يادداشت روز چهارشنبه شرق
تعرفه و دسته هاي موزيك كشتي تايتانيك
بعد از مدتي طولاني وزارت فخيمه بهداشت تعرفه خدمات درماني سال جديد را به ميزاني باور نكردني اعلام كرد .
و سهم بودجه سلامت در كشور از ٩ درصد بي سروصدا به ٤/٥ درصد كاهش يافت .
در چنين شرايطي وقتي صحبت سلامت پيش مي آيد ووقتي ميخواهي به هر مطلبي در ارتباط با سلامت از اموزش پزشكي گرفته تا تحقيقات و اورژاتس ها و….صحبت كني بطور طبيعي خود را موظف ميبيني ابتدا تكليف خود را با تعرفه ها روشن كني ! ميزان تعرفه ، كيفيت آجر سلامت را تعيين ميكند و بدون توجه به آن هيچ بحث ديگري معنا ندارد . بنابراين عجيب ترين پديده آن است كه هنوز هم با اين همه شواهد ،عرصه عمومي ( شامل مردم و فرهيختگان غير پزشك) ارتباط بين تعرفه ها و كيفيت سلامت را در نمييابند و تصور ايشان از تعرفه آنسوي آخرين ويزيتي كه پرداخت كرده اند نميرود و پوزخند زيركانه اي كه حتي هنگام خواندن اين متن با كشف نيت باطني نگارنده در كسب درآمد بيشتر ! و مخفي كردن آن زير الفاظ علمي ! بر لب ها و اذهان ظاهر ميشود تبديل به نگاهي هراسناك به حال و آينده وخيم سلامت نمي كردد ؟
چرا عرصه عمومي ارتباط بين كيفيت درمان و بودجه اختصاص داده شده بِه ان را كه بر اساس واحد تعرفه وسايل و دستمزد محاسبه ميشود درك نميكند ؟ يا مثل بسياري مسايل ديگر كه نبايد به ان انديشيد مكتوم ميگذارد .
هنوز طرح خودگرداني بيمارستان ها لغو نشده ، يعني بودجه لازم براي چرخش امور بيمارستان هاي دولتي بايد تماما توسط خود انها از درامدهايشان تامين گردد. از اين رو بودجه كافي در اختيار بيمارستان هاي دولتي و اموزشي قرار نميگيرد . بودجه كافي بر اساس تعرفه خدمات بايد تعيين گردد . اورژانس ها بخش ها و راهروها و اي سي يو هاي بيمارستان هاي دولتي اكنده از بيماران ناتواني است كه هيچ پناه ديگري ندارند . متمولين هم ديگر براي "بيماري " به مفهوم مطلق آن و قطع نظر از اقدامات عملي لازمه جايي در بيمارستان هاي خصوصي پيدا نخواهند كرد طب داخلي در اينگونه بيمارستان ها منسوخ شده است .صاحبان مكنت و قدرت خيال خام استفاده اززسيستم سلامت كشورهاي پيشرفته براي سلامت خود خانواده شان را بهتر است از سر به در كنند .سيستم سلامت هر كشور تنها در خود آن كشور كارايي دارد . في المثل براي يك عمل جراحي ميتوان به خارج از كشور رفت اما همان عمل جراحي هم اگر كوچكترين عارضه اي پيدا كند بلافاصله تبديل بِه يك بيماري داخلي ميشود كه ممكن است سالها نيازمند مراقبت باشد . هريك از ما وبخصوص هريك اززبزرگان تنها در كشور خود حياتي معنوي و عاطفي ويژه دارد در يك كشور اروپايي تنها كالبدي است كه تازه خارجي هم هست . در اورژانس هاي مغزي و ايضا قلبي هم درمان تنها در دقايق و ساعات اوليه امكان پذير است كه اشكار است نميتوان به خارج رفت . بنابراين اصلاح سيستم سلامت كشور را همه مسيولين براي خود و خانواده شان هم كه شده بايد وجهه همت خود قرار دهند . كار بجايي رسيده است كه تصوير يك بيمارستان ارام و مدرن آنچه در همه جاي دنيا مرسوم است نه در اذهان مردم ونه حتي در اذهان پزشكان معالجشان وجود ندارد همه ذره ذره به سيستمي كه به غايت نارسا بي كيفيت ونازيياست عادت كرده ايم و اعتراضي هم اگر هست به صورت دستياري كه ان شب در كشيك اجباري ( بدون دريافت اضافه كاري ) است نواخته ميشود .
كدام منطق ميپذيرد كه تعرفه ويزيت يك متخصص دانشگاهي در بيمارستان خودگردان دانشگاهي براي درمان ،آموزش و تحقيق ٩٠ هزار تومان باشد كه شصت هزار تومان آن را هم شش ماه بعد بدهند و مبلغ پرداختي بيمار ١٥ هزار تومان و دستمزد استاد چند ده هزار تومان باشد ؟ بحز ويزيت يك متخصص دانشگاهي در شهر تهران با ١٥ هزار تومان چه چيز ديكري ميتوان خريد ؟
وقتي واحد دستمزد پزشكان براي خدمات درماني چنين باشد چكونه ميتوان براي سيستم ارجاع ، پزشك خانواده ، آموزش ووتحققات پزشكي و هزار مسيله ديگر برنامه ريزي كرد و آيا در چنين شرايطي برنامه ريزي و نوشتن بروتوكل هاي بهداشتي درماني مطول براي بيشگيري و درمان بيماري هايي كه هر روز بيچيده تر از گذشته و در نتيجه پر هزينه تر ميشوند بيهوده نيست ؟ و آيا دواير و كميسيون ها و كارشناساني كه با دقت مشغول چنين برنامه ريزي هايي هستند اجراي دقيق فلان سمفوني بتهوون توسط دسته موزيك كشتي تايتانيك در حال غرق شدن را به ذهن متبادر نميكنند ؟
https://www.tg-me.com/bzyad
تعرفه و دسته هاي موزيك كشتي تايتانيك
بعد از مدتي طولاني وزارت فخيمه بهداشت تعرفه خدمات درماني سال جديد را به ميزاني باور نكردني اعلام كرد .
و سهم بودجه سلامت در كشور از ٩ درصد بي سروصدا به ٤/٥ درصد كاهش يافت .
در چنين شرايطي وقتي صحبت سلامت پيش مي آيد ووقتي ميخواهي به هر مطلبي در ارتباط با سلامت از اموزش پزشكي گرفته تا تحقيقات و اورژاتس ها و….صحبت كني بطور طبيعي خود را موظف ميبيني ابتدا تكليف خود را با تعرفه ها روشن كني ! ميزان تعرفه ، كيفيت آجر سلامت را تعيين ميكند و بدون توجه به آن هيچ بحث ديگري معنا ندارد . بنابراين عجيب ترين پديده آن است كه هنوز هم با اين همه شواهد ،عرصه عمومي ( شامل مردم و فرهيختگان غير پزشك) ارتباط بين تعرفه ها و كيفيت سلامت را در نمييابند و تصور ايشان از تعرفه آنسوي آخرين ويزيتي كه پرداخت كرده اند نميرود و پوزخند زيركانه اي كه حتي هنگام خواندن اين متن با كشف نيت باطني نگارنده در كسب درآمد بيشتر ! و مخفي كردن آن زير الفاظ علمي ! بر لب ها و اذهان ظاهر ميشود تبديل به نگاهي هراسناك به حال و آينده وخيم سلامت نمي كردد ؟
چرا عرصه عمومي ارتباط بين كيفيت درمان و بودجه اختصاص داده شده بِه ان را كه بر اساس واحد تعرفه وسايل و دستمزد محاسبه ميشود درك نميكند ؟ يا مثل بسياري مسايل ديگر كه نبايد به ان انديشيد مكتوم ميگذارد .
هنوز طرح خودگرداني بيمارستان ها لغو نشده ، يعني بودجه لازم براي چرخش امور بيمارستان هاي دولتي بايد تماما توسط خود انها از درامدهايشان تامين گردد. از اين رو بودجه كافي در اختيار بيمارستان هاي دولتي و اموزشي قرار نميگيرد . بودجه كافي بر اساس تعرفه خدمات بايد تعيين گردد . اورژانس ها بخش ها و راهروها و اي سي يو هاي بيمارستان هاي دولتي اكنده از بيماران ناتواني است كه هيچ پناه ديگري ندارند . متمولين هم ديگر براي "بيماري " به مفهوم مطلق آن و قطع نظر از اقدامات عملي لازمه جايي در بيمارستان هاي خصوصي پيدا نخواهند كرد طب داخلي در اينگونه بيمارستان ها منسوخ شده است .صاحبان مكنت و قدرت خيال خام استفاده اززسيستم سلامت كشورهاي پيشرفته براي سلامت خود خانواده شان را بهتر است از سر به در كنند .سيستم سلامت هر كشور تنها در خود آن كشور كارايي دارد . في المثل براي يك عمل جراحي ميتوان به خارج از كشور رفت اما همان عمل جراحي هم اگر كوچكترين عارضه اي پيدا كند بلافاصله تبديل بِه يك بيماري داخلي ميشود كه ممكن است سالها نيازمند مراقبت باشد . هريك از ما وبخصوص هريك اززبزرگان تنها در كشور خود حياتي معنوي و عاطفي ويژه دارد در يك كشور اروپايي تنها كالبدي است كه تازه خارجي هم هست . در اورژانس هاي مغزي و ايضا قلبي هم درمان تنها در دقايق و ساعات اوليه امكان پذير است كه اشكار است نميتوان به خارج رفت . بنابراين اصلاح سيستم سلامت كشور را همه مسيولين براي خود و خانواده شان هم كه شده بايد وجهه همت خود قرار دهند . كار بجايي رسيده است كه تصوير يك بيمارستان ارام و مدرن آنچه در همه جاي دنيا مرسوم است نه در اذهان مردم ونه حتي در اذهان پزشكان معالجشان وجود ندارد همه ذره ذره به سيستمي كه به غايت نارسا بي كيفيت ونازيياست عادت كرده ايم و اعتراضي هم اگر هست به صورت دستياري كه ان شب در كشيك اجباري ( بدون دريافت اضافه كاري ) است نواخته ميشود .
كدام منطق ميپذيرد كه تعرفه ويزيت يك متخصص دانشگاهي در بيمارستان خودگردان دانشگاهي براي درمان ،آموزش و تحقيق ٩٠ هزار تومان باشد كه شصت هزار تومان آن را هم شش ماه بعد بدهند و مبلغ پرداختي بيمار ١٥ هزار تومان و دستمزد استاد چند ده هزار تومان باشد ؟ بحز ويزيت يك متخصص دانشگاهي در شهر تهران با ١٥ هزار تومان چه چيز ديكري ميتوان خريد ؟
وقتي واحد دستمزد پزشكان براي خدمات درماني چنين باشد چكونه ميتوان براي سيستم ارجاع ، پزشك خانواده ، آموزش ووتحققات پزشكي و هزار مسيله ديگر برنامه ريزي كرد و آيا در چنين شرايطي برنامه ريزي و نوشتن بروتوكل هاي بهداشتي درماني مطول براي بيشگيري و درمان بيماري هايي كه هر روز بيچيده تر از گذشته و در نتيجه پر هزينه تر ميشوند بيهوده نيست ؟ و آيا دواير و كميسيون ها و كارشناساني كه با دقت مشغول چنين برنامه ريزي هايي هستند اجراي دقيق فلان سمفوني بتهوون توسط دسته موزيك كشتي تايتانيك در حال غرق شدن را به ذهن متبادر نميكنند ؟
https://www.tg-me.com/bzyad
Telegram
یادداشتهایِ دکتر بابک زمانی
اين كانال برای بازنشرِ يادداشتهای منتشرشدهام تأسيس شده است.
یادداشتهایِ دکتر بابک زمانی pinned «يادداشت روز چهارشنبه شرق تعرفه و دسته هاي موزيك كشتي تايتانيك بعد از مدتي طولاني وزارت فخيمه بهداشت تعرفه خدمات درماني سال جديد را به ميزاني باور نكردني اعلام كرد . و سهم بودجه سلامت در كشور از ٩ درصد بي سروصدا به ٤/٥ درصد كاهش يافت . در چنين…»
اقدام تبعیض آمیز سازمان برنامه و بودجه در افزایش نامتعارف هزینه برخی دستگاه ها/بررسی جداول بودجه سال ۱۴۰۳ نشان میدهد هزینه وزارت اقتصاد بیش از ۲۱۷ درصد و سازمان استخدامی ۱۵۰ درصد نسبت به سال گذشته افزایش یافته است در حالی که وزارت آموزش و پرورش ۲۰ درصد و وزارت بهداشت و دانشگاه های تابعه ۱۶/۸ درصد افزایش هزینه داشته اند/تاکید دیوان محاسبات کشور بر لزوم اقدام اصلاحی برای رفع تبعیض در این حوزه
۱۴۰۳-۲-۴
رییس و نمایندگان محترم کمیسیون بهداشت و درمان و دیگر نمایندگان ارجمند مجلس یازدهم
با سلام و احترام
گزارش مورخ ۴-۲-۱۴۰۳ دیوان محاسبات را در بالای یادداشتم ملاحظه میفرمایید
اگر خدای ناکرده تقسیم بودجه سالجاری به شکل اعلام شده صحت داشته باشد تمام اعضای دولت و مجلس در به خطر افتادن جان مردم ایران مقصر و نزد خدا و خلق مسئولند
از جان ملت ایران و موضوع آموزش آنان چه چیز مهمتر وجود دارد که از اختصاص بودجه به این امور کوتاهی شده است و چگونه نمایندگان محترم به آن رای داده اند؟
نمایندگان محترمی که درین هفته بارای مخالف خود اجازه ندادند برای رسیدگی به نارسایی های موجود موجود در امر تامین داروهای حیاتی بیماران بررسی های لازم و شفاف سازی در قوه قضاییه بعمل اید و ماده ۲۳۴ آیین نامه داخلی مجلس عملی شود چه پاسخی به موکلین خود و بیماران دردمند دارند؟
با اعمال این ماده قانونی چنانچه وزارت بهداشت تعلل کرده و مرتکب قصور گردیده بود معرفی و مجازات میشد و اگر واحدهای دیگری مقصرند باآنها برخورد قانونی بعمل میآمد و به مردم بزرگوار که پشتشان زیر بار گرانی ها و کمبودهای دارویی و تجهیزات پزشکی خم شده است معرفی میگردیدند
به عنوان رییس پیشین کمیسیون بهداشت و درمان مجلس و نماینده مردم شریف تهران بزرگ در مجلس دهم اعلام میدارم که از نظر اینجانب وقت اعلام عدم کفایت افراد و سازمانهایی که این مشکلات را بر مردم شریف ایران تحمیل نموده اند توسط مجلس محترم فرا رسیده است و هرگونه اهمال درین راستا خشم بیشترخدا و مردم را به دنبال خواهد داشت
با تشکر
دکتر علی نوبخت
۱۴۰۳-۲-۶
۱۴۰۳-۲-۴
رییس و نمایندگان محترم کمیسیون بهداشت و درمان و دیگر نمایندگان ارجمند مجلس یازدهم
با سلام و احترام
گزارش مورخ ۴-۲-۱۴۰۳ دیوان محاسبات را در بالای یادداشتم ملاحظه میفرمایید
اگر خدای ناکرده تقسیم بودجه سالجاری به شکل اعلام شده صحت داشته باشد تمام اعضای دولت و مجلس در به خطر افتادن جان مردم ایران مقصر و نزد خدا و خلق مسئولند
از جان ملت ایران و موضوع آموزش آنان چه چیز مهمتر وجود دارد که از اختصاص بودجه به این امور کوتاهی شده است و چگونه نمایندگان محترم به آن رای داده اند؟
نمایندگان محترمی که درین هفته بارای مخالف خود اجازه ندادند برای رسیدگی به نارسایی های موجود موجود در امر تامین داروهای حیاتی بیماران بررسی های لازم و شفاف سازی در قوه قضاییه بعمل اید و ماده ۲۳۴ آیین نامه داخلی مجلس عملی شود چه پاسخی به موکلین خود و بیماران دردمند دارند؟
با اعمال این ماده قانونی چنانچه وزارت بهداشت تعلل کرده و مرتکب قصور گردیده بود معرفی و مجازات میشد و اگر واحدهای دیگری مقصرند باآنها برخورد قانونی بعمل میآمد و به مردم بزرگوار که پشتشان زیر بار گرانی ها و کمبودهای دارویی و تجهیزات پزشکی خم شده است معرفی میگردیدند
به عنوان رییس پیشین کمیسیون بهداشت و درمان مجلس و نماینده مردم شریف تهران بزرگ در مجلس دهم اعلام میدارم که از نظر اینجانب وقت اعلام عدم کفایت افراد و سازمانهایی که این مشکلات را بر مردم شریف ایران تحمیل نموده اند توسط مجلس محترم فرا رسیده است و هرگونه اهمال درین راستا خشم بیشترخدا و مردم را به دنبال خواهد داشت
با تشکر
دکتر علی نوبخت
۱۴۰۳-۲-۶
يك يادداشت قديمي به بهانه اي يادم آمد
راه های تنبلی
اگر شما کارمند جز در اداره ای باشید و یک روز نخواهید سر کار بروید یا کار دیگری داشته باشید میتوانید به پزشکی مراجعه کنید ناراحتی هایی اظهار کنید ویزیتی بپردازید و او در نهایت برای شما یک استعلاجی خواهد نوشت . و اگر بخواهید فقط چند ساعت سرکار نباشید میتوانید کت خود را به چوب لباسی اداره اویزان کنید که بعنی هستم . اما اگر جز مدیرا ن ارشد یا متخصصین باشید هم همچنان میتوانید از این راه ها که البته صادقانه ترین روش ها هستند استفاده کنید اما اولا این راه ها برای شما افت خواهند داشت و ثانیا پس از قتل عام تدریجی تمام عمه ها و خاله ها و عموها و سایر اقوام داشته و نداشته باز هم سرجای اول بر خواهید گشت ودر نهایت این راه حل ها فقط یکی دو بار کارکرد دارند و تشت انها از بام افتاده است در این حالت شما میتوانید از مکانیسم های پیشرفته تری استفاده کنید که نه تنها تنبلی شما را میپوشانند بلکه ممکن است منافع دیگری هم برای شما داشته باشند . این راه حل ها را به ترتیب زیر میتوان طبقه بندی کرد :
الف راه حل حیثیتی : فرض کنید هر ماه شما را به جلسه یا کمیته ای دعوت میکنند که این جلسه قطع نظر از مفید بودن یا نبودنش برای شما هیچ چیز ندارد و فقط مقدار زیادی از وقت لابد "گرانبهای " شما را میگیرد و شما نمیتوانید در ان شرکت نکنید .در این صورت میتوانید مختصری درنگ کنید ببینید ایا واقعا برای تشکیل این کمیته یا انتخاب اعضا با شما مشورت کرده اند یا خیر ایا نظر شما را برای زمان مناسب جلسات در نظر گرفته اند یا خیر یا حداقل نگاه بکنید اسم شما را ایا پایین تر از سایر افراد نوشته اند یا خیر اگر یکی یا همه این موارد مثبت باشد انوقت موضوع تا حد زیادی حل است میتوانید حیثیت خود را جریحه دار شده ببینید و به شما شدیدا بر بخورد .وبگویید دیگر پایم را در این جلسه نمیگذارم . در این صورت لازم نیست به این نکات اشاره ای بکنید فقط کافی است بهانه ای بیاورید که به وضوح الکی باشد . انوقت همه میفهمند موضوع دیگری در کار است وبه شما برخورده است . ان وقت برخی به دست و پا می افتند که از دل شما بیرون بیاید برخی هم ممکن است از شما دلگیر شوند والبته ممکن است کار ان ان کمیته هم به خاطر اختیارات یا تخصص شما دچار اشکال شود اما اینها همه هیچ کدام مهم نیستند .مهم این است که وقت "گرانبها"ی خود را بیخود مصرف نکرده اید کسی به اصل موضوع شک نمیکند وتازه قرب و منزلت شما هم بیشتر شده است
ب راه حل علمی :فرض بفرمایید قرار شده هر هفته کنفرانس های علمی در بخش یا موسسه ای که به ان اشتغال دارید در مورد مسایل جاری گذاشته شود و مسیولیت این کنفرانس ها نیز باشماست . میتوانید قیافه ای جدی بگیرید که یک چنین کنفرانس های عمل گرایانه ای در شان ما نیست ما باید کنفرانس های علمی سطح بالا بدهیم کنفرانس های علمی ای که از موسسات دیگر هم برای استفاده بیایند . مثلا اگر قرار است کنفرانس های مورد بحث در مورد کارکردهای ان موسسه باشند میتوانید استدلال کنید که برای بررسی کارکرد های موسسه باید ابتدا امار بلد بود و برای اطلاع از امار هم ریاضیات لازم است پس ما اول یک سلسله کنفرانس در مورد ریاضیات میگذاریم بعد بنده و اقای فلانی در مورد امار کنفرانس می دهیم بعد انشای اله کنفرانس های عملی را شروع میکنیم . یا مثلا قبل از کنفرانس در مورد بیماری های اعصاب ابتداطی یک رشته سخنرانی یک سلول عصبی را بررسی میکنیم بعد اقای فلانی در مورد مواد شیمیایی داخل سلول چند کنفرانس میدهیم بعد...... ومطمین باشید چنان این سنگ گنده میشود که کسی ان را نخواهد زد .شما به عنوان یک ادم علمی که روی خلوص مسایل علمی تاکید دارد وکارهای رده پایین نمیکند شناخته میشوید و البته تا مدتها هیچ کنفرانس علمی در مورد فعالیت های موسسه شما برگزار نخواهد شد که این البته زیاد مسدله مهمی نیست
ج : راه حل عرفانی :ممکن است در حیطه کاری شما تکنیک های جدیدی تدوین شده باشد که ضمن اینکه عنوز کاملا متداول نشده اند و تاثیر و بی خطری انها هم هنوز به اثبات نرسیده یادگیری و تبحر در انها انرژی فراوانی را میطلبد و شما دیگر حوصله چنین کارهایی را ندارید . در این گونه موارد میتوانید از عرفان کمک بگیرید یعنی عنوان کنید که ای بابا این کارها هم که هنوز ثابت نشده حالا فرض کن که تاثیر هم داشت چه فایده ای دارد ؟این چند روزه دنیا ارزش این همه بالا و پایین ندارد . میتوانی چند بیت شعر بخوانید در مورد اینکه چتد روزه عمر را باید بی دغدغه گذرانید دم غنیمت است و در جلسات هم همان کتاب ضهر را بخوانید و گاهی هم فوتی به هوا بفرستید .در این صورت بسیاری تصور خواهند کرد که شما از مصالح عالیتری با خبرید و ان مصالح بالاتر اصلا جای بحث ندارند .
راه های تنبلی
اگر شما کارمند جز در اداره ای باشید و یک روز نخواهید سر کار بروید یا کار دیگری داشته باشید میتوانید به پزشکی مراجعه کنید ناراحتی هایی اظهار کنید ویزیتی بپردازید و او در نهایت برای شما یک استعلاجی خواهد نوشت . و اگر بخواهید فقط چند ساعت سرکار نباشید میتوانید کت خود را به چوب لباسی اداره اویزان کنید که بعنی هستم . اما اگر جز مدیرا ن ارشد یا متخصصین باشید هم همچنان میتوانید از این راه ها که البته صادقانه ترین روش ها هستند استفاده کنید اما اولا این راه ها برای شما افت خواهند داشت و ثانیا پس از قتل عام تدریجی تمام عمه ها و خاله ها و عموها و سایر اقوام داشته و نداشته باز هم سرجای اول بر خواهید گشت ودر نهایت این راه حل ها فقط یکی دو بار کارکرد دارند و تشت انها از بام افتاده است در این حالت شما میتوانید از مکانیسم های پیشرفته تری استفاده کنید که نه تنها تنبلی شما را میپوشانند بلکه ممکن است منافع دیگری هم برای شما داشته باشند . این راه حل ها را به ترتیب زیر میتوان طبقه بندی کرد :
الف راه حل حیثیتی : فرض کنید هر ماه شما را به جلسه یا کمیته ای دعوت میکنند که این جلسه قطع نظر از مفید بودن یا نبودنش برای شما هیچ چیز ندارد و فقط مقدار زیادی از وقت لابد "گرانبهای " شما را میگیرد و شما نمیتوانید در ان شرکت نکنید .در این صورت میتوانید مختصری درنگ کنید ببینید ایا واقعا برای تشکیل این کمیته یا انتخاب اعضا با شما مشورت کرده اند یا خیر ایا نظر شما را برای زمان مناسب جلسات در نظر گرفته اند یا خیر یا حداقل نگاه بکنید اسم شما را ایا پایین تر از سایر افراد نوشته اند یا خیر اگر یکی یا همه این موارد مثبت باشد انوقت موضوع تا حد زیادی حل است میتوانید حیثیت خود را جریحه دار شده ببینید و به شما شدیدا بر بخورد .وبگویید دیگر پایم را در این جلسه نمیگذارم . در این صورت لازم نیست به این نکات اشاره ای بکنید فقط کافی است بهانه ای بیاورید که به وضوح الکی باشد . انوقت همه میفهمند موضوع دیگری در کار است وبه شما برخورده است . ان وقت برخی به دست و پا می افتند که از دل شما بیرون بیاید برخی هم ممکن است از شما دلگیر شوند والبته ممکن است کار ان ان کمیته هم به خاطر اختیارات یا تخصص شما دچار اشکال شود اما اینها همه هیچ کدام مهم نیستند .مهم این است که وقت "گرانبها"ی خود را بیخود مصرف نکرده اید کسی به اصل موضوع شک نمیکند وتازه قرب و منزلت شما هم بیشتر شده است
ب راه حل علمی :فرض بفرمایید قرار شده هر هفته کنفرانس های علمی در بخش یا موسسه ای که به ان اشتغال دارید در مورد مسایل جاری گذاشته شود و مسیولیت این کنفرانس ها نیز باشماست . میتوانید قیافه ای جدی بگیرید که یک چنین کنفرانس های عمل گرایانه ای در شان ما نیست ما باید کنفرانس های علمی سطح بالا بدهیم کنفرانس های علمی ای که از موسسات دیگر هم برای استفاده بیایند . مثلا اگر قرار است کنفرانس های مورد بحث در مورد کارکردهای ان موسسه باشند میتوانید استدلال کنید که برای بررسی کارکرد های موسسه باید ابتدا امار بلد بود و برای اطلاع از امار هم ریاضیات لازم است پس ما اول یک سلسله کنفرانس در مورد ریاضیات میگذاریم بعد بنده و اقای فلانی در مورد امار کنفرانس می دهیم بعد انشای اله کنفرانس های عملی را شروع میکنیم . یا مثلا قبل از کنفرانس در مورد بیماری های اعصاب ابتداطی یک رشته سخنرانی یک سلول عصبی را بررسی میکنیم بعد اقای فلانی در مورد مواد شیمیایی داخل سلول چند کنفرانس میدهیم بعد...... ومطمین باشید چنان این سنگ گنده میشود که کسی ان را نخواهد زد .شما به عنوان یک ادم علمی که روی خلوص مسایل علمی تاکید دارد وکارهای رده پایین نمیکند شناخته میشوید و البته تا مدتها هیچ کنفرانس علمی در مورد فعالیت های موسسه شما برگزار نخواهد شد که این البته زیاد مسدله مهمی نیست
ج : راه حل عرفانی :ممکن است در حیطه کاری شما تکنیک های جدیدی تدوین شده باشد که ضمن اینکه عنوز کاملا متداول نشده اند و تاثیر و بی خطری انها هم هنوز به اثبات نرسیده یادگیری و تبحر در انها انرژی فراوانی را میطلبد و شما دیگر حوصله چنین کارهایی را ندارید . در این گونه موارد میتوانید از عرفان کمک بگیرید یعنی عنوان کنید که ای بابا این کارها هم که هنوز ثابت نشده حالا فرض کن که تاثیر هم داشت چه فایده ای دارد ؟این چند روزه دنیا ارزش این همه بالا و پایین ندارد . میتوانی چند بیت شعر بخوانید در مورد اینکه چتد روزه عمر را باید بی دغدغه گذرانید دم غنیمت است و در جلسات هم همان کتاب ضهر را بخوانید و گاهی هم فوتی به هوا بفرستید .در این صورت بسیاری تصور خواهند کرد که شما از مصالح عالیتری با خبرید و ان مصالح بالاتر اصلا جای بحث ندارند .
میتوانید حالت حکیمانه تری به خود بگیرید که "از ما که گذشت باشد برای جوانها ... " اما در نهایت شما در وقت
و انرزی خود صرفه جویی کرده اید و این تکنولوژی جدید هم به جای ازمون و تجربه جدید یا حداقل به جای بحث و نقدی علمی و عملی گرفتار یک حالت عرفانی ای شده است که حتی حاضر به بحث و جدل هم نیست .
https://www.tg-me.com/bzyad
و انرزی خود صرفه جویی کرده اید و این تکنولوژی جدید هم به جای ازمون و تجربه جدید یا حداقل به جای بحث و نقدی علمی و عملی گرفتار یک حالت عرفانی ای شده است که حتی حاضر به بحث و جدل هم نیست .
https://www.tg-me.com/bzyad
Telegram
یادداشتهایِ دکتر بابک زمانی
اين كانال برای بازنشرِ يادداشتهای منتشرشدهام تأسيس شده است.
يادداشت روز دوشنبه شرق
سلامت؛ ملی یا بینالمللی
آیا طب و سلامت یک خدمت بینالمللی قطع نظر از محل و ملیت پزشک و بیمار است یا صرفاً در موطن طبیب و بیمار بیشترین کیفیت خود را دارد؟
به زبان ساده؛ آیا در زمانی که سیستم سلامت کشور دچار بحران و سقوط میشود، ایرانیانی که توان و دسترسی استفاده از سیستم سلامت کشورهای دیگر را دارند، این سیستمها به همان اندازه میتواند برای آنها کارایی داشته باشد؟ آیا مسئولانی که با بیتدبیری، سیستم سلامت کشور را به انحطاط میکشانند و افرادی که نسبت به مصالح سلامت کشور بیتفاوتاند، در موقع نیاز میتوانند از امکانات خارج از کشور استفاده کنند؟
باید گفت سیستم سلامت هر کشوری فقط برای اهالی آن کشور کارایی دارد. اگر کسی میخواهد مو بکارد، قطعاً میتواند به هر کشوری که ارزانتر این کار را انجام میدهند، مراجعه کند، اما سیستم سلامت بسیار فراتر از یک اقدام عملی توسط یک متخصص و با استفاده از دستگاههای پیشرفته است. همان اقدام عملی، جراحی یا هر چیز دیگر در بستری از مراقبتها و اقدامات امکانپذیر است؛ بدون آنها همان اقدام بزرگ همچون لوکوموتیوی خارج از ریل یا ماهی بیرون از تُنگ به نظر میرسد.
در اورژانسها، بهخصوص اورژانسهای قلبی و مغزی زمان، بیشترین نقش را در درمان بیمار دارد. درمان سکته مغزی حاد فقط تا شش ساعت امکانپذیر است و از آن ساعت به بعد بیمار فقط نیازمند مراقبت و توانبخشی است. بیتردید هیچکس هرچقدر هم که پول یا قدرت داشته باشد، نمیتواند در عرض شش ساعت خود را به یک مرکز سکته مغزی در یک کشور خارجی برساند. با درمانهای مدرن و بسیار مؤثر سکته مغزی و قلبی باید گفت عدم دسترسی به این درمانها با توجه به شیوع و عواقب ناتوانکنندهشان آنها را به شکل یکی از فاکتورهای کاهش امنیت ملی ما درمیآورد. از اینها گذشته هر انسانی در شهر و موطن خود، فارغ از تن و بدنی که دارد، واجد نوعی حیات و هویت اجتماعی و معنوی است که بهشدت با تن او در تعامل است؛ نهفقط تلقی او از بیماری و انتظاراتش از درمان بهشدت تحت تأثیر این هویت تاریخی است، بلکه بر نتیجه درمانها هم مؤثر میافتد.
یک مثال شاید قضیه را روشنتر کند. کارگردان بزرگ ایرانی چند سال پیش با زنجیرهای از خطاهای پزشکی و بدبیاریهای پیدرپی در داخل کشور ناتوانی شدیدی پیدا کرد و در حالی که همه مردم و پزشکان نگران و آماده هر کاری برای او بودند، در حالی که فقط به مراقبت و توانبخشی نیاز داشت، به یک کشور خارجی رفت تا در یک مرکز توانبخشی درمان شود و در حالی که فقط به مراقبت نیاز داشت، بهعنوان یک پیرمرد بیمار خارجی بر اثر یک سهلانگاری ساده درگذشت. بیتردید مراقبت از یک پیرمرد نزار خارجی که گویا زمان مرگش فرارسیده، بهمراتب نسبت به مراقبت از کسی که اعماق روح هر ایرانی به او وابسته است، متفاوت است. این مثالی از یک سلبریتی است، اما برای هر یک از ما با حیطه مشخصی از آشنایان و حیات اجتماعی هم صادق است.
سلامت برآیند زنجیرهای است که از خانه بهداشت تا پزشک خانواده و درجات بالاتر جریان دارد و هر اقدام درمانی بزرگی مثل جراحی هم فقط ادامه همین زنجیره است؛ به اشکالی دیگر. اگر در کشور ما سیستم ارجاع و پزشک خانواده و مرکز توانبخشی وجود ندارد، نمیتوان نتیجه گرفت جایی که چنین سیستمهایی دارند، برای ما هم میتوانند مفید باشند. تنها معنایش آن است که باید سیستم ارجاع و پزشک خانواده و مرکز توانبخشی برای کشور خود بسازیم و/یا درخواست کنیم؛ بهخصوص اگر طبیب نیستیم.
سیستم سلامت هر کشوری مثل زبان و فرهنگ و روانشناسی خاصی که نمیتوانیم از چارچوب آن فرار کنیم، پیشاپیش برای ما مقرر شده است؛ اگرچه میتوانیم آن را خراب کنیم یا بسازیم، اما تا زمانی که مهاجرت نکردهایم، نمیتوانیم از آن بگریزیم. داستان سلامت در مهاجرت تا استقرار مهاجر که سالها طول میکشد، خود داستان پررنجی است که در حوصله این یادداشت نمیگنجد.
https://www.tg-me.com/bzyad
سلامت؛ ملی یا بینالمللی
آیا طب و سلامت یک خدمت بینالمللی قطع نظر از محل و ملیت پزشک و بیمار است یا صرفاً در موطن طبیب و بیمار بیشترین کیفیت خود را دارد؟
به زبان ساده؛ آیا در زمانی که سیستم سلامت کشور دچار بحران و سقوط میشود، ایرانیانی که توان و دسترسی استفاده از سیستم سلامت کشورهای دیگر را دارند، این سیستمها به همان اندازه میتواند برای آنها کارایی داشته باشد؟ آیا مسئولانی که با بیتدبیری، سیستم سلامت کشور را به انحطاط میکشانند و افرادی که نسبت به مصالح سلامت کشور بیتفاوتاند، در موقع نیاز میتوانند از امکانات خارج از کشور استفاده کنند؟
باید گفت سیستم سلامت هر کشوری فقط برای اهالی آن کشور کارایی دارد. اگر کسی میخواهد مو بکارد، قطعاً میتواند به هر کشوری که ارزانتر این کار را انجام میدهند، مراجعه کند، اما سیستم سلامت بسیار فراتر از یک اقدام عملی توسط یک متخصص و با استفاده از دستگاههای پیشرفته است. همان اقدام عملی، جراحی یا هر چیز دیگر در بستری از مراقبتها و اقدامات امکانپذیر است؛ بدون آنها همان اقدام بزرگ همچون لوکوموتیوی خارج از ریل یا ماهی بیرون از تُنگ به نظر میرسد.
در اورژانسها، بهخصوص اورژانسهای قلبی و مغزی زمان، بیشترین نقش را در درمان بیمار دارد. درمان سکته مغزی حاد فقط تا شش ساعت امکانپذیر است و از آن ساعت به بعد بیمار فقط نیازمند مراقبت و توانبخشی است. بیتردید هیچکس هرچقدر هم که پول یا قدرت داشته باشد، نمیتواند در عرض شش ساعت خود را به یک مرکز سکته مغزی در یک کشور خارجی برساند. با درمانهای مدرن و بسیار مؤثر سکته مغزی و قلبی باید گفت عدم دسترسی به این درمانها با توجه به شیوع و عواقب ناتوانکنندهشان آنها را به شکل یکی از فاکتورهای کاهش امنیت ملی ما درمیآورد. از اینها گذشته هر انسانی در شهر و موطن خود، فارغ از تن و بدنی که دارد، واجد نوعی حیات و هویت اجتماعی و معنوی است که بهشدت با تن او در تعامل است؛ نهفقط تلقی او از بیماری و انتظاراتش از درمان بهشدت تحت تأثیر این هویت تاریخی است، بلکه بر نتیجه درمانها هم مؤثر میافتد.
یک مثال شاید قضیه را روشنتر کند. کارگردان بزرگ ایرانی چند سال پیش با زنجیرهای از خطاهای پزشکی و بدبیاریهای پیدرپی در داخل کشور ناتوانی شدیدی پیدا کرد و در حالی که همه مردم و پزشکان نگران و آماده هر کاری برای او بودند، در حالی که فقط به مراقبت و توانبخشی نیاز داشت، به یک کشور خارجی رفت تا در یک مرکز توانبخشی درمان شود و در حالی که فقط به مراقبت نیاز داشت، بهعنوان یک پیرمرد بیمار خارجی بر اثر یک سهلانگاری ساده درگذشت. بیتردید مراقبت از یک پیرمرد نزار خارجی که گویا زمان مرگش فرارسیده، بهمراتب نسبت به مراقبت از کسی که اعماق روح هر ایرانی به او وابسته است، متفاوت است. این مثالی از یک سلبریتی است، اما برای هر یک از ما با حیطه مشخصی از آشنایان و حیات اجتماعی هم صادق است.
سلامت برآیند زنجیرهای است که از خانه بهداشت تا پزشک خانواده و درجات بالاتر جریان دارد و هر اقدام درمانی بزرگی مثل جراحی هم فقط ادامه همین زنجیره است؛ به اشکالی دیگر. اگر در کشور ما سیستم ارجاع و پزشک خانواده و مرکز توانبخشی وجود ندارد، نمیتوان نتیجه گرفت جایی که چنین سیستمهایی دارند، برای ما هم میتوانند مفید باشند. تنها معنایش آن است که باید سیستم ارجاع و پزشک خانواده و مرکز توانبخشی برای کشور خود بسازیم و/یا درخواست کنیم؛ بهخصوص اگر طبیب نیستیم.
سیستم سلامت هر کشوری مثل زبان و فرهنگ و روانشناسی خاصی که نمیتوانیم از چارچوب آن فرار کنیم، پیشاپیش برای ما مقرر شده است؛ اگرچه میتوانیم آن را خراب کنیم یا بسازیم، اما تا زمانی که مهاجرت نکردهایم، نمیتوانیم از آن بگریزیم. داستان سلامت در مهاجرت تا استقرار مهاجر که سالها طول میکشد، خود داستان پررنجی است که در حوصله این یادداشت نمیگنجد.
https://www.tg-me.com/bzyad
Telegram
یادداشتهایِ دکتر بابک زمانی
اين كانال برای بازنشرِ يادداشتهای منتشرشدهام تأسيس شده است.
يادداشت تحليلي مهندس عباس عبدي در مورد مشكلات و بحران پزشكي در اعتماد امروز ١٦ ارديبهشت
نگاهی تحلیلي به مشکلات بهداشت و درمان مردم و جامعه پزشکی
نظام درمانیرابهکجا میبرند؟
حل این مشکلات نیازمند داشتن اراده است البته تبعات و زحمت دارد
برخی مشکلات کشور هست که حل آنها نیازمند یک اراده است. البته تبعات و زحمت دارد ولی کافی است که اراده کرد و نسبت به انجام آنها به توافق رسید، مثل بهبود سیاست داخلی و خارجی یا حتی مساله تورم؛ این مشکلی است که در برخی کشورها طی دو یا سه سال حل شده است. نمونه آن همین ترکیه کنار دستمان است که زمانی در دهه 80 و 90 میلادی قرن بیستم تورمهای وحشتناک سهرقمی داشت و بعدا به سرعت حل شد. البته یکی، دو سال است که دوباره دچار آن شده است، ولی مسائل و مواردی هست که حتی اگر تفاهم و اراده هم رخ دهد حل آنها زمانبر است، مثل آب یا فرونشست زمین یا جنگلزدایی و... که به این سهولت حل نمیشوند. یکی از مواردی که با سرعت حل نخواهد شد نظام بهداشت و درمان است. نظامی که وضعیت آن در جامعه ایران نقطه قوت محسوب میشود ولی چند سال است که تحت فشار شدید قرار گرفته ودرحال تضعیف است. قطعا برای نوشتن گزارشی در این موضوع، افراد با صلاحیت دیگری باید باشند ولی به دلایلی که نمیدانیم چرا، خیلیها سکوت کردهاند؟ شاید سایه انداختن سیاست بر مساله نظام بهداشت و درمان موجب سکوت نسبی پزشکان شده و ورود دیگران را ضروری ساخته است. همچنین ناامیدی و نیز انفعال بخش مهمی از جامعه پزشکی و پرستاری کشور، این انگیزه را ایجاد کرد که در حد طرح موضوع نکاتی را بنویسم شاید کسانی که اطلاعات و دانش بیشتر و تجربه عمیقتری در این مورد دارند موارد را تکمیل و تصحیح کنند. چرا نقد سیاستهای جاری نظام بهداشت و درمان مهم است، چون وضعیت سیاستهای جاری در همه حوزهها واجد نوعی پسرفت و عبور از عقلانیت جدید است. گرایشی که خود را در موضوع مهندسی کمتر نشان میدهد بیشتر در علوم اجتماعی و انسانی و پزشکی بازتاب میدهد. اصطلاح علوم اجتماعی اسلامی و طب اسلامی و ملی کلیدهای رمز بازگشت به آن دنیای پیشامدرن هستند. البته تاکید کنیم که مشکلات بهداشت و درمان در همه کشورها و حتی کشورهای بسیار پیشرفته هم هست، ازجمله در امریکا که یکی از محوریترین موضوعات اختلافی میان نامزدها بیمه درمانی بود. ولی ابعاد مشکلات این نظام در ایران بسیار ریشهای شده است. خودکشی خانم دکتر پرستو بخشی، متخصص قلب در نورآباد لرستان، در ۶ فروردین امسال، خبر تأسفباری بود که جامعه پزشکی و مردم را در فکر فرو برد. این پرسش بزرگ مطرح شد که چگونه میشود یک خانم ۳۵ ساله و متخصص قلب، که اوج آرزوی جوانان و دختران جامعه رسیدن به این موفقیت و موقعیت است، در آغاز سال و تعطیلات عید نوروز اقدام به خودکشی کند؟ گرچه خودکشیهای دستیاران و دانشجویان سال آخر پزشکی زیاد شده است و در سال ۱۴۰۲ بیش از ۱۶ مورد بود و همچنان هم ادامه دارد که خبر دومین خودکشی خانم فوق تخصص روماتولوژی استاد دانشگاه تهران هم در فاصله یک ماه از خودکشی اول همه را متاثرتر کرد. دوباره دوشنبه دهم اردیبهشت خبر دیگری از خودکشی خانم دکتری عمومی منتشر شد، ولی خودکشی خانم دکتر بخشی به علل گوناگونی حساسیت بیشتری ایجاد کرد. در واقع این خودکشی نشان داد که نظام بهداشت و درمان کشور با کادرهای درمانی خود به نسبت بیرحم و بدون دقت رفتار میکند. خانمی جوان که پدر و مادر خود را در فاصله کوتاهی از دست داده و تحت درمان روانپزشکی قرار دارد را به طرح اعزام میکند و حتی مانع ورود او به وزارتخانه میشوند سپس برای کاهش تنش درخواست انتقال به شهر دور افتادهتر بدهد به امید آنکه دوره طرح زودتر تمام شود. درباره کلیت ماجرای تعهدات فارغالتحصیلان رشتههای پزشکی سخنهای متفاوتی میتوان از زوایای متفاوت گفت ولی این خودکشی ابعاد ناپیدای این مساله را از حیث بیتوجهی به وضعیت پزشکان یا تبعیض و فشار کاری و... آشکار کرد. بهعلاوه در مورد خانم دکتر بخشی موضوع مهمتر این است که چرا اساسا اصرار میشود که ایشان و یا نمونههای مشابه ایشان با چنین شرایطی به طرح اعزام شوند. حتی در سربازی هم موارد استثنای قانونی وجود دارد چگونه در اینجا نیست؟ نکته دیگر درباره اصل طرح فارغالتحصیلان پزشکی تبعیضآمیز بودن آن است که فقط این دسته از فارغالتحصیلان دورههای عالی کشور ملزم به اجرای طرح هستند و بقیه چنین اجباری ندارند. علیرغم اینکه آنان نیز از خدمات دولتی برای تحصیل استفاده کردهاند. باز هم میتوان از طرح دفاع کرد به شرطی که حداقل امکاناتی درخور برای اعزامشدگان به طرح در نظر گرفته شود تا چنین فشاری را متحمل نشوند. پزشکی رشتهای است که مدت تحصیل در آن طولانی است و حجم درسهای آن نیز بسیار سنگین است.
نگاهی تحلیلي به مشکلات بهداشت و درمان مردم و جامعه پزشکی
نظام درمانیرابهکجا میبرند؟
حل این مشکلات نیازمند داشتن اراده است البته تبعات و زحمت دارد
برخی مشکلات کشور هست که حل آنها نیازمند یک اراده است. البته تبعات و زحمت دارد ولی کافی است که اراده کرد و نسبت به انجام آنها به توافق رسید، مثل بهبود سیاست داخلی و خارجی یا حتی مساله تورم؛ این مشکلی است که در برخی کشورها طی دو یا سه سال حل شده است. نمونه آن همین ترکیه کنار دستمان است که زمانی در دهه 80 و 90 میلادی قرن بیستم تورمهای وحشتناک سهرقمی داشت و بعدا به سرعت حل شد. البته یکی، دو سال است که دوباره دچار آن شده است، ولی مسائل و مواردی هست که حتی اگر تفاهم و اراده هم رخ دهد حل آنها زمانبر است، مثل آب یا فرونشست زمین یا جنگلزدایی و... که به این سهولت حل نمیشوند. یکی از مواردی که با سرعت حل نخواهد شد نظام بهداشت و درمان است. نظامی که وضعیت آن در جامعه ایران نقطه قوت محسوب میشود ولی چند سال است که تحت فشار شدید قرار گرفته ودرحال تضعیف است. قطعا برای نوشتن گزارشی در این موضوع، افراد با صلاحیت دیگری باید باشند ولی به دلایلی که نمیدانیم چرا، خیلیها سکوت کردهاند؟ شاید سایه انداختن سیاست بر مساله نظام بهداشت و درمان موجب سکوت نسبی پزشکان شده و ورود دیگران را ضروری ساخته است. همچنین ناامیدی و نیز انفعال بخش مهمی از جامعه پزشکی و پرستاری کشور، این انگیزه را ایجاد کرد که در حد طرح موضوع نکاتی را بنویسم شاید کسانی که اطلاعات و دانش بیشتر و تجربه عمیقتری در این مورد دارند موارد را تکمیل و تصحیح کنند. چرا نقد سیاستهای جاری نظام بهداشت و درمان مهم است، چون وضعیت سیاستهای جاری در همه حوزهها واجد نوعی پسرفت و عبور از عقلانیت جدید است. گرایشی که خود را در موضوع مهندسی کمتر نشان میدهد بیشتر در علوم اجتماعی و انسانی و پزشکی بازتاب میدهد. اصطلاح علوم اجتماعی اسلامی و طب اسلامی و ملی کلیدهای رمز بازگشت به آن دنیای پیشامدرن هستند. البته تاکید کنیم که مشکلات بهداشت و درمان در همه کشورها و حتی کشورهای بسیار پیشرفته هم هست، ازجمله در امریکا که یکی از محوریترین موضوعات اختلافی میان نامزدها بیمه درمانی بود. ولی ابعاد مشکلات این نظام در ایران بسیار ریشهای شده است. خودکشی خانم دکتر پرستو بخشی، متخصص قلب در نورآباد لرستان، در ۶ فروردین امسال، خبر تأسفباری بود که جامعه پزشکی و مردم را در فکر فرو برد. این پرسش بزرگ مطرح شد که چگونه میشود یک خانم ۳۵ ساله و متخصص قلب، که اوج آرزوی جوانان و دختران جامعه رسیدن به این موفقیت و موقعیت است، در آغاز سال و تعطیلات عید نوروز اقدام به خودکشی کند؟ گرچه خودکشیهای دستیاران و دانشجویان سال آخر پزشکی زیاد شده است و در سال ۱۴۰۲ بیش از ۱۶ مورد بود و همچنان هم ادامه دارد که خبر دومین خودکشی خانم فوق تخصص روماتولوژی استاد دانشگاه تهران هم در فاصله یک ماه از خودکشی اول همه را متاثرتر کرد. دوباره دوشنبه دهم اردیبهشت خبر دیگری از خودکشی خانم دکتری عمومی منتشر شد، ولی خودکشی خانم دکتر بخشی به علل گوناگونی حساسیت بیشتری ایجاد کرد. در واقع این خودکشی نشان داد که نظام بهداشت و درمان کشور با کادرهای درمانی خود به نسبت بیرحم و بدون دقت رفتار میکند. خانمی جوان که پدر و مادر خود را در فاصله کوتاهی از دست داده و تحت درمان روانپزشکی قرار دارد را به طرح اعزام میکند و حتی مانع ورود او به وزارتخانه میشوند سپس برای کاهش تنش درخواست انتقال به شهر دور افتادهتر بدهد به امید آنکه دوره طرح زودتر تمام شود. درباره کلیت ماجرای تعهدات فارغالتحصیلان رشتههای پزشکی سخنهای متفاوتی میتوان از زوایای متفاوت گفت ولی این خودکشی ابعاد ناپیدای این مساله را از حیث بیتوجهی به وضعیت پزشکان یا تبعیض و فشار کاری و... آشکار کرد. بهعلاوه در مورد خانم دکتر بخشی موضوع مهمتر این است که چرا اساسا اصرار میشود که ایشان و یا نمونههای مشابه ایشان با چنین شرایطی به طرح اعزام شوند. حتی در سربازی هم موارد استثنای قانونی وجود دارد چگونه در اینجا نیست؟ نکته دیگر درباره اصل طرح فارغالتحصیلان پزشکی تبعیضآمیز بودن آن است که فقط این دسته از فارغالتحصیلان دورههای عالی کشور ملزم به اجرای طرح هستند و بقیه چنین اجباری ندارند. علیرغم اینکه آنان نیز از خدمات دولتی برای تحصیل استفاده کردهاند. باز هم میتوان از طرح دفاع کرد به شرطی که حداقل امکاناتی درخور برای اعزامشدگان به طرح در نظر گرفته شود تا چنین فشاری را متحمل نشوند. پزشکی رشتهای است که مدت تحصیل در آن طولانی است و حجم درسهای آن نیز بسیار سنگین است.
از طرف دیگر، دانشجویان پزشکی بخشی از تحصیلات خود را به صورت عملی میگذرانند و غیر از درس خواندن باید ساعات زیادی در بیمارستان کار کنند و کشیکهای شبانهروزی بدهند. برای آن که یک دانشجو، پزشک عمومی بشود باید هفت سال درس بخواند. سپس برحسب مورد و مکان کمتر یا بیشتر از دو سال به طرح برود و در آنجا با حقوق بسیار اندک و شرایط سخت کار کند. پس از آن مدت ۳ تا ۶ سال برای تخصص درس بخواند سپس به طرح برود و خلاصه در سنین نزدیک به چهل سالگی وارد بازار کار شود. به همین دلیل است که برخلاف قدیم دیگر شاهد آن نیستیم که آقازادههای محترم (اگر اصولا تحصیل را مفید بدانند) بخواهند که جذب این رشته شوند. تحمل چنین شرایط سختی و گذراندن این دورههای طولانی فقط با انگیزههای مالی ممکن نیست بلکه اکثریت آنان به این حرفه علاقه دارند. درحالی که سیاستهای رسمی این علاقه را نشانه گرفته است و از این حرفه اعتبارزدایی میکند. هنگامی که یک دانشجوی پزشکی برای تحصیل در این رشته با وثیقههای سنگین و انواع تعهدنامههایی که محتوای آن تهدیدآمیز است مواجه می شود، احساس میکند در این رشته حبس یا به گروگان گرفته شده است. اگر بیآینده بودن را هم به این فهرست اضافه کنیم مشخص میشود چرا تمایل به تحصیل در این رشته در حال کاهش است و چرا بسیاری از آنها ترجیح میدهند حتی با پرداخت هزینه تحصیل از ابتدا خود را آزاد کنند یا با تغییر رشته برای مهاجرت اقدام کنند. واقعیت این است که عقل سلیم نمیپذیرد که سیاستهای سال اخیر درباره پزشکی و پزشکان و پرستاران بدون هدف تخریب نظام بهداشت و درمان کشور و آگاهانه نباشد. چنین خودویرانگری ناشی از خطاهای سیاستی نیست، بلکه نشاندهنده نوعی برنامهریزی برای ویران کردن نظام بهداشت و درمان کشور است. اجازه دهید که در همین ابتدا از یک آمار رسمی پردهبرداری شود. وضعیت نظام بهداشت و درمان هر کشوری را از خروجی نهایی آن میتوان فهمید. شاید ارزیابی دو متغیر به فهم وضعیت کنونی این نظام کمک کند هر چند برای درک همه ابعاد آن باید متغیرهای زیادی را تحلیل و مقایسه کرد؛ اول تعداد مرگ و میر، دوم میانگین سن فوتشدگان. پیش از کرونا تعداد فوتشدگان سالانه تقریبا حول و حوش ۳۸۰ هزار نفر بود، در جریان کرونا افزایش یافت و در سال ۱۴۰۰ به ۵۴۵ هزار نفر رسید. پس از آنکه کرونا تمام شد، در سال ۱۴۰۱ به ۴۱۹ هزار نفر کاهش یافت و انتظار میرفت که تعداد آن به همان رقم پیش از کرونا نزدیک شود، ولی در ۱۱ ماه اول سال ۱۴۰۲، بیش از ۴۰۰ هزار فوتی داشتهایم که طبعا تا پایان سال به حدود ۴۴۰ هزار فوتی خواهد رسید که ۱۵درصد بیش از فوتیهای پیش از کرونا است. شاید بگوییم کرونا هنوز هم هست. اگر بتوان این آمار را نادیده گرفت، ولی میانگین سن فوتشدگان نشان میدهد که ماجرا فرق میکند. از سال ۱۳۹۳ تاکنون میانگین سن فوتشدگان افزایشی بود مگر در دو سال ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ و آمار سال ۱۴۰۲ که در چند روز گذشته منتشر شده نشان میدهد که تفاوتی با سال پیش ندارد. شواهد نشان میدهد که نظام درمانی کشور هم از حیث سیاستگذاری و هم تامین و توزیع دارو، هم نظام بیمهای و هم تعیین تعرفهها و بالاخره وضعیت و ساختار حاکم بر بیمارستانها و شرایط پزشکان و حتی نظام پذیرش دانشجو، دچار اختلالهای جدی شدهاند. از ابتدا یعنی پذیرش دانشجو باید آغاز کرد. افزایش ظرفیتهای پزشکی بدون تامین امکانات لازم یکی از تصمیمات عجیب شورای عالی انقلاب فرهنگی بود. تصمیمی که برخلاف نظرات کارشناسی مرجع اصلی و رسمی حوزه سلامت گرفته شد و نتایج آن بهطور قطع موجب تنزل شدید سطح تخصصی و آموزشی فارغالتحصیلان پزشکی خواهد شد و کمک موثری هم به افزایش عرضه خدمات پزشکی نخواهد کرد. گرچه سعی کردند این مصوبه را تعدیل کنند ولی مشکل همچنان برقرار است. در مورد پذیرش دانشجوی پزشکی یا دستیاری چیزی که به هیچ وجه درنظر گرفته نمیشود بازار کار مناسب است. در گذشته پزشکان به مسوولین آموزش تخصصی وزارت بهداشت تذکر داده بودند که زیاد کردن ظرفیت پذیرفتهشدگان سبب کاهش تقاضای نهایی برای ورود به دورههای تخصصی میشود و در ادامه نیز در مورد پزشکی عمومی عینا این اتفاق رخ خواهد داد و پس از چند دوره ذوقزدگی و رسیدن به زمان بهرهدهی شخص و خانواده او متوجه خواهند شد که سرمایهگذاری که کردهاند حاصل مناسب ندارد. اکنون میبینیم که بیش از 30درصد ظرفیتهای دورههای تخصصی خالی است و در برخی رشتهها تا 80درصد هم خالی است. برای پزشکی عمومی هم از هماکنون ترک تحصیل یا تغییر رشته میان دانشجویان این رشته شایع شده است و در همین چند روز نیز اعلام شد که نزدیک به نیمی از پزشکان عمومی کشور در چرخه طبابت و پزشکی حضور ندارند. در همین زمینه جذب دانشجویان سهمیهای اگر نگوییم بیسواد، حداقل باید گفت کمسواد، مشکل آموزشی این رشته مهم را بیشتر کرده است.
قطعا این گزاره شامل همه آنان نمیشود ولی شواهد موجود تکاندهنده است. در کنار اینها کاهش استقلال دانشگاههای پزشکی و بُردهای تخصصی و بازنشسته یا اخراج استادان و حتی استعفای برخی از پزشکان مبرز نیز تصویری تاریک از آینده این رشته مهم ارایه میدهد. یکی از مهمترین معضلات پزشکان جوان انجام طرح یا آموزش دانشجویان و فارغالتحصیلان پزشکی است. دوره انترنی و رزیدنتی را میتوان نوعی بیگاری تلقی کرد که هم بدون دستمزد یا با حداقل دستمزد و با تاخیر فراوان در پرداخت همراه است و ساعات کار زیاد که حتی بیشتر از قانون است و نباید در چنین وضعی طبابت کرد و نیز فضای متشنج محیط بیمارستانی ازسوی همراهان بیماران، مدیریت ناکارآمد، کمبودهای دارویی و تجهیزاتی و حتی برخوردهای نامناسب استادان پزشکی، همگی موجب میشود که برخی دانشجویان پزشکی از نیمه راه به فکر ترک تحصیل بیفتند یا عزم مهاجرت نمایند. مساله مهاجرت پزشکان و کادرهای درمان که گفته میشود در همین چند سال اخیر به بیش از ده هزار نفر رسیده است، عمدتا ناشی از عوامل تشدیدکننده دافعههای مبدا یعنی ایران است. دافعههای اقتصادی، حرفهای، اجتماعی و نداشتن چشمانداز و امید به آینده است، ولی مدتی است که راه برای پذیرش پزشکان در کشورهای دیگر هم هموار گردیده و لذا امکان تحقق جاذبههای مقصد نیز فراهم شده و این فرآیند با وضع فعلی توقفناپذیر مینماید. فشارهای فراوان برای جلوگیری از مهاجرت یا خروج از رشته پزشکی و گرفتن وثایق و ضمانتهای زیاد و سنگین مشکلی را حل نمیکند. مگر پیشتر این مسائل بود که قریب به اتفاق پزشکان در کشور میماندند؟ در همین زمینه نحوه برخورد مسوولین با نیروی انسانی بهطور عام و اعضای هیات علمی و پزشکان خبره بهطور خاص جای تاسف دارد. نمونه آن را در مقابل مهاجرت یکی از نخبگان جراحی قلب کودکان دیدیم که موضعگیری مقامی رسمی در وزارت متبوع این بود که خوشبختانه جانشین ایشان تعیین شده است! وقتی در این رده بسیار خاص که به شکل واقعا عاجل کمبود وجود دارد نگاه به نیروی انسانی تا این حد سرسری و ابزاری است، قطعا در ردههای پایینتر شرایط بسیار بدتر خواهد بود و این رفتارها به نظامهای مبتنی بر نیروی کار ساده و بردگی نزدیک خواهد شد. مشکل بعدی که اهمیت بیشتری یافته است، نظام تعرفهها و قیمتهای خدمات پزشکی است. اصولا درک مقامات رسمی از قیمتگذاری کالا و خدمات بسیار سادهانگارانه است. گمان میکنند اگر جلوی افزایش قیمتها را بگیرند به مردم خدمت کردهاند. مثل وضعیتی که درباره بنزین با آن مواجه هستند. دولت با ایجاد نقدینگی و سیاستهای غلط اقتصادی موجب تورم میشود و ریشه گرانی خود دولت است ولی میترسد قیمت بنزین را افزایش دهد، در نتیجه مصرف و قاچاق زیاد میشود، زیانهای فراوان به تولیدکنندگان پالایشگاهها وارد میشود، تجهیزات بهروز نمیشوند، پتروشیمیها را مجبور به تولید بنزین بیکیفیت و بیماریزا میکنند، مجبور به واردات بنزین میشوند، ظرفیت واردات آنان هم کم است درحالی که از کشور قاچاق هم میشود و خلاصه یک بحران بزرگ ایجاد میشود و تاکنون چندبار با این بحران مواجه شده و با هزینه زیاد عبور کردند ولی دست از قیمتگذاری برنداشتند. عین همین اتفاق در نظام پزشکی و تعرفههای دستوری رخ میدهد. حتی برای قیمتگذاری از معیارهای سادهلوحانه و زیانبار استفاده میکنند. تعرفه پزشک با 30 سال سابقه را با پزشک جدید یکی اعلام میکنند در نتیجه مردم هم دنبال پزشک حاذق میروند و سر پزشک تازهکار بیکلاه میماند! سیاست نادرست تعرفهای چه مشکلاتی ایجاد میکند؟ مهمترین وظیفه یک پزشک، تشخیص بالینی (Clinical Judgment) است. همان که در ایران به نام ویزیت پزشکان شناخته میشود. عوام هم توجهی به اهمیت این بخش ندارند و آن را کار ساده و بیزحمتی میدانند. در واقع بخشهای دیگر اقدامات تشخیصی مثل آزمایشگاه، سونوگرافی، پاتولوژی و... هنگامی معنادار هستند که بخش اول درست انجام شود. حالا اگر به هر دلیلی دستمزد این بخش به صورت نامتعارف کمتر از ارزش اقتصادی آن تعیین شود و برای پزشک مقرون بهصرفه نباشد، انگیزه پیدا میکنند که مرحله تشخیص را کوتاه یا پرهزینه کنند که هر دو مورد آن به زیان بیمار و حتی به زیان بیمهها است. بیمار درمان نمیشود، هزینههای پاراکلینیکی و حتی اقدامات زاید برای بیمار تجویز میشود و این یکی از عوارض بسیار مهم از عدم توجه به تعرفههای منطقی در خدمات تشخیصی پزشکی است. حتی هزینههای دارویی بالا میرود. بنابراین پزشکان اگر نتوانند از طریق تشخیص بالینی درآمد متعارف خود را به دست آورند، دست به اقداماتی میزنند که اولین آن طولانی و پرهزینه شدن مراحل درمان است و چهبسا کیفیت تشخیص و درمان هم کاهش پیدا میکند.
دوم؛ دست به دامن اقدامات درمانی میشوند که با استفاده از روشهای دیگر مثل اعمال جراحی یا اقدامات پرهزینه دیگر انجام میشوند. اگر این کار هم کافی نبود، حوزه پزشکی خود را تغییر میدهند و مثلا به امور زیبایی و بهداشت روانه میشوند. اگر باز هم نشد، حرفه خود را تغییر میدهند و عطای پزشکی را به لقایش میبخشند و درنهایت نیز مهاجرت میکنند. برخی نیز تحت فشارهای نامتعارف اقتصادی، اجتماعی و مدیریتی وزارتخانه و اجرای طرح برای پزشکان و از همه بدتر فشار کاری فراوان و تحقیر، به ناچار خودکشی را انتخاب میکنند. روشن است که به ازای هر خودکشی موفق، دهها خودکشی ناموفق و به ازای هر اقدام به خودکشی (موفق یا ناموفق) صدها نفر فکر خودکشی میکنند. مساله مهمتر اینکه برخلاف آمارهای کلی خودکشیهای عمومی که مردان بیشتر از زنان خودکشی میکنند در پزشکان زنان بیشتر از مردان اقدام به خودکشی میکنند که ناشی از فشار مضاعف رسمی و اجتماعی به آنان نسبت به مردان است. بیمهها ذینفع در نظام بهداشت و درمان هستند ولی به راحتی سیاستگذاری میکنند ولی این نیز ظاهر ماجراست، چون ذینفعهای خصوصی در دارو، تجهیزات و خدمات پاراکلینیکی، بهویژه باوجود ارزهای ترجیحی و... آن اندازه زیاد و اثرگذار هستند که جایی برای دفاع از منافع بیماران نمیماند. در این میان حسابهای ملی سلامت سالها است که منتشر نمیشود و کسی نمیداند که وضعیت هزینههای بهداشت و درمان چگونه است؟ از جمله یکی از مسائل مهم نیز تقاضای القایی است که هزینه سنگینی را بر دوش این نظام بار میکند ولی دادههای لازم برای فهم و محاسبه این مسائل در دسترس قرار نمیگیرد. ایجاد تقاضاهای القایی گاه در سطح فردی است که ارقام چندان بالایی نخواهد بود ولی این هزینهها گاه ساختاری است که دو نمونه آن در سیاست توسعه تختهای بیمارستانی یا انجام عملهای نه چندان ضرور مثل برخی پروتزها دیده شدند که بهطور مشخص هزینههای غیرضرور هستند. همچنین تقاضاهای منطقهای و استانی برای ساخت بیمارستان معمولا ریشه در ذینفعهای مالی دارد که هزینههای سنگینی را بر دوش بودجه و مردم بار میکند. در همین زمینه باید به سقوط سهم سلامت از GDP به حدود 4 و نیم درصد اشاره کرد که شاید نتوان چندان انتظار داشت که این نسبت به سطح حتی همسایگان ما برسد، چون حجم کلی سرمایهگذاری در کشور مشکل دارد ولی میتوان انتظار داشت که همین مقدار به صورت بهینه مصرف شود و اولین گام برای این بهینهسازی اعلام رسمی اسناد منابع و مصارف بخش سلامت و نیز اعلام رسمی حسابهای سلامت ملی است تا بتوان مطمئن شد که نظارت عمومی بر نحوه تحصیل منابع و تخصیص هزینهها تا چه میزان درست و بهینه بوده است. تقاضای القایی ناشی از تعرفه پایین موجب شکلگیری فرآیند پیچیدهای شده که تقاضای القایی را دیگر به سطح فردی منحصر نمیکند، بلکه نظاممند و نهادی شده است. همچنین سیاست ایجاد تخت بیمارستانی بهویژه در برخی مناطق از تبعات این تقاضای القایی نظاممند است. سیاست ایجاد تخت بیمارستانی پاسخ مناسب برای مشکلات بهداشت و درمان کشور نیست. طبق اعلام دولت در سال گذشته ۷۵ هزار میلیارد تومان برای ۱۵۰۰۰ تخت بیمارستانی هزینه شده است. هر تخت برابر ۵ میلیارد تومان! تا پایان سال ۱۴۰۲ نیز ۷ هزار به آن اضافه میشود. بیش از ۶۰ هزار تخت بیمارستانی نیز در دست ساخت دارند! درحالی که ضریب اشغال تخت بیمارستانی در مناطق دورافتاده بسیار پایین است و پزشکان متخصص کافی هم ندارند و بیماران به مناطق دیگر میآیند و هزینه سنگینی میپردازند. از سوی دیگر قیمتگذاریهای تعرفههای پزشکی، موجب رواج زیرمیزی و بیقانونی میشود و قطعا به زیان مردم و مهمتر از آن اخلاق پزشکی و رابطه پزشک و بیمار میشود. همچنین به ورشکستگی بیمارستانها و تعطیلی آنها میانجامد، مگر اینکه فراتر از تعرفهها عمل کنند، وگرنه چه معنا دارد که در بیمارستانها در قسمت صندوق آگهی نصب شود که غیر از پرداختهای رسمی و تعیین شده، هیچ نوع وجه دیگری پرداخت نکنید؟ عوارض این تعرفهها سنگین است، به قول دکتر زمانی، رییس یکی از مهمترین گروههای پزشکی یعنی مغز و اعصاب، تعرفههای اعلامی درمان بیماران دچار سکته مغزی را با بحران مواجه میکند. به همین دلایل است که سیاستهای ابلاغی سلامت که در سال 93 به متولیان سلامت تکالیفی را واگذار کرده است فارغ از درست یا غلط بودن خود سیاستها به گفته دبیر فرهنگستان علوم پزشکی کشورکه خود سالها مسوول اجرایی بوده، فقط 30درصد اهداف در 10سال اخیر تحقق یافته است. در حوزه آموزش پزشکی به نظر میرسد که خرافات و شبه علم نیز وارد این حوزه شده و به نام طب سنتی و اسلامی چهار نعل به پیش میتازند و موجب تعجب است که مورد حمایتهای رسمی نیز قرار دارند.
مدعیان طب سنتی، کار پزشکان را بیارزش معرفی میکنند و علم را زیر سوال میبرند تا بازار خرافات خود را رونق دهند و از حمایت رسمی هم برخوردارند. در نتیجه، پزشکان احساس میکنند شأن علم و اعتبارشان زیر سوال میرود و دلبستگی خود را به حرفهشان از دست میدهند. اخیرا دیدم پا را از عقلانیت متعارف نیز فراتر گذاشتهاند و خواهان زایمان در خانه شدهاند با این توجیه که در صدر اسلام بیمارستان نبود زنان در خانه زایمان میکردند!
در واقع میتوان گفت که مشکل اصلی پزشکان جوان و دانشجویان این رشته، فقدان امید به آینده است. این محصول و برآیند، چشمانداز منفی اقتصادی، مشکلات و سختی محیط کار، عصبانی از تبعیض و بیتوجهی به قواعد علمی برای برنامهریزی در حوزه مهم پزشکی و فشارهای مجموعه این موارد موجب شده که برخلاف گذشته تقاضا برای ورود به رشتههای تخصصی و فوقتخصصی بسیار کم شده است و این نشانه وضعیت پزشکی و بخش درمان کشور در آینده است؛ آیندهای که باز هم برای درمان باید یا عازم خارج شد یا سختی کشید و زودتر بادار دنیا خداحافظی کرد.
رفتاری که با پزشکی و پزشکان میشود نمونهای از شیوه مدیریتی است که جز استفاده از اجبار و قوه قهریه راه دیگری بلد نیست. در اقتصاد با قوه قهریه و دستور، قیمتگذاری میکند، در مسائل فرهنگی و اجتماعی که بینیاز از بیان است و اخیرا حتی در بیمارستانها تشدید شده است و بعضا به پلمب آن منجر گردیده است!! در مسائل آموزشی هم همین روش را به کار گرفته است. با این ملاحظه نمیتوان انتظار داشت مسالهای حل شود ولی میشود اطمینان داشت که با ادامه این روشها مشکلات بیشتر و بیشتر خواهد شد.
آقای رییسی با افتخار اعلام میکند که مسوولان اروپایی میگویند مردم اروپا برای درمان به ایران میآیند. این امر دو علت مکمل یکدیگر دارد؛ اول اینکه در حال حاضر خدمات درمانی پزشکی در ایران بهطور نسبی از سطح استاندارد کافی و حتی خوب برخوردار است که میتوان برای درمان به ایران آمد، البته روشن است که این موقعیت ربطی به این دولت ندارد محصول سیاستهای ۸ دهه گذشته است که با زحمات و صرف سرمایههای فراوان به این نقطه رسیده است و اکنون دولت کنونی باید آن را حفظ کند و بهبود بخشد. ولی علت دوم و مهمتر وجود هزینههای بسیار پایین خدمات درمانی به ویژه در مقایسه با کشورهای اروپایی است. اگر صرف میکرد، مردم اروپا بنزین خود را هم در ایران میزدند و یخچال خود را هم در ایران به پریز برق وصل میکردند، ولی این دو مورد را نمیتوانند، به جایش میصرفد که دو هفته سر کار نروند و با هواپیما بیایند و دو دندان ایمپلنت کنند و یک عمل جراحی قلبِ باز هم انجام دهند و به راحتی برگردند، قطعا خیلی سود خواهند کرد هم فال و هم تماشا است. هنگامی که تجهیزات پزشکی با ارز ترجیحی و دارو با ارز بسیار ارزانقیمت و تعرفه پزشکی کمتر از 10درصد و حتی 5درصد اروپا باشد عقل سلیم حکم میکند که به اینجا بیاید و از فرودگاه یک راست برود نزد بهترین متخصصان مربوط، متخصصانی که در اروپا چند ماه زمان میبرد تا او را ویزیت کنند. این اتلاف منابع کشور است
اگر توجه میکردند.
https://www.tg-me.com/bzyad
در واقع میتوان گفت که مشکل اصلی پزشکان جوان و دانشجویان این رشته، فقدان امید به آینده است. این محصول و برآیند، چشمانداز منفی اقتصادی، مشکلات و سختی محیط کار، عصبانی از تبعیض و بیتوجهی به قواعد علمی برای برنامهریزی در حوزه مهم پزشکی و فشارهای مجموعه این موارد موجب شده که برخلاف گذشته تقاضا برای ورود به رشتههای تخصصی و فوقتخصصی بسیار کم شده است و این نشانه وضعیت پزشکی و بخش درمان کشور در آینده است؛ آیندهای که باز هم برای درمان باید یا عازم خارج شد یا سختی کشید و زودتر بادار دنیا خداحافظی کرد.
رفتاری که با پزشکی و پزشکان میشود نمونهای از شیوه مدیریتی است که جز استفاده از اجبار و قوه قهریه راه دیگری بلد نیست. در اقتصاد با قوه قهریه و دستور، قیمتگذاری میکند، در مسائل فرهنگی و اجتماعی که بینیاز از بیان است و اخیرا حتی در بیمارستانها تشدید شده است و بعضا به پلمب آن منجر گردیده است!! در مسائل آموزشی هم همین روش را به کار گرفته است. با این ملاحظه نمیتوان انتظار داشت مسالهای حل شود ولی میشود اطمینان داشت که با ادامه این روشها مشکلات بیشتر و بیشتر خواهد شد.
آقای رییسی با افتخار اعلام میکند که مسوولان اروپایی میگویند مردم اروپا برای درمان به ایران میآیند. این امر دو علت مکمل یکدیگر دارد؛ اول اینکه در حال حاضر خدمات درمانی پزشکی در ایران بهطور نسبی از سطح استاندارد کافی و حتی خوب برخوردار است که میتوان برای درمان به ایران آمد، البته روشن است که این موقعیت ربطی به این دولت ندارد محصول سیاستهای ۸ دهه گذشته است که با زحمات و صرف سرمایههای فراوان به این نقطه رسیده است و اکنون دولت کنونی باید آن را حفظ کند و بهبود بخشد. ولی علت دوم و مهمتر وجود هزینههای بسیار پایین خدمات درمانی به ویژه در مقایسه با کشورهای اروپایی است. اگر صرف میکرد، مردم اروپا بنزین خود را هم در ایران میزدند و یخچال خود را هم در ایران به پریز برق وصل میکردند، ولی این دو مورد را نمیتوانند، به جایش میصرفد که دو هفته سر کار نروند و با هواپیما بیایند و دو دندان ایمپلنت کنند و یک عمل جراحی قلبِ باز هم انجام دهند و به راحتی برگردند، قطعا خیلی سود خواهند کرد هم فال و هم تماشا است. هنگامی که تجهیزات پزشکی با ارز ترجیحی و دارو با ارز بسیار ارزانقیمت و تعرفه پزشکی کمتر از 10درصد و حتی 5درصد اروپا باشد عقل سلیم حکم میکند که به اینجا بیاید و از فرودگاه یک راست برود نزد بهترین متخصصان مربوط، متخصصانی که در اروپا چند ماه زمان میبرد تا او را ویزیت کنند. این اتلاف منابع کشور است
اگر توجه میکردند.
https://www.tg-me.com/bzyad
Telegram
یادداشتهایِ دکتر بابک زمانی
اين كانال برای بازنشرِ يادداشتهای منتشرشدهام تأسيس شده است.
يادداشت روز دوشنبه شرق
باز هم خودكشى پزشكان
قبل از هر چيز بايد گفت اقزايش شيوع خودكشي پزشكان در إيران با مطالعات آماري به اثبات رسيده است و بر اساس حدس و كمان نيست
ثانيا بايد تاكيد كرد خودكشي هيچ راه حل درستي براي مشكلات نيست .فرزندان والدين دوستان و اخيرا دستياران پزشكاني كه خودكشي ميكنند هيج گاه آنها را نخواهند بخشيد . در دنياي مدرن هرچه بيشتر و بيشتر بخش هايي از وجود به نوعي حيات اجتماعي تعلق دارند و هيچ كس حق ندارد درباره اين بخش بزرگتر وجودش به تنهايي تصميم بگيرد . صحبت از خودكشي هم هيچگاه نبايد با حالتي حق به جانب صورت بگيرد چون همين الان هزاران نفر در حالت ambivalence نسبت به خودكشي قرار دارند و همين افرادي هم كه خود را ميكشند بعد از سالها ترديد اينكار را ميكنند
ثالثا ؛ خودكشي هركس منجمله هر پزشكي در زمينه نوعي استعداد روحي رواني رخ ميدهد اما عوامل محيطي هرچند اندك در يك لحظه خاص ممكن است تصميم فرد را قاطعيت ببخشند كه آن هم هيچ گاه مطلق نيست . مهم ترين فاكتوري كه براي پزشكان ايراني ميتوان برشمرد فاصله رو به تزايد ايده ال ها و سطح علمي كار پزشكي در دنيا و ايران است . اگر به معيشت مي انديشند هم بيشتر از اين بابت است كه تعجب ميكنند چگونه سيستمي ممكن است برجسته ترين و مورد نياز ترين بخش هاي خود را ذره ذره بفرسايد و چكونه اين سيستم ميتواند در مورد ساير مصالح عمومي تصميم بگيرد .اين احساس به هيچوجه مختص پزشكان نيست بلكه پزشكان به عنوان يكي از شاخص ترين بخش هاي طبقه متوسط مدرن بيش از همه آن را احساس ميكنند و به آن واكنش نشان ميدهند شايد يكي از دلايل اين باشد كه پوزيتريسم و خوش بيني بخش مهمي از آموزش هاي پزشكاني است كه در طب مدرن حتي مرگ طبيعي را هم به رسميت نميشناسند و تا آخرين لحظه براي هر بيمار مشرف به موت هم بيشترين تلاش را به عمل مي آورند . همه چيز امكان پذير و در چارچوبي داراي راه حلي است . بنابراين وقتي به نقطه اي ميرسند كه اوضاعي است بدون كوچكترين روزنه تغيير در مي مانند . بنابراين هر آنجه بر فاصله انچه ميتواند واقعيت باشد با آنجه عملا واقعيت است مي افزايد ، بر اين احساس درماندگي دامن ميزند اين ميتواند لحن صحبت يا تحليل يك مقام مسئول از ريشه هاي بحران باشد كه آن را انكار ميكند و از پيشرفت هاي سرسام آور صحبت ميكند يا حتي خصوصيات فردي باشد كه قرار است مهم ترين تصميم را براي انچه جوهر وجود اوست " كيفيت كارش " اتخاذ كند . وقتي احساس تمام شدن تكميل ميشود كه احساس كني هيج نقشي نه شخصا و نه از طريق سيستم نمايندگي در اصلاح امور نداري . نه تنها در جايي كه كار ميكني بلكه در جايي كه درس ميخواني يا درس ميدهي هم نظر تو كوچكترين نقشي در اداره امور ندارد . هيچ سازماني كه احساس كني بخشي از كمپين هاي او براي اصلاح امور هستي وجود ندارد . سيستم ناديده ات ميگيرد تنها به كار و تن تو نياز دارد سازمان هاي اجتماعي هم در بهترين حالت تصور ميكنند دارند براي تو تلاش ميكنند اما بستري كه احساس كني تو هم داري تلاش ميكني ولو با پرداخت هزينه اي وجود ندارد ، برايت نميگسترند . كسي درك نميكند فرهيخته اي كه بيشترين تلاش را در كسب دانش روز بدون امكانات كافي به عمل اورده قادر به بيشترين تلاش و بيشترين ابتكار براي اصلاح پيچيده ترين كلاف هاي اجتماعي سلامت هم هست . اما نكته اي كه شايد تنها براي پزشكان وجود داشته باشد و براي ساير اقشار تا اين درجه بارز نيست بي تفاوتي ، تمسخر و گاه حتي عنادي است كه رايحه آن گاه و بيكاه از عرصه عمومي به مشام ميرسد .
با اين همه با وجود آمار بالاي خودكشي در ميان پزشكان بايد گفت اكثريت پزشكان با همان نگرش خوش بينانه و پوزيتيويستي خود ريشه مشكلات را بطور واقعي بسيار پيشيني تر دريافته ، اصلاح چارجوبي كه آنان را به هيچ مي انگارد وجهه همت خود قرار ميدهند خودكشي نميكنند خودكشي ديگران را هم در مان ميكنند .
جامعه پزشكي چالش را از جايي شروع ميكند كه واقعا هست .چالش دشوار تر و اصلاح سيستم موجود با تمام چارجوب ها و تابوهايش را واجد ارزش اخلاقي بالاتري
مييابند .
https://www.tg-me.com/bzyad
باز هم خودكشى پزشكان
قبل از هر چيز بايد گفت اقزايش شيوع خودكشي پزشكان در إيران با مطالعات آماري به اثبات رسيده است و بر اساس حدس و كمان نيست
ثانيا بايد تاكيد كرد خودكشي هيچ راه حل درستي براي مشكلات نيست .فرزندان والدين دوستان و اخيرا دستياران پزشكاني كه خودكشي ميكنند هيج گاه آنها را نخواهند بخشيد . در دنياي مدرن هرچه بيشتر و بيشتر بخش هايي از وجود به نوعي حيات اجتماعي تعلق دارند و هيچ كس حق ندارد درباره اين بخش بزرگتر وجودش به تنهايي تصميم بگيرد . صحبت از خودكشي هم هيچگاه نبايد با حالتي حق به جانب صورت بگيرد چون همين الان هزاران نفر در حالت ambivalence نسبت به خودكشي قرار دارند و همين افرادي هم كه خود را ميكشند بعد از سالها ترديد اينكار را ميكنند
ثالثا ؛ خودكشي هركس منجمله هر پزشكي در زمينه نوعي استعداد روحي رواني رخ ميدهد اما عوامل محيطي هرچند اندك در يك لحظه خاص ممكن است تصميم فرد را قاطعيت ببخشند كه آن هم هيچ گاه مطلق نيست . مهم ترين فاكتوري كه براي پزشكان ايراني ميتوان برشمرد فاصله رو به تزايد ايده ال ها و سطح علمي كار پزشكي در دنيا و ايران است . اگر به معيشت مي انديشند هم بيشتر از اين بابت است كه تعجب ميكنند چگونه سيستمي ممكن است برجسته ترين و مورد نياز ترين بخش هاي خود را ذره ذره بفرسايد و چكونه اين سيستم ميتواند در مورد ساير مصالح عمومي تصميم بگيرد .اين احساس به هيچوجه مختص پزشكان نيست بلكه پزشكان به عنوان يكي از شاخص ترين بخش هاي طبقه متوسط مدرن بيش از همه آن را احساس ميكنند و به آن واكنش نشان ميدهند شايد يكي از دلايل اين باشد كه پوزيتريسم و خوش بيني بخش مهمي از آموزش هاي پزشكاني است كه در طب مدرن حتي مرگ طبيعي را هم به رسميت نميشناسند و تا آخرين لحظه براي هر بيمار مشرف به موت هم بيشترين تلاش را به عمل مي آورند . همه چيز امكان پذير و در چارچوبي داراي راه حلي است . بنابراين وقتي به نقطه اي ميرسند كه اوضاعي است بدون كوچكترين روزنه تغيير در مي مانند . بنابراين هر آنجه بر فاصله انچه ميتواند واقعيت باشد با آنجه عملا واقعيت است مي افزايد ، بر اين احساس درماندگي دامن ميزند اين ميتواند لحن صحبت يا تحليل يك مقام مسئول از ريشه هاي بحران باشد كه آن را انكار ميكند و از پيشرفت هاي سرسام آور صحبت ميكند يا حتي خصوصيات فردي باشد كه قرار است مهم ترين تصميم را براي انچه جوهر وجود اوست " كيفيت كارش " اتخاذ كند . وقتي احساس تمام شدن تكميل ميشود كه احساس كني هيج نقشي نه شخصا و نه از طريق سيستم نمايندگي در اصلاح امور نداري . نه تنها در جايي كه كار ميكني بلكه در جايي كه درس ميخواني يا درس ميدهي هم نظر تو كوچكترين نقشي در اداره امور ندارد . هيچ سازماني كه احساس كني بخشي از كمپين هاي او براي اصلاح امور هستي وجود ندارد . سيستم ناديده ات ميگيرد تنها به كار و تن تو نياز دارد سازمان هاي اجتماعي هم در بهترين حالت تصور ميكنند دارند براي تو تلاش ميكنند اما بستري كه احساس كني تو هم داري تلاش ميكني ولو با پرداخت هزينه اي وجود ندارد ، برايت نميگسترند . كسي درك نميكند فرهيخته اي كه بيشترين تلاش را در كسب دانش روز بدون امكانات كافي به عمل اورده قادر به بيشترين تلاش و بيشترين ابتكار براي اصلاح پيچيده ترين كلاف هاي اجتماعي سلامت هم هست . اما نكته اي كه شايد تنها براي پزشكان وجود داشته باشد و براي ساير اقشار تا اين درجه بارز نيست بي تفاوتي ، تمسخر و گاه حتي عنادي است كه رايحه آن گاه و بيكاه از عرصه عمومي به مشام ميرسد .
با اين همه با وجود آمار بالاي خودكشي در ميان پزشكان بايد گفت اكثريت پزشكان با همان نگرش خوش بينانه و پوزيتيويستي خود ريشه مشكلات را بطور واقعي بسيار پيشيني تر دريافته ، اصلاح چارجوبي كه آنان را به هيچ مي انگارد وجهه همت خود قرار ميدهند خودكشي نميكنند خودكشي ديگران را هم در مان ميكنند .
جامعه پزشكي چالش را از جايي شروع ميكند كه واقعا هست .چالش دشوار تر و اصلاح سيستم موجود با تمام چارجوب ها و تابوهايش را واجد ارزش اخلاقي بالاتري
مييابند .
https://www.tg-me.com/bzyad
Telegram
یادداشتهایِ دکتر بابک زمانی
اين كانال برای بازنشرِ يادداشتهای منتشرشدهام تأسيس شده است.
به دنبال بحثي با دوستان ياد يادداشت زير افتادم كه سالها پيش نوشته بودم
پوست در بازي -دو
وقتي كه ماه پيش كتاب "پوست در بازي "را با معرفي علي بندري از پاد كست بي پلاس مطالعه كردم اصلا تصور نميكردم بارز ترين و مشخص ترين مصداق هاي ان به واسطه بحران اپيدمي يك بيماري در كشور ما اينقدر روشن و به اين رودي خود را به نمايش بگذارند .
ظاهرا پوست در بازي از يك ضرب المثل انگليسي مي ايد كه فقط كساني كه سهمي در يك بازي دارند و در ان ذينفعند نظرياتي واقعي ميدهند .داستاني هم هست مبني بر اينكه كمبوجيه پلدشاه ايران قاضي شهر را كه بي عدالتي كرده بود كشت ، پوست كند از پوست او روكشي براي مسند قضاوت ساخت و فرزند قاضي را برجاي پدر نشاند ( احتمالا در سيستم كاست طبقاتي هخامنشي كه هنوز هم رگه هاي ان در كشور ما وجود دارد اين جايگزيني اجتناب ناپذير و از اين رو تنها ان پوست ضامن عدالت ميشد ه )ميشد كتاب را در يك كلمه فارسي خلاصه كرد " حرف مفت " !
بقيه كتاب تنها در جهت اثبات همين نكته با مصاديق و مثال هاي گوناگون است . اگر چه پيام اصلي بسيار ساده است و از همان عبارت نام كتاب هم ميتوان ان را فهميد اما وقتي كتاب را دست ميگيريد تصور ميكنيد دارد راجع به بسياري از مشكلات پيرامون خود ما صحبت ميكند .
واقعيت ان است كه مدرنيته و زندگي در دنياي پيشرفته نيازمند كارشناسان و مديراني است كه بايد براي سيستم هاي اجتماعي برنامه ريزي كرده انها را مديريت كنند رفته رفته اين گروه برنامه ريزان با واقعيات موجود ارتباط هرچه سست تري پيدا ميكنند وكار انها به شكل برنامه ريزي صرف درامده ارتباط با واقعيات ملموس جامعه را از دست ميدهند و نه تنها امكان درك وضعيت موجود در بخش هاي مجاور تخصص خود را از دست ميدهند -كه براي برنامه ريزي هاي اجتماعي ضرورت مبرم دارد -بلكه حيطه خود انها هم برايشان تبديل به يك سري ارقام و امار ميشود و از انجا كه تنها كار مديريتي و كارشناسي كرده اند و هيچ اختلاس يا رفتار غير اخلاقي از انها سر نزده و براي تيوري پردازي هيج كس را نميتوان تنبيه كرد هيچ بهايي پرداخت نميكنند يعني با معاني مختلف اين جمله هيچ پوستي در بازي ندارند .حتي ممكن است اين نوع فعاليت تئوريك به مشغله ايشان تبديل شده بررسي عوامل مختلف شكست كار بيشتري ايجاد كند .مثال ميتواند تئوريسين هايي باشد كه مداخله امريكا در عراق را تئوريزه كردند مثل ميلتون فريدمن كه هنوز هم استاد برجسته دانشكاهي است با ممكن است در مقياس كوچك تر طراحان برنامه تحول سلامت باشند كه پس از شكست ( ادعائي كه حتي ان هم ثابت نشده ) بدون تغيير در بدنه وزارت و كارشناسان تنها به يك نَفَر بدون كوچكترين بررسي كارشناسانه اي حمله ميكنند و هيچ تغييري در كار و بار انها ايجاد نشده اين معناي دقيق پوست در بازي است ! پوست كه از بازي رفت سال ها بعد ممكن است همان وزارتخانه در يك شب اعلام كند كه يك ميليون نَفَر را با سيصد هزار ماشين روانه خانه هاي مردم خواهند كرد تا كرونا را سم پاشي !!كنند اما وقتي كه پوست همه مردم و خود ما دربازي كرونا در گير باشد شاهديد كه زير ٢٤ ساعت بدنه وزارت بهداشت واكنش نشان داده طرح خيالي را اصلاح ميكند .
ووقتي كه نيك مينگري تنها وزارت بهداشت نيست كه پوست در بازي ندارد تك تك كارهاي ما و سلول هاي وجودمان با عدم پوست در بازي با عدم شفافيت سود و زيان اكنده است وقتي تحقيقات ميكنيم بدون اينكه نتايج ان و دقت ان پوست مارا بموارد يا بسوزاند . وقتي كنگره علمي برگزار ميكنيم تماما با هزينه شركت هاي دارويي و اصلا پوست ما اطلاع نمييابد كه فايده اي هم داشت يانه ؟ ايا كسي در اينده رغبت خواهد كرد چند صد هزار تومان پول خرج كند پوست در بازي كنگره بگذارد و در ان شركت كند تا چيزي باد بگيرد ؟
پوست در بازي تنها در مواردي كه گفتم مصداق ندارد مصداق هاي ان در تارو پود زندگي ما بسيارند وقتي كه جلد پشت جلد بسته اموزشي صادر ميكنيم بدون اينكه زمينه هاي اقتصادي و اجرايي ان را ديده باشيم و هيچكس هم سوال نميكند ان وقت هاي بي زبان كه صرف نوشتن انها شد پوست چه كسي را سوزانده ؟ وقتي بدون در نظر گرفتن واقعيات براي خدمات پزشكي تعرفه مينويسيم و معلوم نميشود چه بر سر كار پزشكي امده و.........وقتي در محل امن ينگه دنيا نشسته دستورات انقلابي براي مردمي در گير صادر ميكنيم هم لابد پوست در بازي نداريم !
نداشتن پوست در بازي همانطور كه گفتم معضل مدرنيته است اما مثل هميشه ما شكلي اغراق اميز و كاريكاتوري از ان را به نمايش ميگذاريم كه هر كس اين تناقض ذاتي مدرنيته را در نيافته ان را خوب درك كند .
كتاب پوست در بازي نوشته نيكلاس نسيم طالب با ترجمه نه چندان مناسب فارسي در كتابفروشي هاي تهران موجود است "كتابراه "و "تاقچه " هم كه كنابفروشي هاي اينترنتي هستند ان را دارند .
پوست در بازي -دو
وقتي كه ماه پيش كتاب "پوست در بازي "را با معرفي علي بندري از پاد كست بي پلاس مطالعه كردم اصلا تصور نميكردم بارز ترين و مشخص ترين مصداق هاي ان به واسطه بحران اپيدمي يك بيماري در كشور ما اينقدر روشن و به اين رودي خود را به نمايش بگذارند .
ظاهرا پوست در بازي از يك ضرب المثل انگليسي مي ايد كه فقط كساني كه سهمي در يك بازي دارند و در ان ذينفعند نظرياتي واقعي ميدهند .داستاني هم هست مبني بر اينكه كمبوجيه پلدشاه ايران قاضي شهر را كه بي عدالتي كرده بود كشت ، پوست كند از پوست او روكشي براي مسند قضاوت ساخت و فرزند قاضي را برجاي پدر نشاند ( احتمالا در سيستم كاست طبقاتي هخامنشي كه هنوز هم رگه هاي ان در كشور ما وجود دارد اين جايگزيني اجتناب ناپذير و از اين رو تنها ان پوست ضامن عدالت ميشد ه )ميشد كتاب را در يك كلمه فارسي خلاصه كرد " حرف مفت " !
بقيه كتاب تنها در جهت اثبات همين نكته با مصاديق و مثال هاي گوناگون است . اگر چه پيام اصلي بسيار ساده است و از همان عبارت نام كتاب هم ميتوان ان را فهميد اما وقتي كتاب را دست ميگيريد تصور ميكنيد دارد راجع به بسياري از مشكلات پيرامون خود ما صحبت ميكند .
واقعيت ان است كه مدرنيته و زندگي در دنياي پيشرفته نيازمند كارشناسان و مديراني است كه بايد براي سيستم هاي اجتماعي برنامه ريزي كرده انها را مديريت كنند رفته رفته اين گروه برنامه ريزان با واقعيات موجود ارتباط هرچه سست تري پيدا ميكنند وكار انها به شكل برنامه ريزي صرف درامده ارتباط با واقعيات ملموس جامعه را از دست ميدهند و نه تنها امكان درك وضعيت موجود در بخش هاي مجاور تخصص خود را از دست ميدهند -كه براي برنامه ريزي هاي اجتماعي ضرورت مبرم دارد -بلكه حيطه خود انها هم برايشان تبديل به يك سري ارقام و امار ميشود و از انجا كه تنها كار مديريتي و كارشناسي كرده اند و هيچ اختلاس يا رفتار غير اخلاقي از انها سر نزده و براي تيوري پردازي هيج كس را نميتوان تنبيه كرد هيچ بهايي پرداخت نميكنند يعني با معاني مختلف اين جمله هيچ پوستي در بازي ندارند .حتي ممكن است اين نوع فعاليت تئوريك به مشغله ايشان تبديل شده بررسي عوامل مختلف شكست كار بيشتري ايجاد كند .مثال ميتواند تئوريسين هايي باشد كه مداخله امريكا در عراق را تئوريزه كردند مثل ميلتون فريدمن كه هنوز هم استاد برجسته دانشكاهي است با ممكن است در مقياس كوچك تر طراحان برنامه تحول سلامت باشند كه پس از شكست ( ادعائي كه حتي ان هم ثابت نشده ) بدون تغيير در بدنه وزارت و كارشناسان تنها به يك نَفَر بدون كوچكترين بررسي كارشناسانه اي حمله ميكنند و هيچ تغييري در كار و بار انها ايجاد نشده اين معناي دقيق پوست در بازي است ! پوست كه از بازي رفت سال ها بعد ممكن است همان وزارتخانه در يك شب اعلام كند كه يك ميليون نَفَر را با سيصد هزار ماشين روانه خانه هاي مردم خواهند كرد تا كرونا را سم پاشي !!كنند اما وقتي كه پوست همه مردم و خود ما دربازي كرونا در گير باشد شاهديد كه زير ٢٤ ساعت بدنه وزارت بهداشت واكنش نشان داده طرح خيالي را اصلاح ميكند .
ووقتي كه نيك مينگري تنها وزارت بهداشت نيست كه پوست در بازي ندارد تك تك كارهاي ما و سلول هاي وجودمان با عدم پوست در بازي با عدم شفافيت سود و زيان اكنده است وقتي تحقيقات ميكنيم بدون اينكه نتايج ان و دقت ان پوست مارا بموارد يا بسوزاند . وقتي كنگره علمي برگزار ميكنيم تماما با هزينه شركت هاي دارويي و اصلا پوست ما اطلاع نمييابد كه فايده اي هم داشت يانه ؟ ايا كسي در اينده رغبت خواهد كرد چند صد هزار تومان پول خرج كند پوست در بازي كنگره بگذارد و در ان شركت كند تا چيزي باد بگيرد ؟
پوست در بازي تنها در مواردي كه گفتم مصداق ندارد مصداق هاي ان در تارو پود زندگي ما بسيارند وقتي كه جلد پشت جلد بسته اموزشي صادر ميكنيم بدون اينكه زمينه هاي اقتصادي و اجرايي ان را ديده باشيم و هيچكس هم سوال نميكند ان وقت هاي بي زبان كه صرف نوشتن انها شد پوست چه كسي را سوزانده ؟ وقتي بدون در نظر گرفتن واقعيات براي خدمات پزشكي تعرفه مينويسيم و معلوم نميشود چه بر سر كار پزشكي امده و.........وقتي در محل امن ينگه دنيا نشسته دستورات انقلابي براي مردمي در گير صادر ميكنيم هم لابد پوست در بازي نداريم !
نداشتن پوست در بازي همانطور كه گفتم معضل مدرنيته است اما مثل هميشه ما شكلي اغراق اميز و كاريكاتوري از ان را به نمايش ميگذاريم كه هر كس اين تناقض ذاتي مدرنيته را در نيافته ان را خوب درك كند .
كتاب پوست در بازي نوشته نيكلاس نسيم طالب با ترجمه نه چندان مناسب فارسي در كتابفروشي هاي تهران موجود است "كتابراه "و "تاقچه " هم كه كنابفروشي هاي اينترنتي هستند ان را دارند .
Telegram
یادداشتهایِ دکتر بابک زمانی
اين كانال برای بازنشرِ يادداشتهای منتشرشدهام تأسيس شده است.
اميدوارم كتابخانه هاي صوتي فارسي نظير "نوار" و "واو خوان " هم ان را بزودي صوتي كنند بلكه بتوانيم با مطالعه ان ، جاهاي خالي پوست در بازي زندگي هر كداممان را در يابيم !
https://www.tg-me.com/bzyad
https://www.tg-me.com/bzyad
Telegram
یادداشتهایِ دکتر بابک زمانی
اين كانال برای بازنشرِ يادداشتهای منتشرشدهام تأسيس شده است.
هیولا در گلخانه
✍️ علی ورامینی
زن صبح بلند میشود، خدم و حشم صبحانه مفصلی تدارک دیدهاند، میخورند و شوهر را راهی میکند. بعد از آن بچهها را رتقوفتق و عمده وقتش را در خانه در باغ و گلخانهاش سپری میکند، شب هم کارهای روتین انجام میشود؛ خوردن شام، خواباندن بچهها، قفل کردن درها و خواب. این روزمرگی هر روز برای زن تکرار میشود. یک زندگی رویایی برای زنی که در دهه ۳۰ و ۴۰ میلادی میزیسته است. فقط یک مشکل وجود دارد، اینکه باغ رویایی زن دیوار به دیوارش بزرگترین کشتارگاه انسانی است که در طول تاریخ ساخته شده است؛ سازه مهندسیای که قابلیت این را دارد تا بیشترین انسان را در کمترین زمان بکشد و کمترین ردی هم از اجساد باقی بگذارد.
این خلاصه داستان فیلم «منطقه مورد علاقه» ساخته جاناتان گیلرز است که تصویری دیگرگونه از «رودلف هوس» فرمانده کشتارگاه آشوویتس و معمار آنجا نمایش میدهد؛ تصویری که با یک ایده ناب، آنطرف اردوگاه نمیرود بلکه سویه دیگری از زندگی این فرمانده، سویه زندگی خانوادگی با تمرکز بر همسرش را برای بیننده ترسیم میکند.
گیلرز دهشت و هولِ آشوویتس را نه با بردن دوربین نزدیک کورههای آدمسوزی یا حتی درون اردوگاه بلکه به میانجی صدای پچپچهها، جیغها، فریادها، صدای گلوله و تصویر دودی وقت و بیوقت که بر بالای سر باغ نمایان میشود، نشان میدهد؛ صداهایی که معمولاً همزمان با زندگی روزمره زن در باغ شنیده میشود. تصویری هولناک از وحشتناک بودن آدمی که نه به خاطر کاری که میکند بلکه به خاطر کاری که نمیکند چنین هیولایی شده است.
به نظر من نابترین ایده گیلرز در فیلم، همین زن است که اگرچه بهظاهر یک بانوی خانه، مادری دغدغهمند و زنی در پی خوشبختی است، اما هیولایی درون او زیست میکند که بیتوجه به آنسوی باغ مشغول باغبانی در گلخانهاش است. آنقدر این زیست عادی است که کاربری در معرفی این فیلم نوشته بود: «فیلم منطقه مورد علاقه داستان زنی است که در شرایط سخت جنگی سعی میکند یک زندگی خوب و آرام برای خود و خانوادهاش فراهم کند.» این تفسیر بسیار دور و غیرواقع از فیلم اگرچه عجیب به نظر میرسد اما نشان از نسبتی است که هرکدام از ما میتوانیم با همسر رودلف هوس برقرار کنیم. وضعیتی که میتوان آن را زیست گلخانهای نامگذاری کرد. وضعیتی که با قطع ارتباط کردن از محیط پیرامونمان تنها به بهروزی زیست شخصیمان فکر کنیم. همان چیزی که روانشناسیهای عامپسند این روزها هر روز بیشتر و بیشتر ما را تشویق میکنند که گلخانه خود را بیتوجه به بستری که در آن حیات داریم راه بیاندازیم و به فکر گلخانه خود باشیم.
اگرچه آشوویتس یک موقعیت استثنایی در تاریخ بشر و همسر رودلف غایتِ هیولایی بیتفاوت است ولی در طیف او بودن برای همه بهراحتی امکانپذیر است. جز خانواده سیاستمدارانی که باعث بهوجود آمدن سختترین شرایط برای مردمانشان میشوند ولی خانواده خودشان در گلخانه امن و کنج عافیت زندگی میکنند و شبیهترینها به این هیولا هستند، میتوان در بسیاری از آدمها چنین چیزی دید؛ آدمهایی که همچون ربات، برای یک یا چند وظیفه برنامهریزی شدهاند و گویی که در یک خلأ فقط آن هدف را میبینند و هیچ چیز دیگری وجود ندارد.
چه بسیار از ما که بیخیال نسبت به هر اتفاق هولناکی در جهان پیرامونمان، جهانی که از آپارتمان و محلهمان شروع میشود و تا قارههای دیگر هم ادامه دارد، فقط مشغول خود هستیم، نه ذرهای به درد و رنج دیگری اهمیت میدهیم و نه اساساً این رنج برایمان اهمیت دارد.
درواقع خانمِ هوس، میتواند ترازی باشد برای ما، هرچقدر دیوارمان را با جهان پلشت بیرونی بلندتر چیده باشیم و هرچقدر بیشتر مشغول گلخانه خود باشیم، بیشتر به آن هیولا نزدیکیم. خانم هوس هم هرگز گمان نمیبرد که یک هیولاست، خیال میکرد که فقط مشغول زندگی روزمره خود است.
🗞 از ستون #جستار_فیلم که پنجشنبهها در صفحه فرهنگ روزنامه هممیهن منتشر میشود.
◽️◽️◽️
@zamaneyebarkhord
✍️ علی ورامینی
زن صبح بلند میشود، خدم و حشم صبحانه مفصلی تدارک دیدهاند، میخورند و شوهر را راهی میکند. بعد از آن بچهها را رتقوفتق و عمده وقتش را در خانه در باغ و گلخانهاش سپری میکند، شب هم کارهای روتین انجام میشود؛ خوردن شام، خواباندن بچهها، قفل کردن درها و خواب. این روزمرگی هر روز برای زن تکرار میشود. یک زندگی رویایی برای زنی که در دهه ۳۰ و ۴۰ میلادی میزیسته است. فقط یک مشکل وجود دارد، اینکه باغ رویایی زن دیوار به دیوارش بزرگترین کشتارگاه انسانی است که در طول تاریخ ساخته شده است؛ سازه مهندسیای که قابلیت این را دارد تا بیشترین انسان را در کمترین زمان بکشد و کمترین ردی هم از اجساد باقی بگذارد.
این خلاصه داستان فیلم «منطقه مورد علاقه» ساخته جاناتان گیلرز است که تصویری دیگرگونه از «رودلف هوس» فرمانده کشتارگاه آشوویتس و معمار آنجا نمایش میدهد؛ تصویری که با یک ایده ناب، آنطرف اردوگاه نمیرود بلکه سویه دیگری از زندگی این فرمانده، سویه زندگی خانوادگی با تمرکز بر همسرش را برای بیننده ترسیم میکند.
گیلرز دهشت و هولِ آشوویتس را نه با بردن دوربین نزدیک کورههای آدمسوزی یا حتی درون اردوگاه بلکه به میانجی صدای پچپچهها، جیغها، فریادها، صدای گلوله و تصویر دودی وقت و بیوقت که بر بالای سر باغ نمایان میشود، نشان میدهد؛ صداهایی که معمولاً همزمان با زندگی روزمره زن در باغ شنیده میشود. تصویری هولناک از وحشتناک بودن آدمی که نه به خاطر کاری که میکند بلکه به خاطر کاری که نمیکند چنین هیولایی شده است.
به نظر من نابترین ایده گیلرز در فیلم، همین زن است که اگرچه بهظاهر یک بانوی خانه، مادری دغدغهمند و زنی در پی خوشبختی است، اما هیولایی درون او زیست میکند که بیتوجه به آنسوی باغ مشغول باغبانی در گلخانهاش است. آنقدر این زیست عادی است که کاربری در معرفی این فیلم نوشته بود: «فیلم منطقه مورد علاقه داستان زنی است که در شرایط سخت جنگی سعی میکند یک زندگی خوب و آرام برای خود و خانوادهاش فراهم کند.» این تفسیر بسیار دور و غیرواقع از فیلم اگرچه عجیب به نظر میرسد اما نشان از نسبتی است که هرکدام از ما میتوانیم با همسر رودلف هوس برقرار کنیم. وضعیتی که میتوان آن را زیست گلخانهای نامگذاری کرد. وضعیتی که با قطع ارتباط کردن از محیط پیرامونمان تنها به بهروزی زیست شخصیمان فکر کنیم. همان چیزی که روانشناسیهای عامپسند این روزها هر روز بیشتر و بیشتر ما را تشویق میکنند که گلخانه خود را بیتوجه به بستری که در آن حیات داریم راه بیاندازیم و به فکر گلخانه خود باشیم.
اگرچه آشوویتس یک موقعیت استثنایی در تاریخ بشر و همسر رودلف غایتِ هیولایی بیتفاوت است ولی در طیف او بودن برای همه بهراحتی امکانپذیر است. جز خانواده سیاستمدارانی که باعث بهوجود آمدن سختترین شرایط برای مردمانشان میشوند ولی خانواده خودشان در گلخانه امن و کنج عافیت زندگی میکنند و شبیهترینها به این هیولا هستند، میتوان در بسیاری از آدمها چنین چیزی دید؛ آدمهایی که همچون ربات، برای یک یا چند وظیفه برنامهریزی شدهاند و گویی که در یک خلأ فقط آن هدف را میبینند و هیچ چیز دیگری وجود ندارد.
چه بسیار از ما که بیخیال نسبت به هر اتفاق هولناکی در جهان پیرامونمان، جهانی که از آپارتمان و محلهمان شروع میشود و تا قارههای دیگر هم ادامه دارد، فقط مشغول خود هستیم، نه ذرهای به درد و رنج دیگری اهمیت میدهیم و نه اساساً این رنج برایمان اهمیت دارد.
درواقع خانمِ هوس، میتواند ترازی باشد برای ما، هرچقدر دیوارمان را با جهان پلشت بیرونی بلندتر چیده باشیم و هرچقدر بیشتر مشغول گلخانه خود باشیم، بیشتر به آن هیولا نزدیکیم. خانم هوس هم هرگز گمان نمیبرد که یک هیولاست، خیال میکرد که فقط مشغول زندگی روزمره خود است.
🗞 از ستون #جستار_فیلم که پنجشنبهها در صفحه فرهنگ روزنامه هممیهن منتشر میشود.
◽️◽️◽️
@zamaneyebarkhord
درباره كتاب ماركسيسم و علوم اجتماعي در إيران نوشته عليرضا مرادي
آوتيس سلطاتزاده رهبر حزب كمونيست إيران بود . او يكي از مهم ترين شخصيت هاي تاريخ معاصر ايران است هيج شخصيت ديگري در ايران تا اين حد ناشناخته نمانده است .تصميم دارم در اين يادداشت به او بپردازم .
سلطانزاده در سال ١٣١٧ يك سال قبل از مرگ دكتر اراني پدر معنوي حزب توده ايران در زندان هاي استالين به اتهام جاسوسي براي امپرياليسم مثل بسياري از سران كمونيست تيرباران شد.إعدام سلطانزاده يك سال قبل از شروع به كار غلامحسين صديقي در دانشگاه تهران و تاسيس رشته جامعه شناسي در ايران ميباشد.اشاره به دكتر اراني و غلامحسن صديقي از اين نظر اهميت دارد كه اولي در افواه عمومي پدر ماركسيسم ايران و دومي پدر جامعه شناسي مدرن ايران شناخته ميشوند حال آنكه اوتيس سلطان زاده مهم ترين چهره ايراني در تاريخ ماركسيسم و سالها بيش از اراني همچنين اولين جامعه شناس ايراني محسوب ميشود.همانطور كه روزالوكزامبورگ و آنتونيو گرامشي ، گيورگ لوكاچ متفكران بزرگ ماركسيستي هستند كه اهميت آنها از المان ووايتاليا و مجارستان و نيز از ماركسيسم فرا تر رفته در عرصه عمومي مطرح هستند سلطانزاده هم متفكري خارج از اين چارچوب ها در مقياسي البته پايين تر اما به شدت ناشناخته است.توجه و شناخت اوتيس سلطان زاده به روشن شدن برخي نكات تاريك نگه داشته شده تاريخ كشور ما كمك ميكند ؛ چگونگي برآمدن رضا شاه و قدرت كرفتن .او ارمني و زاده ايران واز خانواده اي بسيار تنگدست بود بر اثر تلاش فراوان وارتباط با انقلابيون قفقاز مطالعات بسيار كرده به زبان روسي والماني تسلط پيدا كرد . دهها مقاله جامعه شناسي در مورد ايران البته از ديدگاه چپ نوشته است كه اكثرا به زبان روسي و در نشريات آن زمان به چاپ رسيد.
از رهبران و فعالين كمينترن بود و از تاثير گذارترين آنها در سيستم اتحاد شوروي سالها به عنوان يك اقتصاددان برجسته كار كرد و سيستم بانكداري سوسياليستي را طراحي كرد و متعلق به حلقه هاي مركزي بكشويك ها بود.در حزب كمونيست ايران او رهبر جناح چپ بود جناح چپ از همان ابتدا رضا شاه را ديكتاتور و مخالف نيروهاي ازاد انديش ميدانست ومخالف با نظرياتي بود كه رضاشاه را دموكرات وسازنده ارزيابي ميكردند.دراتحاد شوروي پس از مرگ لنين و سلطه استالين بر حزب و دولت نگاه او به ملل كه حاكي از نوعي واقع بيني بيشتر بود غلبه يافت ."حق ملل در تعيين سرنوشت خود "كه لنين بر ان تاكيد داشت رفته رفته به نوع جديدي از هژموني ملت روس بر ساير ملل شبيه دوران تزاري تبديل شد.
برخي معتقدند اگر لنين بعد از سكته مغزي اول خود ميمرد اساسا چيزي به نام جمهوري هاي مستقل در قاموس اتحاد شوروي ايجاد نميشد و مليت هايي كه تابع امپراتوري تزاري بودند به همان شكل باقي ميماندند و در نهايت هم در دوران طولاني اتحاد شوروي جمهوري ها از جمهوريت خالي و توابعي از مسكو شدند.
واقعيت اين است كه جمهوري هاي مستقلي كه قرار است همه با هم برادران سوسياليست باشند از ريشه پديده متناقضي بود اگر استقلال دارند پس ميتوانند تصميم بگيرند سوسياليست نباشند ! ايده اليسم لنين كاررا بر حاكمي كه ميخواست اتحاد جماهير شوروي را متحد نگه دارد دشوار كرد.جدايي آنها در يك نشست در زمان گورباچف صورت واقعيت به خود گرفت و اتحاديه در يك لحظه دود شد و به هوا رفت اين كابوس استالين بود .
تابعيت جمهوري هاي مختلف و كشورهايي كه هريك در زاويه خاصي با مسكو قرار داشتند مسيله ساده اي نبود و يك پروسه خونين و چند ده ساله را از دهه سي آغاز كرد . بسياري از رهبران احزاب كمونيست احزاب جمهوري ها و كشورهاي أقماري بيشترين تعداد از قربانيان دهه سي استالين را تشكيل ميدادند.
آوتيس سلطان زاده از آن گروه بلشويك هاي رده اول بود كه واقعا به استقلال احزاب و حق ملل در تعيين سرنوشت خود قطع نظر از اينكه عملي باشد يا نباشد صادقانه اعتقاد داشتند و به واسطه سابقه انقلابي و روحيه خود چاره اي جز تيرباران براي استالين نميگذاشتند.
سياست استالين و اتحاد شوروي به عنوان يك كشور بر روابط با كشورها و بخصوص كشورهاي مجاور قرار گرفته و به دنبال ديپلماسي بين المللي بدنبال استفاده از ناوگان بين المللي خود به نفع منافع اتحاد شوروي بود.
در ادامه اين سياست رضا شاه را به عنوان دموكرات و سازنده قلمداد كرده خواهان مماشات حزب كمونيست و نيروهاي ملي با او بود و تيوري حاصل حمايت كمونيست ها از نيروهاي ملي كشورها بود كه نهايتا به راه رشد غير سرمايه داري ختم شد .
بسياري از رهبران روسوفيل حزب كمونيست از اين ايده حمايت ميكرد.آوتيس سلطان زاده اكثريت كشور را دهقانان تحت ستم ميديد عقب ماندگي سياسي ايشان را تاييد ميكرد و خود تئوريزه كرده بود اما با حمايت بلشويك ها از ملاكين و سرمايه داران بر عليه استبداد و عقب ماندگي حاكم كنار نمي آمد.
آوتيس سلطاتزاده رهبر حزب كمونيست إيران بود . او يكي از مهم ترين شخصيت هاي تاريخ معاصر ايران است هيج شخصيت ديگري در ايران تا اين حد ناشناخته نمانده است .تصميم دارم در اين يادداشت به او بپردازم .
سلطانزاده در سال ١٣١٧ يك سال قبل از مرگ دكتر اراني پدر معنوي حزب توده ايران در زندان هاي استالين به اتهام جاسوسي براي امپرياليسم مثل بسياري از سران كمونيست تيرباران شد.إعدام سلطانزاده يك سال قبل از شروع به كار غلامحسين صديقي در دانشگاه تهران و تاسيس رشته جامعه شناسي در ايران ميباشد.اشاره به دكتر اراني و غلامحسن صديقي از اين نظر اهميت دارد كه اولي در افواه عمومي پدر ماركسيسم ايران و دومي پدر جامعه شناسي مدرن ايران شناخته ميشوند حال آنكه اوتيس سلطان زاده مهم ترين چهره ايراني در تاريخ ماركسيسم و سالها بيش از اراني همچنين اولين جامعه شناس ايراني محسوب ميشود.همانطور كه روزالوكزامبورگ و آنتونيو گرامشي ، گيورگ لوكاچ متفكران بزرگ ماركسيستي هستند كه اهميت آنها از المان ووايتاليا و مجارستان و نيز از ماركسيسم فرا تر رفته در عرصه عمومي مطرح هستند سلطانزاده هم متفكري خارج از اين چارچوب ها در مقياسي البته پايين تر اما به شدت ناشناخته است.توجه و شناخت اوتيس سلطان زاده به روشن شدن برخي نكات تاريك نگه داشته شده تاريخ كشور ما كمك ميكند ؛ چگونگي برآمدن رضا شاه و قدرت كرفتن .او ارمني و زاده ايران واز خانواده اي بسيار تنگدست بود بر اثر تلاش فراوان وارتباط با انقلابيون قفقاز مطالعات بسيار كرده به زبان روسي والماني تسلط پيدا كرد . دهها مقاله جامعه شناسي در مورد ايران البته از ديدگاه چپ نوشته است كه اكثرا به زبان روسي و در نشريات آن زمان به چاپ رسيد.
از رهبران و فعالين كمينترن بود و از تاثير گذارترين آنها در سيستم اتحاد شوروي سالها به عنوان يك اقتصاددان برجسته كار كرد و سيستم بانكداري سوسياليستي را طراحي كرد و متعلق به حلقه هاي مركزي بكشويك ها بود.در حزب كمونيست ايران او رهبر جناح چپ بود جناح چپ از همان ابتدا رضا شاه را ديكتاتور و مخالف نيروهاي ازاد انديش ميدانست ومخالف با نظرياتي بود كه رضاشاه را دموكرات وسازنده ارزيابي ميكردند.دراتحاد شوروي پس از مرگ لنين و سلطه استالين بر حزب و دولت نگاه او به ملل كه حاكي از نوعي واقع بيني بيشتر بود غلبه يافت ."حق ملل در تعيين سرنوشت خود "كه لنين بر ان تاكيد داشت رفته رفته به نوع جديدي از هژموني ملت روس بر ساير ملل شبيه دوران تزاري تبديل شد.
برخي معتقدند اگر لنين بعد از سكته مغزي اول خود ميمرد اساسا چيزي به نام جمهوري هاي مستقل در قاموس اتحاد شوروي ايجاد نميشد و مليت هايي كه تابع امپراتوري تزاري بودند به همان شكل باقي ميماندند و در نهايت هم در دوران طولاني اتحاد شوروي جمهوري ها از جمهوريت خالي و توابعي از مسكو شدند.
واقعيت اين است كه جمهوري هاي مستقلي كه قرار است همه با هم برادران سوسياليست باشند از ريشه پديده متناقضي بود اگر استقلال دارند پس ميتوانند تصميم بگيرند سوسياليست نباشند ! ايده اليسم لنين كاررا بر حاكمي كه ميخواست اتحاد جماهير شوروي را متحد نگه دارد دشوار كرد.جدايي آنها در يك نشست در زمان گورباچف صورت واقعيت به خود گرفت و اتحاديه در يك لحظه دود شد و به هوا رفت اين كابوس استالين بود .
تابعيت جمهوري هاي مختلف و كشورهايي كه هريك در زاويه خاصي با مسكو قرار داشتند مسيله ساده اي نبود و يك پروسه خونين و چند ده ساله را از دهه سي آغاز كرد . بسياري از رهبران احزاب كمونيست احزاب جمهوري ها و كشورهاي أقماري بيشترين تعداد از قربانيان دهه سي استالين را تشكيل ميدادند.
آوتيس سلطان زاده از آن گروه بلشويك هاي رده اول بود كه واقعا به استقلال احزاب و حق ملل در تعيين سرنوشت خود قطع نظر از اينكه عملي باشد يا نباشد صادقانه اعتقاد داشتند و به واسطه سابقه انقلابي و روحيه خود چاره اي جز تيرباران براي استالين نميگذاشتند.
سياست استالين و اتحاد شوروي به عنوان يك كشور بر روابط با كشورها و بخصوص كشورهاي مجاور قرار گرفته و به دنبال ديپلماسي بين المللي بدنبال استفاده از ناوگان بين المللي خود به نفع منافع اتحاد شوروي بود.
در ادامه اين سياست رضا شاه را به عنوان دموكرات و سازنده قلمداد كرده خواهان مماشات حزب كمونيست و نيروهاي ملي با او بود و تيوري حاصل حمايت كمونيست ها از نيروهاي ملي كشورها بود كه نهايتا به راه رشد غير سرمايه داري ختم شد .
بسياري از رهبران روسوفيل حزب كمونيست از اين ايده حمايت ميكرد.آوتيس سلطان زاده اكثريت كشور را دهقانان تحت ستم ميديد عقب ماندگي سياسي ايشان را تاييد ميكرد و خود تئوريزه كرده بود اما با حمايت بلشويك ها از ملاكين و سرمايه داران بر عليه استبداد و عقب ماندگي حاكم كنار نمي آمد.
Telegram
یادداشتهایِ دکتر بابک زمانی
اين كانال برای بازنشرِ يادداشتهای منتشرشدهام تأسيس شده است.
اين موضعي چپ روانه بود اما در هر حال موضع مستقلي بودكه با سياست حاكم شوروي در ان زمان خوانايي نداشت . و اين استقلال بود كه استالين آن را بر نميتافت البته سلطان زاده به عنوان رهبر حزب كمونيست إيران براي استالين اهميت زيادي نداشت او يكي از مهم ترين تىوريسين هاي مستقل كمينترن بود كه تصميماتش بر كشورهاي بسياري تاثير ميگذاشت .بعدها حزب توده شروع ماركسيسم در ايران را با دكتر اراني و ٥٣ نفر آغاز ميكرد و حزب كمونيست إيران در هاله اي از ابهام ميگذاشت . با اينكار همواره اولا متابعت از شوروي را نشان ميداد ثانيا اعدام سوسياليست هاي أوليه إيران توسط استالين را مكتوم ميگذاشت.واقعيت اين است كه رضا شاه هيچكدام از ٥٣ نفر را عليرغم قوانين جاري كشور اعدام نكرد مرگ دكتر اراني هم در هاله اي از ابهام بود به هر حال قتل رسمي نبود اما قتل اوتيس سلطان زاده و برخي سران حزب كمونيست ايران توسط دادگاه هاي رسمي استالين صورت گرفت و اين سكوت پيرامون سلطان زاده عجيبه اگر دقت كنيم كه در اون تاريخ و گفتمان رايج اون تاريخ كه اتحاد شوروي مهم ترين فاكتور بين المللي به شمار ميرفت استقلال راي سلطان زاده در برابر هژموني شوروي عليرغم عقيده او به بلشويسم بخشي از تاريخ مقابله ايرانيان با روسيه به شمار ميرود كه تاكنون شناخته نشده كارنامه سلطان زاده مثل هر بلشويك ديكري اكنده از خطاهاي فراوان و گناهان بيشمار است او شايد در برخي موارد حتي چپ روي داشته اما در هر حال حتي اگر انسان به جنبش چپ عقيده نداشته باشد هم آثار جامعه شناسانه متعدد او كه اولين تلاش هاي شناخت مدرن جامعه ايراني بوده است در خور توجه بيشتره و همانطور كه گرامشي و رزا لوكزامبورگ همچنان مورد احترام جوامع ايتاليا و المان ميباشند و هنوز اثار ايشان بيشترين خواننده در ميان روشنفكران و نه فقط چپ ها را دارد جاي مجموعه اثار اوتيس سلطان زاده و احيانا ترجمه بسياري از مقالات در بازار كتاب ايران خاليست اين يادداشت عمدتا بر اساس كتاب " ماركسيسم و علوم اجتماعي در ايران " بِه قلم *عليرضا مرادي* نوشته شده است
https://www.tg-me.com/bzyad
https://www.tg-me.com/bzyad
Telegram
یادداشتهایِ دکتر بابک زمانی
اين كانال برای بازنشرِ يادداشتهای منتشرشدهام تأسيس شده است.
یادداشتِ روز دوشنبه، روزنامه شرق
بیمارستان؛ انسان یا ساختمان؟
سؤال اصلی این است: آیا بیمارستان گروهی پزشک هستند که در ساختمانی به معالجه بیماران میپردازند یا ساختمانی است که قرار است روزی پزشکانی در آن بیماران را معالجه کنند؟پاسخ به نظر بدیهی میرسد؛ بدون حضور پزشک و پرستار و خدمه هیچ سنگ و آجر و شیشهای ولو از بهترین مواد و کیفیت، قادر به درمان بیماران نخواهد بود. اما نشانههایی وجود دارد مبنی بر اینکه این بدیهی هنوز جا نیفتاده است.
در هر گوشه شهر سالهاست به ساختمانهای بزرگ و غولآسایی برمیخورید که نام بیمارستان بر خود دارند، بارها و بارها مسئولان پز آنها را دادهاند اما به دلایلی آشکار هنوز افتتاح نشدهاند. ممکن است بخشهای محدودی راهاندازی شده باشند اما کلیت بیمارستان با تمام ظرفیتهایش نهتنها راهاندازی نشده، بلکه به دلایلی که موضوع این یادداشت است، چشمانداز افتتاح هم ندارد.
اخیرا رئیس یکی از دانشگاههای بزرگ ساختمانهای متعددی را که بهعنوان بیمارستان ساختهاند، بهعنوان افتخار دوران کوتاه ریاست خود به شمار آورد. این در حالی است که همین چندوقت پیش یکی از استادان جوان یکی از بیمارستانهای قدیمی این دانشگاه خودکشی کرده است. موج مهاجرت پزشکان از پزشکان جوان به استادان گسترش پیدا کرده است و بخشهای دانشگاهی پابهپای افزایش ظرفیت دستیاران یکی پس از دیگری در حال کاستن اعضای هیئتعلمیشان هستند.
بیمارستان مرکزی این دانشگاه که خاطره آموزشهایش از اذهان بسیاری از پزشکان ایرانی در اقصی نقاط دنیا پاکشدنی نیست، از داخل به دلیل مهاجرت، بازنشستگی اجباری و بازنشستگی از سر ناامیدی در حال تهیشدن است. باید پرسید راستی چه کسانی در این بیمارستانهایی که یکی از آنها با سه بال بزرگ سر به فلک کشیده است، کار خواهند کرد؟ آیا قادر خواهند بود به جای ساختمان سنگ و آجر و شیشه به انسان، طبیب و پرستار بیندیشند؟ گویا کشور به قطع کامل ارتباطات بینالمللی در کار پزشکی با همه صدماتش عادت کرده است. مسئولان عادت کردهاند احتیاجات سلامت را حتی در سنگینترین بحرانها مثل کرونا از میان نیروهایی که بالاجبار کار میکنند مثل دستیاران و پزشک طرحی مرتفع کنند. سیستم به بردهداری عادت کرده، توان پرداخت برای خدمات انسانی را از دست داده است، اما به راحتی سنگ و چوب میخرد. آیا تغییر بنیادین چنین مناسبات اقتصادیای نسبت به ساخت بیمارستان در اولویت نیست؟
یک بار برای همیشه باور کنند که دیگر حتی با افزایش ظرفیتها برای بخشهای خالی از هیئتعلمی نمیتوان این بیمارستانها را پر و نیازهای سلامت کشور را برآورده کرد. پزشکان هندی و بنگلادشی هم دیگر به ایران نخواهند آمد. طب سنتی و روغن بنفشه هم نیاز به این همه ساختمان ندارد. ما مردم از اینکه هزینه درمانمان بر عهده دولت است و بار سنگینی بر اولویتهای متعدد او به شمار میرود واقعا شرمندهایم! از اينكه بايد براي كارهاي درمانى ما انسان استخدام كنند انسان ها راضي باشند و همه اينها كلي خرج برميدارد پوزش ميخواهيم ! اما چاره دیگری نداریم. حداقل کاری که میتوانید بکنید این است که قلب ما را به سنگ و خاک نکوبید و از شیشه، امید آسمان نیافرینید!
https://www.tg-me.com/bzyad
بیمارستان؛ انسان یا ساختمان؟
سؤال اصلی این است: آیا بیمارستان گروهی پزشک هستند که در ساختمانی به معالجه بیماران میپردازند یا ساختمانی است که قرار است روزی پزشکانی در آن بیماران را معالجه کنند؟پاسخ به نظر بدیهی میرسد؛ بدون حضور پزشک و پرستار و خدمه هیچ سنگ و آجر و شیشهای ولو از بهترین مواد و کیفیت، قادر به درمان بیماران نخواهد بود. اما نشانههایی وجود دارد مبنی بر اینکه این بدیهی هنوز جا نیفتاده است.
در هر گوشه شهر سالهاست به ساختمانهای بزرگ و غولآسایی برمیخورید که نام بیمارستان بر خود دارند، بارها و بارها مسئولان پز آنها را دادهاند اما به دلایلی آشکار هنوز افتتاح نشدهاند. ممکن است بخشهای محدودی راهاندازی شده باشند اما کلیت بیمارستان با تمام ظرفیتهایش نهتنها راهاندازی نشده، بلکه به دلایلی که موضوع این یادداشت است، چشمانداز افتتاح هم ندارد.
اخیرا رئیس یکی از دانشگاههای بزرگ ساختمانهای متعددی را که بهعنوان بیمارستان ساختهاند، بهعنوان افتخار دوران کوتاه ریاست خود به شمار آورد. این در حالی است که همین چندوقت پیش یکی از استادان جوان یکی از بیمارستانهای قدیمی این دانشگاه خودکشی کرده است. موج مهاجرت پزشکان از پزشکان جوان به استادان گسترش پیدا کرده است و بخشهای دانشگاهی پابهپای افزایش ظرفیت دستیاران یکی پس از دیگری در حال کاستن اعضای هیئتعلمیشان هستند.
بیمارستان مرکزی این دانشگاه که خاطره آموزشهایش از اذهان بسیاری از پزشکان ایرانی در اقصی نقاط دنیا پاکشدنی نیست، از داخل به دلیل مهاجرت، بازنشستگی اجباری و بازنشستگی از سر ناامیدی در حال تهیشدن است. باید پرسید راستی چه کسانی در این بیمارستانهایی که یکی از آنها با سه بال بزرگ سر به فلک کشیده است، کار خواهند کرد؟ آیا قادر خواهند بود به جای ساختمان سنگ و آجر و شیشه به انسان، طبیب و پرستار بیندیشند؟ گویا کشور به قطع کامل ارتباطات بینالمللی در کار پزشکی با همه صدماتش عادت کرده است. مسئولان عادت کردهاند احتیاجات سلامت را حتی در سنگینترین بحرانها مثل کرونا از میان نیروهایی که بالاجبار کار میکنند مثل دستیاران و پزشک طرحی مرتفع کنند. سیستم به بردهداری عادت کرده، توان پرداخت برای خدمات انسانی را از دست داده است، اما به راحتی سنگ و چوب میخرد. آیا تغییر بنیادین چنین مناسبات اقتصادیای نسبت به ساخت بیمارستان در اولویت نیست؟
یک بار برای همیشه باور کنند که دیگر حتی با افزایش ظرفیتها برای بخشهای خالی از هیئتعلمی نمیتوان این بیمارستانها را پر و نیازهای سلامت کشور را برآورده کرد. پزشکان هندی و بنگلادشی هم دیگر به ایران نخواهند آمد. طب سنتی و روغن بنفشه هم نیاز به این همه ساختمان ندارد. ما مردم از اینکه هزینه درمانمان بر عهده دولت است و بار سنگینی بر اولویتهای متعدد او به شمار میرود واقعا شرمندهایم! از اينكه بايد براي كارهاي درمانى ما انسان استخدام كنند انسان ها راضي باشند و همه اينها كلي خرج برميدارد پوزش ميخواهيم ! اما چاره دیگری نداریم. حداقل کاری که میتوانید بکنید این است که قلب ما را به سنگ و خاک نکوبید و از شیشه، امید آسمان نیافرینید!
https://www.tg-me.com/bzyad
Telegram
یادداشتهایِ دکتر بابک زمانی
اين كانال برای بازنشرِ يادداشتهای منتشرشدهام تأسيس شده است.
طب حرفه ای طب اماتور
البته در حرفه طب هم مثل سایر مشاغل اقتصاد نقش مهمی بازی میکند . نادیده گرفتن اقتصاد طب، کاری که سالهاست از سوی دولت اعمال میشود مانع اصلی کار پزشکی در کشور ماست . اما اگر اقتصاد نقطه نظر اصلی در کار طب قرار بگیرد این دیگر طب حرفه ای یا حرفه طب نیست بلکه تجارتی است که از طریق طب اعمال میشود عمده شدن اقتصاد به دو شیوه اعمال میشود . ممکن است طبیب اقتصاد را در نظر بگیرد اما تنها به سود خود نه به سود بیمار این نقض غرض است تمایل طب به سوی تجارت ودر نتیجه اماتوریسم است اما این تنها شیوه نیست ممکن است دولت یا هرکسی که متولی درمان گروهی از بیماران میباشد نیز قبل از کیفیت درمان ففط در سودای کاهش هزینه ها باشد این هم عمده كردن اقتصاد و نوعی اماتوریسم است که "حرفه " طب را بیش از وجه اول مورد تهدید قرار میدهد .
البته که در حرفه طب ارزش های معنوی و انساندوستی تعهد و اخلاق جایگاه ویژه ای دارند همانگونه که درحرفه های دیگر نظیر مهندسی نیز باید رضای خدا را درنظر داشت و کاری برخلاف اخلاق انجام نداد اما تبدیل حرفه پزشکی به یکی دیگر از راه های خیرات و مبرات و عمده کردن این جنبه بیش از انچه که در هر حرفه ای باید باشد خود نوعی اماتوریسم است که این حرفه را تهدید میکند .اولا کیفیت شیی یا خدمتی که به صدقه داده شده است به زحمت قابل ارزیابی است . ثیت و امکان بررسی مهم ترین نکاتی هستند که برای کار طب ضریب اطمینان فراهم میسازند . بعلاوه طب صدقاتی نوع خاصی از طب را پدید می اورد که امکان خطا در ان بسیار است . در شرایط غیر عادی و شاید غیر استاندارد انجام میشود و ارزیابی دقیقی از هزینه ها در ان صورت نمیگیرد .بیهوده نیست وقتی حرفه طب دچار اماتوریسم اقتصادی به نحوی که توضیح دادم شد اماتوریسم صدقاتی نیز به دنبال می اید .
البته حرفه طب در بهترین حالات خود وقتی به دقت و با ماهرانه ترین شیوه ها به تشخیص میرسد و با کمترین عوارض درمان میکند شانه به شانه هنر میساید و میتوان از "هنر " طبابت نیز به نوعی البته استعاری سخن گفت . اما وقتی زیبایی و هنر هدف عمده طب قرار میگیرند . به نوعی اماتوریسم در میغلطیم که عوارض ان هیچ کمتر از موارد برشمرده نیست .
البته که در حرفه طب هم مثل سایر حرفه ها طبیبان باید با یکدیگر به رقابتی سازنده بپردازند. اساسا اگر در هر حرفه ای هیچ تلاشی برای اثبات خود و پیشی گرفتن از دیگران صورت نگیرد همه چیز در حال سکون در خواهد امد اما اگر طب صرفا به جهت رقابت انجام شود به نوعی اماتوریسم درمیغلطد دیگر نه حرفه طب که نوعی ورزش خواهد بود .
https://www.tg-me.com/bzyad
البته در حرفه طب هم مثل سایر مشاغل اقتصاد نقش مهمی بازی میکند . نادیده گرفتن اقتصاد طب، کاری که سالهاست از سوی دولت اعمال میشود مانع اصلی کار پزشکی در کشور ماست . اما اگر اقتصاد نقطه نظر اصلی در کار طب قرار بگیرد این دیگر طب حرفه ای یا حرفه طب نیست بلکه تجارتی است که از طریق طب اعمال میشود عمده شدن اقتصاد به دو شیوه اعمال میشود . ممکن است طبیب اقتصاد را در نظر بگیرد اما تنها به سود خود نه به سود بیمار این نقض غرض است تمایل طب به سوی تجارت ودر نتیجه اماتوریسم است اما این تنها شیوه نیست ممکن است دولت یا هرکسی که متولی درمان گروهی از بیماران میباشد نیز قبل از کیفیت درمان ففط در سودای کاهش هزینه ها باشد این هم عمده كردن اقتصاد و نوعی اماتوریسم است که "حرفه " طب را بیش از وجه اول مورد تهدید قرار میدهد .
البته که در حرفه طب ارزش های معنوی و انساندوستی تعهد و اخلاق جایگاه ویژه ای دارند همانگونه که درحرفه های دیگر نظیر مهندسی نیز باید رضای خدا را درنظر داشت و کاری برخلاف اخلاق انجام نداد اما تبدیل حرفه پزشکی به یکی دیگر از راه های خیرات و مبرات و عمده کردن این جنبه بیش از انچه که در هر حرفه ای باید باشد خود نوعی اماتوریسم است که این حرفه را تهدید میکند .اولا کیفیت شیی یا خدمتی که به صدقه داده شده است به زحمت قابل ارزیابی است . ثیت و امکان بررسی مهم ترین نکاتی هستند که برای کار طب ضریب اطمینان فراهم میسازند . بعلاوه طب صدقاتی نوع خاصی از طب را پدید می اورد که امکان خطا در ان بسیار است . در شرایط غیر عادی و شاید غیر استاندارد انجام میشود و ارزیابی دقیقی از هزینه ها در ان صورت نمیگیرد .بیهوده نیست وقتی حرفه طب دچار اماتوریسم اقتصادی به نحوی که توضیح دادم شد اماتوریسم صدقاتی نیز به دنبال می اید .
البته حرفه طب در بهترین حالات خود وقتی به دقت و با ماهرانه ترین شیوه ها به تشخیص میرسد و با کمترین عوارض درمان میکند شانه به شانه هنر میساید و میتوان از "هنر " طبابت نیز به نوعی البته استعاری سخن گفت . اما وقتی زیبایی و هنر هدف عمده طب قرار میگیرند . به نوعی اماتوریسم در میغلطیم که عوارض ان هیچ کمتر از موارد برشمرده نیست .
البته که در حرفه طب هم مثل سایر حرفه ها طبیبان باید با یکدیگر به رقابتی سازنده بپردازند. اساسا اگر در هر حرفه ای هیچ تلاشی برای اثبات خود و پیشی گرفتن از دیگران صورت نگیرد همه چیز در حال سکون در خواهد امد اما اگر طب صرفا به جهت رقابت انجام شود به نوعی اماتوریسم درمیغلطد دیگر نه حرفه طب که نوعی ورزش خواهد بود .
https://www.tg-me.com/bzyad
Telegram
یادداشتهایِ دکتر بابک زمانی
اين كانال برای بازنشرِ يادداشتهای منتشرشدهام تأسيس شده است.