Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
بازی را جدی بگیریم
نظریهای برای چگونگی تکامل بازی
چرا و چگونه بازی طی فرایند تکامل شکل گرفت؟ پاسخهای متنوعی به این پرسش داده شده اما یکی از جالبترین آنها اخیرا با عنوان «اطلاعات و محیط: چارچوبی نظری برای تکامل بازی» در نشریه مطالعات علوم عصبی و زیسترفتاری منتشر شده است.
طرح مسأله:
احتمالا با دیدن بازی بچهگربهها همه میپذیرند که بازی کردن مختص گونهی انسان نیست. اما دامنهی آن بسیار گستردهتر از چیزی است که فکرش را میکنیم. علاوه بر پستانداران و برخی پرندگان، بازی در بسیاری از گونههای دوزیستان، خزندگان، ماهیها و حتی برخی از بیمهرگان نیز رصد شده است.
بنابراین تنوع شگفتانگیز انواع بازیها در گونههایی تا این حد متنوع این پرسش را پیش مینهد که فایدههای بازی چه بوده که بهرغم هزینههایی مانند صرف انرژی، صدمات احتمالی، شکار شدن، و حتی انتقال و گسترش عفونتها، باقی مانده است؟
نویسندگان مقاله معتقدند که این تنوع تبارشناختی بازیها در گونههای مختلف نیازمند نظریهایست که بتواند تمامی انواع سهگانهی بازی (بازیهای حرکتی مانند: جست و خیزهای بزغاله؛ بازی با اشیاء مانند: بازی گربه با گلولهی کاموایی، و بازیهای جمعی مانند: کُشتی گرفتن دو توله ببر یا دو بچه شامپانزه) را توضیح دهد.
معمولاً در متون مختلف در مقابل هزینههای ذکرشده به فایدههای بازی در چهار سطح اشاره میشود: اینکه بازی ۱. به رشد فیزیکی فرد کمک میکند، ۲. درسآموز است و شناخت فرد را بالا میبرد، ۳. فرد را برای رویدادهای نامنتظره آماده میکند و رفتارهای نوآورانه را در چنین شرایطی تقویت میکند، و ۴. رفتارهای اجتماعی و همکاری را تقویت میکند.
با توجه به تنوع هزینهها، تنوع فایدهها، تنوع بازیها، و تنوع جانورانی که بازی میکنند نیاز به یک نظریهی جامع و چارچوب نظری کلی برای پوشش دادن این تنوعها داریم.
خلاصهی نظریه:
طی بازی محتوای اطلاعاتی اُموِلت برای جاندار سازماندهی میشود و اطلاعات جاندار از محیط پیرامونش افزایش مییابد. (در ادامه میبینیم که"امولت" محیطزیست بیواسطهای است که جاندار با آن تبادل اطلاعات دارد و بنابراین ترجمه آن به "محیطزیست" که محیط عمومیتر است صحیح نیست.)
این نظریه مبتنی است بر نظرات زیستشناس و فیلسوف دانشگاه هامبورگ در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، یاکوب فون اوکسکول که نظریهای داشت با نام «اُموِلت». هر جانداری در امولت منحصربهفرد خود، که یک سیستم پردازش اطلاعات است، زندگی میکند. مثلاً دختر خانواده در امولتی متفاوت از سایر خواهران و برادران ساکن همان خانه زندگی میکند زیرا مثلاً در امولت یا سیستم پردازش اطلاعات دختر، اسباببازیهای شخصی، غذاهایی که در دسترس دارد و بیشتر از آنها تغذیه میکند، برادر، و پدر و مادر و غیره قرار دارد که کاملاً متفاوت از امولت پسر در همین خانواده است.
مطابق این نظریه، که مورد توجه و استفادهی فیلسوفانی مانند مارتین هایدیگر و موریس مرلوپونتی هم قرار گرفت جانور از طریق نشانههای ادراکی به نشانههای حرکتی با محیط خود تعاملات بازخوردی همیشگی دارد.
در این پژوهش محققان یک مدل شبیهسازی کامپیوتری طراحی کردند و عملاً نشان دادند که از بازیهای اجتماعی پیچیده محصول تکامل زیستن در امولتهایی است که فرد با موقعیتهای همکاری و رقابت مواجه بوده است.
امولت، طی دوران رشد کودک با شدت زیادی گسترش مییابد و بنابراين محرکهای حسی و حرکتی بیشتری باید پردازش شوند. نقش بازی آن است که با افزایش اندرکنش فرد با امولتِ در حال گسترش، محتواهای در حال اضافه شدن را به اطلاعات تبدیل کند.
اهمیت عملی این نظریه:
از کاربردهای مهم این نظریه فهم بهتر نقش بازی در جهان در حال تغییر است. هرچند امولت هر انسان منحصربهفرد است اما در گذشتهها افراد یک فرهنگ طی چند نسل متوالی در امولتهای نسبتاً مشابهی زندگی میکردند. اکنون در شرایطی هستیم که با گسترش روزافزون تغییرات محیطی امولت هر فرد نسبت به امولت افراد نسل گذشته بسیار متفاوت است. گوشیهای همراه در امولت نسل گذشته جایی نداشتند در حالیکه جایگاهی مرکزی در امولت بسیاری از نوجوانان امروزی دارد. اگر مطابق با این نظریه بپذیریم که بازی نقشی اساسی در اندرکنش با امولت در حال گسترش دارد نقش روزافزون بازی در زندگی کودکان آشکارتر میشود. و از آنجا که در جهان پیش رو تنهایی انسانها از معضلات مهم روانشناختی است نقش بازیهای گروهی نیز برجستهتر میشود.
در حالیکه بازیهای کامپيوتری نقشی کلیدی در ورود به جهان دیجیتال دارند و به همین دلیل نیز گسترش بیشتر آنها مطابق این نظریه قابل تبیین است اما از آنجا که ساختار ذهنی انسان با چنین سرعتی تغییر نمیکند یگانه راه مصونیت از مشکلات روانشناختی پیش رو هموار ساختن راه بازیهای گروهی کودکان در محیطهای طبیعی است.
هادی صمدی
@evophilosophy
نظریهای برای چگونگی تکامل بازی
چرا و چگونه بازی طی فرایند تکامل شکل گرفت؟ پاسخهای متنوعی به این پرسش داده شده اما یکی از جالبترین آنها اخیرا با عنوان «اطلاعات و محیط: چارچوبی نظری برای تکامل بازی» در نشریه مطالعات علوم عصبی و زیسترفتاری منتشر شده است.
طرح مسأله:
احتمالا با دیدن بازی بچهگربهها همه میپذیرند که بازی کردن مختص گونهی انسان نیست. اما دامنهی آن بسیار گستردهتر از چیزی است که فکرش را میکنیم. علاوه بر پستانداران و برخی پرندگان، بازی در بسیاری از گونههای دوزیستان، خزندگان، ماهیها و حتی برخی از بیمهرگان نیز رصد شده است.
بنابراین تنوع شگفتانگیز انواع بازیها در گونههایی تا این حد متنوع این پرسش را پیش مینهد که فایدههای بازی چه بوده که بهرغم هزینههایی مانند صرف انرژی، صدمات احتمالی، شکار شدن، و حتی انتقال و گسترش عفونتها، باقی مانده است؟
نویسندگان مقاله معتقدند که این تنوع تبارشناختی بازیها در گونههای مختلف نیازمند نظریهایست که بتواند تمامی انواع سهگانهی بازی (بازیهای حرکتی مانند: جست و خیزهای بزغاله؛ بازی با اشیاء مانند: بازی گربه با گلولهی کاموایی، و بازیهای جمعی مانند: کُشتی گرفتن دو توله ببر یا دو بچه شامپانزه) را توضیح دهد.
معمولاً در متون مختلف در مقابل هزینههای ذکرشده به فایدههای بازی در چهار سطح اشاره میشود: اینکه بازی ۱. به رشد فیزیکی فرد کمک میکند، ۲. درسآموز است و شناخت فرد را بالا میبرد، ۳. فرد را برای رویدادهای نامنتظره آماده میکند و رفتارهای نوآورانه را در چنین شرایطی تقویت میکند، و ۴. رفتارهای اجتماعی و همکاری را تقویت میکند.
با توجه به تنوع هزینهها، تنوع فایدهها، تنوع بازیها، و تنوع جانورانی که بازی میکنند نیاز به یک نظریهی جامع و چارچوب نظری کلی برای پوشش دادن این تنوعها داریم.
خلاصهی نظریه:
طی بازی محتوای اطلاعاتی اُموِلت برای جاندار سازماندهی میشود و اطلاعات جاندار از محیط پیرامونش افزایش مییابد. (در ادامه میبینیم که"امولت" محیطزیست بیواسطهای است که جاندار با آن تبادل اطلاعات دارد و بنابراین ترجمه آن به "محیطزیست" که محیط عمومیتر است صحیح نیست.)
این نظریه مبتنی است بر نظرات زیستشناس و فیلسوف دانشگاه هامبورگ در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، یاکوب فون اوکسکول که نظریهای داشت با نام «اُموِلت». هر جانداری در امولت منحصربهفرد خود، که یک سیستم پردازش اطلاعات است، زندگی میکند. مثلاً دختر خانواده در امولتی متفاوت از سایر خواهران و برادران ساکن همان خانه زندگی میکند زیرا مثلاً در امولت یا سیستم پردازش اطلاعات دختر، اسباببازیهای شخصی، غذاهایی که در دسترس دارد و بیشتر از آنها تغذیه میکند، برادر، و پدر و مادر و غیره قرار دارد که کاملاً متفاوت از امولت پسر در همین خانواده است.
مطابق این نظریه، که مورد توجه و استفادهی فیلسوفانی مانند مارتین هایدیگر و موریس مرلوپونتی هم قرار گرفت جانور از طریق نشانههای ادراکی به نشانههای حرکتی با محیط خود تعاملات بازخوردی همیشگی دارد.
در این پژوهش محققان یک مدل شبیهسازی کامپیوتری طراحی کردند و عملاً نشان دادند که از بازیهای اجتماعی پیچیده محصول تکامل زیستن در امولتهایی است که فرد با موقعیتهای همکاری و رقابت مواجه بوده است.
امولت، طی دوران رشد کودک با شدت زیادی گسترش مییابد و بنابراين محرکهای حسی و حرکتی بیشتری باید پردازش شوند. نقش بازی آن است که با افزایش اندرکنش فرد با امولتِ در حال گسترش، محتواهای در حال اضافه شدن را به اطلاعات تبدیل کند.
اهمیت عملی این نظریه:
از کاربردهای مهم این نظریه فهم بهتر نقش بازی در جهان در حال تغییر است. هرچند امولت هر انسان منحصربهفرد است اما در گذشتهها افراد یک فرهنگ طی چند نسل متوالی در امولتهای نسبتاً مشابهی زندگی میکردند. اکنون در شرایطی هستیم که با گسترش روزافزون تغییرات محیطی امولت هر فرد نسبت به امولت افراد نسل گذشته بسیار متفاوت است. گوشیهای همراه در امولت نسل گذشته جایی نداشتند در حالیکه جایگاهی مرکزی در امولت بسیاری از نوجوانان امروزی دارد. اگر مطابق با این نظریه بپذیریم که بازی نقشی اساسی در اندرکنش با امولت در حال گسترش دارد نقش روزافزون بازی در زندگی کودکان آشکارتر میشود. و از آنجا که در جهان پیش رو تنهایی انسانها از معضلات مهم روانشناختی است نقش بازیهای گروهی نیز برجستهتر میشود.
در حالیکه بازیهای کامپيوتری نقشی کلیدی در ورود به جهان دیجیتال دارند و به همین دلیل نیز گسترش بیشتر آنها مطابق این نظریه قابل تبیین است اما از آنجا که ساختار ذهنی انسان با چنین سرعتی تغییر نمیکند یگانه راه مصونیت از مشکلات روانشناختی پیش رو هموار ساختن راه بازیهای گروهی کودکان در محیطهای طبیعی است.
هادی صمدی
@evophilosophy
پیشنهاد «راشل کارسون» در این کتاب این است که هنگام تجربهورزی، با تمام حواس و هنگام رویارویی با پدیدهها و کشفوشهود شورمندانهٔ طبیعت، دست در دست کودک و پابهپای او قدم در دنیای شگفتانگیزی بگذاریم که در همین نزدیکیِ هریک از ماست و این ارزشمندترین هدیهای است که میتوان به کودکی داد تا شکوه لمس طبیعت و لذت همیشه پایدار آن در تمام زندگیاش او را به پیش ببرد؛ بیآنکه عجولانه در پی یاددادن آموختههایی به او باشیم، چراکه کودک خودبهخود در مسیر یادگیری آنها قرار خواهد گرفت. ابتدا این کشش و شیفتگی به پدیدههاست که ما را در گام بعدی، به فراگیری دانش دربارۀ آنها ترغیب و تشویق خواهد کرد.
این کتاب با اینکه به نوعی راهنمایی برای والدین است تا شریک تجریبات لذتبخش کودکان از بودن در طبیعت باشند، با این حال برگ برگ آن همراه با تصاویر بینظیری که از عناصر طبیعت رامنشدنی پیش چشم میگذارد، هر بیننده و خوانندهای را به لحظاتی درنگ و مکاشفهای درونی فرامیخواند.
فهرست و پیشگفتار👇
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
این کتاب با اینکه به نوعی راهنمایی برای والدین است تا شریک تجریبات لذتبخش کودکان از بودن در طبیعت باشند، با این حال برگ برگ آن همراه با تصاویر بینظیری که از عناصر طبیعت رامنشدنی پیش چشم میگذارد، هر بیننده و خوانندهای را به لحظاتی درنگ و مکاشفهای درونی فرامیخواند.
فهرست و پیشگفتار👇
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
Hesse_Shegefti_ Fehrest Tasavir.pdf
23 MB
فهرست و پیشگفتار کتاب« حسِ شگفتی»
📌سرانجام: آزادی
نگاهی به تجربیات مدرسه سادبریولی
📍بر اساس روایت بنیانگذاران
🔅نوشته: محمد عظیمی
« سال 1967 بود. ما و تعدادی از والدین ساکن منطقه فرامینگهام، کل کشور را زیرورو کرده بودیم تا مدرسهای پیدا کنیم که با خواستههایمان جور دربیاد. به همه جا سرزده بودیم، مدارس مختلفی را دیده و در موردشان اطلاعات زیادی کسب کرده بودیم، اما در نهایت دست خالی برگشته بودیم. همه ما عمیقا باور داشتیم که نظام آموزشی موجود صدمات جبران ناپذیری به کودکانمان میزند. حس میکردیم باید هر کاری لازم است انجام دهیم تا محیطی به دلخواه خودمان برای فرزندانمان فراهم کنیم.
اینگونه بود که مدرسه سادبریولی در سال 1968 تاسیس شد.» ادامه مطلب👇
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
نگاهی به تجربیات مدرسه سادبریولی
📍بر اساس روایت بنیانگذاران
🔅نوشته: محمد عظیمی
« سال 1967 بود. ما و تعدادی از والدین ساکن منطقه فرامینگهام، کل کشور را زیرورو کرده بودیم تا مدرسهای پیدا کنیم که با خواستههایمان جور دربیاد. به همه جا سرزده بودیم، مدارس مختلفی را دیده و در موردشان اطلاعات زیادی کسب کرده بودیم، اما در نهایت دست خالی برگشته بودیم. همه ما عمیقا باور داشتیم که نظام آموزشی موجود صدمات جبران ناپذیری به کودکانمان میزند. حس میکردیم باید هر کاری لازم است انجام دهیم تا محیطی به دلخواه خودمان برای فرزندانمان فراهم کنیم.
اینگونه بود که مدرسه سادبریولی در سال 1968 تاسیس شد.» ادامه مطلب👇
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
Forwarded from Gholamali Keshani
مدرسه_مخفی،_غلامعلی_کشانی،_بهمن_۱۴۰۲_.pdf
313.6 KB
مدرسه مخفی، غلامعلی کشانی، بهمن ۱۴۰۲
Forwarded from Gholamali Keshani
✳️ مدرسهی مخفی
با توجه به یافتهها یا بافتههای تاریخی (با پذیرشِ اصلِ ظنی بودن تاریخ) تا آنجایی که میتوان حدس زد، بشر در طولِ تاریخ بعد از رشدِ نسبیِ خود و تشکیلِ خانوادههای گروهی همیشه باید تلاش میکرده که یافتهها، مهارتها و تجربه و دانش خود را شخصا به نسلِ بعد از خود (فرزندان گروه) منتقل کند.
در این بین خبر هم شنیدهایم که بعدها با پیچیدهترشدنِ مهارتها و تقسیمِ نسبیِ کارْ استادان و اهل حرفهْ دانستهها و تجربهها را در طی مدتی دراز به شاگردی که صلاح میدیدند یاد میدادند، اما معمول هم بود که فوتِ آخر را یاد ندهند، یعنی یکی دو رمز کار را سعی میکردند مخفی نگهدارند. اما بالاخره رمزها افشا یا کشف میشدند. به این ترتیب بود که مهارتها در طول تاریخ، بهشکلِ کندی، هم منتقل میشدند و هم رشد و ترقی میکردند.
باز هم شنیدیم که بعدها جامعههای شهریتر و بهاصطلاح متمدنتر جایی را به شکل مکتبخانه در نظرمیگرفتند تا یک سری دانستههای بهنظرِ خود لازم را به کودکان و نوجوانان و جوانانِ جماعت منتقل کنند. این مکتبها تا آنجا که خبر داریم در ژاپن و چین و هند و اروپا و خاورمیانه رایج شدند. همهی اینها با ادیانِ نهادینهای ربط داشتند که خواستارِ انتقالِ باورها به نسل بعدی و تثبیت و تداوم و گسترشِ سلطهی نهادِ خود بودند.
اما دولتِ مدرن آمد و انتقال دانش و تجربه را تولید انبوه کرد. جایی به اسم مدرسه تعیین کرد. همان نظام مکتبخانه را که عبارت است از معلمی و تعدادی شاگردْ تکرار کرد، اینبار اما انبوهتر و با نظمی یکسان در سراسر قلمرو حاکمیت، با محتوای درسیِ یکسان و با اهدافی بهشدت در خدمتِ حاکمیتهای مدرنِ همساز با صاحبانِ صنعت و تجارت یا همان دولتـملتهای دستساز و برساخته.
ولی مدرسهی مخفی آن نوع مدرسه ای است که بخشی از آن در داخل مدرسهی تولیدانبوه شکل میگیرد. بخشهای دیگرِ این مدرسه در انواعِ مواجهههای طبیعی با رویدادها و رابطههای خانوادگی و اجتماعی در طولِ زندگیِ کودک و نوجوان. بخشِ مَدرِسیِ آنْ با نجواهای کودکان در پشتِ نیمکتها و دور از توجه معلم، در حیاط و راهروهای مدرسه دور از توجه ناظم و مدیر و در راه مدرسه، دور از توجه والدین و ناظم و مدیر و معلم و در روابط بینِ همشاگردیها بعد از ساعاتِ مَدرِسی. تعبیرِ "توجه" اشاره به این دارد که ممکن است فرد ناظر با چشم خودِ لحظاتی کودک را ببیند، اما باز هم نتواند متوجهِ ارتباطهای خزنده و ناملموسِ بین او و کودکانِ دیگر بشود.
در ظاهر، تمامیِ تلاش برنامهریزان و اولیاء مدرسههای رسمی در این است که کتاب درسی (محتوای رسمی) را به کودک بیاموزند، و در واقع به او بخورانند، اما آنهم به شکلی ناقص و مثل طوطی (آموزشِ بانکیِ به بیانِ فریهره). اما معمولا در این کار موفق نمیشوند و فقط در یک کار مهمِ دیگر موفق میشوند. این کار، در حالتِ مطلوبِ خود، چیزی نیست جز اِعمالِ سرکوب و تحمیلِ یک نظم پادگانی در فضایی که یک نفر حق سخن گفتن و اقتدارِ رسمی را دارد و مخاطبیناش باید فقط گوش کنند و اطاعت.
یعنی تولید شهروند مطیع و سربهراه برای تثبیت و تداومِ حاکمیتها و نهادهای اقتصادیِ پشتیبانیشونده از سوی حاکمیتها.
اما، در این فضا، آنچیزی که کودک عملا و عمیقا یاد میگیرد، همان درسهایی است که در زمانِ دزدیدهشده از چشمِ همهی اقتدارهای یادشده یادگیری میشود. انواع اخبارِ دلخواهِ نو، مهارتهای نو، روابطِ انسانیِ نو، رفتار هیجانیِ تازه، تکنولوژیها و سبکِ زندگیهای نو، سخن گفتنِ نو و ...، دور از چشم بزرگترها از یک مرجع به یک فراگیرندهی دیگر منتقل میشود و به این ترتیب کودکان به بهترین شکل و داوطلبانه، وحتی مشتاقانه، از یکدیگر یاد میگیرند، اما در مقابل، مرجع رسمی را از ذهن خود طرد میکنند، مگر آن کسانی (آن معلمانی) را که روابطِ خاصِ بیرون از چارچوبهای رسمی و محتوای رسمی با دانشآموز برقرار میکنند و به این وسیله موثرترین نقشها را بر جان و روح دانشآموزشان میزنند.
این تصور سخت نیست که در این روزها (۱۴۰۰ شمسی)، یک فلشِ مموریِ ۳۲ گیگی به دستهای مشتاق و کنجکاوِ فرزند برسد و خرواری از سَبْکزندگیهای متفاوت را بر سرِ کودک آوار کند و تمامیِ فرهنگِ انتقالیافتهی والدین را در ذهنِ او "تاریخ گذشته" کند. این بخش مهمی از مدرسهی مخفی دوران نو است که قدرتاش از همهی آموختههای دیگر میتواند بیشتر باشد. هر آدمی را دوشقه میکند.
والدین باید برای کلِ فضاهای ممکنِ مدرسهی مخفی سنجیدهکاری و برنامهریزی کنند. مدرسهی مخفی یکی از برجستهترین نمودهای آموزشِ آزاد است، منتها آموزشی عموما دور از چشم والدین.
✅ادامه دارد👇
با توجه به یافتهها یا بافتههای تاریخی (با پذیرشِ اصلِ ظنی بودن تاریخ) تا آنجایی که میتوان حدس زد، بشر در طولِ تاریخ بعد از رشدِ نسبیِ خود و تشکیلِ خانوادههای گروهی همیشه باید تلاش میکرده که یافتهها، مهارتها و تجربه و دانش خود را شخصا به نسلِ بعد از خود (فرزندان گروه) منتقل کند.
در این بین خبر هم شنیدهایم که بعدها با پیچیدهترشدنِ مهارتها و تقسیمِ نسبیِ کارْ استادان و اهل حرفهْ دانستهها و تجربهها را در طی مدتی دراز به شاگردی که صلاح میدیدند یاد میدادند، اما معمول هم بود که فوتِ آخر را یاد ندهند، یعنی یکی دو رمز کار را سعی میکردند مخفی نگهدارند. اما بالاخره رمزها افشا یا کشف میشدند. به این ترتیب بود که مهارتها در طول تاریخ، بهشکلِ کندی، هم منتقل میشدند و هم رشد و ترقی میکردند.
باز هم شنیدیم که بعدها جامعههای شهریتر و بهاصطلاح متمدنتر جایی را به شکل مکتبخانه در نظرمیگرفتند تا یک سری دانستههای بهنظرِ خود لازم را به کودکان و نوجوانان و جوانانِ جماعت منتقل کنند. این مکتبها تا آنجا که خبر داریم در ژاپن و چین و هند و اروپا و خاورمیانه رایج شدند. همهی اینها با ادیانِ نهادینهای ربط داشتند که خواستارِ انتقالِ باورها به نسل بعدی و تثبیت و تداوم و گسترشِ سلطهی نهادِ خود بودند.
اما دولتِ مدرن آمد و انتقال دانش و تجربه را تولید انبوه کرد. جایی به اسم مدرسه تعیین کرد. همان نظام مکتبخانه را که عبارت است از معلمی و تعدادی شاگردْ تکرار کرد، اینبار اما انبوهتر و با نظمی یکسان در سراسر قلمرو حاکمیت، با محتوای درسیِ یکسان و با اهدافی بهشدت در خدمتِ حاکمیتهای مدرنِ همساز با صاحبانِ صنعت و تجارت یا همان دولتـملتهای دستساز و برساخته.
ولی مدرسهی مخفی آن نوع مدرسه ای است که بخشی از آن در داخل مدرسهی تولیدانبوه شکل میگیرد. بخشهای دیگرِ این مدرسه در انواعِ مواجهههای طبیعی با رویدادها و رابطههای خانوادگی و اجتماعی در طولِ زندگیِ کودک و نوجوان. بخشِ مَدرِسیِ آنْ با نجواهای کودکان در پشتِ نیمکتها و دور از توجه معلم، در حیاط و راهروهای مدرسه دور از توجه ناظم و مدیر و در راه مدرسه، دور از توجه والدین و ناظم و مدیر و معلم و در روابط بینِ همشاگردیها بعد از ساعاتِ مَدرِسی. تعبیرِ "توجه" اشاره به این دارد که ممکن است فرد ناظر با چشم خودِ لحظاتی کودک را ببیند، اما باز هم نتواند متوجهِ ارتباطهای خزنده و ناملموسِ بین او و کودکانِ دیگر بشود.
در ظاهر، تمامیِ تلاش برنامهریزان و اولیاء مدرسههای رسمی در این است که کتاب درسی (محتوای رسمی) را به کودک بیاموزند، و در واقع به او بخورانند، اما آنهم به شکلی ناقص و مثل طوطی (آموزشِ بانکیِ به بیانِ فریهره). اما معمولا در این کار موفق نمیشوند و فقط در یک کار مهمِ دیگر موفق میشوند. این کار، در حالتِ مطلوبِ خود، چیزی نیست جز اِعمالِ سرکوب و تحمیلِ یک نظم پادگانی در فضایی که یک نفر حق سخن گفتن و اقتدارِ رسمی را دارد و مخاطبیناش باید فقط گوش کنند و اطاعت.
یعنی تولید شهروند مطیع و سربهراه برای تثبیت و تداومِ حاکمیتها و نهادهای اقتصادیِ پشتیبانیشونده از سوی حاکمیتها.
اما، در این فضا، آنچیزی که کودک عملا و عمیقا یاد میگیرد، همان درسهایی است که در زمانِ دزدیدهشده از چشمِ همهی اقتدارهای یادشده یادگیری میشود. انواع اخبارِ دلخواهِ نو، مهارتهای نو، روابطِ انسانیِ نو، رفتار هیجانیِ تازه، تکنولوژیها و سبکِ زندگیهای نو، سخن گفتنِ نو و ...، دور از چشم بزرگترها از یک مرجع به یک فراگیرندهی دیگر منتقل میشود و به این ترتیب کودکان به بهترین شکل و داوطلبانه، وحتی مشتاقانه، از یکدیگر یاد میگیرند، اما در مقابل، مرجع رسمی را از ذهن خود طرد میکنند، مگر آن کسانی (آن معلمانی) را که روابطِ خاصِ بیرون از چارچوبهای رسمی و محتوای رسمی با دانشآموز برقرار میکنند و به این وسیله موثرترین نقشها را بر جان و روح دانشآموزشان میزنند.
این تصور سخت نیست که در این روزها (۱۴۰۰ شمسی)، یک فلشِ مموریِ ۳۲ گیگی به دستهای مشتاق و کنجکاوِ فرزند برسد و خرواری از سَبْکزندگیهای متفاوت را بر سرِ کودک آوار کند و تمامیِ فرهنگِ انتقالیافتهی والدین را در ذهنِ او "تاریخ گذشته" کند. این بخش مهمی از مدرسهی مخفی دوران نو است که قدرتاش از همهی آموختههای دیگر میتواند بیشتر باشد. هر آدمی را دوشقه میکند.
والدین باید برای کلِ فضاهای ممکنِ مدرسهی مخفی سنجیدهکاری و برنامهریزی کنند. مدرسهی مخفی یکی از برجستهترین نمودهای آموزشِ آزاد است، منتها آموزشی عموما دور از چشم والدین.
✅ادامه دارد👇
Forwarded from Gholamali Keshani
✳️ مدرسه مخفی
ادامه از قبل
جمعِ همآلان (گروه همترازان) مهمترین مرجعِ آموزشیِ کودکانِ ۱۰ سال به بالا و نوجوانان و جوانان و حتی بزرگسالان است. این جمعْ خود یک فرصتِ آموزشی است. منتها باید از وجود احتمالی و چگونگیِ آن (در هر موردِ خاص) آگاه بود و آن را مدیریت و سنجیدهکاری کرد.
آموزشِ طبیعیای که اعضای خانواده به این گروه سنی میدهند، همان آموزشی که کودک بدونِ اطلاع، با چشم و گوش و مغز و دست و با کنجکاویِ خود و ، در بیشترِ وقتها، ناخودآگاهانه در تماس با آنان میگیرد، نوعی آموزش آزاد بوده و مصداقِ مدرسهی مخفی هم هست.
اینجا همانجایی است که معمولا والدین در نبودِ جاذبههای قویِ آموزشهای مخفیِ غیرقابلِکنترلِ بیرونی بیشترین قدرتِ مانور را دارند.
در خیلی از موارد، والدین ممکن است به این نکته آگاه نباشند و با رفتارهای بیاحتیاط و نامناسبِ خود، الگوهای رفتاری و مهارتیِ نادرستی را به کودک منتقل میکنند (نمونهی رطبخورده و منعِ رطب در خانه).
اما در صورتیکه آگاه باشند و بالاتر از آن، برنامهریزی و سنجیدهکاری هم کنند، میتوانند در این عرصه سنگِتمامِ خود را گذاشته و چیزی کم نگذارند.
اما نگرانی و سنجیدهکاری و برنامهریزیِ اصلی باید به آن بخش از مدرسهی مخفی معطوف بشود که کنشگرانِ آن تحت نظارت و چیدمانپذیری نیستند. این بخش، مدرسهی مخفیِ همالان (گروه همترازان) است.
فرزندانِ ما فعلا محصول ترکیبی از آموختههای اینچنینی بهاضافهی آموختههای سلبی و ایجابیِ همان نظامِ مَدرِسی رسمی اند. نفرت و، یا در مواقع کمیاب، علاقه به این یا آن موضوعِ درسی نتیجهی آموزشِ رسمی است (آموزشهایی که از نظر آموزشِ آزاد و آموزشِ طبیعی ممکن است تا سنِ خاصی اصلا مخرب شمرده شوند.).
پس چه باید کرد؟
فرزند داری مسئولیتپذیری سنگینی میطلبد.
برنامهریزی و سنجیدهکاری و دغدغهمندیِ سنگینی برای شخصِ فرزنددار لازم است تا بتواند این عرصهها را برای آموزشِ سالمِ طبیعی و آزاد کودک آماده و زاینده کند. این است مسئولیتِ بزرگِ والدین در دنیایی که هزاران پنجره بهطرفِ هواهای ناشناخته و نامنتظرهی دیگر بر روی فرزند باز است.
فرزندآوری و انداختنِ مسئولیتِ آموزش فرزند به دوشِ نهادهایی که بهسلامتشان اطمینانی نیست، نشان از فرار از مسئولیتپذیری دارد.
با خلاقیت، صبر، تحمل و سنجیدهکاری، مسئولیتِ کردههای خود را بپذیریم و بگذاریم نابغههایی که چرخهی هستی بهتصادف نصیبمان کرده با حداکثرِ توانشان بشکفند، درست مثل شکفتن اتم در شکافتِ اتمی، با آن همه انرژیِ آزادشونده؛ و بدانیم که ما مسئولِ شکوفاییِ این نابغهها هستیم.
آنتوان دُ سَن اِگزوپِری که عاشقِ کودکان بود، و همچون اریش کستنر، کودکان را بهعنوانِ مرشدِ بزرگترها تشخیص داد، میگفت:
"مرا دردی عذاب میدهد که با انفاق به مستمندان و اطعام مساکین دوا نمیشود. سوزِ دلِ من نه از این قوز و گِرههای پیکرِ این کارگران [بسیار محنتزده و غریبماندهی لهستانی] و نه از زشتیِ این محنت، بلکه از آن است که در هر یک از این انسانها موتسارت است که کشته میشود!"
"تنها نَفَسِ خدا است که اگر بر گِل دمیده شود انسان میآفریند!" (ص. ۱۶۷، زمینِ انسانها، ترجمهی سروشِ حبیبی)
و آنَک، این همفکری و همدستیِ "جمعِ والدینِ آگاه و نگران" است که مصداقِ نَفَسِ خدا خواهد شد!
غلامعلی کشانی، بهمن ۱۴۰۲
ادامه از قبل
جمعِ همآلان (گروه همترازان) مهمترین مرجعِ آموزشیِ کودکانِ ۱۰ سال به بالا و نوجوانان و جوانان و حتی بزرگسالان است. این جمعْ خود یک فرصتِ آموزشی است. منتها باید از وجود احتمالی و چگونگیِ آن (در هر موردِ خاص) آگاه بود و آن را مدیریت و سنجیدهکاری کرد.
آموزشِ طبیعیای که اعضای خانواده به این گروه سنی میدهند، همان آموزشی که کودک بدونِ اطلاع، با چشم و گوش و مغز و دست و با کنجکاویِ خود و ، در بیشترِ وقتها، ناخودآگاهانه در تماس با آنان میگیرد، نوعی آموزش آزاد بوده و مصداقِ مدرسهی مخفی هم هست.
اینجا همانجایی است که معمولا والدین در نبودِ جاذبههای قویِ آموزشهای مخفیِ غیرقابلِکنترلِ بیرونی بیشترین قدرتِ مانور را دارند.
در خیلی از موارد، والدین ممکن است به این نکته آگاه نباشند و با رفتارهای بیاحتیاط و نامناسبِ خود، الگوهای رفتاری و مهارتیِ نادرستی را به کودک منتقل میکنند (نمونهی رطبخورده و منعِ رطب در خانه).
اما در صورتیکه آگاه باشند و بالاتر از آن، برنامهریزی و سنجیدهکاری هم کنند، میتوانند در این عرصه سنگِتمامِ خود را گذاشته و چیزی کم نگذارند.
اما نگرانی و سنجیدهکاری و برنامهریزیِ اصلی باید به آن بخش از مدرسهی مخفی معطوف بشود که کنشگرانِ آن تحت نظارت و چیدمانپذیری نیستند. این بخش، مدرسهی مخفیِ همالان (گروه همترازان) است.
فرزندانِ ما فعلا محصول ترکیبی از آموختههای اینچنینی بهاضافهی آموختههای سلبی و ایجابیِ همان نظامِ مَدرِسی رسمی اند. نفرت و، یا در مواقع کمیاب، علاقه به این یا آن موضوعِ درسی نتیجهی آموزشِ رسمی است (آموزشهایی که از نظر آموزشِ آزاد و آموزشِ طبیعی ممکن است تا سنِ خاصی اصلا مخرب شمرده شوند.).
پس چه باید کرد؟
فرزند داری مسئولیتپذیری سنگینی میطلبد.
برنامهریزی و سنجیدهکاری و دغدغهمندیِ سنگینی برای شخصِ فرزنددار لازم است تا بتواند این عرصهها را برای آموزشِ سالمِ طبیعی و آزاد کودک آماده و زاینده کند. این است مسئولیتِ بزرگِ والدین در دنیایی که هزاران پنجره بهطرفِ هواهای ناشناخته و نامنتظرهی دیگر بر روی فرزند باز است.
فرزندآوری و انداختنِ مسئولیتِ آموزش فرزند به دوشِ نهادهایی که بهسلامتشان اطمینانی نیست، نشان از فرار از مسئولیتپذیری دارد.
با خلاقیت، صبر، تحمل و سنجیدهکاری، مسئولیتِ کردههای خود را بپذیریم و بگذاریم نابغههایی که چرخهی هستی بهتصادف نصیبمان کرده با حداکثرِ توانشان بشکفند، درست مثل شکفتن اتم در شکافتِ اتمی، با آن همه انرژیِ آزادشونده؛ و بدانیم که ما مسئولِ شکوفاییِ این نابغهها هستیم.
آنتوان دُ سَن اِگزوپِری که عاشقِ کودکان بود، و همچون اریش کستنر، کودکان را بهعنوانِ مرشدِ بزرگترها تشخیص داد، میگفت:
"مرا دردی عذاب میدهد که با انفاق به مستمندان و اطعام مساکین دوا نمیشود. سوزِ دلِ من نه از این قوز و گِرههای پیکرِ این کارگران [بسیار محنتزده و غریبماندهی لهستانی] و نه از زشتیِ این محنت، بلکه از آن است که در هر یک از این انسانها موتسارت است که کشته میشود!"
"تنها نَفَسِ خدا است که اگر بر گِل دمیده شود انسان میآفریند!" (ص. ۱۶۷، زمینِ انسانها، ترجمهی سروشِ حبیبی)
و آنَک، این همفکری و همدستیِ "جمعِ والدینِ آگاه و نگران" است که مصداقِ نَفَسِ خدا خواهد شد!
غلامعلی کشانی، بهمن ۱۴۰۲
📌در مغز نوجوانان چه میگذرد؟
📍نوجوانها همیشه کارهای عجیبوغریب میکنند؛ خودشان را از بلندی در آبهای کمعمق میاندازند، رانندگی پرخطر میکنند و وارد دعواها و روابط عاطفی نامتعارف میشوند. بعضی از بزرگترها این حرکات را ناشی از نیروی جوانی میدانند و بعضی دیگر خامی و بیتجربگی نوجوانان را دلیل رفتارهای نسنجیدهشان عنوان میکنند. اما تحقیقات عصبشناختی جدید، با ارجاع به مراحل تکاملی بشر، پرده از حقایقی برداشتهاند که شاید پای فیزیولوژی مغز نوجوانان را به میان بیاورد.
{مطلب کامل}👇
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
📍نوجوانها همیشه کارهای عجیبوغریب میکنند؛ خودشان را از بلندی در آبهای کمعمق میاندازند، رانندگی پرخطر میکنند و وارد دعواها و روابط عاطفی نامتعارف میشوند. بعضی از بزرگترها این حرکات را ناشی از نیروی جوانی میدانند و بعضی دیگر خامی و بیتجربگی نوجوانان را دلیل رفتارهای نسنجیدهشان عنوان میکنند. اما تحقیقات عصبشناختی جدید، با ارجاع به مراحل تکاملی بشر، پرده از حقایقی برداشتهاند که شاید پای فیزیولوژی مغز نوجوانان را به میان بیاورد.
{مطلب کامل}👇
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
عوارض سرگرم کردن نوزادان با صفحات نمایشگر:
تأثيرات بالقوهی آن در تکامل انسان
قوای حسی ما محصول میلیونها سال تکامل زیستی است. اما اکنون وارد جهانی یکسره متفاوت از آنچه با آن سازگار شده بودیم، شدهایم. امروزه ابرمحرکهایی مانند تلویزیون یا گوشیهای همراه، بیشتر انسانها را محاصره کردهاند. به این ابزارها ابرمحرک میگویند زیرا حجم نامتعارفی از رنگها و صداها و موضوعات بسیار جالب و سرگرمکننده را پشت سر هم به نمایش میگذارند. نتیجهی آن هم چیزی نیست جز اعتیاد به آن و بیعلاقگی به زندگی طبیعی، درست بهسان اعتیاد به موادمخدر در فردی که ترجیح میدهد به جای گشتوگذار در طبیعت و بالابردن سطح متعارف برخی هورمونها، با مصرف موادمخدر در یک محیط بسته تجربههای شدید لذت را در کوتاهمدت تجربه کند.
مطابق پژوهشی که اخیراً نتایج آن منتشر شده نوزادان و کودکان نوپایی که در معرض تماشای تلویزیون یا ویدئو قرار میگیرند رفتارهای حسی نامتعارفِ بیشتری از خود نشان میدهند؛ به فعالیتهای طبیعی بیعلاقه میشوند؛ دائماً در جستوجوی محرکهای شدیدتر در محیط پیرامونی بوده؛ و جویای صداهای بلندتر و نورهای تندترند.
مطابق این پژوهش، هر چه مواجههی کودک با صفحات نمایشگر در سنین پایینتر رخ دهد صدمات حسی آن بیشتر است.
بهطور متعارف بازیهای فیزیکی و بهویژه بازیهایی که دست در آنها نقش مهمی دارد باعث ایجاد و پیشرفت انواع جدیدی از تفکرات در کودک میشوند. کمرنگ شدن این بخش در بازی کودکان باعث ضعف تفکر میشود و وقتی جایگزین این بازیها، بمباران کودک با رنگها و صداهای صفحه نمایش باشد تعامل حسی کودک با جهان نیز صدمه خواهد دید.
طی تکامل انحراف از مسیرهای متعارف پدیدهای رایج بوده است. اما این تغییرات گاهی طی صدها و بلکه میلیونها سال رخ دادهاند. تغییراتی که اکنون طی یک سدهی گذشته شاهد آن بودهایم و طی سالهای پیشِرو و با ورود به جهان متاورس شدیدتر نیز خواهند بود، در هیچ دوره از تاریخ تکاملی انسان همتایی ندارد. عوارض دقیق این تغییرات طی دهههای آتی است که مشخص خواهد شد؛ اما اکنون نیز میتوان پیشبینیهایی داشت.
از یک منظر نوعی همتکاملی میان ژنها، فرهنگها، و تکنولوژیها در جریان است و احتمالاً در چند دههی آتی عموم افراد جامعه با چنین ساختارهای حسی و تفکری جوامع انسانی را شکل میدهند و مفهوم "نرمال" در آن زمان به نحوی اساسی متفاوت با امروز خواهد بود؛ چنانکه از هماکنون نیز تفاوتهای روانشناختی نسل زِد و نسل آلفا با نسلهای قبلی توسط دادههای تجربی متعددی به ثبت رسیده است. بهعنوان نمونه، تنهایی در انسانها رو به افزایش، و متناظر با آن اندرکنش انسان با صفحات نمایش نیز رو به افزایش است؛ که به نوبهی خود در مسیری بازخوردی، تنهایی را افزایش میدهد.
از منظری دیگر تغییراتی در این حد گسترده در آنچه طی میلیونها سال فرایندهای تکاملی در نوع انسان ابقا شده است ممکن است به نیکزیستی او ختم نشود. توجه کنیم که فرایند تکامل به نیکزیستن انسانها توجهی ندارد زیرا "نیک" و "بد" و "رضایت" و "عدمرضایت" در جهان زیستی معنایی ندارند.
بنابراین معقولتر به نظر میرسد که به راحتی با هر نوع تغییری که مد میشود همگام نشویم. به توصیهی قابل استنباط از این پژوهش گوش فرا دهیم و ساعات مواجههی کودکان با صفحات نمایش را کم کنیم و درعوض ساعات بازیهای فیزیکی و جمعی کودکان در محیطهای طبیعی را افزایش دهیم.
پژوهشگران این پژوهش معتقدند نتایج این پژوهش میتواند به درک بهتری از بیشفعالی و اوتیسم نیز بیانجامد. مثلاً این پرسش مطرح است که ممکن است از علل افزایش بیشفعالی و اوتیسم در جوامع، افزایش ساعات مواجهی کودکان با صفحات نمایشگر باشد؟!
هادی صمدی
@evophilosophy
تأثيرات بالقوهی آن در تکامل انسان
قوای حسی ما محصول میلیونها سال تکامل زیستی است. اما اکنون وارد جهانی یکسره متفاوت از آنچه با آن سازگار شده بودیم، شدهایم. امروزه ابرمحرکهایی مانند تلویزیون یا گوشیهای همراه، بیشتر انسانها را محاصره کردهاند. به این ابزارها ابرمحرک میگویند زیرا حجم نامتعارفی از رنگها و صداها و موضوعات بسیار جالب و سرگرمکننده را پشت سر هم به نمایش میگذارند. نتیجهی آن هم چیزی نیست جز اعتیاد به آن و بیعلاقگی به زندگی طبیعی، درست بهسان اعتیاد به موادمخدر در فردی که ترجیح میدهد به جای گشتوگذار در طبیعت و بالابردن سطح متعارف برخی هورمونها، با مصرف موادمخدر در یک محیط بسته تجربههای شدید لذت را در کوتاهمدت تجربه کند.
مطابق پژوهشی که اخیراً نتایج آن منتشر شده نوزادان و کودکان نوپایی که در معرض تماشای تلویزیون یا ویدئو قرار میگیرند رفتارهای حسی نامتعارفِ بیشتری از خود نشان میدهند؛ به فعالیتهای طبیعی بیعلاقه میشوند؛ دائماً در جستوجوی محرکهای شدیدتر در محیط پیرامونی بوده؛ و جویای صداهای بلندتر و نورهای تندترند.
مطابق این پژوهش، هر چه مواجههی کودک با صفحات نمایشگر در سنین پایینتر رخ دهد صدمات حسی آن بیشتر است.
بهطور متعارف بازیهای فیزیکی و بهویژه بازیهایی که دست در آنها نقش مهمی دارد باعث ایجاد و پیشرفت انواع جدیدی از تفکرات در کودک میشوند. کمرنگ شدن این بخش در بازی کودکان باعث ضعف تفکر میشود و وقتی جایگزین این بازیها، بمباران کودک با رنگها و صداهای صفحه نمایش باشد تعامل حسی کودک با جهان نیز صدمه خواهد دید.
طی تکامل انحراف از مسیرهای متعارف پدیدهای رایج بوده است. اما این تغییرات گاهی طی صدها و بلکه میلیونها سال رخ دادهاند. تغییراتی که اکنون طی یک سدهی گذشته شاهد آن بودهایم و طی سالهای پیشِرو و با ورود به جهان متاورس شدیدتر نیز خواهند بود، در هیچ دوره از تاریخ تکاملی انسان همتایی ندارد. عوارض دقیق این تغییرات طی دهههای آتی است که مشخص خواهد شد؛ اما اکنون نیز میتوان پیشبینیهایی داشت.
از یک منظر نوعی همتکاملی میان ژنها، فرهنگها، و تکنولوژیها در جریان است و احتمالاً در چند دههی آتی عموم افراد جامعه با چنین ساختارهای حسی و تفکری جوامع انسانی را شکل میدهند و مفهوم "نرمال" در آن زمان به نحوی اساسی متفاوت با امروز خواهد بود؛ چنانکه از هماکنون نیز تفاوتهای روانشناختی نسل زِد و نسل آلفا با نسلهای قبلی توسط دادههای تجربی متعددی به ثبت رسیده است. بهعنوان نمونه، تنهایی در انسانها رو به افزایش، و متناظر با آن اندرکنش انسان با صفحات نمایش نیز رو به افزایش است؛ که به نوبهی خود در مسیری بازخوردی، تنهایی را افزایش میدهد.
از منظری دیگر تغییراتی در این حد گسترده در آنچه طی میلیونها سال فرایندهای تکاملی در نوع انسان ابقا شده است ممکن است به نیکزیستی او ختم نشود. توجه کنیم که فرایند تکامل به نیکزیستن انسانها توجهی ندارد زیرا "نیک" و "بد" و "رضایت" و "عدمرضایت" در جهان زیستی معنایی ندارند.
بنابراین معقولتر به نظر میرسد که به راحتی با هر نوع تغییری که مد میشود همگام نشویم. به توصیهی قابل استنباط از این پژوهش گوش فرا دهیم و ساعات مواجههی کودکان با صفحات نمایش را کم کنیم و درعوض ساعات بازیهای فیزیکی و جمعی کودکان در محیطهای طبیعی را افزایش دهیم.
پژوهشگران این پژوهش معتقدند نتایج این پژوهش میتواند به درک بهتری از بیشفعالی و اوتیسم نیز بیانجامد. مثلاً این پرسش مطرح است که ممکن است از علل افزایش بیشفعالی و اوتیسم در جوامع، افزایش ساعات مواجهی کودکان با صفحات نمایشگر باشد؟!
هادی صمدی
@evophilosophy
Jamanetwork
Early-Life Digital Media Experiences and Development of Atypical Sensory Processing
This study attempts to determine the association between early-life digital media exposure and sensory processing outcomes among toddlers.
Forwarded from cnbooks |کتابخانه مدرسه طبیعت
📌فروش ویژه مجموعه هشتجلدی
«کودکوتجربهطبیعت» با «بیست درصد تخفیف»
🧮جمع کل: ۸۲۶,۰۰۰ تومان | با تخفیف: ۶۶۰,۰۰۰ تومان
📒بومشناسی تخیلات کودکی
نویسنده: ادیت کاب
ترجمه: ناهید رضازاده
گردآورنده: محمد عظیمی
تعداد صفحه: ۱۶۹
قیمت: ۵۹۰۰۰ ت
📕 خنگمان میکنند
نویسنده: جان تیلورگاتو
ترجمه: دنیا امیری/ دلارام فلاحی
تعداد صفحه: ۱۰۶
قیمت: ۵۸۰۰۰ ت
📗 کودکیوطبیعت
نویسنده: دیوید سوبل
ترجمه: گلنار محبعلی
تعداد صفحه: ۱۹۰
قیمت: ۸۹۰۰۰ ت
📘بازی چگونه به مغز ما شکل میدهد
نویسنده: استوارت براون
ترجمه: زینب زعفرانچی
تعداد صفحه: ۱۵۳
قیمت: ۱۲۵۰۰۰ ت
📙پنداشت تربیت
نویسنده: جودیت ریچ هریس
ترجمه: ناهید رضازاده
تعداد صفحه: ۴۶۲
قیمت: ۱۹۵۰۰۰ ت
📕انسانشناسی یادگیری در کودکی
نویسنده: دیوید ف. لنسی؛جان باک؛سوزان گسکینز
ترجمه: سید محمد بهروز
تعداد صفحه: ۳۹۱
قیمت: ۱۶۵۰۰۰ ت
📘به کودکانمان چه هدیه دهیم
نویسنده: گرالد هوتر/آندره اشترن
ترجمه: مریم برومندی
تعداد صفحه: ۵۲
قیمت: ۴۰۰۰۰ ت
📗 حس شگفتی
نویسنده: راشل کارسون
ترجمه: عباس فقهی/نگار گودرزی
تعداد صفحه: ۷۵
قیمت:۹۵۰۰۰ ت
🌱 برای سفارش با آیدی @monirkamyab مکاتبه کنید.
«کودکوتجربهطبیعت» با «بیست درصد تخفیف»
🧮جمع کل: ۸۲۶,۰۰۰ تومان | با تخفیف: ۶۶۰,۰۰۰ تومان
📒بومشناسی تخیلات کودکی
نویسنده: ادیت کاب
ترجمه: ناهید رضازاده
گردآورنده: محمد عظیمی
تعداد صفحه: ۱۶۹
قیمت: ۵۹۰۰۰ ت
📕 خنگمان میکنند
نویسنده: جان تیلورگاتو
ترجمه: دنیا امیری/ دلارام فلاحی
تعداد صفحه: ۱۰۶
قیمت: ۵۸۰۰۰ ت
📗 کودکیوطبیعت
نویسنده: دیوید سوبل
ترجمه: گلنار محبعلی
تعداد صفحه: ۱۹۰
قیمت: ۸۹۰۰۰ ت
📘بازی چگونه به مغز ما شکل میدهد
نویسنده: استوارت براون
ترجمه: زینب زعفرانچی
تعداد صفحه: ۱۵۳
قیمت: ۱۲۵۰۰۰ ت
📙پنداشت تربیت
نویسنده: جودیت ریچ هریس
ترجمه: ناهید رضازاده
تعداد صفحه: ۴۶۲
قیمت: ۱۹۵۰۰۰ ت
📕انسانشناسی یادگیری در کودکی
نویسنده: دیوید ف. لنسی؛جان باک؛سوزان گسکینز
ترجمه: سید محمد بهروز
تعداد صفحه: ۳۹۱
قیمت: ۱۶۵۰۰۰ ت
📘به کودکانمان چه هدیه دهیم
نویسنده: گرالد هوتر/آندره اشترن
ترجمه: مریم برومندی
تعداد صفحه: ۵۲
قیمت: ۴۰۰۰۰ ت
📗 حس شگفتی
نویسنده: راشل کارسون
ترجمه: عباس فقهی/نگار گودرزی
تعداد صفحه: ۷۵
قیمت:۹۵۰۰۰ ت
🌱 برای سفارش با آیدی @monirkamyab مکاتبه کنید.
📌نقش مادری در محاق
📍سعیده ابیانه
زنان در لحظه تصمیم گیری برای داشتن فرزند در کشاکش سختی قرار می گیرند. از یک سو، نگرانی آنها در مورد مسئولیت کودکی که تصمیم به تولدش دارند بی پایان است. از سوی دیگر، آنها دچار تضاد نقشی می شوند، هویتی که تاکنون ساخته اند، موفقیت های تحصیلی و کاری که به دست آورده اند و اهداف شخصی و آینده ای که برای خودشان ترسیم کرده اند را مورد تهدید می بینند. آنها به طور کلی بیمناک از دست دادن (خود قبلی) و نظمی که در زندگی ساخته اند هستند و از بیگانگی با زندگی پیش رو می هراسند.
در چنین زمینه ای می توان پرسید چرا امروزه که دنیای مدرن با پیشرفت علم و فناوری و دانش روزافزون پیش روی این مادران قرار دارد آنها آرامش و آسودگی و اعتماد به نفس لازم را ندارند؟
🔅برای خواندن متن کامل این یادداشت می توانید به لینک زیر مراجعه فرمایید.
#آیاوالدینمهماند
https://www.magiran.com/volume/211937
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
📍سعیده ابیانه
زنان در لحظه تصمیم گیری برای داشتن فرزند در کشاکش سختی قرار می گیرند. از یک سو، نگرانی آنها در مورد مسئولیت کودکی که تصمیم به تولدش دارند بی پایان است. از سوی دیگر، آنها دچار تضاد نقشی می شوند، هویتی که تاکنون ساخته اند، موفقیت های تحصیلی و کاری که به دست آورده اند و اهداف شخصی و آینده ای که برای خودشان ترسیم کرده اند را مورد تهدید می بینند. آنها به طور کلی بیمناک از دست دادن (خود قبلی) و نظمی که در زندگی ساخته اند هستند و از بیگانگی با زندگی پیش رو می هراسند.
در چنین زمینه ای می توان پرسید چرا امروزه که دنیای مدرن با پیشرفت علم و فناوری و دانش روزافزون پیش روی این مادران قرار دارد آنها آرامش و آسودگی و اعتماد به نفس لازم را ندارند؟
🔅برای خواندن متن کامل این یادداشت می توانید به لینک زیر مراجعه فرمایید.
#آیاوالدینمهماند
https://www.magiran.com/volume/211937
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
📍جروم کیگان؛ استاد بازنشسته روانشناسی دانشگاه هاروارد:
«والدین تاثیری تردیدناپذیر دارند»
#آیاوالدینمهماند
منبع: زمینه روانشناسی هیلگارد، انتشارات رشد
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
«والدین تاثیری تردیدناپذیر دارند»
#آیاوالدینمهماند
منبع: زمینه روانشناسی هیلگارد، انتشارات رشد
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
📍جودیت ریچ هریس؛ نویسنده، دانشمند و محقق آمریکایی:
«والدین هیچگونه اثر بلند مدتی بر شخصیت یا هوش فرزندان خود ندارند»
#آیاوالدینمهماند
منبع: زمینه روانشناسی هیلگارد،انتشارات رشد
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
«والدین هیچگونه اثر بلند مدتی بر شخصیت یا هوش فرزندان خود ندارند»
#آیاوالدینمهماند
منبع: زمینه روانشناسی هیلگارد،انتشارات رشد
@cnstudy| مطالعاتکودکوطبیعت
