✰...رسول اللّٰه ﷺ فــرمودند :
المُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ المُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَيَدِهِ، وَالمُهَاجِرُ مَنْ هَجَرَ مَا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ
📚صحیح بخاری: 10
مسلمان کسی است که مسلمانان از زبان و دست او در امان باشند؛ و مهاجر کسی است که آنچه را الله از آن نهی کرده، ترک گوید.
ـ┓━━━🕌🕋🕌━━━┏ ـ
« بَلِّغــوا عَنِّـي وَلَـــوْ آيَـــةً »
ـ┛━━━🕌🕋🕌━━━┗ ـ
المُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ المُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَيَدِهِ، وَالمُهَاجِرُ مَنْ هَجَرَ مَا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ
📚صحیح بخاری: 10
مسلمان کسی است که مسلمانان از زبان و دست او در امان باشند؛ و مهاجر کسی است که آنچه را الله از آن نهی کرده، ترک گوید.
ـ┓━━━🕌🕋🕌━━━┏ ـ
« بَلِّغــوا عَنِّـي وَلَـــوْ آيَـــةً »
ـ┛━━━🕌🕋🕌━━━┗ ـ
❤3🔥1👏1🏆1
باب (3):
(#بخارى_7383 )
ترجمه: ابن عباس رضي الله عنهما مي گويد: نبي اکرم ﷺ مي فرمود: «أَعُوذُ بِعِزَّتِكَ، الَّذِي لا إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، الَّذِي لا يَمُوتُ، وَالْجِنُّ وَالإِنْسُ يَمُوتُونَ». يعني پروردگارا! به عزت ات كه هيچ معبودي بجز تو وجود ندارد، پناه مي برم. همان ذاتي که هرگز نميميرد ولي جن و انسانها ميميرند».
#در_بارة_اين_سخنان_خداوند_متعال_كه_ميفرمايد: #و_او_عزيز_و_حكيم_است #و_عزت_از_آن_خدا_و_رسول_خدا_است
2198ـ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ الله عَنْهُمَا: أَنَّ النَّبِيَّ ﷺ كَانَ يَقُولُ: «أَعُوذُ بِعِزَّتِكَ، الَّذِي لا إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، الَّذِي لا يَمُوتُ، وَالْجِنُّ وَالإِنْسُ يَمُوتُونَ».
(
ترجمه: ابن عباس رضي الله عنهما مي گويد: نبي اکرم ﷺ مي فرمود: «أَعُوذُ بِعِزَّتِكَ، الَّذِي لا إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، الَّذِي لا يَمُوتُ، وَالْجِنُّ وَالإِنْسُ يَمُوتُونَ». يعني پروردگارا! به عزت ات كه هيچ معبودي بجز تو وجود ندارد، پناه مي برم. همان ذاتي که هرگز نميميرد ولي جن و انسانها ميميرند».
❤4❤🔥1🏆1
✰...رسول اللّٰه ﷺ فــرمودند :
🔸 عَنْ ابْنِ عُمَرَ رَضِيَ الله عَنْهُمَا: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ﷺ قَالَ: «الَّذِي تَفُوتُهُ صَلاةُ الْعَصْرِ كَأَنَّمَا وُتِرَ أَهْلُهُ وَمَالُهُ».
📚صحیحبخارى:552
🔹ترجمه: عبد الله بن عمر رضي الله عنهما ميگويد: رسول اكرم ﷺ فرمود: «كسي كه نماز عصرش فوت گردد، مانند اين است كه اهل ومالش را از دست داده باشد».
✰...رسول اللّٰه ﷺ فــرمودند :
🔸عَنْ بُرَيْدَةَ رضی الله عنه: أَنَّهُ قَالَ فِي يَوْمٍ ذِي غَيْمٍ: بَكِّرُوا بِصَلاةِ الْعَصْرِ فَإِنَّ النَّبِيَّ ﷺ قَالَ: «مَنْ تَرَكَ صَلاةَ الْعَصْرِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ».
📚صحیحبخارى:553
🔹ترجمه: روايت است كه بريده رضی الله عنه در يك روز ابري، فرمود: نماز عصر را زود بخوانيد زيرا رسول اكرم ﷺ فرمود: «هركس، نماز عصر را ترك نمايد، تمام اعمال نيك اش از بين ميرود».
ـ┓━━━🕌🕋🕌━━━┏ ـ
« بَلِّغــوا عَنِّـي وَلَـــوْ آيَـــةً »
ـ┛━━━🕌🕋🕌━━━┗ ـ
🔸 عَنْ ابْنِ عُمَرَ رَضِيَ الله عَنْهُمَا: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ﷺ قَالَ: «الَّذِي تَفُوتُهُ صَلاةُ الْعَصْرِ كَأَنَّمَا وُتِرَ أَهْلُهُ وَمَالُهُ».
📚صحیحبخارى:552
🔹ترجمه: عبد الله بن عمر رضي الله عنهما ميگويد: رسول اكرم ﷺ فرمود: «كسي كه نماز عصرش فوت گردد، مانند اين است كه اهل ومالش را از دست داده باشد».
✰...رسول اللّٰه ﷺ فــرمودند :
🔸عَنْ بُرَيْدَةَ رضی الله عنه: أَنَّهُ قَالَ فِي يَوْمٍ ذِي غَيْمٍ: بَكِّرُوا بِصَلاةِ الْعَصْرِ فَإِنَّ النَّبِيَّ ﷺ قَالَ: «مَنْ تَرَكَ صَلاةَ الْعَصْرِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ».
📚صحیحبخارى:553
🔹ترجمه: روايت است كه بريده رضی الله عنه در يك روز ابري، فرمود: نماز عصر را زود بخوانيد زيرا رسول اكرم ﷺ فرمود: «هركس، نماز عصر را ترك نمايد، تمام اعمال نيك اش از بين ميرود».
ـ┓━━━🕌🕋🕌━━━┏ ـ
« بَلِّغــوا عَنِّـي وَلَـــوْ آيَـــةً »
ـ┛━━━🕌🕋🕌━━━┗ ـ
❤5❤🔥1🏆1
باب (4):
(#بخارى_7404 )
ترجمه: ابوهريره رضی الله عنه مي گويد: نبي اکرم ﷺ فرمود: «هنگامي که خداوند مخلوقات را آفريد، در كتابي که براي خودش مي نويسد و نزد خودش بالاي عرش، نگه مي دارد، چنين نوشت: همانا رحمت من بر خشم ام، غلبه پيدا مي کند».
(#بخارى_7405 )
ترجمه: ابوهريره رضی الله عنه مي گويد: نبي اکرم ﷺ فرمود: «خداوند متعال مي فرمايد: من با بنده ام بر اساس گماني که به من دارد، رفتار مي نمايم. و هنگامي که مرا ياد مي کند، من با او هستم. پس اگر در تنهايي مرا ياد کند، من هم او را در تنهايي، ياد خواهم کرد. و اگر مرا در ميان جمع، ياد کند، من او را در ميان جمع بهتري، ياد خواهم کرد. و اگر به اندازة يک وجب به من نزديک شود، من به اندازة يک ذراع به او نزديک مي شوم. و اگر به اندازة يک ذراع به من نزديک شود، من به اندازة يک با ع (فاصلة باز کردن دو دوست) به او نزديک مي شوم. و اگر قدم زنان به سوي من بيايد، من دوان دوان به سوي او خواهم آمد».
#در_بارة_اين_سخن_خداوند_متعال_كه_ميفرمايد: #خداوند_شما_را_از_خويشتن_برحذر_مي_دارد
2199ـ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رضی الله عنه عَنِ النَّبِيِّ ﷺ قَالَ: «لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْخَلْقَ، كَتَبَ فِي كِتَابِهِ، وَهُوَ يَكْتُبُ عَلَى نَفْسِهِ، وَهُوَ وَضْعٌ عِنْدَهُ عَلَى الْعَرْشِ: إِنَّ رَحْمَتِي تَغْلِبُ غَضَبِي».
(
ترجمه: ابوهريره رضی الله عنه مي گويد: نبي اکرم ﷺ فرمود: «هنگامي که خداوند مخلوقات را آفريد، در كتابي که براي خودش مي نويسد و نزد خودش بالاي عرش، نگه مي دارد، چنين نوشت: همانا رحمت من بر خشم ام، غلبه پيدا مي کند».
2200ـ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رضی الله عنه قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ﷺ : «يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِي بِي، وَأَنَا مَعَهُ إِذَا ذَكَرَنِي، فَإِنْ ذَكَرَنِي فِي نَفْسِهِ ذَكَرْتُهُ فِي نَفْسِي، وَإِنْ ذَكَرَنِي فِي مَلإٍ ذَكَرْتُهُ فِي مَلإٍ خَيْرٍ مِنْهُمْ، وَإِنْ تَقَرَّبَ إِلَيَّ بِشِبْرٍ تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ ذِرَاعًا، وَإِنْ تَقَرَّبَ إِلَيَّ ذِرَاعًا تَقَرَّبْتُ إِلَيْهِ بَاعًا، وَإِنْ أَتَانِي يَمْشِي أَتَيْتُهُ هَرْوَلَةً».
(
ترجمه: ابوهريره رضی الله عنه مي گويد: نبي اکرم ﷺ فرمود: «خداوند متعال مي فرمايد: من با بنده ام بر اساس گماني که به من دارد، رفتار مي نمايم. و هنگامي که مرا ياد مي کند، من با او هستم. پس اگر در تنهايي مرا ياد کند، من هم او را در تنهايي، ياد خواهم کرد. و اگر مرا در ميان جمع، ياد کند، من او را در ميان جمع بهتري، ياد خواهم کرد. و اگر به اندازة يک وجب به من نزديک شود، من به اندازة يک ذراع به او نزديک مي شوم. و اگر به اندازة يک ذراع به من نزديک شود، من به اندازة يک با ع (فاصلة باز کردن دو دوست) به او نزديک مي شوم. و اگر قدم زنان به سوي من بيايد، من دوان دوان به سوي او خواهم آمد».
❤5❤🔥2🏆1
✰...رسول اللّٰه ﷺ فــرمودند :
يَأْتي علَى النَّاسِ زَمانٌ، لا يُبالِي المَرْءُ ما أخَذَ منه، أمِنَ الحَلالِ أمْ مِنَ الحَرامِ.
📚صحيح بخارى: 2059
«روزگارى فرا خواهد رسيد كه مردم اهميت نمىدهند كه آنچه بدستشان مىرسد از راه حلال است يا حرام».
ـ┓━━━🕌🕋🕌━━━┏ ـ
« بَلِّغــوا عَنِّـي وَلَـــوْ آيَـــةً »
ـ┛━━━🕌🕋🕌━━━┗ ـ
يَأْتي علَى النَّاسِ زَمانٌ، لا يُبالِي المَرْءُ ما أخَذَ منه، أمِنَ الحَلالِ أمْ مِنَ الحَرامِ.
📚صحيح بخارى: 2059
«روزگارى فرا خواهد رسيد كه مردم اهميت نمىدهند كه آنچه بدستشان مىرسد از راه حلال است يا حرام».
ـ┓━━━🕌🕋🕌━━━┏ ـ
« بَلِّغــوا عَنِّـي وَلَـــوْ آيَـــةً »
ـ┛━━━🕌🕋🕌━━━┗ ـ
❤7😢2❤🔥1🏆1
باب (5):
( #بخارى_7501 )
ترجمه: ابوهريره رضی الله عنه مي گويد: رسول الله ﷺ فرمود: «خداوند عز وجل مي فرمايد: هرگاه، بنده ام نيت کرد که کار بدي انجام دهد تا زماني که مرتكب آن نشده است، برايش ننويسيد. و اگر مرتكب آن شد، فقط يک بدي برايش بنويسيد. و اگر آنرا بخاطر من ترک کرد، برايش يک نيکي ثبت کنيد. و اگر قصد انجام عمل نيکي را کرد ولي آنرا انجام نداد، برايش يک نيکي بنويسيد. و اگر آنرا انجام داد، ده تا هفت صد برابر نيکي برايش بنويسد».
(#بخارى_7507 )
ترجمه: همچنين ابوهريره رضی الله عنه مي گويد: شنيدم که نبي اکرم ﷺ فرمود: «يکي از بندگان، مرتکب گناهي شد و يا گناهي انجام داد و گفت: پروردگارا! مرتکب گناهي شدم. پس مرا مغفرت کن. پروردگارش مي گويد: آيا بنده ام دانست که پرور دگاري دارد که گناهان را مي بخشد و بخاطر آنها مجازات مي کند؟ بنده ام را بخشيدم.
آنگاه پس از مدتي، مرتکب گناهي ديگر شد و دوباره گفت: پروردگارا! مرتکب گناهي ديگر شدم. پس آنرا مغفرت کن. خداوند مي فرمايد: آيا بنده ام دانست که پروردگاري دارد که گناهان را مي بخشد و بخاطر آنها مجازات مي کند؟ پس بنده ام را بخشيدم.
سپس بعد از مدتي، مرتکب گناهي ديگر شد و گفت: پروردگارا! مرتکب گناهي ديگر شدم. آنرا نيز ببخش. خداوند مي فرمايد: «آيا بنده ام دانست که پروردگاري دارد که گناهان را مي بخشد و بخاطر آنها مجازات مي کند؟ پس بنده ام را بخشيدم. و بعد از مرحلة سوم مي گويد: پس هر چه مي خواهد، انجام دهد».
#در_بارة_اين_سخنان_خداوند_متعال_كه_ميفرمايد: #ميخواهند_كلام_خدا_را_تغيير_دهند
2201ـ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رضی الله عنه : أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ﷺ قَالَ: «يَقُولُ اللَّهُ: إِذَا أَرَادَ عَبْدِي أَنْ يَعْمَلَ سَيِّئةً فَلا تَكْتُبُوهَا عَلَيْهِ حَتَّى يَعْمَلَهَا، فَإِنْ عَمِلَهَا فَاكْتُبُوهَا بِمِثْلِهَا، وَإِنْ تَرَكَهَا مِنْ أَجْلِي فَاكْتُبُوهَا لَهُ حَسَنَةً، وَإِذَا أَرَادَ أَنْ يَعْمَلَ حَسَنَةً فَلَمْ يَعْمَلْهَا، فَاكْتُبُوهَا لَهُ حَسَنَةً، فَإِنْ عَمِلَهَا فَاكْتُبُوهَا لَهُ بِعَشْرِ أَمْثَالِهَا، إِلَى سَبْعِ مِائةِ ضِعْفٍ».
(
ترجمه: ابوهريره رضی الله عنه مي گويد: رسول الله ﷺ فرمود: «خداوند عز وجل مي فرمايد: هرگاه، بنده ام نيت کرد که کار بدي انجام دهد تا زماني که مرتكب آن نشده است، برايش ننويسيد. و اگر مرتكب آن شد، فقط يک بدي برايش بنويسيد. و اگر آنرا بخاطر من ترک کرد، برايش يک نيکي ثبت کنيد. و اگر قصد انجام عمل نيکي را کرد ولي آنرا انجام نداد، برايش يک نيکي بنويسيد. و اگر آنرا انجام داد، ده تا هفت صد برابر نيکي برايش بنويسد».
2202ـ ابوهريره رضی الله عنه قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ﷺ قَالَ: «إِنَّ عَبْدًا أَصَابَ ذَنْبًا ـ وَرُبَّمَا قَالَ: أَذْنَبَ ذَنْبًا ـ فَقَالَ: رَبِّ، أَذْنَبْتُ ـ وَرُبَّمَا قَالَ: أَصَبْتُ ـ فَاغْفِرْ لِي. فَقَالَ رَبُّهُ: أَعَلِمَ عَبْدِي أَنَّ لَهُ رَبًّا يَغْفِرُ الذَّنْبَ وَيَأْخُذُ بِهِ؟ غَفَرْتُ لِعَبْدِي. ثُمَّ مَكَثَ مَا شَاءَ اللَّهُ. ثُمَّ أَصَابَ ذَنْبًا أَوْ أَذْنَبَ ذَنْبًا، فَقَالَ: رَبِّ، أَذْنَبْتُ، أَوْ أَصَبْتُ آخَرَ فَاغْفِرْهُ. فَقَالَ: أَعَلِمَ عَبْدِي أَنَّ لَهُ رَبًّا يَغْفِرُ الذَّنْبَ وَيَأْخُذُ بِهِ؟ غَفَرْتُ لِعَبْدِي. ثُمَّ مَكَثَ مَا شَاءَ اللَّهُ. ثُمَّ أَذْنَبَ ذَنْبًا ـ وَرُبَّمَا قَالَ: أَصَابَ ذَنْبًا ـ قَالَ: قَالَ: رَبِّ، أَصَبْتُ ـ أَوْ قَالَ: أَذْنَبْتُ ـ آخَرَ فَاغْفِرْهُ لِي. فَقَالَ: أَعَلِمَ عَبْدِي أَنَّ لَهُ رَبًّا يَغْفِرُ الذَّنْبَ وَيَأْخُذُ بِهِ؟ غَفَرْتُ لِعَبْدِي، ثَلاثًا. فَلْيَعْمَلْ مَا شَاءَ».
(
ترجمه: همچنين ابوهريره رضی الله عنه مي گويد: شنيدم که نبي اکرم ﷺ فرمود: «يکي از بندگان، مرتکب گناهي شد و يا گناهي انجام داد و گفت: پروردگارا! مرتکب گناهي شدم. پس مرا مغفرت کن. پروردگارش مي گويد: آيا بنده ام دانست که پرور دگاري دارد که گناهان را مي بخشد و بخاطر آنها مجازات مي کند؟ بنده ام را بخشيدم.
آنگاه پس از مدتي، مرتکب گناهي ديگر شد و دوباره گفت: پروردگارا! مرتکب گناهي ديگر شدم. پس آنرا مغفرت کن. خداوند مي فرمايد: آيا بنده ام دانست که پروردگاري دارد که گناهان را مي بخشد و بخاطر آنها مجازات مي کند؟ پس بنده ام را بخشيدم.
سپس بعد از مدتي، مرتکب گناهي ديگر شد و گفت: پروردگارا! مرتکب گناهي ديگر شدم. آنرا نيز ببخش. خداوند مي فرمايد: «آيا بنده ام دانست که پروردگاري دارد که گناهان را مي بخشد و بخاطر آنها مجازات مي کند؟ پس بنده ام را بخشيدم. و بعد از مرحلة سوم مي گويد: پس هر چه مي خواهد، انجام دهد».
❤4🔥1🥰1👏1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
⿻...رسول اللّٰه ﷺ فــرمودند :
🔹وعن الأسوَد بنِ يَزيدَ قال: سُئلَتْ عَائِشَةُ : ما كانَ النَّبِيُّ ﷺ يَصنعُ في بَيْتِهِ؟ قالت: كان يَكُون في مِهْنَةِ أَهْلِهِ يَعني: خِدمَةِ أَهلِه فإِذا حَضَرَتِ الصَّلاة، خَرَجَ إِلى الصَّلاةِ» .
📗صحیحبخاری676
🔸از اسود بن یزید روایت شده است که گفت: از حضرت عایشه پرسیدم: پیامبر ﷺ در منزل چکار میکرد؟ گفت: ایشان در خدمت اهل خانه مشغول بودند (یعنی کمک به آنها در انجام دادن کارهای خانه) و چون وقت نماز فرا میرسید، برای ادای آن از خانه خارج میشد».
ـ┓━━━🕌🕋🕌━━━┏ ـ
« بَلِّغــوا عَنِّـي وَلَـــوْ آيَـــةً »
ـ┛━━━🕌🕋🕌━━━┗ ـ
🔹وعن الأسوَد بنِ يَزيدَ قال: سُئلَتْ عَائِشَةُ : ما كانَ النَّبِيُّ ﷺ يَصنعُ في بَيْتِهِ؟ قالت: كان يَكُون في مِهْنَةِ أَهْلِهِ يَعني: خِدمَةِ أَهلِه فإِذا حَضَرَتِ الصَّلاة، خَرَجَ إِلى الصَّلاةِ» .
📗صحیحبخاری676
🔸از اسود بن یزید روایت شده است که گفت: از حضرت عایشه پرسیدم: پیامبر ﷺ در منزل چکار میکرد؟ گفت: ایشان در خدمت اهل خانه مشغول بودند (یعنی کمک به آنها در انجام دادن کارهای خانه) و چون وقت نماز فرا میرسید، برای ادای آن از خانه خارج میشد».
ـ┓━━━🕌🕋🕌━━━┏ ـ
« بَلِّغــوا عَنِّـي وَلَـــوْ آيَـــةً »
ـ┛━━━🕌🕋🕌━━━┗ ـ
❤3🔥1👏1🏆1
باب (6):
(#بخارى_7509 )
ترجمه: انس انس رضی الله عنه مي گويد: شنيدم که نبي اکرم ﷺ مي فرمود: «روز قيامت، شفاعت من پذيرفته مي شود. لذا من مي گويم: پروردگارا! هرکس، در دل اش به اندازة يک دانة اسپند، ايمان وجود دارد، او را وارد بهشت گردان. پس آنان وارد بهشت مي شوند. سپس مي گويم: هركس كه در قلبش ذره اي ايمان وجود دارد، او را نيز وارد بهشت گردان». انس انس رضی الله عنه مي گويد: گويا هم اكنون انگشتان رسول خدا ﷺ را مي بينم (که به آن ذرة كوچك اشاره مي نمايد).
(#بخارى_7510 )
ترجمه: انس رضی الله عنه حديث شفاعت را که به روايت ابوهريره رضی الله عنه بطور مفصل در شمارة (1725) بيان شد، ذکر کرد و در پايان آن، افزود: پيامبر خدا ﷺ فرمود: آنگاه مردم نزد عيسي عليه السلام مي روند. او مي گويد: اين، كار من نيست. شما نزد محمد ﷺ برويد. سپس مردم نزد من مي آيند. من مي گويم: اين، کار من است. آنگاه از پروردگارم اجازه مي خواهم. پس به من اجازه داده مي شود و خداوند ثناهايي را که اكنون به خاطر ندارم، به من الهام مي کند. من او را با همان ثناها مورد ستايش قرار مي دهم و به سجده مي افتم. آنگاه خداوند متعال مي فرمايد: اي محمد! سرت را بلند کن و بگو. زيرا سخن ات شنيده مي شود. و بخواه كه به تو عنايت مي شود. و شفاعت کن كه شفاعت ات پذيرفته مي شود. من مي گويم: پرور دگارم! امتم ، امتم. خداوند مي فرمايد: برو و هر کس را که در قلب اش به اندازة يك دانة جو، ايمان وجود دارد، از آتش بيرون بياور. من مي روم و اين کار را انجام مي دهم. سپس بر مي گردم و دوباره او را با همين ثناها مورد ستايش قرار مي دهم و به سجده مي افتم.آنگاه خداوند مي فرمايد: اي محمد! سرت را بلند کن و بگو. زيرا سخن ات شنيده مي شود. و بخواه كه به تو عنايت مي شود. و شفاعت کن كه شفاعت ات پذيرفته مي شود. من دوباره مي گويم: پرور دگارم! امتم، امتم. خداوند مي فرمايد: برو و هر کس را که در قلب اش به اندازه ي ذره اي يا دانة اسپندي، ايمان وجود دارد، از آتش بيرون بياور. من مي روم و اين کار را انجام مي دهم. سپس براي سومين بار بر مي گردم و با همين ثناها او را مورد ستايش، قرار مي دهم و به سجده مي افتم. خداوند مي فرمايد: اي محمد! سرت را بلند کن و بگو. زيرا سخن ات شنيده مي شود. و بخواه كه به تو عنايت مي شود. و شفاعت کن كه شفاعت ات پذيرفته مي شود. پس من مي گويم: پروردگارا! امتم، امتم. خداوند مي فرمايد: برو و هرکس را که در قلبش به اندارة کوچکترين ذرة دانة اسپند، ايمان وجود دارد، از آتش بيرون بياور. من مي روم و اين کار را انجام مي دهم».
#سخن_گفتن_خداوند_متعال_در_روز_قيامت_با_پيامبران_و_ديگران
2203ـ عَنْ أَنَسٍ انس رضی الله عنه قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ ﷺ يَقُولُ: «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ، شُفِّعْتُ، فَقُلْتُ: يَا رَبِّ أَدْخِلِ الْجَنَّةَ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ خَرْدَلَةٌ، فَيَدْخُلُونَ. ثُمَّ أَقُولُ أَدْخِلِ الْجَنَّةَ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ أَدْنَى شَيْءٍ». فَقَالَ أَنَسٌ: كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى أَصَابِعِ رَسُولِ اللَّهِ ﷺ .
(
ترجمه: انس انس رضی الله عنه مي گويد: شنيدم که نبي اکرم ﷺ مي فرمود: «روز قيامت، شفاعت من پذيرفته مي شود. لذا من مي گويم: پروردگارا! هرکس، در دل اش به اندازة يک دانة اسپند، ايمان وجود دارد، او را وارد بهشت گردان. پس آنان وارد بهشت مي شوند. سپس مي گويم: هركس كه در قلبش ذره اي ايمان وجود دارد، او را نيز وارد بهشت گردان». انس انس رضی الله عنه مي گويد: گويا هم اكنون انگشتان رسول خدا ﷺ را مي بينم (که به آن ذرة كوچك اشاره مي نمايد).
2204ـ انس رضی الله عنه ذَكَرَ حَدِيثَ الشَّفَاعَةِ وَقَدْ تَقَدَّمَ مُطَوَّلاً مِنْ رِوَايَةِ أَبِيْ هُرَيْرَةَ رضی الله عنه وَزَادَ هُنَا فِيْ آخِرِهِ: «فَيَأْتُونَ عِيسَى فَيَقُولُ: لَسْتُ لَهَا وَلَكِنْ عَلَيْكُمْ بِمُحَمَّدٍ ﷺ فَيَأْتُونِي، فَأَقُولُ: أَنَا لَهَا، فَأَسْتَأْذِنُ عَلَى رَبِّي، فَيُؤْذَنُ لِي، وَيُلْهِمُنِي مَحَامِدَ أَحْمَدُهُ بِهَا لاَ تَحْضُرُنِي الآنَ، فَأَحْمَدُهُ بِتِلْكَ الْمَحَامِدِ، وَأَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا. فَيَقُولُ: يَا مُحَمَّدُ، ارْفَعْ رَأْسَكَ، وَقُلْ يُسْمَعْ لَكَ، وَسَلْ تُعْطَ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ. فَأَقُولُ: يَا رَبِّ، أُمَّتِي أُمَّتِي. فَيَقُولُ: انْطَلِقْ، فَأَخْرِجْ مِنْهَا مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ شَعِيرَةٍ مِنْ إِيمَانٍ. فَأَنْطَلِقُ، فَأَفْعَلُ، ثُمَّ أَعُودُ، فَأَحْمَدُهُ بِتِلْكَ الْمَحَامِدِ، ثُمَّ أَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا. فَيُقَالُ: يَا مُحَمَّدُ، ارْفَعْ رَأْسَكَ، وَقُلْ يُسْمَعْ لَكَ، وَسَلْ تُعْطَ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ. فَأَقُولُ: يَا رَبِّ، أُمَّتِي أُمَّتِي. فَيَقُولُ: انْطَلِقْ فَأَخْرِجْ مِنْهَا مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ أَوْ خَرْدَلَةٍ مِنْ إِيمَانٍ، فَأَخْرِجْهُ. فَأَنْطَلِقُ فَأَفْعَلُ. ثُمَّ أَعُودُ فَأَحْمَدُهُ بِتِلْكَ الْمَحَامِدِ. ثُمَّ أَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا. فَيَقُولُ: يَا مُحَمَّدُ، ارْفَعْ رَأْسَكَ، وَقُلْ يُسْمَعْ لَكَ، وَسَلْ تُعْطَ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ. فَأَقُولُ: يَا رَبِّ، أُمَّتِي أُمَّتِي. فَيَقُولُ: انْطَلِقْ فَأَخْرِجْ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ أَدْنَى أَدْنَى أَدْنَى مِثْقَالِ حَبَّةِ خَرْدَلٍ مِنْ إِيمَانٍ، فَأَخْرِجْهُ مِنَ النَّارِ. فَأَنْطَلِقُ فَأَفْعَلُ».
(
ترجمه: انس رضی الله عنه حديث شفاعت را که به روايت ابوهريره رضی الله عنه بطور مفصل در شمارة (1725) بيان شد، ذکر کرد و در پايان آن، افزود: پيامبر خدا ﷺ فرمود: آنگاه مردم نزد عيسي عليه السلام مي روند. او مي گويد: اين، كار من نيست. شما نزد محمد ﷺ برويد. سپس مردم نزد من مي آيند. من مي گويم: اين، کار من است. آنگاه از پروردگارم اجازه مي خواهم. پس به من اجازه داده مي شود و خداوند ثناهايي را که اكنون به خاطر ندارم، به من الهام مي کند. من او را با همان ثناها مورد ستايش قرار مي دهم و به سجده مي افتم. آنگاه خداوند متعال مي فرمايد: اي محمد! سرت را بلند کن و بگو. زيرا سخن ات شنيده مي شود. و بخواه كه به تو عنايت مي شود. و شفاعت کن كه شفاعت ات پذيرفته مي شود. من مي گويم: پرور دگارم! امتم ، امتم. خداوند مي فرمايد: برو و هر کس را که در قلب اش به اندازة يك دانة جو، ايمان وجود دارد، از آتش بيرون بياور. من مي روم و اين کار را انجام مي دهم. سپس بر مي گردم و دوباره او را با همين ثناها مورد ستايش قرار مي دهم و به سجده مي افتم.آنگاه خداوند مي فرمايد: اي محمد! سرت را بلند کن و بگو. زيرا سخن ات شنيده مي شود. و بخواه كه به تو عنايت مي شود. و شفاعت کن كه شفاعت ات پذيرفته مي شود. من دوباره مي گويم: پرور دگارم! امتم، امتم. خداوند مي فرمايد: برو و هر کس را که در قلب اش به اندازه ي ذره اي يا دانة اسپندي، ايمان وجود دارد، از آتش بيرون بياور. من مي روم و اين کار را انجام مي دهم. سپس براي سومين بار بر مي گردم و با همين ثناها او را مورد ستايش، قرار مي دهم و به سجده مي افتم. خداوند مي فرمايد: اي محمد! سرت را بلند کن و بگو. زيرا سخن ات شنيده مي شود. و بخواه كه به تو عنايت مي شود. و شفاعت کن كه شفاعت ات پذيرفته مي شود. پس من مي گويم: پروردگارا! امتم، امتم. خداوند مي فرمايد: برو و هرکس را که در قلبش به اندارة کوچکترين ذرة دانة اسپند، ايمان وجود دارد، از آتش بيرون بياور. من مي روم و اين کار را انجام مي دهم».
❤6🔥1👏1
2205ـ وَفِيْ رِوَايَةٍ عَنْهُ:«ثُمَّ أَعُودُ الرَّابِعَةَ، فَأَحْمَدُهُ بِتِلْكَ الْمَحَامِدِ، ثُمَّ أَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا. فَيُقَالُ: يَا مُحَمَّدُ، ارْفَعْ رَأْسَكَ، وَقُلْ يُسْمَعْ، وَسَلْ تُعْطَهْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ. فَأَقُولُ: يَا رَبِّ، ائذَنْ لِي فِيمَنْ قَالَ: لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ. فَيَقُولُ: وَعِزَّتِي وَجَلالِي، وَكِبْرِيَائي وَعَظَمَتِي، لأُخْرِجَنَّ مِنْهَا مَنْ قَالَ: لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ».ترجمه: و در روايتي ديگر از انس رضی الله عنه آمده است که رسول الله ﷺ فرمود: «سپس براي چهارمين بار بر مي گردم و خداوند را با همين ثناها مورد ستايش قرار مي دهم و برايش به سجده مي افتم. آنگاه به من گفته مي شود: اي محمد! سرت را بلند کن. بگو، سخن ات شنيده مي شود. سؤال کن. به تو عنايت مي شود و شفاعت کن که شفاعت تو پذيرفته مي شود. من مي گويم: پروردگارم! دربارة کساني که لا اله الا الله گفته اند، به من اجازه ي شفا عت بده. مي فرمايد: به عزت و جلال و بزرگي و عظمت ام سو گند که هر کس، لا اله الا الله گفته است، او را از آتش بيرون خواهم كرد».
❤5🔥1👏1
✰...رسول اللّٰه ﷺ فــرمودند :
مهربانی کنید تا مورد مهربانی قرار گیرید،
و ببخشید تا مورد بخشش واقع شوید.
وای بر کسانی که فقط شنوندهی سخن (حق) هستند (بدون عمل)،
و وای بر کسانی که بر گناه اصرار میورزند درحالیکه میدانند (آنچه انجام میدهند نادرست است).
📚صحیح الجامع : 897
الله متعال پاداش را از جنس عمل قرار داده است؛
پس هر کس کار خیری انجام دهد،
به همان نیکی پاداش داده میشود،
و هر کس خود را به اخلاقی نیکو آراسته کند، الله تعالی او را به همان فضیلت جزا میدهد.
و الله متعال کسانی را که موعظه را میشنوند اما به آن عمل نمیکنند،
و کسانی که بر گناه اصرار دارند و با اینکه میدانند گناه است،
باز هم توبه نمیکنند،
مورد تهدید قرار داده است.
ـ┓━━━🕌🕋🕌━━━┏ ـ
« بَلِّغــوا عَنِّـي وَلَـــوْ آيَـــةً »
ـ┛━━━🕌🕋🕌━━━┗ ـ
مهربانی کنید تا مورد مهربانی قرار گیرید،
و ببخشید تا مورد بخشش واقع شوید.
وای بر کسانی که فقط شنوندهی سخن (حق) هستند (بدون عمل)،
و وای بر کسانی که بر گناه اصرار میورزند درحالیکه میدانند (آنچه انجام میدهند نادرست است).
📚صحیح الجامع : 897
الله متعال پاداش را از جنس عمل قرار داده است؛
پس هر کس کار خیری انجام دهد،
به همان نیکی پاداش داده میشود،
و هر کس خود را به اخلاقی نیکو آراسته کند، الله تعالی او را به همان فضیلت جزا میدهد.
و الله متعال کسانی را که موعظه را میشنوند اما به آن عمل نمیکنند،
و کسانی که بر گناه اصرار دارند و با اینکه میدانند گناه است،
باز هم توبه نمیکنند،
مورد تهدید قرار داده است.
ـ┓━━━🕌🕋🕌━━━┏ ـ
« بَلِّغــوا عَنِّـي وَلَـــوْ آيَـــةً »
ـ┛━━━🕌🕋🕌━━━┗ ـ
❤2👏1😢1😭1
باب (7):
(#بخارى_7563 )
ترجمه: ابوهريره رضی الله عنه مي گويد: رسول الله ﷺ فرمود: «دو کلمه وجود دارد که بر زبان، سبک، ولي در ترازوي اعمال، سنگين، و نزد خداوند، محبوب اند: سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ، سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِيمِ».
تَمَّ الْجُزْءُ الثَّانِي بِعَوْنِ اللهِ تَعَالَي
#ترازوي_اعمال_و_اقوال_در_روز_قيامت
2206 ـ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رضی الله عنه قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ﷺ : «كَلِمَتَانِ خَفِيفَتَانِ عَلَى اللِّسَانِ، ثَقِيلَتَانِ فِي الْمِيزَانِ، حَبِيبَتَانِ إِلَى الرَّحْمَنِ: سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ، سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِيمِ».
(
ترجمه: ابوهريره رضی الله عنه مي گويد: رسول الله ﷺ فرمود: «دو کلمه وجود دارد که بر زبان، سبک، ولي در ترازوي اعمال، سنگين، و نزد خداوند، محبوب اند: سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ، سُبْحَانَ اللَّهِ الْعَظِيمِ».
تَمَّ الْجُزْءُ الثَّانِي بِعَوْنِ اللهِ تَعَالَي
❤2🔥1👏1
🍃شرايط حجاب🍃
🔻حجاب بايد تمام بدن زن حتى صورتش را بپوشاند.
🔻لباس و حجاب نبايد چندان تنگ باشد كه پستان ها يا ديگر قسمت هاى بدن برجسته و نمايان شوند.
🔻لباس زن نبايد آنقدر نازك و شفاف باشد كه بدن نمايان شود.
🔻لباس زن نبايد با لباس زن هاى كافر شبيه باشد
▪️زيرا پيامبر - صلى الله عليه وسلم - فرموده است: «من تشبه بقوم فهو منهم»
📚صحیح الجامع2831
🔻زن نبايد لباس مردانه بپوشد زيرا در احاديث، زنان از پوشيدن لباس مردانه نهى شده اند.
🔻لباس زن نبايد درخشنده و رنگارنگ باشد كه توجه مردان را به خود جلب نمايد بهتر است كه لباس سياه متين بپوشند.
ـ┓━━━🕌🕋🕌━━━┏ ـ
« بَلِّغــوا عَنِّـي وَلَـــوْ آيَـــةً »
ـ┛━━━🕌🕋🕌━━━┗ ـ
🔻حجاب بايد تمام بدن زن حتى صورتش را بپوشاند.
🔻لباس و حجاب نبايد چندان تنگ باشد كه پستان ها يا ديگر قسمت هاى بدن برجسته و نمايان شوند.
🔻لباس زن نبايد آنقدر نازك و شفاف باشد كه بدن نمايان شود.
🔻لباس زن نبايد با لباس زن هاى كافر شبيه باشد
▪️زيرا پيامبر - صلى الله عليه وسلم - فرموده است: «من تشبه بقوم فهو منهم»
📚صحیح الجامع2831
🔻زن نبايد لباس مردانه بپوشد زيرا در احاديث، زنان از پوشيدن لباس مردانه نهى شده اند.
🔻لباس زن نبايد درخشنده و رنگارنگ باشد كه توجه مردان را به خود جلب نمايد بهتر است كه لباس سياه متين بپوشند.
ـ┓━━━🕌🕋🕌━━━┏ ـ
« بَلِّغــوا عَنِّـي وَلَـــوْ آيَـــةً »
ـ┛━━━🕌🕋🕌━━━┗ ـ
❤4🔥1👏1
باب (1): چگونگي آغاز وحي بر رسول الله
اعمال به نيت ها بستگي دارند
1 ـ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخطابِ رضی الله تعالی عنه قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ﷺ يَقُولُ: «إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ، وَإِنَّمَا لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى، فَمَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى دُنْيَا يُصِيبُهَا أَوْ إِلَى امْرَأَةٍ يَنْكِحُهَا فَهِجْرَتُهُ إِلَى مَا هَاجَرَ إِلَيْهِ». (بخارى:1)
ترجمه: عمربن خطاب رضی الله تعالی عنه مي گويد: از رسول الله ﷺ شنيدم كه فرمود: «اعمال به نيت ها بستگي دارند و با هر كس، مطابق نيتش رفتار مي شود. پس هر كس، به خاطر مقاصد دنيوي يا ازدواج با زني، هجرت نمايد، به دنيا دست مي يابد و با آن زن، ازدواج مي كند. در نتيجه، دستاورد هجرت هر كس، همان چيزي است كه به خاطر آن، هجرت نموده است».
2 ـ عَنْ عَائشَةَ أُمِّ الْمُوُمِنِينَ رَضِيَ اللَّه عَنْهَا: أَنَّ الْحَارِثْ بْنَ هِشَامٍ رضی الله تعالی عنه سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ ﷺ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ كَيْفَ يَأْتِيكَ الْوَحْيُ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ﷺ : «أَحْيَانًا يَأْتِينِي مِثلَ صَلْصَلَة الْجَرَسِ وَهُوَ أَشَدُّهُ عَلَيَّ فَيُفْصَمُ عَنِّي وَقَدْ وَعَيْتُ عَنْهُ مَا قَالَ، وَأَحْيَانًا يَتَمثَّلُ لِيَ الْمَلَكُ رَجُلاً فَيُكَلِّمُنِي فَأَعِي مَا يَقُولُ» قَالَتْ عَائشَة رَضِيَ اللَّه عَنْهَا: وَلَقَدْ رَأَيْتُهُ يَنْزِلُ عَلَيْهِ الْوَحْيُ فِي الْيَوْمِ الشَّدِيدِ الْبَرْدِ فَيَفْصِمُ عَنْهُ وَإِنَّ جَبِينَهُ لَيَتَفَصَّدُ عَرَقًا. (بخارى:2)
ترجمه: از ام الموُمنين؛ عايشه رضي الله عنها؛ روايت است كه حارث ابن هشام از رسول الله ﷺ پرسيد و گفت: يا رسول الله! وحي چگونه نازل مي شود؟ رسول الله ﷺ فرمود: «گاهي مانند صداي زنگ (يعني بصورت زمزمه) نازل مي شود و اين، سخت ترين نوع آنست. و پس از فراگرفتن وحي، اين كيفيت، خاتمه پيدا مي كند. گاهي هم فرشتة وحي، بصورت انسان ميآيد و با من سخن مي گويد و من گفته هايش را حفظ مي كنم». عايشه رضي الله عنها ميگويد: در فصل زمستان و شدت سرما، شاهد نزول وحي بر آنحضرت ﷺ بودم. و در اين هنگام، چون وحي تمام مي شد، پيشاني رسول الله ﷺ خيس عرق مي شد و از آن، عرق مي چكيد.
3 ـ عَنْ عَائشَةَ رَضِيَ الله عَنْهَا أَنَّهَا قَالَتْ: أَوَّلُ مَا بُدِئَ بِهِ ﷺ مِنَ الْوَحْيِ الرُّؤْيَا الصَّالِحَةُ فِي النَّوْمِ، فَكَانَ لا يَرَى رُؤْيَا إِلا جَاءَتْ مِثْلَ فَلَقِ الصُّبْحِ، ثُمَّ حُبِّبَ إِلَيْهِ الْخَلاءُ، وَكَانَ يَخْلُو بِغَارِ حِرَاءٍ فَيَتَحَنَّتْ فِيهِ وَهُوَ التَّعَبُّدُ اللَّيَالِيَ ذَوَاتِ الْعَدَدِ قَبْلَ أَنْ يَنْزِعَ إِلَى أَهْلِهِ وَيَتَزَوَّدُ لِذَلِكَ ثْمَّ يَرْجِعُ إِلَى خَدِيجَة فَيَتَزَوَّدُ لِمِثْلِهَا حَتَّى جَاءَهُ الْحَقُّ وَهُوَ فِي غَارِ حِرَاءٍ، فَجَاءَهُ الْمَلَكُ فَقَالَ: اقْرَأْ قَالَ: «مَا أَنَا بِقَارِئٍ» قَالَ: «فَأَخَذَنِي فَغَطَّنِي حَتَّى بَلَغَ مِنِّي الْجَهْدَ ثُمَّ أَرْسَلَنِي فَقَالَ: اقْرَأْ قُلْتُ: مَا أَنَا بِقَارِئٍ فَأَخَذَنِي فَغَطَّنِي الثْانِيَة حَتَّى بَلَغَ مِنِّي الْجَهْدَ ثُمَّ أَرْسَلَنِي فَقَالَ: اقْرَأْ فَقُلْتُ: مَا أَنَا بِقَارِئٍ، فَأَخَذَنِي فَغَطَّنِي الثَالِثَةَ ثُمَّ أَرْسَلَنِي فَقَالَ: ﷺ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ خَلَقَ الإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَرَبُّكَ الأَكْرَمُﷺ » فَرَجَعَ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ ﷺ يَرْجُفُ فُوُادُهُ فَدَخَلَ عَلَى خَدِيجَةَ بِنْتِ خُوَيْلِدٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا فَقَالَ: «زَمِّلُونِي زَمِّلُونِي» فَزَمَّلُوهُ حَتَّى ذَهَبَ عَنْهُ الرَّوْعُ فَقَالَ لِخَدِيجَةَ وَأَخْبَرَهَا الْخَبَرَ «لَقَدْ خَشِيتُ عَلَى نَفْسِي» فَقَالَتْ خَدِيجَةُ: كَلاَّ وَاللَّهِ مَا يُخْزِيكَ اللَّهُ أَبَدًا، إِنَّكَ لَتَصِلُ الرَّحِمَ، وَتَحْمِلُ الْكَلَّ، وَتَكْسِبُ الْمَعْدُومَ، وَتَقْرِي الضَّيْفَ، وَتُعِينُ عَلَى نَوَائِبِ الْحَقِّ. فَانْطَلَقَتْ بِهِ خَدِيجَةُ حَتَّى أَتَتْ بِهِ وَرَقَةَ بْنَ نَوْفَلِ بْنِ أَسَدِ بْنِ عَبْدِالْعُزَّى ابْنَ عَمِّ خَدِيجَةَ، وَكَانَ امْرَأً قَدْ تَنَصَّرَ فِي الْجَاهِلِيَّة، وَكَانَ يَكْتُبُ الْكِتَابَ الْعِبْرَانِيَّ، فَيَكْتُبُ مِنَ الإِنْجِيلِ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَكْتُبَ، وَكَانَ شَيْخًا كَبِيرًا قَدْ عَمِيَ، فَقَالَتْ لَهُ خَدِيجَةُ: يَا ابْنَ عَمِّ اسْمَعْ مِنِ ابْنِ أَخِيكَ فَقَالَ لَهُ وَرَقَةُ: يَا ابْنَ أَخِي مَاذَا تَرَى؟ فَأَخْبَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ ﷺ خَبَرَ مَا رَأَى فَقَالَ لَهُ وَرَقَةُ: هَذَا النَّامُوسُ الَّذِي نَزَّلَ اللَّهُ عَلَى مُوسَى، يَا لَيْتَنِي فِيهَا جَذَعًا، لَيْتَنِي أَكُونُ حَيًّا إِذْ يُخْرِجُكَ قَوْمُكَ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ﷺ : «أَوَمُخْرِجِيَّ هُمْ؟» قَالَ: نَعَمْ، لَمْ يَأْتِ رَجُلٌ قَطُّ ب
اعمال به نيت ها بستگي دارند
1 ـ عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخطابِ رضی الله تعالی عنه قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ﷺ يَقُولُ: «إِنَّمَا الأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ، وَإِنَّمَا لِكُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَى، فَمَنْ كَانَتْ هِجْرَتُهُ إِلَى دُنْيَا يُصِيبُهَا أَوْ إِلَى امْرَأَةٍ يَنْكِحُهَا فَهِجْرَتُهُ إِلَى مَا هَاجَرَ إِلَيْهِ». (بخارى:1)
ترجمه: عمربن خطاب رضی الله تعالی عنه مي گويد: از رسول الله ﷺ شنيدم كه فرمود: «اعمال به نيت ها بستگي دارند و با هر كس، مطابق نيتش رفتار مي شود. پس هر كس، به خاطر مقاصد دنيوي يا ازدواج با زني، هجرت نمايد، به دنيا دست مي يابد و با آن زن، ازدواج مي كند. در نتيجه، دستاورد هجرت هر كس، همان چيزي است كه به خاطر آن، هجرت نموده است».
2 ـ عَنْ عَائشَةَ أُمِّ الْمُوُمِنِينَ رَضِيَ اللَّه عَنْهَا: أَنَّ الْحَارِثْ بْنَ هِشَامٍ رضی الله تعالی عنه سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ ﷺ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ كَيْفَ يَأْتِيكَ الْوَحْيُ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ﷺ : «أَحْيَانًا يَأْتِينِي مِثلَ صَلْصَلَة الْجَرَسِ وَهُوَ أَشَدُّهُ عَلَيَّ فَيُفْصَمُ عَنِّي وَقَدْ وَعَيْتُ عَنْهُ مَا قَالَ، وَأَحْيَانًا يَتَمثَّلُ لِيَ الْمَلَكُ رَجُلاً فَيُكَلِّمُنِي فَأَعِي مَا يَقُولُ» قَالَتْ عَائشَة رَضِيَ اللَّه عَنْهَا: وَلَقَدْ رَأَيْتُهُ يَنْزِلُ عَلَيْهِ الْوَحْيُ فِي الْيَوْمِ الشَّدِيدِ الْبَرْدِ فَيَفْصِمُ عَنْهُ وَإِنَّ جَبِينَهُ لَيَتَفَصَّدُ عَرَقًا. (بخارى:2)
ترجمه: از ام الموُمنين؛ عايشه رضي الله عنها؛ روايت است كه حارث ابن هشام از رسول الله ﷺ پرسيد و گفت: يا رسول الله! وحي چگونه نازل مي شود؟ رسول الله ﷺ فرمود: «گاهي مانند صداي زنگ (يعني بصورت زمزمه) نازل مي شود و اين، سخت ترين نوع آنست. و پس از فراگرفتن وحي، اين كيفيت، خاتمه پيدا مي كند. گاهي هم فرشتة وحي، بصورت انسان ميآيد و با من سخن مي گويد و من گفته هايش را حفظ مي كنم». عايشه رضي الله عنها ميگويد: در فصل زمستان و شدت سرما، شاهد نزول وحي بر آنحضرت ﷺ بودم. و در اين هنگام، چون وحي تمام مي شد، پيشاني رسول الله ﷺ خيس عرق مي شد و از آن، عرق مي چكيد.
3 ـ عَنْ عَائشَةَ رَضِيَ الله عَنْهَا أَنَّهَا قَالَتْ: أَوَّلُ مَا بُدِئَ بِهِ ﷺ مِنَ الْوَحْيِ الرُّؤْيَا الصَّالِحَةُ فِي النَّوْمِ، فَكَانَ لا يَرَى رُؤْيَا إِلا جَاءَتْ مِثْلَ فَلَقِ الصُّبْحِ، ثُمَّ حُبِّبَ إِلَيْهِ الْخَلاءُ، وَكَانَ يَخْلُو بِغَارِ حِرَاءٍ فَيَتَحَنَّتْ فِيهِ وَهُوَ التَّعَبُّدُ اللَّيَالِيَ ذَوَاتِ الْعَدَدِ قَبْلَ أَنْ يَنْزِعَ إِلَى أَهْلِهِ وَيَتَزَوَّدُ لِذَلِكَ ثْمَّ يَرْجِعُ إِلَى خَدِيجَة فَيَتَزَوَّدُ لِمِثْلِهَا حَتَّى جَاءَهُ الْحَقُّ وَهُوَ فِي غَارِ حِرَاءٍ، فَجَاءَهُ الْمَلَكُ فَقَالَ: اقْرَأْ قَالَ: «مَا أَنَا بِقَارِئٍ» قَالَ: «فَأَخَذَنِي فَغَطَّنِي حَتَّى بَلَغَ مِنِّي الْجَهْدَ ثُمَّ أَرْسَلَنِي فَقَالَ: اقْرَأْ قُلْتُ: مَا أَنَا بِقَارِئٍ فَأَخَذَنِي فَغَطَّنِي الثْانِيَة حَتَّى بَلَغَ مِنِّي الْجَهْدَ ثُمَّ أَرْسَلَنِي فَقَالَ: اقْرَأْ فَقُلْتُ: مَا أَنَا بِقَارِئٍ، فَأَخَذَنِي فَغَطَّنِي الثَالِثَةَ ثُمَّ أَرْسَلَنِي فَقَالَ: ﷺ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ خَلَقَ الإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَرَبُّكَ الأَكْرَمُﷺ » فَرَجَعَ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ ﷺ يَرْجُفُ فُوُادُهُ فَدَخَلَ عَلَى خَدِيجَةَ بِنْتِ خُوَيْلِدٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا فَقَالَ: «زَمِّلُونِي زَمِّلُونِي» فَزَمَّلُوهُ حَتَّى ذَهَبَ عَنْهُ الرَّوْعُ فَقَالَ لِخَدِيجَةَ وَأَخْبَرَهَا الْخَبَرَ «لَقَدْ خَشِيتُ عَلَى نَفْسِي» فَقَالَتْ خَدِيجَةُ: كَلاَّ وَاللَّهِ مَا يُخْزِيكَ اللَّهُ أَبَدًا، إِنَّكَ لَتَصِلُ الرَّحِمَ، وَتَحْمِلُ الْكَلَّ، وَتَكْسِبُ الْمَعْدُومَ، وَتَقْرِي الضَّيْفَ، وَتُعِينُ عَلَى نَوَائِبِ الْحَقِّ. فَانْطَلَقَتْ بِهِ خَدِيجَةُ حَتَّى أَتَتْ بِهِ وَرَقَةَ بْنَ نَوْفَلِ بْنِ أَسَدِ بْنِ عَبْدِالْعُزَّى ابْنَ عَمِّ خَدِيجَةَ، وَكَانَ امْرَأً قَدْ تَنَصَّرَ فِي الْجَاهِلِيَّة، وَكَانَ يَكْتُبُ الْكِتَابَ الْعِبْرَانِيَّ، فَيَكْتُبُ مِنَ الإِنْجِيلِ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَكْتُبَ، وَكَانَ شَيْخًا كَبِيرًا قَدْ عَمِيَ، فَقَالَتْ لَهُ خَدِيجَةُ: يَا ابْنَ عَمِّ اسْمَعْ مِنِ ابْنِ أَخِيكَ فَقَالَ لَهُ وَرَقَةُ: يَا ابْنَ أَخِي مَاذَا تَرَى؟ فَأَخْبَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ ﷺ خَبَرَ مَا رَأَى فَقَالَ لَهُ وَرَقَةُ: هَذَا النَّامُوسُ الَّذِي نَزَّلَ اللَّهُ عَلَى مُوسَى، يَا لَيْتَنِي فِيهَا جَذَعًا، لَيْتَنِي أَكُونُ حَيًّا إِذْ يُخْرِجُكَ قَوْمُكَ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ﷺ : «أَوَمُخْرِجِيَّ هُمْ؟» قَالَ: نَعَمْ، لَمْ يَأْتِ رَجُلٌ قَطُّ ب
❤1🔥1
ِمثْلِ مَا جِئْتَ بِهِ إِلا عُودِيَ وَإِنْ يُدْرِكْنِي يَوْمُكَ أَنْصُرْكَ نَصْرًا مُؤَزَّرًا، ثُمَّ لَمْ يَنْشَبْ وَرَقَةُ أَنْ تُوُفِّيَ وَفَتَرَ الْوَحْيُ. (بخاري:3)
ترجمه: عايشه رضي الله عنها ميگويد: نزول وحي بر رسول الله ﷺ به وسيلة خوا بها و روياهاي راستين، شروع شد. و آنچه را كه رسول الله ﷺ در عالم رويا مي ديد، مانند روشني صبح، تحقق پيدا مي كرد. بعدها رسول الله ﷺ به عزلت و گوشه نشيني علاقه مند گرديد و در غار حراء گوشه نشين شد. و چندين شبانه روز بدون اينكه به خانه بيايد، در آنجا عبادت مي كرد و هنگامي كه توشه اش تمام مي شد، به خانه مي رفت و توشه بر مي داشت. خديجه رضي الله عنها توشة او را آماده مي كرد. در يكي از روزها كه در غار حراء مشغول عبادت پروردگارش بود، فرشته اي نزد او آمد و خطاب به وي گفت: بخوان. رسول الله ﷺ فرمود: «من خواندن نمي دانم». رسول الله ﷺ ميفرمايد: فرشته مرا در بغل گرفت و تا جايي كه تحمل داشتم، فشرد و بعد مرا رها كرد و گفت: بخوان. گفتم: «خواندن نمي دانم». فرشته براي بار دوم مرا در بغل گرفت و به اندازه اي فشرد كه بيش از حد توان من بود. بعد مرا رها كرد و گفت: بخوان. گفتم: «خواندن نمي دانم». رسول الله ﷺ مي فرمايد: براي بار سوم مرا در بغل گرفت، فشرد و رها كرد و گفت: (بخوان بنام پروردگارت، او كه انسان را از خون بسته آفريد ...) بعد از آن، رسول الله ﷺ در حالي كه قلبش مي لرزيد نزد خديجه رضي الله عنها رفت و گفت: «مرابپوشانيد، مرا بپوشانيد». حاضرين رسول الله ﷺ را پوشانيدند تا اينكه ترس و وحشتش بر طرف شد. سپس، ماجرا را براي خديجه بازگو نمود و فرمود: «من نسبت به جان خود، احساس خطر مي كنم». خديجه رضي الله عنها گفت: خداوند هرگز تو را ضايع و نابود نخواهد كرد، زيرا شما پاي بند صله رحم هستي، مستمندان را كمك مي كني، از مهمانان پذيرايي مي نمايي و در راه حق، مشكلات را تحمل مي كني. بعد از آن، خديجه رضي الله عنها او را نزد پسر عموي خود، ورقه بن نوفل برد. ورقه مردي مسيحي بود، انجيل را به لغت عبري مي نوشت. و بزرگسال و نابينا بود. خديجه به وي گفت: اي پسر عمو! از برادرزاده ات (محمد) بشنو كه چه مي گويد. ورقه خطاب به رسول الله ﷺ گفت: اي برادر زاده! بگو چه ديده اي؟ رسول الله ﷺ آنچه را كه ديده بود شرح داد. ورقه بن نوفل گفت: اين همان فرشته اي است كه خداوند بر موسي فرو فرستاد. اي كاش! روزي كه قومت تو را از شهر بيرون مي كنند، من زنده و جوان مي بودم. رسول الله ﷺ فرمود: «مگر آنان مرا از شهرم بيرون ميكنند»؟ ورقه گفت: آري. پيامي را كه تو آورده اي، هيچ پيامبري نياورده است مگر اينكه با او دشمني كرده و او را از شهر اخراج كرده اند. اگر من تا آن زمان، زنده بمانم، با تمام وجود، تو را كمك خواهم كرد. متأسفانه پس از مدت كوتاهي، ورقه در گذشت و سلسلة جريان وحي نيز براي مدت معيني متوقف شد.
4 ـ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا وَهُوَ يُحَدِّثُ عَنْ فَتْرَةِ الْوَحْيِ فَقَالَ فِيْ حَدِيْثِهِ: «بَيْنَا أَنَا أَمْشِي سَمِعْتُ صَوْتًا مِنَ السَّمَاءِ فَرَفَعْتُ بَصَرِي قِبَلَ السَّمَاءِ فَإِذَا الْمَلَكُ الَّذِي جَاءَنِي بِحِرَاءٍ قَاعِدٌ عَلَى كُرْسِيٍّ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ، فرُعِبتُ مِنْهُ فَجِئْتُ أَهْلِي فَقُلْتُ زَمِّلُوْنِيْ، زَمِّلُوْنِيْ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى: يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ إِلَى قَوْلِهِ: وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ فَحَمِيَ الْوَحْيُ وَتَتَابَعَ». (بخارى:4)
ترجمه: از جابر بن عبدالله انصاري رضي الله عنهما روايت است كه رسول الله ﷺ در حالي كه دربارة فَترت (زمان انقطاع) وحي سخن ميگفت، فرمود: «روزي، در مسير راه، صدايي به گوشم رسيد، سرم را بلند كردم، ديدم همان فرشته اي است كه در غار حرا نزد من آمده بود. او روي كرسي اي كه ميان زمين و آسمان قرار داشت، نشسته بود. با ديدن آن صحنه، دچار ترس شدم. به خانه برگشتم وگفتم: چادري روي من بيندازيد». آنگاه اين آيات از طرف پروردگار، نازل شد:
(اي كسي كه بر خود چادر پيچيده ايي! برخيز و (مردم را از معصيت خدا)، برحذر دار و بزرگي و كبريايي پروردگارت را بيان كن و لباسهايت را پاكيزه نگاه دار. پليدي ها و بت ها را رها كن). بعد از اين، سلسله وحي ادامه يافت و پي در پي، وحي نازل گشت.
5 ـ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ يُعَالِجُ مِنَ التَّنْزِيلِ شِدَّةً، وَكَانَ مِمَّا يُحَرِّكُ شَفَتَيْهِ فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: فَأَنَا أُحَرِّكُهُمَا لَكُمْ كَمَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ يُحَرِّكُهُمَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى: لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ قَالَ: جَمْعُهُ لَكَ فِي صَدْرِكَ وَتَقْرَأَهُ فَإِذَا قَرَأْنَا
ترجمه: عايشه رضي الله عنها ميگويد: نزول وحي بر رسول الله ﷺ به وسيلة خوا بها و روياهاي راستين، شروع شد. و آنچه را كه رسول الله ﷺ در عالم رويا مي ديد، مانند روشني صبح، تحقق پيدا مي كرد. بعدها رسول الله ﷺ به عزلت و گوشه نشيني علاقه مند گرديد و در غار حراء گوشه نشين شد. و چندين شبانه روز بدون اينكه به خانه بيايد، در آنجا عبادت مي كرد و هنگامي كه توشه اش تمام مي شد، به خانه مي رفت و توشه بر مي داشت. خديجه رضي الله عنها توشة او را آماده مي كرد. در يكي از روزها كه در غار حراء مشغول عبادت پروردگارش بود، فرشته اي نزد او آمد و خطاب به وي گفت: بخوان. رسول الله ﷺ فرمود: «من خواندن نمي دانم». رسول الله ﷺ ميفرمايد: فرشته مرا در بغل گرفت و تا جايي كه تحمل داشتم، فشرد و بعد مرا رها كرد و گفت: بخوان. گفتم: «خواندن نمي دانم». فرشته براي بار دوم مرا در بغل گرفت و به اندازه اي فشرد كه بيش از حد توان من بود. بعد مرا رها كرد و گفت: بخوان. گفتم: «خواندن نمي دانم». رسول الله ﷺ مي فرمايد: براي بار سوم مرا در بغل گرفت، فشرد و رها كرد و گفت: (بخوان بنام پروردگارت، او كه انسان را از خون بسته آفريد ...) بعد از آن، رسول الله ﷺ در حالي كه قلبش مي لرزيد نزد خديجه رضي الله عنها رفت و گفت: «مرابپوشانيد، مرا بپوشانيد». حاضرين رسول الله ﷺ را پوشانيدند تا اينكه ترس و وحشتش بر طرف شد. سپس، ماجرا را براي خديجه بازگو نمود و فرمود: «من نسبت به جان خود، احساس خطر مي كنم». خديجه رضي الله عنها گفت: خداوند هرگز تو را ضايع و نابود نخواهد كرد، زيرا شما پاي بند صله رحم هستي، مستمندان را كمك مي كني، از مهمانان پذيرايي مي نمايي و در راه حق، مشكلات را تحمل مي كني. بعد از آن، خديجه رضي الله عنها او را نزد پسر عموي خود، ورقه بن نوفل برد. ورقه مردي مسيحي بود، انجيل را به لغت عبري مي نوشت. و بزرگسال و نابينا بود. خديجه به وي گفت: اي پسر عمو! از برادرزاده ات (محمد) بشنو كه چه مي گويد. ورقه خطاب به رسول الله ﷺ گفت: اي برادر زاده! بگو چه ديده اي؟ رسول الله ﷺ آنچه را كه ديده بود شرح داد. ورقه بن نوفل گفت: اين همان فرشته اي است كه خداوند بر موسي فرو فرستاد. اي كاش! روزي كه قومت تو را از شهر بيرون مي كنند، من زنده و جوان مي بودم. رسول الله ﷺ فرمود: «مگر آنان مرا از شهرم بيرون ميكنند»؟ ورقه گفت: آري. پيامي را كه تو آورده اي، هيچ پيامبري نياورده است مگر اينكه با او دشمني كرده و او را از شهر اخراج كرده اند. اگر من تا آن زمان، زنده بمانم، با تمام وجود، تو را كمك خواهم كرد. متأسفانه پس از مدت كوتاهي، ورقه در گذشت و سلسلة جريان وحي نيز براي مدت معيني متوقف شد.
4 ـ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا وَهُوَ يُحَدِّثُ عَنْ فَتْرَةِ الْوَحْيِ فَقَالَ فِيْ حَدِيْثِهِ: «بَيْنَا أَنَا أَمْشِي سَمِعْتُ صَوْتًا مِنَ السَّمَاءِ فَرَفَعْتُ بَصَرِي قِبَلَ السَّمَاءِ فَإِذَا الْمَلَكُ الَّذِي جَاءَنِي بِحِرَاءٍ قَاعِدٌ عَلَى كُرْسِيٍّ بَيْنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ، فرُعِبتُ مِنْهُ فَجِئْتُ أَهْلِي فَقُلْتُ زَمِّلُوْنِيْ، زَمِّلُوْنِيْ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى: يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِرْ إِلَى قَوْلِهِ: وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ فَحَمِيَ الْوَحْيُ وَتَتَابَعَ». (بخارى:4)
ترجمه: از جابر بن عبدالله انصاري رضي الله عنهما روايت است كه رسول الله ﷺ در حالي كه دربارة فَترت (زمان انقطاع) وحي سخن ميگفت، فرمود: «روزي، در مسير راه، صدايي به گوشم رسيد، سرم را بلند كردم، ديدم همان فرشته اي است كه در غار حرا نزد من آمده بود. او روي كرسي اي كه ميان زمين و آسمان قرار داشت، نشسته بود. با ديدن آن صحنه، دچار ترس شدم. به خانه برگشتم وگفتم: چادري روي من بيندازيد». آنگاه اين آيات از طرف پروردگار، نازل شد:
(اي كسي كه بر خود چادر پيچيده ايي! برخيز و (مردم را از معصيت خدا)، برحذر دار و بزرگي و كبريايي پروردگارت را بيان كن و لباسهايت را پاكيزه نگاه دار. پليدي ها و بت ها را رها كن). بعد از اين، سلسله وحي ادامه يافت و پي در پي، وحي نازل گشت.
5 ـ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى: لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ يُعَالِجُ مِنَ التَّنْزِيلِ شِدَّةً، وَكَانَ مِمَّا يُحَرِّكُ شَفَتَيْهِ فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: فَأَنَا أُحَرِّكُهُمَا لَكُمْ كَمَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ يُحَرِّكُهُمَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى: لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ قَالَ: جَمْعُهُ لَكَ فِي صَدْرِكَ وَتَقْرَأَهُ فَإِذَا قَرَأْنَا
❤1🔥1
هُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ قَالَ: فَاسْتمِعْ لَهُ وَأَنْصِتْ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا أَنْ تَقْرَأَهُ، فَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ بَعْدَ ذَلِكَ إِذَا أَتَاهُ جِبْرِيلُ اسْتَمَعَ فَإِذَا انْطَلَقَ جِبْرِيلُ قَرَأَهُ النَّبِيُّ كَمَا قَرَأَهُ. (بخارى:5)
ترجمه: ابن عباس رضي الله عنهما در مورد آية لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ ميگويد: رسول الله ﷺ هنگام نزول وحي، مشقت فراواني را متحمل مي شد. منجمله آنحضرت ﷺ لبهايش را تكان مي داد. ابن عباس رضي الله عنهما مي گويد: من نيز لب هايم را همانطوركه رسول الله ﷺ تكان مي داد، تكان مي دهم (تا به شما نشان دهم كه رسول الله ﷺ چگونه لب هايش را تكان مي داد). آنگاه، خداوند اين آيات را نازل فرمود: (اي محمد، هنگام نزول قرآن) شتابزده لبهايت را (براي فراگرفتن آن) تكان مده، زيرا جمع آوري قرآن و حفاظت و ياد دادن آن، بعهدة ما است. پس هنگامي كه ما قرآن را خوانديم، (بعد) تو خواندن آنرا پيروي كن.سپس، توضيح و بيان قرآن نيز به عهدة ما است.
ابن عباس رضي الله عنهما در تفسير اين آيات، مي گويد: حفظ قرآن در سينه و ياد آوري آن به عهدة ما است. پس شما سكوت كنيد و به آن، گوش فرا دهيد. در پايان، اين به عهده ما است كه توانايي خواندن آنرا به شما عنايت نماييم.
بعد از نزول اين آيات، هرگاه جبرييل وحي مي آورد، رسول الله ﷺ نخست گوش فرا مي داد و پس از بازگشت جبرييل، آيات را آنگونه كه نازل شده بود، تلاوت مي كرد.
6 ـ وَعَنْهُ رَضِيَ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ﷺ أَجْوَدَ النَّاسِ وَكَانَ أَجْوَدُ مَا يَكُونُ فِي رَمَضَانَ حِينَ يَلْقَاهُ جِبْرِيلُ وَكَانَ يَلْقَاهُ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ مِنْ رَمَضَانَ فَيُدَارِسُهُ الْقُرْآنَ فَلَرَسُولُ اللَّهِ ﷺ أَجْوَدُ بِالْخَيْرِ مِنَ الرِّيحِ الْمُرْسَلَةِ. (بخارى:6)
ترجمه: همچنين ابن عباس رضي الله عنهما مي گويد: رسول الله ﷺ سخاوتمندترين انسانها بود. و سخاوتمندتر از هر وقت، زماني بود كه در ماه رمضان، جبرئيل نزد ايشان مي آمد. جبرئيل در تمام شب هاي رمضان، قرآن را با رسول خدا ﷺ تكرار مي نمود. و آنحضرت ﷺ در پخش خير و نيكي، از بادهاي وزنده نيز سبقت ميگرفت.
7 ـ وَعَنْهُ رَضِيَ اللهُ عَنْهُمَا: أَنَّ أَبَا سُفْيَانَ بْنَ حَرْبٍ أَخْبَرَهُ أَنَّ هِرَقْلَ أَرْسَلَ إِلَيْهِ فِي رَكْبٍ مِنْ قُرَيْشٍ وَكَانُوا تُجَّارًا بِالشَّامِ فِي الْمُدَّةِ الَّتِي كَانَ رَسُولُ اللَّهِ مَادَّ فِيهَا أَبَا سُفْيَانَ وَكُفَّارَ قُرَيْشٍ، فَأَتَوْهُ وَهُمْ بِإِيلِيَاءَ فَدَعَاهُمْ وَحَوْلَهُ عُظَمَاءُ الرُّومِ ثُمَّ دَعَاهُمْ وَدَعَا بِتَرْجُمَانِهِ فَقَالَ: أَيُّكُمْ أَقْرَبُ بِهَذَا الرَّجُلِ الَّذِي يَزْعُمُ أَنَّهُ نَبِيٌّ، فَقَالَ أَبُو سُفْيَانَ: فَقُلْتُ: أَنَا أَقْرَبُهُمْ نَسَبًا فَقَالَ: أَدْنُوهُ مِنِّي وَقَرِّبُوا أَصْحَابَهُ فَاجْعَلُوهُمْ عِنْدَ ظَهْرِهِ ثُمَّ قَالَ لِتَرْجُمَانِهِ: قُلْ لَهُمْ إِنِّي سَائِلٌ هَذَا عَنْ هَذَا الرَّجُلِ، فَإِنْ كَذَبَنِي فَكَذِّبُوهُ، فَوَاللَّهِ لَوْلا الْحَيَاءُ مِنْ أَنْ يَأثْرُوا عَلَيَّ كَذِبًا لَكَذَبْتُ عَنْهُ. ثُمَّ كَانَ أَوَّلَ مَا سَأَلَنِي عَنْهُ أَنْ قَالَ: كَيْفَ نَسَبُهُ فِيكُمْ؟ قُلْتُ: هُوَ فِينَا ذُو نَسَبٍ. قَالَ: فَهَلْ قَالَ هَذَا الْقَوْلَ مِنْكُمْ أَحَدٌ قَطُّ قَبْلَهُ؟ قُلْتُ: لا. قَالَ: فَهَلْ كَانَ مِنْ آبَائِهِ مِنْ مَلِكٍ؟ قُلْتُ: لا. قَالَ: فَأَشْرَافُ النَّاسِ اتَّبَعُوهُ أَمْ ضُعَفَاوُهُمْ؟ فَقُلْتُ: بَلْ ضُعَفَاوُهُمْ. قَالَ: أَيَزِيدُونَ أَمْ يَنْقُصُونَ؟ قُلْتُ: بَلْ يَزِيدُونَ. قَالَ: فَهَلْ يَرْتَدُّ أَحَدٌ مِنْهُمْ سَخْطَةً لِدِينِهِ بَعْدَ أَنْ يَدْخُلَ فِيهِ؟ قُلْتُ: لا. قَالَ: فَهَلْ كُنْتُمْ تَتَّهِمُونَهُ بِالْكَذِبِ قَبْلَ أَنْ يَقُولَ مَا قَالَ؟ قُلْتُ: لا. قَالَ: فَهَلْ يَغْدِرُ؟ قُلْتُ: لا وَنَحْنُ مِنْهُ فِي مُدَّةٍ لا نَدْرِي مَا هُوَ فَاعِلٌ فِيهَا. قَالَ: وَلَمْ تُمْكِنِّي كَلِمَةٌ أُدْخِلُ فِيهَا شَيْئًا غَيْرُ هَذِهِ الْكَلِمَة قَالَ: فَهَلْ قَاتَلْتُمُوهُ؟ قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: فَكَيْفَ كَانَ قِتَالُكُمْ إِيَّاهُ؟ قُلْتُ: الْحَرْبُ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُ سِجَالٌ، يَنَالُ مِنَّا وَنَنَالُ مِنْهُ. قَالَ: مَاذَا يَأْمُرُكُمْ؟ قُلْتُ: يَقُولُ اعْبُدُوا اللَّهَ وَحْدَهُ وَلا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا، وَاتْرُكُوا مَا يَقُولُ آبَاؤُكُمْ، وَيَأْمُرُنَا بِالصَّلاةِ وَالزَّكَاةِ وَالصِّدْقِ وَالْعَفَافِ وَالصِّلَةِ، فَقَالَ لِلتَّرْجُمَانِ: قُلْ لَهُ: سَأَلْتُكَ عَنْ نَسَبِهِ فَذَكَرْتَ أَنَّهُ فِيكُمْ ذُو نَسَبٍ، فَكَذَلِكَ الرُّسُلُ تُبْعَثُ فِي نَسَبِ قَوْمِهَا، وَسَأَلْتُكَ: هَلْ قَالَ أَحَدٌ مِنْكُمْ هَذَا الْقَوْلَ؟ فَذَكَرْتَ أَنْ لا. فَقُلْتُ:
ترجمه: ابن عباس رضي الله عنهما در مورد آية لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ ميگويد: رسول الله ﷺ هنگام نزول وحي، مشقت فراواني را متحمل مي شد. منجمله آنحضرت ﷺ لبهايش را تكان مي داد. ابن عباس رضي الله عنهما مي گويد: من نيز لب هايم را همانطوركه رسول الله ﷺ تكان مي داد، تكان مي دهم (تا به شما نشان دهم كه رسول الله ﷺ چگونه لب هايش را تكان مي داد). آنگاه، خداوند اين آيات را نازل فرمود: (اي محمد، هنگام نزول قرآن) شتابزده لبهايت را (براي فراگرفتن آن) تكان مده، زيرا جمع آوري قرآن و حفاظت و ياد دادن آن، بعهدة ما است. پس هنگامي كه ما قرآن را خوانديم، (بعد) تو خواندن آنرا پيروي كن.سپس، توضيح و بيان قرآن نيز به عهدة ما است.
ابن عباس رضي الله عنهما در تفسير اين آيات، مي گويد: حفظ قرآن در سينه و ياد آوري آن به عهدة ما است. پس شما سكوت كنيد و به آن، گوش فرا دهيد. در پايان، اين به عهده ما است كه توانايي خواندن آنرا به شما عنايت نماييم.
بعد از نزول اين آيات، هرگاه جبرييل وحي مي آورد، رسول الله ﷺ نخست گوش فرا مي داد و پس از بازگشت جبرييل، آيات را آنگونه كه نازل شده بود، تلاوت مي كرد.
6 ـ وَعَنْهُ رَضِيَ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ﷺ أَجْوَدَ النَّاسِ وَكَانَ أَجْوَدُ مَا يَكُونُ فِي رَمَضَانَ حِينَ يَلْقَاهُ جِبْرِيلُ وَكَانَ يَلْقَاهُ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ مِنْ رَمَضَانَ فَيُدَارِسُهُ الْقُرْآنَ فَلَرَسُولُ اللَّهِ ﷺ أَجْوَدُ بِالْخَيْرِ مِنَ الرِّيحِ الْمُرْسَلَةِ. (بخارى:6)
ترجمه: همچنين ابن عباس رضي الله عنهما مي گويد: رسول الله ﷺ سخاوتمندترين انسانها بود. و سخاوتمندتر از هر وقت، زماني بود كه در ماه رمضان، جبرئيل نزد ايشان مي آمد. جبرئيل در تمام شب هاي رمضان، قرآن را با رسول خدا ﷺ تكرار مي نمود. و آنحضرت ﷺ در پخش خير و نيكي، از بادهاي وزنده نيز سبقت ميگرفت.
7 ـ وَعَنْهُ رَضِيَ اللهُ عَنْهُمَا: أَنَّ أَبَا سُفْيَانَ بْنَ حَرْبٍ أَخْبَرَهُ أَنَّ هِرَقْلَ أَرْسَلَ إِلَيْهِ فِي رَكْبٍ مِنْ قُرَيْشٍ وَكَانُوا تُجَّارًا بِالشَّامِ فِي الْمُدَّةِ الَّتِي كَانَ رَسُولُ اللَّهِ مَادَّ فِيهَا أَبَا سُفْيَانَ وَكُفَّارَ قُرَيْشٍ، فَأَتَوْهُ وَهُمْ بِإِيلِيَاءَ فَدَعَاهُمْ وَحَوْلَهُ عُظَمَاءُ الرُّومِ ثُمَّ دَعَاهُمْ وَدَعَا بِتَرْجُمَانِهِ فَقَالَ: أَيُّكُمْ أَقْرَبُ بِهَذَا الرَّجُلِ الَّذِي يَزْعُمُ أَنَّهُ نَبِيٌّ، فَقَالَ أَبُو سُفْيَانَ: فَقُلْتُ: أَنَا أَقْرَبُهُمْ نَسَبًا فَقَالَ: أَدْنُوهُ مِنِّي وَقَرِّبُوا أَصْحَابَهُ فَاجْعَلُوهُمْ عِنْدَ ظَهْرِهِ ثُمَّ قَالَ لِتَرْجُمَانِهِ: قُلْ لَهُمْ إِنِّي سَائِلٌ هَذَا عَنْ هَذَا الرَّجُلِ، فَإِنْ كَذَبَنِي فَكَذِّبُوهُ، فَوَاللَّهِ لَوْلا الْحَيَاءُ مِنْ أَنْ يَأثْرُوا عَلَيَّ كَذِبًا لَكَذَبْتُ عَنْهُ. ثُمَّ كَانَ أَوَّلَ مَا سَأَلَنِي عَنْهُ أَنْ قَالَ: كَيْفَ نَسَبُهُ فِيكُمْ؟ قُلْتُ: هُوَ فِينَا ذُو نَسَبٍ. قَالَ: فَهَلْ قَالَ هَذَا الْقَوْلَ مِنْكُمْ أَحَدٌ قَطُّ قَبْلَهُ؟ قُلْتُ: لا. قَالَ: فَهَلْ كَانَ مِنْ آبَائِهِ مِنْ مَلِكٍ؟ قُلْتُ: لا. قَالَ: فَأَشْرَافُ النَّاسِ اتَّبَعُوهُ أَمْ ضُعَفَاوُهُمْ؟ فَقُلْتُ: بَلْ ضُعَفَاوُهُمْ. قَالَ: أَيَزِيدُونَ أَمْ يَنْقُصُونَ؟ قُلْتُ: بَلْ يَزِيدُونَ. قَالَ: فَهَلْ يَرْتَدُّ أَحَدٌ مِنْهُمْ سَخْطَةً لِدِينِهِ بَعْدَ أَنْ يَدْخُلَ فِيهِ؟ قُلْتُ: لا. قَالَ: فَهَلْ كُنْتُمْ تَتَّهِمُونَهُ بِالْكَذِبِ قَبْلَ أَنْ يَقُولَ مَا قَالَ؟ قُلْتُ: لا. قَالَ: فَهَلْ يَغْدِرُ؟ قُلْتُ: لا وَنَحْنُ مِنْهُ فِي مُدَّةٍ لا نَدْرِي مَا هُوَ فَاعِلٌ فِيهَا. قَالَ: وَلَمْ تُمْكِنِّي كَلِمَةٌ أُدْخِلُ فِيهَا شَيْئًا غَيْرُ هَذِهِ الْكَلِمَة قَالَ: فَهَلْ قَاتَلْتُمُوهُ؟ قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: فَكَيْفَ كَانَ قِتَالُكُمْ إِيَّاهُ؟ قُلْتُ: الْحَرْبُ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُ سِجَالٌ، يَنَالُ مِنَّا وَنَنَالُ مِنْهُ. قَالَ: مَاذَا يَأْمُرُكُمْ؟ قُلْتُ: يَقُولُ اعْبُدُوا اللَّهَ وَحْدَهُ وَلا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا، وَاتْرُكُوا مَا يَقُولُ آبَاؤُكُمْ، وَيَأْمُرُنَا بِالصَّلاةِ وَالزَّكَاةِ وَالصِّدْقِ وَالْعَفَافِ وَالصِّلَةِ، فَقَالَ لِلتَّرْجُمَانِ: قُلْ لَهُ: سَأَلْتُكَ عَنْ نَسَبِهِ فَذَكَرْتَ أَنَّهُ فِيكُمْ ذُو نَسَبٍ، فَكَذَلِكَ الرُّسُلُ تُبْعَثُ فِي نَسَبِ قَوْمِهَا، وَسَأَلْتُكَ: هَلْ قَالَ أَحَدٌ مِنْكُمْ هَذَا الْقَوْلَ؟ فَذَكَرْتَ أَنْ لا. فَقُلْتُ:
🔥1
لَوْ كَانَ أَحَدٌ قَالَ هَذَا الْقَوْلَ قَبْلَهُ، لَقُلْتُ: رَجُلٌ يَأْتَسِي بِقَوْلٍ قِيلَ قَبْلَهُ، وَسَأَلْتُكَ: هَلْ كَانَ مِنْ آبَائِهِ مِنْ مَلِكٍ؟ فَذَكَرْتَ أَنْ لا، قُلْتُ: فَلَوْ كَانَ مِنْ آبَائِهِ مِنْ مَلِكٍ قُلْتُ: رَجُلٌ يَطْلُبُ مُلْكَ أَبِيهِ، وَسَأَلْتُكَ: هَلْ كُنْتُمْ تَتَّهِمُونَهُ بِالْكَذِبِ قَبْلَ أَنْ يَقُولَ مَا قَالَ؟ فَذَكَرْتَ أَنْ لا، فَقَدْ أَعْرِفُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنْ لِيَذَرَ الْكَذِبَ عَلَى النَّاسِ وَيَكْذِبَ عَلَى اللَّهِ، وَسَأَلْتُكَ: أَشْرَافُ النَّاسِ اتَّبَعُوهُ أَمْ ضُعَفَاوُهُمْ؟ فَذَكَرْتَ أَنَّ ضُعَفَاءَهُمِ اتَّبَعُوهُ، وَهُمْ أَتْبَاعُ الرُّسُلِ، وَسَأَلْتُكَ: أَيَزِيدُونَ أَمْ يَنْقُصُونَ؟ فَذَكَرْتَ أَنَّهُمْ يَزِيدُونَ، وَكَذَلِكَ أَمْرُ الإِيمَانِ حَتَّى يَتِمَّ، وَسَأَلْتُكَ: أَيَرْتَدُّ أَحَدٌ سَخْطَةً لِدِينِهِ بَعْدَ أَنْ يَدْخُلَ فِيهِ؟ فَذَكَرْتَ أَنْ لا، وَكَذَلِكَ الإِيمَانُ حِينَ تُخَالِطُ بَشَاشَتُهُ الْقُلُوبَ، وَسَأَلْتُكَ: هَلْ يَغْدِرُ؟ فَذَكَرْتَ أَنْ لا، وَكَذَلِكَ الرُّسُلُ لا تَغْدِرُ، وَسَأَلْتُكَ: بِمَا يَأْمُرُكُمْ؟ فَذَكَرْتَ أَنَّهُ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَعْبُدُوا اللَّهَ وَحْدَهُ وَلا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا، وَيَنْهَاكُمْ عَنْ عِبَادَةِ الأَوْثَانِ، وَيَأْمُرُكُمْ بِالصَّلاة وَالصِّدْقِ وَالْعَفَافِ، فَإِنْ كَانَ مَا تَقُولُ حَقًّا فَسَيَمْلِكُ مَوْضِعَ قَدَمَيَّ هَاتَيْنِ، وَقَدْ كُنْتُ أَعْلَمُ أَنَّهُ خَارِجٌ لَمْ أَكُنْ أَظُنُّ أَنَّهُ مِنْكُمْ، فَلَوْ أَعْلَمُ أَنِّي أَخْلُصُ إِلَيْهِ لَتَجَشَّمْتُ لِقَاءَهُ وَلَوْ كُنْتُ عِنْدَهُ لَغَسَلْتُ عَنْ قَدَمِهِ، تْمَّ دَعَا بِكِتَابِ رَسُولِ اللَّهِ ﷺ الَّذِي بَعَثَ بِهِ دِحْيَةُ إِلَى عَظِيمِ بُصْرَى فَدَفَعَهُ إِلَى هِرَقْلَ فَقَرَأَهُ فَإِذَا فِيْهِ:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
مِنْ مُحَمَّدٍ عَبْدِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى هِرَقْلَ عَظِيمِ الرُّومِ سَلامٌ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أَدْعُوكَ بِدِعَايَةِ الإِسْلامِ أَسْلِمْ تَسْلَمْ يُوُتِكَ اللَّهُ أَجْرَكَ مَرَّتَيْنِ فَإِنْ تَوَلَّيْتَ فَإِنَّ عَلَيْكَ إثْمَ الأَرِيسِيِّينَ وَ ﷺ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَنْ لا نَعْبُدَ إِلا اللَّهَ وَلا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوْا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ﷺ .
قَالَ أَبُو سُفْيَانَ: فَلَمَّا قَالَ مَا قَالَ، وَفَرَغَ مِنْ قِرَاءَةِ الْكِتَابِ، كثُرَ عِنْدَهُ الصَّخَبُ، وَارْتَفَعَتِ الأَصْوَاتُ، وَأُخْرِجْنَا، فَقُلْتُ لأَصْحَابِي حِينَ أُخْرِجْنَا: لَقَدْ أَمِرَ أَمْرُ ابْنِ أَبِي كَبْشَةَ إِنَّهُ يَخَافُهُ مَلِكُ بَنِي الأَصْفَرِ، فَمَا زِلْتُ مُوقِنًا أَنَّهُ سَيَظْهَرُ حَتَّى أَدْخَلَ اللَّهُ عَلَيَّ الإِسْلامَ، وَكَانَ ابْنُ النَّاطُورِ صَاحِبُ إِيلِيَاءَ، وَهِرَقْلَ أسقُفًّا عَلَى نَصَارَى الشَّأْمِ يُحَدِّثْ أَنَّ هِرَقْلَ حِينَ قَدِمَ إِيلِيَاءَ أَصْبَحَ يَوْمًا خَبِيثَ النَّفْسِ، فَقَالَ بَعْضُ بَطَارِقَتِهِ: قَدِ اسْتَنْكَرْنَا هَيْئَتَكَ. قَالَ ابْنُ النَّاطُورِ: وَكَانَ هِرَقْلُ حَزَّاءً يَنْظُرُ فِي النُّجُومِ فَقَالَ لَهُمْ حِينَ سَأَلُوهُ: إِنِّي رَأَيْتُ اللَّيْلَة حِينَ نَظَرْتُ فِي النُّجُومِ، مَلِكَ الْخِتَانِ قَدْ ظَهَرَ، فَمَنْ يَخْتَتِنُ مِنْ هَذِهِ الأُمَّةِ؟ قَالُوا: لَيْسَ يَخْتَتِنُ إِلاَّ الْيَهُودُ، فَلا يُهِمَّنَّكَ شَأْنُهُمْ، وَاكْتُبْ إِلَى مَدَايِنِ مُلْكِكَ فَيَقْتُلُوا مَنْ فِيهِمْ مِنَ الْيَهُودِ، فَبَيْنَمَا هُمْ عَلَى أَمْرِهِمْ أُتِيَ هِرَقْلُ بِرَجُلٍ أَرْسَلَ بِهِ مَلِكُ غَسَّانَ، يُخْبِرُ عَنْ خَبَرِ رَسُولِ اللَّهِ ﷺ فَلَمَّا اسْتَخْبَرَهُ هِرَقْلُ قَالَ: اذْهَبُوا فَانْظُرُوا أَمُخْتَتِنٌ هُوَ أَمْ لا فَنَظَرُوا إِلَيْهِ فَحَدَّثوهُ أَنَّهُ مُخْتَتِنٌ، وَسَأَلَهُ عَنِ الْعَرَبِ فَقَالَ: هُمْ يَخْتَتِنُونَ. فَقَالَ هِرَقْلُ: هَذَا مُلْكُ هَذِهِ الأُمَّةِ قَدْ ظَهَرَ، ثْمَّ كَتَبَ هِرَقْلُ إِلَى صَاحِبٍ لَهُ بِرُومِيَة، وَكَانَ نَظِيرَهُ فِي الْعِلْمِ، وَسَارَ هِرَقْلُ إِلَى حِمْصَ فَلَمْ يَرِمْ حِمْصَ، حَتَّى أَتَاهُ كِتَابٌ مِنْ صَاحِبِهِ يُوَافِقُ رَأْيَ هِرَقْلَ عَلَى خُرُوجِ النَّبِيِّ ﷺ، وَأَنَّهُ نَبِيٌّ فَأَذِنَ هِرَقْلُ لِعُظَمَاءِ الرُّومِ فِي دَسْكَرَةٍ لَهُ بِحِمْصَ، ثُمَّ أَمَرَ بِأَبْوَابِهَا فَغُلِّقَتْ، ثُمَّ اطَّلَعَ فَقَالَ: يَا مَعْشَرَ الرُّومِ هَلْ لَكُمْ فِي الْفَلاحِ وَالرُّشْدِ، وَأَنْ يَثْبُتَ مُلْكُكُمْ، فَتُبَايِعُوا هَذَا النَّبِيَّ فَحَاصُوا حَيْصَةَ حُمُرِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
مِنْ مُحَمَّدٍ عَبْدِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى هِرَقْلَ عَظِيمِ الرُّومِ سَلامٌ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أَدْعُوكَ بِدِعَايَةِ الإِسْلامِ أَسْلِمْ تَسْلَمْ يُوُتِكَ اللَّهُ أَجْرَكَ مَرَّتَيْنِ فَإِنْ تَوَلَّيْتَ فَإِنَّ عَلَيْكَ إثْمَ الأَرِيسِيِّينَ وَ ﷺ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَنْ لا نَعْبُدَ إِلا اللَّهَ وَلا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوْا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ ﷺ .
قَالَ أَبُو سُفْيَانَ: فَلَمَّا قَالَ مَا قَالَ، وَفَرَغَ مِنْ قِرَاءَةِ الْكِتَابِ، كثُرَ عِنْدَهُ الصَّخَبُ، وَارْتَفَعَتِ الأَصْوَاتُ، وَأُخْرِجْنَا، فَقُلْتُ لأَصْحَابِي حِينَ أُخْرِجْنَا: لَقَدْ أَمِرَ أَمْرُ ابْنِ أَبِي كَبْشَةَ إِنَّهُ يَخَافُهُ مَلِكُ بَنِي الأَصْفَرِ، فَمَا زِلْتُ مُوقِنًا أَنَّهُ سَيَظْهَرُ حَتَّى أَدْخَلَ اللَّهُ عَلَيَّ الإِسْلامَ، وَكَانَ ابْنُ النَّاطُورِ صَاحِبُ إِيلِيَاءَ، وَهِرَقْلَ أسقُفًّا عَلَى نَصَارَى الشَّأْمِ يُحَدِّثْ أَنَّ هِرَقْلَ حِينَ قَدِمَ إِيلِيَاءَ أَصْبَحَ يَوْمًا خَبِيثَ النَّفْسِ، فَقَالَ بَعْضُ بَطَارِقَتِهِ: قَدِ اسْتَنْكَرْنَا هَيْئَتَكَ. قَالَ ابْنُ النَّاطُورِ: وَكَانَ هِرَقْلُ حَزَّاءً يَنْظُرُ فِي النُّجُومِ فَقَالَ لَهُمْ حِينَ سَأَلُوهُ: إِنِّي رَأَيْتُ اللَّيْلَة حِينَ نَظَرْتُ فِي النُّجُومِ، مَلِكَ الْخِتَانِ قَدْ ظَهَرَ، فَمَنْ يَخْتَتِنُ مِنْ هَذِهِ الأُمَّةِ؟ قَالُوا: لَيْسَ يَخْتَتِنُ إِلاَّ الْيَهُودُ، فَلا يُهِمَّنَّكَ شَأْنُهُمْ، وَاكْتُبْ إِلَى مَدَايِنِ مُلْكِكَ فَيَقْتُلُوا مَنْ فِيهِمْ مِنَ الْيَهُودِ، فَبَيْنَمَا هُمْ عَلَى أَمْرِهِمْ أُتِيَ هِرَقْلُ بِرَجُلٍ أَرْسَلَ بِهِ مَلِكُ غَسَّانَ، يُخْبِرُ عَنْ خَبَرِ رَسُولِ اللَّهِ ﷺ فَلَمَّا اسْتَخْبَرَهُ هِرَقْلُ قَالَ: اذْهَبُوا فَانْظُرُوا أَمُخْتَتِنٌ هُوَ أَمْ لا فَنَظَرُوا إِلَيْهِ فَحَدَّثوهُ أَنَّهُ مُخْتَتِنٌ، وَسَأَلَهُ عَنِ الْعَرَبِ فَقَالَ: هُمْ يَخْتَتِنُونَ. فَقَالَ هِرَقْلُ: هَذَا مُلْكُ هَذِهِ الأُمَّةِ قَدْ ظَهَرَ، ثْمَّ كَتَبَ هِرَقْلُ إِلَى صَاحِبٍ لَهُ بِرُومِيَة، وَكَانَ نَظِيرَهُ فِي الْعِلْمِ، وَسَارَ هِرَقْلُ إِلَى حِمْصَ فَلَمْ يَرِمْ حِمْصَ، حَتَّى أَتَاهُ كِتَابٌ مِنْ صَاحِبِهِ يُوَافِقُ رَأْيَ هِرَقْلَ عَلَى خُرُوجِ النَّبِيِّ ﷺ، وَأَنَّهُ نَبِيٌّ فَأَذِنَ هِرَقْلُ لِعُظَمَاءِ الرُّومِ فِي دَسْكَرَةٍ لَهُ بِحِمْصَ، ثُمَّ أَمَرَ بِأَبْوَابِهَا فَغُلِّقَتْ، ثُمَّ اطَّلَعَ فَقَالَ: يَا مَعْشَرَ الرُّومِ هَلْ لَكُمْ فِي الْفَلاحِ وَالرُّشْدِ، وَأَنْ يَثْبُتَ مُلْكُكُمْ، فَتُبَايِعُوا هَذَا النَّبِيَّ فَحَاصُوا حَيْصَةَ حُمُرِ
❤1🔥1
الْوَحْشِ إِلَى الأَبْوَابِ فَوَجَدُوهَا قَدْ غُلِّقَتْ فَلَمَّا رَأَى هِرَقْلُ نَفْرَتَهُمْ وَأَيِسَ مِنَ الإِيمَانِ، قَالَ: رُدُّوهُمْ عَلَيَّ وَقَالَ: إِنِّي قُلْتُ مَقَالَتِي آنِفًا أَخْتَبِرُ بِهَا شِدَّتَكُمْ عَلَى دِينِكُمْ، فَقَدْ رَأَيْتُ فَسَجَدُوا لَهُ وَرَضُوا عَنْهُ فَكَانَ ذَلِكَ آخِرَ شَأْنِ هِرَقْلَ. (بخاري:7)
ترجمه: ابن عباس رضي الله عنهما مي گويد: ابو سفيان بن حرب، براي من چنين حكايت كرد: هنگاميكه با كارواني از تجار قريش، در شام بسر مي بردم، هِرقل؛ پادشاه روم؛ سفيري را نزد من فرستاد و مرا به دربار خويش، فراخواند. (اين جريان متعلق به دوراني است كه رسول الله ﷺ با ابوسفيان و كفار قريش معاهده اي بسته بود). در ايليا به دربار هرقل رسيديم در حاليكه همه بزرگان وسرانِ روم نيز آنجا حضور داشتند. هرقل، مترجمِ خود را احضار نمود و خطاب به سرداران قريش، گفت: كدام يك از شما با كسي كه مدعي نبوت است (پيامبر خدا) از لحاظ خويشاوندي نزديكتر مي باشد؟ ابوسفيان ميگويد: گفتم: من از بستگان بسيار نزديك او هستم. هرقل گفت: ابوسفيان را بگوييد، تا در كنار من بنشيند و همراهانش را پشت سر او بنشانيد. سپس، به مترجم خود گفت: به همراهان او بگو: ميخواهم در مورد كسي كه در حجاز، ادعاي نبوت كرده است، از ابوسفيان اطلاعاتي كسب كنم. اگر او (ابوسفيان) با من دروغ گفت، او را تكذيب كنيد. ابوسفيان ميگويد: اگر از همراهانم نمي ترسيدم كه مرا متهم به دروغگوئي نمايند، حتماً عليه آنحضرت ﷺ دروغ مي گفتم. نخست، هر قل از نسبش پرسيد؟گفتم: او در ميان ما، از نسب با لايي برخوردار است. سپس، پرسيد: آيا غير از او، كسي ديگر از ميان شما ادعاي نبوت كرده است؟ گفتم: خير. گفت: آيا اَشراف و بزرگان از وي پيروي مي كنند يا فقراء ومستضعفان؟ جواب دادم: مستضعفان. گفت: كسي از نياكان وي، پادشاه بوده است؟ گفتم: خير. پرسيد: آيا پيروانش روز بروز بيشتر مي شوند يا كمتر؟ گفتم: بيشتر مي شوند. هرقل پرسيد: آيا كسي كه دين محمد را پذيرفته، بخاطر ناپسند شمردن دينش، دوباره منحرف شده است؟ گفتم: خير. پرسيد: آيا او پيمان شكني مي كند؟ گفتم: خير، و در حال حاضر ما با وي پيمان صلحي بسته ايم و نمي دانيم چه خواهد كرد؟ ابوسفيان مي گويد: جز جملة فوق، چيز ديگري نتوانستم عليه پيامبر ﷺ بگويم. هرقل پرسيد: آيا شما با وي جنگيده ايد؟ گفتم: آري. پرسيد: حاصل و نتيجة جنگ چگونه بوده است؟ گفتم: گاهي او پيروز شده و گاهي ما پيروز شده ايم. هرقل پرسيد: پيام او براي شما چيست؟ گفتم: اين است كه خدا را عبادت كنيد، و به وحدانيت و يگانگي او ايمان داشته باشيد، و از اعمال و عقايد شركآميزي كه نياكان شما داشته اند، دست برداريد. علاوه بر اين، ما را به اقامة نماز، راستگويي، صله رحم و پاكدامني امر مي كند. ابوسفيان مي گويد: بعد از اين، هرقل به مترجم خود گفت: به ابوسفيان بگو: من از نسب او پرسيدم، تو او را از لحاظ نسب از خود بهتر معرفي كردي. آري، هر پيامبري (كه مبعوث شده) از والاترينِ نسب، در ميان قوم خود، برخوردار بوده است. پرسيدم: از ميان شما قبلاً كسي ادعاي نبوت كرده است؟ جواب منفي دادي. اگر كسي قبلاً از شما ادعاي نبوت كرده بود، مي توا نستم بگويم او از همان مدعي قبلي تقليد مي كند. پرسيدم: كسي از نياكان او سلطان و پادشاه بوده است؟ گفتي خير. اگر چنين مي بود مي توانستم بگويم كه او مدعي ميراث پدران خويش است. پرسيدم كه او قبلاً عادت به دروغ گفتن داشته است؟ جواب دادي: خير. يقين نمودم كه كسي كه با مردم دروغ نگفته است، نميتواند دربارة الله، دروغ بگويد. سؤال شد: كه پيروان او از ضعفا هستند يا از مستكبران؟ گفتي : از ضعفا هستند. آري، پيروان انبياي گذشته نيز از همين قشر بودند. سؤال شد: كه پيروان او رو به افز ايش اند يا كاهش؟ گفتي كه روزبروز زياد مي شوند. سؤال شد: كسي كه به دين او گراييده است دوباره، بخاطر ناپسند شمردن دينش، منحرف شده است؟ جواب، منفي بود. يقيناً اصل ايمان چنين است وقتي كه نور آن كامل شد، ديگر از بين نميرود. سؤال شد: عهد شكني كرده است؟ جواب، منفي بود. آري، هيچ پيامبري عهد شكني نمي كند. سؤال شد: شما را به چه چيز فرا مي خواند. گفتي: كه ما را به پرستش الله، فرا مي خواند و از شرك و بت پرستي، باز مي دارد و به نماز، راستگويي، درستكاري و پا كدامني دعوت مي دهد. ابوسفيان مي گويد: در پايان گفتگو، هرقل گفت: اگر آنچه را كه گفتي، حقيقت داشته باشد، روزي فرا مي رسد كه همين جاي پاي مرا تصرف كند. همانا من مي دانستم كه چنين پيامبري ظهور خواهد كرد. اما نمي دانستم كه او از ميان شما خواهد بود. اگر مي دانستم كه مي توانم با او ملاقات كنم، از هم اكنون، امور لازم را براي ديدار او ترتيب مي دادم. اگر بتوانم او را دريابم شخصاً پاهاي (مباركش) را خواهم شست. بعد، هرقل نامه اي را كه رسول الله ﷺ به وسيلة دحيه كلبي به حاكم بصره فرستاده بود و مخاطب آن هر
ترجمه: ابن عباس رضي الله عنهما مي گويد: ابو سفيان بن حرب، براي من چنين حكايت كرد: هنگاميكه با كارواني از تجار قريش، در شام بسر مي بردم، هِرقل؛ پادشاه روم؛ سفيري را نزد من فرستاد و مرا به دربار خويش، فراخواند. (اين جريان متعلق به دوراني است كه رسول الله ﷺ با ابوسفيان و كفار قريش معاهده اي بسته بود). در ايليا به دربار هرقل رسيديم در حاليكه همه بزرگان وسرانِ روم نيز آنجا حضور داشتند. هرقل، مترجمِ خود را احضار نمود و خطاب به سرداران قريش، گفت: كدام يك از شما با كسي كه مدعي نبوت است (پيامبر خدا) از لحاظ خويشاوندي نزديكتر مي باشد؟ ابوسفيان ميگويد: گفتم: من از بستگان بسيار نزديك او هستم. هرقل گفت: ابوسفيان را بگوييد، تا در كنار من بنشيند و همراهانش را پشت سر او بنشانيد. سپس، به مترجم خود گفت: به همراهان او بگو: ميخواهم در مورد كسي كه در حجاز، ادعاي نبوت كرده است، از ابوسفيان اطلاعاتي كسب كنم. اگر او (ابوسفيان) با من دروغ گفت، او را تكذيب كنيد. ابوسفيان ميگويد: اگر از همراهانم نمي ترسيدم كه مرا متهم به دروغگوئي نمايند، حتماً عليه آنحضرت ﷺ دروغ مي گفتم. نخست، هر قل از نسبش پرسيد؟گفتم: او در ميان ما، از نسب با لايي برخوردار است. سپس، پرسيد: آيا غير از او، كسي ديگر از ميان شما ادعاي نبوت كرده است؟ گفتم: خير. گفت: آيا اَشراف و بزرگان از وي پيروي مي كنند يا فقراء ومستضعفان؟ جواب دادم: مستضعفان. گفت: كسي از نياكان وي، پادشاه بوده است؟ گفتم: خير. پرسيد: آيا پيروانش روز بروز بيشتر مي شوند يا كمتر؟ گفتم: بيشتر مي شوند. هرقل پرسيد: آيا كسي كه دين محمد را پذيرفته، بخاطر ناپسند شمردن دينش، دوباره منحرف شده است؟ گفتم: خير. پرسيد: آيا او پيمان شكني مي كند؟ گفتم: خير، و در حال حاضر ما با وي پيمان صلحي بسته ايم و نمي دانيم چه خواهد كرد؟ ابوسفيان مي گويد: جز جملة فوق، چيز ديگري نتوانستم عليه پيامبر ﷺ بگويم. هرقل پرسيد: آيا شما با وي جنگيده ايد؟ گفتم: آري. پرسيد: حاصل و نتيجة جنگ چگونه بوده است؟ گفتم: گاهي او پيروز شده و گاهي ما پيروز شده ايم. هرقل پرسيد: پيام او براي شما چيست؟ گفتم: اين است كه خدا را عبادت كنيد، و به وحدانيت و يگانگي او ايمان داشته باشيد، و از اعمال و عقايد شركآميزي كه نياكان شما داشته اند، دست برداريد. علاوه بر اين، ما را به اقامة نماز، راستگويي، صله رحم و پاكدامني امر مي كند. ابوسفيان مي گويد: بعد از اين، هرقل به مترجم خود گفت: به ابوسفيان بگو: من از نسب او پرسيدم، تو او را از لحاظ نسب از خود بهتر معرفي كردي. آري، هر پيامبري (كه مبعوث شده) از والاترينِ نسب، در ميان قوم خود، برخوردار بوده است. پرسيدم: از ميان شما قبلاً كسي ادعاي نبوت كرده است؟ جواب منفي دادي. اگر كسي قبلاً از شما ادعاي نبوت كرده بود، مي توا نستم بگويم او از همان مدعي قبلي تقليد مي كند. پرسيدم: كسي از نياكان او سلطان و پادشاه بوده است؟ گفتي خير. اگر چنين مي بود مي توانستم بگويم كه او مدعي ميراث پدران خويش است. پرسيدم كه او قبلاً عادت به دروغ گفتن داشته است؟ جواب دادي: خير. يقين نمودم كه كسي كه با مردم دروغ نگفته است، نميتواند دربارة الله، دروغ بگويد. سؤال شد: كه پيروان او از ضعفا هستند يا از مستكبران؟ گفتي : از ضعفا هستند. آري، پيروان انبياي گذشته نيز از همين قشر بودند. سؤال شد: كه پيروان او رو به افز ايش اند يا كاهش؟ گفتي كه روزبروز زياد مي شوند. سؤال شد: كسي كه به دين او گراييده است دوباره، بخاطر ناپسند شمردن دينش، منحرف شده است؟ جواب، منفي بود. يقيناً اصل ايمان چنين است وقتي كه نور آن كامل شد، ديگر از بين نميرود. سؤال شد: عهد شكني كرده است؟ جواب، منفي بود. آري، هيچ پيامبري عهد شكني نمي كند. سؤال شد: شما را به چه چيز فرا مي خواند. گفتي: كه ما را به پرستش الله، فرا مي خواند و از شرك و بت پرستي، باز مي دارد و به نماز، راستگويي، درستكاري و پا كدامني دعوت مي دهد. ابوسفيان مي گويد: در پايان گفتگو، هرقل گفت: اگر آنچه را كه گفتي، حقيقت داشته باشد، روزي فرا مي رسد كه همين جاي پاي مرا تصرف كند. همانا من مي دانستم كه چنين پيامبري ظهور خواهد كرد. اما نمي دانستم كه او از ميان شما خواهد بود. اگر مي دانستم كه مي توانم با او ملاقات كنم، از هم اكنون، امور لازم را براي ديدار او ترتيب مي دادم. اگر بتوانم او را دريابم شخصاً پاهاي (مباركش) را خواهم شست. بعد، هرقل نامه اي را كه رسول الله ﷺ به وسيلة دحيه كلبي به حاكم بصره فرستاده بود و مخاطب آن هر
❤1🔥1
قل بود، خواست و قرائت نمود. در آن نامه چنين نوشته شده بود:
بسم الله الرحمن الرحيم
از جانب محمد بنده و پيامبر خدا به هرقل پادشاه روم: سلام بر كسي كه هدايت را برگزيند. اما بعد: بدانيد كه من به اسلام دعوت مي كنم. اگر دعوت اسلام را بپذيري، در امان خواهي بود و نزد خداوند پاداشي دو چندان خواهي داشت. و اگر (از قبول دعوت من) روي بگرداني، گناه رعيت و زيردستانت برگردن تو خواهد بود. (اي اهل كتاب! بياييد بسوي چيزي كه ميان من و شما مشترك است. يعني اينكه: بجز خداي يكتا، كسي را نپرستيم وچيزي با وي شريك نگردانيم. و هيچ يك از ما ديگري را بجاي خداوند، پروردگار خود قرار ندهد. اگر روگرداني نمودند، بگوييد: (اي اهل كتاب!) گواه باشيد كه ما مسلمانيم).
ابوسفيان مي گويد: پس از اينكه هرقل، نامه را قرائت كرد و سخنانش به پايان رسيد، شلوغ شد و همهمه اي بپا گرديد. و ما را از آنجا بيرون كردند. من خطاب به همراهانم گفتم: توجه كرديد دين ابن ابي كبشه (محمد) چنان پيشرفت كرده كه پادشاه زرد پوستان (روم) نيز از آن به وحشت افتاده است. ابوسفيان مي گويد: مطمئن شدم كه رسول الله ﷺ بر هرقل غالب خواهد شد، تا اينكه خداوند مرا مشرف به اسلام كرد.
ابن ناطور؛ فرماندار ايليا و رهبر مسيحيان شام؛ كه از دوستان هرقل بود، حكايت مي كند كه: روزي، هرقل به ايليا آمده بود، صبحدم با چهره ايي آشفته و پريشان از خواب برخاست. برخي از دوستان نزديكش، به وي گفتند: ما تو را پريشان و ناراحت مي بينيم؟ ابن ناطور ميگويد: هرقل كه در كَهانت، مهارت داشت و علم ستارهشناسي را خوب مي دانست، در پاسخ آنها گفت: ديشب كه به ستاره ها نظر انداختم، به اين نتيجه رسيدم كه پادشاهي كه ختنه ميكند، ظهور كرده و بازي را از ديگران برده است. و بعد، پرسيد: از اين امت، چه كساني ختنه ميكنند؟ حاضران جواب دادند: بجز يهود، كسي ديگر ختنه نمي كند. و از آنان، هيچ خوف و هراسي نداشته باش. و به تمام شهرهاي مملكت خود فرمان صادر كن تا يهوديها را بكشند و از بين ببرند.آنها در همين بحث و گفتگو بودند كه شخصي از طرف پادشاه غسان، به دربار هرقل آورده شد. اين شخص، دربارة رسول الله ﷺ خبر داد. هرقل دستور داد تا بررسي كنند كه او ختنه شده است يا خير؟ مأموران پس از بررسي لازم، گفتند: بلي، ختنه شده است. هرقل از آن شخص، پرسيد: آيا عربها ختنه مي كنند؟ وي پاسخ داد: بلي. با شنيدن اين سخن، هرقل بلا فاصله گفت: محمد پادشاه اين امت است كه ظهور كرده است . و به يكي از دوستان خود كه در روميه بود و از نظر دانستن علم نجوم، هم رديف او قرار داشت، نامه اي نوشت و او را از تمام ماجرا آگاه كرد. و خودش به طرف حمص، براه افتاد. اما هنوز از حمص بيرون نرفته بود كه پاسخ نامه از طرف دوستش رسيد. وي دربارة نبوت رسول الله ﷺ با اظهارات هرقل، اتفاق نظر داشت. هرقل سرداران روم را در قلعة حمص، جمع كرد و دستور داد كه درهاي آن را ببندند. درها بسته شد. سپس، هرقل آمد و به ايراد سخن پرداخت و گفت: اي اهالي روم! آيا مي خواهيد نقشي در رشد و كاميابي داشته باشيد و سلطنت شما جاودان بماند؟ پس با اين پيامبر، بيعت كنيد. سرداران روم با شنيدن اين خبر، مانند الاغ هاي وحشي بسوي دروازه ها فرار كردند اما دروازه ها بسته شده بود. وقتي هرقل، تنفرآنان را از ايمان آوردن مشاهده كرد و مأيوس شد، دستور داد تا همة آنان را احضار كنند. وقتي حاضر شدند، هرقل خطاب به آنان گفت: منظورم از اين كار، آزمايش استواري و پايداري شما دربارة مذهب بود. كه هم اكنون آن را ملاحظه كردم. ابوسفيان ميگويد: با شنيدن اين سخن، مردم هرقل را سجده كردند و از او خشنود شدند. اين بود پايان داستان هرقل.
بسم الله الرحمن الرحيم
از جانب محمد بنده و پيامبر خدا به هرقل پادشاه روم: سلام بر كسي كه هدايت را برگزيند. اما بعد: بدانيد كه من به اسلام دعوت مي كنم. اگر دعوت اسلام را بپذيري، در امان خواهي بود و نزد خداوند پاداشي دو چندان خواهي داشت. و اگر (از قبول دعوت من) روي بگرداني، گناه رعيت و زيردستانت برگردن تو خواهد بود. (اي اهل كتاب! بياييد بسوي چيزي كه ميان من و شما مشترك است. يعني اينكه: بجز خداي يكتا، كسي را نپرستيم وچيزي با وي شريك نگردانيم. و هيچ يك از ما ديگري را بجاي خداوند، پروردگار خود قرار ندهد. اگر روگرداني نمودند، بگوييد: (اي اهل كتاب!) گواه باشيد كه ما مسلمانيم).
ابوسفيان مي گويد: پس از اينكه هرقل، نامه را قرائت كرد و سخنانش به پايان رسيد، شلوغ شد و همهمه اي بپا گرديد. و ما را از آنجا بيرون كردند. من خطاب به همراهانم گفتم: توجه كرديد دين ابن ابي كبشه (محمد) چنان پيشرفت كرده كه پادشاه زرد پوستان (روم) نيز از آن به وحشت افتاده است. ابوسفيان مي گويد: مطمئن شدم كه رسول الله ﷺ بر هرقل غالب خواهد شد، تا اينكه خداوند مرا مشرف به اسلام كرد.
ابن ناطور؛ فرماندار ايليا و رهبر مسيحيان شام؛ كه از دوستان هرقل بود، حكايت مي كند كه: روزي، هرقل به ايليا آمده بود، صبحدم با چهره ايي آشفته و پريشان از خواب برخاست. برخي از دوستان نزديكش، به وي گفتند: ما تو را پريشان و ناراحت مي بينيم؟ ابن ناطور ميگويد: هرقل كه در كَهانت، مهارت داشت و علم ستارهشناسي را خوب مي دانست، در پاسخ آنها گفت: ديشب كه به ستاره ها نظر انداختم، به اين نتيجه رسيدم كه پادشاهي كه ختنه ميكند، ظهور كرده و بازي را از ديگران برده است. و بعد، پرسيد: از اين امت، چه كساني ختنه ميكنند؟ حاضران جواب دادند: بجز يهود، كسي ديگر ختنه نمي كند. و از آنان، هيچ خوف و هراسي نداشته باش. و به تمام شهرهاي مملكت خود فرمان صادر كن تا يهوديها را بكشند و از بين ببرند.آنها در همين بحث و گفتگو بودند كه شخصي از طرف پادشاه غسان، به دربار هرقل آورده شد. اين شخص، دربارة رسول الله ﷺ خبر داد. هرقل دستور داد تا بررسي كنند كه او ختنه شده است يا خير؟ مأموران پس از بررسي لازم، گفتند: بلي، ختنه شده است. هرقل از آن شخص، پرسيد: آيا عربها ختنه مي كنند؟ وي پاسخ داد: بلي. با شنيدن اين سخن، هرقل بلا فاصله گفت: محمد پادشاه اين امت است كه ظهور كرده است . و به يكي از دوستان خود كه در روميه بود و از نظر دانستن علم نجوم، هم رديف او قرار داشت، نامه اي نوشت و او را از تمام ماجرا آگاه كرد. و خودش به طرف حمص، براه افتاد. اما هنوز از حمص بيرون نرفته بود كه پاسخ نامه از طرف دوستش رسيد. وي دربارة نبوت رسول الله ﷺ با اظهارات هرقل، اتفاق نظر داشت. هرقل سرداران روم را در قلعة حمص، جمع كرد و دستور داد كه درهاي آن را ببندند. درها بسته شد. سپس، هرقل آمد و به ايراد سخن پرداخت و گفت: اي اهالي روم! آيا مي خواهيد نقشي در رشد و كاميابي داشته باشيد و سلطنت شما جاودان بماند؟ پس با اين پيامبر، بيعت كنيد. سرداران روم با شنيدن اين خبر، مانند الاغ هاي وحشي بسوي دروازه ها فرار كردند اما دروازه ها بسته شده بود. وقتي هرقل، تنفرآنان را از ايمان آوردن مشاهده كرد و مأيوس شد، دستور داد تا همة آنان را احضار كنند. وقتي حاضر شدند، هرقل خطاب به آنان گفت: منظورم از اين كار، آزمايش استواري و پايداري شما دربارة مذهب بود. كه هم اكنون آن را ملاحظه كردم. ابوسفيان ميگويد: با شنيدن اين سخن، مردم هرقل را سجده كردند و از او خشنود شدند. اين بود پايان داستان هرقل.
❤2🔥1💯1