This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رهایت نمیکنم مگر از قصد مرا گم کنی🤍 :
دیشب که نام تو را بردم و ستارهها
دستهایشان را به من دادند
تا روی کهکشان قدم بزنم،
ماه به احترام دوست داشتنت
از پیش پایم بلند شد و پیشانیام را بوسید.
بعد توی گوشم گفت سلامش را برسانم
و بگویم اگر میدانستی
روشنایی هلال چشمهات دلیل خجالت و
پنهان شدنش پشت ابرهاست
با مهربانیای که از تو سراغ دارد
کمتر به آسمان نگاه میکردی👫🏻🤍🫀
#سیدطهصداقت
دیشب که نام تو را بردم و ستارهها
دستهایشان را به من دادند
تا روی کهکشان قدم بزنم،
ماه به احترام دوست داشتنت
از پیش پایم بلند شد و پیشانیام را بوسید.
بعد توی گوشم گفت سلامش را برسانم
و بگویم اگر میدانستی
روشنایی هلال چشمهات دلیل خجالت و
پنهان شدنش پشت ابرهاست
با مهربانیای که از تو سراغ دارد
کمتر به آسمان نگاه میکردی👫🏻🤍🫀
#سیدطهصداقت
نگذار کسی بداند ما چه جوری همدیگر را دوست داریم. نگذار کسی بفهمد عشق یعنی چی، خب؟ گفتم خب. گفت این چیزها فقط مال من و توست، خب؟ گفتم خب. بندبند انگشتهام را میبوسید و میگفت خب؟ و من فقط نگاهش میکردم. اینهمه قشنگی کجای خلقت پنهان شده بود که حالا یکباره همهاش بریزد توی بغلم؟ صداش نور بود، نگاهش نور بود، حضورش نور بود. میترسیدم یکوقت پلک بزنم نباشد، میترسیدم تنهام بگذارد برود و من توی تاریکی گم شوم. میترسیدم. گفت به هیشکی نگو! خب؟ گفتم خب. از خواب که پریدم تمام صورتم خیس بود. دلم پنجره نمیخواست، سایههای درخت نمیخواست، گوشواره نمیخواست، صدای سورملینا میخواست که توی سینهام میسوخت، مثل آتش که حجم اتاق را پر کرده بود. تب داشتم. دلم آب یخ میخواست. گفتم یه قرص تببر داری؟ جوابم را نداد. توی بغلم خوابش برده بود. دست به موهاش کشیدم گفتم عزیزم، عزیزم.🩵☁️
•عباس معروفی
•عباس معروفی
من تو را مثل آخرين روز هفته، مثل پنج دقيقه خواب بيشتر، مثل يک صبحانهى دورهمى، مثل بوى سنگک داغ، دوست دارم. من تو را مثل يک فنجان چاى دنج و گرم، مثل يک صندلى كنار شومينه، مثل يک كلبهى چوبى در دل جنگل، دوست دارم. من تو را مثل خوابيدن زير نور ستارهها، مثل لبخند زدن به يک كودک، مثل قدم زدن در زير باران، دوست دارم. من تو را مثل يک مادر، مثل يک پدر، مثل يک خانواده، دوست دارم. من تمام اينها را، در كنار تو دوست دارم.🤍☁️
لعنتی را دوست دارم
مثل یک استکان چای کمر باریک است
نزدیکش که میشوم...
عطرش مثل دارچین توی سرم میپیچد!
توی چشم هایش زل میزنم و دستش را میگیرم
عطر هل ، هولم میکند!
و میبوسمش، میبوسمش ...
شیرین مثل نبات!
پس...
الکی نیست؛
خستگی هایم را دور میریزی!
معجون زیبای دوست داشتنی ام♥️💍🙂
#حامد_نیازی
لعنتی را دوست دارم
مثل یک استکان چای کمر باریک است
نزدیکش که میشوم...
عطرش مثل دارچین توی سرم میپیچد!
توی چشم هایش زل میزنم و دستش را میگیرم
عطر هل ، هولم میکند!
و میبوسمش، میبوسمش ...
شیرین مثل نبات!
پس...
الکی نیست؛
خستگی هایم را دور میریزی!
معجون زیبای دوست داشتنی ام♥️💍🙂
#حامد_نیازی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نوشته بود دعوا و ناراحتی توی زندگی مشترک
یه چیز عادیه و ممکنه هزاران بار پیش بیاد
ولی چیزی که مهمه و باعث میشه یه زندگی مشترک
حفظ بشه اینه که اون بحث و اون دعوا رو بعد از یه مدت کوتاهی
بشینیم راجبش حرف بزنیم و حلش کنیم و نزاریم تبدیل به یک
کینه و نفرت بشه که بعدش قرار باشه منجر به جدایی بشه ..✨👌🏻🤍
یه چیز عادیه و ممکنه هزاران بار پیش بیاد
ولی چیزی که مهمه و باعث میشه یه زندگی مشترک
حفظ بشه اینه که اون بحث و اون دعوا رو بعد از یه مدت کوتاهی
بشینیم راجبش حرف بزنیم و حلش کنیم و نزاریم تبدیل به یک
کینه و نفرت بشه که بعدش قرار باشه منجر به جدایی بشه ..✨👌🏻🤍
چقدر دوست دارم
دست های مردانه ات را
که دست های کوچکم را
در آن جا میدهی و نوازش میکنی
تا بفهمم تو کنارم هستی
و من تکیه گاهی مطمئن دارم👫🏻♥️🧿💕
دست های مردانه ات را
که دست های کوچکم را
در آن جا میدهی و نوازش میکنی
تا بفهمم تو کنارم هستی
و من تکیه گاهی مطمئن دارم👫🏻♥️🧿💕
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و من در دوست داشتنت زیاده روی میکنم ..🤍🫂