Telegram Web Link
عده‌ای معتقدند رضایت‌مندی وقتی به دست می‌آید که هیچ نوع احساس دردناکی وجود نداشته باشد. کاش این‌طور بود، رضایت‌مندی به معنای ناپدید شدن احساسات ناخوشایند نیست، بلکه به این معناست که باید نوع رابطه‌مان را با آنها تغییر دهیم و برای واکنش به آنها روش جدیدی بیابیم که هنگام برانگیخته شدن احساسات بد و دردناک از زندگی در لحظه حال و هدفمند بازنمانیم.

راس هریس، از کتاب سیلی واقعیت، ترجمه علی صاحبی و مهدی اسکندری
هرچه فرد بیشتر جویای خوشی باشد، شادی بیشتر از او می‌گریزد. این دید باعث شد فرانکل بگوید: «نمی‌توان در پی شادی رفت، شادی از پی انسان می‌آید.» اَلِن واتس می‌گوید: «درست همان زمان که در جستجویش هستی، از دستش می‌دهی.» پس لذت هدف نهایی نیست بلکه پیامد جستجوی فرد برای معناست.

…هرچه بیشتر در پیِ لذت باشیم، بیشتر از ما می‌گریزد. فرانکل می‌گوید لذت محصول معناست و جستجوی فرد باید به سمت معنا هدایت شود. من معتقدم جستجوی معنا نیز به همین اندازه ضد و نقیض است: هرچه بیشتر با منطق و استدلال در جستجوی آن باشیم، کمتر می‌یابیمش، پرسش‌هایی که فرد در برابر معنا مطرح می‌کند، همواره از پاسخ‌ها بیشتر عمر می‌کنند.

اروین یالوم، از کتاب روان‌درمانی اگزیستانسیال، ترجمه سپیده حبیب
نخستین نکته‌ای را که در تلقی راجرز از شخصیت سالم باید پیش روی داشت، این است که شخصیت سالم روند است، نه حالت بودن، «مسیر است، نه مقصد».

تحقق خود پیش می‌رود، هیچ‌گاه پایان نمی‌پذیرد و وضعیتی ایستا ندارد. این هدف رو به آینده، فرد را به پیش می‌راند و همه جنبه‌های خود را دگرگون می‌سازد و می‌پروراند. راجرز در کتاب خود به نام درباره انسان شدن وصف دقیقی از ماهیت این روند دائمی به دست می‌دهد.

دومین نکته تحقق خود این است که روندی دشوار و گاه دردناک است. مستلزم آزمودن پیوسته و گسترش و انگیزش همه توانایی‌ها و استعدادهای شخص است. راجرز در این باره می‌نویسد: «تحقق خود، شهامت «بودن» و غوطه‌ور شدن در جریان زندگی است.» چنین انسانی در عواطف و تجربه‌های گوناگون بشری جذب و غرقه می‌شود و آنها را بسیار عمیق‌تر از کسی که از سلامت روان کمتری برخوردار است احساس می‌کند.

راجرز کسی را که به تحقق خود می‌پردازد، چون آدمی شادمان و خرسند یا حتی کسی که بیشتر مواقع خوشنود و خوشبخت است توصیف نمی‌کند. هرچند او است که این احساس‌ها را تجربه می‌کند. راجرز مانند آلپورت، نیک‌بختی را محصول فرعی تلاش برای تحقق خود می‌داند، چرا که خوشبختی به خودی خود هدف نیست. آنها که به تحقق خود می‌پردازند، از زندگی‌ای غنی، مبارزه‌جویانه و پرمعنا بهره‌مند می‌شوند، اما لزوما همیشه خوشحال و خندان نیستند.

سومین نکته این است که کسانی که به تحقق خود می‌پردازند، به راستی خودشان هستند. خود را پشت نقاب‌ها و صورتک‌ها پنهان نمی‌سازند و به آنچه نیستند، تظاهر نمی‌کنند یا در برابر بخشی از خود سپر نمی‌گیرند. پیرو تجویزهای رفتاری نمی‌شوند، هر لحظه به رنگی درنمی‌آیند و در اوضاع و شرایط مختلف شخصیت‌های متفاوت از خود نشان نمی‌دهند. از توقعات و ممنوعیت‌های تحمیلی جامعه یا پدر یا مادر خویش آزادند، این قاعده‌ها برای آنها کوچک است و این مراحل را پشت سر گذاشته‌اند.

به اعتقاد راجرز، کسانی که به تحقق خود می‌پردازند، با آداب و اصولی که دیگران وضع کرده‌اند زندگی نمی‌کنند. جهتی که بر می‌گزینند و رفتاری که از خود نشان می‌دهند، تنها توسط خودشان تعیین شده است. خودشان مالک شخصیت خود هستند و مستقل از هنجارهای تجویز شده دیگران عمل می‌کنند.

البته اینان آشکارا پرخاشگر و سرکش یا عمدا قراردادشکن نیستند تا قواعد جامعه و معیارهای پدران و مادرانشان را زیر پا بگذارند. می‌دانند که می‌توانند به عنوان فرد در چهارچوب وسیع مقررات و خط‌مشی‌های جامعه به عملکردشان بپردازند.

دوآن شولتز، از کتاب روانشناسی کمال، ترجمه گیتی خوشدل
شخصیت فرد چه تاثیری بر قابلیت متقاعد شدن او دارد؟ یک متغیر شخصیتی که وابستگی کاملی با قابلیت متقاعد شدن شخص دارد عزت‌نفس است. افرادی که خود را دست‌کم می‌گیرند، آسان‌تر تحت تاثیر پیامی متقاعدساز قرار می‌گیرند تا افرادی که درباره خود نظر مثبتی دارند. این کاملا معقول به نظر می‌آید چه اگر شخصی به خودش علاقه‌مند نباشد، ارزش زیادی هم برای عقاید خود قائل نیست. در نتیجه، اگر عقاید او مورد تردید قرار گیرند، ممکن است چندان هم بی‌میل نباشد که تسلیم شود. به خاطر بیاورید که مردم می‌خواهند افکار و اعمالشان درست باشد.

الیوت ارونسون، از کتاب روانشناسی اجتماعی، ترجمه حسین شُکرکُن
اگر انسان نتواند استعدادهای شخصی و بالقوه خود را به کار بیندازد تاثیرش بر جهانی که در آن به سر می‌برد محدود می‌شود و بیمار می‌گردد و جوهر و اصل و عصاره روان‌رنجوری در همین ناتوانی است.

وقتی شرایط خصمانه و ناموافق بیرونی و تضادهای درونی در گذشته و حال موجب متوقف شدن بروز و شکوفایی استعدادهای درونی و ذاتی انسان می‌شود، ناراحتی و بیمارگونگی روانی پیش می‌آید. به گفته ویلیام بلیک «لذت ازلی و فناناپذیر در توانمند بودن به انجام کار و برآوردن قصد و نیت است... کسی که می‌خواهد ولی عمل نمی‌کند به طاعون وجود مبتلا می‌شود.»

رولو می، از کتاب انسان در جستجوی خویشتن، ترجمه مهدی ثریا
خودپسندی و عشق به خود نه تنها به یک مفهوم نیستند، بلکه نقطه مقابل هم می‌باشند. خودپسند خود را کم دوست دارد نه زیاد و در حقیقت از خود بیزار است. این فقدان علاقه و توجه به خود، که فقط یکی از نشانه‌های عدم باروری است، شخص خودپسند را تهی و بی‌اثر می‌سازد.

وی لزوما ناشاد بوده و با نگرانی به زندگی می‌آویزد و خود راه رسیدن به خوشنودی‌ها را به خود می‌بندد. او به ظاهر زیاده از حد مراقب خویش است ولی عملا بیهوده کوشش دارد تا شکست خود را در راه مراقبت از «خود» حقیقی خویش بپوشاند.

فروید عقیده دارد که آدم خودپسند عاشق خویش است، گویی که عشق خود را از دیگران پس گرفته و به شخص خود معطوف داشته است. گرچه شخص خودپسند توانایی عشق‌ورزی به دیگران را ندارد، ولی توانایی عشق به خود را نیز فاقد است.

اریک فروم، از کتاب انسان برای خویشتن، ترجمه اکبر تبریزی
سوگیری تاییدی عبارت است از تمایل شما به پذیرش تنها آن دسته از اطلاعاتی که یکی از دیدگاه‌های موجود را تایید می‌کند. افراد اغلب دیدگاه های متناقض با باورهای تثبیت شده‌شان را نادیده می‌گیرند، این امر به نوعی از صافی گذراندن است یعنی توجه انتخابی به موضوع. شما خیلی راحت به رویدادهایی که با دید شما نسبت به خودتان و دنیای اطرافتان هماهنگی ندارد توجه نمی‌کنید یا آن را به خاطر نمی‌آورید.

ماتیو مک‌کی و پاتریک فانینگ، از کتاب زندانیان باور، ترجمه زهرا اندوز
مشكل در رابطه، مشكل در آميختگى تنهايى‌ست. فرد باید بیاموزد با دیگری رابطه برقرار کند بی‌آنکه با بدل شدن به بخشی از او، به آرزوی فرار از تنهایی پروبال بدهد. از سوی دیگر، باید بیاموزد با دیگری ارتباط برقرار کند بی‌آنکه او را تا سطح ابزاری برای دفاع در برابر تنهایی پایین بیاورد.

اروین یالوم، از کتاب روان‌درمانی اگزیستانسیال، ترجمه سپیده حبیب
نیل به خویشتن خود، به تنهایی «راه‌حل» مشکل نیست، بلکه فقط راه تازه‌ای است که در آن ژرفا، اوج، وسعت و میدان دید بیشتری برای تجربه احساسات فرد به وجود می‌آید. فرد بیش از پیش به احساسی از بی‌همتایی دست می‌یابد، و در نتیجه بیشتر از گذشته احساس تنهایی می‌کند. اما در این حال او چنان به واقعیت وجود خویشتن دست یافته است که روابطش با دیگران کیفیت ساختگی خود را از دست می‌دهد؛ عمیق‌تر و قانع‌تر می‌شود و در هرگونه ارتباطی که با فرد دیگری برقرار می‌کند، به جوهر واقعی ارتباط دست می‌یابد.

کارل راجرز، از کتاب هنر انسان شدن، ترجمه مهین میلانی
تنهایی مقطعی، که در طول زندگی ممکن است چندین بار تجربه‌اش کنیم و از آن خلاص شویم -دانشگاه رفتن در شهری دیگر، تغییر شغل، طلاق گرفتن- می‌تواند زمینه را برای رشد شخصی فراهم کند و راهی باشد برای اینکه ببینیم از ارتباطمان با دیگران چه می‌خواهیم؛ و البته چه نمی‌خواهیم، چرا که احساس تنهایی در میان جمع یا با فردی بی‌تفاوت و بی‌عاطفه چنان خلایی در وجود انسان ایجاد می‌کند که هیچ‌کس تمایل ندارد تجربه‌اش کند. تنهایی می‌تواند انتخابی شخصی باشد، همدم زندگی‌مان باشد نه سایه‌ای سنگین بر آن.

فی آلبرتی، از کتاب سرگذشت تنهایی، ترجمه اکرم رضایی بایندر
این کانال برای آن مادرانی که به سلامت روان کودک خود اهمیت می‌دهند.
@kodakanegi
اغلب از مراجعان حتی آنهایی که با تشخیص یک بیماری وخیم زندگی می‌کنند، شنیده‌ام که می‌گویند تجربه ابتلا به سرطان باعث شده است که زندگی را بهتر زندگی کنند.

مراجعان می‌توانند از طریق درمان سوال‌ها و شرایط خود را بررسی کرده و با کمک مشاور، روابط‌شان را با دیگرانِ مهم و همچنین ارزش‌ها، باورها و پیش‌فرض‌هایی را که تاکنون زندگی‌شان را تحت تاثیر قرار داده است دوباره بررسی کنند. آنها ممکن است بیشتر به زندگی کردن در لحظه اکنون بپردازند و در روابط‌شان عشق بیشتری را ابراز نمایند.

من از گلوریا کسی که ۳۸ سال داشت، خواستم درباره نحوه‌ای که دوست داشت در مدت کوتاه زندگی‌اش زندگی کند بنویسد: او نوشت، اینکه به شما بگویند به زودی خواهید مرد، آن لحظه پایان راه نیست؛ اما (اگر بخواهید)، آغاز یک ماجرای بسیار قوی، هیجانی، آسیب‌زا و زیباست.

این تجربه منحصر به فرد است و اغلب به تنهایی در انزوا انجام می‌شود، اما من سعی دارم بهترین استفاده را از آن ببرم...  می‌خواهم شیمی‌درمانی شوم، همه لباس‌ها و کفش‌های درون کمدام را بپوشم و تجربه و دانشم را در اختیار افرادی قرار دهم که هنوز به جایی که من هستم نرسیده‌اند. می‌خواهم سعی کنم کارهایی را انجام دهم که مرا خوشحال می‌کند و به خانواده و دوستانم بیشتر عشق بورزم.

لورا بارنت، از کتاب وقتی مرگ وارد فضای درمانی می‌شود، ترجمه مجتبی دلیر، فرزانه رسانه
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حفره‌هایی که فریب می‌دهند!

The Black Hole
من افراد زیادی را می‌شناسم که از خود بیزارند و برای رفع آن می‌کوشند نظر مثبت دیگران را به خود جلب کنند. ولی این راه‌حل نادرست و در حکم تفویض اختیار به دیگران است. وظیفه شما این است که خود را همان‌طور که هستید بپذیرید و در جهت رشد خود بكوشيد، نه آنکه دنبال راهی برای مقبولیت یافتن نزد مردم باشید.

اروین یالوم، از کتاب وقتی نیچه گریست، ترجمه سپیده حبیب
همیشه فاصله عمیقی میان درک و احساسِ خودمان از خودمان و درک و احساس دیگران از ما وجود دارد و ما همیشه بر این تفاوت آگاه هستیم. ما در فکر خودمان، خودمان را به گونه‌ای درک و احساس می‌کنیم که هیچ شخص دیگری نمی‌تواند آن درک و احساس را نسبت به ما داشته باشد.

احساس تنهایی هم از همین قسم است، احساسی که اکثر آدم‌ها در اکثر اوقات به نوعی آن را رفع و رجوع می‌کنند، اما در ضمن احساسی است که می‌تواند بر دوش ما سنگینی کند. از این منظر احساس تنهایی چیزی نیست که اصولا در غیاب افراد دیگر رخ دهد، بلکه در حضور دیگرانی رخ می‌دهد که آدم احساس می‌کند با آنها بسیار فاصله دارد.

نیاز ما به دوستی و عشق بیانگر نیازمان به غلبه بر این دوری و فاصله است، بیانگر نیازمان به پیوند با دیگرانی که می‌توان گفت افکار و احساسات ما را درک می‌کند. آن هم نه فقط به این دلیل که ما آن افکار و احساسات را بیان کرده‌ایم، بلکه بیشتر به این دلیل که واقعا ما را می‌شناسند.

این دیگران لزومی ندارد حتما افکار و احساسات ما را تایید کنند، بلکه همین کافی است که بفهمند و بدانند که این افکار و احساسات از کجا نشات می گیرند و بداند این افکار و احساسات بیانی است از اینکه ما هستیم و جهان را چگونه در می‌یابیم. برای این منظور افراد باید باهم صمیمی باشند و صمیمی بودن اساسی‌ترین پلی است که می‌توان برای عبور از احساسِ تنهایی که همه عمر در معرضش هستیم، زد.

لارنس اسونسن، از کتاب فلسفه تنهایی، ترجمه خشایار دیهیمی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ترس‌هایی که نگران ما هستند!

Fears, Nata Metlukh
واقعیت مملو از یاس و نومیدی است. کافی است به اطرافتان نگاه کنید. اگر فرد به دقت نگاه کند، خواهد دید که رنج استثنا نیست؛ قاعده است.

و اتفاقا افراد جان‌رنجور عموما کسانی هستند که بسیار دقیق نگاه می‌کنند. آن‌ها چیزی را می‌فهمند که برخی از افراد سلیم‌الذهن‌تر در بین ما دوست دارند آن‌ها را نادیده بگیرند.

یعنی اینکه زندگی، هم زندگی انسانی و هم غیر آن، به واقع مقدر و محتوم به نظر می‌رسد.

جان کاگ، از کتاب جان‌های بیمار ذهن‌های سرحال، ترجمه مهدی نصراله‌زاده
اریک فروم، مسیر تکاملی عشق را از اوان کودکی پی‌جویی می‌کند، یعنی زمانی که فرد برای آنچه هست مورد عشق قرار می‌گیرد یا دقیق‌تر بگوییم به این دلیل که هست مورد عشق قرار می‌گیرد. بعدا بین هشت تا ده سالگی، عامل جدیدی به زندگی انسان پا می‌گذارد: آگاهی از اینکه فرد عشق را با فعالیت خود پدید می‌آرود.

وقتی فرد بر خودمداری غلبه می‌کند، نیاز دیگری به اندازه نیاز خودش اهمیت می‌یابد، و کم‌کم مفهوم عشق از «مورد عشق بودن» به «عشق ورزیدن» تغییر می‌کند.

فروم «مورد عشق بودن» را با وابستگی یکی می‌داند که در آن تا زمانی که فرد کوچک، درمانده یا خوب بماند، با «مورد عشق بودن» پاداش می‌گیرد. در حالی که «عشق ورزیدن» وضعیتی قدرتمندانه و موثر است. «عشق کودکانه از این قانون پیروی می‌کند که «دوست دارم چون دوستم دارند.»

قانون عشق بالغانه این است: «دوستم دارند چون دوست دارم. عشق رشدنیافته می‌ گوید: دوستت دارم چون به تو نیاز دارم. عشق بالغانه می‌گوید: به تو نیاز دارم چون دوستت دارم.»

اروین یالوم، از کتاب روان‌درمانی اگزیستانسیال، ترجمه سپیده حبیب
وضعی که به‌طور کلی با صراحت و گشودگی فرد در مواجهه با تجربه‌های درونی و بیرونی‌اش رابطه نزدیک دارد، صراحت و بی‌تکلفی او نسبت به دیگران و پذیرش نامشروط آنان است. اگر مراجع بتواند تجارب خود را بپذیرد تجارب دیگران را نیز می‌تواند بپذیرد. بر این اساس، او هم تجربه خود و هم تجربه دیگران را همان طور که وجود دارند، درک می‌کند و می‌پذیرد.

باز هم گفته مزلو را درباره تحقق بخشیدن به خویشتن خود نقل می‌کنم، «هیچ‌کس آب را به علت رطوبت آن و صخره را به دلیل صلابت و سختی آن سرزنش نمی‌کند... فردی که می‌خواهد خویشتن خود را تحقق بخشد، به طبیعت انسان هم در وجود خود و هم در وجود دیگران، آن‌گونه می‌نگرد که کودکی بی‌ریا و معصوم با چشمان باز و خطاپوش خود به دنیا نگاه می‌کند. یعنی بدان گونه که تنها دریابد چه چیزی در شرف وقوع است، بدون آن که بخواهد درباره آن بحث کند یا بخواهد که دنیا چیزی جز آن که هست باشد.»

کارل راجرز، از کتاب هنر انسان شدن، ترجمه مهین میلانی
اگر انسان به شیوه‌های مختلف در برپایی جهان، آزاد نباشد، مسئولیت معنایی نخواهد داشت. جهان رخدادپذیر است؛ همه‌چیز می‌توانست به‌شکلی متفاوت آفریده شود. برداشت سارتر از آزادی فراگیر و ژرف است: انسان نه‌تنها آزاد است، بلکه محکوم به آزادی است. به‌علاوه، مفهوم آزادی فراتر از مسئول بودن در برابر دنیا (به معنای آکندن دنیا از اهمیت) است: علاوه بر آن، فرد کاملا در برابر زندگی خویش مسئول است، نه فقط در برابر اعمال خود، بلکه در برابر کوتاهی هایش هم مسئولیت دارد.

اروین یالوم، از کتاب روان‌درمانی اگزیستانسیال، ترجمه سپیده حبیب
2025/07/14 03:10:42
Back to Top
HTML Embed Code: