بر اساس پژوهش ویگوتسکی در زمینه آموزش، در عین حال که کودکان نیاز دارند به جای دریافت مستقیم اطلاعات فعالانه در امر آموزش مشارکت کرده و بیاموزند، معلمان نیز میبایست آنها را در رسیدن به سطوح بالاتر ادراک یاری کنند.
همچنین پیش از آموزش یک مفهوم به کودکان لازم نیست صبر کنیم که کودکان به مرحله مشخصی از رشد ذهنی دست یابند. برای مثال، معلمان میتوانند مفهومی پیچیده را به بخشهای کوچکتر تقسیم کنند تا کودک بتواند آن را درک کند. همسالان و کودکان بزرگتر نیز میتوانند در یادگیری کودکان موثر باشند.
طبق یافتههای یک پژوهش، هنگامی که کودکی مترقی به کودکی دیگر مطالبی را میآموزد که خود به تازگی آموخته است، میتواند بسیار موثر باشد؛ چراکه چنین کودکی از موانع درک آن مفهوم آگاهی دارد…
بنا بر تحقیقات انجام گرفته، کودکانی که با انجام کار گروهی و مداخله بزرگسالان مطالب را میآموزند، در مقایسه با کودکانی که خود به تنهایی به کشف امور میپردازند، یادگیری سریعتری دارند. با این حال، کودکان به جای دریافت منفعلانه اطلاعات، یقینا نیاز دارند در یادگیری خود مشارکت فعال داشته باشند.
فِی کارلیسِل، از کتاب روانشناسی برای والدین، ترجمه فریده فتوحی
👶 @childrentherapy
همچنین پیش از آموزش یک مفهوم به کودکان لازم نیست صبر کنیم که کودکان به مرحله مشخصی از رشد ذهنی دست یابند. برای مثال، معلمان میتوانند مفهومی پیچیده را به بخشهای کوچکتر تقسیم کنند تا کودک بتواند آن را درک کند. همسالان و کودکان بزرگتر نیز میتوانند در یادگیری کودکان موثر باشند.
طبق یافتههای یک پژوهش، هنگامی که کودکی مترقی به کودکی دیگر مطالبی را میآموزد که خود به تازگی آموخته است، میتواند بسیار موثر باشد؛ چراکه چنین کودکی از موانع درک آن مفهوم آگاهی دارد…
بنا بر تحقیقات انجام گرفته، کودکانی که با انجام کار گروهی و مداخله بزرگسالان مطالب را میآموزند، در مقایسه با کودکانی که خود به تنهایی به کشف امور میپردازند، یادگیری سریعتری دارند. با این حال، کودکان به جای دریافت منفعلانه اطلاعات، یقینا نیاز دارند در یادگیری خود مشارکت فعال داشته باشند.
فِی کارلیسِل، از کتاب روانشناسی برای والدین، ترجمه فریده فتوحی
👶 @childrentherapy
همه ما دو زندگی موازی داریم: یکی همین زندگی کنونیمان و دیگری همان که حس میکنیم باید میداشتیم یا هنوز هم ممکن است داشته باشیمش. با وجود تمام تلاشی که صَرف زیستن در لحظه میکنیم، آن زندگیِ نازیسته به حضوری گریزناپذیر میماند، به سایهای که گویی قدمبهقدم ما را دنبال میکند؛ و همین ممکن است تبدیل شود به داستان زندگی ما: مرثیهای در سوگ نیازهای برآوردهنشده و میلهای قربانیشده. افسانه استعدادهایمان ما را افسون میکند؛ این افسانه که میتوانیم چهجور آدمی شویم و چهها کنیم. و این میتواند زندگی ما را به یک ناکامی همیشگی و بیپایان تبدیل کند.
آدام فیلیپس
از کتاب حسرت در ستایش زندگی نازیسته
ترجمه میثم سامانپور
In the Distance, Shelby McQuilkin
👶 @childrentherapy
آدام فیلیپس
از کتاب حسرت در ستایش زندگی نازیسته
ترجمه میثم سامانپور
In the Distance, Shelby McQuilkin
👶 @childrentherapy
بعضی از کودکان ذاتا ممکن است منفعل باشند یا والدین حس فردیت کودکان را سرکوب کنند. وقتی حس فردیت و هویت شما مجال رشد پیدا نکند، پس آنگاه طبق انتظارات دیگران عمل میکنید. بنابراین پیرو و دنبالهرو رسم و رسوم دیگران میشوید.
دنبالهروی افراطی و بیمارگونه باعث میشود که افکار و علایق خودتان را دنبال نکنید. پس زمانی که در روابط اجتماعی قرار میگیرید، احساس میکنید هیچ حرفی برای گفتن ندارید. این احساس انفعال باعث میشود که به فکر خودتان نباشید.
جفری یانگ، از کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید، ترجمه حسن حمیدپور
👶 @childrentherapy
دنبالهروی افراطی و بیمارگونه باعث میشود که افکار و علایق خودتان را دنبال نکنید. پس زمانی که در روابط اجتماعی قرار میگیرید، احساس میکنید هیچ حرفی برای گفتن ندارید. این احساس انفعال باعث میشود که به فکر خودتان نباشید.
جفری یانگ، از کتاب زندگی خود را دوباره بیافرینید، ترجمه حسن حمیدپور
👶 @childrentherapy
کودكان تحت تاثیر پدرانی هستند كه از نظر عاطفی حضور دارند، برای فرزندان خود ارزش قائل میشوند و در ناراحتیها و نگرانیها میتوانند فرزندانشان را آرام کنند
اما در عوض پدرانی كه خشونت میوزند، عیبجو هستند، فرزند خود را تحقیر میكنند یا از نظر عاطفی سرد هستند میتوانند به شدت به فرزند خود آسیب برسانند.
شواهد تحقیقاتی حاكی از آن است كه پدرهای علاقهمند به ویژه آنهایی كه از نظر عاطفی در دسترس هستند، در خوشبختی فرزندانشان نقش منحصر به فردی را ایفا میكنند.
👶 @childrentherapy
اما در عوض پدرانی كه خشونت میوزند، عیبجو هستند، فرزند خود را تحقیر میكنند یا از نظر عاطفی سرد هستند میتوانند به شدت به فرزند خود آسیب برسانند.
شواهد تحقیقاتی حاكی از آن است كه پدرهای علاقهمند به ویژه آنهایی كه از نظر عاطفی در دسترس هستند، در خوشبختی فرزندانشان نقش منحصر به فردی را ایفا میكنند.
👶 @childrentherapy
بنابر یکی از نظریهها، وجود یا نبود پدر در سنین خردسالی، پدیده مهمی است که بر روند رشد جنسی افراد تاثیر میگذارد.
مطابق این نظریه، کودکانی که در پنج سال نخست زندگیشان از پدر محروم باشند، به این نتیجه میرسند که حمایت والدین همیشگی و پایدار نیست. همچنین، از نظر آنها، روابط صمیمانه افراد بزرگسال نیز موقتی و زودگذر است. این افراد معمولا زود به بلوغ جنسی میرسند روابط جنسی خود را در سنین پایین آغاز میکنند، و شرکای جنسی متعددی دارند - راهبردی که هدف آن، افزایش تعداد فرزندان است. ممکن است ویژگیهای شخصیتی برونگرایی و تکانشی بودن هم با این شرایط همراه شوند و آن را سهولت بخشند. این افراد دیگران را غیرقابل اعتماد و روابط میان فردی را موقتی و گذرا میدانند. آنها فرصتطلبانی هستند که در روابط جنسی گذرای خود با دیگران، فقط به فکر منافع خودشان هستند.
برعکس، افرادی که در پنج سال نخست زندگیشان از موهبت پدری مهربان و فداکار برخوردارند دیدگاه کاملا متفاوتی در مورد دیگران پیدا میکنند. از نظر آنها، دیگران قابل اعتمادند و روابط میان فردی همیشگی و پایدارند. این تجارب محیطی اولیه افراد را به سمت داشتن همسری دائمی سوق میدهند. چنین افرادی دیر به بلوغ جنسی میرسند؛ روابط جنسی خود را در سنین بالاتری آغاز میکنند؛ در پی برقراری روابط بلندمدت و صمیمانهای با دیگران هستند؛ و تعداد معدودی فرزند دارند که تمام هم و غمشان را صرف آنها میکنند.
شواهد تجربی چندی در تایید این نظریه وجود دارد، مثلا، شیوع بیبند و باری جنسی در میان فرزندان طلاق بیشتر از سایر کودکان است. افزون بر این، دخترانی که بدون پدر بزرگ میشوند، زودتر از دخترانی که پدر دارند، به بلوغ جنسی میرسند. البته، این یافتهها جنبه همبستگی دارند و نمیتوان بر اساس آنها در مورد روابط علت و معلولی نتیجهگیری کرد.
رندی لارسن و دیوید باس
از کتاب روانشناسی شخصیت
ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران
👶 @childrentherapy
مطابق این نظریه، کودکانی که در پنج سال نخست زندگیشان از پدر محروم باشند، به این نتیجه میرسند که حمایت والدین همیشگی و پایدار نیست. همچنین، از نظر آنها، روابط صمیمانه افراد بزرگسال نیز موقتی و زودگذر است. این افراد معمولا زود به بلوغ جنسی میرسند روابط جنسی خود را در سنین پایین آغاز میکنند، و شرکای جنسی متعددی دارند - راهبردی که هدف آن، افزایش تعداد فرزندان است. ممکن است ویژگیهای شخصیتی برونگرایی و تکانشی بودن هم با این شرایط همراه شوند و آن را سهولت بخشند. این افراد دیگران را غیرقابل اعتماد و روابط میان فردی را موقتی و گذرا میدانند. آنها فرصتطلبانی هستند که در روابط جنسی گذرای خود با دیگران، فقط به فکر منافع خودشان هستند.
برعکس، افرادی که در پنج سال نخست زندگیشان از موهبت پدری مهربان و فداکار برخوردارند دیدگاه کاملا متفاوتی در مورد دیگران پیدا میکنند. از نظر آنها، دیگران قابل اعتمادند و روابط میان فردی همیشگی و پایدارند. این تجارب محیطی اولیه افراد را به سمت داشتن همسری دائمی سوق میدهند. چنین افرادی دیر به بلوغ جنسی میرسند؛ روابط جنسی خود را در سنین بالاتری آغاز میکنند؛ در پی برقراری روابط بلندمدت و صمیمانهای با دیگران هستند؛ و تعداد معدودی فرزند دارند که تمام هم و غمشان را صرف آنها میکنند.
شواهد تجربی چندی در تایید این نظریه وجود دارد، مثلا، شیوع بیبند و باری جنسی در میان فرزندان طلاق بیشتر از سایر کودکان است. افزون بر این، دخترانی که بدون پدر بزرگ میشوند، زودتر از دخترانی که پدر دارند، به بلوغ جنسی میرسند. البته، این یافتهها جنبه همبستگی دارند و نمیتوان بر اساس آنها در مورد روابط علت و معلولی نتیجهگیری کرد.
رندی لارسن و دیوید باس
از کتاب روانشناسی شخصیت
ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران
👶 @childrentherapy
کودکان باید بدانند که والدینشان از آنها چه انتظاراتی دارند. اما این انتظارات نباید فراتر از توانمندیهای کودکان باشند چون در غیر این صورت، کودکان از آنها پیروی نخواهند کرد.
والدین باید اهدافی را برای فرزندانشان تعیین کنند که دستیابی به آنها دشوار باشد و در عین حال آنها را در راه رسیدن به این اهداف یاری کنند و از ایشان حمایت به عمل بیاورند و در صورتی که به اهداف مذکور دست یافتند با دادن پاداش تشویقشان کنند. به نظر میرسد تجارب موفقیتآمیز مکرر، زمینهساز افزایش نیاز به پیشرفت هستند.
برای نمونه، یادگرفتن حروف الفبا برای کودکان چهارساله کار دشوار و پرزحمتی است؛ والدین میتوانند فرزند خردسال خود را به انجام این کار تشویق کنند، با شور و شوق شعر الفبا را به همراه او بخوانند و وقتی کودک برای اولین بار توانست به تنهایی این شعر را بخواند با تشویق او و در آغوش گرفتنش به وی پاداش دهند.
رندی لارسن و دیوید باس، از کتاب روانشناسی شخصیت، ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران
👶 @childrentherapy
والدین باید اهدافی را برای فرزندانشان تعیین کنند که دستیابی به آنها دشوار باشد و در عین حال آنها را در راه رسیدن به این اهداف یاری کنند و از ایشان حمایت به عمل بیاورند و در صورتی که به اهداف مذکور دست یافتند با دادن پاداش تشویقشان کنند. به نظر میرسد تجارب موفقیتآمیز مکرر، زمینهساز افزایش نیاز به پیشرفت هستند.
برای نمونه، یادگرفتن حروف الفبا برای کودکان چهارساله کار دشوار و پرزحمتی است؛ والدین میتوانند فرزند خردسال خود را به انجام این کار تشویق کنند، با شور و شوق شعر الفبا را به همراه او بخوانند و وقتی کودک برای اولین بار توانست به تنهایی این شعر را بخواند با تشویق او و در آغوش گرفتنش به وی پاداش دهند.
رندی لارسن و دیوید باس، از کتاب روانشناسی شخصیت، ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران
👶 @childrentherapy
از نگاه راجرز، همه کودکان از بدو تولد تمایل به عشق و محبت دارند و مایلند هم والدینشان و هم دیگران آنها را بپذیرند. او این نیاز ذاتی را تمایل به توجه مثبت نامید. والدین معمولا توجه مثبتشان را به شرایطی نظیر آنچه در جملات زیر میبینید مشروط میکنند:
«به من ثابت کن پسر خوبی هستی و در امتحانات نمرات عالی بگیر» و «خیلی دوست دارم در نمایش مدرسه نقش اول را بازی کنی.» یا مثلا والدین فرزندانشان را مجبور به ورزش کردن میکنند و باعث میشوند که آنها نه بهخاطر علاقه شخصی، بلکه برای آنکه محبت و توجه مثبت والدینشان را به دست آورند ورزش کنند.
البته، اینکه والدین از فرزندانشان انتظاراتی داشته باشند چیز بدی نیست اما نباید عشق و محبتشان را به برآورده شدن آن انتظارات از سوی فرزندشان مشروط کنند.
شرایط و ملزوماتی که والدین یا دیگر افراد مهم در زندگی کودکان، توجه مثبت خود را به آنها مشروط میکنند، شرایط ارزشمندی نامیده میشوند. ممکن است تعیین چنین شرایطی سبب شود که کودک به جای پرداختن به کارهایی که باعث خوشحالیاش میشوند، تمام هم و غمش را صرف محقق ساختن این شرایط کند و برای آنکه بتواند محبت، احترام و توجه مثبت والدین و دیگر اشخاص مهم زندگیاش را جلب کند به شیوه ای خاص رفتار کند.
توجه مثبتی که بذل آن به تحقق شرایط خاصی وابسته باشد، توجه مثبت مشروط نامیده میشود. تمایلات و گرایشهای شخصی کودکانی که با شرایط ارزشمندی متعددی مواجه میشوند به تدریج از بین میرود و تمام زندگیشان صرف تلاش برای جلب رضایت و خشنود ساختن دیگران میشود.
آنها به اشخاصی بدل میشوند که دیگران از ایشان انتظار دارند و درک و برداشتی که از خود دارند صرفا به ویژگیهایی محدود میگردد که از دید دیگران پنهان ماندهاند. این کودکان از آرمانهای اشخاص برخوردار از کارکرد کامل فاصله میگیرند و بیش از هر چیز به خشنود ساختن دیگران اهمیت میدهند. سوالی که آنها همواره از خودشان میپرسند این است که «دیگران چه فکر خواهند کرد؟ نه اینکه «من دوست دارم در این موقعیت چه کار کنم؟»
این کودکان وقتی بزرگ میشوند هم باز دلمشغول این هستند که دیگران دربارهشان چه فکر میکنند. آنها عمدتا به خاطر جلب توجه و تایید دیگران کار میکنند نه به خاطر خودشان و برای دریافت توجه مثبت به دیگران وابستهاند و همواره در پی آناند که شرایط ارزشمندی لازم برای جلب این توجه مثبت را محقق سازند.
آنها ضعفها و کاستیهایشان را پنهان میکنند و گاهی حتی خطاهایشان را نیز انکار میکنند و رفتارشان طوری است که هر کسی را غیر از خودشان خوشحال میکند و آنقدر سرگرم خشنود کردن دیگران میشوند که فراموش میکنند خودشان از زندگی چه میخواهند این افراد در زندگی مسیر خود را گم کردهاند و دیگر در جهت خودشکوفایی گام برنمیدارند.
چطور میتوان از پیش آمدن چنین وضعیتی جلوگیری کرد؟ راجرز عقیده داشت که توجه مثبت والدین و اشخاص مهم زندگی نباید به هیچ چیز مشروط باشد و بذل آن باید بیهیچ قید و شرطی صورت گیرد. او این نوع توجه را توجه مثبت بیقید و شرط مینامید و معتقد بود که در این شرایط، والدین و اشخاص مهم زندگی کودک او را بیهیچ قید و شرطی میپذیرند و عملا به کودک نشان میدهند که او را به خاطر خودش دوست دارند.
والدین حتی هنگام تنبیه کردن یا نصیحت و راهنمایی کودک هم نباید از پذیرش بیقید و شرط او غافل شوند. مثلا وقتی کودک کار نادرستی انجام میدهد والدین میتوانند ضمن تنبیه کردن او وی را مورد توجه مثبت بدون قید و شرط نیز قرار دهند: «کار بدی کردی ولی پسر بدی نیستی و من باز هم دوستت دارم؛ اما کاری که انجام دادی بد بود و دیگر نمیخواهم آن را تکرار کنی.»
رندی لارسن و دیوید باس، از کتاب روانشناسی شخصیت، ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران
👶 @childrentherapy
«به من ثابت کن پسر خوبی هستی و در امتحانات نمرات عالی بگیر» و «خیلی دوست دارم در نمایش مدرسه نقش اول را بازی کنی.» یا مثلا والدین فرزندانشان را مجبور به ورزش کردن میکنند و باعث میشوند که آنها نه بهخاطر علاقه شخصی، بلکه برای آنکه محبت و توجه مثبت والدینشان را به دست آورند ورزش کنند.
البته، اینکه والدین از فرزندانشان انتظاراتی داشته باشند چیز بدی نیست اما نباید عشق و محبتشان را به برآورده شدن آن انتظارات از سوی فرزندشان مشروط کنند.
شرایط و ملزوماتی که والدین یا دیگر افراد مهم در زندگی کودکان، توجه مثبت خود را به آنها مشروط میکنند، شرایط ارزشمندی نامیده میشوند. ممکن است تعیین چنین شرایطی سبب شود که کودک به جای پرداختن به کارهایی که باعث خوشحالیاش میشوند، تمام هم و غمش را صرف محقق ساختن این شرایط کند و برای آنکه بتواند محبت، احترام و توجه مثبت والدین و دیگر اشخاص مهم زندگیاش را جلب کند به شیوه ای خاص رفتار کند.
توجه مثبتی که بذل آن به تحقق شرایط خاصی وابسته باشد، توجه مثبت مشروط نامیده میشود. تمایلات و گرایشهای شخصی کودکانی که با شرایط ارزشمندی متعددی مواجه میشوند به تدریج از بین میرود و تمام زندگیشان صرف تلاش برای جلب رضایت و خشنود ساختن دیگران میشود.
آنها به اشخاصی بدل میشوند که دیگران از ایشان انتظار دارند و درک و برداشتی که از خود دارند صرفا به ویژگیهایی محدود میگردد که از دید دیگران پنهان ماندهاند. این کودکان از آرمانهای اشخاص برخوردار از کارکرد کامل فاصله میگیرند و بیش از هر چیز به خشنود ساختن دیگران اهمیت میدهند. سوالی که آنها همواره از خودشان میپرسند این است که «دیگران چه فکر خواهند کرد؟ نه اینکه «من دوست دارم در این موقعیت چه کار کنم؟»
این کودکان وقتی بزرگ میشوند هم باز دلمشغول این هستند که دیگران دربارهشان چه فکر میکنند. آنها عمدتا به خاطر جلب توجه و تایید دیگران کار میکنند نه به خاطر خودشان و برای دریافت توجه مثبت به دیگران وابستهاند و همواره در پی آناند که شرایط ارزشمندی لازم برای جلب این توجه مثبت را محقق سازند.
آنها ضعفها و کاستیهایشان را پنهان میکنند و گاهی حتی خطاهایشان را نیز انکار میکنند و رفتارشان طوری است که هر کسی را غیر از خودشان خوشحال میکند و آنقدر سرگرم خشنود کردن دیگران میشوند که فراموش میکنند خودشان از زندگی چه میخواهند این افراد در زندگی مسیر خود را گم کردهاند و دیگر در جهت خودشکوفایی گام برنمیدارند.
چطور میتوان از پیش آمدن چنین وضعیتی جلوگیری کرد؟ راجرز عقیده داشت که توجه مثبت والدین و اشخاص مهم زندگی نباید به هیچ چیز مشروط باشد و بذل آن باید بیهیچ قید و شرطی صورت گیرد. او این نوع توجه را توجه مثبت بیقید و شرط مینامید و معتقد بود که در این شرایط، والدین و اشخاص مهم زندگی کودک او را بیهیچ قید و شرطی میپذیرند و عملا به کودک نشان میدهند که او را به خاطر خودش دوست دارند.
والدین حتی هنگام تنبیه کردن یا نصیحت و راهنمایی کودک هم نباید از پذیرش بیقید و شرط او غافل شوند. مثلا وقتی کودک کار نادرستی انجام میدهد والدین میتوانند ضمن تنبیه کردن او وی را مورد توجه مثبت بدون قید و شرط نیز قرار دهند: «کار بدی کردی ولی پسر بدی نیستی و من باز هم دوستت دارم؛ اما کاری که انجام دادی بد بود و دیگر نمیخواهم آن را تکرار کنی.»
رندی لارسن و دیوید باس، از کتاب روانشناسی شخصیت، ترجمه فرهاد جُمهری و همکاران
👶 @childrentherapy
عشق والدین به یکدیگر باعث ایجاد عشق در فرزندان میشود ، هرچه شخص بیشتر عشق بورزد، بیشتر به روشی عاشقانه به فرزندان خود و یا به هر کس دیگری پاسخ میدهد.
کودکان محروم از دلبستگی عشق مادری، در ایجاد ارتباط لازم برای عشق به خود و باور اینکه دیگران دوستشان دارند و عشق به زندگی و زنده بودن ناتوان هستند. این کودکان، در بزرگسالی افرادی منزوی میشوند و اغلب رابطهای خصمانه با دیگران دارند.
✍🏻اروین یالوم
👶 @childrentherapy
کودکان محروم از دلبستگی عشق مادری، در ایجاد ارتباط لازم برای عشق به خود و باور اینکه دیگران دوستشان دارند و عشق به زندگی و زنده بودن ناتوان هستند. این کودکان، در بزرگسالی افرادی منزوی میشوند و اغلب رابطهای خصمانه با دیگران دارند.
✍🏻اروین یالوم
👶 @childrentherapy
به جای کودکتان احساس نکنید
به جای کودکتان احساس نکنید و حرف نزنید!
نگویید:«حالا دیگه سردت شده، بیا لباس تنت کنم. یخ کردی!»
«بیا غذا بخور گرسنه ت شده!»
«بذار من برات این رو درست کنم!»
این حرف ها باعث می شود که ارتباط کودک با خودش، بدنش و احساساتش قطع شود.
علاوه بر این شما با این رفتار باعث می شوید که استقلالش از او گرفته شود و کودکی وابسته تربیت شود.
👶 @childrentherapy
به جای کودکتان احساس نکنید و حرف نزنید!
نگویید:«حالا دیگه سردت شده، بیا لباس تنت کنم. یخ کردی!»
«بیا غذا بخور گرسنه ت شده!»
«بذار من برات این رو درست کنم!»
این حرف ها باعث می شود که ارتباط کودک با خودش، بدنش و احساساتش قطع شود.
علاوه بر این شما با این رفتار باعث می شوید که استقلالش از او گرفته شود و کودکی وابسته تربیت شود.
👶 @childrentherapy
پیام های منفی والدین به فرزندانشان که زمینه ساز خجالتی بودن میشود:
بچه ! تو چقدر شری
بچه خوب این کارو نمی کنه
تو چقدر دست و پا چلفتی
مگه میشه آدم اینقدر ساده لوح باشه
مثل بچه های لوس رفتار نکن
مثل بچه ها رفتار نکن
آدم قوی که گریه نمی کنه
اگه این یا اون کارو کنی دوست ندارم
تو یه دختر/پسر بچه بدی هستی که این کارو کردی یا اینو گفتی
همیشه باعث خجالتم هستی با رفتارات
مودب بشین, ساکت باش
بی اجازه چیزی نخور, سر یخچال نرو
من بچه ی فلانی رو از تو بیشتر دوست دارم
از فلان بچه یاد بگیر
همیشه همینطوری
همیشه باید بهت بگن چکار بکن چکار نکن
با تحقیر و سرکوب کردن کودکتون اعتماد به نفسش رو ازش میگیرید و باعث میشید در جمع همیشه خجالتی باشه و در سنین بزرگی هم نتونه از حق و حقوقش دفاع کنه برای نصحیت کودکتون از جملات دوستانه و محبت آمیز استفاده کنید.
👶 @childrentherapy
بچه ! تو چقدر شری
بچه خوب این کارو نمی کنه
تو چقدر دست و پا چلفتی
مگه میشه آدم اینقدر ساده لوح باشه
مثل بچه های لوس رفتار نکن
مثل بچه ها رفتار نکن
آدم قوی که گریه نمی کنه
اگه این یا اون کارو کنی دوست ندارم
تو یه دختر/پسر بچه بدی هستی که این کارو کردی یا اینو گفتی
همیشه باعث خجالتم هستی با رفتارات
مودب بشین, ساکت باش
بی اجازه چیزی نخور, سر یخچال نرو
من بچه ی فلانی رو از تو بیشتر دوست دارم
از فلان بچه یاد بگیر
همیشه همینطوری
همیشه باید بهت بگن چکار بکن چکار نکن
با تحقیر و سرکوب کردن کودکتون اعتماد به نفسش رو ازش میگیرید و باعث میشید در جمع همیشه خجالتی باشه و در سنین بزرگی هم نتونه از حق و حقوقش دفاع کنه برای نصحیت کودکتون از جملات دوستانه و محبت آمیز استفاده کنید.
👶 @childrentherapy
*
کمالگرایی از کجا در ما شکل گرفت؟
~کودکی ناامن:
پدر و مادر ۱۹ را حساب نمیکند، میگوید باید ۲۰ بگیری.
کودک مدام با این جملات مواجه میشود:
"تو دست و پا چلفتی هستی"
"بچه فلانی رو نگاه کن! تو به درد نخوری"
سیستم آموزشی ما چه در مدرسه چه دانشگاه، نمیگوید مقایسه نکن! توسری نزن!
-یادگیری از اجتماع و محیط:
محیط میگوید باید چنین هیکلی داشته باشی.
باید زیبا و بینقص باشی.
باید این شکلی لباس بپوشی.
فلانی را نگاه کن! باید این مدلی باشی. (جامعه پر شده از مقلدهای اینفلوئنسرها..ادای نصرت رو درمیارن فکر میکنن مثل اون آشپز خفنی میشن)
-انتظارات بالای خانواده:
اینهمه خرجت کردیم..توقع داریم..باید پزشکی قبول شی، باید فلانجا کار کنی.
انرژی زیادی را صرف گیر دادن میکنند.
-فرهنگ بت ساز:
در فرهنگ ما، آدمها یا شیطان هستند یا بتی برای پرستیدن.
وسط نداریم..خاکستری نداریم..امکان ندارد بگوییم یکی ۴ تا خوبی دارد دو تا بدی و بقیه قبول کنند..نقص داری؟ حذف!
این فرهنگ آدمها را به تله کمالگرایی میاندازد.
-شرکتهای تبلیغاتی:
همیشه میخواهند یک آدم بینقص بسازند، خصوصا در حوزه زیبایی.
-شبکههای اجتماعی:
استاندارها را میبرند بالاتر.
فقط خوشیها را به اشتراک میگذارند.
هرگز از غمها، شکستها و گریهها، تصویری نمیگذارند.
👶 @childrentherapy
کمالگرایی از کجا در ما شکل گرفت؟
~کودکی ناامن:
پدر و مادر ۱۹ را حساب نمیکند، میگوید باید ۲۰ بگیری.
کودک مدام با این جملات مواجه میشود:
"تو دست و پا چلفتی هستی"
"بچه فلانی رو نگاه کن! تو به درد نخوری"
سیستم آموزشی ما چه در مدرسه چه دانشگاه، نمیگوید مقایسه نکن! توسری نزن!
-یادگیری از اجتماع و محیط:
محیط میگوید باید چنین هیکلی داشته باشی.
باید زیبا و بینقص باشی.
باید این شکلی لباس بپوشی.
فلانی را نگاه کن! باید این مدلی باشی. (جامعه پر شده از مقلدهای اینفلوئنسرها..ادای نصرت رو درمیارن فکر میکنن مثل اون آشپز خفنی میشن)
-انتظارات بالای خانواده:
اینهمه خرجت کردیم..توقع داریم..باید پزشکی قبول شی، باید فلانجا کار کنی.
انرژی زیادی را صرف گیر دادن میکنند.
-فرهنگ بت ساز:
در فرهنگ ما، آدمها یا شیطان هستند یا بتی برای پرستیدن.
وسط نداریم..خاکستری نداریم..امکان ندارد بگوییم یکی ۴ تا خوبی دارد دو تا بدی و بقیه قبول کنند..نقص داری؟ حذف!
این فرهنگ آدمها را به تله کمالگرایی میاندازد.
-شرکتهای تبلیغاتی:
همیشه میخواهند یک آدم بینقص بسازند، خصوصا در حوزه زیبایی.
-شبکههای اجتماعی:
استاندارها را میبرند بالاتر.
فقط خوشیها را به اشتراک میگذارند.
هرگز از غمها، شکستها و گریهها، تصویری نمیگذارند.
👶 @childrentherapy