Telegram Web Link
کابوس‌های کودکان اغلب ناشی از اضطراب‌های روزانه آنهاست. کودکی نوپا ممکن است اضطراب جدایی از شما را داشته باشد، کودکی سه ساله ممکن است اضطراب آموزش توالت رفتن و کودک بزرگ‌تر ممکن است اضطراب امیال پرخاشگرانه یا جنسی را داشته باشد. قلدری در مدرسه، جدایی والدین یا عزادار شدن نیز از دلایل بروز کابوس‌ها هستند.

هنگامی که کودکی کابوس می‌بیند، ضروری است والدین تسکین و آرامش زیادی به او بدهند. در این مواقع چراغ‌ها را به مدت پنج دقیقه روشن کنید یا برای مدت کوتاهی کنار او دراز بکشید. با این وجود، چراغ‌های اتاق را روشن نگذاشته و تمام مدت شب را با او نگذرانید زیرا کودک باید بداند که اتفاق بدی نخواهد افتاد. به او اطمینان دهید که کابوس تمام شده و آنها سلامت خواهند بود.

می‌توانید در اتاق کودک را باز بگذارید یا چراغی را در راهرو روشن نگه داشته یا از چراغ خواب استفاده کنید. در طول روز به دنبال علت اضطراب فرزند خود باشید. هنگامی که علت را یافتید، سعی کنید درباره آن با جزئیات گفتگو کنید. از قراردادن کودک در معرض برنامه‌های تلویزیونی خشن یا ترسناک یا فیلم‌ها، بازی‌های رایانه‌ای یا کتاب‌هایی از این دست خودداری کنید زیرا ترس‌های ناشی از این مسائل به کابوس‌ها تسری می‌یابند.

فِی کارلیسِل، از کتاب روانشناسی برای والدین، ترجمه فریده فتوحی

👶 @childrentherapy
1
بر اساس پژوهش ویگوتسکی در زمینه آموزش، در عین حال که کودکان نیاز دارند به جای دریافت مستقیم اطلاعات فعالانه در امر آموزش مشارکت کرده و بیاموزند، معلمان نیز می‌بایست آنها را در رسیدن به سطوح بالاتر ادراک یاری کنند.

همچنین پیش از آموزش یک مفهوم به کودکان لازم نیست صبر کنیم که کودکان به مرحله مشخصی از رشد ذهنی دست یابند. برای مثال، معلمان می‌توانند مفهومی پیچیده را به بخش‌های کوچک‌تر تقسیم کنند تا کودک بتواند آن را درک کند. همسالان و کودکان بزرگتر نیز می‌توانند در یادگیری کودکان موثر باشند.

طبق یافته‌های یک پژوهش، هنگامی که کودکی مترقی به کودکی دیگر مطالبی را می‌آموزد که خود به تازگی آموخته است، می‌تواند بسیار موثر باشد؛ چراکه چنین کودکی از موانع درک آن مفهوم آگاهی دارد…

بنا بر تحقیقات انجام گرفته، کودکانی که با انجام کار گروهی و مداخله بزرگسالان مطالب را می‌آموزند، در مقایسه با کودکانی که خود به تنهایی به کشف امور می‌پردازند، یادگیری سریع‌تری دارند. با این حال، کودکان به جای دریافت منفعلانه اطلاعات، یقینا نیاز دارند در یادگیری خود مشارکت فعال داشته باشند.

فِی کارلیسِل، از کتاب روانشناسی برای والدین، ترجمه فریده فتوحی

👶 @childrentherapy
👍2
نکته‌ای که نباید از یاد ببرید این است که پدر و مادر نمی‌توانند افراد کاملی باشند، همان‌طور که فرزندتان هم موجود کاملی نیست. بعضی از والدین در مورد فوق‌العاده بودن فرزند خود زیاد صحبت می‌کنند، برای مثال می‌گویند بچه ما زودتر از حد معمول راه افتاده یا شروع به صحبت کرده است اما به این حرف‌ها اهمیت ندهید.

زیرا اگر از نزدیک به زندگی آنان نگاه کنید تازه متوجه مسائل و دردسرهای آنها خواهید شد. بهترین خانواده‌ها هم مسائل و دردسرهایی مربوط به خود را دارند و در حقیقت وجود مشکل در خانواده چندان حائز اهمیت نیست بلکه مسئله مهم و کلیدی چگونگی رفتار اعضای خانواده در برخورد با این مشکلات است.

جی فراست، از کتاب مادر کافی، ترجمه مهبد ابراهیمی
👶 @childrentherapy
👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نکته: «هیچکدام ازین علایم جز علایم اصلی اوتیسم نیست»
تشخیص زودهنگام علایم اوتیسم میتونه تأثیر زیادی روی درمان و مدیریت این اختلال داشته باشه. اگرچه این علائم الزاما به معنای اوتیسم نیستن، اما درصورت تکرار، بهتره بررسی بشن. اوتیسم معمولاً با رفتارهای تکراری و ارتباطات محدود شناخته میشه. برای مثال، بچه‌ها ممکنه پرش کنن، دستشون رو تکون بدن، یا اشیاء رو بچرخونن. همچنین، ممکنه به محیط اطرافشون توجه نکنن.
اهمیت تشخیص زودهنگام اینه که با شناسایی سریع، میتونیم از پیشرفت مشکلات جلوگیری کنیم و به بچه‌ها کمک کنیم. این کار نه تنها به بهبود زندگی خودشون کمک میکنه، بلکه خانواده‌ها رو هم در درک و مدیریت شرایط فرزندشون یاری میده. بنابراین، توجه به این علائم و رفتارها میتونه تفاوت زیادی تو زندگی بچه‌های مبتلا به اوتیسم و خانواده‌هاشون ایجاد کنه.

👶 @childrentherapy
👍1
بر اساس پژوهش ویگوتسکی در زمینه آموزش، در عین حال که کودکان نیاز دارند به جای دریافت مستقیم اطلاعات فعالانه در امر آموزش مشارکت کرده و بیاموزند، معلمان نیز می‌بایست آنها را در رسیدن به سطوح بالاتر ادراک یاری کنند.

همچنین پیش از آموزش یک مفهوم به کودکان لازم نیست صبر کنیم که کودکان به مرحله مشخصی از رشد ذهنی دست یابند. برای مثال، معلمان می‌توانند مفهومی پیچیده را به بخش‌های کوچک‌تر تقسیم کنند تا کودک بتواند آن را درک کند. همسالان و کودکان بزرگتر نیز می‌توانند در یادگیری کودکان موثر باشند.

طبق یافته‌های یک پژوهش، هنگامی که کودکی مترقی به کودکی دیگر مطالبی را می‌آموزد که خود به تازگی آموخته است، می‌تواند بسیار موثر باشد؛ چراکه چنین کودکی از موانع درک آن مفهوم آگاهی دارد…

بنا بر تحقیقات انجام گرفته، کودکانی که با انجام کار گروهی و مداخله بزرگسالان مطالب را می‌آموزند، در مقایسه با کودکانی که خود به تنهایی به کشف امور می‌پردازند، یادگیری سریع‌تری دارند. با این حال، کودکان به جای دریافت منفعلانه اطلاعات، یقینا نیاز دارند در یادگیری خود مشارکت فعال داشته باشند.

فِی کارلیسِل، از کتاب روانشناسی برای والدین، ترجمه فریده فتوحی

👶 @childrentherapy
همه ما دو زندگی موازی داریم: یکی همین زندگی کنونی‌مان و دیگری همان که حس می‌کنیم باید می‌داشتیم یا هنوز هم ممکن است داشته باشیمش. با وجود تمام تلاشی که صَرف زیستن در لحظه می‌کنیم، آن زندگیِ نازیسته به حضوری گریزناپذیر می‌ماند، به سایه‌ای که گویی قدم‌به‌قدم ما را دنبال می‌کند؛ و همین ممکن است تبدیل شود به داستان زندگی ما: مرثیه‌ای در سوگ نیازهای برآورده‌نشده و میل‌های قربانی‌شده. افسانه استعدادهایمان ما را افسون می‌کند؛ این افسانه که می‌توانیم چه‌جور آدمی شویم و چه‌ها کنیم. و این می‌تواند زندگی ما را به یک ناکامی همیشگی و بی‌پایان تبدیل کند.

آدام فیلیپس
از کتاب حسرت در ستایش زندگی نازیسته
ترجمه میثم سامان‌پور

In the Distance, Shelby McQuilkin

👶 @childrentherapy
👏1
بعضی از کودکان ذاتا ممکن است منفعل باشند یا والدین حس فردیت کودکان را سرکوب کنند. وقتی حس فردیت و هویت شما مجال رشد پیدا نکند، پس آنگاه طبق انتظارات دیگران عمل می‌کنید. بنابراین پیرو و دنباله‌رو رسم و رسوم دیگران می‌شوید.

دنباله‌روی افراطی و بیمارگونه باعث می‌شود که افکار و علایق خودتان را دنبال نکنید. پس زمانی که در روابط اجتماعی قرار می‌گیرید، احساس می‌کنید هیچ حرفی برای گفتن ندارید. این احساس انفعال باعث می‌شود که به فکر خودتان نباشید.

جفری یانگ، از کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید، ترجمه حسن حمیدپور

👶 @childrentherapy
👏1
کودكان تحت تاثیر پدرانی هستند كه از نظر عاطفی حضور دارند، برای فرزندان خود ارزش قائل می‌شوند و در ناراحتی‌ها و نگرانی‌ها می‌توانند فرزندانشان را آرام کنند

اما در عوض پدرانی كه خشونت می‌وزند، عیب‌جو هستند، فرزند خود را تحقیر می‌كنند یا از نظر عاطفی سرد هستند می‌‌توانند به شدت به فرزند خود آسیب برسانند.

شواهد تحقیقاتی حاكی از آن است كه پدرهای علاقه‌مند به ویژه آنهایی كه از نظر عاطفی در دسترس هستند، در خوشبختی فرزندانشان نقش منحصر به فردی را ایفا می‌كنند.
👶 @childrentherapy
👏1
بنابر یکی از نظریه‌ها، وجود یا نبود پدر در سنین خردسالی، پدیده مهمی است که بر روند رشد جنسی افراد تاثیر می‌گذارد.

مطابق این نظریه، کودکانی که در پنج سال نخست زندگی‌شان از پدر محروم باشند، به این نتیجه می‌رسند که حمایت والدین همیشگی و پایدار نیست. همچنین، از نظر آنها، روابط صمیمانه افراد بزرگسال نیز موقتی و زودگذر است. این افراد معمولا زود به بلوغ جنسی می‌رسند روابط جنسی خود را در سنین پایین آغاز می‌کنند، و شرکای جنسی متعددی دارند - راهبردی که هدف آن، افزایش تعداد فرزندان است. ممکن است ویژگی‌های شخصیتی برون‌گرایی و تکانشی بودن هم با این شرایط همراه شوند و آن را سهولت بخشند. این افراد دیگران را غیرقابل اعتماد و روابط میان فردی را موقتی و گذرا می‌دانند. آنها فرصت‌طلبانی هستند که در روابط جنسی گذرای خود با دیگران، فقط به فکر منافع خودشان هستند.

برعکس، افرادی که در پنج سال نخست زندگی‌شان از موهبت پدری مهربان و فداکار برخوردارند دیدگاه کاملا متفاوتی در مورد دیگران پیدا می‌کنند. از نظر آنها، دیگران قابل اعتمادند و روابط میان فردی همیشگی و پایدارند. این تجارب محیطی اولیه افراد را به سمت داشتن همسری دائمی سوق می‌دهند. چنین افرادی دیر به بلوغ جنسی می‌رسند؛ روابط جنسی خود را در سنین بالاتری آغاز می‌کنند؛ در پی برقراری روابط بلندمدت و صمیمانه‌ای با دیگران هستند؛ و تعداد معدودی فرزند دارند که تمام هم و غم‌شان را صرف آنها می‌کنند.

شواهد تجربی چندی در تایید این نظریه وجود دارد، مثلا، شیوع بی‌بند و باری جنسی در میان فرزندان طلاق بیشتر از سایر کودکان است. افزون بر این، دخترانی که بدون پدر بزرگ می‌شوند، زودتر از دخترانی که پدر دارند، به بلوغ جنسی می‌رسند. البته، این یافته‌ها جنبه همبستگی دارند و نمی‌توان بر اساس آنها در مورد روابط علت و معلولی نتیجه‌گیری کرد.

رندی لارسن و دیوید باس
از کتاب روانشناسی شخصیت
ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران

👶 @childrentherapy
👏1
کودکان باید بدانند که والدین‌شان از آنها چه انتظاراتی دارند. اما این انتظارات نباید فراتر از توانمندی‌های کودکان باشند چون در غیر این صورت، کودکان از آنها پیروی نخواهند کرد.

والدین باید اهدافی را برای فرزندانشان تعیین کنند که دستیابی به آنها دشوار باشد و در عین حال آنها را در راه رسیدن به این اهداف یاری کنند و از ایشان حمایت به عمل بیاورند و در صورتی که به اهداف مذکور دست یافتند با دادن پاداش تشویق‌شان کنند. به نظر می‌رسد تجارب موفقیت‌آمیز مکرر، زمینه‌ساز افزایش نیاز به پیشرفت هستند.

برای نمونه، یادگرفتن حروف الفبا برای کودکان چهارساله کار دشوار و پرزحمتی است؛ والدین می‌توانند فرزند خردسال خود را به انجام این کار تشویق کنند، با شور و شوق شعر الفبا را به همراه او بخوانند و وقتی کودک برای اولین بار توانست به تنهایی این شعر را بخواند با تشویق او و در آغوش گرفتنش به وی پاداش دهند.

رندی لارسن و دیوید باس، از کتاب روانشناسی شخصیت، ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران

👶 @childrentherapy
👏1
از نگاه راجرز، همه کودکان از بدو تولد تمایل به عشق و محبت دارند و مایلند هم والدینشان و هم دیگران آنها را بپذیرند. او این نیاز ذاتی را تمایل به توجه مثبت نامید. والدین معمولا توجه مثبت‌شان را به شرایطی نظیر آنچه در جملات زیر می‌بینید مشروط می‌کنند:

«به من ثابت کن پسر خوبی هستی و در امتحانات نمرات عالی بگیر» و «خیلی دوست دارم در نمایش مدرسه نقش اول را بازی کنی.» یا مثلا والدین فرزندانشان را مجبور به ورزش کردن می‌کنند و باعث می‌شوند که آنها نه به‌خاطر علاقه شخصی، بلکه برای آنکه محبت و توجه مثبت والدین‌شان را به دست آورند ورزش کنند.

البته، اینکه والدین از فرزندان‌شان انتظاراتی داشته باشند چیز بدی نیست اما نباید عشق و محبت‌شان را به برآورده شدن آن انتظارات از سوی فرزندشان مشروط کنند.

شرایط و ملزوماتی که والدین یا دیگر افراد مهم در زندگی کودکان، توجه مثبت خود را به آنها مشروط می‌کنند، شرایط ارزشمندی نامیده می‌شوند. ممکن است تعیین چنین شرایطی سبب شود که کودک به جای پرداختن به کارهایی که باعث خوشحالی‌اش می‌شوند، تمام هم و غمش را صرف محقق ساختن این شرایط کند و برای آنکه بتواند محبت، احترام و توجه مثبت والدین و دیگر اشخاص مهم زندگی‌اش را جلب کند به شیوه ای خاص رفتار کند.

توجه مثبتی که بذل آن به تحقق شرایط خاصی وابسته باشد، توجه مثبت مشروط نامیده می‌شود. تمایلات و گرایش‌های شخصی کودکانی که با شرایط ارزشمندی متعددی مواجه می‌شوند به تدریج از بین می‌رود و تمام زندگی‌شان صرف تلاش برای جلب رضایت و خشنود ساختن دیگران می‌شود.

آنها به اشخاصی بدل می‌شوند که دیگران از ایشان انتظار دارند و درک و برداشتی که از خود دارند صرفا به ویژگی‌هایی محدود می‌گردد که از دید دیگران پنهان مانده‌اند. این کودکان از آرمان‌های اشخاص برخوردار از کارکرد کامل فاصله می‌گیرند و بیش از هر چیز به خشنود ساختن دیگران اهمیت می‌دهند. سوالی که آنها همواره از خودشان می‌پرسند این است که «دیگران چه فکر خواهند کرد؟ نه اینکه «من دوست دارم در این موقعیت چه کار کنم؟»

این کودکان وقتی بزرگ می‌شوند هم باز دل‌مشغول این هستند که دیگران درباره‌شان چه فکر می‌کنند. آنها عمدتا به خاطر جلب توجه و تایید دیگران کار می‌کنند نه به خاطر خودشان و برای دریافت توجه مثبت به دیگران وابسته‌اند و همواره در پی آناند که شرایط ارزشمندی لازم برای جلب این توجه مثبت را محقق سازند.

آنها ضعف‌ها و کاستی‌هایشان را پنهان می‌کنند و گاهی حتی خطاهایشان را نیز انکار می‌کنند و رفتارشان طوری است که هر کسی را غیر از خودشان خوشحال می‌کند و آنقدر سرگرم خشنود کردن دیگران می‌شوند که فراموش می‌کنند خودشان از زندگی چه می‌خواهند این افراد در زندگی مسیر خود را گم کرده‌اند و دیگر در جهت خودشکوفایی گام برنمی‌دارند.

چطور می‌توان از پیش آمدن چنین وضعیتی جلوگیری کرد؟ راجرز عقیده داشت که توجه مثبت والدین و اشخاص مهم زندگی نباید به هیچ چیز مشروط باشد و بذل آن باید بی‌هیچ قید و شرطی صورت گیرد. او این نوع توجه را توجه مثبت بی‌قید و شرط می‌نامید و معتقد بود که در این شرایط، والدین و اشخاص مهم زندگی کودک او را بی‌هیچ قید و شرطی می‌پذیرند و عملا به کودک نشان می‌دهند که او را به خاطر خودش دوست دارند.

والدین حتی هنگام تنبیه کردن یا نصیحت و راهنمایی کودک هم نباید از پذیرش بی‌قید و شرط او غافل شوند. مثلا وقتی کودک کار نادرستی انجام می‌دهد والدین می‌توانند ضمن تنبیه کردن او وی را مورد توجه مثبت بدون قید و شرط نیز قرار دهند: «کار بدی کردی ولی پسر بدی نیستی و من باز هم دوستت دارم؛ اما کاری که انجام دادی بد بود و دیگر نمی‌خواهم آن را تکرار کنی.»

رندی لارسن و دیوید باس، از کتاب روانشناسی شخصیت، ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران
👶 @childrentherapy
عشق والدین به یکدیگر باعث ایجاد عشق در فرزندان می‌‌شود ، هرچه شخص بیشتر عشق بورزد، بیشتر به روشی عاشقانه به فرزندان خود و یا به هر کس دیگری پاسخ می‌دهد.

کودکان محروم از دلبستگی عشق مادری، در ایجاد ارتباط لازم برای عشق به خود و باور اینکه دیگران دوستشان دارند و عشق به زندگی و زنده بودن ناتوان هستند. این کودکان، در بزرگسالی افرادی منزوی می‌شوند و اغلب رابطه‌ای خصمانه با دیگران دارند.

✍🏻اروین یالوم

👶 @childrentherapy
2025/07/13 14:17:32
Back to Top
HTML Embed Code: