Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
- آیدا جان؟ آییش!
.

آیدا: اولش فقط به‌خاطر خودش بود. نه می‌دونستم شاعره، نه می‌دونستم نویسنده‌س، نه می‌دونستم هیچی... ما فقط نگاهمون به‌هم گره خورد و همه‌چی تموم شد
شاملو: همه‌چی شروع شد...
آیدا: آره، آره، همه‌چی شروع شد...

«تنها عشقه که می‌تونه انسان رو نجات بده»


@Vaajpub
35👍1
#ویکتور_هوگو دست‌نویسِ رمانِ بی‌نوایان را به ناشرش سپرد و خود به سفر رفت.
بعد از مدتی در نامه‌ای به ناشر نوشت: ؟
یعنی از فروشِ کتابم چه خبر؟
ناشر هم پاسخ داد: !
یعنی عالی است.

و به این ترتیب کوتاه‌ترین نامه‌نگاریِ تاریخ شکل گرفت که در آن فقط یک نشانۀ سؤال و یک نشانۀ تعجب به‌ کار رفته‌است.

@Vaajpub
👏38👍1610
#ملک‌الشعرا_بهار درحال دانه دادن به کبوترهایش

@Vaajpub
42👍3
او احتیاج داشت که مهربانی خودش را به کسی ابراز بکند، برایش فداکاری بنماید. حس پرستش و وفاداری خود را به کسی نشان بدهد، اما به‌نظر می‌آمد هیچ‌کس احتیاجی به ابراز احساسات او نداشت؛ هیچ‌کس از او حمایت نمی‌کرد و توی هر چشمی نگاه می‌کرد، به‌جز کینه و شرارت چیز دیگری نمی‌خواند!


#صادق_هدایت
- سگ ولگرد

@Vaajpub
49👍14👏4
دنیا به مراد رانده گیر، آخِر چه؟
وین نامۀ عمر خوانده گیر، آخِر چه؟
گیرم که به کامِ دل بماندی صد سال
صد سالِ دگر بمانده گیر، آخِر چه؟

#خیام

@Vaajpub
15
دلم گرفته
دلم عجیب گرفته است
و هیچ‌چیز…
هیچ‌چیز مرا از هجوم خالی اطراف
نمی‌رهاند…


#سهراب_سپهری

@Vaajpub
31👍4👏2
.
من هم يك روزگاری مثل تو بودم، خيلی احساساتی و رمانتیک،
اما روزگار عوضم كرد.
جسم آدم توی كارخونۀ ننۀ آدم درست می‌شه، روح آدم توی كارخونۀ دنيا



#ايرج_پزشکزاد
- دایی‌جان ناپلئون -

@Vaajpub
👍276👏4
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شعرخوانی #ایرج_جنتی‌عطایی
ترانه‌های «خونه» و «تو مثل من نباش»

برلین ٢٠٠٩

@Vaajpub
9👍1
Forwarded from واج
دورهٔ جدید کارگاه شعر

توضیحات:

- این دوره، در ادامهٔ دورهٔ قبلی است که در هشت جلسهٔ دوساعته برگزار می‌شد و ۱۰ دوره به‌طول انجامید.

- بنابراین عزیزانی که در دوره قبل شرکت داشتند، می‌توانند در دورهٔ جدید همراه باشند.

- برای عزیزانی که دورهٔ قبل را نگذرانده‌اند، دو جلسهٔ دو ساعتی رایگان برگزار می‌شود تا به سایر عزیزان برسند.

- دورهٔ جدید در ۱۰ جلسهٔ ۴ ساعتی برگزار می‌شود.

- شروع دوره اواسط بهمن‌ماه است و روزهای جمعه برگزار می‌شود.

- غیرحضوری است و در محیط تلگرام.

- در هر جلسه یک اثر از شرکت‌کنندگان تحلیل و بررسی می‌شود.

- در پایان دوره، آثار شرکت‌کنندگان بررسی و جهت انتشار در انتشارات واج، و با شرایط ویژه انتخاب می‌شوند.

- برای ثبت‌نام با شمارهٔ 09195710795 ازطریق پیامک، واتساپ، یا تلگرام در تماس باشید.
6👍2
Peiret Besouzeh Asheghi
Homeyra
homeira - piretbesoozeasheghi
👍5
Hame Chim Yar
Aref
aref _ hamechimyar
8👍1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
توی تنهاییِ یه دشت بزرگ
که مثِ غربتِ شب بی‌انتهاست
یه درختِ تن‌سیاهِ سربلند
آخرین درختِ سبزِ سرِ پاست...


#ایرج_جنتی‌عطایی

@Vaajpub
23👍8
- می‌دونی چطور می‌شه فهمید واقعا کی داری پیر می‌شی؟
- چطوری؟
- هیچ‌کس دیگه کلمهء "مرگ" رو دور و برت به‌کار نمی‌بره...




🎬 Calvary

@Vaajpub
👍326👏1
سابقهء فیلترینگ تلگراف در ایران


میرزا ملکم‌خان از رجال عصر قاجار نقل می‌کند:

من برای آوردن تلگراف به ایران جنگیدم.
درحالی‌که شهرها و دهات‌های اروپا دارای خطوط ارتباطی بودند،
عین‌الدوله، صدراعظم ناصرالدین‌شاه اجازه نمی‌داد در شهرهای ایران، خطوط تلگراف احداث کنم.
عین‌الدوله معتقد بود: اگر رعایا دارای تلگراف شوند، در ولایات و ایالات مملکت محروسه ایران، در جلوی تلگرافخانه تجمع می‌کنند و از احوال یک‌دیگر باخبر می‌شوند
و علیه سلطنت آشوب می‌کنند.

من برای احداث تلگراف با عین‌الدوله جنگیدم.




#فریدون_آدمیت
- فکر آزادی و مقدمه نهضت مشروطیت -

@Vaajpub
👍214👏1
این عکس واقعی است و کورتزیو مالاپارته در کتاب «قربانی»، ماجرای یخ‌زدن این اسب‌ها در رودخانه‌ای در مرز فنلاند و شوروی در جریان جنگ جهانی دوم را روایت کرده است؛ در فصل «اسب‌های یخی، صفحات ۷۳ به‌بعد.

«قربانی» را محمد قاضی ترجمه و نشر ماهی تجدیدچاپ کرده در ۵۳۰ صفحه.


@Vaajpub
24👍2
Forwarded from لیلا کردبچه
من دلم برای تو تنگ است
و برای آن خیابان بلند
که قول داده با زنان دلتنگ
مهربان باشد

من دلم برای آن زنِ دیوانه تنگ است
که از ابرها قول می‌گرفت
ردّپایش را از آن خیابان نشویند،
همان پرندهٔ تنها که آرزو می‌کرد
صدای بال‌هایش از حافظهٔ آسمانِ شهرِ تو پاک نشود


#لیلا_کردبچه

@leila_kordbacheh
36👍4
شب را در کرمانشاه بیتوته کردیم. جماعت کثیری آمده بودند به تظلم‌خواهی. گویا والیِ آنجا ظلم را از حد گذرانده بود. سرِ خُلق نبودیم. دادیم همه را چوبِ مفصل زدند.


#ناصرالدین‌شاه قاجار
- سفرنامهء عتبات عالیات -

@Vaajpub
13👍3
دیگر حتی فرصت دروغ برایم نمانده است
وگرنه چشمانم را می‌بستم و به آوازی گوش می‌دادم
که در آن دلی می‌خواند
من تو را
او را
کسی را دوست می‌دارم



#حسین_پناهی

@Vaajpub
30👍5
شصت‌سال پیش که جوان بودم، با زن جوانی آشنا شدم. او مرا دوست داشت، من هم دوستش داشتم. هشت‌ماه گذشت و بعد، خانه‌اش را عوض کرد.
حالا که شصت سال گذشته، هنوز به یادش هستم.
به او گفتم فراموشت نمی‌کنم. و سال‌ها گذشت و فراموشش نکردم.

گاهی اوقات ترس برم می‌داشت. چون هنوز زندگیِ درازی در پیش داشتم، و چطور می‌توانستم به خودم، به خودِ بی‌چاره‌ام اطمینان بدهم که فراموشش نمی‌کنم، درحالی‌که مداد پاک‌کن دست خداست؟

اما حالا آرامم. دیگر جمیله را فراموش نمی‌کنم. وقت زیادی باقی نمانده، و پیش از اینکه فراموشش کنم
می‌میرم.


#رومن_گاری
- زندگی در پیش‌رو -

@Vaajpub
36👍10👏2
2025/07/08 23:24:35
Back to Top
HTML Embed Code: