| کاش بیحوصلگی هم یک انتخاب باشد |
این روزها در برخی از خانوادهها کودکان به اتاقشان میروند، در را به روی دیگران میبندند و وقتی والدین از آنان میخواهند تا به سایر اعضای خانواه محلق شوند با صورتی عبوس میگویند«حوصله ندارم». برخی از دختران و پسران که ملاقات ازدواج داشتهاند پس از قرارِ نخست، طرف مقابلشان را پسند نمیکنند چرا که او را حوصلهسربر و کسالتآور میدانند. ما به خانه بعضیها با اشتیاق میرویم و به خانه بعضیهای دیگر با اکراه، چون معتقدیم از در و دیوار بعضی از خانهها کسالت میبارد و فضایشان بسیار حوصلهسربر است. گویی حوصلهسربر بودن و حوصله نداشتن دارد جای خودش را در زندگی روزمره ما باز میکند.
در سالنهای انتظار تلویزیون میگذارند. در سالنهای انتظار مجله و روزنامه میگذارند، اغلب هم مجلاتی که موضوعشان زندگی است. حتی یکی از اقسام مبلها و صندلیهایی که در کارگاهها و کارخانهها تولید میشود صندلیهای انتظار است. این گمان وجود دارد که به هنگام انتظار، بیحوصلهگی به سراغ آدمها میآید و بیحوصلهگی، کُشنده است. گمان میشود که بیحوصلهگی میتواند انزجار ایجاد کند. بیحوصلهگی میتواند یأس بیافریند.
باید بین داشتن یا نداشتن حوصله(بیحوصلهگی)، که امری شخصی است با «حوصله سربربودن» تفکیک قائل شد. اولی برداشت ما درباره اوقات خودمان است. ما گاهی حوصله داریم و گاهی هم نداریم. معمولا این را خوب میدانیم. بیحوصلهگی معمولاً وضعیت مثبتی تلقی نمیشود. دوست داریم از شرش خلاص شویم. دوست داریم دست از سرمان بردارد. قابل تأمل آنکه، بیحوصلهگی فقط شامل موقعیتی نیست که کاری برای انجام نداریم. کاری که سخت در حال انجامش هستیم هم میتواند کسالتآور شود و بیحوصلهمان کند. ما همچنان که مشغول انجام آن هستیم با بیحوصلهگی دست و پنجه نرم میکنیم. کارمند پرمشغلۀ بانک هم ممکن است احساس بیحوصلهگی کند. معمولاً کارهای یکنواخت و روتین میتوانند چنین باشند. گمان میکنم به همین دلیل برخی از کمپانیهای مشهور جهان به کارکنان خود اجازه دادهاند تا در فضای کار تنوع و گوناگونی ایجاد کنند. آنها میخواهند کسالتآور شدن کار و حوصله سربر شدن فضا به سراغ کارکنانشان نیاید.
در مقابل، حوصله سربر بودن، معمولاً قضاوتی است که درباره دیگری داریم. آدمها، اشیاء، مکانها، حرفها و افکار، همه میتوانند حوصلهسربر شوند. با توجه به این اوصاف، این پرسش مطرح است که آیا میتوان گفت حوصله تبدیل به ارزشی اجتماعی در زندگی روزمره ما شده است، و ما طبق همین ارزش اجتماعی درباره دیگران قضاوت میکنیم؟ مثلاً همانطور که میگوییم فلانی آدم بامحبتی است میگوییم فلانی آدم کسالتآور یا آدم حوصلهسربری است؟ به نظرم پاسخ مثبت است. جالب آنکه، وقتی نوشتههای ایرانیان مهاجر درباره خصوصیات ملتهای مختلف را میخوانیم میبینیم که برای مثال، آنان مردمان برخی کشورهای اروپایی را حوصلهسربر توصیف میکنند. منظور آنکه، این روزها حوصلهسربر بودن یا نبودن حتی درباره خصوصیات مردمان کشورها هم بکار میرود.
آیا بیحوصلهگی یک انتخاب است یا آرام آرام به سراغمان میآیند و بر ما چیره میشود؟ اینگونه به نظر می رسد که ظهور بیحوصلهگی دست خودمان نیست ولی مرور راهکارهایی که روانشناسان برای حل مشکل بیحوصلهگی ارائه میدهند بیانگر آن است که نجات از بیحوصلهگی دست خودمان است. در واقع بیحوصله شدن یک انتخاب نیست ولی میتوان موقعیت را از حوصلهسربر بودن بیرون آورد.
حوصله و بیحوصلهگی موضوعی متعلق به دنیای جدید است. در جامعه ماقبل صنعتی و جوامع کشاورزی بیحوصلهگی مسألهای در زندگی روزمره نبود. حتی این روزها نیز اگر به اجتماعات کشاورزی بروید یا با سالمندان ساکن اجتماعات کشاورزی و نسلهای قبلتر از خود در این خصوص صحبت کنید میبینید که آنان به ندرت به مسأله بیحوصلهگی اشاره میکنند. تکرار مداوم یک کار، یا بیکاری، برای آنان زمینه بیحوصلهگی را فراهم نمیآورد. حوصله، ارزشی اجتماعی نبود تا آنان طبق این ارزش افراد و موقعیتها را به دو گروه حوصلهسربر و غیرِ آن تقسیم کنند. این پرسش نیز مطرح است که آیا بیحوصلهگی با درجاتی از رفاه و پیشرفت جوامع در ارتباط است؟ یعنی مردمانی که زمان و فراغت بیشتری دارند معمولا با بیحوصلهگی مواجهاند؟
#فردین_علیخواه
👶 @childrentherapy
این روزها در برخی از خانوادهها کودکان به اتاقشان میروند، در را به روی دیگران میبندند و وقتی والدین از آنان میخواهند تا به سایر اعضای خانواه محلق شوند با صورتی عبوس میگویند«حوصله ندارم». برخی از دختران و پسران که ملاقات ازدواج داشتهاند پس از قرارِ نخست، طرف مقابلشان را پسند نمیکنند چرا که او را حوصلهسربر و کسالتآور میدانند. ما به خانه بعضیها با اشتیاق میرویم و به خانه بعضیهای دیگر با اکراه، چون معتقدیم از در و دیوار بعضی از خانهها کسالت میبارد و فضایشان بسیار حوصلهسربر است. گویی حوصلهسربر بودن و حوصله نداشتن دارد جای خودش را در زندگی روزمره ما باز میکند.
در سالنهای انتظار تلویزیون میگذارند. در سالنهای انتظار مجله و روزنامه میگذارند، اغلب هم مجلاتی که موضوعشان زندگی است. حتی یکی از اقسام مبلها و صندلیهایی که در کارگاهها و کارخانهها تولید میشود صندلیهای انتظار است. این گمان وجود دارد که به هنگام انتظار، بیحوصلهگی به سراغ آدمها میآید و بیحوصلهگی، کُشنده است. گمان میشود که بیحوصلهگی میتواند انزجار ایجاد کند. بیحوصلهگی میتواند یأس بیافریند.
باید بین داشتن یا نداشتن حوصله(بیحوصلهگی)، که امری شخصی است با «حوصله سربربودن» تفکیک قائل شد. اولی برداشت ما درباره اوقات خودمان است. ما گاهی حوصله داریم و گاهی هم نداریم. معمولا این را خوب میدانیم. بیحوصلهگی معمولاً وضعیت مثبتی تلقی نمیشود. دوست داریم از شرش خلاص شویم. دوست داریم دست از سرمان بردارد. قابل تأمل آنکه، بیحوصلهگی فقط شامل موقعیتی نیست که کاری برای انجام نداریم. کاری که سخت در حال انجامش هستیم هم میتواند کسالتآور شود و بیحوصلهمان کند. ما همچنان که مشغول انجام آن هستیم با بیحوصلهگی دست و پنجه نرم میکنیم. کارمند پرمشغلۀ بانک هم ممکن است احساس بیحوصلهگی کند. معمولاً کارهای یکنواخت و روتین میتوانند چنین باشند. گمان میکنم به همین دلیل برخی از کمپانیهای مشهور جهان به کارکنان خود اجازه دادهاند تا در فضای کار تنوع و گوناگونی ایجاد کنند. آنها میخواهند کسالتآور شدن کار و حوصله سربر شدن فضا به سراغ کارکنانشان نیاید.
در مقابل، حوصله سربر بودن، معمولاً قضاوتی است که درباره دیگری داریم. آدمها، اشیاء، مکانها، حرفها و افکار، همه میتوانند حوصلهسربر شوند. با توجه به این اوصاف، این پرسش مطرح است که آیا میتوان گفت حوصله تبدیل به ارزشی اجتماعی در زندگی روزمره ما شده است، و ما طبق همین ارزش اجتماعی درباره دیگران قضاوت میکنیم؟ مثلاً همانطور که میگوییم فلانی آدم بامحبتی است میگوییم فلانی آدم کسالتآور یا آدم حوصلهسربری است؟ به نظرم پاسخ مثبت است. جالب آنکه، وقتی نوشتههای ایرانیان مهاجر درباره خصوصیات ملتهای مختلف را میخوانیم میبینیم که برای مثال، آنان مردمان برخی کشورهای اروپایی را حوصلهسربر توصیف میکنند. منظور آنکه، این روزها حوصلهسربر بودن یا نبودن حتی درباره خصوصیات مردمان کشورها هم بکار میرود.
آیا بیحوصلهگی یک انتخاب است یا آرام آرام به سراغمان میآیند و بر ما چیره میشود؟ اینگونه به نظر می رسد که ظهور بیحوصلهگی دست خودمان نیست ولی مرور راهکارهایی که روانشناسان برای حل مشکل بیحوصلهگی ارائه میدهند بیانگر آن است که نجات از بیحوصلهگی دست خودمان است. در واقع بیحوصله شدن یک انتخاب نیست ولی میتوان موقعیت را از حوصلهسربر بودن بیرون آورد.
حوصله و بیحوصلهگی موضوعی متعلق به دنیای جدید است. در جامعه ماقبل صنعتی و جوامع کشاورزی بیحوصلهگی مسألهای در زندگی روزمره نبود. حتی این روزها نیز اگر به اجتماعات کشاورزی بروید یا با سالمندان ساکن اجتماعات کشاورزی و نسلهای قبلتر از خود در این خصوص صحبت کنید میبینید که آنان به ندرت به مسأله بیحوصلهگی اشاره میکنند. تکرار مداوم یک کار، یا بیکاری، برای آنان زمینه بیحوصلهگی را فراهم نمیآورد. حوصله، ارزشی اجتماعی نبود تا آنان طبق این ارزش افراد و موقعیتها را به دو گروه حوصلهسربر و غیرِ آن تقسیم کنند. این پرسش نیز مطرح است که آیا بیحوصلهگی با درجاتی از رفاه و پیشرفت جوامع در ارتباط است؟ یعنی مردمانی که زمان و فراغت بیشتری دارند معمولا با بیحوصلهگی مواجهاند؟
#فردین_علیخواه
👶 @childrentherapy
👍2
| چرا و چگونه کمالگرایی آدم را بیچاره میکند |
اگر واژه کمالگرایی را در گوگل جستجو کنید، احتمالاً به این عناوینِ خبری میرسید: «دانشجویانِ کمالگرا نمرات بهتری میگیرند، اما به چه قیمتی؟»، «چرا مشاغل باید در سال ۲۰۲۰ کمالگرایی را طرد کنند؟» و «چرا تغییر کمالگرایی تا این حد سخت است؟»
کمالگرایی به عنوانِ یک وضعیتِ ذهنی همواره محلِ بحثهای علمی بوده است. بسیاری از سلبریتیها اخیراً از کمالگرایی و فشاری که تلاش برای بینقص بودن به آنها وارد میکند، شکایت کردهاند. اعتقاد به کمالگرایی به این معنی است که شما هر قدر هم تلاش میکنید تا بهترینِ خود را عرضه کنید باز هم فکر میکنید میتوانستید بهتر عمل کنید؛ بنابراین هرگز از خود رضایت ندارید.
کمالگرایی یا همان چیزی که در علمِ روانشناسی به آن اختلالِ شخصیتِ وسواسی-جبری گفته میشود، در زمره اختلالاتِ سلامتِ روانی قرار میگیرد. کسانی که از شکلهای افراطیِ این اختلال رنج میبرند، همواره نگرانِ این هستند که چیزها از نظمِ معمولِ خود خارج شود و کنترلی بر امور نداشته باشند؛ آنها به جزئیات توجه زیادی نشان میدهند. این مشکل ممکن است با سایر اختلالات از مشکلاتِ تغذیهای تا وسواسِ فکری و عملی، اضطراب، افسردگی و افکارِ خودکشی همراه شود.
کریس وارد در کتاب «کمتر کامل، بیشتر خوشحال» توضیح میدهد که اعتماد به نفسِ پایین مرزِ باریکی است که کمالگرایی را از یک فضیلت به یک معضل تبدیل میکند: «تلاش برای دستیابی به کمال برای آنکه فرد از سفر خود لذتِ بیشتری ببرد یا به پاداش برسد، بسیار خوب است؛ اما تلاش برای رسیدن به کمال برای اینکه فرد به دیگران اثبات کند از همه بهتر است، مرز بین فضیلت و معضل است.»
او در کتاب خود نشان میدهد که تحمیلِ استانداردهای غیرممکن به خود در طولِ زندگی تا چه حد میتواند هزینه شخصی داشته باشد؛ و علاوه بر آن تا چه حد میتواند روی زندگیِ اطرافیانِ فردِ کمالگرا اثر منفی بگذارد. او میگوید: «من به یک والد یا همسرِ سمی، کنترلگر، مطالبهگر، نامطبوع و همیشه حقبهجانب تبدیل شده بودم.» اما ادامه میدهد که در درون، احساسِ تنهایی، فهمیده نشدن و اضطراب میکردم. من فکر میکردم که همه چیز باید درست اجرا و انجام شود و همیشه اضطراب داشتم که مبادا هر زمانی اشتباهی رخ دهد.
کَری کوپر، استاد روانشناسیِ سازمانی و بهداشت در دانشگاه منچستر، میگوید: «کودکان به خصوص بعد از طلاقِ والدین بسیار آسیبپذیر میشوند، زیرا تلاش میکنند وضعیتِ محیط را به حالتِ ثبات درآورند.» او همچنین میگوید: «زنانی که به مشاغلِ تحتِ سلطه مردان وارد میشوند معمولاً کمالگرایی از خود بروز میدهند، زیرا احساس میکنند باید به رؤسای مرد نشان دهند از عهده کارها بر میآیند.»
پروفسور کوپر میگوید: یکی دیگر از عواملِ بروزِ کمالگرایی، رسانههای اجتماعی است. «کمالگرایی به نسلِ استفادهکنندگان از رسانههای اجتماعی، فضاهایی که در آن هر کسی خودش را در کاملترین شکل عرضه میکند: بهترین سبکِ زندگی، بهترین ظاهر، بهترین زندگیِ اجتماعی، مرتبط است.» زندگی با فردِ اُسیپیدی از بیرون بسیار کامل و بینقص است. این همان احساسی است که این افراد دوست دارند به دیگران بدهند. حسِ بینقص و کامل بودن. از بیرون به نظر میرسد که آنها نمونه واقعیِ یک همسر، والد، دوست و به خصوص یک همکار هستند.
👶 @childrentherapy
اگر واژه کمالگرایی را در گوگل جستجو کنید، احتمالاً به این عناوینِ خبری میرسید: «دانشجویانِ کمالگرا نمرات بهتری میگیرند، اما به چه قیمتی؟»، «چرا مشاغل باید در سال ۲۰۲۰ کمالگرایی را طرد کنند؟» و «چرا تغییر کمالگرایی تا این حد سخت است؟»
کمالگرایی به عنوانِ یک وضعیتِ ذهنی همواره محلِ بحثهای علمی بوده است. بسیاری از سلبریتیها اخیراً از کمالگرایی و فشاری که تلاش برای بینقص بودن به آنها وارد میکند، شکایت کردهاند. اعتقاد به کمالگرایی به این معنی است که شما هر قدر هم تلاش میکنید تا بهترینِ خود را عرضه کنید باز هم فکر میکنید میتوانستید بهتر عمل کنید؛ بنابراین هرگز از خود رضایت ندارید.
کمالگرایی یا همان چیزی که در علمِ روانشناسی به آن اختلالِ شخصیتِ وسواسی-جبری گفته میشود، در زمره اختلالاتِ سلامتِ روانی قرار میگیرد. کسانی که از شکلهای افراطیِ این اختلال رنج میبرند، همواره نگرانِ این هستند که چیزها از نظمِ معمولِ خود خارج شود و کنترلی بر امور نداشته باشند؛ آنها به جزئیات توجه زیادی نشان میدهند. این مشکل ممکن است با سایر اختلالات از مشکلاتِ تغذیهای تا وسواسِ فکری و عملی، اضطراب، افسردگی و افکارِ خودکشی همراه شود.
کریس وارد در کتاب «کمتر کامل، بیشتر خوشحال» توضیح میدهد که اعتماد به نفسِ پایین مرزِ باریکی است که کمالگرایی را از یک فضیلت به یک معضل تبدیل میکند: «تلاش برای دستیابی به کمال برای آنکه فرد از سفر خود لذتِ بیشتری ببرد یا به پاداش برسد، بسیار خوب است؛ اما تلاش برای رسیدن به کمال برای اینکه فرد به دیگران اثبات کند از همه بهتر است، مرز بین فضیلت و معضل است.»
او در کتاب خود نشان میدهد که تحمیلِ استانداردهای غیرممکن به خود در طولِ زندگی تا چه حد میتواند هزینه شخصی داشته باشد؛ و علاوه بر آن تا چه حد میتواند روی زندگیِ اطرافیانِ فردِ کمالگرا اثر منفی بگذارد. او میگوید: «من به یک والد یا همسرِ سمی، کنترلگر، مطالبهگر، نامطبوع و همیشه حقبهجانب تبدیل شده بودم.» اما ادامه میدهد که در درون، احساسِ تنهایی، فهمیده نشدن و اضطراب میکردم. من فکر میکردم که همه چیز باید درست اجرا و انجام شود و همیشه اضطراب داشتم که مبادا هر زمانی اشتباهی رخ دهد.
کَری کوپر، استاد روانشناسیِ سازمانی و بهداشت در دانشگاه منچستر، میگوید: «کودکان به خصوص بعد از طلاقِ والدین بسیار آسیبپذیر میشوند، زیرا تلاش میکنند وضعیتِ محیط را به حالتِ ثبات درآورند.» او همچنین میگوید: «زنانی که به مشاغلِ تحتِ سلطه مردان وارد میشوند معمولاً کمالگرایی از خود بروز میدهند، زیرا احساس میکنند باید به رؤسای مرد نشان دهند از عهده کارها بر میآیند.»
پروفسور کوپر میگوید: یکی دیگر از عواملِ بروزِ کمالگرایی، رسانههای اجتماعی است. «کمالگرایی به نسلِ استفادهکنندگان از رسانههای اجتماعی، فضاهایی که در آن هر کسی خودش را در کاملترین شکل عرضه میکند: بهترین سبکِ زندگی، بهترین ظاهر، بهترین زندگیِ اجتماعی، مرتبط است.» زندگی با فردِ اُسیپیدی از بیرون بسیار کامل و بینقص است. این همان احساسی است که این افراد دوست دارند به دیگران بدهند. حسِ بینقص و کامل بودن. از بیرون به نظر میرسد که آنها نمونه واقعیِ یک همسر، والد، دوست و به خصوص یک همکار هستند.
👶 @childrentherapy
❤2👍1
Forwarded from معرفی بهترینها
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌿 پدر و مادرهای عزیز، اگر دوست دارید در مسیر تربیت فرزندانتون با اعتماد به نفس و دانش بیشتری قدم بردارید، این فرصت طلایی رو از دست ندید!
✅هر هفته یک وبینار یک یا یک و نیم ساعته
✅همراه با گروه تبادل اطلاعات با سایر پدران و مادران
لینک گروه:
https://www.tg-me.com/+fPMYAYrbikNlZDk0
گروهی جهت تبادل نظر شما عزیزان و پیشنهاد عناوین وبینارها❤️
لینک کانال:
www.tg-me.com/pedaromadaretavanmand
در کنار هم پدر و مادر توانمندتری باشیم 💎
✅هر هفته یک وبینار یک یا یک و نیم ساعته
✅همراه با گروه تبادل اطلاعات با سایر پدران و مادران
لینک گروه:
https://www.tg-me.com/+fPMYAYrbikNlZDk0
گروهی جهت تبادل نظر شما عزیزان و پیشنهاد عناوین وبینارها❤️
لینک کانال:
www.tg-me.com/pedaromadaretavanmand
در کنار هم پدر و مادر توانمندتری باشیم 💎
| چگونه فوبیای حیوانات را در کودکان برطرف کنیم؟ |
ترس از حیوانات معمولا در سن دو تا سه سالگی شروع میشود، زیرا در این سن درک کودک بالاتر میرود و متوجه خطر حیوانات میشود؛ این ترس گاهی بر اثر تجربه ناخوشایندی مانند نیش زدن زنبور یا ترس والدین از حیوانات به وجود میآید؛ مثلا هنگامی که شما از سوسک میترسید، باعث میشود این ترس به کودک هم منتقل شود همچنین علت شایع بودن ترس کودکان از سگ، پارس ناگهانی سگهاست.
درباره این ترس با کودک خود به گفت و گو بپردازید و علت آن را جویا شوید؛ میزان ترس او را مشخص کنید و بخواهید با دست یا شمردن، این میزان را به شما نشان دهد. مرحله به مرحله کودک را با حیوانات آشنا کنید به عنوان مثال اگر از سگ میترسد ابتدا کتاب و عکسهایی که درباره سگ است به وی نشان دهید سپس داستانهایی در این خصوص (اگر نکته منفی ندارد) برایش تعریف کنید.
فواید حیوانات را به کودک توضیح دهید و یک ماکت یا اسباببازی از این حیوان برایش تهیه کنید، فیلمها و کارتونهایی درباره حیوانات و دوستی آنها با انسانها به خصوص کودکان برایش نمایش دهید و در مرحله آخر او را با حیوان واقعی آشنا کنید، هیچگاه با جملاتی مانند «این حیوان کوچک ترسی ندارد و با تو کاری ندارد» کودک خود را مسخره نکنید و هرگز از فرزندتان نخواهید به زور به حیوان نزدیک شود و او را نوازش کند. والدین الگوی کودک هستند، پس سعی کنید نسبت به حیوانات مهربان باشید و ترس خود را دور نگه دارید، قصههای مناسبی درباره حیوانات و فواید و مشخصات آنها برای کودک تعریف کنید و برای فرزندتان توضیح دهید کدام حیوانات اهلی و کدام حیوانات وحشی محسوب میشوند.
کودک را به باغوحش ببرید تا از نزدیک حیوانات را ببیند و آنها را بشناسد؛ اگر حاضر نشد به قفسها نزدیک شود او را وادار به این کار نکنید، اجازه دهید کودکان دیگر را که به حیوانات غذا میدهند مشاهده کرده و از این طریق برای نزدیک شدن به قفس حیوانات مشتاق شود؛ با او حرفهای مثبت بزنید مثلا این سگ چقدر بامزه است و هیچگاه نگویید «این گربه با تو کاری ندارد چون من در کنارت هستم» این جمله به این معنا است که حتماً خطری از جانب گربه کودک را تهدید میکند.
👶 @childrentherapy
ترس از حیوانات معمولا در سن دو تا سه سالگی شروع میشود، زیرا در این سن درک کودک بالاتر میرود و متوجه خطر حیوانات میشود؛ این ترس گاهی بر اثر تجربه ناخوشایندی مانند نیش زدن زنبور یا ترس والدین از حیوانات به وجود میآید؛ مثلا هنگامی که شما از سوسک میترسید، باعث میشود این ترس به کودک هم منتقل شود همچنین علت شایع بودن ترس کودکان از سگ، پارس ناگهانی سگهاست.
درباره این ترس با کودک خود به گفت و گو بپردازید و علت آن را جویا شوید؛ میزان ترس او را مشخص کنید و بخواهید با دست یا شمردن، این میزان را به شما نشان دهد. مرحله به مرحله کودک را با حیوانات آشنا کنید به عنوان مثال اگر از سگ میترسد ابتدا کتاب و عکسهایی که درباره سگ است به وی نشان دهید سپس داستانهایی در این خصوص (اگر نکته منفی ندارد) برایش تعریف کنید.
فواید حیوانات را به کودک توضیح دهید و یک ماکت یا اسباببازی از این حیوان برایش تهیه کنید، فیلمها و کارتونهایی درباره حیوانات و دوستی آنها با انسانها به خصوص کودکان برایش نمایش دهید و در مرحله آخر او را با حیوان واقعی آشنا کنید، هیچگاه با جملاتی مانند «این حیوان کوچک ترسی ندارد و با تو کاری ندارد» کودک خود را مسخره نکنید و هرگز از فرزندتان نخواهید به زور به حیوان نزدیک شود و او را نوازش کند. والدین الگوی کودک هستند، پس سعی کنید نسبت به حیوانات مهربان باشید و ترس خود را دور نگه دارید، قصههای مناسبی درباره حیوانات و فواید و مشخصات آنها برای کودک تعریف کنید و برای فرزندتان توضیح دهید کدام حیوانات اهلی و کدام حیوانات وحشی محسوب میشوند.
کودک را به باغوحش ببرید تا از نزدیک حیوانات را ببیند و آنها را بشناسد؛ اگر حاضر نشد به قفسها نزدیک شود او را وادار به این کار نکنید، اجازه دهید کودکان دیگر را که به حیوانات غذا میدهند مشاهده کرده و از این طریق برای نزدیک شدن به قفس حیوانات مشتاق شود؛ با او حرفهای مثبت بزنید مثلا این سگ چقدر بامزه است و هیچگاه نگویید «این گربه با تو کاری ندارد چون من در کنارت هستم» این جمله به این معنا است که حتماً خطری از جانب گربه کودک را تهدید میکند.
👶 @childrentherapy
👏1
اتحاد درمانی چیست و چه تفاوتی با دوستی و رفاقت عامیانه دارد؟
پادکست روانشناسی سایکوپاد | ۰۹۰۲۲۰۰۵۰۲۱
🔹 اتحاد درمانی چیست و چه تفاوتی با دوستی و رفاقت عامیانه دارد؟
منظور از اتحاد درمانی که گاهی به آن اتحاد کاری نیز گفته میشود رابطهی امن و توأم با اعتماد بین درمانگر و درمانجوست که زیربنای اصلی یک رواندرمانی حرفهای و موفقیتآمیز است و تفاوت ها و شباهت های چشم گیری با رفاقت و دوستی دارد.
.
📱 کانال یوتوب
https://youtube.com/@psychodid
گفت و شنود زنده | جمعه ٢٣ آذر ۴۰۳
.
مرجع تخصصی طرحواره درمانی
✅@schemair
منظور از اتحاد درمانی که گاهی به آن اتحاد کاری نیز گفته میشود رابطهی امن و توأم با اعتماد بین درمانگر و درمانجوست که زیربنای اصلی یک رواندرمانی حرفهای و موفقیتآمیز است و تفاوت ها و شباهت های چشم گیری با رفاقت و دوستی دارد.
.
📱 کانال یوتوب
https://youtube.com/@psychodid
گفت و شنود زنده | جمعه ٢٣ آذر ۴۰۳
.
مرجع تخصصی طرحواره درمانی
✅@schemair
والدین با رفتارهای خود میتوانند انگیزه پیشرفت را در فرزندانشان پرورش دهند. یکی از این رفتارها استقلالآموزی است. والدین میتوانند به گونهای رفتار کنند که خودپیروی و استقلال را در فرزندانشان پرورش دهند. برای مثال، کودک خردسالی که غذا خوردن را یاد میگیرد، به هنگام صرف غذا به والدینش وابسته نخواهد بود یا کودکی که زود آداب توالت رفتن را فرا میگیرد دیگر برای این کار به کمک والدینش نیازی نخواهد داشت…
آموزش استقلال در امور مختلف زندگی به کودکان سبب شکلگیری احساس تسلط و اعتماد به نفس در آنها میشود، و این یکی از راههایی است که والدین از طریق آن میتوانند نیاز به پیشرفت را در فرزندانشان پرورش دهند.
رندی لارسن و دیوید باس
از کتاب روانشناسی شخصیت
ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران
👶 @childrentherapy
آموزش استقلال در امور مختلف زندگی به کودکان سبب شکلگیری احساس تسلط و اعتماد به نفس در آنها میشود، و این یکی از راههایی است که والدین از طریق آن میتوانند نیاز به پیشرفت را در فرزندانشان پرورش دهند.
رندی لارسن و دیوید باس
از کتاب روانشناسی شخصیت
ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران
👶 @childrentherapy
👍2👏1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کارل گوستاو یونگ، فیلسوف و روان پزشک سوئیسی میگفت: بزرگترین باری که کودک باید به دوش بکشد زندگی نزیسته والدین است.
#انیمیشن
👶 @childrentherapy
#انیمیشن
👶 @childrentherapy
💔6👍2
Forwarded from تبادلات پیشگامان
https://www.tg-me.com/+WH34SgdKxaCoeEWn
Des
Dahmer
Fleabag
Un.doing
Black bird
Chernobyll
Unorthodox
Mind hunter
Big little lies
Un.believable
Baby reindeer
Sharp objects
Normal people
Love and death
Patrick Melrose
Defending Jacob
Mare of easttown
The chestnut man
When they see us
I know this much is true
Scenes from a marriage
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from معرفی بهترینها
🍃باعرض احترام
سعیده قادری هستم، کارشناس ارشد روانشناسی عمومی
قلبا معلم هستم
و
اینکه آموخته هام رو با دیگران به اشتراک بگذارم ومسیر اونها رو کمی کوتاه تر کنم واقعا خوشحالم میکنه
اگر انتخاب شما کانال هنگام صدا باشه یعنی تغییر انتخاب کردید✨
عضویت تا۲۴ساعت رایگان است👇👇👇
@hengame_seda
✨🌹✨
سعیده قادری هستم، کارشناس ارشد روانشناسی عمومی
قلبا معلم هستم
و
اینکه آموخته هام رو با دیگران به اشتراک بگذارم ومسیر اونها رو کمی کوتاه تر کنم واقعا خوشحالم میکنه
اگر انتخاب شما کانال هنگام صدا باشه یعنی تغییر انتخاب کردید✨
عضویت تا۲۴ساعت رایگان است👇👇👇
@hengame_seda
✨🌹✨