Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
راکونها چگونه مسأله حل میکنند؟ و
انسانها چگونه هوشمند شدند؟
ابتدا یک تمثیل
برخی از انسانها، از جمله ریاضیدانها، مسائلی بس پیچیده را حل میکنند درحالیکه قدرت حل آن مسائل بهطورکل خارج از دامنهی قابلیتهای بالفعل بیشتر انسانها است. در بدو امر بهنظر میرسد که اختلاف این دو دسته کیفیست. اما اگر به دوران کودکی آنها بازگردیم چه بسا با تعویض شرایط محیطی این دو، ممکن بود جای آنها عکس هم شود. ریاضیدان بهتدریج چنین قابلیتی را کسب کرده است.
نگاهی تکاملی
این مثال نشان میدهد که بسیاری از تفاوتهای به ظاهر کیفی میان دو موجود، محصول گامهای کوچکیاند که طی زمانی طولانی، امروزه در قالب تفاوتهای کیفی ارزیابی میشوند. تکاملگرایان از این استدلال تمثیلی در تبیین اختلاف قدرت حل مسأله در انسان و سایر جانوران از جمله راکونها بهره میبرند. نیای مشترک انسان و راکون فاقد قابلیت حل مسائل نظری بوده اما در شاخهای که به انسان هوشمند رسیده این ویژگی را کسب کرده است.
مخالفان با این تمثیل به چند مورد اختلاف اشاره میکنند.
نقد۱. مکانیسم ایجاد توانایی حل مسأله در ریاضیدان، «یادگیری» در یک فرد است که قابلیتهایی را که در او وجود دارد به فعلیت رسانده است. درحالیکه قابلیتهای شناختی ایجادشده در گونهی انسان از راه مکانیسم رایج یادگیری ایجاد نشده است.
پاسخ طرفداران تکامل به این نقد، معرفی مکانیسمی جایگزین به نام «انتخاب طبیعی» است که میتواند به نحوی انباشتی عمل کند.
نقد۲. اگر حل مسائل ریاضیاتی را میتوانیم از دوران کودکی به فردی یاد دهیم تا او هم ریاضیدان شود، پس به نحو مشابه باید بتوانیم به جانورانی مانند راکونها حل مسائل پیچیده را آموزش دهیم در حالیکه نمیتوانیم.
دو پاسخ تکاملی به این نقد وارد است: اول اینکه عنصر زمان در این نقد نادیده گرفته شده. اگر قرار باشد تمثیل را کاملتر در نظر آوریم باید زمان را چند میلیون سال به عقب ببریم و حل مسائل را بر تبار راکونها اعمال کنیم و نه بر راکونهای امروزی.
دوم آنکه همانطورکه میتوان به یک بزرگسال کمسواد نیز تا حدی حل مسائل ریاضیاتی را آموزش داد، به راکونها نیز میتوان. این کار انجام شده است و طی دهههای اخیر برخی از جانوران با آموزش، قابلیت حل مسائلی پیچیده را کسب کردهاند.
نقد۳. اما کماکان تمثیل یادشده با مشکلی بزرگ مواجه است. چه در مورد ریاضیدان و چه در مورد جانورانی که قابلیت حل مسائل پیچیده را کسب کردهاند آموزشدهندهای بوده که به آنها «آموزش» دهد. و آموزش در جهت رسیدن به هدفی از پیش تعیینشده انجام میشود. بنابراین مخالفان با تمثیل مورد اشاره به تفاوتی اساسی اشاره دارند: طی فرایند تکامل چه کسی فرایند را هدایت کرده تا انسان هوشمند به قابلیتهای شناختی پیچیده رسیده و چرا فقط در انسان چنین چیزی رخ داده است؟ هر چند این نقد نیز ایرادی دارد اما تا حدی نقد بهجاییست و در پاسخ به آن آزمایشهای جالبی انجام شده که پژوهش زیر یکی از آخرین آنهاست.
ایراد این نقد آن است که انتخاب طبیعی به رغم آنکه یک آلگوریتم شناختهشده و ثابت دارد (که البته در قالب چند الگوریتم فرعی عمل میکند) در هر تبار، مسیرهای منحصر به فردی را طی میکند زیرا مواد و مصالحی که آلگوریتم بر آنها اعمال میشود متفاوتاند. انتخاب طبیعی هم شاخ گاو را بهوجود آورده و هم نیش زنبور را. اما معمولاً نمیپرسیم که چرا گاو واجد نیش نشد و زنبور واجد شاخ! انتخاب طبیعی با مصالح در دسترس خود مسیرهای منحصر به فردی را بدون هدفی از پیش تعیینشده میپیماید.
پژوهش جدید
اما بخش جالبتر نقد را میتوان اینگونه بازنویسی کرد: آیا ممکن است شواهدی از افزایش قابلیت حل مسأله را در جانوران وحشی رصد کنیم بدون آنکه به جانور «آموزش» داده باشیم؟!
پاسخ مثبت است. با تغییرات اقلیمی برخی جانوران وحشی، از جمله راکونها، رفتوآمد بیشتری به حاشیهی شهرها دارند. پژوهشگران برخی از مواد غذایی را درون جعبههایی قرار دادند که برای بازکردن آنها راکونها باید میتوانستند مسألههای شناختی را حل کنند. به مرور این مسائل را پیچیدهتر کردند و برخی راکونها که در مراحل اولیه موفق به حل مسائل شناختی سادهتر شده بودند، بدون هیچ آموزش مستقیمی از پس حل مسائل پیچیدهتر برآمدند. این آزمایش برای نخستینبار است که نشان میدهد در جهان وحش، توانایی حل مسائل شناختی پیچیده در برخی جانوران میتواند به نحوی انباشتی در زمانی کوتاه افزایش یابد.
در این پژوهش راکونها هم انعطاف شناختی را به نمایش گذاشتند و هم اینکه همه در این انعطاف یکسان نبودند و تفاوتهای زیادی داشتند. میدانیم که تنوع موتور محرک تکامل است. بنابراین کافی است طی چندین نسل مسائل محیطی که به بقا و تولیدمثل ربط مییابند پیچیدهتر شوند تا به نحوی معنادار شاهد افزایش قوای شناختی راکونها باشیم.
هادی صمدی
@evophilosophy
انسانها چگونه هوشمند شدند؟
ابتدا یک تمثیل
برخی از انسانها، از جمله ریاضیدانها، مسائلی بس پیچیده را حل میکنند درحالیکه قدرت حل آن مسائل بهطورکل خارج از دامنهی قابلیتهای بالفعل بیشتر انسانها است. در بدو امر بهنظر میرسد که اختلاف این دو دسته کیفیست. اما اگر به دوران کودکی آنها بازگردیم چه بسا با تعویض شرایط محیطی این دو، ممکن بود جای آنها عکس هم شود. ریاضیدان بهتدریج چنین قابلیتی را کسب کرده است.
نگاهی تکاملی
این مثال نشان میدهد که بسیاری از تفاوتهای به ظاهر کیفی میان دو موجود، محصول گامهای کوچکیاند که طی زمانی طولانی، امروزه در قالب تفاوتهای کیفی ارزیابی میشوند. تکاملگرایان از این استدلال تمثیلی در تبیین اختلاف قدرت حل مسأله در انسان و سایر جانوران از جمله راکونها بهره میبرند. نیای مشترک انسان و راکون فاقد قابلیت حل مسائل نظری بوده اما در شاخهای که به انسان هوشمند رسیده این ویژگی را کسب کرده است.
مخالفان با این تمثیل به چند مورد اختلاف اشاره میکنند.
نقد۱. مکانیسم ایجاد توانایی حل مسأله در ریاضیدان، «یادگیری» در یک فرد است که قابلیتهایی را که در او وجود دارد به فعلیت رسانده است. درحالیکه قابلیتهای شناختی ایجادشده در گونهی انسان از راه مکانیسم رایج یادگیری ایجاد نشده است.
پاسخ طرفداران تکامل به این نقد، معرفی مکانیسمی جایگزین به نام «انتخاب طبیعی» است که میتواند به نحوی انباشتی عمل کند.
نقد۲. اگر حل مسائل ریاضیاتی را میتوانیم از دوران کودکی به فردی یاد دهیم تا او هم ریاضیدان شود، پس به نحو مشابه باید بتوانیم به جانورانی مانند راکونها حل مسائل پیچیده را آموزش دهیم در حالیکه نمیتوانیم.
دو پاسخ تکاملی به این نقد وارد است: اول اینکه عنصر زمان در این نقد نادیده گرفته شده. اگر قرار باشد تمثیل را کاملتر در نظر آوریم باید زمان را چند میلیون سال به عقب ببریم و حل مسائل را بر تبار راکونها اعمال کنیم و نه بر راکونهای امروزی.
دوم آنکه همانطورکه میتوان به یک بزرگسال کمسواد نیز تا حدی حل مسائل ریاضیاتی را آموزش داد، به راکونها نیز میتوان. این کار انجام شده است و طی دهههای اخیر برخی از جانوران با آموزش، قابلیت حل مسائلی پیچیده را کسب کردهاند.
نقد۳. اما کماکان تمثیل یادشده با مشکلی بزرگ مواجه است. چه در مورد ریاضیدان و چه در مورد جانورانی که قابلیت حل مسائل پیچیده را کسب کردهاند آموزشدهندهای بوده که به آنها «آموزش» دهد. و آموزش در جهت رسیدن به هدفی از پیش تعیینشده انجام میشود. بنابراین مخالفان با تمثیل مورد اشاره به تفاوتی اساسی اشاره دارند: طی فرایند تکامل چه کسی فرایند را هدایت کرده تا انسان هوشمند به قابلیتهای شناختی پیچیده رسیده و چرا فقط در انسان چنین چیزی رخ داده است؟ هر چند این نقد نیز ایرادی دارد اما تا حدی نقد بهجاییست و در پاسخ به آن آزمایشهای جالبی انجام شده که پژوهش زیر یکی از آخرین آنهاست.
ایراد این نقد آن است که انتخاب طبیعی به رغم آنکه یک آلگوریتم شناختهشده و ثابت دارد (که البته در قالب چند الگوریتم فرعی عمل میکند) در هر تبار، مسیرهای منحصر به فردی را طی میکند زیرا مواد و مصالحی که آلگوریتم بر آنها اعمال میشود متفاوتاند. انتخاب طبیعی هم شاخ گاو را بهوجود آورده و هم نیش زنبور را. اما معمولاً نمیپرسیم که چرا گاو واجد نیش نشد و زنبور واجد شاخ! انتخاب طبیعی با مصالح در دسترس خود مسیرهای منحصر به فردی را بدون هدفی از پیش تعیینشده میپیماید.
پژوهش جدید
اما بخش جالبتر نقد را میتوان اینگونه بازنویسی کرد: آیا ممکن است شواهدی از افزایش قابلیت حل مسأله را در جانوران وحشی رصد کنیم بدون آنکه به جانور «آموزش» داده باشیم؟!
پاسخ مثبت است. با تغییرات اقلیمی برخی جانوران وحشی، از جمله راکونها، رفتوآمد بیشتری به حاشیهی شهرها دارند. پژوهشگران برخی از مواد غذایی را درون جعبههایی قرار دادند که برای بازکردن آنها راکونها باید میتوانستند مسألههای شناختی را حل کنند. به مرور این مسائل را پیچیدهتر کردند و برخی راکونها که در مراحل اولیه موفق به حل مسائل شناختی سادهتر شده بودند، بدون هیچ آموزش مستقیمی از پس حل مسائل پیچیدهتر برآمدند. این آزمایش برای نخستینبار است که نشان میدهد در جهان وحش، توانایی حل مسائل شناختی پیچیده در برخی جانوران میتواند به نحوی انباشتی در زمانی کوتاه افزایش یابد.
در این پژوهش راکونها هم انعطاف شناختی را به نمایش گذاشتند و هم اینکه همه در این انعطاف یکسان نبودند و تفاوتهای زیادی داشتند. میدانیم که تنوع موتور محرک تکامل است. بنابراین کافی است طی چندین نسل مسائل محیطی که به بقا و تولیدمثل ربط مییابند پیچیدهتر شوند تا به نحوی معنادار شاهد افزایش قوای شناختی راکونها باشیم.
هادی صمدی
@evophilosophy
Psychology Today
City Raccoons Are Sophisticated Problem-Solvers
Raccoons may be the quintessential urban mammals. Could problem-solving skills be one key to their success?
Traveling Waves - Online Seminar
Behrad Noudoust, MD, Ph.D.
University of Utah
Zachary Davis, Ph.D.
University of Utah
Bornali Kundu, MD, Ph.D.
University of Missouri Health Care
18 August 2024
17:30 PM (Tehran Time)
For link, send an email to:
[email protected]
Behrad Noudoust, MD, Ph.D.
University of Utah
Zachary Davis, Ph.D.
University of Utah
Bornali Kundu, MD, Ph.D.
University of Missouri Health Care
18 August 2024
17:30 PM (Tehran Time)
For link, send an email to:
[email protected]
آگهي پذيرش دانشجوی دوره دكتری تخصصی علوم اعصاب شناختی از طريق آيين نامه استعداد درخشان برای مهرماه ۱۴۰۳
اطلاعات بیشتر :
https://scs.ipm.ac.ir/new/docs/phd1403briliantadmission.pdf
@cognitive_science_iran
اطلاعات بیشتر :
https://scs.ipm.ac.ir/new/docs/phd1403briliantadmission.pdf
@cognitive_science_iran
📚 با هدف تلاش برای گسترش ادبیات و چشم انداز مطالعات رسانه و علوم شناختی، کتابی تحت عنوان” روان شناسی رسانه های اجتماعی” به سفارش و حمایت ستاد توسعه علوم و فناوری های شناختی ترجمه و به بازار انتشارات کتاب راه یافت.
❓در این کتاب با طرح پرسشی مبنی بر اینکه “چگونه رسانه های اجتماعی را مطالعه می کنیم؟” آمده است: وقتی درباره روان شناسی حرف می زنیم، منظورمان ویژگی های ذهنی، هوش ، احساسات، نگرش و رفتارهای یک شخص است، اما معنی دیگر آن هم مطالعه علمی آنها است و روان شناسی کاری پژوهشی با روش شناسی های علمی و نیز کارهای کلینیکی است که توسط افراد متخصص انجام می شود.
✴️ این کتاب در هفت فصل با عناوین مقدمه، پروفایل ها، پیوندها، به روز رسانی ها، رسانه ها، پیام رسانی و ارزش ها، نوشته “سیاران مک ماهون”، توسط دکتر” سیده زهرا اجاق” به سفارش و حمایت ستاد توسعه علوم و فناوری های شناختی ترجمه و از سوی موسسه انتشاراتی” لوگوس” چاپ و انتشار یافته است.
🌐 متن کامل خبر: www.cogc.ir
❓در این کتاب با طرح پرسشی مبنی بر اینکه “چگونه رسانه های اجتماعی را مطالعه می کنیم؟” آمده است: وقتی درباره روان شناسی حرف می زنیم، منظورمان ویژگی های ذهنی، هوش ، احساسات، نگرش و رفتارهای یک شخص است، اما معنی دیگر آن هم مطالعه علمی آنها است و روان شناسی کاری پژوهشی با روش شناسی های علمی و نیز کارهای کلینیکی است که توسط افراد متخصص انجام می شود.
✴️ این کتاب در هفت فصل با عناوین مقدمه، پروفایل ها، پیوندها، به روز رسانی ها، رسانه ها، پیام رسانی و ارزش ها، نوشته “سیاران مک ماهون”، توسط دکتر” سیده زهرا اجاق” به سفارش و حمایت ستاد توسعه علوم و فناوری های شناختی ترجمه و از سوی موسسه انتشاراتی” لوگوس” چاپ و انتشار یافته است.
🌐 متن کامل خبر: www.cogc.ir
Forwarded from تبلیغات علوم شناختی
قیمت تعرفه های جدید/ اسفندماه 1402
@cognitive_science_iran
#تایمی
① . 24 ساعت 1 ساعت پست آخر | 140 تومن
② . 48 ساعت 2 ساعت پست آخر + یک بار ریشات | 170 تومن
③ . پست آخر شبانه 24 تا 10صبح | 150 تومن
④. پست آخر شبانه 24 تا 10 صبح +24 ساعت پست آزاد | 180 تومن
👁🗨 #بازدید
⑤ • 1 کا بازدید | 140 تومن
⑥ • 2 کا بازدید | 170 تومن
#رزرو_تبلیغات 👈 @mmasiha1988
@cognitive_science_iran
#تایمی
① . 24 ساعت 1 ساعت پست آخر | 140 تومن
② . 48 ساعت 2 ساعت پست آخر + یک بار ریشات | 170 تومن
③ . پست آخر شبانه 24 تا 10صبح | 150 تومن
④. پست آخر شبانه 24 تا 10 صبح +24 ساعت پست آزاد | 180 تومن
👁🗨 #بازدید
⑤ • 1 کا بازدید | 140 تومن
⑥ • 2 کا بازدید | 170 تومن
#رزرو_تبلیغات 👈 @mmasiha1988
علوم شناختی
Photo
"ملی تِک"
فراخوان سرمایه گذاری و هم آفرینی شرکت سرمایه گذاری گروه توسعه ملی
شرکت سرمایه گذاری گروه توسعه ملی در نظر دارد در راستای ارج نهادن به گسترش و توسعه اقتصاد دانش بنیان، در حوزه سرمایه گذاری در طرح های دانش بنیان و فناور مشارکت نماید. لذا بدینوسیله از تمامی شرکت های دانش بنیان، پارک های علم و فناوری، مراکز رشد و نوآوری، شتابدهنده ها دعوت به همکاری می نماید.
در همین راستا هلدینگ سرمایه گذاری گروه توسعه ملی با توجه به گستردگی فعالیت های این مجموعه اقدام به طراحی برنامه راهبردی فناوری و نوآوری کرده تا با توان بیشتری در راستای توسعه اقتصاد دانش بنیان و تقویت زیست بوم نوآوری شرکت خود گام بردارد. فرید شاهمرادی مدیر فناوریهای نوین و کسب وکارهای دانش بنیان عنوان کرد که خوشبختانه با شروع فرایند ایجاد و توسعه زیست بوم نوآوری شرکتی گروه توسعه ملی، اقدامات موثری در این راستا در مجموعه بزرگ گروه توسعه ملی محقق گردیده است که با گذر زمان شاهد مشارکت در سرمایه گذاری طرح های دانش بنیان و استفاده از ظرفیت های بالقوه این هلدینگ چندرشته ای خواهیم بود. فناوران می توانند در بستر و سکوی راه اندازی شده دانش بنیان گروه تحت عنوان "ملی تک" به آدرس www.mellitech.net در چهار حوزه اصلی ایده، راهکار، طرح دانش بنیان و ظرفیت هم آفرینی به شرح ذیل مشارکت نموده و اطلاعات خود را بارگذاری نمایند.
ایده: طرح های استارتاپی با موضوعات مرتبط با اولویت های سرمایه گذاری تعیین شده شرکت سرمایه گذاری گروه توسعه ملی
راهکار: طرح هایی با موضوعات رفع چالش ها و تامین کالاهای ارزبر شرکت های زیرمجموعه گروه توسعه ملی
طرح: طرح های ارائه شده توسط شرکت های دانش بنیان با موضوعات اولویت دار سرمایه گذاری و فناور و نوآور شرکت سرمایه گذاری گروه توسعه ملی
هم آفرینی: استفاده از ظرفیت های کارگاهی، تجهیزات و خط تولید شرکت های زیرمجموعه گروه توسعه ملی برای تولید محصولات دانش بنیان، نوآور و فناور
موضوعات اصلی مشارکت در سرمایه گذاری شامل موارد ذیل می باشد:
1-فناوری های مالی 2- فناوری زیستی، کشاورزی و مواد غذایی 3- فناوری های آب و انرژی 4- ماشین آلات و تجهیزات پیشرفته 5- تجهیزات پزشکی و بیوتکنولوژی 6- معدن و فلزات اساسی 7- صنایع فرهنگی و خلاق 8- حمل و نقل 9- صنایع دیجیتال و هوش مصنوعی
www.mellitech.net
@cognitive_science_iran
فراخوان سرمایه گذاری و هم آفرینی شرکت سرمایه گذاری گروه توسعه ملی
شرکت سرمایه گذاری گروه توسعه ملی در نظر دارد در راستای ارج نهادن به گسترش و توسعه اقتصاد دانش بنیان، در حوزه سرمایه گذاری در طرح های دانش بنیان و فناور مشارکت نماید. لذا بدینوسیله از تمامی شرکت های دانش بنیان، پارک های علم و فناوری، مراکز رشد و نوآوری، شتابدهنده ها دعوت به همکاری می نماید.
در همین راستا هلدینگ سرمایه گذاری گروه توسعه ملی با توجه به گستردگی فعالیت های این مجموعه اقدام به طراحی برنامه راهبردی فناوری و نوآوری کرده تا با توان بیشتری در راستای توسعه اقتصاد دانش بنیان و تقویت زیست بوم نوآوری شرکت خود گام بردارد. فرید شاهمرادی مدیر فناوریهای نوین و کسب وکارهای دانش بنیان عنوان کرد که خوشبختانه با شروع فرایند ایجاد و توسعه زیست بوم نوآوری شرکتی گروه توسعه ملی، اقدامات موثری در این راستا در مجموعه بزرگ گروه توسعه ملی محقق گردیده است که با گذر زمان شاهد مشارکت در سرمایه گذاری طرح های دانش بنیان و استفاده از ظرفیت های بالقوه این هلدینگ چندرشته ای خواهیم بود. فناوران می توانند در بستر و سکوی راه اندازی شده دانش بنیان گروه تحت عنوان "ملی تک" به آدرس www.mellitech.net در چهار حوزه اصلی ایده، راهکار، طرح دانش بنیان و ظرفیت هم آفرینی به شرح ذیل مشارکت نموده و اطلاعات خود را بارگذاری نمایند.
ایده: طرح های استارتاپی با موضوعات مرتبط با اولویت های سرمایه گذاری تعیین شده شرکت سرمایه گذاری گروه توسعه ملی
راهکار: طرح هایی با موضوعات رفع چالش ها و تامین کالاهای ارزبر شرکت های زیرمجموعه گروه توسعه ملی
طرح: طرح های ارائه شده توسط شرکت های دانش بنیان با موضوعات اولویت دار سرمایه گذاری و فناور و نوآور شرکت سرمایه گذاری گروه توسعه ملی
هم آفرینی: استفاده از ظرفیت های کارگاهی، تجهیزات و خط تولید شرکت های زیرمجموعه گروه توسعه ملی برای تولید محصولات دانش بنیان، نوآور و فناور
موضوعات اصلی مشارکت در سرمایه گذاری شامل موارد ذیل می باشد:
1-فناوری های مالی 2- فناوری زیستی، کشاورزی و مواد غذایی 3- فناوری های آب و انرژی 4- ماشین آلات و تجهیزات پیشرفته 5- تجهیزات پزشکی و بیوتکنولوژی 6- معدن و فلزات اساسی 7- صنایع فرهنگی و خلاق 8- حمل و نقل 9- صنایع دیجیتال و هوش مصنوعی
www.mellitech.net
@cognitive_science_iran
آگهي پذيرش دانشجوی دوره دكتری تخصصی علوم اعصاب شناختی از طريق آيين نامه استعداد درخشان برای مهرماه ۱۴۰۳
اطلاعات بیشتر :
https://scs.ipm.ac.ir/new/docs/phd1403briliantadmission.pdf
@cognitive_science_iran
اطلاعات بیشتر :
https://scs.ipm.ac.ir/new/docs/phd1403briliantadmission.pdf
@cognitive_science_iran
Forwarded from مرجع علمی نقشه مغزی QEEG
🌟 به مرجع علمی نقشهمغزی خوش آمدید! 🌟
آیا میدونستید که مغز شما یک دنیای بیپایان از ایدهها و اطلاعات است؟ 🧠✨
با نقشهمغزی رازهای مغز را کشف کنید، هر موج یک داستان، هر سیگنال یک رمز. بیایید به دنیای شگفتانگیز فعالیتهای مغزی سفر کنیم!
🔍 در مجموعه ترویجی ما چه چیزی ارائه می شود؟
- آموزشهای تصویری و ویدئویی درباره نقشههای مغزی
-آشنایی با اساتید برتر خارجی و ایرانی
- معرفی کلینیکهای دارای مجوز
- لایو با اساتید
- آشنایی با مقالات و پژوهش های به روز
و .....
🌐همین حالا به ما بپیوندید!
اینستاگرام
تلگرام
🗣️ دوستاتون هم دعوت کنید! بیایید با هم یاد بگیریم و رشد کنیم. هر چه بیشتر، بهتر! 💪
#نقشه_مغزی #اینستاگرام #تلگرام
@qeeg_psy
آیا میدونستید که مغز شما یک دنیای بیپایان از ایدهها و اطلاعات است؟ 🧠✨
با نقشهمغزی رازهای مغز را کشف کنید، هر موج یک داستان، هر سیگنال یک رمز. بیایید به دنیای شگفتانگیز فعالیتهای مغزی سفر کنیم!
🔍 در مجموعه ترویجی ما چه چیزی ارائه می شود؟
- آموزشهای تصویری و ویدئویی درباره نقشههای مغزی
-آشنایی با اساتید برتر خارجی و ایرانی
- معرفی کلینیکهای دارای مجوز
- لایو با اساتید
- آشنایی با مقالات و پژوهش های به روز
و .....
🌐همین حالا به ما بپیوندید!
اینستاگرام
تلگرام
🗣️ دوستاتون هم دعوت کنید! بیایید با هم یاد بگیریم و رشد کنیم. هر چه بیشتر، بهتر! 💪
#نقشه_مغزی #اینستاگرام #تلگرام
@qeeg_psy
Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
معلولیتهایی که ما را انسان میکنند
احتمالاً بدون دنبال کردن حرفهای اخبار ورزشی نیز خبر موفقیت تیرانداز آمریکایی را در مسابقات پاراالمپیک تیراندازیباکمان شنیدهاید و صحنهی تیراندازی او را دیدهاید: یکی از زیباترین و تأثیرگذارترین لحظههای تاریخ المپیک. فردی بدون دو دست، که برخورداری از آن بدیهیترین پیشنیاز ورود به این ورزش است قهرمان پاراالمپیک شد!
چرا این صحنه تا این حد تأثیرگذار است؟ زیرا تصویر ذهنی ما را از پیشنیاز موفقیت میشکند. تا همینجا کافی است که دیدن چندبارهی صحنه را از دست ندهیم. علاوه بر آن نمایشی بینظیر بود از حدود تواناییهای انسان.
وجوه اگزیستانسیالیستی این صحنه به کنار؛ ساعتها میشود دربارهاش سخن گفت. صِرف شرکت قهرمانان پاراالمپیک برای همهی انسانها، و نه صرفاً معلولان، درسآموز است. زیرا این افراد مثال اعلای انسانهایی هستند که ناتوانی را به «دگرتوانی» تبدیل کردهاند.
اما اجازه دهید به همین بهانه نگاهی تکاملی نیز به همین موضوع داشته باشیم تا ببینیم چرا وجوه اگزیستانسیالیستی این موضوع تا این حد برجسته است. مطابق فرضیهای به نام «میمون آسیبپذیر»، گونهی انسان برآمده از نیاکانیست که چندین مورد ناتوانی را به دگرتوانی تبدیل کردند.
کافیست به بزرگی نسبت سر به جثه در انسان نگاه، و آن را با شامپانزه مقایسه کنیم تا نه فقط به شکل کاریکاتورگونهی انسان، بلکه به نقاط ضعف آن نیز پی ببریم. سر بزرگ و سنگین و جمجمهی نازکِ انسان، از علل اصلی مرگ و میر در سوانح است. راستقامتی ما نیز نقص دیگری بود که کمردردهایِ گهگاهیِ آن، هنوز انسان مدرن را رها نمیکند. ضعف فک در انسان نیز محصول یک نقص ژنتیکی دیگر بود.
اما نیاکان ما تمامی این ضعفها را به فرصتی برای ادامهی زندگی تبدیل کردند و از عموزادههای توانمند خود به نحوی پیشی گرفتند که کل کرهی زمین را تسخیر کردند. سر بزرگ را در تفکر به کار گرفتند، راستقامتی را برای دویدن، و فک ضعیف را برای آشپزی و متعاقب آن کوچک کردن دستگاه گوارش. گونهای که برای زیستن در آفریقا سازگاری یافته بود همپای جانوران قطبی، قطبهای سردِ زمین را فتح کرد و حتی پا بر ماه نیز گذاشت. انسان یگانه موجودی بود که به نحوی مکرر و در چندین نوبت نقاط ضعف را به نقاط قدرت بدل میکرد. شاید به همین دلیل است که کماکان با دیدن صحنههای موفقیتی از جنس موفقیت ورزشکاران پاراالمپیک لذت میبریم.
از منظر تکاملی برتر خواندن یک موجود بر موجودات دیگر بیمعناست. تمامی موجوداتِ زندهای که امروز روی کرهی زمین زیست میکنند به یک معنایِ واحد سرشاخههای درخت تکاملاند و داروین نیز میگفت برتر خواندن یکی و پستتر نامیدن دیگری یاوه است. تا به اینجا درست. اما خود داروین هم متوجه تفاوتهای ماهوی انسان با دیگر جانوران شده بود و دراینباره سخن میگفت. هر گونهای ویژگیهای خاصی دارد منحصر به همان گونه؛ و ویژگی خاصی در انسان وجود دارد که نمونهاش را در دیگر جانوران نمیتوان یافت. ویلیام جیمز نام آن را قابلیت بازنگری در عادات نامید. فراعادتی که عادت به تغییر در عادات دارد. این همان چیزی است که به تواناییهای انسانها تنوع میبخشد و آنها را از شامپانزهها متمایز میکند. کسی که دست ندارد عادت رفتاری متفاوت از انسانهایی دارد که واجد دستاند. اما همین انسان میتواند چنان در عادات زندگی روزمرهی خود تغییر ایجاد کند و روندهای عادتی جدیدی بیافریند که بتواند از انسانهایی که دست دارند نیز بهتر از تیروکمان بهره گیرد.
آزادی طبیعی روسو
جالب است بدانیم ژان ژاک روسو، قبل از پیدایی نظریهی تکامل علمی توسط لامارک و داروین، در روند تکاملی فلسفی که برای انسان تصور میکرد به همین قابلیت اشاره داشت. روسو تفاوت بارز انسان و اورانگاوتان را در قابلیت «آزادی طبیعی» در انسان میدید: قابلیت فرارفتن از جبر غرایز. یعنی مشابه همان چیزی که جیمز آن را فراعادت بازبینی در عادات نامید. اگزیستانسیالیستها نیز به این قابلیت انسانی توجه خاصی داشتهاند. دست نداری؟ کافی است اراده کنی تا کارهایی را انجام دهی که کمتر کسی با دست توانایی آن را داشته باشد. انسانهایی بدون دست که با دهان نقاشی میکنند، یا راکت را به دندان گرفته و تنیس رویمیز بازی میکنند نمونههای اعلایی هستند که حدود فرارفتن انسان از جبر زیستی را تجسم واقعی بخشیدهاند. و در این بین، مواردی چنان استثنایی پیدا میشوند که این حد فرارفتن را تا جایی ارتقا میدهند که قهرمان تیروکمان پاراالمپیک نیز میشوند.
انسانهایی که در تاریخ نام آنها برجسته شده گاه از همین دستهی انسانهای نامتعارف بودهاند. از نیوتن و اینشتاین، تا میکلآنژ و بتهوون انسانهایی کاملاً بههنجار نبودند.
این واقعیت پرسشهای مهمی را در باب معلولیت پیش مینهد که در پستهای بعدی به آنها اشاره میشود.
هادی صمدی
@evophilosophy
احتمالاً بدون دنبال کردن حرفهای اخبار ورزشی نیز خبر موفقیت تیرانداز آمریکایی را در مسابقات پاراالمپیک تیراندازیباکمان شنیدهاید و صحنهی تیراندازی او را دیدهاید: یکی از زیباترین و تأثیرگذارترین لحظههای تاریخ المپیک. فردی بدون دو دست، که برخورداری از آن بدیهیترین پیشنیاز ورود به این ورزش است قهرمان پاراالمپیک شد!
چرا این صحنه تا این حد تأثیرگذار است؟ زیرا تصویر ذهنی ما را از پیشنیاز موفقیت میشکند. تا همینجا کافی است که دیدن چندبارهی صحنه را از دست ندهیم. علاوه بر آن نمایشی بینظیر بود از حدود تواناییهای انسان.
وجوه اگزیستانسیالیستی این صحنه به کنار؛ ساعتها میشود دربارهاش سخن گفت. صِرف شرکت قهرمانان پاراالمپیک برای همهی انسانها، و نه صرفاً معلولان، درسآموز است. زیرا این افراد مثال اعلای انسانهایی هستند که ناتوانی را به «دگرتوانی» تبدیل کردهاند.
اما اجازه دهید به همین بهانه نگاهی تکاملی نیز به همین موضوع داشته باشیم تا ببینیم چرا وجوه اگزیستانسیالیستی این موضوع تا این حد برجسته است. مطابق فرضیهای به نام «میمون آسیبپذیر»، گونهی انسان برآمده از نیاکانیست که چندین مورد ناتوانی را به دگرتوانی تبدیل کردند.
کافیست به بزرگی نسبت سر به جثه در انسان نگاه، و آن را با شامپانزه مقایسه کنیم تا نه فقط به شکل کاریکاتورگونهی انسان، بلکه به نقاط ضعف آن نیز پی ببریم. سر بزرگ و سنگین و جمجمهی نازکِ انسان، از علل اصلی مرگ و میر در سوانح است. راستقامتی ما نیز نقص دیگری بود که کمردردهایِ گهگاهیِ آن، هنوز انسان مدرن را رها نمیکند. ضعف فک در انسان نیز محصول یک نقص ژنتیکی دیگر بود.
اما نیاکان ما تمامی این ضعفها را به فرصتی برای ادامهی زندگی تبدیل کردند و از عموزادههای توانمند خود به نحوی پیشی گرفتند که کل کرهی زمین را تسخیر کردند. سر بزرگ را در تفکر به کار گرفتند، راستقامتی را برای دویدن، و فک ضعیف را برای آشپزی و متعاقب آن کوچک کردن دستگاه گوارش. گونهای که برای زیستن در آفریقا سازگاری یافته بود همپای جانوران قطبی، قطبهای سردِ زمین را فتح کرد و حتی پا بر ماه نیز گذاشت. انسان یگانه موجودی بود که به نحوی مکرر و در چندین نوبت نقاط ضعف را به نقاط قدرت بدل میکرد. شاید به همین دلیل است که کماکان با دیدن صحنههای موفقیتی از جنس موفقیت ورزشکاران پاراالمپیک لذت میبریم.
از منظر تکاملی برتر خواندن یک موجود بر موجودات دیگر بیمعناست. تمامی موجوداتِ زندهای که امروز روی کرهی زمین زیست میکنند به یک معنایِ واحد سرشاخههای درخت تکاملاند و داروین نیز میگفت برتر خواندن یکی و پستتر نامیدن دیگری یاوه است. تا به اینجا درست. اما خود داروین هم متوجه تفاوتهای ماهوی انسان با دیگر جانوران شده بود و دراینباره سخن میگفت. هر گونهای ویژگیهای خاصی دارد منحصر به همان گونه؛ و ویژگی خاصی در انسان وجود دارد که نمونهاش را در دیگر جانوران نمیتوان یافت. ویلیام جیمز نام آن را قابلیت بازنگری در عادات نامید. فراعادتی که عادت به تغییر در عادات دارد. این همان چیزی است که به تواناییهای انسانها تنوع میبخشد و آنها را از شامپانزهها متمایز میکند. کسی که دست ندارد عادت رفتاری متفاوت از انسانهایی دارد که واجد دستاند. اما همین انسان میتواند چنان در عادات زندگی روزمرهی خود تغییر ایجاد کند و روندهای عادتی جدیدی بیافریند که بتواند از انسانهایی که دست دارند نیز بهتر از تیروکمان بهره گیرد.
آزادی طبیعی روسو
جالب است بدانیم ژان ژاک روسو، قبل از پیدایی نظریهی تکامل علمی توسط لامارک و داروین، در روند تکاملی فلسفی که برای انسان تصور میکرد به همین قابلیت اشاره داشت. روسو تفاوت بارز انسان و اورانگاوتان را در قابلیت «آزادی طبیعی» در انسان میدید: قابلیت فرارفتن از جبر غرایز. یعنی مشابه همان چیزی که جیمز آن را فراعادت بازبینی در عادات نامید. اگزیستانسیالیستها نیز به این قابلیت انسانی توجه خاصی داشتهاند. دست نداری؟ کافی است اراده کنی تا کارهایی را انجام دهی که کمتر کسی با دست توانایی آن را داشته باشد. انسانهایی بدون دست که با دهان نقاشی میکنند، یا راکت را به دندان گرفته و تنیس رویمیز بازی میکنند نمونههای اعلایی هستند که حدود فرارفتن انسان از جبر زیستی را تجسم واقعی بخشیدهاند. و در این بین، مواردی چنان استثنایی پیدا میشوند که این حد فرارفتن را تا جایی ارتقا میدهند که قهرمان تیروکمان پاراالمپیک نیز میشوند.
انسانهایی که در تاریخ نام آنها برجسته شده گاه از همین دستهی انسانهای نامتعارف بودهاند. از نیوتن و اینشتاین، تا میکلآنژ و بتهوون انسانهایی کاملاً بههنجار نبودند.
این واقعیت پرسشهای مهمی را در باب معلولیت پیش مینهد که در پستهای بعدی به آنها اشاره میشود.
هادی صمدی
@evophilosophy
Olympics
Paris 2024 Paralympics Team USA’s Matt Stutzman, the armless archer, wins gold setting a new Paralympic record
Team USA’s Matt Stutzman shoots the arrows of his life to win gold, setting a new Paralympic record of 149 at the Paris 2024 Paralympics twelve years after first winning silver
Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
خبر: هوش مصنوعی میتواند اتیسم را در سنین پایین تشخیص دهد.
هوش مصنوعی از طریق یادگیری ماشین توانسته است در نوزادان زیر ۲ سال با ۸۰ درصد دقت اتیسم را شناسایی کند. میانگین سن تشخیص و مداخلات حدود ۵ سال، و درحالات بهتر حدود ۲ سال است. زمان تشخیص هرچه زودتر باشد امکان مداخلات زودهنگام، که موفقتر و کمدردسرتر هستند، بیشتر است. هوش مصنوعی با اطلاعات پزشکی و زمینهای متعارفی که از عموم کودکان قابل دسترس است، تشخیص خود را انجام داده و بنابراین امکان بهره بردن از آن در بسیاری از نقاط جهان وجود دارد. این تشخیص زودهنگام از آنجا مهم است که در مواردی که تشخیص و مداخلات زودهنگام انجام شود گاه «نرخ موفقیت» تا حدی است که فرد در بزرگسالی دیگر تشخیص اتیسم نمیگیرد.
گفتوگو
پس از شنیدن این خبر گفتوگویی بین دو فرد «الف» و «ب» انجام شده که بخشی از آن را ببینیم:
الف: بسیار عالیست. این باعث میشود که از تعداد افراد دارای اتیسم کاسته شود.
ب: مطمئن نیستم چندان خبر خوبی باشد. برخی از بزرگترین انسانهای تاریخ در طیف اتیسم قرار داشتهاند، از دانشمندان بزرگ تا هنرمندان و فیلسوفان. بدون آنها جهانی کسلکننده را شاهد خواهیم بود.
الف: اما به استیصال والدینی توجه کنیم که فرزندان آنها با برخی از اشکال شدید اتیسم مواجهاند به نحوی که زندگی کل خانواده مختل شده است. لحظهای خودت را جای آنها بگذار!
ب: این داستان با اتیسم آغاز نشده و به آن نیز ختم نمیشود. باید قدری از بالاتر به موضوع نگاه کنی. روند بههنجارسازی به حذف تمامی انسانهایی میانجامد که با انسان میانگین، و بنابراین پیشبینیپذیر و قابلکنترل توسط صاحبان قدرت فاصله دارند. این همان فرایندی است که مشغول بهنجار کردن وزن انسانها نیز هست. حتی مشغول یکسانسازی چهرههای مردم از طریق جراحیهای زیبایی است.
الف: صبر کن! آیا قبول نداری که انسانها با وزن میانگین سالمتر از افراد بسیار چاق یا بسیار لاغرند؟ و اگر مردم از عمل جراحی زیبایی لذت میبرند چرا باید مانع آن شد؟! اگر واقعاً صاحبان قدرت، آنگونه که میگویی، درصدد یکسانسازی ما باشند اما این یکسانسازی در جهت بهزیستی بیشتر انسان باشد، چه اشکالی دارد؟! اگر مثلأ دولتها کمک کنند که انسانهایی که به سبب برخی معلولیتهای شدید تا آخر عمر به دیگری وابستهاند، در دوران ابتدای بارداری، شناسایی و حذف شوند چرا کار بدی کردهاند؟! این کار نه تنها در جهت حفظ کرامت انسانی است بلکه بر بهزیستی خانواده و جامعهای که مجبور به پرداخت هزینههای نگهداری چنین فردی است میافزاید. میبینی! وقتی از منظر کلانی که مرا دعوت به نگریستن از آن کردی نگاه کنیم شرایط به نفع رویکرد من است نه تو!
ب: مشکل آنجاست که این نگاه کلاننگری که اکنون اتخاذ کردی به اندازهی کافی کلاننگر نبود؛ و عنصر زمان را هم در نظر نگرفتی! تنوع موتور محرک تکامل است. یکسانسازی انسانها راه را بر تکامل اجتماعی میبندد. جهانی را که در آن تمامی انسانها به نحوی افراطی همسانسازی شوند کمتر کسی میپسندد. افزایشِ تنوع نه فقط موتور محرک تکامل است بلکه جهان انسانهای متحدالشکل کسلکننده و فاقد شورمندیست.
الف: چرا باید هزینهی ایجاد شورمندی یک جامعه در آینده را یک فرد یا خانوادهی او در حال حاضر بپردازند؟!
ب: من هم در مقابل میتوانم بگویم چرا باید هزینهی کاهش نارضایتی یک فرد یا خانوادهی او را کلیت جامعهی انسانی در درازمدت بپردازد؟! نگاه شما تعارض بزرگی هم در دل خود دارد. اگر همان مخترعانی که انسانهایی با خلاقیتهای نامتعارف، از جمله برخی افراد دارای اتیسم، نبودند راهحلهای جالبی که امروزه خواهان اعمال آنها هستید نیز وجود نداشت! قابلیت حل مسأله در جهانی یکدست کمتر است.
نظر شما چیست؟
این گفتوگو را میتوان ادامه داد و احتمالاً خواننده بر حسب اینکه طرفدار الف یا ب باشد آن را به نحوی ادامه میدهد تا مواجههی شهودی اولیهی خود در این مورد را خردپذیر بِنماید. بعلاوه اگر فرد خود درگیر مسأله باشد از منظر تجربهی زیسته به وجوه اگزیستانسی ازموضوع دسترسی دارد که دیگران فاقد آن هستند. اما درعوض شاید نوع استدلال او نتواند قابلیت کاربست عمومی بیابد زیرا معطوف به موردی خاص است. عکس این حالت برای کسی است که شخصاً با مسأله مواجه نیست زیرا میتواند ازمنظر بیرونی به مسأله بنگرد اما احتمالا درک دقیقی از موضوع ندارد.
قبل از ادامه، قدری در این مورد تأمل کنید. توجه کنید که اتیسم صرفا به عنوان نمونه معرفی شد. سپس میان پنج گزینهی زیر یکی را انتخاب کنید و در نظرسنجی شرکت کنید:
یک. کاملاً طرفدار رویکرد الف هستم.
دو. کاملاً طرفدار رویکرد ب هستم.
سه. تا حدی، اما نه کاملاً، طرفدار رویکرد الف هستم.
چهار. تا حدی، اما نه کاملاً، طرفدار رویکرد ب هستم.
پنج. احتمالاً میتوان راهکاری بینابینی پیدا کرد.
هادی صمدی
@evophilosophy
هوش مصنوعی از طریق یادگیری ماشین توانسته است در نوزادان زیر ۲ سال با ۸۰ درصد دقت اتیسم را شناسایی کند. میانگین سن تشخیص و مداخلات حدود ۵ سال، و درحالات بهتر حدود ۲ سال است. زمان تشخیص هرچه زودتر باشد امکان مداخلات زودهنگام، که موفقتر و کمدردسرتر هستند، بیشتر است. هوش مصنوعی با اطلاعات پزشکی و زمینهای متعارفی که از عموم کودکان قابل دسترس است، تشخیص خود را انجام داده و بنابراین امکان بهره بردن از آن در بسیاری از نقاط جهان وجود دارد. این تشخیص زودهنگام از آنجا مهم است که در مواردی که تشخیص و مداخلات زودهنگام انجام شود گاه «نرخ موفقیت» تا حدی است که فرد در بزرگسالی دیگر تشخیص اتیسم نمیگیرد.
گفتوگو
پس از شنیدن این خبر گفتوگویی بین دو فرد «الف» و «ب» انجام شده که بخشی از آن را ببینیم:
الف: بسیار عالیست. این باعث میشود که از تعداد افراد دارای اتیسم کاسته شود.
ب: مطمئن نیستم چندان خبر خوبی باشد. برخی از بزرگترین انسانهای تاریخ در طیف اتیسم قرار داشتهاند، از دانشمندان بزرگ تا هنرمندان و فیلسوفان. بدون آنها جهانی کسلکننده را شاهد خواهیم بود.
الف: اما به استیصال والدینی توجه کنیم که فرزندان آنها با برخی از اشکال شدید اتیسم مواجهاند به نحوی که زندگی کل خانواده مختل شده است. لحظهای خودت را جای آنها بگذار!
ب: این داستان با اتیسم آغاز نشده و به آن نیز ختم نمیشود. باید قدری از بالاتر به موضوع نگاه کنی. روند بههنجارسازی به حذف تمامی انسانهایی میانجامد که با انسان میانگین، و بنابراین پیشبینیپذیر و قابلکنترل توسط صاحبان قدرت فاصله دارند. این همان فرایندی است که مشغول بهنجار کردن وزن انسانها نیز هست. حتی مشغول یکسانسازی چهرههای مردم از طریق جراحیهای زیبایی است.
الف: صبر کن! آیا قبول نداری که انسانها با وزن میانگین سالمتر از افراد بسیار چاق یا بسیار لاغرند؟ و اگر مردم از عمل جراحی زیبایی لذت میبرند چرا باید مانع آن شد؟! اگر واقعاً صاحبان قدرت، آنگونه که میگویی، درصدد یکسانسازی ما باشند اما این یکسانسازی در جهت بهزیستی بیشتر انسان باشد، چه اشکالی دارد؟! اگر مثلأ دولتها کمک کنند که انسانهایی که به سبب برخی معلولیتهای شدید تا آخر عمر به دیگری وابستهاند، در دوران ابتدای بارداری، شناسایی و حذف شوند چرا کار بدی کردهاند؟! این کار نه تنها در جهت حفظ کرامت انسانی است بلکه بر بهزیستی خانواده و جامعهای که مجبور به پرداخت هزینههای نگهداری چنین فردی است میافزاید. میبینی! وقتی از منظر کلانی که مرا دعوت به نگریستن از آن کردی نگاه کنیم شرایط به نفع رویکرد من است نه تو!
ب: مشکل آنجاست که این نگاه کلاننگری که اکنون اتخاذ کردی به اندازهی کافی کلاننگر نبود؛ و عنصر زمان را هم در نظر نگرفتی! تنوع موتور محرک تکامل است. یکسانسازی انسانها راه را بر تکامل اجتماعی میبندد. جهانی را که در آن تمامی انسانها به نحوی افراطی همسانسازی شوند کمتر کسی میپسندد. افزایشِ تنوع نه فقط موتور محرک تکامل است بلکه جهان انسانهای متحدالشکل کسلکننده و فاقد شورمندیست.
الف: چرا باید هزینهی ایجاد شورمندی یک جامعه در آینده را یک فرد یا خانوادهی او در حال حاضر بپردازند؟!
ب: من هم در مقابل میتوانم بگویم چرا باید هزینهی کاهش نارضایتی یک فرد یا خانوادهی او را کلیت جامعهی انسانی در درازمدت بپردازد؟! نگاه شما تعارض بزرگی هم در دل خود دارد. اگر همان مخترعانی که انسانهایی با خلاقیتهای نامتعارف، از جمله برخی افراد دارای اتیسم، نبودند راهحلهای جالبی که امروزه خواهان اعمال آنها هستید نیز وجود نداشت! قابلیت حل مسأله در جهانی یکدست کمتر است.
نظر شما چیست؟
این گفتوگو را میتوان ادامه داد و احتمالاً خواننده بر حسب اینکه طرفدار الف یا ب باشد آن را به نحوی ادامه میدهد تا مواجههی شهودی اولیهی خود در این مورد را خردپذیر بِنماید. بعلاوه اگر فرد خود درگیر مسأله باشد از منظر تجربهی زیسته به وجوه اگزیستانسی ازموضوع دسترسی دارد که دیگران فاقد آن هستند. اما درعوض شاید نوع استدلال او نتواند قابلیت کاربست عمومی بیابد زیرا معطوف به موردی خاص است. عکس این حالت برای کسی است که شخصاً با مسأله مواجه نیست زیرا میتواند ازمنظر بیرونی به مسأله بنگرد اما احتمالا درک دقیقی از موضوع ندارد.
قبل از ادامه، قدری در این مورد تأمل کنید. توجه کنید که اتیسم صرفا به عنوان نمونه معرفی شد. سپس میان پنج گزینهی زیر یکی را انتخاب کنید و در نظرسنجی شرکت کنید:
یک. کاملاً طرفدار رویکرد الف هستم.
دو. کاملاً طرفدار رویکرد ب هستم.
سه. تا حدی، اما نه کاملاً، طرفدار رویکرد الف هستم.
چهار. تا حدی، اما نه کاملاً، طرفدار رویکرد ب هستم.
پنج. احتمالاً میتوان راهکاری بینابینی پیدا کرد.
هادی صمدی
@evophilosophy
Psychology Today
New AI Tool Detects Autism Early in Toddlers
AI machine learning can predict Autism Spectrum Disorder (ASD) risk in children under 24 months old with nearly 80% accuracy.
Forwarded from School of Cognitive Science (IPM) - News
پژوهشکده علوم شناختی پژوهشگاه دانشهای بنیادی با همکاری انجمن فیزیولوژی و فارماکولوژی ایران، کارگاه یک روزهای با عنوان «آشنایی با تصویربرداری DTI و اتصالات ساختاری» برگزار مینماید.
مدرس: دکتر فرزانه کیوان فرد
تاریخ و زمان برگزاری: یکشنبه ۲۵ شهریور - ساعت ۹:۰۰ الی ۱۲:۰۰
محل برگزاری: پژوهشگاه دانشهای بنیادی، پژوهشکده علوم شناختی (بزرگراه ارتش)
علاقهمندان به ثبت نام میتوانند با آقای بابک فیضیفر ([email protected]) تماس بگیرند.
مدرس: دکتر فرزانه کیوان فرد
تاریخ و زمان برگزاری: یکشنبه ۲۵ شهریور - ساعت ۹:۰۰ الی ۱۲:۰۰
محل برگزاری: پژوهشگاه دانشهای بنیادی، پژوهشکده علوم شناختی (بزرگراه ارتش)
علاقهمندان به ثبت نام میتوانند با آقای بابک فیضیفر ([email protected]) تماس بگیرند.
Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
فلسفه در جهانی یکسره در حال تغییر:
هوش مصنوعی و تکامل شناخت
در پست قبلی از اینکه فلسفه باید توجهش به موضوعات روز جلب شود سخنی گفته شد. در این پست، و در چند پست آینده، صرفاً به عنوان نمونه، به چند پژوهش و گزارش جدید در حوزهی «هوش مصنوعی» اشاره میشود.
اولین گزارش دعوی آن دارد که هوش مصنوعی در حال ایجاد یک جهش تکاملی است.
مدلهای زبانی بزرگ (ال.ال.ام)، که مشهورترین آنها چتجیپیتی است، سامانههای هوش مصنوعیاند که میتوانند با انسان مکالمه کنند (این مدلهای "یادگیری ماشین" پیام ما را درک میکنند و پاسخی مشابه پاسخ انسانها عرضه میکنند).
دعوی افرادی مانند جان نوستا، که رئیس یکی از مهمترین آزمایشگاههای هوش مصنوعی است که نقش اتاقفکر نوآوری در حوزهی هوش مصنوعی و شناخت را بازی میکند، این است که این ال.ال.امها (مدلهای بزرگ زبانی) نقطهی عطفی در عملکرد شناخت انساناند و یک تعادل منقطع را در تکامل شناختی انسان نشان میدهند. به عقیدهی او این جهش سریع در تفکرِ مبتنی بر هوش مصنوعی فراتر از پیشرفت تدریجی فناوریهای رایج است و شناخت انسان را تغییر میدهد. این ال.ال.امها تغییری ناگهانی را تسریع میکنند و بیانگر انفجاری تکاملیاند و حدود شناختی ممکن را بازتعریف میکنند.
از یک منظر ال.ال.امها ابزار و تکنولوژی هستند و میتوان با ابزارهای مفهومی موجود در نظریهی تکامل فرایند تکامل آنها را شرح داد. این عملی است که در سیر تحول تکنولوژیها ذیل مباحث تاریخ تکنولوژی با آن آشنایی داریم. برخی از انواع تاریخ تحول را میتواند تدریجیگرایانه توضیح داد و برخی انقلابهای تکنولوژیکی نیز با نظریهی تعادل منقطع گولد بهتر قابل تبییناند. اما این بحث به کنار. از منظری دیگر به جریان بنگریم.
در پست قبلی دیدیم که تکنولوژیها میتوانند سرشت انسان، و از جمله شناخت او را دگرگون کنند. به عنوان نمونه تکنولوژی خط و نوشتن تغییرات بنیادین در معرفت بشر ایجاد کرد به نحوی که شناخت انسان از جهان طی ۵ هزار سال گذشته قابل قیاس با قبل از پیدایی خط نبوده است. با استفاده از تکنولوژیهایی مانند کتاب، حافظهای که معرفتگزارهای را نگهداری میکرد، برونسپاری شد.
تکنولوژیها عادات رفتاری ما را تغییر میدهند و از جملهی آن عادات رفتاری برخی عادات مرتبط با شناخت است که در مباحث همتکاملی ژن-فرهنگ مطالعه میشود.
حال پرسش این است که مدلهای زبانی بزرگ چگونه بر شناخت انسان، که تابعی از قابلیتهای بدنمند و جایمند انسانها، اثر میگذارند. دعوی نوستا آن است که این تغییری تدریجی از جنس تغییراتی که با اختراع خط ایجاد شد نیست بلکه تغییری جهشی است. در مستدل کردن این دعوی خود به این نکته اشاره دارد که به خلاف تصور رایج، مدلهای زبانی بزرگ از جنس ابزار نیستند بلکه از جنس الگوهای تفکراند. همانطور که بلندگو میتواند صدای ما را تقویت کند، این مدلهای بزرگ زبانی با افزایش ظرفیت انسان در کاوش، تکرار، و تأمل، به تقویت تفکر انسان میانجامند.
پرسشهای فلسفی
پرسش نوستا این است همانطور که وارد این حوزهی تفکری جدید میشویم، واضح است که ال.ال.امها بسیار فراتر از پیشرفتهای تکنولوژیکی قبلی هستند زیرا تسهیلکنندهی "عصر شناختی" جدیدیاند. وارد دورانی شدهایم با مشارکت بیسابقهای بین انسان و ماشین؛ جایی که ذهن ما دیگر محدود به محدودیتهای سنتی نیست. چشمانداز شناختی در حال تغییرات اساسست. در چنین شرایطی، بهخلاف نگاه سنتی در تکامل، پرسش این نیست که آیا ما با این واقعیت جدید سازگار خواهیم شد یا خیر، بلکه این است که چگونه از قابلیت عظیم ال.ال.امها برای شکل دادن به آیندهی تفکر بشری استفاده میکنیم.
نوستا به عنوان کسی که در بطن این تغییرات نقش دارد نمیتواند نگرانیهای خود را پنهان کند (که البته این نگرانی فلسفه باید باشد) و میگوید با این گسترش شناختی، گسترش مسئولیت نیز به وجود میآید. پیامدهای اخلاقی، از نگرانیهای حفظ حریم خصوصی گرفته تا سوگیریهای احتمالی را نمیتوان نادیده گرفت. قدرت این مدلها مستلزم سطحی از حکمرانی است تا اطمینان حاصل شود که توانایی آنها به گونهای به کار گرفته میشود که به نفع بشریت باشد، بدون اینکه خطرات جدیدی ایجاد کند.
تکنولوژیها به ازاء فایدههایی که دارند گاه محصولات فرعی ناخواستهای نیز دارند. اتومبیل فقط سرعت رفتوآمد را تسهیل نکرد؛ جو زمین را نیز آلوده کرد. لامپها شهرها را روشن کردند اما بیخوابی را هم به ارمغان آوردند. در جهان امروز خرید دیجیتال، استفاده از ماشین حساب، و استفاده از حافظهی گوشی برای به خاطر سپردن شماره تلفنها به ضعیف شدن تواناییهای ریاضیاتی بسیاری از ما انجامیده است.
ال.ال.امها به ازاء گسترش شناخت چه هزینههایی برایمان دارند؟ به ویژه که پژوهش نشان میدهد این افزایش شناخت با افزایش فهم همراه نیست.
هادی صمدی
@evophilosophy
هوش مصنوعی و تکامل شناخت
در پست قبلی از اینکه فلسفه باید توجهش به موضوعات روز جلب شود سخنی گفته شد. در این پست، و در چند پست آینده، صرفاً به عنوان نمونه، به چند پژوهش و گزارش جدید در حوزهی «هوش مصنوعی» اشاره میشود.
اولین گزارش دعوی آن دارد که هوش مصنوعی در حال ایجاد یک جهش تکاملی است.
مدلهای زبانی بزرگ (ال.ال.ام)، که مشهورترین آنها چتجیپیتی است، سامانههای هوش مصنوعیاند که میتوانند با انسان مکالمه کنند (این مدلهای "یادگیری ماشین" پیام ما را درک میکنند و پاسخی مشابه پاسخ انسانها عرضه میکنند).
دعوی افرادی مانند جان نوستا، که رئیس یکی از مهمترین آزمایشگاههای هوش مصنوعی است که نقش اتاقفکر نوآوری در حوزهی هوش مصنوعی و شناخت را بازی میکند، این است که این ال.ال.امها (مدلهای بزرگ زبانی) نقطهی عطفی در عملکرد شناخت انساناند و یک تعادل منقطع را در تکامل شناختی انسان نشان میدهند. به عقیدهی او این جهش سریع در تفکرِ مبتنی بر هوش مصنوعی فراتر از پیشرفت تدریجی فناوریهای رایج است و شناخت انسان را تغییر میدهد. این ال.ال.امها تغییری ناگهانی را تسریع میکنند و بیانگر انفجاری تکاملیاند و حدود شناختی ممکن را بازتعریف میکنند.
از یک منظر ال.ال.امها ابزار و تکنولوژی هستند و میتوان با ابزارهای مفهومی موجود در نظریهی تکامل فرایند تکامل آنها را شرح داد. این عملی است که در سیر تحول تکنولوژیها ذیل مباحث تاریخ تکنولوژی با آن آشنایی داریم. برخی از انواع تاریخ تحول را میتواند تدریجیگرایانه توضیح داد و برخی انقلابهای تکنولوژیکی نیز با نظریهی تعادل منقطع گولد بهتر قابل تبییناند. اما این بحث به کنار. از منظری دیگر به جریان بنگریم.
در پست قبلی دیدیم که تکنولوژیها میتوانند سرشت انسان، و از جمله شناخت او را دگرگون کنند. به عنوان نمونه تکنولوژی خط و نوشتن تغییرات بنیادین در معرفت بشر ایجاد کرد به نحوی که شناخت انسان از جهان طی ۵ هزار سال گذشته قابل قیاس با قبل از پیدایی خط نبوده است. با استفاده از تکنولوژیهایی مانند کتاب، حافظهای که معرفتگزارهای را نگهداری میکرد، برونسپاری شد.
تکنولوژیها عادات رفتاری ما را تغییر میدهند و از جملهی آن عادات رفتاری برخی عادات مرتبط با شناخت است که در مباحث همتکاملی ژن-فرهنگ مطالعه میشود.
حال پرسش این است که مدلهای زبانی بزرگ چگونه بر شناخت انسان، که تابعی از قابلیتهای بدنمند و جایمند انسانها، اثر میگذارند. دعوی نوستا آن است که این تغییری تدریجی از جنس تغییراتی که با اختراع خط ایجاد شد نیست بلکه تغییری جهشی است. در مستدل کردن این دعوی خود به این نکته اشاره دارد که به خلاف تصور رایج، مدلهای زبانی بزرگ از جنس ابزار نیستند بلکه از جنس الگوهای تفکراند. همانطور که بلندگو میتواند صدای ما را تقویت کند، این مدلهای بزرگ زبانی با افزایش ظرفیت انسان در کاوش، تکرار، و تأمل، به تقویت تفکر انسان میانجامند.
پرسشهای فلسفی
پرسش نوستا این است همانطور که وارد این حوزهی تفکری جدید میشویم، واضح است که ال.ال.امها بسیار فراتر از پیشرفتهای تکنولوژیکی قبلی هستند زیرا تسهیلکنندهی "عصر شناختی" جدیدیاند. وارد دورانی شدهایم با مشارکت بیسابقهای بین انسان و ماشین؛ جایی که ذهن ما دیگر محدود به محدودیتهای سنتی نیست. چشمانداز شناختی در حال تغییرات اساسست. در چنین شرایطی، بهخلاف نگاه سنتی در تکامل، پرسش این نیست که آیا ما با این واقعیت جدید سازگار خواهیم شد یا خیر، بلکه این است که چگونه از قابلیت عظیم ال.ال.امها برای شکل دادن به آیندهی تفکر بشری استفاده میکنیم.
نوستا به عنوان کسی که در بطن این تغییرات نقش دارد نمیتواند نگرانیهای خود را پنهان کند (که البته این نگرانی فلسفه باید باشد) و میگوید با این گسترش شناختی، گسترش مسئولیت نیز به وجود میآید. پیامدهای اخلاقی، از نگرانیهای حفظ حریم خصوصی گرفته تا سوگیریهای احتمالی را نمیتوان نادیده گرفت. قدرت این مدلها مستلزم سطحی از حکمرانی است تا اطمینان حاصل شود که توانایی آنها به گونهای به کار گرفته میشود که به نفع بشریت باشد، بدون اینکه خطرات جدیدی ایجاد کند.
تکنولوژیها به ازاء فایدههایی که دارند گاه محصولات فرعی ناخواستهای نیز دارند. اتومبیل فقط سرعت رفتوآمد را تسهیل نکرد؛ جو زمین را نیز آلوده کرد. لامپها شهرها را روشن کردند اما بیخوابی را هم به ارمغان آوردند. در جهان امروز خرید دیجیتال، استفاده از ماشین حساب، و استفاده از حافظهی گوشی برای به خاطر سپردن شماره تلفنها به ضعیف شدن تواناییهای ریاضیاتی بسیاری از ما انجامیده است.
ال.ال.امها به ازاء گسترش شناخت چه هزینههایی برایمان دارند؟ به ویژه که پژوهش نشان میدهد این افزایش شناخت با افزایش فهم همراه نیست.
هادی صمدی
@evophilosophy
Psychology Today
Punctuated Equilibrium: An Evolutionary Leap Driven by AI
LLMs represent a punctuated equilibrium in human evolution, a sudden leap in cognitive capability, transforming thought, creativity, and decision-making in ways once unimaginable.
Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
چتجیپیتی واقعاً چه میداند؟!
گزارش دوم نیز از جان نوستا است که باز سخنان این دانشمند و نوآور حوزهی تکنولوژی میتواند مورد توجه فیلسوفان باشد. پرسش فلسفی او این است که «ال.ال.امها از جمله چتجیپیتی واقعاً چه «میدانند»؟»
خلاصهی سخن او این است که ال.ال.امها از طریق استنتاج، پاسخهایی عرضه میکنند که برای فهم سنتی از معرفت دردسرساز است. چه دردسری؟ به زعم نوستا خروجیهای این سیستم مولدِ زبان، مرز بین درک انسان و تشخیص الگوی آماری را از بین میبرند. تکنوآگاهیِ نوظهور (emergent techno-consciousness) معرفتشناسی سنتی را تغییر میدهد.
این پاسخ نیازمند ایضاح است. نوستا توضیحات خود را عرضه میکند که سادهسازیشدهی اهم نکات او در قالبی جدید به شرح زیر است.
سیستمهایی مانند چتجیپیتی، که به عنوان مولدهای از پیشآموزشدیده، بر روی مقادیر انبوهی از متون آموزش داده شدهاند، میتوانند پاسخهای پیچیده و ظریفی را ایجاد کنند که اغلب بسیار انسانیاند. آیا درک و تولید بسیار انسانوار این سیستمها دلیلی است که بگوییم این ماشینها به شیوهی انسان «میدانند» یا باید به این حد بسنده کنیم که این سیستمهای مولد صرفاً استنتاجگراند؟ هر دو انتخاب مشکلاتی برای معرفتشناسی رایج که معرفت را باورصادقموجه میداند (نقدهای گتیه را نادیده بگیریم) ایجاد میکند. به باور نوستا این پرسش، اساس معرفتشناسی را هدف میگیرد و ما را به بازنگری در درک خود از معرفتِ انسانی نیز سوق میدهد.
نوستا با تعریف سنتی معرفت به «باورِ صادقِ موجه» آغاز میکند. معرفت هر باوری نیست، بلکه باوریست که باید صادق باشد و بتوانیم برای صدق آن نیز توجیهی عرضه کنیم. اما باور امری روانشناختی است و چتجیپیتی ذهنی ندارد که باوری داشته باشد و قرار باشد صادق و موجه نیز باشد. پس آیا این یک توهم انسانیست که به این سیستمهای مولد «دانستن» را نسبت میدهیم؟
انسان و چتجیپیتی هر دو واجد قابلیت تشخیص الگو هستند. پس چه فرقی است که تشخیص الگوی چتجیپیتی را فاقد قابلیت «دانستن» میدانیم؟ انسانها به واسطهی برخورداری از آگاهی به الگوهای تشخیص داده شده، با توجه به زمینه، معنا میبخشند و به فهم میرسند. اما چرا نتوانیم نوعی از آگاهی را به ال.ال.امها نسبت دهیم؟!
مطابق فهم عرفی و بهطور متعارف به هر سیستم پردازشکنندهای آگاهی نسبت نمیدهیم. ماشین حساب ساده را در نظر بگیرید. ورودیهای آن سادهترند و بدون تعامل با محیط، فقط به ازای دریافت برخی ورودیهای مشخص (اعداد و اپراتورهای حساب) خروجیهای ثابتی دارد، سیستم پردازش آن ساده است، (هرچند علیالاصول مصون از خطا نیست اما) عملاً اشتباه نمیکند، فاقد عنصر یادگیری است، و بر اساس اطلاعات جدید خود را به روزرسانی نمیکند و تکامل نمییابد. و مهمتر از همه اینکه ماشینحساب معرفت جدیدی فراتر از اطلاعات ورودی تولید نمیکند. حالا یک ارگانیسم زنده مانند موش را به عنوان یک سیستم در نظر بگیریم. ورودیهای آن بسیار پیچیدهترند و عکس تمامی آنچه را در مورد ماشین حساب گفتیم میتوان به او نسبت داد.
حالا با توجه به این خصوصیات ال.ال.ام به موش شبیهتر است یا به ماشین حساب؟ پاسخ موش است.
اما اگر میتوانیم به واسطهی برخورداری از این ویژگیها سطحی از آگاهی (آگاهی جانوری) را به موش نسبت دهیم چرا نوعی آگاهی را که نوستا تکنوآگاهی مینامد به ال.ال.ام نسبت ندهیم؟ و اگر موش واجد نوعی معرفت است چرا ال.ال.ام نباشد؟ پیشنهاد نوستا آن است که شاید معرفتشناسی باید خود را از چنبرهی تمرکز بر باور و توجیه خلاص کند و به جای آن بر دقت آماری و سودمندی تأکید کند. بخش نخست این پیشنهاد یادآور پیشنهاد پوپر است و بخش دوم یادآور پیشنهاد پراگماتیستها که هر دو مبتنی بر نگاهی تکاملی به معرفتشناسی بوده است؛ که البته نوستا به این موارد اشارهای ندارد.
پیشنهاد دوم نوستا نیز قابل تأمل است. آگاهی در انسان به صورت ویژگی نوظهوری رخ داد که از اشکال سادهتر آغاز شد و به این درجه رسید. به نحو مشابه میتوان نوعی ویژگی نوظهور را در پیچیدگی پردازشها و به روزرسانیهای ال.ال.امها در نظر گرفت. چه ضرورتی دارد که آگاهی ماشین مشابه آگاهی انسان باشد؟ به وضوح آگاهی انسان بدنمند است. اما با تغییر در نوع بدنمندی، ماشین نیز میتواند صاحب نوعی تکنوآگاهی شود. آیا در اینصورت نمیتوان آن را واجد نوعی «تکنو-باور» نیز دانست [البته خود نوستا این اصطلاح را به کار نبرده] که در قالب معرفتشناسی رایجی که معرفت را باور صادق موجه میدانست از صدق و توجیه آن سخن گفت و نوعی دانستن هم به آن نسبت داد؟! در اینصورت دایرهی معرفتشناسی باید از حوزهی انسانی فراتر رود.
بخشی از این پیشنهاد را نیز میتوان به پوپر نسبت داد، جاییکه از معرفت در سگ سخن میگوید.
تحلیلی تکاملی پیشنهاد نوستا در پست بعدی
هادی صمدی
@evophilosophy
گزارش دوم نیز از جان نوستا است که باز سخنان این دانشمند و نوآور حوزهی تکنولوژی میتواند مورد توجه فیلسوفان باشد. پرسش فلسفی او این است که «ال.ال.امها از جمله چتجیپیتی واقعاً چه «میدانند»؟»
خلاصهی سخن او این است که ال.ال.امها از طریق استنتاج، پاسخهایی عرضه میکنند که برای فهم سنتی از معرفت دردسرساز است. چه دردسری؟ به زعم نوستا خروجیهای این سیستم مولدِ زبان، مرز بین درک انسان و تشخیص الگوی آماری را از بین میبرند. تکنوآگاهیِ نوظهور (emergent techno-consciousness) معرفتشناسی سنتی را تغییر میدهد.
این پاسخ نیازمند ایضاح است. نوستا توضیحات خود را عرضه میکند که سادهسازیشدهی اهم نکات او در قالبی جدید به شرح زیر است.
سیستمهایی مانند چتجیپیتی، که به عنوان مولدهای از پیشآموزشدیده، بر روی مقادیر انبوهی از متون آموزش داده شدهاند، میتوانند پاسخهای پیچیده و ظریفی را ایجاد کنند که اغلب بسیار انسانیاند. آیا درک و تولید بسیار انسانوار این سیستمها دلیلی است که بگوییم این ماشینها به شیوهی انسان «میدانند» یا باید به این حد بسنده کنیم که این سیستمهای مولد صرفاً استنتاجگراند؟ هر دو انتخاب مشکلاتی برای معرفتشناسی رایج که معرفت را باورصادقموجه میداند (نقدهای گتیه را نادیده بگیریم) ایجاد میکند. به باور نوستا این پرسش، اساس معرفتشناسی را هدف میگیرد و ما را به بازنگری در درک خود از معرفتِ انسانی نیز سوق میدهد.
نوستا با تعریف سنتی معرفت به «باورِ صادقِ موجه» آغاز میکند. معرفت هر باوری نیست، بلکه باوریست که باید صادق باشد و بتوانیم برای صدق آن نیز توجیهی عرضه کنیم. اما باور امری روانشناختی است و چتجیپیتی ذهنی ندارد که باوری داشته باشد و قرار باشد صادق و موجه نیز باشد. پس آیا این یک توهم انسانیست که به این سیستمهای مولد «دانستن» را نسبت میدهیم؟
انسان و چتجیپیتی هر دو واجد قابلیت تشخیص الگو هستند. پس چه فرقی است که تشخیص الگوی چتجیپیتی را فاقد قابلیت «دانستن» میدانیم؟ انسانها به واسطهی برخورداری از آگاهی به الگوهای تشخیص داده شده، با توجه به زمینه، معنا میبخشند و به فهم میرسند. اما چرا نتوانیم نوعی از آگاهی را به ال.ال.امها نسبت دهیم؟!
مطابق فهم عرفی و بهطور متعارف به هر سیستم پردازشکنندهای آگاهی نسبت نمیدهیم. ماشین حساب ساده را در نظر بگیرید. ورودیهای آن سادهترند و بدون تعامل با محیط، فقط به ازای دریافت برخی ورودیهای مشخص (اعداد و اپراتورهای حساب) خروجیهای ثابتی دارد، سیستم پردازش آن ساده است، (هرچند علیالاصول مصون از خطا نیست اما) عملاً اشتباه نمیکند، فاقد عنصر یادگیری است، و بر اساس اطلاعات جدید خود را به روزرسانی نمیکند و تکامل نمییابد. و مهمتر از همه اینکه ماشینحساب معرفت جدیدی فراتر از اطلاعات ورودی تولید نمیکند. حالا یک ارگانیسم زنده مانند موش را به عنوان یک سیستم در نظر بگیریم. ورودیهای آن بسیار پیچیدهترند و عکس تمامی آنچه را در مورد ماشین حساب گفتیم میتوان به او نسبت داد.
حالا با توجه به این خصوصیات ال.ال.ام به موش شبیهتر است یا به ماشین حساب؟ پاسخ موش است.
اما اگر میتوانیم به واسطهی برخورداری از این ویژگیها سطحی از آگاهی (آگاهی جانوری) را به موش نسبت دهیم چرا نوعی آگاهی را که نوستا تکنوآگاهی مینامد به ال.ال.ام نسبت ندهیم؟ و اگر موش واجد نوعی معرفت است چرا ال.ال.ام نباشد؟ پیشنهاد نوستا آن است که شاید معرفتشناسی باید خود را از چنبرهی تمرکز بر باور و توجیه خلاص کند و به جای آن بر دقت آماری و سودمندی تأکید کند. بخش نخست این پیشنهاد یادآور پیشنهاد پوپر است و بخش دوم یادآور پیشنهاد پراگماتیستها که هر دو مبتنی بر نگاهی تکاملی به معرفتشناسی بوده است؛ که البته نوستا به این موارد اشارهای ندارد.
پیشنهاد دوم نوستا نیز قابل تأمل است. آگاهی در انسان به صورت ویژگی نوظهوری رخ داد که از اشکال سادهتر آغاز شد و به این درجه رسید. به نحو مشابه میتوان نوعی ویژگی نوظهور را در پیچیدگی پردازشها و به روزرسانیهای ال.ال.امها در نظر گرفت. چه ضرورتی دارد که آگاهی ماشین مشابه آگاهی انسان باشد؟ به وضوح آگاهی انسان بدنمند است. اما با تغییر در نوع بدنمندی، ماشین نیز میتواند صاحب نوعی تکنوآگاهی شود. آیا در اینصورت نمیتوان آن را واجد نوعی «تکنو-باور» نیز دانست [البته خود نوستا این اصطلاح را به کار نبرده] که در قالب معرفتشناسی رایجی که معرفت را باور صادق موجه میدانست از صدق و توجیه آن سخن گفت و نوعی دانستن هم به آن نسبت داد؟! در اینصورت دایرهی معرفتشناسی باید از حوزهی انسانی فراتر رود.
بخشی از این پیشنهاد را نیز میتوان به پوپر نسبت داد، جاییکه از معرفت در سگ سخن میگوید.
تحلیلی تکاملی پیشنهاد نوستا در پست بعدی
هادی صمدی
@evophilosophy
Psychology Today
What Do LLMs Really "Know"?
LLMs blur the line between human knowledge and machine inference, hinting at a techno-consciousness that challenges the very nature of understanding and what it means to "know."
Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
چتجیپیتی کجاست؟ و چیست؟
در تحلیل سخنان نوستا در مورد اینکه آیا میتوان «دانستن» و «معرفت» را به چتجیپیتی نسبت داد باید ابتدا به دو نکتهی مقدماتیتر بپردازیم که خود او به آنها نپرداخته است، هر چند به وضوح متوجه این نکته شده است که بدون معرفی هستیشناسی ال.ال.امها نمیتوان مباحث معرفتشناسی را پیش برد.
نظریهی سه جهان
پوپر نظریهای متافیزیکی مبتنی بر تکامل را مطرح میکند که نظریهی سهجهان نام دارد و در پاسخ به پرسشهایی از این سنخ مفید است.
در ابتدا اشیاء بیجان مانند آب و سنگ وجود داشت و سپس با پیدایی حیات جانداران در زمین گسترش یافتند. پوپر این دو سطح را که متشکل از موجودات برساخته از ماده و انرژیاند در جهان ۱ میگذارد. با پیچیدهتر شدن برخی از موجودات در شاخههای مرتبط با جانداران، مغز برخی بزرگتر و پیچیدهتر شد تا جاییکه در گونههایی مثل نخستیها ذهن شکل گرفت و در شاخهی انسانی، انسانها واجد باورها، خواستها، احساسها و غیره شدند که میتوان گفت در سطح ذهن وجود دارند (فعلاً نظریهی ذهن بدنمند را کنار بگذاریم) که پوپر محل آنها را جهان ۲ مینامد. با شکلگیری زبان و فرهنگ جهان ۳ بوجود آمد که جهان برساختههای فکر انسان است. جهان ۳ علاوه بر اینکه جایگاه واژگان است موجوداتی مانند نظریههای علمی و نهادهایی مانند بانک جهانی نیز در آن وجود دارند. ساختمانها، دفاتر، و افرادی که در بانک کار میکنند در جهان یک قرار دارند. اما قوانین و مقررات بانک، به عنوان یک نهادِ حقوقی، در جهان ۳ تقرر دارند.
حالا پرسش این است که چتجیپیتی در کدامیک از این سه جهان میگنجد؟ مشخصاً کامپیوترها، گوشیها، سیلیکونها، و کاربرها در جهان ۱ هستند. اما چتجیپیتی چیزی بیش از این عناصر جهانِ یکی است. همانطور که نوستا نیز متوجه است از جنس باورهای انسانی نیز نیست که جایی در جهان ۲ برایش قائل شویم (زیرا بینالاذهانیست). بنابراین ظاهرا جایگاه آن در جهان ۳ است.
چتجیپیتی انتزاعی است یا انضمامی؟
به طور متعارف فیلسوفان اشیاء را در یکی از دو گروه انضمامیها (میز، اسب، اتم،...) و انتزاعیها (گزارهها، اشیا ریاضیاتی،...) قرار میدهند. چتجیپیتی انضمامی است یا انتزاعی؟ برای پاسخ نیازمند به تعریفی دمدستی از انضمامی و انتزاعی هستیم. در متافیزیک تحلیلی بر سر تعریف هر کدام از این دو اختلافنظرها زیاد است. (بحث بر سر چیستی چتجیپیتی میتواند موضوع بحث متافیزیکدانان نیز قرار گیرد و بر اختلافها بیافزاید.) اما در اینجا به تعریف رایج آنها بسنده میکنیم. انضمامیها، مثلاً میز، محدود به زمان و مکاناند و توان علّی دارند. و انتزاعیها مثلاً عدد ۷، به زمان و مکان محدود نیستند و توان علّی ندارند. معیارهای دیگری هم معرفی شده مانند اینکه انتزاعیها، بهخلاف انضمامیها، تغییر نمیکنند. اما در این بین مواردی داریم که دقیقاً مشخص نیست در کدام دو دسته قرار میگیرند. معروفترین مثال در متافیزیک، «سایه» و «سوراخ» و «سطح» است که گاهی در مقولهای به نام موجودات مینور (که به جای «کهاد» یا «کهتر»، شاید به لحاظ مفهومی «فرعی» برابرنهاد بهتری باشد) قرار داده میشوند. سایهی درخت محدود به زمان و مکان است، دارای توان علّی است و تغییر میکند. ممکن است در انتساب توان علّی به آن، یا اینکه تغییر در آن ذاتی است یا نه، اختلاف نظر وجود داشته باشد. اما آیا این اختلافنظر باعث میشود، همانند مثلث و عدد، آن را انتزاعی بدانیم؟ به نظر تفاوت فاحشی میان این دو است. در شاخههای مختلف علوم نیز از موجوداتی تقریباً مشابه موجودات مینور سخن میرود که باید تکلیف انتزاعی و انضمامی بودن آن را مشخص کنیم. مثلاً به مفهوم تورم در اقتصاد توجه کنیم. از یکسو مانند میز از ماده و انرژی ساخته نشده که به آن معنا محدود به زمان و مکان باشد. اما در معنایی دیگر محدود به زمان و مکان است زیرا تورم در ژاپن متفاوت با ایران است و در ایران نیز طی زمان تورم، به خلاف اشیاء انتزاعی مانند مثلث، تغییر میکند. بنابراین تا حدی مشابه سایه، تورم نیز محدود به زمان و مکان است. مهمتر آنکه توان علّی دارد زیرا افزایش آن «علت» کاهش قدرت خرید است. بنابراین نیازمند به مقولهی سومی هستیم که نه کاملاً انضمامی است و نه کاملاً انتزاعی. اجازه دهید فعلاً نام این مقوله را "مقولهسوم" بگذاریم.
همانطور که پوپر میگوید [برخی از] موجودات جهان ۳ مانند گزارهها و اشیاء ریاضیاتی انتزاعیاند یعنی در زمان و مکان نیستند و توان علّی ندارند. اما در جهان ۳ برخی موجودات مقولهسومی نیز وجود دارند. [که البته این سخن از پوپر نیست. خود این مقوله را باید به مقولات جزئیتری تقسیم کرد که فعلاً به آن نمیپردازیم.] در پست بعدی خواهیم دید به یک معنا چتجیپیتی مقولهسومی است.
حالا یکی دو گام تا پاسخ فاصله داریم.
هادی صمدی
@evophilosophy
در تحلیل سخنان نوستا در مورد اینکه آیا میتوان «دانستن» و «معرفت» را به چتجیپیتی نسبت داد باید ابتدا به دو نکتهی مقدماتیتر بپردازیم که خود او به آنها نپرداخته است، هر چند به وضوح متوجه این نکته شده است که بدون معرفی هستیشناسی ال.ال.امها نمیتوان مباحث معرفتشناسی را پیش برد.
نظریهی سه جهان
پوپر نظریهای متافیزیکی مبتنی بر تکامل را مطرح میکند که نظریهی سهجهان نام دارد و در پاسخ به پرسشهایی از این سنخ مفید است.
در ابتدا اشیاء بیجان مانند آب و سنگ وجود داشت و سپس با پیدایی حیات جانداران در زمین گسترش یافتند. پوپر این دو سطح را که متشکل از موجودات برساخته از ماده و انرژیاند در جهان ۱ میگذارد. با پیچیدهتر شدن برخی از موجودات در شاخههای مرتبط با جانداران، مغز برخی بزرگتر و پیچیدهتر شد تا جاییکه در گونههایی مثل نخستیها ذهن شکل گرفت و در شاخهی انسانی، انسانها واجد باورها، خواستها، احساسها و غیره شدند که میتوان گفت در سطح ذهن وجود دارند (فعلاً نظریهی ذهن بدنمند را کنار بگذاریم) که پوپر محل آنها را جهان ۲ مینامد. با شکلگیری زبان و فرهنگ جهان ۳ بوجود آمد که جهان برساختههای فکر انسان است. جهان ۳ علاوه بر اینکه جایگاه واژگان است موجوداتی مانند نظریههای علمی و نهادهایی مانند بانک جهانی نیز در آن وجود دارند. ساختمانها، دفاتر، و افرادی که در بانک کار میکنند در جهان یک قرار دارند. اما قوانین و مقررات بانک، به عنوان یک نهادِ حقوقی، در جهان ۳ تقرر دارند.
حالا پرسش این است که چتجیپیتی در کدامیک از این سه جهان میگنجد؟ مشخصاً کامپیوترها، گوشیها، سیلیکونها، و کاربرها در جهان ۱ هستند. اما چتجیپیتی چیزی بیش از این عناصر جهانِ یکی است. همانطور که نوستا نیز متوجه است از جنس باورهای انسانی نیز نیست که جایی در جهان ۲ برایش قائل شویم (زیرا بینالاذهانیست). بنابراین ظاهرا جایگاه آن در جهان ۳ است.
چتجیپیتی انتزاعی است یا انضمامی؟
به طور متعارف فیلسوفان اشیاء را در یکی از دو گروه انضمامیها (میز، اسب، اتم،...) و انتزاعیها (گزارهها، اشیا ریاضیاتی،...) قرار میدهند. چتجیپیتی انضمامی است یا انتزاعی؟ برای پاسخ نیازمند به تعریفی دمدستی از انضمامی و انتزاعی هستیم. در متافیزیک تحلیلی بر سر تعریف هر کدام از این دو اختلافنظرها زیاد است. (بحث بر سر چیستی چتجیپیتی میتواند موضوع بحث متافیزیکدانان نیز قرار گیرد و بر اختلافها بیافزاید.) اما در اینجا به تعریف رایج آنها بسنده میکنیم. انضمامیها، مثلاً میز، محدود به زمان و مکاناند و توان علّی دارند. و انتزاعیها مثلاً عدد ۷، به زمان و مکان محدود نیستند و توان علّی ندارند. معیارهای دیگری هم معرفی شده مانند اینکه انتزاعیها، بهخلاف انضمامیها، تغییر نمیکنند. اما در این بین مواردی داریم که دقیقاً مشخص نیست در کدام دو دسته قرار میگیرند. معروفترین مثال در متافیزیک، «سایه» و «سوراخ» و «سطح» است که گاهی در مقولهای به نام موجودات مینور (که به جای «کهاد» یا «کهتر»، شاید به لحاظ مفهومی «فرعی» برابرنهاد بهتری باشد) قرار داده میشوند. سایهی درخت محدود به زمان و مکان است، دارای توان علّی است و تغییر میکند. ممکن است در انتساب توان علّی به آن، یا اینکه تغییر در آن ذاتی است یا نه، اختلاف نظر وجود داشته باشد. اما آیا این اختلافنظر باعث میشود، همانند مثلث و عدد، آن را انتزاعی بدانیم؟ به نظر تفاوت فاحشی میان این دو است. در شاخههای مختلف علوم نیز از موجوداتی تقریباً مشابه موجودات مینور سخن میرود که باید تکلیف انتزاعی و انضمامی بودن آن را مشخص کنیم. مثلاً به مفهوم تورم در اقتصاد توجه کنیم. از یکسو مانند میز از ماده و انرژی ساخته نشده که به آن معنا محدود به زمان و مکان باشد. اما در معنایی دیگر محدود به زمان و مکان است زیرا تورم در ژاپن متفاوت با ایران است و در ایران نیز طی زمان تورم، به خلاف اشیاء انتزاعی مانند مثلث، تغییر میکند. بنابراین تا حدی مشابه سایه، تورم نیز محدود به زمان و مکان است. مهمتر آنکه توان علّی دارد زیرا افزایش آن «علت» کاهش قدرت خرید است. بنابراین نیازمند به مقولهی سومی هستیم که نه کاملاً انضمامی است و نه کاملاً انتزاعی. اجازه دهید فعلاً نام این مقوله را "مقولهسوم" بگذاریم.
همانطور که پوپر میگوید [برخی از] موجودات جهان ۳ مانند گزارهها و اشیاء ریاضیاتی انتزاعیاند یعنی در زمان و مکان نیستند و توان علّی ندارند. اما در جهان ۳ برخی موجودات مقولهسومی نیز وجود دارند. [که البته این سخن از پوپر نیست. خود این مقوله را باید به مقولات جزئیتری تقسیم کرد که فعلاً به آن نمیپردازیم.] در پست بعدی خواهیم دید به یک معنا چتجیپیتی مقولهسومی است.
حالا یکی دو گام تا پاسخ فاصله داریم.
هادی صمدی
@evophilosophy
Psychology Today
The Ontology of LLMs: A New Framework for Knowledge
Discover how AI's fluid ontologies mirror human cognition, potentially revolutionizing our approach to knowledge in the digital age.
Forwarded from تکامل و فلسفه | هادی صمدی
و بالاخره: چتجیپیتی چیست، کجاست، و آیا دارای معرفت است؟
برای تحلیل نهایی به تمایز مرتبط دیگری نیاز داریم که باز هم آن را از پوپر وام میگیریم.
معرفت ذهنی و معرفت عینی
پوپر در کتاب معرفت عینی: رویکرد تکاملی میگوید دو معنی متفاوت از معرفت وجود دارد: ۱. معرفت ذهنی، که شامل حالات ذهنی یا آگاهی یا تمایل به رفتار یا واکنش است، و ۲. معرفت عینی که متشکل از مسائل، نظریهها و استدلالها است. معرفت عینی کاملاً مستقل از ادعای هر کسی برای دانستن است. همچنین مستقل از اعتقاد یا تمایل هر کسی به موافقت، یا ادعا کردن، یا عمل کردن است. معرفت به معنای عینی، معرفت بدون داننده (شناسنده) است: معرفتِ بدون فاعل شناسا است.
برداشت یک. چتجیپیتی یک سیستم استدلالی در حال تحول است. بار دیگر به مثالهایی که پوپر برای معرفت عینی آورده بود نگاهی کنیم. پوپر میگفت که معرفت عینی علاوه بر نظریههای علمی شامل «مسائل» و «استدلالها» نیز هست. به عبارتی استدلالها و الگوهای استدلالی نیز از جنس معرفت عینیاند. پس در این معنا چتجیپیتی خودش از جنس معرفت جهان ۳ است و نباید بپرسیم آیا واجد معرفت است یا نه! شخصاً میپندارم که این خوانش بازنمای خوبی از پیچیدگی ماجرا نیست و نیازمند برداشت جایگزینی هستیم.
برداشت دو. پوپر میگوید نظریهی سه جهان یک پیشنهاد برای نظم دادن به گفتوگوهاست و میتوان لایههای دیگری نیز به آن افزود. اجازه دهید متناسب با بحث کنونی دو جهان دیگر را به آن بیافزایم. جهان ۴ جهانی است که برخی موجودات واجد عاملیت مانند اشخاص حقوقی از جمله بانک جهانی در آنجا قرار دارند. و جهان ۵ محل باورها، خواستها، و اهداف این عاملهای مقولهسومی (که در پست قبل دیدیم نه کاملاً انتزاعیاند و نه انضمامی) است.
پرسشها، گزارهها، و حتی خود الگوهای استدلالی که مقوم چتجیپیتیاند در یک فرایند بازخوردی با کاربران دارای یادگیری هستند و در حال تحولاند. این ویژگیها آنها را مشابه انسانها میکند اما با بدنمندی سیلیکونی و جایمندی متفاوت. این میتواند معنای دومی را برای چتجیپیتی ایجاد کند که در آن معنا بتوان آن را واجد باور دانست. خود چتجیپیتی، عاملی مشابه بانک جهانی، در جهان ۴، و از جنس مقولهسومیهاست. باورهای آن، همانند تکنوآگاهی که نوستا از آن سخن میگوید، اگر وجود داشته باشند، در جهان ۵ قرار دارند. (چرا نمیدانیم وجود دارند یا نه؟ چون در صورت وجود داشتن ذهنیاند و خارج از دسترس عمومی. دقیقاً به همان معنا که نمیدانیم آيا جانوران باور دارند یا نه.)
برای روشن شدن موضوع بار دیگر به مثال بانک جهانی توجه کنیم. مجموعهی قوانین و مقررات این بانک موجودات انتزاعی جهان سومیاند. اما وقتی به مجموعهی آنها، از راه قصدمندی جمعی، عاملیت نسبت میدهیم تا جاییکه به راحتی آن را موجودی انسانوار و واجد نظر و هدف میدانیم و برایش شخصیت حقوقی قائل میشویم موجودیت جدیدی به عنوان عامل در جهان ۴ ظهور میکند که مقولهسومی است و واجد ویژگیهایی مشابه عوامل انسانی. اما وقتی به این اشخاص یا نهادهای حقوقی ویژگیهای ذهنی را نسبت میدهیم و مثلاً میگوییم به نظر بانک جهانی...، بانک جهانی میخواهد که...، یا هدف بانک جهانی آن است که... آنگاه محل این نظرها و خواستها جهان ۵ است.
شخصانگاری برخی موجودات جهان ۳ پدیدهای جدید نیست. بومیانی را که معتقدند جنگل واجد روحی است که در صورت بیاحترامی به جنگل آنها را تنبیه خواهد کرد نمونهای باستانی از این پدیده است.
خلاصه
چتجیپیتی چیست؟ یک مدل زبانی در حال تحول از آلگوریتمهای پردازش، به همراه مجموعهای از گزارهها و پرسشهای برگرفته از زبان معمولیست که در مکالمه با کاربران مستمرآ درحال بهروز شدن است.
انتزاعی است یا انضمامی؟ چون محدود به فضا و زمان است، توان علّی دارد، و تغییر میکند انتزاعی نیست با این حال چون از ماده و انرژی نیز ساخته نشده، همانند یک میز انضمامی نیست.
آیا دارای معرفت است؟ به یک معنا خود از جنس معرفت عینی پوپر است و در جهان ۳ قرار دارد. اما از آنجا که موجودات جهان سوم پوپری انتزاعی هستند و چتجیپیتی مقولهسومیست، بنابراین آن را در جهان ۴ قرار دادیم که محل عاملهایی است که برساختههای انسانیاند اما مستقل از انسان واجد ویژگیهای عاملیت هستند. اگر معرفت ذهنی داشته باشند برای همیشه خارج از دسترس ماست. هر نظری در این باره، صرفاً بیانگر اعتقاد گوینده است. اما مولد معرفت عینی نیز هست که جایگاه آن جهان ۳ است. این معرفت، همانند سایر معارف عینی، معرفت بدون داننده است وبنابراین معرفت متعلق به هیچ عاملی، از جمله چتجیپیتی نیست. کار ما نشان دادن نادرستی آن است.
معرفت عینی، به خوانش پوپر، ضرورتاً صادق نیست، که اتفاقاً این وجه آن نیز همنواست با کژاطلاعات و اطلاعاتجعلی نشریافته توسط الالامها.
هادی صمدی
@evophilosophy
برای تحلیل نهایی به تمایز مرتبط دیگری نیاز داریم که باز هم آن را از پوپر وام میگیریم.
معرفت ذهنی و معرفت عینی
پوپر در کتاب معرفت عینی: رویکرد تکاملی میگوید دو معنی متفاوت از معرفت وجود دارد: ۱. معرفت ذهنی، که شامل حالات ذهنی یا آگاهی یا تمایل به رفتار یا واکنش است، و ۲. معرفت عینی که متشکل از مسائل، نظریهها و استدلالها است. معرفت عینی کاملاً مستقل از ادعای هر کسی برای دانستن است. همچنین مستقل از اعتقاد یا تمایل هر کسی به موافقت، یا ادعا کردن، یا عمل کردن است. معرفت به معنای عینی، معرفت بدون داننده (شناسنده) است: معرفتِ بدون فاعل شناسا است.
برداشت یک. چتجیپیتی یک سیستم استدلالی در حال تحول است. بار دیگر به مثالهایی که پوپر برای معرفت عینی آورده بود نگاهی کنیم. پوپر میگفت که معرفت عینی علاوه بر نظریههای علمی شامل «مسائل» و «استدلالها» نیز هست. به عبارتی استدلالها و الگوهای استدلالی نیز از جنس معرفت عینیاند. پس در این معنا چتجیپیتی خودش از جنس معرفت جهان ۳ است و نباید بپرسیم آیا واجد معرفت است یا نه! شخصاً میپندارم که این خوانش بازنمای خوبی از پیچیدگی ماجرا نیست و نیازمند برداشت جایگزینی هستیم.
برداشت دو. پوپر میگوید نظریهی سه جهان یک پیشنهاد برای نظم دادن به گفتوگوهاست و میتوان لایههای دیگری نیز به آن افزود. اجازه دهید متناسب با بحث کنونی دو جهان دیگر را به آن بیافزایم. جهان ۴ جهانی است که برخی موجودات واجد عاملیت مانند اشخاص حقوقی از جمله بانک جهانی در آنجا قرار دارند. و جهان ۵ محل باورها، خواستها، و اهداف این عاملهای مقولهسومی (که در پست قبل دیدیم نه کاملاً انتزاعیاند و نه انضمامی) است.
پرسشها، گزارهها، و حتی خود الگوهای استدلالی که مقوم چتجیپیتیاند در یک فرایند بازخوردی با کاربران دارای یادگیری هستند و در حال تحولاند. این ویژگیها آنها را مشابه انسانها میکند اما با بدنمندی سیلیکونی و جایمندی متفاوت. این میتواند معنای دومی را برای چتجیپیتی ایجاد کند که در آن معنا بتوان آن را واجد باور دانست. خود چتجیپیتی، عاملی مشابه بانک جهانی، در جهان ۴، و از جنس مقولهسومیهاست. باورهای آن، همانند تکنوآگاهی که نوستا از آن سخن میگوید، اگر وجود داشته باشند، در جهان ۵ قرار دارند. (چرا نمیدانیم وجود دارند یا نه؟ چون در صورت وجود داشتن ذهنیاند و خارج از دسترس عمومی. دقیقاً به همان معنا که نمیدانیم آيا جانوران باور دارند یا نه.)
برای روشن شدن موضوع بار دیگر به مثال بانک جهانی توجه کنیم. مجموعهی قوانین و مقررات این بانک موجودات انتزاعی جهان سومیاند. اما وقتی به مجموعهی آنها، از راه قصدمندی جمعی، عاملیت نسبت میدهیم تا جاییکه به راحتی آن را موجودی انسانوار و واجد نظر و هدف میدانیم و برایش شخصیت حقوقی قائل میشویم موجودیت جدیدی به عنوان عامل در جهان ۴ ظهور میکند که مقولهسومی است و واجد ویژگیهایی مشابه عوامل انسانی. اما وقتی به این اشخاص یا نهادهای حقوقی ویژگیهای ذهنی را نسبت میدهیم و مثلاً میگوییم به نظر بانک جهانی...، بانک جهانی میخواهد که...، یا هدف بانک جهانی آن است که... آنگاه محل این نظرها و خواستها جهان ۵ است.
شخصانگاری برخی موجودات جهان ۳ پدیدهای جدید نیست. بومیانی را که معتقدند جنگل واجد روحی است که در صورت بیاحترامی به جنگل آنها را تنبیه خواهد کرد نمونهای باستانی از این پدیده است.
خلاصه
چتجیپیتی چیست؟ یک مدل زبانی در حال تحول از آلگوریتمهای پردازش، به همراه مجموعهای از گزارهها و پرسشهای برگرفته از زبان معمولیست که در مکالمه با کاربران مستمرآ درحال بهروز شدن است.
انتزاعی است یا انضمامی؟ چون محدود به فضا و زمان است، توان علّی دارد، و تغییر میکند انتزاعی نیست با این حال چون از ماده و انرژی نیز ساخته نشده، همانند یک میز انضمامی نیست.
آیا دارای معرفت است؟ به یک معنا خود از جنس معرفت عینی پوپر است و در جهان ۳ قرار دارد. اما از آنجا که موجودات جهان سوم پوپری انتزاعی هستند و چتجیپیتی مقولهسومیست، بنابراین آن را در جهان ۴ قرار دادیم که محل عاملهایی است که برساختههای انسانیاند اما مستقل از انسان واجد ویژگیهای عاملیت هستند. اگر معرفت ذهنی داشته باشند برای همیشه خارج از دسترس ماست. هر نظری در این باره، صرفاً بیانگر اعتقاد گوینده است. اما مولد معرفت عینی نیز هست که جایگاه آن جهان ۳ است. این معرفت، همانند سایر معارف عینی، معرفت بدون داننده است وبنابراین معرفت متعلق به هیچ عاملی، از جمله چتجیپیتی نیست. کار ما نشان دادن نادرستی آن است.
معرفت عینی، به خوانش پوپر، ضرورتاً صادق نیست، که اتفاقاً این وجه آن نیز همنواست با کژاطلاعات و اطلاعاتجعلی نشریافته توسط الالامها.
هادی صمدی
@evophilosophy
Psychology Today
The Evolution of LLMs Through Real-Time Learning
OpenAI's o1 Model revolutionizes LLMs by learning and adapting in real time, promising smarter, more intuitive interactions that evolve alongside users.
🥳 دوره توانمند سازی مقدماتی
💎 رویکرد درمان متمرکز بر هیجان EFT 💎
❌(این دوره پیش نیاز ندارد و از صفر برای آموزش با ما همراه باشید )❌
💯 ویژه درمانگران و متخصصین روان شناسی از کارشناسی تا مقاطع بالاتر
مدرسین :
👨🏫همایون ذوالفقاری نیا( اولین سوپروایزر رسمی فارسی زبان بین المللی)
👩🏫مینا مجتبایی ( دانشیار و عضو هیات علمی دانشگاه )
📆شروع دوره : پاییز ۱۴۰۳
🖥 به صورت آنلاین در بستر زوم
💳نحوه پرداخت اقساطی
💢 جهت ثبت حتما در واتساپ پیام دهید ،نام و نام خانوادگی تون رو بفرمائید و منتظر تماس ما باشید .
🌐 wa.me/989210774969
📱 ۰۹۲۱۰۷۷۴۹۶۹
📞 ۰۲۱۲۲۲۲۳۴۶۹
🌐 zil.ink/amoozesh.bineshnovin
🔸 کانال تلگرام
💬 www.tg-me.com/workshopbineshnovin
🔸 کانال واتساپ
🌐 chat.whatsapp.com/Lnx606bG7Uy16gppkFUEgk
🔸 پیج اینستاگرام
🌐 instagram.com/workshop_bineshnovin?igshid=OGQ2MjdiOTE=
🔸کانال بله
✅ ble.ir/bineshnovin
💎 رویکرد درمان متمرکز بر هیجان EFT 💎
❌(این دوره پیش نیاز ندارد و از صفر برای آموزش با ما همراه باشید )❌
💯 ویژه درمانگران و متخصصین روان شناسی از کارشناسی تا مقاطع بالاتر
مدرسین :
👨🏫همایون ذوالفقاری نیا( اولین سوپروایزر رسمی فارسی زبان بین المللی)
👩🏫مینا مجتبایی ( دانشیار و عضو هیات علمی دانشگاه )
📆شروع دوره : پاییز ۱۴۰۳
🖥 به صورت آنلاین در بستر زوم
💳نحوه پرداخت اقساطی
💢 جهت ثبت حتما در واتساپ پیام دهید ،نام و نام خانوادگی تون رو بفرمائید و منتظر تماس ما باشید .
🌐 wa.me/989210774969
📱 ۰۹۲۱۰۷۷۴۹۶۹
📞 ۰۲۱۲۲۲۲۳۴۶۹
🌐 zil.ink/amoozesh.bineshnovin
🔸 کانال تلگرام
💬 www.tg-me.com/workshopbineshnovin
🔸 کانال واتساپ
🌐 chat.whatsapp.com/Lnx606bG7Uy16gppkFUEgk
🔸 پیج اینستاگرام
🌐 instagram.com/workshop_bineshnovin?igshid=OGQ2MjdiOTE=
🔸کانال بله
✅ ble.ir/bineshnovin