
حالا فکر می‌کنم اگر کفش ‌های دوستم به پای من نخورده بود من الان بازنشسته ی وزارت راه بودم.

گاهی زندگی آدم به چيزهايی مانند مو بستگی دارد.


@Vaajpub
15👍7
ساختمان سامر کویین که به‌روایت دکتر ندیم اختر، محل اقامت #صادق_هدایت در هند بوده است.

@Vaajpub
👍53
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
موزیک ایتالیایی بلاچاو یکی از تاثیر گذار ترین موزیک‌ها در جنگ جهانی دوم بود و با گذشت زمان به نماد آزادی تبدیل شد

@Vaajpub
12👏2👍1
دستگاه فروش سیگار
سال ۱۹۳۱ در انگلیس


این دستگاه در مقابل دریافت یک پنی، یک سیگار روشن تحویل می‌داد.

@Vaajpub
👍42👏2
آدم کتاب نیست که صفحهٔ ۱۵۳ را نشانه بگذاری و بروی و بعدها که برگردی هنوز روی صفحهٔ ۱۵۳ روی قفسه منتظرت باشد. آدم می‌رود. آدم تغییر می‌کند.

@Vaajpub
👍1910
2025/07/12 17:33:21
Back to Top
HTML Embed Code: