Telegram Web Link
Audio
فایل صوتی: چالش های قرن بیست و یكم
یووال نوح هراری

سخن رانی سالانه پنگوئن در هندوستان
برگردان و خوانش: ح.پرهام

@cognitive_science_iran
حافظه - مستند سلامت - 26 مرداد 1396.TS
191.8 MB
مستند علمی "هکرهای حافظه"

بسیار دیدنی و آگاهی بخش از آخرین آزمایشات دانشمندان بر روی مغز انسان
به آخرین روزهای سال ١٣٩٩ رسیده ایم و فعالیت های کانال وارد ششمین سال خود می شود. آیا از فعالیت های کانال و محتواهای آن راضی هستید؟
anonymous poll

خوب – 49
👍👍👍👍👍👍👍 40%

متوسط – 29
👍👍👍👍 24%

بسیار زیاد – 25
👍👍👍👍 21%

ضعیف – 18
👍👍👍 15%

👥 121 people voted so far. Poll closed.
با آرزوی بهترین ها برای شما مخاطبین گرامی و آرزوی سالی خوب

ارادتمند
1
یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ ؛ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ ؛ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ ؛ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ

🌱 با آرزوی سالی خوش و سرشار از سلامتی و موفقیت برای شما عزیزان. ارادتمند. دزفولی
علوم شناختی via @vote
به آخرین روزهای سال ١٣٩٩ رسیده ایم و فعالیت های کانال وارد ششمین سال خود می شود. آیا از فعالیت های کانال و محتواهای آن راضی هستید؟ anonymous poll خوب – 49 👍👍👍👍👍👍👍 40% متوسط – 29 👍👍👍👍 24% بسیار زیاد – 25 👍👍👍👍 21% ضعیف – 18 👍👍👍 15% 👥 121 people voted so…
با تشکر از مخاطبین محترم برای شرکت در نظرسنجی و سپاس از حسن نظر شما عزیزان. زمان شرکت در نظرسنجی به پایان رسید و امیدواریم بتوانیم کیفیت محتوای کانال را بیش از پیش ارتقا دهیم.

با احترام
دزفولی
دکتر رفیعی - ایوالپس
Evolps/Dr.Rafiei
• اختیار، آگاهی و روان‌شناسی تکاملی

نسخه صوتی گفت‌وگو با دکتر مانی رفیعی

Evolps 🌱
با سلام و احترام

فعالیت های کانال علوم شناختی وارد سال ١۴٠٠ شد که ششمین سال فعالیت های این کانال خواهد بود. در پنج سال گذشته کانال با حسن نظر شما روندی رو به رشد داشته است و بیش از ٣١ فایل تصویری اعم از فیلم و کلیپ و همچنین فایل های pdf در کانال بارگذاری شده است و بیش‌از ٢٠۵ فایل صوتی اعم از پادکست و جلسات بحث و بررسی و پرسش و پاسخ در حوزه علوم شناختی در دسترس شما عزیزان قرار گرفته. امیدوارم که در سال پیش رو بتوانیم کانال را بهتر و مطلوب تر کنیم و از کاستی ها بکاهیم و بر کیفیت بیفزاییم.

عضویت بیش از ۴ هزار نفر از علاقمندان به مباحث علوم شناختی نشانه اعتماد شما به ماست و قابل افتخار برای ما.

همچنان از پیشنهادات و انتقادات شما استقبال می کنم و برای شما بهترین ها را آرزو می کنم.

ایام به کام
دزفولی
مغز ، و خودآگاهی
Brain, and Consciousness

قسمت نخست:

برگرفته از کانال واقعیت های درباره ی مغز

یکی از مهمترین چالش‌هایی که سال‌ها فلاسفه و دانشمندان با آن مواجه بودند، درک خودآگاهی (کانشسنس) بوده است. در دنیای فلسفه، از زمانِ «رنه دکارت» فیلسوف فرانسوی، بحث بر این بوده که آیا «ذهن» و «مادّه» دو پدیدهٔ جدا هستند یا خیر. با پیشرفت دانشِ عصب پژوهیِ جدید، رویکردِ واقع گرایانه تری در افقِ دید ما قرار گرفته است، رویکردی که از راهبردهای فلسفی سود می‌جوید، ولی برای گرفتن پاسخ، از پژوهش‌های فلسفی استفاده نمی‌کند. مهمترین ویژگیِ این رویکرد این است که، اساسأ به دنبال پاسخ این سوال نیست که: «چرا خودآگاهی یا کانشسنس وجود دارد» بلکه بدنبال این است که اساسِ مادّیِ خودآگاهی چیست، و بدین طریق از این ایده که خودآگاهی یک پدیده ذهنی (سوبژکتیو) است، گذر کرده و بتواند، به درک عینی(ابژکتیو)و قابل اندازه گیریِ خودآگاهی دست یابد.

یکی از پژوهشگرانی که با همکاری با دیگر مغز پژوهانِ شناختی، نوروساینتیستها، روانپزشکان، متخصصین تصویرنگاریِ مغز، ریاضیدانان و فلاسفه به بررسی «خودآگاهی و یا کانشسنس» پرداخته است، پرفسور آنیل سث Anil Seth در مرکز Sackler در دانشگاه ساسکس انگلستان می‌باشد. پژوهش‌های گروه او و دیگر نوروساینتیست‌ها در پژوهشگاه‌های مختلف در دنیا، منجر به یک انقلابِ پایه‌ای در علم پزشکی شده، و در عینِ حال چالشِ جدیدی برای درکِ فعّالیت‌های ذهنی، و همچنین درکِ فرآیندهای اخلاقی ایجاد نموده است. پژوهشهای آنیل سث، دیدگاهی نو در اینکه چگونه همکاری مغز و بدن در حفظِ خودآگاهی مشارکت می‌کنند و باعثِ حفظِ بقا انسان می‌شوند، ایجاد نموده است.

یکی از فلاسفه‌ای که تأثیرِ به سزایی در پژوهش‌های فلسفیِ خودآگاهی داشته، دیوید چالمرز استرالیایی است که با اقتباس از رنه دکارت، مشکلات درکِ خودآگاهی را به دو قسمت « مشکلِ ساده easy problem » و «مشکلِ سخت hard problem » تقسیم می‌کند. مشکلِ ساده، درک این فرآیند است که، چگونه مغز (و بدن) احساس، شناخت، یادگیری، و رفتارهای مختلف را باعث می‌شوند. اما مشکلِ سخت، درکِ این مسئله است که چگونه پدیده‌های فوق (یادگیری، رفتارها، و غیره) منجر به ایجادِ «خودآگاهی» می‌شوند، و چرا ما مانند روبات‌ها، یا مردگان متحرک ( زامبی‌های فلسفی) که هیچ درکی از ماهیّتِ داخلی بدن خود ندارند، نیستیم. به عقیدهٔ چالمرز حلّ ِ «مشکلِ ساده» هیچ کمکی به حلّ ِ «مشکل سخت» نمی‌کند، و به همین دلیل «خودآگاهی» به صورت یک پدیدهٔ مرموز باقی می‌ماند.
به عقیده پرفسور آنیل سث، به جای مشکل ساده و یا سخت، باید از اصطلاح « مشکل حقیقی real problem » استفاده کنیم و بدنبال یافتن اجزاء ِ «خودآگاهی» و اساس بیولوژیکی آن باشیم، بدون اینکه وجود آنرا انکار کنیم.
برای درک «خودآگاهی» باید سه پدیده را جداگانه بررسی کنیم، اوّل «سطح خودآگاهی level of consciousness, دوم «محتویاتِ خودآگاهی conscious content » و سرانجام «خودآگاهی به خود conscious self».
«سطح خودآگاهی» به این می‌پردازد که ما اصلاً خودآگاه هستیم یا خیر. مثلاً در حالت یک خواب بدون رویا ( یا تحت بیهوشی عمومی) هستیم و یا کاملاً بیدار هستیم و هوشیار!
«محتویاتِ خودآگاهی» تمامِ پدیده‌هایی است که به شما تجربهٔ خودآگاهی را در زمانی که هوشیار هستید، می‌دهد، مانند تصاویر، صداها، بوها، هیجانات، تفکرات، باورها و هر آنچه که در جهان داخل بدن شما میگذرد و از همه مهم‌ّتر، تجربهٔ اختصاصی « بودن being you» که همان «خودآگاهی به خود» است که از تمامِ جوانبِ خودآگاهی، برای خودِ ما مهمّ‌تر است.

ادامه دارد
دانشگاه صنعتی "کینگ عبدالله" عربستان، یک آگهی برای جذب یک پسادکترای هوش مصنوعی گذاشته که جالب توجه است.
kawa-news.com/en/kaust-the-saudi-innovation-campus

توی مفاد این آگهی آمده، که امکانات فوق‌العاده‌ای در اختیار پژوهشگران این دانشگاه قرار خواهد گرفت:

🔸 دستمزد بالا و معاف از مالیات، بیمه‌ی سلامت، اسکان در خانه‌ی ‌تمام‌مبله و با استاندارد بالا، دسترسی به مدارس بین‌المللی برای بچه‌ها، ...
🔸 بودجه‌ی تحقیقاتی برای شرکت در کنفرانس‌ها و سفرهای بین‌المللی و امکان همکاری با دانشگاه‌های دیگر
🔸 دسترسی به امکانات ویژه‌ی آزمایشگاهی، از جمله سوپرکامپیوتر‌ IBM BlueGene با 64 هزار هسته‌ی پردازشی و 64 ترابایت حافظه، که عربستانی‌ها آن‌را سامانه‌ی شاهین می‌نامند. (صرفا جهت مقایسه، سوپرکامپیوتر اینریا، که GRID-5000 نام دارد و در 11 نقطه‌ی مختلف فرانسه توزیع شده، دارای 15 هزار هسته و نزدیک 24 ترابایت حافظه است.)
www.hpc.kaust.edu.sa
🔸 امکانات تفریحی ویژه در محیط دانشگاه: ساحل خصوصی، زمین گلف ...
https://cemse.kaust.edu.sa/mine/join-us-1

پ.ن. هدف از این پست به هیچ وجه تحقیر یا تحسین داشته‌های ما (ایران) و عربستان نیست. اما خوب است راجع به موقعیت مهم‌ترین رقیب منطقه‌ای‌مان کاملا هشیار باشیم.

زانکو
نام موقت کتاب: آیا آنقدر هوشمند هستیم که جانوران هوشمند را درک کنیم؟
نویسنده: فرانس دِوال
مترجم: محمد مهدی هاتف
وضعیت: در حال ترجمه
ناشر: نامعلوم

اهمیت این کتاب از نظر تکاملی، نشان دادن پیوستگی میان انسانها و حیواناتِ دیگر بویژه از جهاتی است که در جهان بینی قدما فصل ممیز انسان از حیوان تلقی میشدند مثل عقل.
علوم شناختی
مغز ، و خودآگاهی Brain, and Consciousness قسمت نخست: برگرفته از کانال واقعیت های درباره ی مغز یکی از مهمترین چالش‌هایی که سال‌ها فلاسفه و دانشمندان با آن مواجه بودند، درک خودآگاهی (کانشسنس) بوده است. در دنیای فلسفه، از زمانِ «رنه دکارت» فیلسوف فرانسوی،…
مغز ، و خودآگاهی
Brain, and Consciousness
قسمت دوم:

سؤالی که با آن مواجه هستیم این است که، کدام یک از مکانیسم‌های پایه‌ایِ مغز به ما قابلیت‌های «خودآگاه و یا کانشس» بودن را میدهند؟ باید توجه داشت که سطح خودآگاهی conscious level با «سطح بیداری wakefulness» تفاوت دارد. هنگامِ دیدن رؤیا، شما یک تجربهٔ خودآگاهی دارید در حالیکه از نظر سطحِ بیداری، شما خواب هستید. در بعضی حالاتِ پاتولوژیک مثل «حالت نباتی ویا بیداری بدون آگاهی»، شما خودآگاهی ندارید، ولی سیکلِ خواب و بیداریِ نسبتاً طبیعی‌ای دارید.
بنابراین بدون توجه به سطح بیداری، چه مکانیسمی شما را خودآگاه نگه میدارد. ما می‌دانیم که تعداد نورون‌ها و یا سلول‌های عصبی، نقش اساسی ندارند. مثلا مخچه که در پشتِ مغز قرار دارد و در کنترل تعادلِ حرکتی نقش مهمی دارد، بیش از مغز سلول‌های عصبی دارد، امّا نقشی در حفظ خودآگاهی ندارد. میزانِ کلّیِ فعالیّتِ سلول‌های عصبی هم نقشی ندارد زیرا که میزانِ فعالیّتِ سلول‌های عصبی در هنگام خوابِ بدون رؤیا، و بیداریِ با خودآگاهی، تقریبا یکسان است. به نظر می‌رسد که خودآگاهی، رابطهٔ مستقیم با ویژگیِ خاصّ ِارتباطِ نواحی مختلف مغز به یکدیگر داشته باشد.
در اوائل دهه ۲۰۰۰، مارچلو ماسیمینی Marchello Massimini و همکارانش در دانشگاه میلان ایتالیا روشی را برای بررسی عینی (ابژکتیو) خودآگاهی ابداع کردند. در این روش، یک تحریکِ مغناطیسی کوتاه مدّت توسّطِ دستگاه TMS( سیم پیچی که در داخل یک غلاف قرار میگیرد و برای تحریک مغناطیسی مغز استفاده می شود)، به قشرِ مغز داده شد. این تحریکات در حالت هوشیار و همچنین ناهوشیار ( بعد از دادن داروی خواب به فرد) انجام شد. تحریکات مغناطیسی، باعث ایجاد یک سری تحریکات ِ الکتریکیِ نورون‌های قشر ِ مغز می‌شوند، که در شبکه‌هایی که نورون‌ها به هم اتّصال دارند، پخش می‌شوند. سپس این فعالیّتِ الکتریکی، توسّطِ دستگاه نوار مغزی ثبت می‌شود. هنگامی‌ که این نوار مغزی در افرادی که تحتِ بیهوشیِ عمومی، و یا در حالت خواب بدون رویا بودند ثبت شد، امواج مغزی ساده بوده و پیچیدگی خاصّی نشان داده نمی‌شد. امّا هنگامی که افراد هوشیار بودند، در مناطق مختلف قشر مغز ، امواج مغزی پیچیدگی های خاصی را نشان می دادند که دائم پدیدار و ناپدید میشدند. این الگوی پیچیدگی قابل ضبط و اندازه گیری است. با استفاده از یک مدلِ ریاضی میزان این پیچیدگی اندازه‌گیری شد و آنرا PCI
« Perturbational Complexity Index» نام گزاردند. طیف این اندکس از ۳۱/. تا ۷۰/. است . در خواب عمیق و ~بیهوشی، اندکس پایین تر از ۳۱/. است. این اولین روشِ شناخته شده جهت اندازه گیری
عینیِ(آبژکتیو) خودآگاهی است، که آن را «مترِ خودآگاهی»
Consciousness meter
نام نهادند.
امروزه برای بررسیِ آگاهی awareness در حالت‌های خواب و بیهوشی، از اندازه‌گیریِ پیچیدگی خودآگاهی استفاده می‌کنند. از این روش برای برّرسیِ میزان خودآگاهی افراد بعد از ضربه‌های مغزی می‌توان استفاده کرد، زیرا گاهی علائم و معاینات بالینی، اطّلاعاتِ کاملی از میزان خودآگاهیِ بیمار نمیدهند. پروفسور آنیل سث و همکاران او در دانشگاه ساسکس، از روش دیگری که «ضبط نوار مغزی چند بُعدی» است برای برّرسی «میزان پیچیدگی خودآگاهی» استفاده می‌کنند. در این روش فقط فعالیّتِ الکتریکی خودبخود مغز ثبت میشود و نیازی به تحریک مغناطیسی نیست. اندازه‌گیریِ عینی و کمّی خودآگاهی، گامِ اساسی در درک، و دریافت ماهیت خودآگاهی است.
اما همزمان با اندازه گیری کمیت باید دید که اندازه گیری «پیچیدگی خودآگاهی»، چه نوع کیفیتی را اندازه گیری می کند؟ یکی از فرضیه های جدید «خودآگاهی یا کانشسنس » به پاسخ این سوال کمک میکند. در سال ۱۹۸۸، دو نوروساینتیست معروف ( جرالد ادلمن برنده جایزه نوبل و جولیو تونونی) نظریه جدیدی را در مقاله ای که در مجله ساینس منتشر شد، ارائه دادند. به عقیده این دو، ادراکات خودآگاهانه منحصر به فرد بوده، و به طورِ هم‌زمان باید شدیداً « آموزنده Informative» و یک‌پارچه «integrated»باشد.
خودآگاهی «آموزنده informative» است از این جهت که هر تجربه ما با تحربهٔ دیگر، و حتّی تمام تجربه‌هایی که در گذشته داشته‌ایم تفاوت دارد. اگر به طور مثال از پشت میز کارمان به بیرون پنجره نگاه می‌کنیم، این تجربهٔ ما از نظر موقعیّتِ کتاب‌‌ها، کاغذها و کامپیوتر، با تحربیات قبلی متفاوت است. حال اگر دیگر ادراکات و حالت‌های هیجانی و فکریِ خودمان را به این معادله اضافه کنیم، کاملاً به منحصر به فرد بودنِ هر لحظه از ادراکات، پی می‌بریم. در هر لحظهٔ ادراکی، ما یک درک را از میان تعداد زیادی احتمالات دیگر، تجربه می‌کنیم، و این را «اطّلاعات information » می‌نامیم.
خودآگاهی همچنین «یکپارچه integrated» است زیرا هر تجربهٔ هوشیارانه به صورت «یک صحنه» تجربه می‌شود.

منبع: کانال علم مدرن
👍3
جهان شگفت انگیز مغز، قسمت شانزدهم، تاریخ انقضای مغز
دکتر مریم نوروزیان
🧠قسمت شانزدهم پادکست جهان شگفت انگیز مغز

تاریخ انقضای مغز!

@brainawareness
علوم شناختی
مغز ، و خودآگاهی Brain, and Consciousness قسمت دوم: سؤالی که با آن مواجه هستیم این است که، کدام یک از مکانیسم‌های پایه‌ایِ مغز به ما قابلیت‌های «خودآگاه و یا کانشس» بودن را میدهند؟ باید توجه داشت که سطح خودآگاهی conscious level با «سطح بیداری wakefulness»…
مغز ، و خودآگاهی
Brain, and Consciousness

قسمت سوم:

هنگامی که ما می‌گوییم آگاه هستیم، به این معنی است که نسبت به چیزی آگاهیم. اما چه فرآیندی در مغز این محتویات آگاهی و یا خودآگاهی را فراهم می‌کند؟ اولین بار فرانسیس کریک (برنده جایزه نوبل به جهت کشف ساختمان دی ان آ)، و کریستف کخ Koch نوروساینتیستِ مرکز تحقیقات مغز در سیاتل، این سوال را که « ارتباط سیستم عصبی با خودآگاهی Neural Correlate of Consciousness یا NCC » چیست، مطرح نمودند. به عقیدهٔ این دو پژوهشگر، NCC حداقل هماهنگی یک گروه از اتفاقات در نورونهای مغزی است که برای یک درکِ آگاهانه لازم است. در پژوهش‌ها می‌توان برای درک NCC، از دستگاه‌های نوار مغزی و تصویر برداری عملکردی مغناطیسی مغز functional MRI, در فرآیند‌های درک‌آگاهانه، و غیر‌آگاهانهٔ مغز، و مقایسهٔ این دو با هم، استفاده کرد. یکی از روشهایی که برای تعیین NCC استفاده شده، « رقابت درک دو چشمی binacular rivalry » است
(Blake, R. RSTB 2014, 369)
در این روش، یک تصویر در مقابل یک چشم گذاشته می‌شود و به طورِ همزمان تصویر دیگری در مقابل چشم دیگر گذاشته می‌شود. به علت ناهمگونیِ تصویرها، مغز فقط یکی از تصاویر را درک می‌کند. سپس تصاویر مختلف در مقابل چشم‌ها، هر چند ثانیه تغییر می‌کند. به این طریق می‌توان فرآیندِ فعّالِ (دینامیک) درکِ بینایی را، بررسی کرد. روش دیگر «پوشانندگی یا masking» نامیده شده. که در آن، تصاویر را بسیار کوتاه و سریع در مقابل چشمان یک فرد گذاشته و سپس الگوهای بدون معنی را به او نشان می‌دهند. درکِ کاملِ بینایی، بستگی به فاصلهٔ بین تصویر اول و تصاویر بی معنیِ (پوشاننده) بعدی دارد.
این روش‌های پژوهشی، مناطقِ درکِ آگاهانهٔ مغز را بدون توجّه به این که تحریکات حسّی از نوعِ بینایی، شنوایی و یا دیگر انواعِ حسّ‌ها هستند، نشان دادند. این پژوهش‌ها همچنین نشان دادند که مناطقی که در مورد درک‌ِآگاهانه «گزارش reporting about» می کنند (مثل اینکه می گویند : من یک صورت میبینم) از مناطقی که تولیدِ «generating» درکِ‌آگاهانه می‌کنند، تفاوت دارند. امّا با تمام اطّلاعاتی که این پژوهش‌ها به ما داده‌اند، هنوز جواب سؤال اولیّه یعنی « مشکل حقیقی خودآگاهی» را نیافته ایم. اینکه ما می‌توانیم فعالیّتِ قشر خُلفیِ مغز را در هنگام درک آگاهانه ببینیم، این توضیحی برای اینکه این منطقه حتما در ایجاد «خودآگاهی» نقش دارد، نیست. برای پاسخ سوال «مشکل حقیقی خودآگاهی» ما نیاز به یک تئوری فراگیر در مورد درک آگاهانه داریم، و این تئوری باید توضیح دهد که اصولاً مغز چه کاری به طور کلی انجام میدهد. عملکرد مناطق مختلف مغز به این پاسخ کمک نمی‌کند.

در قرن ۱۹ میلادی دانشمند آلمانی، «هرمان فون هلمهولتز» این نظریه را مطرح نمود که مغز یک «ماشین پیش بینی Prediction Machine» است و آنچه که ما می‌بینیم، می‌شنویم و‌ یا حسّ می‌کنیم، چیزی بیش از بهترین حدسِ مغز در مورد ورودی‌های حسّی (تصویر صدا و ..) نیست. توجّه کنید که مغز در داخل یک محفظه استخوانی به نام جمجمه قرار دارد. تنها چیزی را که می‌تواند دریافت کند، یک سری پیام‌های حسّیِ گُنگ، و همراه با نویز noise هستند که آنهم به صورت غیر مستقیم در ارتباط با دنیای بیرون است. بنابراین «فرآیندِ درک»، باید ناشی از «استنباط inference» باشد که در آن یک سری پیام‌های گُنگ، با انتظارات قبلی و «باورهایِ» ما از جهانِ اطراف همراه شده، و سپس مغز بهترین فورمی را که برای مغز دلخواه باشد، از ورودی‌های حسّی می‌سازد، و به این طریق ما اشیاء مانند لیوان قهوه، میز تحریر و یا کامپیوتر را میبینیم. آنچه را که ما میبینیم در حقیقت بهترین «حدس مغز» از دنیای بیرون است.
امروز نمونه‌های «درکِ حدسیِ مغز» را در آزمایشگاه‌های نوروساینس(علوم اعصاب) و یا حتّی زندگی ِروزمرّه می‌بینیم. مثلاً در یک هوای مه آلود وقتی قدم میزنیم و بدنبال دیدن یک دوست هستیم، ممکن است از دور دست افراد دیگری را با دوست خود اشتباه بگیریم، تا اینکه کاملاً به فرد مورد نظر نزدیک شویم. یا هنگامی که در یک محلّ ِ شلوغ هستیم و همهمه بسیار شدید است، گاهی تصور می‌کنیم فردی ما را صدا می‌زند. هر قسمتِ کوچک درک‌ِبینایی ما، در «باورهای ناخودآگاهِ» سیستم بینایی ما کُد گذاری شده است. مغز ما در فرآیندِ فرگشت آموخته است، که نور همیشه از بالا می‌تابد و با این باور ما همیشه سایهٔ اجسام را درک می‌کنیم.
در گذشته تصوّر می‌شد که درک آگاهانه، ناشی از فرآوری اطّلاعاتِ حسّی توسط مغز است، و یک پدیدهٔ «از پایین به بالا bottom-up» و‌ یا «از بیرون مغز به داخل مغز» است، به این معنی که پیام های حسّی به گیرنده‌ها (در مورد بینایی، شبکیه چشم)رسیده، و‌سپس وارد مغز شده و در مراحل مختلف فرآوری می‌شوند. در این نظریه، مهم‌ترین کار را سلول‌های گیرندهٔ حسّی مثل شبکیّه و یا گوش انجام می‌دهند.
Forwarded from فلسفه علم
برنامه سوفیا، امشب پیرامون فلسفه ذهن
2025/07/12 19:22:21
Back to Top
HTML Embed Code: