آمدی تا دهن پنجره ها وا بشود
شهر با دیدن تو غرق تماشا بشود
شانه و باد حسودند مبادا یک شب
گره روسری ات پیش کسی وا بشود
رو به آیینه در آغوش منی ، میترسم
سرِ تو بین من و آینه دعوا بشود
نه ، روا نیست که از پیرهن حسن شما
قسمت پاره ی آن سهم زلیخا بشود
این غزل با تو قرار است به پایان برسد
آخرین قافیه حیف است که تنها بشود
#مهدی_دهاقین
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
شهر با دیدن تو غرق تماشا بشود
شانه و باد حسودند مبادا یک شب
گره روسری ات پیش کسی وا بشود
رو به آیینه در آغوش منی ، میترسم
سرِ تو بین من و آینه دعوا بشود
نه ، روا نیست که از پیرهن حسن شما
قسمت پاره ی آن سهم زلیخا بشود
این غزل با تو قرار است به پایان برسد
آخرین قافیه حیف است که تنها بشود
#مهدی_دهاقین
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
❤7👍6
عشق تو آورد قدح پر ز بلـــای دل من
گفتم می می نخورم گفت برای دل من
داد می معرفتش، با تو بگویم صفتش
تلخ و گوارنده و خوش، همچو وفای دل من
از طرفی روح امین آمد و ما مســـت چنین
پیش دویدم که ببین، کار و کیای دل من
گفت که ای سر خدا روی به هر کس منما
شکر خــــدا کرد و ثنا بهر لقــــای دل من
گفتم خود آن نشود عشق تو پنهان نشود
چیست که آن پرده شود پیش صفای دل من
عشق چو خون خواره شود، رستم بیچاره شود
کوه احد پاره شود ....آه چه جــــای دل من
شاد دمی کان شه من، آید در خرگه من
باز گشــــاید به کرم، بند قبــــای دل من
گوید که افسرده شدی بیمن و پژمرده شدی
پیش تر آ تا بزند، بر تو هوای دل من
گویم کان لطف تو کو؟ بنده خود را تو بجو
کیست که داند جز تو بند و گشای دل من؟
گوید نی تازه شوی بیحد و اندازه شوی
تازهتر از نرگس و گل پیش صبای دل من
گویم ای داده دوا، لایق هر رنج و عنا
نیست مرا جز تو دوا ای تو دوای دل من
میوه هر شاخ و شجر هست گوای دل او
روی چو زر اشک چو در هست گوای دل من
#مولانا
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
👍9
دیروز
عاشق بودی
امروز
فقط نگاه می کنی
و فردا
حتی به خاطر نمی آوری
دروغ هایی را که در گوش هم گفتیم.
#نیلوفر_لاری_پور
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
😢16👍8❤🔥3❤2
شب گریه کردم/قرص خوردم/شب نخوابیدم
در دست های سرد تو از تب نخوابیدم
دیدم برای داستانم قهرمانی نیست
دیدی برای قهرمانت داستانی نیست
آجر به آجر ساختی دیوارهایت را
خاموش کردی با تنم سیگارهایت را
سلول هایی انفرادی چشم هایت بود
یک سنگفرش خونی از من زیر پایت بود
میخواستی از من بگیری نقش خوبت را
زیبایی ِ هر چند غمگین غروبت را
از لای باز ِپنجره، ماه آفتابی شد
ژیلت کشید و عطر زد، آدم حسابی شد
من/گریه کردم/قرص خوردم/ شب نخوابیدم
در دستهای گرم تو از تب نخوابیدم
دنبال تو رفتند پاهایم قدم هایم
مانند چسب زخم چسبیدم به غم هایم
احساس کردم می شود دنیای دیگر داشت
دستی از آن بالا تو را از خاطرم برداشت!!!
خالی شدم از هر چه در قلبم قدم می زد
مثل گذشته عشق، حالم را به هم می زد
شب ریختم در استکانت آفتابم را
گم کردم از خالی تو جام شرابم را
حافظ به دستم داد دست دختر رز* را
چسباندمت با تف به دیواری ِکاغذها
سعدیه ای بودی، دلت شیراز کم آورد
در مینیاتورها زنی که ناز کم آورد
مثل کتابی نسخه خطی بود اندامت
زیبای نستعلیق در دیوانه ی نامت
در باد _ گندمزار بودی _ راه افتادی
از لای باز ِپنــجره در مـاه افتادی
من گریه کردم/قرص خوردم/شب نخوابیدم
در دست های داغ تو از تب نخوابیدم
بگذار خود را جای من دنیایی از گریه
بگذار سر بر شانه ی تنهایی از گریه
دیوار باش و قفل تا روح جهان باشی
برگرد تا یک پای اندوه جهان باشی
بگذار لای زخم هایم استخوانت را
در داستانی که ندارم قهرمانت را
لطفا تنم را لمس کن در خواب و بیداری
آرام روشن کن برایم باز سیگاری ...
#وحید_نجفی
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
در دست های سرد تو از تب نخوابیدم
دیدم برای داستانم قهرمانی نیست
دیدی برای قهرمانت داستانی نیست
آجر به آجر ساختی دیوارهایت را
خاموش کردی با تنم سیگارهایت را
سلول هایی انفرادی چشم هایت بود
یک سنگفرش خونی از من زیر پایت بود
میخواستی از من بگیری نقش خوبت را
زیبایی ِ هر چند غمگین غروبت را
از لای باز ِپنجره، ماه آفتابی شد
ژیلت کشید و عطر زد، آدم حسابی شد
من/گریه کردم/قرص خوردم/ شب نخوابیدم
در دستهای گرم تو از تب نخوابیدم
دنبال تو رفتند پاهایم قدم هایم
مانند چسب زخم چسبیدم به غم هایم
احساس کردم می شود دنیای دیگر داشت
دستی از آن بالا تو را از خاطرم برداشت!!!
خالی شدم از هر چه در قلبم قدم می زد
مثل گذشته عشق، حالم را به هم می زد
شب ریختم در استکانت آفتابم را
گم کردم از خالی تو جام شرابم را
حافظ به دستم داد دست دختر رز* را
چسباندمت با تف به دیواری ِکاغذها
سعدیه ای بودی، دلت شیراز کم آورد
در مینیاتورها زنی که ناز کم آورد
مثل کتابی نسخه خطی بود اندامت
زیبای نستعلیق در دیوانه ی نامت
در باد _ گندمزار بودی _ راه افتادی
از لای باز ِپنــجره در مـاه افتادی
من گریه کردم/قرص خوردم/شب نخوابیدم
در دست های داغ تو از تب نخوابیدم
بگذار خود را جای من دنیایی از گریه
بگذار سر بر شانه ی تنهایی از گریه
دیوار باش و قفل تا روح جهان باشی
برگرد تا یک پای اندوه جهان باشی
بگذار لای زخم هایم استخوانت را
در داستانی که ندارم قهرمانت را
لطفا تنم را لمس کن در خواب و بیداری
آرام روشن کن برایم باز سیگاری ...
#وحید_نجفی
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
👍7😢6❤🔥2❤1
فخر است برایش که بخوانند فقیرش
شاهی که به درگاه تو افتاد مسیرش
پیش تو که بر خاک و بر افلاک امیری
خاکش به سر آنکس که بخوانند امیرش
هرکس که به انکار تو و قدر تو پرداخت
سلطان هم اگر بود کشیدند به زیرش
بی مهر تو این گمشده سیارهی تاریک
آبستن رنج است؛ چه صحرا، چه کویرش
دل سوی تو آورده پناه از غم دنیا
این طفل یتیم است در آغوش بگیرش
پیش تو مرا پیشکشی نیست جز این شعر
منت به سر من بگذار و بپذیرش ...
#فاضل_نظری
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
شاهی که به درگاه تو افتاد مسیرش
پیش تو که بر خاک و بر افلاک امیری
خاکش به سر آنکس که بخوانند امیرش
هرکس که به انکار تو و قدر تو پرداخت
سلطان هم اگر بود کشیدند به زیرش
بی مهر تو این گمشده سیارهی تاریک
آبستن رنج است؛ چه صحرا، چه کویرش
دل سوی تو آورده پناه از غم دنیا
این طفل یتیم است در آغوش بگیرش
پیش تو مرا پیشکشی نیست جز این شعر
منت به سر من بگذار و بپذیرش ...
#فاضل_نظری
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
❤15👍6👎2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
میخواستم برایت از پاییز بگویم،از آبان، از باران از برگهایی که زیر پای عابران خرد میشوند،
اما دیدم خودم پاییزم،
خودم خش خش برگ های خشکیدهام...
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
اما دیدم خودم پاییزم،
خودم خش خش برگ های خشکیدهام...
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
😢21👍5❤3❤🔥1
رفتنت چون زلزله ؛ آوار می خواهد چکار ؟
سقف خانه ریخته ؛ دیوار می خواهد چکار؟
آینه در آینه غم های ِ من گل می کند
این همه رسوایی ام تکرار می خواهد چکار؟
این که از من سیری و هم می روی با دلخوری
توی چشمت خوانده ام انکارمی خواهدچکار ؟
برکه با مهتاب خود خو کرده بود دیروزها
وقتِ رفتن؛ ماندنش اصرار می خواهد چکار ؟
جانِ عاشق بی قراری می کند با رفتنت
این چنین سرگشتگی اقرار می خواهد چکار؟
عشق؛ بی پروا مرا سوزد پیاپی گرد ِ شمع
چرخش پروانه ای پرگار می خواهد چکار؟
سر فرو بردم به لاک خود به وقتِ رفتنت
بند سلولی جدا ؛ دیدار می خواهد چکار ؟
وقت رفتن چون سپاهی خسته از جنگ رقیب
این چنین مغلوب، پرچمدارمی خواهد چکار ؟!
#مهشاد_محمدی
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
سقف خانه ریخته ؛ دیوار می خواهد چکار؟
آینه در آینه غم های ِ من گل می کند
این همه رسوایی ام تکرار می خواهد چکار؟
این که از من سیری و هم می روی با دلخوری
توی چشمت خوانده ام انکارمی خواهدچکار ؟
برکه با مهتاب خود خو کرده بود دیروزها
وقتِ رفتن؛ ماندنش اصرار می خواهد چکار ؟
جانِ عاشق بی قراری می کند با رفتنت
این چنین سرگشتگی اقرار می خواهد چکار؟
عشق؛ بی پروا مرا سوزد پیاپی گرد ِ شمع
چرخش پروانه ای پرگار می خواهد چکار؟
سر فرو بردم به لاک خود به وقتِ رفتنت
بند سلولی جدا ؛ دیدار می خواهد چکار ؟
وقت رفتن چون سپاهی خسته از جنگ رقیب
این چنین مغلوب، پرچمدارمی خواهد چکار ؟!
#مهشاد_محمدی
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
❤16😢5👍2
تو را هر لحظه میبارم به دامان غزل هایم
کدامین واژه در چشمت زند زنجیر بر پایم
هجوم واژه ها در کوله ی دفتر تماشاییست
تبسم می کند گلواژه ها در قلب شیدایم
نسیمی با لطافت می سراید شعر اندامت
چه طوفانی زند خیمه میان چشم رسوایم
قلم از شوق رویت می نویسد می شود رقصان
چه غوغایی کند شعری کنار رقص رویایم
ترانه می شود آهنگ زیبای نگاه تو
بهاران را سرودی بر زمستان ، کرده برنایم
#پونه_حاج_علیان
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
کدامین واژه در چشمت زند زنجیر بر پایم
هجوم واژه ها در کوله ی دفتر تماشاییست
تبسم می کند گلواژه ها در قلب شیدایم
نسیمی با لطافت می سراید شعر اندامت
چه طوفانی زند خیمه میان چشم رسوایم
قلم از شوق رویت می نویسد می شود رقصان
چه غوغایی کند شعری کنار رقص رویایم
ترانه می شود آهنگ زیبای نگاه تو
بهاران را سرودی بر زمستان ، کرده برنایم
#پونه_حاج_علیان
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
❤8👍4
هیچ چیزی جز غمت موهای من را کم نکرد
قامتم را جز "خداحافظ عزیزم" خم نکرد
رفتن تو بی وفا کاری که با من کرد را
زلزله با آن همه بی رحمی اش با بم نکرد
در دل تاریخ خواهد ماند چون کار تو را
قوم چنگیز مغول با خاک ایران هم نکرد
آنچه کرده اشک هایم با نماز مادرم
مرگ سهراب جوان با قامت رستم نکرد
آمدم شاعر شدم کم کم فراموشت کنم
شعر هم از روی دوشم هیچ باری کم نکرد...
#روح_اله_عسگری
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
قامتم را جز "خداحافظ عزیزم" خم نکرد
رفتن تو بی وفا کاری که با من کرد را
زلزله با آن همه بی رحمی اش با بم نکرد
در دل تاریخ خواهد ماند چون کار تو را
قوم چنگیز مغول با خاک ایران هم نکرد
آنچه کرده اشک هایم با نماز مادرم
مرگ سهراب جوان با قامت رستم نکرد
آمدم شاعر شدم کم کم فراموشت کنم
شعر هم از روی دوشم هیچ باری کم نکرد...
#روح_اله_عسگری
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
👍9😢4❤2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
راهیست راهِ عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آن که جان بسپارند، چاره نیست
#موسیقی
#محمد_رضا_شجریان
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
آنجا جز آن که جان بسپارند، چاره نیست
#موسیقی
#محمد_رضا_شجریان
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
❤11👍9
آسمان تار، زمین تور، خیابان تیر است
آه این بیشه قدمگاهِ کدامین شیر است
من کجا با که قراری ابدی داشتهام
درِ تابوتِ تو را پنجره انگاشتهام
کِی کلاه از سرم افتاد زمستان آمد
کِی دو تا ابر به هم خورد که باران آمد
من کجا دست به یالِ تو زدم سنگ شدم
کِی قلم دستِ تو افتاد که من رنگ شدم
چتر با یادِ تو ساییدم و باران آمد
با تو از بادنما گفتم و طوفان آمد
آمدی نعشِ غزلباخته را جان بدهی؟
جنگلِ سوخته را وعدهی باران بدهی؟
هر کجا راه زدم صورتِ او را دیدم
در خودم چاه زدم صورتِ او را دیدم
نم شدی، رود شدی، آتشِ نمرود شدی
آنورِ قوس ِ رصدخانهی من دود شدی
ایستادی خفه شد نایِ بیابانیِ من
راه رفتی عــرق افتاد به پیشانیِ من
خوشهی انگوری و انگور نمیدانی چیست
مو برآشفتی و منصور نمیدانی چیست
تو عسل میخوری و زندگیات شیرین است
مرگ در لانهی زنبور نمیدانی چیست
دختر اَبروی کماندارِ کمین کردهی من
سر جدا کردی و ساطور نمیدانی چیست؟
دختری کفش طلا گم شده در پیرهنم
داستانهای شما گم شده در پیرهنم
تا که شیر از شبِ نخجیر به من برگردد
چند آهوی رها گم شده در پیرهنم
یاوه میگویم و شاید که حقیقت دارد
چند وقتیست خدا گم شده در پیرهنم
من که در جنگلِ او طوطیِ سرگردانم
نسَبم را به کدام آینه برگردانم ؟
متولد شده در شعر، جنینی که تویی
نابِکارم، چه بکارم به زمینی که تویی
برفی و کوه برای تو نشیمنگاه است
آه اگر آب شود قلهنشینی که تویی
سرِ عقل آمدهام پا بگذارم بانو
سرِ زانوی خودم سر بگذارم بانو
من که باشم که از آغوشِ تو سودی ببرم
من همین بس که از آتشکده دودی ببرم
آی سر کردهی در پردهی تنبور به دست
چار مضراب بزن یکسره بر هر چه که هست
پل نبستم که به آغوشِ تو سر بسپارم
پل شکستم که به رودِ تو قدم بگذارم
رود دریا شد و دریا به خیابان پیچید
اتوبوسی که نیامد سرِ میدان پیچید
زورقِ ساحلیام، اسکلهی تزیینی
دستِ بیرون زده از موجِ مرا میبینی؟
خطِ پُر حادثهام، منظرهی تو در تو
آه اگر باز شود در، تو نباشی آن سو
#احسان_افشاری
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
آه این بیشه قدمگاهِ کدامین شیر است
من کجا با که قراری ابدی داشتهام
درِ تابوتِ تو را پنجره انگاشتهام
کِی کلاه از سرم افتاد زمستان آمد
کِی دو تا ابر به هم خورد که باران آمد
من کجا دست به یالِ تو زدم سنگ شدم
کِی قلم دستِ تو افتاد که من رنگ شدم
چتر با یادِ تو ساییدم و باران آمد
با تو از بادنما گفتم و طوفان آمد
آمدی نعشِ غزلباخته را جان بدهی؟
جنگلِ سوخته را وعدهی باران بدهی؟
هر کجا راه زدم صورتِ او را دیدم
در خودم چاه زدم صورتِ او را دیدم
نم شدی، رود شدی، آتشِ نمرود شدی
آنورِ قوس ِ رصدخانهی من دود شدی
ایستادی خفه شد نایِ بیابانیِ من
راه رفتی عــرق افتاد به پیشانیِ من
خوشهی انگوری و انگور نمیدانی چیست
مو برآشفتی و منصور نمیدانی چیست
تو عسل میخوری و زندگیات شیرین است
مرگ در لانهی زنبور نمیدانی چیست
دختر اَبروی کماندارِ کمین کردهی من
سر جدا کردی و ساطور نمیدانی چیست؟
دختری کفش طلا گم شده در پیرهنم
داستانهای شما گم شده در پیرهنم
تا که شیر از شبِ نخجیر به من برگردد
چند آهوی رها گم شده در پیرهنم
یاوه میگویم و شاید که حقیقت دارد
چند وقتیست خدا گم شده در پیرهنم
من که در جنگلِ او طوطیِ سرگردانم
نسَبم را به کدام آینه برگردانم ؟
متولد شده در شعر، جنینی که تویی
نابِکارم، چه بکارم به زمینی که تویی
برفی و کوه برای تو نشیمنگاه است
آه اگر آب شود قلهنشینی که تویی
سرِ عقل آمدهام پا بگذارم بانو
سرِ زانوی خودم سر بگذارم بانو
من که باشم که از آغوشِ تو سودی ببرم
من همین بس که از آتشکده دودی ببرم
آی سر کردهی در پردهی تنبور به دست
چار مضراب بزن یکسره بر هر چه که هست
پل نبستم که به آغوشِ تو سر بسپارم
پل شکستم که به رودِ تو قدم بگذارم
رود دریا شد و دریا به خیابان پیچید
اتوبوسی که نیامد سرِ میدان پیچید
زورقِ ساحلیام، اسکلهی تزیینی
دستِ بیرون زده از موجِ مرا میبینی؟
خطِ پُر حادثهام، منظرهی تو در تو
آه اگر باز شود در، تو نباشی آن سو
#احسان_افشاری
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
👍15❤🔥7❤4
خوشم به وعده ی وصلت،به این وصال ِمحال
رسیدنم به تو گرچه هزار سال ِ محال
بهار؛ فصلِ غریبی ست بین من با تو
در این خزان - زدگی های ِ خشکسال ِ محال
چکیده های خودت را بریز بر سر من
و قطره - قطره بنوشانم از زلال ِ محال
نگاه می کُنمت، سیبی و چه باید کرد
برای این عطش ِ سیب های کال ِ محال
چه می شود که تو یک عمر سهم من باشی!
زهی تصور باطل ، زهی خیال ِ محال
مزن به حافظ شیرین سخن تفأل که
همیشه، سهم من از عشق ، بوده فال محال
فقط تکبر پرواز° مانده در قفسم
که زنده ام به همین شوق ِ احتمال ِ محال
ببین تصور روی تو ذهن شاعر را
کشانده سمت غزل های ایده آل محال
چه می کنی که لبم گُر گرفته از لبهات
تو می کشانی ام آخر به ابتذال محال
#طاهره_مقتدری
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
رسیدنم به تو گرچه هزار سال ِ محال
بهار؛ فصلِ غریبی ست بین من با تو
در این خزان - زدگی های ِ خشکسال ِ محال
چکیده های خودت را بریز بر سر من
و قطره - قطره بنوشانم از زلال ِ محال
نگاه می کُنمت، سیبی و چه باید کرد
برای این عطش ِ سیب های کال ِ محال
چه می شود که تو یک عمر سهم من باشی!
زهی تصور باطل ، زهی خیال ِ محال
مزن به حافظ شیرین سخن تفأل که
همیشه، سهم من از عشق ، بوده فال محال
فقط تکبر پرواز° مانده در قفسم
که زنده ام به همین شوق ِ احتمال ِ محال
ببین تصور روی تو ذهن شاعر را
کشانده سمت غزل های ایده آل محال
چه می کنی که لبم گُر گرفته از لبهات
تو می کشانی ام آخر به ابتذال محال
#طاهره_مقتدری
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
❤7👍4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امشب ز غمت میان خـ...ون خواهم خُفت
وز بستر عافیت برون خواهم خُفت
#موسیقی
#محمد_رضا_شجریان
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
وز بستر عافیت برون خواهم خُفت
#موسیقی
#محمد_رضا_شجریان
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
❤10👍3
من وامدار غصه ی یک رنج ناتمام
بانوی مهربان غزل های من ! سلام
من وامـــدار خاطــره ای عـاشقانه ام
شوری نشسته از نگهت در دلم مدام
من چشم های مست تورا (قهوه میخورم)
بر من حرام باد به جز تو... به من ! حرام
آهسته چشم های تو در من حلول کرد
فوّاره سان ، جوانه زد و بغض شد کلام...
می خواهمت، بنام تو سوگند اینکه باز
می یابد از نگاه تو ، این درد التیام
بانوی مهربان غزل های من ! ببین
من وامدار غصه ی یک رنج ناتمام
#امیر_نقدی_لنگرودی
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
بانوی مهربان غزل های من ! سلام
من وامـــدار خاطــره ای عـاشقانه ام
شوری نشسته از نگهت در دلم مدام
من چشم های مست تورا (قهوه میخورم)
بر من حرام باد به جز تو... به من ! حرام
آهسته چشم های تو در من حلول کرد
فوّاره سان ، جوانه زد و بغض شد کلام...
می خواهمت، بنام تو سوگند اینکه باز
می یابد از نگاه تو ، این درد التیام
بانوی مهربان غزل های من ! ببین
من وامدار غصه ی یک رنج ناتمام
#امیر_نقدی_لنگرودی
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
❤12👍6
عشق یعنی همه شب در دل و جانت باشد
مثلِ جان در تن و در روح و روانت باشد
سینه ات در هدفِ آتش عشقش سوزان
زخمِ عشقش به جگر تیرِ کمانت باشد
عشق یعنی همه تن پا بشوی تا کویش
شور وصلش به دلت، دردِ نهانت باشد
مثلِ آن برکه دلتنگ که ماهش رفته است
او نباشد، قفسی تار، مکانت باشد
عشق یعنی همه دم زیر لبت بشماری
کِی، کجا می گذرد، ردّ زمانت باشد
در سرت جز هوس عشق نباشد یعنی
در دلت آه جگرسوز نشانت باشد
عشق یعنی که ببوسی لب شورانگیزش
حی در خیر عمل، ذکر لبانت باشد
تا کند از سر کویت گذری، دلواپس
دائما ذکر دعا ورد زبانت باشد
عشق یعنی تو نیایی ز غمت می میرم
جان ز تن پر بزند گر که فغانت باشد
#الهام_حسینی_ابهری
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
مثلِ جان در تن و در روح و روانت باشد
سینه ات در هدفِ آتش عشقش سوزان
زخمِ عشقش به جگر تیرِ کمانت باشد
عشق یعنی همه تن پا بشوی تا کویش
شور وصلش به دلت، دردِ نهانت باشد
مثلِ آن برکه دلتنگ که ماهش رفته است
او نباشد، قفسی تار، مکانت باشد
عشق یعنی همه دم زیر لبت بشماری
کِی، کجا می گذرد، ردّ زمانت باشد
در سرت جز هوس عشق نباشد یعنی
در دلت آه جگرسوز نشانت باشد
عشق یعنی که ببوسی لب شورانگیزش
حی در خیر عمل، ذکر لبانت باشد
تا کند از سر کویت گذری، دلواپس
دائما ذکر دعا ورد زبانت باشد
عشق یعنی تو نیایی ز غمت می میرم
جان ز تن پر بزند گر که فغانت باشد
#الهام_حسینی_ابهری
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
👍6❤🔥5
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کفشهای پاشنه دارت رو کنار بگذار
از ایستادن های روی نوک پا نترس
مرا در آغوش بگیر حتی وقتی قهری
جیب های من مناسب دستهای تو در پاییز است
#فرهاد_بیاتی
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
از ایستادن های روی نوک پا نترس
مرا در آغوش بگیر حتی وقتی قهری
جیب های من مناسب دستهای تو در پاییز است
#فرهاد_بیاتی
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
❤10👍4