ما ساعت‌های زیادی رو باهم گذروندیم و اون دختر عاشقم شده بود! من اهمیتی به این عشق نمی‌دادم اما میدونستم که حالا هرکاری رو برام انجام میده...

هر شب به خونه‌ مردهای ثروتمند میرفت و با مقدار زیادی پول و طلا برمیگشت و من میتونستم به فقیرها کمک کنم تا اینکه یه روز وقتی پیرزن فقیری رسیدیم تمام طلا و جواهرات دختر رو به اون زن دادم...

قلب پیرزن از شدت شوک ایستاد اما این همه‌ داستان نبود! قطعه‌ جواهرات دزدی یا هدیه بودند و رسوایی اخباری که پخش شد تمومی نداشت...

بعد از اون شب دیگه آنت رو ندیدم! بعد از مدت کوتاهی فهمیدم که با یکی از پیرمردهای ثروتمندی که باهاشون آشناش کرده بودم ازدواج کرده...

حسی بهش نداشتم این یه موقعیت بزرگ بود! خواسته‌هام از آنت تمومی نداشت. پیرمرد رو بیهوش کن تا برای دزدی به عمارت بیایم، مهمونی بزرگی بگیر تا برای چپاول مهمان‌ها بیایم و...

اما تقدیر ترسناکی ما رو سال‌ها از هم دور کرد و حالا من برگشتم! و این آخرین خواسته‌ی من از آنته...خواسته‌ای که مرگ و زندگی من و سرنوشتم رو تغییر میده...
اما اون دیگه آنت همیشگی نیست!

داستانی از عشق، انقلاب، گذشت و...
‌
رومن گاری بزرگ شما رو فرانسه خواهد برد!
مهد عشق و انقلاب!
‌
اگه دلتون یه شاهکار کلاسیک میخواهد حالا وقتشه!
‌
فقط با ۲۲۰ تومان
موجودی محدود!
فقط برای ۸۰ نفر!

ثبت سفارش:
@bookjann