شب یادها و خاطرههایی از دکتر محمد مصدق
با حضور دکتر شفیعی کدکنی
با سخنرانی شیرین بزرگمهر، محمدعلی بهمنی قاجار و علی دهباشی
همراه با قرائت سرودهٔ «مرثیهٔ درخت» استاد شفیعی کدکنی توسط هنرمند ارجمند نصرالله مدقالچی، نمایش بخشی از مستند «مروارید سیاه» ساختهٔ ارد عطارپور، نمایش فیلم «تسلی و سلام» با صدا و تصویر مهدی اخوانثالث، نمایش فیلم پیام دکتر محمد مصدق به مناسبت ملیشدن صنعت نفت، نمایش بخشی از مستند «وکیل عاشق» به روایت ناصر زراعتی و نمایش بخشی از صحبتهای نصرتالله خازنی (رئیس دفتر مصدق) و پخش قطعهایی از کانتات پیر احمدآباد بر روی شعر اخوان توسط محمدرضا تفضلی
یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۴
خانۀ هنرمندان ایران، تالار استاد جلیل شهناز
با حضور دکتر شفیعی کدکنی
با سخنرانی شیرین بزرگمهر، محمدعلی بهمنی قاجار و علی دهباشی
همراه با قرائت سرودهٔ «مرثیهٔ درخت» استاد شفیعی کدکنی توسط هنرمند ارجمند نصرالله مدقالچی، نمایش بخشی از مستند «مروارید سیاه» ساختهٔ ارد عطارپور، نمایش فیلم «تسلی و سلام» با صدا و تصویر مهدی اخوانثالث، نمایش فیلم پیام دکتر محمد مصدق به مناسبت ملیشدن صنعت نفت، نمایش بخشی از مستند «وکیل عاشق» به روایت ناصر زراعتی و نمایش بخشی از صحبتهای نصرتالله خازنی (رئیس دفتر مصدق) و پخش قطعهایی از کانتات پیر احمدآباد بر روی شعر اخوان توسط محمدرضا تفضلی
یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۴
خانۀ هنرمندان ایران، تالار استاد جلیل شهناز
❤99👎25
عصر سهشنبههای بخارا
به مناسبت انتشار کتاب «تاریخچه احساسات: نقش احساسات در تاریخ بشر» نوشتۀ ریچارد فرث گادبیهیر، با ترجمۀ پوریا صحرانورد که از سوی انتشارات پندار تابان منتشر شده است، چهلوچهارمین نشست از سلسله نشستهای عصر سهشنبههای بخارا به گفتوگو پیرامون این اثر اختصاص یافته است. این نشست در ساعت پنج بعدازظهر سهشنبه بیستوهشتم مردادماه ۱۴۰۴ با سخنرانی پوریا صحرانورد، فرنوش کرمی، داود کیانیزاده و علی دهباشی در باغموزۀ نگارستان برگزار میشود.
«تاریخچه احساسات» اثری پژوهشی و در عین حال روایی است که نقش هیجانات انسانی را در شکلگیری تمدنها و دگرگونیهای بزرگ تاریخ بازخوانی میکند. نویسنده با تکیه بر روانشناسی، علوم اعصاب، فلسفه، هنر و تاریخ ادیان، مسیر حرکت احساسات را از یونان باستان و امپراتوری روم، تا جهان مدرن و وقایع معاصر دنبال میکند. او نشان میدهد که بسیاری از نقاط عطف تاریخی، از ظهور و گسترش ادیان گرفته تا انقلابهای سیاسی، پیشرفتهای علمی و حتی جنگها، بهشدت تحت تأثیر احساساتی چون خشم، ترس، غرور، عشق و نفرت، شرم و حسادت بودهاند. فرث گادبیهیر با بهرهگیری از شواهد علمی و روایتهای تاریخی، تصویر روشنی از این حقیقت ترسیم میکند که بدون فهم احساسات، فهم تاریخ بشر ناقص خواهد بود.
در بخشی از کتاب میخوانیم که چگونه احساس غرور ملی در اتحاد جماهیر شوروی، پس از پرتاب اسپوتنیک ۱ در چهارم اکتبر ۱۹۵۷، موجی از هیجان و افتخار را برانگیخت. دولت شوروی با بهرهگیری از این شور عمومی، کارزارهای تبلیغاتی با شعارهایی چون «ما برای تحقق رویا به دنیا آمدهایم!» به راه انداخت و پیوندهای اجتماعی و سیاسی خود را استحکام بخشید.
باغ موزۀ نگارستان: میدان بهارستان، خیابان دانشسرا، خیابان شریعتمدار رفیع، تالار دکتر روحالامینی
به مناسبت انتشار کتاب «تاریخچه احساسات: نقش احساسات در تاریخ بشر» نوشتۀ ریچارد فرث گادبیهیر، با ترجمۀ پوریا صحرانورد که از سوی انتشارات پندار تابان منتشر شده است، چهلوچهارمین نشست از سلسله نشستهای عصر سهشنبههای بخارا به گفتوگو پیرامون این اثر اختصاص یافته است. این نشست در ساعت پنج بعدازظهر سهشنبه بیستوهشتم مردادماه ۱۴۰۴ با سخنرانی پوریا صحرانورد، فرنوش کرمی، داود کیانیزاده و علی دهباشی در باغموزۀ نگارستان برگزار میشود.
«تاریخچه احساسات» اثری پژوهشی و در عین حال روایی است که نقش هیجانات انسانی را در شکلگیری تمدنها و دگرگونیهای بزرگ تاریخ بازخوانی میکند. نویسنده با تکیه بر روانشناسی، علوم اعصاب، فلسفه، هنر و تاریخ ادیان، مسیر حرکت احساسات را از یونان باستان و امپراتوری روم، تا جهان مدرن و وقایع معاصر دنبال میکند. او نشان میدهد که بسیاری از نقاط عطف تاریخی، از ظهور و گسترش ادیان گرفته تا انقلابهای سیاسی، پیشرفتهای علمی و حتی جنگها، بهشدت تحت تأثیر احساساتی چون خشم، ترس، غرور، عشق و نفرت، شرم و حسادت بودهاند. فرث گادبیهیر با بهرهگیری از شواهد علمی و روایتهای تاریخی، تصویر روشنی از این حقیقت ترسیم میکند که بدون فهم احساسات، فهم تاریخ بشر ناقص خواهد بود.
در بخشی از کتاب میخوانیم که چگونه احساس غرور ملی در اتحاد جماهیر شوروی، پس از پرتاب اسپوتنیک ۱ در چهارم اکتبر ۱۹۵۷، موجی از هیجان و افتخار را برانگیخت. دولت شوروی با بهرهگیری از این شور عمومی، کارزارهای تبلیغاتی با شعارهایی چون «ما برای تحقق رویا به دنیا آمدهایم!» به راه انداخت و پیوندهای اجتماعی و سیاسی خود را استحکام بخشید.
باغ موزۀ نگارستان: میدان بهارستان، خیابان دانشسرا، خیابان شریعتمدار رفیع، تالار دکتر روحالامینی
❤49👎1
Forwarded from ایرانشناسی - Iranistics UT
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
علی دهباشی و بخارا
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتیهای او
زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
خِنگِ ما را تا میان آید همی
ای بخارا! شاد باش و دیر زی
میر زی تو شادمان آید همی
میر ماه است و بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی
آفرین و مدح سود آید همی
گر به گنج اندر زیان آید همی
————————————
با ما در ایرانشناسی همراه باشید:
🔹توییتر | لینکدین | اینستاگرام | یوتیوب🔹
💢نشریه ایرانشناسی | گروه ایرانشناسی💢
در آخرین روز همایش دوسالانه انجمن مطالعات جوامع فارسی زبان در دانشگاه دولتی خاورشناسی تاشکند برخی از دانشجویان و اساتید به نام و یاد علی دهباشی سفری به بخارا داشتند
و در کوچه و پس کوچه های آن گم شدند و بدنبال بخش گمشده تاریخ بیهقی گشتند.
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتیهای او
زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
خِنگِ ما را تا میان آید همی
ای بخارا! شاد باش و دیر زی
میر زی تو شادمان آید همی
میر ماه است و بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی
آفرین و مدح سود آید همی
گر به گنج اندر زیان آید همی
————————————
با ما در ایرانشناسی همراه باشید:
🔹توییتر | لینکدین | اینستاگرام | یوتیوب🔹
💢نشریه ایرانشناسی | گروه ایرانشناسی💢
❤112
عصر سهشنبههای بخارا
به مناسبت انتشار کتاب «تاریخچه احساسات: نقش احساسات در تاریخ بشر» نوشتۀ ریچارد فرث گادبیهیر، با ترجمۀ پوریا صحرانورد که از سوی انتشارات پندار تابان منتشر شده است
با سخنرانی پوریا صحرانورد، فرنوش کرمی، داود کیانیزاده و علی دهباشی
سهشنبه بیستوهشتم مردادماه ۱۴۰۴
باغموزۀ نگارستان، تالار دکتر روحالامینی
به مناسبت انتشار کتاب «تاریخچه احساسات: نقش احساسات در تاریخ بشر» نوشتۀ ریچارد فرث گادبیهیر، با ترجمۀ پوریا صحرانورد که از سوی انتشارات پندار تابان منتشر شده است
با سخنرانی پوریا صحرانورد، فرنوش کرمی، داود کیانیزاده و علی دهباشی
سهشنبه بیستوهشتم مردادماه ۱۴۰۴
باغموزۀ نگارستان، تالار دکتر روحالامینی
❤37
حال جهان
شعر: مهدی اخوان ثالث
آهنگساز و تنظیمکننده: مهدی مرتضایی
خواننده: بهروز افشار
سنتور: مهدی مرتضایی
تار: بهزاد رواقی
کمانچه و آلتو: همایون پشتدار
عود: بابک باربد
تنبک: مجید ملکی
ضبط: استودیوپژواک و نغمهسازان دلنشین
میکس و مستر: حمید عسکری
شعر: مهدی اخوان ثالث
آهنگساز و تنظیمکننده: مهدی مرتضایی
خواننده: بهروز افشار
سنتور: مهدی مرتضایی
تار: بهزاد رواقی
کمانچه و آلتو: همایون پشتدار
عود: بابک باربد
تنبک: مجید ملکی
ضبط: استودیوپژواک و نغمهسازان دلنشین
میکس و مستر: حمید عسکری
❤40
درس تاریخ
عاقبت حال جهان طور دگر خواهد شد
زبر و زیر یقین زیر و زبر خواهد شد
این شب تیره اگر روز قیامت باشد
آخر الامر به هر حال سحر خواهد شد
درس تاریخ به من مژده جانبخشی داد*
زور از بازوی سرمایه به در خواهد شد *
دشمنان گرچه به جدیت و جهدند ولی *
جهد و جدیت این قوم هدر خواهد شد *
آید آنروز که ما نیز به مقصود رسیم
وین خبر در همه آفاق سمر خواهد شد
نان درویش اگر از خون دل و اشک تر است
دشمنش غرقه به خوناب جگر خواهد شد
گوید امید - سر از باده پیروزی گرم -؛*
رنجبر مظهر آمال بشر خواهد شد*
مهدی اخوان ثالث
شهریور ۱۳۲۸
نقل از کتاب «ارغنون»، چاپ هفتم سال ۱۳۶۷، صفحه ۳۲ - انتشارات مروارید
مصرعهایی که با علامت ستاره مشخص شده در متن آواز نیست.
عنوان شعر در تصنیف به «حال جهان» تغییر یافته است
آهنگساز: مهدی مرتضایی
خواننده: بهروز افشار
دستگاه موسیقی: سهگاه
انتشار: شهریور ۱۳۹۹
عاقبت حال جهان طور دگر خواهد شد
زبر و زیر یقین زیر و زبر خواهد شد
این شب تیره اگر روز قیامت باشد
آخر الامر به هر حال سحر خواهد شد
درس تاریخ به من مژده جانبخشی داد*
زور از بازوی سرمایه به در خواهد شد *
دشمنان گرچه به جدیت و جهدند ولی *
جهد و جدیت این قوم هدر خواهد شد *
آید آنروز که ما نیز به مقصود رسیم
وین خبر در همه آفاق سمر خواهد شد
نان درویش اگر از خون دل و اشک تر است
دشمنش غرقه به خوناب جگر خواهد شد
گوید امید - سر از باده پیروزی گرم -؛*
رنجبر مظهر آمال بشر خواهد شد*
مهدی اخوان ثالث
شهریور ۱۳۲۸
نقل از کتاب «ارغنون»، چاپ هفتم سال ۱۳۶۷، صفحه ۳۲ - انتشارات مروارید
مصرعهایی که با علامت ستاره مشخص شده در متن آواز نیست.
عنوان شعر در تصنیف به «حال جهان» تغییر یافته است
آهنگساز: مهدی مرتضایی
خواننده: بهروز افشار
دستگاه موسیقی: سهگاه
انتشار: شهریور ۱۳۹۹
❤56
شب عبدالحسین سپنتا
هشتصد و هفتاد و نهمین شب از شبهای بخارا به بزرگداشت عبدالحسین سپنتا، فیلمنامهنویس، پژوهشگر، شاعر و روزنامهنگار برجستۀ معاصر، اختصاص یافته است. این نشست در ساعت هفت بعدازظهر جمعه هفتم شهریورماه ۱۴۰۴ با سخنرانی عباس عقیلی، حامد قصری و پخش پیامهای تصویری مهندس محمود درویش و علی دهباشی در شهر کتاب بهار اصفهان برگزار میشود. در این نشست همچنین از کتاب «خرابههای این شهر فراموششده؛ مقاله، یادداشت و سخنرانیهای عبدالحسین سپنتا درباره اصفهان» به کوشش حامد قصری که از سوی انتشارات ٱقنوم منتشر شده است، رونمایی خواهد شد. نمایش فیلم مستند «از مشروطیت تا سپنتا»به کارگردانی محمد تهامینژاد از دیگر بخشهای این نشست خواهد بود.
عبدالحسین سپنتا متولد ۱۲۸۶ در تهران و درگذشتۀ ۱۳۴۸ در اصفهان فیلمنامهنویس «دختر لُر»، اولین فیلم ناطق ایرانی است.
از عبدالحسین سپنتا گفتن، سخن گفتن از تاریخ سینما و یکی از فیلمهای مهم سینمای ایران یعنی «دختر لُر» است.
پیوند سپنتا با اصفهان - موضوع اصلی این کتاب - به پیش از شناختهشدن او و به دوران نوجوانی برمیگردد. جایی که خودش در یکی از یادداشتهایش دربارۀ مکانی در اصفهان میگوید: «من برای اولینبار این خرابههای تاریخی را در سال ۱۳۰۶ دیدم، منظرۀ اندوهبار خرابههای این شهر ویران مرا در عنفوان جوانی چنان متأثر ساخت که بعد از سفر هند در سال ۱۳۳۰ باز میل به دیدن آنجا کردم، باقیماندۀ خانهها، مساجد،حمام و بازار ویران مرا به ياد حملات افغانها، قحطیها، بلاها و بالاخره مصائب و فقر و فلاکت عمومی که برای دو قرن بر آن سرزمین سایه افکنده، انداخت.»
حامد قصری، پژوهشگر این کتاب متولد ۱۳۵۸ اصفهان است که با پرداختن به تاریخ معاصر اصفهان با رویکرد جریانهای فرهنگی و هنری، آثار دیگری را نیز منتشر کرده است.
شهر کتاب اصفهان: چهارباغ بالا، خیابان بهار آزادی، پلاک ۱۲
هشتصد و هفتاد و نهمین شب از شبهای بخارا به بزرگداشت عبدالحسین سپنتا، فیلمنامهنویس، پژوهشگر، شاعر و روزنامهنگار برجستۀ معاصر، اختصاص یافته است. این نشست در ساعت هفت بعدازظهر جمعه هفتم شهریورماه ۱۴۰۴ با سخنرانی عباس عقیلی، حامد قصری و پخش پیامهای تصویری مهندس محمود درویش و علی دهباشی در شهر کتاب بهار اصفهان برگزار میشود. در این نشست همچنین از کتاب «خرابههای این شهر فراموششده؛ مقاله، یادداشت و سخنرانیهای عبدالحسین سپنتا درباره اصفهان» به کوشش حامد قصری که از سوی انتشارات ٱقنوم منتشر شده است، رونمایی خواهد شد. نمایش فیلم مستند «از مشروطیت تا سپنتا»به کارگردانی محمد تهامینژاد از دیگر بخشهای این نشست خواهد بود.
عبدالحسین سپنتا متولد ۱۲۸۶ در تهران و درگذشتۀ ۱۳۴۸ در اصفهان فیلمنامهنویس «دختر لُر»، اولین فیلم ناطق ایرانی است.
از عبدالحسین سپنتا گفتن، سخن گفتن از تاریخ سینما و یکی از فیلمهای مهم سینمای ایران یعنی «دختر لُر» است.
پیوند سپنتا با اصفهان - موضوع اصلی این کتاب - به پیش از شناختهشدن او و به دوران نوجوانی برمیگردد. جایی که خودش در یکی از یادداشتهایش دربارۀ مکانی در اصفهان میگوید: «من برای اولینبار این خرابههای تاریخی را در سال ۱۳۰۶ دیدم، منظرۀ اندوهبار خرابههای این شهر ویران مرا در عنفوان جوانی چنان متأثر ساخت که بعد از سفر هند در سال ۱۳۳۰ باز میل به دیدن آنجا کردم، باقیماندۀ خانهها، مساجد،حمام و بازار ویران مرا به ياد حملات افغانها، قحطیها، بلاها و بالاخره مصائب و فقر و فلاکت عمومی که برای دو قرن بر آن سرزمین سایه افکنده، انداخت.»
حامد قصری، پژوهشگر این کتاب متولد ۱۳۵۸ اصفهان است که با پرداختن به تاریخ معاصر اصفهان با رویکرد جریانهای فرهنگی و هنری، آثار دیگری را نیز منتشر کرده است.
شهر کتاب اصفهان: چهارباغ بالا، خیابان بهار آزادی، پلاک ۱۲
❤43👎1
عصر شنبههای بخارا
به مناسبت انتشار کتاب «تاریخ اجتماعی معماری» نوشتۀ مهدی حسینی که از سوی نشر و پژوهش شیرازۀ کتاب منتشر شده است، شصت و چهارمین نشست از سلسله نشستهای عصر شنبههای مجلۀ بخارا به معرفی و بررسی این کتاب اختصاص یافته است. کتاب حاضر، پژوهشی است میانرشتهای با رویکرد انتقادی به تاریخ اجتماعی معماری و تلاش برای فهم و ایضاح الگوها، روشها و مفاهیم آن با تکیه بر یکی از آثار شاخص تاریخنویسی در این حوزه.
این نشست در ساعت پنج بعدازظهر شنبه هشتم شهریور ۱۴۰۴ با سخنرانی مهرداد قیومی بیدهندی، نگار ذیلابی، مهدی حسینی و علی دهباشی در فرهنگسرای نیاوران، سالن خزر، برگزار خواهد شد.
نوشتن تاریخ معماری یک بنا و گفتوگو دربارۀ آن، صرفاً از راه خوانش صوری و مادیاش، رهیافتی ناقص و بلکه ناممکن است؛ چه بسیار خانهها، منزلگاهها، حمامها و کاروانسراها و بناهای عامه که امروزه حتی نامی از آنها نیست تا ابزاری باشد برای تحلیل و پژوهش در معماریشان. در مقابل آفرینش معماری و تطور آن در طول تاریخ بیش از همه زاییدۀ نیاز، اراده، باورها و ذوق گروههای اجتماعی استفادهکننده از آن است؛ اینها موضوعاتی است که بیش از بقایای مادی یک بنا میتوان آثار و نتایجش را در گذشته پی گرفت. ازاینرو، کاربست آراء مورخان اجتماعی و ابزار و اسلوب ایشان در تاریخنویسی میتواند و باید دستمایۀ مورخان معماری باشد.
کتاب تاریخ اجتماعی معماری کوششی برای فهم این دیدگاهها و روشها، از طریق تأمل در یک تاریخنامۀ معتبر و معیار است. در این کتاب مفاهیمی چون قدرت، سیطره (هژمونی)، خانواده وخانوار، تحرک اجتماعی، جنسیت، اوقات فراغت در کنار موضوعاتی چون تقطیع تاریخی، روش مقایسهای، شواهد کمی و منابع و مدارک تاریخ اجتماعی، در سیاق معماری خانههای حومۀ شهری انگلیس، به اختصار بررسی شده است.
خیابان پاسداران، مقابل پارک نیاوران، فرهنگسرای نیاوران، سالن خزر
به مناسبت انتشار کتاب «تاریخ اجتماعی معماری» نوشتۀ مهدی حسینی که از سوی نشر و پژوهش شیرازۀ کتاب منتشر شده است، شصت و چهارمین نشست از سلسله نشستهای عصر شنبههای مجلۀ بخارا به معرفی و بررسی این کتاب اختصاص یافته است. کتاب حاضر، پژوهشی است میانرشتهای با رویکرد انتقادی به تاریخ اجتماعی معماری و تلاش برای فهم و ایضاح الگوها، روشها و مفاهیم آن با تکیه بر یکی از آثار شاخص تاریخنویسی در این حوزه.
این نشست در ساعت پنج بعدازظهر شنبه هشتم شهریور ۱۴۰۴ با سخنرانی مهرداد قیومی بیدهندی، نگار ذیلابی، مهدی حسینی و علی دهباشی در فرهنگسرای نیاوران، سالن خزر، برگزار خواهد شد.
نوشتن تاریخ معماری یک بنا و گفتوگو دربارۀ آن، صرفاً از راه خوانش صوری و مادیاش، رهیافتی ناقص و بلکه ناممکن است؛ چه بسیار خانهها، منزلگاهها، حمامها و کاروانسراها و بناهای عامه که امروزه حتی نامی از آنها نیست تا ابزاری باشد برای تحلیل و پژوهش در معماریشان. در مقابل آفرینش معماری و تطور آن در طول تاریخ بیش از همه زاییدۀ نیاز، اراده، باورها و ذوق گروههای اجتماعی استفادهکننده از آن است؛ اینها موضوعاتی است که بیش از بقایای مادی یک بنا میتوان آثار و نتایجش را در گذشته پی گرفت. ازاینرو، کاربست آراء مورخان اجتماعی و ابزار و اسلوب ایشان در تاریخنویسی میتواند و باید دستمایۀ مورخان معماری باشد.
کتاب تاریخ اجتماعی معماری کوششی برای فهم این دیدگاهها و روشها، از طریق تأمل در یک تاریخنامۀ معتبر و معیار است. در این کتاب مفاهیمی چون قدرت، سیطره (هژمونی)، خانواده وخانوار، تحرک اجتماعی، جنسیت، اوقات فراغت در کنار موضوعاتی چون تقطیع تاریخی، روش مقایسهای، شواهد کمی و منابع و مدارک تاریخ اجتماعی، در سیاق معماری خانههای حومۀ شهری انگلیس، به اختصار بررسی شده است.
خیابان پاسداران، مقابل پارک نیاوران، فرهنگسرای نیاوران، سالن خزر
❤48
شبِ شبهای بخارا؛
روایتی از شبهای بخارا در خانۀ هنرمندان ایران
هشتصد و هشتادمین شب بخارا با همکاری خانۀ هنرمندان ایران به «شبهای بخارا: روایتی از شبهای بخارا در خانۀ هنرمندان ایران» اختصاص یافته است. در این نشست به مرور خاطرات، دستاوردها و روایتهای این گردهمایی فرهنگی و هنری پرداخته خواهد شد.
در این نشست که در ساعت پنج بعدازظهر یکشنبه نهم شهریور ۱۴۰۴ در تالار استاد جلیل شهناز خانۀ هنرمندان ایران برگزار میشود، جواد طوسی، سیفالله صمدیان، سعید قربانی و علی دهباشی به سخنرانی و گفتوگو دربارۀ اهمیت و جایگاه شبهای بخارا خواهند پرداخت.
در ادامه، فیلم مستند «شب، خانه، بخارا» ساختۀ سعید قربانی به نمایش درخواهد آمد. این اثر ۹۰ دقیقهای مروری بر ۵۵ شب نخست بخارا در خانۀ هنرمندان ایران است و در کنار روایتها و تصاویر جذاب، پشتصحنۀ شبها و تصاویر خاطرهانگیز این رویدادها را نیز برای نخستینبار بازتاب میدهد. به گفتۀ علی دهباشی، این دوره «درخشانترین دوران شبهای بخارا در مجموع تمامی سالها» به شمار میرود.
«شبهای بخارا» طی بیش از دو دهه به یکی از مهمترین محافل فرهنگی کشور بدل شده است و با حضور چهرههای برجستۀ ادب، هنر و اندیشه، نقش چشمگیری در معرفی و بزرگداشت مفاخر ایران ایفا کرده است.
این برنامه فرصتی تازه برای بازخوانی و مرور خاطرات، تصاویر خاطرهانگیز و پشتصحنۀ شبهای بخارا در خانۀ هنرمندان ایران و یادآوری لحظاتی است که در حافظۀ فرهنگی کشور ماندگار شدهاند.
خیابان طالقانی، خیابان موسوی شمالی، بوستان هنرمندان، خانۀ هنرمندان ایران، تالار استاد جلیل شهناز
روایتی از شبهای بخارا در خانۀ هنرمندان ایران
هشتصد و هشتادمین شب بخارا با همکاری خانۀ هنرمندان ایران به «شبهای بخارا: روایتی از شبهای بخارا در خانۀ هنرمندان ایران» اختصاص یافته است. در این نشست به مرور خاطرات، دستاوردها و روایتهای این گردهمایی فرهنگی و هنری پرداخته خواهد شد.
در این نشست که در ساعت پنج بعدازظهر یکشنبه نهم شهریور ۱۴۰۴ در تالار استاد جلیل شهناز خانۀ هنرمندان ایران برگزار میشود، جواد طوسی، سیفالله صمدیان، سعید قربانی و علی دهباشی به سخنرانی و گفتوگو دربارۀ اهمیت و جایگاه شبهای بخارا خواهند پرداخت.
در ادامه، فیلم مستند «شب، خانه، بخارا» ساختۀ سعید قربانی به نمایش درخواهد آمد. این اثر ۹۰ دقیقهای مروری بر ۵۵ شب نخست بخارا در خانۀ هنرمندان ایران است و در کنار روایتها و تصاویر جذاب، پشتصحنۀ شبها و تصاویر خاطرهانگیز این رویدادها را نیز برای نخستینبار بازتاب میدهد. به گفتۀ علی دهباشی، این دوره «درخشانترین دوران شبهای بخارا در مجموع تمامی سالها» به شمار میرود.
«شبهای بخارا» طی بیش از دو دهه به یکی از مهمترین محافل فرهنگی کشور بدل شده است و با حضور چهرههای برجستۀ ادب، هنر و اندیشه، نقش چشمگیری در معرفی و بزرگداشت مفاخر ایران ایفا کرده است.
این برنامه فرصتی تازه برای بازخوانی و مرور خاطرات، تصاویر خاطرهانگیز و پشتصحنۀ شبهای بخارا در خانۀ هنرمندان ایران و یادآوری لحظاتی است که در حافظۀ فرهنگی کشور ماندگار شدهاند.
خیابان طالقانی، خیابان موسوی شمالی، بوستان هنرمندان، خانۀ هنرمندان ایران، تالار استاد جلیل شهناز
❤90👎7
«تندیس»
از بس شبهای بخارا و کارهای فرهنگی علی دهباشی تو ذهنم جا خوش کرده که انگار تو کاسۀ سرم، یه شمعی همیشه روشنه. اون شب که از مراسم برگشتم خیلی خسته بودم، همینکه دراز کشیدم خوابم منو برد بخارای قدیم، توی تالار بزرگی که بوی کاغذ کهنه و چای دارچین همهجا رو پر کرده بود آدمای اهل فرهنگ دور هم نشسته و گپ میزدن. چشمم به تندیس انتهای تالار افتاد که با نگاهی عمیق و لبخندی آروم به من خیره شده بود.
کنار تندیس، یه دفتر باز بود. با خط قشنگی نوشته بودن: «هر فرهیختهای تندیس خودش رو خودش میسازه اما با دست و سلیقۀ دیگران.»
رفتم جلو دستمو به سمت سر تندیس دراز کردم، انتظار لمس کردن سنگ سردی را داشتم اما گرمای مطبوعی رو حس کردم؛ انگار یه دفعه تندیس غیب شد... دهباشی سر جاش ایستاده بود. همون کسی که سالها صدای فرهنگ را بلندتر از هیاهوی زمانه نگه داشت. یاد حرفش افتادم که گفته بود: «میخوام تو بخارا گم بشم». گفتم: تو نمیتونی گم بشی، تو شاهراهی، راه که گم نمیشه. متاسفانه یهو ازخواب پریدم. قلبم تند میزد. بوی چای و کاغذ تو دماغم پیچیده بود، بلافاصله سعی کردم اونچه تو خواب دیدم رو بکشم، که مبادا خواب شیرین یادم بره.
هرمز قبادی
۰۴/۶/۶
از بس شبهای بخارا و کارهای فرهنگی علی دهباشی تو ذهنم جا خوش کرده که انگار تو کاسۀ سرم، یه شمعی همیشه روشنه. اون شب که از مراسم برگشتم خیلی خسته بودم، همینکه دراز کشیدم خوابم منو برد بخارای قدیم، توی تالار بزرگی که بوی کاغذ کهنه و چای دارچین همهجا رو پر کرده بود آدمای اهل فرهنگ دور هم نشسته و گپ میزدن. چشمم به تندیس انتهای تالار افتاد که با نگاهی عمیق و لبخندی آروم به من خیره شده بود.
کنار تندیس، یه دفتر باز بود. با خط قشنگی نوشته بودن: «هر فرهیختهای تندیس خودش رو خودش میسازه اما با دست و سلیقۀ دیگران.»
رفتم جلو دستمو به سمت سر تندیس دراز کردم، انتظار لمس کردن سنگ سردی را داشتم اما گرمای مطبوعی رو حس کردم؛ انگار یه دفعه تندیس غیب شد... دهباشی سر جاش ایستاده بود. همون کسی که سالها صدای فرهنگ را بلندتر از هیاهوی زمانه نگه داشت. یاد حرفش افتادم که گفته بود: «میخوام تو بخارا گم بشم». گفتم: تو نمیتونی گم بشی، تو شاهراهی، راه که گم نمیشه. متاسفانه یهو ازخواب پریدم. قلبم تند میزد. بوی چای و کاغذ تو دماغم پیچیده بود، بلافاصله سعی کردم اونچه تو خواب دیدم رو بکشم، که مبادا خواب شیرین یادم بره.
هرمز قبادی
۰۴/۶/۶
❤123👎3
تو هم فردوسی هستی!
نیما ظاهری
اجازه بدهید بگویم این بحثها کمی قدیمی شده است؛ یعنی ستیز با فردوسی عمری هزارساله دارد. از امیرمعزی نیشابوری گرفته که گفته بود «من عجب دارم ز فردوسی که تا چندان دروغ/ از کجا آورد و بیهوده چرا گفت آن سَمَر؟» تا همین نیما یوشیج خودمان که -دور از محضر شما و فردوسی- این شاعر را «خر» حساب کرده بود. من فکر میکنم که اگر فردوسی زنده بود، آنقدر بزرگوار و نقدپذیر بود که جز خندهای که نثارشان میکرد، واکنش دیگری نشان نمیداد و لابد با خودش میگفت که «از دشمن هم شانس نیاوردیم!»
اما چرا فردوسی از دشمن شانس نیاورد؟ نخست باید به این پرسش پاسخ دهیم که اصلاً چرا شاهنامه نوشته شد و فردوسی چه هدفی از این کار داشت. آنگونه که فردوسی خود میگوید، صرفاً راوی داستانهایی از ایران باستان است که در خطرِ فراموشی بودند، و تلفیق این داستانهای پر از شُکوه و خِرَد، با هنر شاعری فردوسی، منجر به خلق اثری شد که ما امروز آن را نماد هویت و ملیّت خود میدانیم. هنر فردوسی در روایتگری، بهکارگیری درستِ همۀ عناصرِ داستان، استفادۀ بهجا از تعلیق و دیالوگ و فضاسازی و مهمتر از همه استفاده از عنصر حقیقتمانندی -که اصل و اساس انواع داستانهای مدرن است- آنچنان در کار فردوسی برجسته است که حتی قهرمان شاهنامه، رستم، همیشه پیروز میدان نیست و اصطلاحاً شخصیتی خاکستریرنگ دارد. حال آنکه وقتی به آثار حماسی مشابه بنگریم، آنچنان شاهنامۀ فردوسی توقعمان را بالا برده است که آن متون، نهتنها جلوه و جذبهای ندارند، بلکه خاماندیشانه به نظر میرسند. در واقع فردوسی با دستکاریِ مفروضات ما از ژانر حماسه، این ژانر را بسیار توسعه داد و اثر تلاشهای او، حتی در آثار غیرحماسی پس از او نیز قابل ردیابیست. اینکه میگویم فردوسی از دشمن شانس نیاورد به این جهت است که همۀ دشمنان فردوسی -تا آنجا که من اطلاع دارم- خردههایی به او گرفتهاند که فاقد هرگونه استدلال درست و منطقیست و معمولاً به چند فحش و ناسزا ختم شده است، و اِلا که نقد به هیچوجه بد نیست، اما شرایطی دارد که شاید از حوصلۀ این نوشته خارج باشد.
با این حال، در گسترۀ بیمرزِ فرهنگ ایران و زبان فارسی، حافظ، یک نفر است، سعدی یک نفر است، خیام و عطار و مولانا هم همچنین، و این یکنفرها پشتوانۀ فرهنگی ما را به بهترین شکل ممکن ساختهاند و سزاست اگر هر لحظه از آنان دم بزنیم و بر خود ببالیم. اما ماجرای فردوسی و شاهنامه کمی متفاوت است. به هیچوجه نمیخواهم به آن مفهوم «بتسازی» که در فرهنگ ما ریشه دوانده دامن بزنم. مسئله این است که فردوسی آنچنان در شاهنامه حل شده است که هیچچیز جز شاهنامه از خود باقی نگذاشته است، و شاهنامه آنچنان در فرهنگ ایران حل شده است که دیگر حتی آن داستانهای شکوهمند ایران باستان که فردوسی آنها را حفظ کرده است هم مورد بحث نیستند. میخواهم جسارت کنم و بگویم فردوسی، یکنفر نیست، پس خودمان را سرزنش نکنیم اگر هنوز به سراغ شاهنامهاش نرفتهایم. فردوسی در واقع همان زبان شکّرینیست که با آن سخن میگوییم، فردوسی، همین خاک و آب و هواییست که در آن نفس میکشیم، فردوسی، همان زنیست که صدهاسال پیش بهرغم همۀ تعصبات و سختگیریهای مذهبی، فرزندانش را با شعر فارسی و فرهنگ ایرانی انس داد. بله. تو هم میتوانی فردوسی باشی، حتی اگر نامت ابوالقاسم منصوربن حسنِ توسی نباشد.
نیما ظاهری
اجازه بدهید بگویم این بحثها کمی قدیمی شده است؛ یعنی ستیز با فردوسی عمری هزارساله دارد. از امیرمعزی نیشابوری گرفته که گفته بود «من عجب دارم ز فردوسی که تا چندان دروغ/ از کجا آورد و بیهوده چرا گفت آن سَمَر؟» تا همین نیما یوشیج خودمان که -دور از محضر شما و فردوسی- این شاعر را «خر» حساب کرده بود. من فکر میکنم که اگر فردوسی زنده بود، آنقدر بزرگوار و نقدپذیر بود که جز خندهای که نثارشان میکرد، واکنش دیگری نشان نمیداد و لابد با خودش میگفت که «از دشمن هم شانس نیاوردیم!»
اما چرا فردوسی از دشمن شانس نیاورد؟ نخست باید به این پرسش پاسخ دهیم که اصلاً چرا شاهنامه نوشته شد و فردوسی چه هدفی از این کار داشت. آنگونه که فردوسی خود میگوید، صرفاً راوی داستانهایی از ایران باستان است که در خطرِ فراموشی بودند، و تلفیق این داستانهای پر از شُکوه و خِرَد، با هنر شاعری فردوسی، منجر به خلق اثری شد که ما امروز آن را نماد هویت و ملیّت خود میدانیم. هنر فردوسی در روایتگری، بهکارگیری درستِ همۀ عناصرِ داستان، استفادۀ بهجا از تعلیق و دیالوگ و فضاسازی و مهمتر از همه استفاده از عنصر حقیقتمانندی -که اصل و اساس انواع داستانهای مدرن است- آنچنان در کار فردوسی برجسته است که حتی قهرمان شاهنامه، رستم، همیشه پیروز میدان نیست و اصطلاحاً شخصیتی خاکستریرنگ دارد. حال آنکه وقتی به آثار حماسی مشابه بنگریم، آنچنان شاهنامۀ فردوسی توقعمان را بالا برده است که آن متون، نهتنها جلوه و جذبهای ندارند، بلکه خاماندیشانه به نظر میرسند. در واقع فردوسی با دستکاریِ مفروضات ما از ژانر حماسه، این ژانر را بسیار توسعه داد و اثر تلاشهای او، حتی در آثار غیرحماسی پس از او نیز قابل ردیابیست. اینکه میگویم فردوسی از دشمن شانس نیاورد به این جهت است که همۀ دشمنان فردوسی -تا آنجا که من اطلاع دارم- خردههایی به او گرفتهاند که فاقد هرگونه استدلال درست و منطقیست و معمولاً به چند فحش و ناسزا ختم شده است، و اِلا که نقد به هیچوجه بد نیست، اما شرایطی دارد که شاید از حوصلۀ این نوشته خارج باشد.
با این حال، در گسترۀ بیمرزِ فرهنگ ایران و زبان فارسی، حافظ، یک نفر است، سعدی یک نفر است، خیام و عطار و مولانا هم همچنین، و این یکنفرها پشتوانۀ فرهنگی ما را به بهترین شکل ممکن ساختهاند و سزاست اگر هر لحظه از آنان دم بزنیم و بر خود ببالیم. اما ماجرای فردوسی و شاهنامه کمی متفاوت است. به هیچوجه نمیخواهم به آن مفهوم «بتسازی» که در فرهنگ ما ریشه دوانده دامن بزنم. مسئله این است که فردوسی آنچنان در شاهنامه حل شده است که هیچچیز جز شاهنامه از خود باقی نگذاشته است، و شاهنامه آنچنان در فرهنگ ایران حل شده است که دیگر حتی آن داستانهای شکوهمند ایران باستان که فردوسی آنها را حفظ کرده است هم مورد بحث نیستند. میخواهم جسارت کنم و بگویم فردوسی، یکنفر نیست، پس خودمان را سرزنش نکنیم اگر هنوز به سراغ شاهنامهاش نرفتهایم. فردوسی در واقع همان زبان شکّرینیست که با آن سخن میگوییم، فردوسی، همین خاک و آب و هواییست که در آن نفس میکشیم، فردوسی، همان زنیست که صدهاسال پیش بهرغم همۀ تعصبات و سختگیریهای مذهبی، فرزندانش را با شعر فارسی و فرهنگ ایرانی انس داد. بله. تو هم میتوانی فردوسی باشی، حتی اگر نامت ابوالقاسم منصوربن حسنِ توسی نباشد.
❤199👎12
