بیژن کاظمی فعال سیاسی اهل کوهدشت لرستان در تاریخ سی دی‌ماه ۱۴۰۳ به دست نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی دستگیر شد. مقامات انتظامی و قضایی تا کنون هیچ خبری از وضعیت او منتشر نکرده‌اند. خانم شهناز خسروی مادر بیژن در صفحه اینستاگرام خود اعلام کرد بازداشت فرزندش بدون ارائه دلیل و بدون تفهیم اتهام صورت گرفته است. این زندانی سیاسی از حق تماس تلفنی و ملاقات با خانواده و نیز دسترسی به وکیل نیز محروم شده است. گفته می‌شود آقای کاظمی در تاریخ سوم بهمن گذشته به بند ۲۰۹ زندان اوین منتقل شده است.
بیژن کاظمی یک بار پیش از این در فروردین ۱۳۹۹ به اتهامات امنیتی بازداشت شده بود. دادگاه او را به سه سال و نیم زندان محکوم کرد. آقای کاظمی بعد از دو سال حبس در زندان مرکزی خرم‌آباد با پابند الکترونیکی آزاد شد. او طی دو سال زندان به بیماری‌های متعددی دچار شده و اکنون، در وضعیت بی‌خبری، خانواده‌ این زندانی سیاسی به شدت نگران سلامتی او هستند.

ما امضاکنندگان این دادخواست از مقامات قضایی جمهوری اسلامی می‌خواهیم که:

هرچه زودتر در مورد مکان، وضعیت، و شرایط زندان بیژن کاظمی اطلاع‌رسانی کنند،

بدون هیچ تأخیر حق ملاقات با خانواده، درمان طبی، و مشورت حقوقی با وکیل برای این زندانی فراهم گردد،

اتهامات وارده با شفافیت اعلام گشته و روند عادلانه قضایی طبق معیارهای جهانی حقوق بشر در مورد این زندانی سیاسی به اجرا درآید.

لطفا با کلیک بر روی یکی از گزینه های زیر امضای خود را به ثبت برسانید
به گزارش دیده‌بان حقوق بشر و بر اساس اطلاعات به‌دست‌آمده از منابع مطلع، ۲۳ اسفند ۱۴۰۳ دفتر اجرای احکام زندان ارومیه به هادی رستمی (۳۸ ساله)، مهدی شریفیان (۴۲ ساله) و مهدی شاهی‌وند (۲۹ ساله) اطلاع داده که اجرای حکم قطع چهار انگشت دست راست آن‌ها قریب‌الوقوع است. ما امضاکنندگان این دادخواست از قوه قضاییه و مجلس می‌خواهیم موارد زیر را به اجرا بگذارد:

۱. توقف فوری اجرای حکم‌های قطع انگشت: اجرای این حکم‌های وحشیانه را متوقف کنید.

۲. لغو قوانین مربوط به قطع انگشت: به استفاده از این مجازات‌های غیرانسانی و مشابه در نظام قضایی ایران پایان دهید.

۳. پیروی از الزامات حقوق بشر بین‌المللی: ایران باید به تعهدات خود در ضمانت اجرای حقوق بشر بین‌المللی متعهد باشد و هر شکل شکنجه و مجازات‌های غیرانسانی، تحقیرآمیز، یا دهشت‌آور را لغو نماید.

هر لحظه که می‌گذرد اهمیتی حیاتی دارد. این سه زندانی در هراس دایم به سر می‌برند، حیثیت و حرمت انسانی آنها از بین رفته، و خانواده‌های آنها از ترس اجرای حکم خواب و آرامش ندارند. این اقدامات غیرانسانی باید پایان پیدا کند. لینک امضا
حکم اعدام برای شعر گفتن!

یک فعال کمپین ضد اعدام این دادخواست را تنظیم کرد
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴

تنها در جمهوری اسلامی ایران است که «شعر گفتن» مجازات اعدام دارد! باورکردنی نیست اما دادگاه انقلاب رشت، در تاریخ ۱۱ اردیبهشت امسال، پیمان فَرَح‌آور شاعر گیلانی را به جرم محاربه به اعدام محکوم کرد. «محاربه» در این پرونده ظاهراً به فعالیت‌های قلمی، شعر گفتن، و نوشته‌های اعتراض‌آمیز و انتقادی اطلاق شده است. دادگاه به‌صورت غیرعلنی برگزار شده و پیمان فرح‌آور از داشتن وکیل انتخابی محروم بوده است؛ این شرایط موجب شده که جزئیات پرونده و دلایل قاضی برای صدور چنین حکمی به رسانه‌ها درز نکند.

پیمان (امین) فرح‌آور از شهریور ۱۴۰۳ در زندان لاکان رشت زندانی است. او پدر یک کودک ده ساله است. بنا به گزارش کانون حقوق بشر ایران، «این زندانی سیاسی از مشکلات شدید جسمی رنج می‌برد؛ از جمله عوارض ناشی از جراحی کیسه صفرا، حساسیت لنفاوی، دمل‌های متعدد و دردهای شدید در ناحیه جراحی. با وجود وضعیت وخیم جسمانی، مقامات زندان تاکنون از اعزام او به مراکز درمانی خودداری کرده‌اند. همچنین در جریان بازجویی‌ها، زندانی سیاسی پیمان فرح آور دچار خونریزی داخلی شده و همچنان از دریافت درمان مناسب محروم مانده است.»

پیمان فَرَح‌آور شاعری جوان و متعهد به عدالت اجتماعی و زیست‌محیطی است که در استان محل زندگی خود، گیلان، علیه تخریب جنگل‌ها و ویلاسازی‌های غیرقانونی اعتراض کرده و اشعار انتقادی سروده است. او صدای وجدان و نماد شهروندی مسئول است. جای او زندان نیست، چه برسد به حکم ظالمانه‌ی اعدام!

ادامه در پایین 👇
ما امضاکنندگان این دادخواست خواهان موارد زیر از قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران هستیم:

۱. لغو فوری حکم اعدام پیمان فرح‌آور و رد کلیه اتهامات مربوط به استفاده‌ی مسالمت‌آمیز از حق آزادی بیان.

۲. آزادی بدون قید و شرط پیمان فرح‌آور و همه‌ی زندانیان وجدان که به دلیل فعالیت‌های ادبی، هنری یا سیاسی در بازداشت هستند.

۳. دسترسی کامل به درمان پزشکی مناسب برای پیمان فرح‌آور، مطابق با استانداردهای بین‌المللی حقوق بشر.

۴. شفافیت در روند دادرسی، از جمله حق برخورداری از وکیل انتخابی و برگزاری دادگاه‌های علنی با دسترسی عمومی به احکام صادره.

۵. پایان دادن به جرم‌انگاری شعر، ادبیات و اعتراض مدنی و حذف اتهامات کلی و مبهمی مانند «محاربه» که برای سرکوب آزادی بیان به کار می‌روند.
نه به حکم اعدام احسان فریدی دانشجوی آذربایجانی
یک کنشگر ضداعدام

۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۴
خطاب به: ریاست قوه قضاییه جمهوری اسلامی ایران

حکم اعدام برای یک دانشجو، نمایشی دیگر از بی‌عدالتیِ سازمان‌یافته!

ما امضاکنندگان این دادخواست نگرانی شدید خود را نسبت به صدور حکم اعدام برای احسان فریدی، زندانی سیاسی آذربایجانی و دانشجوی مهندسی ساخت و تولید دانشگاه تبریز، اعلام می‌داریم.

احسان فریدی، ۲۲ ساله، در ۲۹ خرداد ۱۴۰۳ در پی مراجعه به شعبه ۱۵ بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب تبریز بازداشت شد و بعدها توسط شعبه سوم دادگاه انقلاب تبریز، به ریاست قاضی علی شیخلو، به اتهام افساد فی‌الارض به اعدام محکوم گردید؛ حکمی که با بی‌توجهی به اصول اولیه دادرسی عادلانه، در بهمن‌ماه ۱۴۰۳ صادر شد و اکنون در مرحله تجدیدنظر در دیوان عالی کشور قرار دارد.

ما امضا کنندگان این دادخواست چنین حکمی را به دلایل زیر ناعادلانه و خطرناک می‌دانیم:

۱. نقض اصل برائت: اتهام «افساد فی‌الارض» علیه این دانشجوی آذربایجانی بدون ارائه مدارک مستند و صرفاً بر اساس گزارش‌های دستگاه‌های امنیتی مطرح شده است.

۲. فقدان دفاع حقوقی مستقل: احسان و خانواده‌اش از ابتدا از امکان انتخاب آزادانه وکیل و دسترسی به جزئیات پرونده محروم بوده‌اند.

۳. تحت فشار و تهدید: منابع آگاه تأیید کرده‌اند که احسان، پس از بازداشت، تحت فشار و تهدید به اعتراف علیه خود قرار گرفته و در دوران بازداشت با نقض شدید کرامت انسانی روبه‌رو بوده است.

۴. فساد نهاد صادرکننده کیفرخواست: بازپرس علی موسوی اقدم، که کیفرخواست احسان فریدی را صادر کرد، مدتی بعد به اتهام فساد، رشوه، و جعل از دستگاه قضایی اخراج شد. چگونه می‌توان کیفرخواستی را معتبر دانست که از سوی چنین فردی صادر شده است؟

۵. تکرار الگوی سرکوب: احسان فریدی نه اولین و نه آخرین دانشجوی آذربایجانی است که با اتهامات سنگین و مجازات‌های غیرانسانی روبه‌رو شده است. این روند، بخشی از پروژه‌ای بزرگ‌تر برای خاموش‌کردن صدای قومیت‌ها، دانشجویان، و فعالان عدالت‌خواه در ایران است.
[ادامه در پایین👇]
خواسته‌های ما:
۱. لغو فوری حکم اعدام احسان فریدی و توقف روند اعدام‌های سیاسی و امنیتی در کشور.

۲. محاکمه مجدد با رعایت اصول دادرسی عادلانه و حضور وکیل مستقل.

۳. بررسی مستقل و علنی پرونده و شفاف‌سازی درباره نقش بازپرس اخراج‌شده در پرونده فریدی.

۴. اعزام فوری این زندانی به خدمات پزشکی در صورت نیاز و رعایت حقوق اولیه زندانیان.

۵. پایان دادن به سیاست‌های سرکوب سیستماتیک علیه اقلیت‌های قومی و دانشجویان منتقد.

احسان فریدی، نه مفسد است، نه خطرناک؛ او یک دانشجوی جوان است، یک صدای منتقد، و نمادی از تبعیض ساختاری علیه قومیت‌ها، جوانان، و اندیشه‌ورزان در ایران.

ما خواهان آزادی و لغو حکم ناعادلانه او هستیم.
دادخواست در پی حادثه انفجار بندر شهید رجایی بندرعباس

رسیدگی به وضعیت کارگران فاقد شناسنامه، لزوم شناسایی قربانیان بلوچ و درخواست شفاف‌سازی درباره حادثه انفجار


۱۱ خرداد ۱۴۰۴

خطاب به: نهادهای مسئول در حوزه حقوق کار، اقلیت‌های اتنیکی و مذهبی و رسیدگی به فجایع انسانی

ما، جمعی از کنشگران حقوق کار و جامعه مدنی، بدین‌وسیله با استناد به اصول مسلم حقوق بشر، قوانین حمایتی از نیروی کار، و اصل ۲۰، ۲۲ و ۴۳ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، و نیز با توجه به ابعاد انسانی فاجعه انفجار در بندر شهید رجایی بندرعباس، دادخواست خود را در خصوص موارد زیر مطرح می‌کنیم:

۱ - کارگران بلوچ فاقد شناسنامه: قربانیان بی‌نام فجایع

در حادثه اخیر انفجار در بندر شهید رجایی بندرعباس، گزارش‌ها حاکی از جان‌باختن یا ناپدید شدن ده‌ها تن از کارگران روزمزد و فاقد شناسنامه، به‌ویژه از میان جمعیت بلوچ می‌باشد. بسیاری از این کارگران به دلیل نداشتن هویت رسمی، نه در سامانه‌های ثبت نیروی کار ثبت شده‌اند، نه تحت پوشش بیمه و خدمات حمایتی قرار دارند و نه حتی نامی از ایشان در فهرست کشته‌شدگان یا مصدومان این حادثه ذکر شده است.

در حالی که دولت موظف است به‌طور عام از تمامی گروه‌های جمعیتی و اتنیکی ساکن کشور حمایت کند، نادیده‌انگاری کارگران بلوچ فاقد شناسنامه به‌ویژه در زمان فجایع، به منزله نقض صریح حق حیات، و حق بهره‌مندی از عدالت و جبران خسارت است.

۲ - سیاست‌های نامرئی‌سازی مردم بلوچ و انکار حقوق انسانی

در مناطق به‌حاشیه‌رانده‌شده مانند بلوچستان، شمار قابل توجهی از شهروندان – از جمله کارگر کشته شده در بندر شهید رجایی بندرعباس، عبدالباسط شاهوزهی – از حق قانونی داشتن شناسنامه محروم‌اند. این اقلیت اتنیکی-مذهبی به دلیل سیاست‌های سیستماتیک تبعیض، در هیچ نظام حمایتی دولت، چه در حوزه آموزش، بهداشت، اشتغال و چه در مواقع بحران، به رسمیت شناخته نمی‌شوند.

این نامرئی‌سازی در زندگی روزمره آنان دیده می‌شود و در مرگ نیز ادامه دارد: به‌گونه‌ای که در صورت جان‌باختن یا جراحت در فجایعی چون انفجار بندر شهید رجایی، حتی نامی از ایشان در هیچ لیستی درج نشده و خانواده‌های ایشان امکان پیگیری حقوقی یا دریافت غرامت ندارند.

۳ - لزوم شفاف‌سازی و برخورد قانونی با مقصران انفجار

مطابق با اخبار منتشره از خبرگزاری‌های رسمی کشور، منشا انفجار در بندرعباس، محموله‌های شیمیایی خطرناکی بوده که به طور غیرایمن در کانتینرهای بندر نگهداری می‌شده‌اند.

ما خواهان شفاف‌سازی فوری و علنی در خصوص موارد زیر هستیم:

۱ - نوع مواد منفجرشده و مسئولیت قانونی و اجرایی حمل و نگهداری آن‌ها،

۲- دلایل قصور در رعایت اصول پدافند غیرعامل و ایمنی محیط کار،

۳- نام و موقعیت حقوقی افراد و نهادهای مسئول،

۴- و برخورد شفاف و علنی با کلیه مقصران دولتی و خصوصی حادثه.
ما خواستار اقدام فوری و جدی در خصوص موارد زیر هستیم:

۱ - شناسایی و ثبت اسامی تمامی قربانیان، از جمله افراد فاقد شناسنامه، و رسیدگی به وضعیت افراد فاقد شناسنامه و ثبت هویت قانونی پس از مرگ به منظور پرداخت غرامت و رسیدگی قضایی به خانواده‌هایشان،

۲ - اصلاح فوری سیاست‌های ثبت‌هویت و ایجاد سازوکار اعطای شناسنامه به کودکان و بزرگسالان فاقد آن، با تمرکز بر استان سیستان و بلوچستان که بالاترین آمار افراد فاقد شناسنامه را دارد،

۳- رسیدگی کیفری شفاف به عملکرد مسئولان بندری، گمرکی و ایمنی که در بروز این حادثه سهم داشته‌اند،

۴ - الزام دولت به اعلام عمومی محتوای کانتینرهای منفجرشده، منشا آن‌ها و نهاد واردکننده یا صاحب کالا،

۵ - تأسیس صندوق یا سازوکار حمایتی برای کارگران فاقد مدارک هویتی روزمزد، با امکان دسترسی به غرامت، خدمات درمانی، و نمایندگی حقوقی.
بیانیه‌ی جمعی از مردان* مدافع برابری جنسی و جنسیتی: به این سکوت و همراهی پایان دهیم در تاریخ ۱۰ خرداد ۱۴۰۴، چند ورزشکار مرد ایرانی در تیم دو و میدانی جمهوری اسلامی ایران در کشور کره جنوبی به اتهام تجاوز جنسی به یک زن از اهالی این کشور دستگیر شدند. این ورزشکاران برای شرکت در مسابقات قهرمانی دو و میدانی آسیا ۲۰۲۵ به کره جنوبی رفته بودند.

در وضعیتی که جمهوری اسلامی ماشین کشتار خود را تندتر از گذشته به پیش می‌راند، در شرایطی که هنوز لخته‌ی خون ژینا (مهسا) امینی در پس خشونت پلیسی بر سر مساله حجاب خشک نشده است، فقط در سال ۲۰۲۴ میلادی ۱۹۱ مورد زن‌کُشی در ایران توسط یک نهاد حقوق بشری ثبت شده است. ما می‌دانیم که آمار زن‌کُشی‌ در ایران چند برابر این عدد قابل تخمین است و هیچ نهادی برای ثبت آن در داخل ایران وجود ندارد.

در سال گذشته بالاترین آمار اعدام زنان در جهان از ایران بود. جمهوری اسلامی صدور حکم اعدام برای زنان فعال سیاسی را با زنانی چون پخشان عزیزی، وریشه مرادی و شریفه محمدی از سر گرفته است.

شاخص شکاف جنسیتی ایران رقم ۱۴۳ در میان ۱۴۶ کشور است. در بهترین حالت زنان در ایران تنها ۱۸ درصد دسترسی به شغل درآمدزا داشته‌اند. در مورد اقلیت‌های جنسی و جنسیتی نه تنها اخبار ناقص هستند بلکه تقریبا هیچ آمار دقیقی وجود ندارد. جرم‌انگاری رابطه با هم‌جنس از مجازات شلاق تا اعدام، جرم‌انگاری بیان جنسیتی آزادانه‌ی جامعه‌ی ترنس به واسطه حجاب اجباری، و فشار برای «تغییر ناممکن هویت جنسی و جنسیتی» برای جامعه‌ی کوئیر، یک وحشت روزمره است.

در وضعیتی که در طول تاریخ ایران معاصر در مهمترین بزنگاه‌ها

از انقلاب ۵۷ و فرمان حجاب اجباری خمینی تا سرکوب گسترده‌ی اعتراضات خیابانی هزاران زن به این فرمان در هشت مارس همان سال،
از حق‌زدایی مطلق از زنان و جامعه‌ی کوئیر تا سرکوب همواره و همیشگی جنبش زنان از جمله جنبش یک میلیون امضا، جنبش‌های متأخر بر علیه حجاب اجباری، تا قیام زنان بر علیه زن‌کُشی‌ها،
از جنبش «من هم» در ایران تا «زن زندگی آزادی» و حمله‌‌ی «مرد میهن آبادی» به این جنبش از طرف بدنه‌ی حاکمیت و قسمتی از اپوزیسیون و جامعه مردسالار،
ما مردان در ایران، از جمله مردان روشنفکر، به ندرت، به ابتکار خود، دست به عملی جمعی و مؤثر برای عقب راندن مردسالاری سیاسی، اجتماعی، و فرهنگی زده‌ایم. ما زنان را تنها گذاشتیم و جامعه‌ی کوئیر را انکار کردیم.

در چنین فضایی بر این باوریم که ما مردان نیاز به بازنگری جدی در مفهوم «مردانگی» داریم ـ واژه‌ای که این روزها بیش از حد تکرار می‌شود، گویی که دوباره به دوران فیلم‌فارسی‌های مبلغ «قتل ناموسی» بازگشته‌ایم. بازگشت ما به چنین نقطه‌ای، با اینکه این مسیر را یکبار در جنبش «ژن ژیان ئازادی/زن زندگی آزادی» طی کرده بودیم، چیزی جز سقوطی آزاد نیست.

ما جمعی از مردان مدافع برابری جنسی و جنسیتی از طیف‌های گوناگون، بر این باوریم که باید کاری کرد. سکوت ما در زمانه‌ای که پیکره‌ی مردسالاری هر روز بزرگتر و فاجعه‌بارتر می‌شود، خاری است در چشم زنان و جنبش‌های فمینیستی. باید به این سکوت و همراهی پایان داد، باید ایستاد و با صدای رسا گفت: آقا دیگر بس است! بی‌مسئولیتی دیگر بس است، خشونت دیگر بس است، تجاوز، قتل ناموسی و زن‌کشی دیگر بس است. اِشغال سالیانِ سالِ همه چیز و همه جا توسط مردان بس است، اِشغال محیط‌های اجتماعی، اِشغال مشاغل، اِشغال موقعیت‌ها، اِشغال خیابان بس است. بپذیریم قسمتی از فضایی که اِشغال کردیم، حقوقی که گرفتیم را باید به صاحبانش بازگردانیم.

آقا، برادر، پدر، همسر، رفیق، شریک زندگی، آقای ورزشکار، آقای ملی‌پوش، آقای هنرمند . . .، بیایید با هم از امتیازات ناحق خود عقب‌نشینی کنیم!

ما بر این باوریم که سکوت در برابر نظام‌ پدرسالار و مردسالار که سال‌هاست زنان، اقلیت‌ها و دیگر گروه‌های به حاشیه رانده‌شده را سرکوب کرده‌، خود نوعی همدستی با این نطام سرکوب است. مردسالاری تنها یک ساختار ناعادلانه‌ی قدرت نیست که آن را در دست مردان متمرکز می‌کند، بلکه بنیان خشونت، تبعیض، و نقض سیستماتیک حقوق بشر است.

در چنین ساختاری زن‌کُشی، خشونت جنسی، اجتماعی، و خانگی، نه رفتارهایی فردی بلکه پیامد مستقیم نظمی سلطه‌گرند که هر روز جان هزاران زن را در معرض خطر قرار می‌دهد و سلامت جامعه را به نابودی می‌کشاند. در چنین شرایطی باید فریاد زد که ما مردان مسئول هستیم. مسئول هستیم که این ساختار را نه‌تنها به چالش بکشیم بلکه در عمل نیز با آن مقابله کنیم. سکوت، بی‌تفاوتی، و انفعال ما بازتولید همین چرخه خشونت است.

در چنین بزنگاهی، شرم‌سار از تمام سکوت‌ها و همدستی‌ها، با صدای بلنند می‌خواهیم یادآوری کنیم که تخفیف به مردسالاری همکاری با مردسالاری است و جمهوری اسلامی تجسم کامل و بی‌نقصی از همین نظام مردسالار است.
می‌خواهیم یادآوری کنیم که ما در ساختار مردسالار، امتیازات زیادی داشته‌ و داریم. اما واقعیت این است که مردسالاری حتی به خود ما مردان هم رحم نکرده و نمی‌کند. یادآوری کنیم که:

امروز باز هم زنی را کشتند.

امروز باز هم سکوت کردیم.

امروز باز هم شانه بالا انداختیم.

امروز باز هم به روی خودمان نیاوردیم.

برخی از ما در سال‌های زندگی‌مان تحت حاکمیت رژیم جمهوری اسلامی بارها و بارها گفتیم «ما سیاسی نیستیم». شانه بالا انداختیم، بی‌تفاوت ماندیم، و این بی‌تفاوتی ما را شریک جرم کرد. امروز به روی خودمان می‌آوریم و به روی مردی که رو‌به‌روی ما ایستاده: رهایی زن، رهایی جامعه است.

و ما مردان؟ ما سال‌ها بخشی از زنجیری بوده‌ایم که این رهایی را ناممکن کرد.
به رویت می‌آوریم، آقا!
به رویمان بیاور!
در نیمه شب سیزدهم ژوئن ۲۰۲۵، دامنه‌ی جنگ‌افروزی و کشتار جمعی رژیم اسرائیل به داخل مرزهای ایران کشیده شد. اسرائیل که خود به پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای نپیوسته، پس از ماه‌های متمادی نسل‌کشی در غزه و نقض فاحش قوانین بین‌المللی، هم‌اکنون جنگی خانمان‌سوز را علیه ایران آغاز کرده است. از سویی دیگر جمهوری اسلامی بدون کمترین ملاحظه‌ و تمهیدی برای حفاظت از جان شهروندان بر آتش جنگی می‌دمد که از پس دهه‌ها پافشاری بر غنی‌سازی اورانیوم، نتیجه‌ای جز فقیرسازی گروه‌های مختلف مردم و سرکوب حداکثری آنان نداشته است. امروز بیش از همیشه پیداست که نه نیروهایی که چشم امید به بمب‌افکن‌های اسرائیلی دوخته‌اند و نه حامیان جمهوری اسلامی نسبتی با آبادانی و آزادی سرزمین ما ندارند. نهادها و اشخاصی که از اقتصاد جنگ ارتزاق می‌کنند، برضد صلح پایدار وشکل‌گیری گروه‌های مدنی بومی هستند. آنان با تمسک به قدرت رسانه‌ای و پروپاگاندای فعال براین حقیقت که قربانیان نهایی این زورآزمایی نظامی، مردم بی دفاع هستند سرپوش می‌گذارند و با شعله‌ور کردن آتش جنگ، مبارزات خشونت پرهیز، پیوستگی مقاومت مردمی و پایداری جامعه مدنی را نشانه می‌گیرند.

در هنگامه‌ای که دو حکومت جنگ‌افروز و مرد سالار، جان بی‌شمار غیرنظامی، به ویژه زنان و کودکان را گرو گرفته‌اند ما جمعی از فعالان حقوق زنان ایران از یکایک هموطنان خود دعوت می‌کنیم تا برای تداوم مسیر «زن، زندگی و آزادی» همگرا شوند. جنگ حاصلی جز ویرانی ندارد. جنگ، کشتار و آسیب‌های اقتصادی و اجتماعی فراوان به بار می‌آورد. جنگ تضعیف و سرکوب مضاعف فعالان سیاسی و مدنی را در پی خواهد داشت. ما بر خود می‌دانیم نهال‌های جنبش زنان ایران را در کنار سایر جنبش‌های مردمی بارور نگه داشته و بیش از پیش، برضد قدرت‌های مردسالارو نظامی‌گری و ویرانی و سرکوب حاصل از آن، برهدف‌های زن، زندگی و آزادی تاکید کنیم.
امضا کنند گان این بیانیه خواهان همگرایی پیرامون این سه محور هستند:

• محکومیت حملات نظامی اسرائیل به ایران

• فعالیت گسترده و مستمر علیه گسترش جنگ درخاورمیانه

• تقویت مقاومت‌های مردمی در ایران برضد استبداد جمهوری اسلامی و جنگ

🔴 لطفا با کلیک یکی از گزینه های زیر امضا کنید
این فهرست تنها اسامی کودکانی که تایید شده اند را شامل میشود. ۲۷ خرداد ۱۴۰۴

۱- یاران قاسمیان
۲- زهرا ذاکریان امیری
۳- آیما زینلی
۴- هیدا زینلی
۵- دختر مرضیه عسگری
۶- فاطمه ذاکریان امیری
۷- مهیا نیکزاد
۸- تارا حاج میری
۹- دختر حدیث فخاری
۱۰- باران اشراقی
۱۱- امیرعلی امینی
۱۲- متین صفاییان
۱۳- پرهام عباسی
۱۴- سهیل کطولی
۱۵- مطهره
۱۶- پسر ابولفضل نیازمند
۱۷- دختر ابولفضل نیازمند
۱۸- دختر ابولفضل نیازمند (دختر دوم).
این بیانیه دعوت به اندیشه بر مسئولیت و عاملیت در وضعیت خطیر کنونی است. با امضای خود همگان را به تلاش برای گشودن مسیری بدیل فرامی‌خوانیم، بدیل در مقابل جنگ‌طلبی رژیم و آنانی که به حمله‌ی خارجی امید بسته‌اند و مشوق آن شده‌اند.

***

جنگ درگرفته است. هر جنگی زمینه‌ای دارد، اما روا نیست با برجسته‌ کردن این یا آن عامل زمینه‌ای از عامل مستقیم و برانگیزنده‌ی آن غافل شویم که اگر چنین کنیم همه‌ی جنگ‌ها اجتناب‌ناپذیر می‌شوند‌، زیرا همه‌ی آنها علت یا علت‌هایی زمینه‌ای دارند. عامل بی‌واسطه‌‌ای که امکان اجتناب‌پذیری را در جنگ کنونی زایل کرده است، حمله‌ی اسرائیل به ایران است. این حمله با اطلاع، و دست کم از نظر تبادل اطلاعات و پیشبرد آن با استفاده از «تجهیزات عالی آمریکایی» (ترامپ در گفت‌گو با اکسیوس) با مشارکت ایالات متحده‌ی آمریکا انجام شده و مورد ستایش رئیس جمهوری آن قرار گرفته است.

دست‌آویز اسرائیل برای حمله، مقابله با تهدید اتمی از سوی دولت ایران است. فراموش نکنیم که اسرائیل کشوری است که خود یک برنامه‌ی هسته‌ای نظامی مخفی را پی گرفته، به پیمان منع گسترش سلاح‌های اتمی (NPT) نپیوسته، همین اکنون در حال پیشبرد بزرگترین آدم‌کشی قرن است، و به گستاخی و یاغی‌گری در مناسبات بین‌المللی شهرت دارد. پس آخرین کشوری است که حق دارد درباره‌ی برنامه‌ی هسته‌ای دیگران نظر دهد، چه رسد به آنکه علیه آن –و در مورد ایران در واقع به بهانه‌ی آن− دست به اقدام نظامی زند.

حکومت ولایی ایران که قدرت‌نمایی‌اش در برخورد سرکوبگرانه با زنان، کارگران، بازنشستگان، دانشجویان، روشنفکران و دیگر خواهندگان آزادی و عدالت و رفع تبعیض است، در برابر موج حملات اسرائیل که ممکن است با همدستی مستقیم آمریکا به زودی گسترش یابد، ناتوان است، با وجود این بر طبل جنگ می‌کوبد.

رژیم ولایت فقیه برای بقا، توکّل به اورانیوم کرد. آنچه ابتدا ایده‌ای در استراتژی بقا بود، به تدریج شاخ و برگ پیدا کرد؛ گِرد آن یک دستگاه عظیم امنیتی و تکنولوژیک و اقتصادی ایجاد شد. طبقه‌ی حاکم از آن سهمبر شد و وقتی که پای تحریم‌ها پیش آمد، به کاسبی از آن رو آورد: با قاچاقچی‌گری در صادرات و واردات، کشیدن روی قیمت‌ کالاها در رأس شبکه‌ی تولید و توزیع و افزودن بر شدت استثمار به بهانه‌ی مشکلات کشور. کیش اورانیوم و تشکیلات غنی‌سازی آن در کانون همتافته‌ی نظامی-ایدئولوژیک-اقتصادیِ اقتدار ولایی قرار گرفت. رژیم هست و نیست کشور را به غنی‌سازی گره زد. نتیجه‌ی آشکار غنی‌سازی اورانیوم، فقیرسازی کشور و فقیرترسازی محرومان شد. منافع اقتصادی و امنیتی دستگاه حاکم نیروی ماندی را ایجاد کرد که باعث شد رهبری رژیم نتواند موقعیت وخیمی را که در دوره‌ی اخیر به آن گرفتار شده، دریابد. و اینک می‌رود که با جنگ‌طلبی‌اش کشور را در معرض ضربه‌هایی جبران‌‌ناپذیر قرار دهد.

اما از زاویه‌ی‌ مسئولیت و عاملیتِ جامعه‌ی مدنی و نیروهای سیاسی خواهنده‌ی آزادی و عدالت و صلح نیز باید به مسئله نگریست. افسوس که در فضای همگانی موضوع برنامه‌ی هسته‌ای به یک موضوع عمده تبدیل نشد. از علت‌های این امر می‌توان به ضعف حساسیت نسبت به موضوع نظامی‌گری هسته‌ای، به موضوع محیط زیست، به موضوع جنگ به طور کلی، آلودگی به پندار ملی‌گرایانه‌ی «حق مسلم هسته‌ای» و همچنین ضعف نظری و تحلیلی در تشخیص جایگاه کیش اورانیوم در دستگاه سرکوب و اقتصاد سیاسی رژیم اشاره کرد.

می‌بایست از ابتدا برنامه‌ی هسته‌ای را به موضوع بحث و روشنگری در پهنه‌ی همگانی تبدیل می‌کردیم، می‌بایست مدام ربط غنی‌سازی اورانیوم و فقیرسازی کشور را برجسته می‌کردیم، می‌بایست تلاش می‌کردیم هر اعتراضی را به فقر و محرومیت به این موضوع نیز گره می‌زدیم، می‌بایست در مقاطع مناسب خواهان همه‌پرسی درباره‌ی برنامه‌ی هسته‌ای می‌شدیم، برنامه‌ای که رژیم هست و نیست کشور را به آن گره زده است. اکنون باید این غفلت را جبران کنیم.

جنگ فضا را تیره و تار و در همان حال قطبی می‌سازد. رژیم فضا را به گونه‌ی همیشگی خود، قطبی می‌کند و خود را در قطب مدافع کشور و پیروز جنگ می‌نشاند. با رژیم نباید همراه شد و مدام باید جنگ‌طلبی آن، شکست برنامه‌های اقتدارطلبانه‌ی آن در منطقه و دون‌صفتی‌اش را در قلدرمنشی در برابر مردم یادآور شد. اما تلاش دیگری هم برای قطبی‌سازی صورت می‌گیرد که نسخه‌ی بدیل جنگ «حق علیه باطل» رژیم است. در این نسخه‌ی بدیل، نتانیاهو و ترامپ در مقام «حق» قرار می‌گیرند. تکرار مداوم اینکه مردم از سر استیصال به حمله‌ی خارجی امید بسته‌اند، چیزی از سفاهت این نسخه‌ی بدیل نمی‌کاهد. مردم ما از آستانه‌ی انقلاب مشروطیت تا کنون مدام برای آزادی و برابری رزمیده‌اند. این دون شأن آنان است که چشم امیدشان به آدم‌کشان، اقتدارگرایان، نژادپرستان و دشمنان دموکراسی و برابری انسان‌ها باشد.
خواست‌های مشخص ما:

پایان دادن به جنگ: تلاش برای فشار بر رژیم، و فشار بین‌المللی بر اسرائیل و ایالات متحده‌ی آمریکا و دیگر متحدانشان در امر پیشبرد جنگ

پایان دادن به برنامه‌ی جنون‌آمیز هسته‌ای: در این رابطه طرح مداوم لزوم انجام همه‌پرسی در مورد آن

تحکیم پیوند میان نیروهای خواهان پایان دادن به رژیم ولایی با اتکا به مردم و بر بنیاد هنجارهای آزادی و برابری و رفع تبعیض.

در سیاست بدیلی که ما خواهان تحکیم آن هستیم، اصل بر همسازی وسیله و هدف است. از نظر ما جنگ و امید بستن به نیروی جنگی خارجی قطعاً نمی‌تواند با هدف آزادی و عدالت و استقلال همخوان باشد. فهرست اسامی امضاکنندگان اولیه
بر هیچ کدام ما جاه‌طلبی‌های جمهوری اسلامی پوشیده نیست. این رژیم جنایتکار از بدو تاسیس تا امروز، نه تنها مردم این کشور را به شکلی سیستماتیک سرکوب کرده، نه تنها زندگی، آزادی و امکان آینده را از آنان گرفته، بلکه با ارجاع مداوم به حذف اسرائیل، کشور را از هر مسیر صلح و مذاکره منحرف کرده و با منطق امپریالیستی خود، به کمک نیروهای نیابتی‌اش، کشورهای دیگر از جمله سوریه و لبنان را نیز از سهم سرکوب بی‌نصیب نگذاشته است.

مخالفت ما با جمهوری اسلامی، نه نمایشی است، نه مناسبتی. این مخالفت، امتداد اصولی‌ست که ما را به ایستادگی در برابر قدرت، خشونت و تحقیر انسان فرامی‌خواند. ایستادن ما صرفاً علیه جمهوری اسلامی نیست؛ بلکه بر دفاع از ارزش‌هایی‌ست که اجازه نمی‌دهند هر جنایتی با نامی دیگر، در سکوت ما تکرار شود. مخالفت ما با هر نوعی از ارتجاع است، درست در زمانه‌ای که رسانه ‎ای جریان اصلی فارسی‌زبان هم تبدیل به کانال پروپاگاندای اسرائیل می‌شود و اخبار را در شهوت جنگ و ارتجاع، غرق می‌کند.

و دقیقاً به همین دلیل است که نمی‌توان درباره‌ی جنگ، با احتیاط یا با حذف واقعیت‌ها حرف زد. اگر از طرفِ آغازگر جنگ نام نبریم، اگر به بافت سیاسی حمله اشاره نکنیم، اگر حمله‌ی اسرائیل را در میانه‌ی مذاکرات هسته‌ای نادیده بگیریم، نه فقط با جنگ مخالفت نمی‌کنیم، بلکه در بازتولید نظم مسلط و هژمونیک جهان، نقش ایفا می‌کنیم. در حفظ همان مناسباتی که فجایع بعدی را ممکن می‌کنند. اگر نگذاریم که صداهای مخالف جنگ، خصوصاً از داخل ایران، فضایی برای شنیده شدن پیدا کنند، فضا را به رسانه‌ای چون ایران اینترنشنال که بی‌شباهت به راست افراطی نیست، بخشیده‌ایم.

اسرائیل در خلأ دست به حمله به ایران نزد. در همین لحظه که به شهرهای ایران حمله می‌شود و زیرساخت‌ها نابود و غیرنظامی‌ها کشته می‌شوند، در همین لحظه‌ای که دود این جنگ بیشتر از همه به چشم فرودستان، سالمندان، افراد دارای معلولیت و بیماران می‌رود، غزه از گرسنگی می‌میرد. در همین لحظه که بیانیه نوشته می‌شود، فریادهای بسیاری هستند که به گوش کسی نمی‌رسند مگر در فاصله‌ی یک متری. اسرائیل یک نسل‌کشی را پیاده کرد و هر بار آزمایید که مرزها را چقدر می‌توان جابه‌جا کرد. چیزی نماند که دیگر هر چیزی «حماس» شد. در حماس شد، دیوار حماس شد، کودک حماس شد. این جنایات جنگی و سکوت جامعه‌ی جهانی و دولت‌های «غربی»، به اسرائیل چراغ سبزی نشان داد برای ادامه دادن. سکوت این دولت‌ها تصادفی نیست؛ به ساختار اقتصادی-سیاسی آن‌ها گره خورده، به دموکراسی‌های بازارمحور که صنعت اسلحه و منافع ژئوپلیتیک در آن‌ها بالاتر از جان انسان‌ها نشسته است. کافی است به کارنامه‌ی نتانیاهو نگاه کنیم، به کارنامه‌ی آپارتاید نگاه کنیم، تا الگویی روشن ببینیم.

آنچه در جریان است، نه فقط حمله به ایران، که حمله به هر نوع امکان مخالفت است. ساختار قدرت همیشه طوری چیده شده که صدای انسان عادی، چه در تهران باشد، چه در تل‌آویو، چه در رفح، در لحظه‌ی تصمیم‌گیری جایی نداشته باشد. حتی آن‌هایی که با دولت‌های خود مخالف‌اند، بهای سنگین جنگ را می‌پردازند، بی‌آنکه فرصت داشته باشند در مسیرش مداخله کنند.

جامعه‌ی ایرانی اما همچنان از داشتن جریان روشنفکری مسئول، محروم است. ما نتوانسته‌ایم خود را در برابر فاشیسم، سازماندهی کنیم. بخشی از آن سرمایه‌ای است که در جریان فاشیستی کار گذاشته شده است اما بخشی از آن، غیرمسئول بودن یا حتی بهتر بگوییم، وجود نداشتن جریان روشنفکری است. در بزنگاه‌های مختلف دیده‌ایم که نیرویی نیست که مسئله‌ی انسان افغانستانی را تبدیل به مهم‌ترین مسئولیت خود کند، تنها پراکنده و به‌ندرت به مسئله‌ی فلسطین پرداخته است بدون آنکه منطق زورگو و قلدر را بازتولید کند و نسبت به خشونت جنسی و جنسیتی و جریان منعطف به «نفرت از ضعف» بی‌تفاوت بوده. صدای جمعی در کار نبوده که تجربه‌ی زیسته‌ی فرودستان را، بی هیچ مکث و تردیدی، به سطح گفتمان غالب برساند. به هیچ عنوان «امکان» چنین جریانی را رد نمی‌کنیم، اما چیزی/چیزهایی ما را از هم جدا نگه داشته است.

این نامه‌ی سرگشاده اما در این هنگامه‌ی آتش و خون، در مخالفت راستین با جنگ است. نه فقط جنگ علیه ما، که منطق جنگ و آتش‌افروزی، که نابود کردن امکان آینده. دعوت به نفی استثناءگرایی و دیدن پیوستگی سرنوشت انسان‌ها با یکدیگر. ما امضا کنندگان این نامه، از تمامی نیروهای مترقی می‌خواهیم که به سکوت درباره‌ی نقش اسرائیل در این وضعیت پایان دهند. نه در کنار اسرائیل و ماشین کشتارش می‌ایستیم و نه جمهوری اسلامی و ماشین سرکوبش. اما این به معنی بی‌موضع بودن نیست.

همین حالا، حمله به ایران باید متوقف شود.

همین حالا، فلسطین باید آزاد شود.

همین حالا، پروپاگاندای «سپر انسانی» باید متوقف شود.
اگر صدایی هست، باید بلند شود.اگر جایی برای ایستادن هست، نه میان دو طرف، که در کنار زندگی‌ست.

هرجا هستید، صدایتان را علیه جنگ بالا ببرید.

در برابر آنچه می‌خواهند «اجتناب‌ناپذیر» جلوه دهند، بایستید.

این جنگ نباید عادی شود.

نه به جنگ، نه به امپریالیسم، نه به هر شکلی از فاشیسم.

متن و فهرست امضا کنندگان اولیه

✏️ لطفا با کلیک بر روی یکی از گزینه های زیر پست امضای خود را ثبت کنید.
2025/06/27 10:38:48
Back to Top
HTML Embed Code: