من دیگر باور دارم فقط یکبار در عمر عشقی میآید، حریق میشود و تو را آتش میزند. پس از آن عشق خانهبرانداز، اگر جان بهدر ببری، عشقهای بعد از آن حریق، کپی آن عشق خانمانبرانداز اول است. این عشقهایی که میآیند و میروند، دیگر نه شعله دارند، نه شور. فقط عادت است، عادتی که شاید مدام تکرار شود.
#احمدرضا_احمدی
آپارتمان دریا
@Vaajpub
#احمدرضا_احمدی
آپارتمان دریا
@Vaajpub
❤26👍8👏2
نه آدمم
نه گنجشک
اتفاقی كوچكم
هربار که میافتم
دو تكّه میشوم
نیمی را باد میبرد
نیمی را مردی كه نمیشناسم
#گراناز_موسوی
@Vaajpub
نه گنجشک
اتفاقی كوچكم
هربار که میافتم
دو تكّه میشوم
نیمی را باد میبرد
نیمی را مردی كه نمیشناسم
#گراناز_موسوی
@Vaajpub
❤26👏4👍2
روایت دکتر مسعود نقرهکار از مستند «خانه سیاه است» #فروغ_فرخزاد
حولوحوش سال ۵۵ وقتی مستندِ «خانه سياه است» را با جمعی از دوستان اهل سينما و قلم در خانۀ زندهياد رضا ميرلوحی ديدم، شگفتزده، تازه به ارزش و ويژگیِ کارفروغ پی بردم.
پيشتر اين فيلم مستند را ديده بودم، اما سرسری از آن گذشته بودم، شايد هم عدم آشنائی با اين بيماری امان نداده بود به اهميت کار پی ببرم. فروغ از آن شب برای من الگوی شاعر معصوميتهای جسورانه و زيباترين عواطف انسانی، و روشنفکری شجاع شد.
وقتی شناخت بيشتری از بيماری جذام پيدا کردم و زندگی و کار با جذامی را تجربه کردم، دريافتم که گفتن از درد و رنج جذاميان ساده است، اما رفتن و زندگی و کارکردن با آنان حکايت ديگری است. تماس با جذامی، يعنی احتمال ابتلا به بيماری جذام، و فروغِ برآمده از خانوادهای مرفه، اين خطر مهيب را به جان خريد و با حس و عاطفهای حيرتانگيز و تکاندهنده نسبت به جذاميان، و فراتر از آن، پذيرفتن کودکی از يک خانواده جذامی بهعنوان فرزند، يکی از درخشانترين شعرهایش را به تصوير، در توصيف مهربانی و انسانيت سرود.
نخستين روز آغاز به کارم با جذاميان را به ياد دارم. هرچه به محل کار جديدم، مرکز درمانی جذاميان در تهران نزديکتر میشدم اضطرابم بيشتر میشد. ترسيده بودم. به خودم اما نهيب زدم: «نترس مرد! نگران نباش، از آنچه در کودکی و نوجوانی در اعماق جامعه تجربه کردی سختتر و تلختر نخواهد بود، و از آنچه بهعنوان پزشک اورژانسِ بيمارستان سوانح سوختگی (مطهری) شاهد بودی.
و صدای ماندگار فروغ و تصوير او را با خود داشتم؛ صدا و تصويری دلگرم کننده که شعر شهامت بود: «.... با اينها رفتار خوبی نکرده بودند. هرکس به سراغشان رفته بود درحقيقت عيبشان را نگاه کرده بود. اما من، به خدا مینشستم سر سفرهشان، به زخمهايشان دست میزدم، به دست و پايشان که انگشت نداشت دست میزدم، اين طوری بود که به من اعتماد کردند...»
@Vaajpub
حولوحوش سال ۵۵ وقتی مستندِ «خانه سياه است» را با جمعی از دوستان اهل سينما و قلم در خانۀ زندهياد رضا ميرلوحی ديدم، شگفتزده، تازه به ارزش و ويژگیِ کارفروغ پی بردم.
پيشتر اين فيلم مستند را ديده بودم، اما سرسری از آن گذشته بودم، شايد هم عدم آشنائی با اين بيماری امان نداده بود به اهميت کار پی ببرم. فروغ از آن شب برای من الگوی شاعر معصوميتهای جسورانه و زيباترين عواطف انسانی، و روشنفکری شجاع شد.
وقتی شناخت بيشتری از بيماری جذام پيدا کردم و زندگی و کار با جذامی را تجربه کردم، دريافتم که گفتن از درد و رنج جذاميان ساده است، اما رفتن و زندگی و کارکردن با آنان حکايت ديگری است. تماس با جذامی، يعنی احتمال ابتلا به بيماری جذام، و فروغِ برآمده از خانوادهای مرفه، اين خطر مهيب را به جان خريد و با حس و عاطفهای حيرتانگيز و تکاندهنده نسبت به جذاميان، و فراتر از آن، پذيرفتن کودکی از يک خانواده جذامی بهعنوان فرزند، يکی از درخشانترين شعرهایش را به تصوير، در توصيف مهربانی و انسانيت سرود.
نخستين روز آغاز به کارم با جذاميان را به ياد دارم. هرچه به محل کار جديدم، مرکز درمانی جذاميان در تهران نزديکتر میشدم اضطرابم بيشتر میشد. ترسيده بودم. به خودم اما نهيب زدم: «نترس مرد! نگران نباش، از آنچه در کودکی و نوجوانی در اعماق جامعه تجربه کردی سختتر و تلختر نخواهد بود، و از آنچه بهعنوان پزشک اورژانسِ بيمارستان سوانح سوختگی (مطهری) شاهد بودی.
و صدای ماندگار فروغ و تصوير او را با خود داشتم؛ صدا و تصويری دلگرم کننده که شعر شهامت بود: «.... با اينها رفتار خوبی نکرده بودند. هرکس به سراغشان رفته بود درحقيقت عيبشان را نگاه کرده بود. اما من، به خدا مینشستم سر سفرهشان، به زخمهايشان دست میزدم، به دست و پايشان که انگشت نداشت دست میزدم، اين طوری بود که به من اعتماد کردند...»
@Vaajpub
❤6👍6
کشیش میخواست با من از خدا حرف بزند. اما من به طرفش رفتم و سعی کردم به او بفهمانم که برای من وقت کمی باقی مانده و نمیخواهم آن را با خدا از دست بدهم.
#آلبر_کامو
- بیگانه
@Vaajpub
#آلبر_کامو
- بیگانه
@Vaajpub
👏16❤5👍2
کلماتی هستند که میمیرند
کلماتی هستند که کلماتِ دیگر را میبلعند
کلماتی هستند که با هیچ پاککنی پاک نمیشوند
کلماتی هستند که در خواب راه میروند
کلماتی هستند که قلبشان از مشتشان بزرگتر است
کلماتی هستند که مثلِ تختهسنگهای دامنۀ کوهستان
خیس از بارانِ شبانهاند
و در زیرِ نورِ ستارگان برق میزنند
کلماتی هستند که هیچوقت به دنیا نمیآیند
کلماتی هستند که فرصتِ گریه کردن ندارند
کلماتی هستند که مادر ندارند
کلماتی هستند که سرِ زا میروند
کلماتی هستند که تنهایند
کلماتی هستند که بعد از بیانشان سیگار میچسبد...
#حسین_پناهی
@Vaajpub
کلماتی هستند که کلماتِ دیگر را میبلعند
کلماتی هستند که با هیچ پاککنی پاک نمیشوند
کلماتی هستند که در خواب راه میروند
کلماتی هستند که قلبشان از مشتشان بزرگتر است
کلماتی هستند که مثلِ تختهسنگهای دامنۀ کوهستان
خیس از بارانِ شبانهاند
و در زیرِ نورِ ستارگان برق میزنند
کلماتی هستند که هیچوقت به دنیا نمیآیند
کلماتی هستند که فرصتِ گریه کردن ندارند
کلماتی هستند که مادر ندارند
کلماتی هستند که سرِ زا میروند
کلماتی هستند که تنهایند
کلماتی هستند که بعد از بیانشان سیگار میچسبد...
#حسین_پناهی
@Vaajpub
❤21👍3
اینکه گاهی میخندم
اینکه گاهی با کسی حرف میزنم
راهرفتن روی زمینِ صاف است
در فاصلهای کوتاه
میان دو گودالِ عمیق
#لیلا_کردبچه
@Vaajpub
اینکه گاهی با کسی حرف میزنم
راهرفتن روی زمینِ صاف است
در فاصلهای کوتاه
میان دو گودالِ عمیق
#لیلا_کردبچه
@Vaajpub
❤18👍6
- "جفت آدم یکجایی توی دنیا مشغول است. فقط باید پیدایش کنی."
بهادر سیگاری روشن کرد.
- "جمعیت زیاد است و جفتها قروقاتی، پیدا کردنش سخت است. بابام همیشه جورابهای لنگه به لنگه میپوشید. مادرم حیفش میآمد جورابی را که لنگه نداشت دور بیندازد. فکر میکرد لنگهء دیگرش یکروزی پیدا میشود. هیچوقت هم پیدا نمیشد."
#فریبا_وفی
- ماه کامل میشود -
@Vaajpub
بهادر سیگاری روشن کرد.
- "جمعیت زیاد است و جفتها قروقاتی، پیدا کردنش سخت است. بابام همیشه جورابهای لنگه به لنگه میپوشید. مادرم حیفش میآمد جورابی را که لنگه نداشت دور بیندازد. فکر میکرد لنگهء دیگرش یکروزی پیدا میشود. هیچوقت هم پیدا نمیشد."
#فریبا_وفی
- ماه کامل میشود -
@Vaajpub
❤29👍7👏3
ما که دل کندیم از او، دیگر چه فرقی میکند
با سگان زرد باشد یا شغالان سیاه؟
#علیاکبر_یاغیتبار
@Vaajpub
با سگان زرد باشد یا شغالان سیاه؟
#علیاکبر_یاغیتبار
@Vaajpub
👍26👏8❤6
خیلی راحت است که آدم موقع روز به همهچیز بیاعتنا باشد
اما شب همهچیز فرق میکند
#ارنست_همینگوی
@Vaajpub
اما شب همهچیز فرق میکند
#ارنست_همینگوی
@Vaajpub
👍14❤8👏4
عمری به رهِ وفا نشستیم، عبث
دل، جز تو، به دیگری نبستیم، عبث
در کوی تو قدرِ هر سگی بیش از ماست
ما این همه استخوان شکستیم، عبث
#میرعبدالغنی_کشمیری
@Vaajpub
دل، جز تو، به دیگری نبستیم، عبث
در کوی تو قدرِ هر سگی بیش از ماست
ما این همه استخوان شکستیم، عبث
#میرعبدالغنی_کشمیری
@Vaajpub
❤11👍5👏1
Forwarded from واج
دورهٔ جدید کارگاه شعر
توضیحات:
- این دوره، در ادامهٔ دورهٔ قبلی است که در هشت جلسهٔ دوساعته برگزار میشد و ۱۰ دوره بهطول انجامید.
- بنابراین عزیزانی که در دوره قبل شرکت داشتند، میتوانند در دورهٔ جدید همراه باشند.
- برای عزیزانی که دورهٔ قبل را نگذراندهاند، دو جلسهٔ دو ساعتی رایگان برگزار میشود تا به سایر عزیزان برسند.
- دورهٔ جدید در ۱۰ جلسهٔ ۴ ساعتی برگزار میشود.
- شروع دوره اواسط بهمنماه است و روزهای جمعه برگزار میشود.
- غیرحضوری است و در محیط تلگرام.
- در هر جلسه یک اثر از شرکتکنندگان تحلیل و بررسی میشود.
- در پایان دوره، آثار شرکتکنندگان بررسی و جهت انتشار در انتشارات واج، و با شرایط ویژه انتخاب میشوند.
- برای ثبتنام با شمارهٔ 09195710795 ازطریق پیامک، واتساپ، یا تلگرام در تماس باشید.
توضیحات:
- این دوره، در ادامهٔ دورهٔ قبلی است که در هشت جلسهٔ دوساعته برگزار میشد و ۱۰ دوره بهطول انجامید.
- بنابراین عزیزانی که در دوره قبل شرکت داشتند، میتوانند در دورهٔ جدید همراه باشند.
- برای عزیزانی که دورهٔ قبل را نگذراندهاند، دو جلسهٔ دو ساعتی رایگان برگزار میشود تا به سایر عزیزان برسند.
- دورهٔ جدید در ۱۰ جلسهٔ ۴ ساعتی برگزار میشود.
- شروع دوره اواسط بهمنماه است و روزهای جمعه برگزار میشود.
- غیرحضوری است و در محیط تلگرام.
- در هر جلسه یک اثر از شرکتکنندگان تحلیل و بررسی میشود.
- در پایان دوره، آثار شرکتکنندگان بررسی و جهت انتشار در انتشارات واج، و با شرایط ویژه انتخاب میشوند.
- برای ثبتنام با شمارهٔ 09195710795 ازطریق پیامک، واتساپ، یا تلگرام در تماس باشید.
👍4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آیا طبیعی است،
گریستن با صحنهٔ وداع فیلمهای عاشقانه در این سن؟
و خجالتآور نیست
مخفیانه نگاه کردن عکسهای کسی،
با چشمهای ضعیف؟
حسِ دزدی پیر را دارم
که تپشهای قلبش
دست لرزانش را رو میکند هربار
و چیزی از تو پنهان نیست
و چیزی از تو پنهان نیست
قلبم
بهسختی کمر راست میکند این سالها
تا تمامقد دربرابر عقلم بایستد
#لیلا_کردبچه
@Vaajpub
گریستن با صحنهٔ وداع فیلمهای عاشقانه در این سن؟
و خجالتآور نیست
مخفیانه نگاه کردن عکسهای کسی،
با چشمهای ضعیف؟
حسِ دزدی پیر را دارم
که تپشهای قلبش
دست لرزانش را رو میکند هربار
و چیزی از تو پنهان نیست
و چیزی از تو پنهان نیست
قلبم
بهسختی کمر راست میکند این سالها
تا تمامقد دربرابر عقلم بایستد
#لیلا_کردبچه
@Vaajpub
❤40👍7👏5
#مهدی_اخوانثالث در ۱۸ آذر ۵۸:
- بهطرف سوسیالیسم اسلامی پیش میرویم
- ما شهید دادیم که از شر اختناق و سانسور آسوده باشیم
@Vaajpub
- بهطرف سوسیالیسم اسلامی پیش میرویم
- ما شهید دادیم که از شر اختناق و سانسور آسوده باشیم
@Vaajpub
👍16❤1
خیلی راحت است که آدم موقع روز به همهچیز بیاعتنا باشد
اما شب همهچیز فرق میکند
#ارنست_همینگوی
@Vaajpub
اما شب همهچیز فرق میکند
#ارنست_همینگوی
@Vaajpub
❤31👍14
آسمان
و هرچه آبیِ دیگر
اگر چشمان تو نیست
رنگ هدررفته است
بر بوم روزهای حرامشده
چه رنگها که هدر رفتند
و تو نشدند.
#عباس_صفاری
@Vaajpub
و هرچه آبیِ دیگر
اگر چشمان تو نیست
رنگ هدررفته است
بر بوم روزهای حرامشده
چه رنگها که هدر رفتند
و تو نشدند.
#عباس_صفاری
@Vaajpub
👍12❤8