Telegram Web Link
شب فراق تو را روز وصل، پیدا نیست
عجب شبی، که در آن شب، امید فردا نیست

تطاول سر زلف تو و شبان دراز
چه داند، آنکه گرفتار بند و سودا نیست

غم ملامت دشمن، ز هر غمی بترست
مرا ملامت هجران دوست، پیدا نیست

پدر به دست خودم، توبه می‌دهد وین کار
به دست و پای من رند بی سر و پا نیست

خدنگ غمزه گذر می‌کند ز جوشن جان
اگر تو را، سپر صبر هست ما را نیست

من آن نیم، که ز راز تو دم زنم، چون نی
وگر رود سخن از ناله، ناله از ما نیست

تو راست، بر سر من جای تا سرم بر جاست
دریغ عمر عزیزم، که پای بر جا نیست

حدیث شوق، چو زلف دراز گشت، دراز
بجان دوست، که یک موی، زیر بالا نیست

خیال زلف و رخت، روز و شب برابر ماست
کجاست، نقش دهانت که هیچ پیدا نیست

من از طبیب، مداوای عشق پرسیدم
جواب داد، که سلمان به جز مدارا نیست

#سلمان_ساوجی
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
👍96
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان
کاین شب دراز باشد بر چشم پاسبانان...


#موسیقی
#سعدی
#محمد_رضا_شجریان
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
12👍12
مثل گلدانی کـــه از پروانگـــی بویی ندارد
دم به دم می سوزم از شمعی که سوسویی ندارد

هر نفس می میرم و می کوچم از شهری که آنجا
زیر سقف ســادگی هایش پرســـتویی ندارد

پیش دردم می نشینی، قصه می گویی از آدم
قصــه اویی که در آیینه مهــرویی ندارد

قصه کوه و عمو زنجیر باف و غول دریا
کودکی هایی که طعم خواب لولویی ندارد

قصــه پوشـــالی نا پهــلوانی هـــای او که
شیر بازوش اشکم و دم، یال و پهلویی ندارد

قهـرمانِ کوچه یِ ما ... راستش از تو چه پنهان
روی بازویش همین هایی که می گویی ندارد

باز با این حال او چشم و چراغ کوچه ماست
گر چه از آن روزها جز چشم بی سویی ندارد

قهــــرمانِ سـاده یِ بی ادعایِ کوچه یِ ما
دست و بازو داده در خون، زور بازویی ندارد

گل به گل گردیده ام پروانگی های تنش را
جز صدای سرفه این ویرانه کوکویی ندارد

گردبـــادِ  بی قرارِ  روزهایِ  خشم و آتش
مثـل آن دیروزهــــا دیگر هیاهویی ندارد

هر نفس می میرد و می کوچد از شهری که آنجا
زیر سقف سادگی هایش پرستویی ندارد

آخر این قصه تاریک است، حتی این غزل هم
مرگ ســـهراب دلم را  نوشدارویی ندارد

من به آتش می کشم خود را ولی در سطر آخر
یک نفر می سوزد از شمعی که سوسویی ندارد

#محمد_حسین_بهرامیان
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
7👍7😢1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‌‏ای روزگار! از چه کسی می‌توان گرفت
‌‏تاوان این جوانی از دست رفته را؟


#مجید_ترکابادی
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
😢7❤‍🔥4👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پاییز را دوست دارم…
ﭘﺎﯾﯿﺰ، ﺯﻣﺴﺘﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﺗﺐ ﮐﺮﺩﻩ!
ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﻟﺮﺯ ﮐﺮﺩﻩ!
ﺑﻐﻀﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﺭﺳﻮﺏ ﮐﺮﺩﻩ!
ﺣﺮﻓﯽ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ !
ﻣﻦ، ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺳﻮﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺩﺭ ﺗﺐ ﻭ ﻟﺮﺯ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﻢ!
ﯾﺎﺩﻡ ﺑﺎﺷﺪ؛ ﭘﺎﯾﯿﺰ ؛ ﻟﻪ ﻧﮑﻨﻢ؛ ﺑﺮﮔﻬﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﺑﺎﺭ ﻧﻔﺲ ﺍﺭﺯﺍﻧﯽ ﺍﻡ ﻣﯽ ﻛﺮﺩﻧﺪ …!!!


#ابی
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
👍2114
بی خداحافظی
جدا شدیم،

و من مثل کودکی بودم
که نبوسیده
دفن شد...


#ناشناس
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
😢1916❤‍🔥7👍4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها ...

#خسرو_شکیبایی
#فروغ_فرخزاد
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
17👍4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر پاییز نبود
هیچ اتفاق شاعرانه ای نمی افتاد
و من هیچ بهانه ای برای بوسیدن تو
در این شعر نداشتم ...

#بهرام_محمودی
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
13👍3😍2
در جوابِ دل بریدن ها، سکوتت پس چراست ؟
آرزومندم ولیکن راه خوشبختی کجاست ؟

می روم چون رود جاری سوی دریایی وسیع
سد راهم هست مردابی که از دریا جداست !

توی رویایی خیالی می زنم پر سویِ دوست
*گرچه می دانم بدون پر؛ سفر کردن خطاست!!*

هر که در این آرزوها دل به دنیا بسته است
عاقبت در حسرتی ، فهمیده دنیا بی وفاست

سویِ چشم و رنگِ موها را به یغما برده است
حیف و صد حسرت؛ برایم شادمانی را نخواست

پیله ی  دنیا  نمی خواهد  کمی  پروانگی
هر که این نخ ها گُشاید از تنش؛ بی شک رهاست

قطره ای بی رنگ هستم توی اقلیم وجود
رنگ دریا ، حاصلش پیوستنِ این قطره هاست

#مهشاد_محمدی_راد
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
👍177
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرا کمی بیشتر
دوست داشته باش ،
چرا که فکر میکنم
پایان غم انگیزی خواهم داشت...


#ناشناس
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
😢17👎5❤‍🔥43👍1
وقتی سه تار چشم تو ماهور می زند
بانو، دلم برای خودم شور می زند

آخر دل است، آجر و دیوار نیست که ...
با دیدن تو ــ یکدفه ــ ناجور می زند..‌.ا

ز آن زمان که دست مرا لمس کرده ای
دستم به رقص آمده تنبور می زند

از روی متن چهره به یکباره برندار ــ
روبند را، که چشم مرا نور می زند

این دیگر از قواعد بازی جداست که
بی بی ت روی شاه دلم سور می زند

#پوریا_سوری
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
14👍6❤‍🔥2
رسیدم با تو در دنیا به عشـــق و آرزوهــایم
به عشقت سبز و زیبا شد دوباره باز دنیایم

دلم گرم است و میدانم هوای عاشقی داری
شبی با مهر می ایی به شهر عشق و رویایم

ندارم غصه ای دیگر اسیر ظلمتی باشم
تویی در اسمان دل ،چراغ صبح فردایم

چو خون جاری شدی در تن ، چو روح تازه ای در من
نباشم از دلت غافل به هر جایی و هر جایم

تو را چون اشنا دیدم به راه عشق و شیـدایی
به دنبالت به هر جا با دوچشم بسته می ایم

#اسماعیل_حاج_علیان
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
9👍3❤‍🔥1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نامه آخرت به دستم رسید
بالاخره تونستی پستش کنی

خیلی پلا میونمون خراب شد
دیگه نمی تونی درستش کنی

جون به لبم رسید تا رامم بشی
چه جوری این شعله رو خاموش کنم

شاید ببخشمت ولی محاله
نامه آخرو فراموش کنم

نوشتی آسمونمون تموم شد
هرچی که بوده بینمون تموم شد

تو ساده رد شدی ولی جدایی
خیلی برای من گرون تموم شد

تو آسمون قلب من پریدن
یه ذره بال و پر می خواس نداشتی

به من نگو تقصیر سرنوشته
عاشق شدن جگر می خواس نداشتی

با این حساب حرفی دیگه نمونده
منم دیگه حرفامو جم می کنم

چندتا غزل میمونه چندتا نامه
اونم یه خاکی تو سرم میکنم

ازما گذشته اینو بشنو برو
که چوب حراج نزنی دلت رو

دل به کسی بده که وقتی میره
رژت رو پاک کنه نه ریملت رو

#شعر_خوانی
#حامد_عسکری
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
👍186👎3❤‍🔥1
وا می کنم با بوسه قرآن لبانت
تا بشنوم انا فتحنا از زبانت
 
مستی چشمان شما ذاتی ست یا نه
جام شراب افتاده توی سرمه دانت
 
بر تا موهایت بزن دستی که از شوق
دل می شود هر گوشه ای جامه درانت
 
شاید خدا قسمت کند روزی خصوصی
چشمم ملاقاتی کند با گیسوانت
 
من کهنه سربازی که مفقودالاثر شد
در نقشه ی جغرافیای بازوانت ...
 
 #هادی_باباقصابها
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
14👍3👎1
The Moon Thief /Maahdozdak
Shahyar Ghanbari
پای این خرابه‌ها دوست دارمت
تا نمیدونم کجا دوست دارمت


#شهیار_قنبری
#زن_زندگی_آزادی
#ماهدزدک
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
14👍10
قبل از تو دل، حال پریشان را نمی فهمید
بعد از تو حتی عشق، ایمان را نمی فهمید

این برگ های خشک فصل سرد دلتنگی
پاییز بود، عطر بهاران را نمی فهمید

تقدیر من ته مانده ی شعری کذایی بود
بی وزن و بی احساس، ارکان را نمی فهمید

دل، معنی افسانگی می داد پیش از تو
مفهومِ مسلک های رندان را نمی فهمید

هی طعنه میزد با کلنجار از تو می نالید
چون نسبت دریا و طوفان را نمی فهمید

رفتی ولی بعد از تو بی منطق شد این دل چون
حال خوش عطر گریبان را نمی فهمید

#فاطمه_قنواتی
#کافه_تنهایی
🎴 @cafe_tanhaee
12👍4
2025/07/14 03:01:19
Back to Top
HTML Embed Code: