۹۷ سال پیش، لوئیز بروکس سیگار لوئیز بروکس رو روشن میکنه.
عکس برای فیلم "Beggars of Life" مونتاژ شده که بروکس توی این فیلم نقش زنی رو بازی میکنه که برای فرار از دست پلیس، لباس مردانه میپوشه.
© Louise Brooks. Beggars of Life (1928). by Eugene Robert Richee
عکس برای فیلم "Beggars of Life" مونتاژ شده که بروکس توی این فیلم نقش زنی رو بازی میکنه که برای فرار از دست پلیس، لباس مردانه میپوشه.
© Louise Brooks. Beggars of Life (1928). by Eugene Robert Richee
«نبرد گوز»
یک ایماکی (طومار روایت افقی ژاپنی) طنز ۱۰ متریه با موضوع نبرد به وسیلهی گوز.
از یک هنرمند ناشناس در اواسط قرن نوزدهم میلادی.
طومار از راست به چپه. جایی که مردانی با رتبههای مختلف (کلاههای سیاه نشوندهنده مقامهای درباری و بقیه افراد از طبقه عامهان) خبر یک نبرد گوز رو پخش میکنن. بعد چند مرد مشغول خوردن غذایی میشن که احتمالا باد معدهی بیشتری بتونن تولید کنن و...
این طومار رو با کیفیت بالا از [اینجا] دانلود کنید.
He-gassen, Fart Battle, 1846.
یک ایماکی (طومار روایت افقی ژاپنی) طنز ۱۰ متریه با موضوع نبرد به وسیلهی گوز.
از یک هنرمند ناشناس در اواسط قرن نوزدهم میلادی.
طومار از راست به چپه. جایی که مردانی با رتبههای مختلف (کلاههای سیاه نشوندهنده مقامهای درباری و بقیه افراد از طبقه عامهان) خبر یک نبرد گوز رو پخش میکنن. بعد چند مرد مشغول خوردن غذایی میشن که احتمالا باد معدهی بیشتری بتونن تولید کنن و...
این طومار رو با کیفیت بالا از [اینجا] دانلود کنید.
He-gassen, Fart Battle, 1846.
تنها علت شوربختی انسان این است که نمیداند چگونه باید در جای خویش آرام گیرد.
سرگرمی
گاه زمانی که دربارهی اعمال مختلف انسانی میاندیشم، خطرات و مشکلاتی که در محکمه یا در جنگ روی میدهد، اینکه باعث برافروختن نزاعها و مصایب میشود، جسورانه دست به اعمال تبهکارانهای میزند و امثالهم، به این گفته میرسم که: تنها علت شوربختی انسان این است که نمیداند چگونه باید در جای خویش آرام گیرد. مردی که به اندازه تأمین نیازهای خویش داراست، اگر بر این امر آگاه باشد که چگونه باید در خانهاش مانده و از آن لذت ببرد، هیچگاه آنجا را به مقصد دریا یا سرزمینهای دور ترک نخواهد کرد. مردان اگر میتوانستند زندگی در شهرشان را تاب بیاورند، هیچگاه اینهمه مدت را در اردوگاهها نمیگذراندند و تنها علت سرگرمیهای بیهوده و در پی دوستان روانهشدنشان به جهت این است که نمیدانند چگونه باید از ماندن در خانه لذت ببرند.
***
آنچه مردم میخواهند، نه یک زندگی آرام است که در آن به وضعیت اندوهناک خویش فکر کنند، و نه خطرات جنگ، نه مسئولیتهای اداری، بلکه آنچه باب میل ایشان است هیجانی است که ذهنشان را به خود مشغول داشته و از فکر به شرایط خویش منحرف نماید. به همین دلیل است که خودِ شکارکردن را بیشتر از صید دوست داریم.
***
تمام زندگانی ما بر این طریق میگذرد: در مبارزه علیه موانع مشخصی به دنبال آرامش هستیم، و هنگامی که آرامش به سراغمان میآید، پس از اندک مدتی غیر قابل تحمل میشود زیرا ایجاد کسالت مینماید؛ [در این صورت] باید از آن اجتناب ورزیده و طالب هیجان شویم.
***
آدمی حسب سرشت و طبیعت خویش چنان ناشادمان است که حتی به هنگامی که عاملی برای کسالت وجود ندارد باز هم کسل و ملول است، و چنان پوچ و تهی است که به هنگام وجود هزار و یک دلیل بر ملالت و کسالت، جزئیترین کارها بهمانند ضربهزدن به یک توپ با چوب بیلیارد، کافی است تا او را از این حالت خلاصی بخشد.
[سعادت بشری، بلز پاسکال، ترجمهی مرضیه خسروی، ص ۵۱]
سرگرمی
گاه زمانی که دربارهی اعمال مختلف انسانی میاندیشم، خطرات و مشکلاتی که در محکمه یا در جنگ روی میدهد، اینکه باعث برافروختن نزاعها و مصایب میشود، جسورانه دست به اعمال تبهکارانهای میزند و امثالهم، به این گفته میرسم که: تنها علت شوربختی انسان این است که نمیداند چگونه باید در جای خویش آرام گیرد. مردی که به اندازه تأمین نیازهای خویش داراست، اگر بر این امر آگاه باشد که چگونه باید در خانهاش مانده و از آن لذت ببرد، هیچگاه آنجا را به مقصد دریا یا سرزمینهای دور ترک نخواهد کرد. مردان اگر میتوانستند زندگی در شهرشان را تاب بیاورند، هیچگاه اینهمه مدت را در اردوگاهها نمیگذراندند و تنها علت سرگرمیهای بیهوده و در پی دوستان روانهشدنشان به جهت این است که نمیدانند چگونه باید از ماندن در خانه لذت ببرند.
***
آنچه مردم میخواهند، نه یک زندگی آرام است که در آن به وضعیت اندوهناک خویش فکر کنند، و نه خطرات جنگ، نه مسئولیتهای اداری، بلکه آنچه باب میل ایشان است هیجانی است که ذهنشان را به خود مشغول داشته و از فکر به شرایط خویش منحرف نماید. به همین دلیل است که خودِ شکارکردن را بیشتر از صید دوست داریم.
***
تمام زندگانی ما بر این طریق میگذرد: در مبارزه علیه موانع مشخصی به دنبال آرامش هستیم، و هنگامی که آرامش به سراغمان میآید، پس از اندک مدتی غیر قابل تحمل میشود زیرا ایجاد کسالت مینماید؛ [در این صورت] باید از آن اجتناب ورزیده و طالب هیجان شویم.
***
آدمی حسب سرشت و طبیعت خویش چنان ناشادمان است که حتی به هنگامی که عاملی برای کسالت وجود ندارد باز هم کسل و ملول است، و چنان پوچ و تهی است که به هنگام وجود هزار و یک دلیل بر ملالت و کسالت، جزئیترین کارها بهمانند ضربهزدن به یک توپ با چوب بیلیارد، کافی است تا او را از این حالت خلاصی بخشد.
[سعادت بشری، بلز پاسکال، ترجمهی مرضیه خسروی، ص ۵۱]
1
تو فیلم «کوایدان» دو سه جا شخصیتها اینجوری خوابیدن. بادبزن رو جلوی صورتشون گرفتن تا نور به چشمشون نزنه.
Kwaidan (1964)
dir. Masaki Kobayashi
Kwaidan (1964)
dir. Masaki Kobayashi
ای بمبهای مهربان، بیایید و بر «اسلاو» ببارید!
اینجا دیگر برای انسانها جای مناسبی نیست،
علفی برای چریدنِ یک گاو هم پیدا نیست.
ای مرگ، بر سرشان هجوم آور!
بیایید ای بمبها و متلاشی کنید
آن غذاخوریهای روشنِ مجهز به تهویه مطبوع را،
میوهی کنسروی، گوشت کنسروی، شیر کنسروی، لوبیای کنسروی،
ذهنهای کنسروی، نَفَسهای کنسروی.
[اسلاو، جان بتیمن، ۱۹۳۷]
معماری اکسپرسیونیستی آجری کارخانهی سیگار ریمتسما در آلمان، ۱۰۰ سال پیش. معمارش فریتس هوگر، هنرمند عضو حزب نازی بود.
با این وجود، سبکش با سلیقهی رسمی نازیها (که بیشتر نئوکلاسیک بود) همخونی نداشت و به همین دلیل، بعد از ۱۹۳۳ پروژههای مهم و کارهای بزرگ دولتی رو کمتر بهش دادن.
© Reemtsma Cigarette Factory, 1920s. by Fritz Höger
با این وجود، سبکش با سلیقهی رسمی نازیها (که بیشتر نئوکلاسیک بود) همخونی نداشت و به همین دلیل، بعد از ۱۹۳۳ پروژههای مهم و کارهای بزرگ دولتی رو کمتر بهش دادن.
© Reemtsma Cigarette Factory, 1920s. by Fritz Höger
20
The Catcher in the Rye
تیتیوس یکی دیگه از اساطیر یونانه که مجازاتی شبیه به پرومته نصیبش میشه؛ به عمیقترین نقطهی دنیای مردگان (تارتاروس) تبعید میشه. هرروز یک عقاب میاد جگرش رو میخوره و شب دوباره جگر از نو رشد میکنه و این تا ابد ادامه داره. زئوس که هرا همسرش بود، در اساطیر یونان…
هر روز شروعی تازهست.
صبح آدینهتون بخیر.
صبح آدینهتون بخیر.
آن روز صبح در سلاخخانه، حیواناتی را تماشا میکردم که روانهی قتلعامشان میکردند. تقریباً تمامشان در آخرین لحظه از جلورفتن سر باز میزدند. برای وادارکردنشان به این کار، شخصی به سُمهای عقبیشان ضربه میزد.
وقتی از خواب میپرم و توان مواجهشدن با عذابِ هر روزهی زمان را ندارم، اغلب این صحنه یادم میآید.
[آفوریسمهای زندگی، امیل چوران]
وقتی از خواب میپرم و توان مواجهشدن با عذابِ هر روزهی زمان را ندارم، اغلب این صحنه یادم میآید.
[آفوریسمهای زندگی، امیل چوران]
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بخوابیم که فردا باید زود بیدار شیم.
Joan Crawford
No More Ladies (1935)
dir. Edward H. Griffith
Joan Crawford
No More Ladies (1935)
dir. Edward H. Griffith
1
The Catcher in the Rye
خروسِ بیمحل، قسمت چهارم © Suzuki Harunobu - Liefdespaar en kind, 1768.
© Kawanabe Kyōsai. 1871-89.
چشمان تیزبین و دستان پرکار، روایتی جذاب میان چهرههایی ظاهراً آرام خلق میکنند؛
یک زن سالخوردهی «روما» (که در گذشته با اصطلاح تحقیرآمیز «کولی» شناخته میشد) در حال خواندن فال مرد جوان است، در حالی که همدستان زیبای او از فرصت استفاده کرده و از وی دزدی میکنند.
© The Fortune-Teller, 1630s. by Georges de La Tour
پیلاتُس پرسید: «پس با عیسای معروف به مسیح چه کنم؟» همگی گفتند: «بر صلیبش کن!»... چون پیلاتُس دید که کوشش بیهوده است و حتی بیم شورش میرود، آب خواست و دستهای خود را در برابر مردم شست و گفت: «من از خون این مرد بَری هستم. خود دانید.»... آنگاه پیلاتُس، عیسی را تازیانه زده، سپرد تا بر صلیبش کِشند.
[متی ۲۷: ۲۲-۲۶]
لوئیس بونوئل:
نمونهی درخشانی از تصادفات تاریخساز در کتاب کوچک و سودمندی ارائه شده که به عقیده من چکیده نوعی فرهنگ فرانسوی است: زندگی پونتیوس پیلاتوس، نوشتهی روژه کایوا.
در این داستان نخست میخوانیم که پیلاتوس دلایل زیادی داشته که دستان خود را بشوید و مسیح را به دست جلادان بسپارد. از سویی مشاور سیاسی او تذکر میدهد که اگر مسیح زنده بماند، یهودیان آشوب بهپا خواهند کرد. از سوی دیگر یهودا هم خواهان قتل مسیح است تا وعدههای خداوند تحقق پیدا کند. حتی مردوخ، پیامبرِ کلدانیها هم با قتل مسیح موافق است، زیرا او که پیغمبر است و از آینده اطلاع دارد، از رشته طولانی حوادثی که پس از مرگ مسیح روی خواهد داد، باخبر است. اما پیلاتوس که دوستدار صداقت و عدالت است، در برابر تمام این فشارها مقاومت میکند، و پس از یک شب بیخوابی، تصمیم میگیرد که مسیح مصلوب نشود. مسیح آزاد میشود و مورد استقبال پرشور یاران و هوادارانش قرار میگیرد. او زنده میماند، به نشر تعالیم خود ادامه میدهد و سرانجام در سنین پیری فوت میکند. او به جرگهی قدیسان و اولیا میپیوندد و تا یکی دو قرن مؤمنان به زیارت قبرش میروند، و بعد به تدریخ فراموش میشود. و تاریخ جهان هم البته سیر دیگری پیدا میکند.
این کتاب مدت مدیدی ذهن مرا مشغول کرده بود. دقیقا میدانم که بنا به جبر تاریخ یا به حکم مشیت بالغه الهی، پیلاتوس چارهای جز این نداشته که دست خود را بشوید و به مرگ مسیح حکم بدهد؛ اما فکر میکنم که او در عین حال میتوانسته دست خود را نشوید. یعنی اگر تنها یک لحظه آن آفتابه و لگن را کنار زده بود، تمام تاریخ دنیا عوض میشد. این تصادفی محض بود که او دستان خود را بشوید و من – مثل کایوا – هیچ ضرورتی در این عمل نمیبینم.
[با آخرین نفسهایم، ترجمهی علی امینی نجفی]
قتلگاه
© The Murder House, 1940. by Lucian Freud
فروید این طراحیها را در اولین زمستان جنگ جهانی دوم، زمانی که ۱۷ ساله بود، کشید. اکثر آنها در کَپِل کِریگ در ولز کشیده شدند؛ جایی که فروید به همراه دوستش از دانشکده هنر، دیوید کنتیش، و شاعری به نام استیون اسپندر، اتاقی را در خانه یک معدنچی بازنشسته اجاره کرده بود. فروید روزهایش را به نقاشی و شبهایش را در کنار کنتیش و اسپندر که مشغول کار بودند، زیر نور چراغ به طراحی میپرداخت.
© The Murder House, 1940. by Lucian Freud
The Catcher in the Rye
قتلگاه فروید این طراحیها را در اولین زمستان جنگ جهانی دوم، زمانی که ۱۷ ساله بود، کشید. اکثر آنها در کَپِل کِریگ در ولز کشیده شدند؛ جایی که فروید به همراه دوستش از دانشکده هنر، دیوید کنتیش، و شاعری به نام استیون اسپندر، اتاقی را در خانه یک معدنچی بازنشسته…
© Couple at Table, 1940. by Lucian Freud
© The Last Judgment and the Mass of Saint Gregory, 1500-20. by Mestre da Família Artés