Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📎 معرفی کتاب: نفرین شده
ترجمه فارغ التحصیل روانشناسی کودکان استثنایی سرکار خانم عادله مخبری
🔘 خرید اینترنتی از سایت سی بوک
🔘 خرید تلفنی پخش پیام امروز:
📱02166486535
🔘 خرید مستقیم از ناشر (بالای ۵ جلد) در تلگرام به آیدی زیر پیام بدید:
📱@shoorbooks
ترجمه فارغ التحصیل روانشناسی کودکان استثنایی سرکار خانم عادله مخبری
🔘 خرید اینترنتی از سایت سی بوک
🔘 خرید تلفنی پخش پیام امروز:
📱02166486535
🔘 خرید مستقیم از ناشر (بالای ۵ جلد) در تلگرام به آیدی زیر پیام بدید:
📱@shoorbooks
❤1👍1
درخواست #سهراب_سپهری از اداره فرهنگ کاشان در تاریخ ۱۳۲۷/۳/۱۷ برای حضور در امتحانات تجدیدی شهریور پایه ششم، تا زحمات یکسالهاش ازبین نرود
@Vaajpub
@Vaajpub
❤15👍2
راسته كه میگن اينجا هركسی يه ستاره داره؟
آره، اينجا چيزايی رو كه به هيچكس
نمیتونه تعلق داشته باشه، عادلانه تقسيم میكنن...
#بهمن_فرسی
-گلدان-
@Vaajpub
آره، اينجا چيزايی رو كه به هيچكس
نمیتونه تعلق داشته باشه، عادلانه تقسيم میكنن...
#بهمن_فرسی
-گلدان-
@Vaajpub
👍13❤3
از نامههای #فروغ_فرخزاد به #ابراهیم_گلستان
امّا بههرحال همیشه تنها هَستی و تنهایی تو را میخورد و خُرد میکند. من قیافهام خیلی شکسته شده و موهایم سفید شده و فکرِ آینده خفهام میکند، ولی بگذریم، بگذریم .. بگذریم .
@Vaajpub
امّا بههرحال همیشه تنها هَستی و تنهایی تو را میخورد و خُرد میکند. من قیافهام خیلی شکسته شده و موهایم سفید شده و فکرِ آینده خفهام میکند، ولی بگذریم، بگذریم .. بگذریم .
@Vaajpub
❤9👍5
خاطرۀ #محمدعلی_سپانلو از #فروغ_فرخزاد
اوایل دهه ۴۰ بود و ما دانشجویان جوانی بودیم در دانشگاه تهران که پس از هشت سال خاموشی که بهخاطر وقایع ۲۸ مرداد اتفاق افتاد بود، ساواک هر نوع شرایط دانشجویی را یک تظاهرات سیاسی تلقی میکرد و هر نوع شلوغی را پلیس تهران بههمراه ساواک و کماندوها محاصره میکرد.
در همان حال و احوالات بود که ما در دانشگاه تهران حضور داشتیم و حتی شبها تا صبح آنجا میماندیم و یادم هست که مرحوم شمشیری برای ما یک بار غذا فرستاده بود و آن هم چه غذایی؛ چلوکباب، که من خیلی هم دوست داشتم. اما پلیس آن را توقیف کرده بود ولی این مردم تهران بودند که نان میخریدند و از آن طرف دیوارها پرت میکردند درون محوطه دانشگاه برای ما که شبها در دانشگاه میماندیم تا گرسنه نمانیم.
در همین روزها بود و فروغ فرخزاد که سرش همیشه برای اینجور مسائل باید بگویم خیلی خیلی صادقانه درد میکرد و دوست داشت که همیشه وسط این قیل و قالها باشد، برایش این مسأله بهوجود آمده بود که چطور اعلامیههای «جبهه ملی» را که «جبهه ملی دوم» بود (و اتفاقاً هنوز مصدق زنده بود) برای ما جابهجا کند. فروغ آنوقتها یک فولکس واگن قورباغهای داشت و ما که از او خواستیم یک بسته از اعلامیهها را پخش کند، نه گذاشت و نه برداشت و یکراست رفت سمت پلیس و گارد، این اعلامیهها را پخش کرد.
فروغ را دستگیر کردند و بردند به پاسگاه کلانتری. کل ماجرای دستگیری فروغ دو ساعت بیشتر طول نکشید که او را آزاد کردند.
آنموقع هنوز بگیر بگیر ساواک به آن شکلها نبود و مردم تازه عادت کرده بودند به تظاهرات و شلوغبازی.
این ماجرای دستگیری فروغ برای او شده بود یک داستان جالب و هروقت ما را میدید میگفت: «یکبار حبس رفتیم، آن هم بهخاطر شما»
@Vaajpub
اوایل دهه ۴۰ بود و ما دانشجویان جوانی بودیم در دانشگاه تهران که پس از هشت سال خاموشی که بهخاطر وقایع ۲۸ مرداد اتفاق افتاد بود، ساواک هر نوع شرایط دانشجویی را یک تظاهرات سیاسی تلقی میکرد و هر نوع شلوغی را پلیس تهران بههمراه ساواک و کماندوها محاصره میکرد.
در همان حال و احوالات بود که ما در دانشگاه تهران حضور داشتیم و حتی شبها تا صبح آنجا میماندیم و یادم هست که مرحوم شمشیری برای ما یک بار غذا فرستاده بود و آن هم چه غذایی؛ چلوکباب، که من خیلی هم دوست داشتم. اما پلیس آن را توقیف کرده بود ولی این مردم تهران بودند که نان میخریدند و از آن طرف دیوارها پرت میکردند درون محوطه دانشگاه برای ما که شبها در دانشگاه میماندیم تا گرسنه نمانیم.
در همین روزها بود و فروغ فرخزاد که سرش همیشه برای اینجور مسائل باید بگویم خیلی خیلی صادقانه درد میکرد و دوست داشت که همیشه وسط این قیل و قالها باشد، برایش این مسأله بهوجود آمده بود که چطور اعلامیههای «جبهه ملی» را که «جبهه ملی دوم» بود (و اتفاقاً هنوز مصدق زنده بود) برای ما جابهجا کند. فروغ آنوقتها یک فولکس واگن قورباغهای داشت و ما که از او خواستیم یک بسته از اعلامیهها را پخش کند، نه گذاشت و نه برداشت و یکراست رفت سمت پلیس و گارد، این اعلامیهها را پخش کرد.
فروغ را دستگیر کردند و بردند به پاسگاه کلانتری. کل ماجرای دستگیری فروغ دو ساعت بیشتر طول نکشید که او را آزاد کردند.
آنموقع هنوز بگیر بگیر ساواک به آن شکلها نبود و مردم تازه عادت کرده بودند به تظاهرات و شلوغبازی.
این ماجرای دستگیری فروغ برای او شده بود یک داستان جالب و هروقت ما را میدید میگفت: «یکبار حبس رفتیم، آن هم بهخاطر شما»
@Vaajpub
❤12👍3
فرجام اولین دانشجویان اعزامشده به اروپا
عباس میرزا ولیعهد اولین گروه دانشجویان را جهت تحصیل به اروپا فرستاد.
شاهزاده عزالدوله پسر فتحعلیشاه در خاطرات خود در مورد فرجام این گروه محصلین می گوید:
شاگردانی چهل نفر، که به فرنگ فرستاد تا صنایع بیاموزند، امیر نظام گروسی هر یک را به کاری تعیین کرد.
لیکن شاگردان نالایق و بیشتر از پست مردمی بودند. درست یاد نگرفتند و پس از برگشتن، شاگرد منجم را کنسول، شاگرد نقاش را موزیکانچی نمودند. صحاف را تاجر کردند، توپچی را معلم زبان کردند.
همچنین هریک را به کاری که نمی دانستند و نخوانده بودند گذاشتند، هیچ فایده نبردند...
- سفرنامه عزالدوله -
- بهکوشش مسعود سالور -
@Vaajpub
عباس میرزا ولیعهد اولین گروه دانشجویان را جهت تحصیل به اروپا فرستاد.
شاهزاده عزالدوله پسر فتحعلیشاه در خاطرات خود در مورد فرجام این گروه محصلین می گوید:
شاگردانی چهل نفر، که به فرنگ فرستاد تا صنایع بیاموزند، امیر نظام گروسی هر یک را به کاری تعیین کرد.
لیکن شاگردان نالایق و بیشتر از پست مردمی بودند. درست یاد نگرفتند و پس از برگشتن، شاگرد منجم را کنسول، شاگرد نقاش را موزیکانچی نمودند. صحاف را تاجر کردند، توپچی را معلم زبان کردند.
همچنین هریک را به کاری که نمی دانستند و نخوانده بودند گذاشتند، هیچ فایده نبردند...
- سفرنامه عزالدوله -
- بهکوشش مسعود سالور -
@Vaajpub
❤3
فقط یک گناه وجود دارد و آن هم دزدی است. هر گناه دیگری هم نوعی دزدی است.
اگر مردی را بکشی، یک زندگی را میدزدی، حق زنش را از داشتن شوهر میدزدی، حق بچههایش را از داشتن پدر میدزدی.
وقتی دروغ میگویی، حق کسی را از دانستن حقیقت میدزدی. وقتی تقلب میکنی، حق را از انصاف میدزدی...
#خالد_حسینی
- بادبادکباز -
@Vaajpub
اگر مردی را بکشی، یک زندگی را میدزدی، حق زنش را از داشتن شوهر میدزدی، حق بچههایش را از داشتن پدر میدزدی.
وقتی دروغ میگویی، حق کسی را از دانستن حقیقت میدزدی. وقتی تقلب میکنی، حق را از انصاف میدزدی...
#خالد_حسینی
- بادبادکباز -
@Vaajpub
👍10❤4👏2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من
که جز ملال
نصیبی نمیبرید از من...
شعرخوانی زندهیاد #حسین_منزوی
@Vaajpub
که جز ملال
نصیبی نمیبرید از من...
شعرخوانی زندهیاد #حسین_منزوی
@Vaajpub
❤12👍3
از خاطرات #عباس_کیارستمی
وقتی از من میپرسند چه شد فيلمساز شدی؟
من میگويم تصادفی!
ولی قضيه خيلی هم تصادفی نبود و بيشتر شرايط فراهم شد. من کنکور هنرهای زيبا را دادم و رد شدم.
بعد در اداره پليس راه استخدام شدم.
سال آيندهاش به کلی اين قضيه را فراموش کرده بودم
که به سراغ يکی از دوستانم به نام عباس کهنداری که کتابفروشی و خرازی داشت رفتم
او به من پيشنهاد کرد برويم سر پل تجريش
ولی من گيوه پام بود و نمیتوانستم همراه او بروم.
بعد کفشهای او را پوشيدم و با هم رفتيم.
سر پل يکی از دوستانم را ديدم و او پيشنهاد کرد با هم به خانه فرهاد اشتری شاعر برويم.
به اتفاق رفتيم، در خانهی اشتری يک آقای نقاشی بود
که وقتی فهميد من در کنکور رد شدهام، از من پرسيد کلاس رفتی يا نه!؟
او به من توصيه کرد در کلاس طراحی اسمم را بنويسم و سال بعد کنکور شرکت کنم من در رو دربايستی که داشتم
در آن کلاس اسم نوشتم.
سال بعد کنکور دادم و قبول شدم.
بعد نقاشی تبليغاتي کردم
بعد فيلم تبليغاتي ساختم و به همين طريق با مکانيزم دوربين آشنا شدم و...
حالا فکر میکنم اگر کفش های دوستم به پای من نخورده بود من الان بازنشسته ی وزارت راه بودم.
گاهی زندگی آدم به چيزهايی مانند مو بستگی دارد.
@Vaajpub
وقتی از من میپرسند چه شد فيلمساز شدی؟
من میگويم تصادفی!
ولی قضيه خيلی هم تصادفی نبود و بيشتر شرايط فراهم شد. من کنکور هنرهای زيبا را دادم و رد شدم.
بعد در اداره پليس راه استخدام شدم.
سال آيندهاش به کلی اين قضيه را فراموش کرده بودم
که به سراغ يکی از دوستانم به نام عباس کهنداری که کتابفروشی و خرازی داشت رفتم
او به من پيشنهاد کرد برويم سر پل تجريش
ولی من گيوه پام بود و نمیتوانستم همراه او بروم.
بعد کفشهای او را پوشيدم و با هم رفتيم.
سر پل يکی از دوستانم را ديدم و او پيشنهاد کرد با هم به خانه فرهاد اشتری شاعر برويم.
به اتفاق رفتيم، در خانهی اشتری يک آقای نقاشی بود
که وقتی فهميد من در کنکور رد شدهام، از من پرسيد کلاس رفتی يا نه!؟
او به من توصيه کرد در کلاس طراحی اسمم را بنويسم و سال بعد کنکور شرکت کنم من در رو دربايستی که داشتم
در آن کلاس اسم نوشتم.
سال بعد کنکور دادم و قبول شدم.
بعد نقاشی تبليغاتي کردم
بعد فيلم تبليغاتي ساختم و به همين طريق با مکانيزم دوربين آشنا شدم و...
حالا فکر میکنم اگر کفش های دوستم به پای من نخورده بود من الان بازنشسته ی وزارت راه بودم.
گاهی زندگی آدم به چيزهايی مانند مو بستگی دارد.
@Vaajpub
❤15👍7
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
موزیک ایتالیایی بلاچاو یکی از تاثیر گذار ترین موزیکها در جنگ جهانی دوم بود و با گذشت زمان به نماد آزادی تبدیل شد
@Vaajpub
@Vaajpub
❤12👏2👍1