Telegram Web Link
﴿ ᷂وَاذْكُر ᷂رَّبَّكَ ᷂إِذَا ᷂نَسِيتَ ﴾

- ᷂لآ ᷂آلهَ ᷂الا ᷂الله.

- ᷂سبحَان ᷂الله ᷂وَبٓحمده.

-  ᷂سبحَآن ᷂الله ᷂العظيم.

- ᷂استغفرالله ᷂واتوب ᷂إليه.



🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سەرتاشین و قژ کورتکردنەوە لەحەجدا


🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سوره منافقون(آیه۱الی۴)

ترجمه(۱)

چون منافقان نزد تو آیند، می‌گویند: گواهی می‌دهیم كه تو بی‌تردید فرستاده خدایی. و خدا می‌داند كه تو بی‌تردید فرستاده اویی، و خدا گواهی می‌دهد كه یقیناً منافقان‌ دروغگویند

ترجمه(٢)

سوگندهایشان را[برای شناخته نشدن نفاقشان‌]سپر گرفته در نتیجه[مردم را] از راه خدا بازداشته‌اند.بد است آنچه را اینان همواره انجام می‌دهند

ترجمه(٣)

این[صفت زشت نفاق و بدی اعمال‌]به سبب آن است كه آنان[نخست‌]ایمان آوردند،سپس كافر شدند در نتیجه بر دل‌هایشان مهر زده شد،به این علّت [حقایق را]نمی‌فهمند

ترجمه(٤)

چون آنان را ببینی جسم و ظاهرشان [از آراستگی و وقار]تو را به شگفت آورد، و اگر سخن گویند [به علت شیرینی و جذابیّت كلام‌]به سخنانشان گوش فرا می‌دهی[اما از پوچی باطن و سبك‌مغزی و دورویی‌] گویی چوب‌های خشكی هستند كه به دیواری تكیه دارند [و در حقیقت اجسادی بی‌روح‌اند كه در هیچ برنامه‌ای اطمینانی به آنان نیست، از شدت ترسو بودن‌] هر فریادی را به زیان خود می‌پندارند. اینان دشمن واقعی‌اند؛ از آنان بپرهیز؛ خدا آنان را بكشد؛ چگونه آنان را [با دیدن این همه دلایل روشن، از حق به باطل‌] منحرف می‌كنند
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چۆن بتوانین ئیسلام سەر بخەین؟

🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda
🔻 قسمت_سی_چهارم

روزهای منو خواهر با دعوا شروع میشد و با دعوا تموم شد بدون وقفه بدون خسته شدن مادرم همچنان مخالف بود البته همه بودن ولی اون عجیب بود دست برادر نبود هیچیم براش مهم نبود تنها دل خوشی منم آقا فواد بود یه مدت که گذشت مادرم یکم کمتر باهمون دعوا میکرد مادر آقا فواد ما را دعوت کردن شهر خودشان من از این موضوع خیلی ناراحت شدم چون من کلاس قرآن داشتم خیلیم مهم بود باید اون روز اونجا باشم واقعیتش نخواستم بهانه دست مامانم بدم واسه دعوا بیخیال شدم به مامانمو اینا حرف مصلحتی گفتم واسه نیومدن اونام قبول کردن اون روز دوشنبه بود قرار بود پنچ شنبه برن یه چند روزی اونجا باشن بعد من جمعه برم آقا فواد که تو شهر ما کار میکرد اونم تصمیم گرفت که جمعه باهم بریم صبح زود وقت نماز بود همه حتی خواهرم سوژین رفتن به شهر آقا فواد منم پا شدم یکم درس مدرسه حاضر کردم میخواستم لباس مدرسه بپوشم آقا فواد آیفون رو زد رفتم باز کردم اومد تو گفت ببخشید یکم زود اومدم اخه یکم کار دارم بعدا حالا تا وقت نماز تموم نشده من برم وضو بگیرم کت شو تو اتاق گذاشت و رفتم وضو بگیر یه چیزی توجه مو جلب کرد به خودش یه جیب داشت کت که توری بود یه چیزی توش بود توجه مو جلب دو بار رفتم ببینم برگشتم بنظر خودم کار زشتی بود برم نگاه کنم اما بلاخره نتونستم جلو فضولی و کنجاویم رو بگیرم رفتم جلو و یه ورقه بود که یه چیز سبز یه کارت سبز توش بود عکس فواد و با نوشته کارت که ثابت میکرد که جاسوس مساجد است چشام تار میدید دستام شروع کرد به لرزیدن خدای من حتما چشام بد دیدن همش به اسمش نگاه میکردم به عکسش نه باورم نمیشد یعنی مطمئنم اون روز من سکته کردم یه لحظه از دنیا رفتم صدایش را شنیدم یعنی میدیدمش اون لحظه میکشتمش به سرعت نمیدونم چطوری و چگونه در رو بستم هیچ وقت اینطوری گریه نکردم چشام اصلا هیچ جا رو نمیدید اومد در رو باز کنه بسته بود دهنمو بستم که چیزی بشنوه گفت آه روژین چرا در رو بستی نمیتونستم حرف بزنم واقعا نمیتونستم چن بار گفت روژین روژین روژین منم یکم به خودم اومدم بلند گفتم الله اکبر اونم اها پس نماز میخونی باشه زود باش بخونو بیا در رو باز کن به هیچ جوری خودمو نمیتونستم خودمو جمع کنم بعد چند دقیقه گفتم آقا برین اتاق سوژین تازه نمازتون رو بخونید من باید آماده بشم واسه مدرسه لباس بپوشم اونم رفت اتاق سوژین من تنها چیزی به عقلم رسید این بود به سوژین زنگ زدم گفتم توروخدا برگرد توروخدا برگرد اونم گفت چرا چی شده براش همه چیز رو توضیح دادم اونم زبونش بند اومد گفت بهت پیام میدم ، صدات قطع و وصل میشه بهت پیام میدم خواهر امیدت به الله باشه


🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda
سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ ، وَتَبَارَكَ اسْمُكَ ، وَتَعَالَى جَدُّكَ ، وَلَا إلَهَ غَيْرُكَ.

اللَّهُمَّ يَا فَارِجَ كُلِّ هَمٍّ وَكَاشِفَ كُلِّ غَمٍّ وَمُنَفِّسَ كُلِّ كَرْبٍ وَمُجِيبَ دُعَاءِ المُضْطَرِّينَ ، يَا غِيَاثَ المُسْتَغِيثِينَ وَيَا أرْحَمَ الرَّاحِمِينَ ، ارْحَمْنَا رَحْمَةً تُغْنِينَا بِهَا عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاكَ.

يَا جَبَّارًا عَلَا فَوْقَ السَّمَاوَاتِ ، يَا كَاشِفَ الضُّرِّ وَالبَلْوَى وَالمُلِمَّاتِ ، يَا مَنْ لَا يَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ ولَا يَتَبَرَّمُ بِإلْحَاحِ المُلِحِّينَ ، قَاتِلِ الكَفَرَةَ أجْمَعِينَ وَالْعَنْهُمْ إلَى يَوْمِ الدِّينِ ، اللَّهُمَّ خَالِفْ بَيْنَ كَلِمَتِهِمْ وَاقْذِفْ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ وَألْقِ عَلَيْهِمْ رِجْزَكَ وَعَذَابَكَ ، اللَّهُمَّ اهْزِمْهُمْ وَزَلْزِلْهُمْ وَمَزِّقْهُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ وَأنْزِلْ بِهِمْ بَأسَكَ الَّذِى لَا تَرُدُّهُ عَنِ القَوْمِ المُجْرِمِينَ.

اللَّهُمَّ إنَّكَ قُلْتَ ﴿ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ﴾ وَإنَّكَ لَا تُخْلِفُ المِيعَادَ ، اللَّهُمَّ هَذَا الدُّعَاءُ وَعَلَيْكَ الإجَابَةُ وَلَا حَوْلَ وَلَا قُوَّةَ إلَّا بِكَ.

🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda
رَبَّنَا آتِنَا فِي اَلدُّنْيَا حَسَنَةً
وَفِي اَلْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ اَلنَّارِ،

ئه‌ۍ په‌روه‌ردگارم له‌ دوونیا چاڪه‌
و له‌ دوارۆژیشدا چاڪەمان بده‌یه‌وه‌
له‌ سزاو ئازارۍ ئاگر بمانپارێزه،،🤲🏻
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اللەﷻ بۆچی ئێمەی دروست کردووە؟


🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
-ئایا هه‌رڪه‌سی ڪوفرێڪۍ ڪرد پێی ڪافر ئه‌بێ ؟ و
ئایا ڪه‌سێ سوێند بخوات به غه‌‌یری الله ڪافر ئه‌بێ؟


🎙مامۆستا ڪامەران ڪەریم


🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda
🔻 قسمت_سی_پنجم

به سوژین زنگ زدم گوشی رو قطع کرد دوباره بهش زنگ زدم گفت عکس بگیر فقط عکس بگیر به روی خودت نیار نمیتونست بخاطر پدرم و اطرافیان حرف بزند منم حالم خیلی داغون بود گوشی را قطع کرد پیام فرستاد که خواهر تو مسلمانی و صبوری نذار چیزی بفهمه عادی رفتار کن قسمت میدم خواهر نذار بویی ببره نمیدونست انقدر گریه کردم چشام قرمز قرمز شده بود نمیدونست قلب خواهرش دیگه نمیتپد نمیدونست که دست من نبود گریه هام ول کنم نبودن نمیدونست که من شکستم💔 فواد بازم اومد در را زد روژین خانم حاضر نشدید؟ از کی تا حالا انقد وقت واسه لباس پوشیدن تلف کردی؟ 😣دلم میخواست برم خفه ش کنم دلم میخواست اون لحظه بمیره گفتم آقا فواد شما ماشین رو روشن و گرم کنید من میام پایین همش سعی میکردم قوی باشم اما خیلی سخت بود خیلی بلاخره نقابمو زدم عکس اون کارت را گرفتم و گذاشتم تو کتش همش میگفتم یاالله کمکم کن یاالله واقعا سخت بود بعد دیدن اون چیزا خودتو به بیخیالی بزنی رفتم پایین کتش را نبردم گفت چرا کتمو نیاوردی؟ گفتم کتت کجا بود برم بیارم گفت اتاق خودت بود؟ یه جورای فکر کنم شک کرده بود عمدا کتش را نبردم که نداند چیزی فهمیدم و کتش رو آوردم و سوار ماشین شدیم هر چی باهام حرف زد هر چند میخواستم باهاش حرف بزنم نمیتونستم یعنی یه کلمه باهاش حرف میزدم میفهمید اون روز تو مدرسه نمیدونستم زنده ام یا مرده انقدم اشک ریخته بودم دیگه اشکی واسه ریختن نداشتم چشام و سرم واقعا درد میکردن همش از خدا میپرسم راضیم اما چرا خدایا خودت میدونی و همیشه دعام این بود سر راهم امتحانی نیار که توانش و نداشته باشم واقعا سخت یا_الله کمکم کن از نزدیک شدن به اومدن آقا فواد داشت حالم بدتر میشد دلم خیلی درد میکرد ازش متنفر شده بودم دلم میخواست و آگه میتونستم حتما آقا فواد تبدیل شد به دشمن خالقم با تمام وجودم ازش متنفر بودم برای دو هزار ارزش نداشت و نداره چون خودشو فروخته بود از چیزای دست دوم بیزار بودم بخصوص کسی الله رو ازدست داده بود 😔فقط این برام جای سوال بود چرا سر راه من؟ وقتی سوار ماشین شدم برام گل آورده بود اون لحظه از هر چی لحظه گل بیزار بودم بعد بهم گفت روژین جان میخوام یه خبر بد بهت بدم فلانی رو گرفتن سریع به چشاش نگاه کردم اصلا توش ناراحتی نبود بیشتر ازش متنفر شدم رفتیم به شهرشون و برگشتیم تصمیم گرفتم هرچه زودتر ازش طلاق بگیرم


🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سوره احزاب (آیه ۵۶)

إِنَّ اللَّهَ وَمَلَآئِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَآ أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا (٥٦)

همانا خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود و رحمت می‌فرستند. ای اهل ایمان! بر او درود فرستید و آن گونه كه شایسته است، تسلیم او باشید
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سوودەکانی فێربوونی بیر و باوەڕ


🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda
عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم ((مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَاليَوْمِ الآخِرِ فَلاَ يُؤْذِ جَارَهُ، وَمَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَاليَوْمِ الآخِرِ فَلْيُكْرِمْ ضَيْفَهُ، وَمَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَاليَوْمِ الآخِرِ فَلْيَقُلْ خَيْرًا أَوْ لِيَصْمُتْ)) رواه البخاري ٦٠١٨.

واتە: ((هەر كەسێك باوەڕی بە خوا و بە ڕۆژی دوایی هەیە با ئازاری دراوسێ كەی نەدات, هەر كەسێك باوەڕی بە خوا و بە ڕۆژی دوایی هەیە با ڕێز لە مێوانەكەی بگرێت, هەر كەسێك باوەڕی بە خوا و بە ڕۆژی دوایی هەیە با قسەی خێر بكات یان بێدەنگ بێت))


🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda
📌گەوهـەری قوڕئـــان 📌

زیکرکـردن ئاسانــە کـەچی پاداشـتــی زۆر گـەورە و مەزنــــە

خوای گەورە دەفەرموێ :

{وَالذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيرًا وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا} 



💞اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد
اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آل إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد💕
سُبْحَانَ اللَّهِ 💕
الْحَمْدُ لِلَّهِ ‌🌸
لا إلهَ إلاّ اللّه ‌💕
اللَّهُ أَكْبَرُ 🌸
لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّه 💕
أَسْتَغْفِرُ اللهِ وَأَتُوبُ إِلَيْهِ ‌🌸
سُبْحَانَ اللهِ وَبِحَمْدِه💕
سُبْحَانَ اللَّه الْعَظِيم 🌸
حَسْبُنَا اللهُ وَنِعْمَ الْوَكِيل💕
اللَّهُمَّ صَلِّ وَسَلِّمْ عَلَى نَبِيِّنَا مُحَمَّدٍ‌🌸
لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ 💕
لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِیرٌ🌸



🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
اللەﷻ بۆچی پێغەمبەرانی ناردووە؟

🌺کانال دعوتگران الله🌺

@dahoatgranekoda
🔻 قسمت_سی_و_ششم

هر لحظه که میگذشت بیشتر ناراحت میشدم نمیخواستم بوی ببره از قضیه و با فیلم بازی کردن و مهربون بودن های الکی حالم خیلی داغون تر میشد اما بازم به لطف الله نا امید نشدم از یه طرفم بخاطر نقابمون خیلی میترسیدم چون تا حالا فواد پشتیبانمون بود و خواهرم خیلی نگران بود و خیلی ناراحت من یه جوری باید پیش اونم وانمود میکردم که خیلی ناراحتم نیستم و میتونم از پسش بر بیام هیچ کاری هم از دستم ساخته نبود بجز اینکه ناامید نشوم همچنان امیدم به الله بود و فکر میکردم اگر الله منو از گمراهی و جاهلی نجات داده از اینم نجاتم میده از یه طرفم رفتارش بامن انقدر خوب بود که نمیتونستم ازش ایراد بگیرم یا باهاش دعوایی چیزی صورت بگیره که دلیلی خوبی برای طلاق باشه خیلی مواظب رفتار و کردارش بود منم نمیدونستم چیکار کنم تا اینکه تصمیم گرفتم که الکی بهانه تراشی کنم و موفقم شدم بعد یه ماه الحمدلله کلا رابطه ی تلفنی مو باهاش قطع کنم و به خانوادم گفتم میخوام که ازش طلاق بگیرم و از اون لحظه زندگی رو برای منو خواهر جهنم کردن 😔پدرم از همه بدتر بود یه دعوای حسابی کردیم واقعا انتظار داشتم که اینطوری بشه آخر شب بود یه نیم ساعتی بود جرو بحث مون تموم شده بود چراغ ها خاموش شده بود طبقه پایین صدای بابام می اومد با مامانم اینبارم فضولی و کنجکاوی به لطف الله خیلی بهم کمک کرد رفتم پایین با شنیدن حرفای پدرو مادرم دستا و پاهام سست شده بود 💔یا الله چی دارم میشنوم واقعا هیچ وقت فکر نمیکردم زندگی من چرا خدایا دیگه توان ندارم به خودت قسم😭فهمیدم که ازدواج من همش یه نقشه و بازی بود بازی پدر و مادرم با من 😞اونا از موضوع فواد خبر داشتن سبحان_الله پدر و مادر خودم حالا فهمیدم که چرا قبول کردن با یه مسلمان ازدواج کنم اونم موحد حالا فهمیدم تمام چیزایی که من خواستم واسه ازدواج پدرم قبول کرد نمیتونستم برم بالا همش میگفتم چقدر من بچه بودم چطور فریب خوردم من ضعیف بودم بخاطر همین واسه من پیش اومده چرا جرئت نکردن واسه سوژین بعد چند دقیقه به خودم اومد استغفرالله استغفرالله من دارم چی میگم خدایا الحمدلله من راضیم هیچ چیزت بی حکمت نیست خدایا فدایت بشم الحمدلله که واسه من بود واسه خواهرم نبود تحمل سختی خواهرم رو نداشتم خدایا ممنونم ازت
2024/06/01 04:43:58
Back to Top
HTML Embed Code: