Forwarded from محفل سینمایی علامه
📍#گزارش_تصویری
📽#نشست_سینمایی
🎬 امر ملی درسینما
و سینمای ملی !
🏛 دانشگاه علامه طباطبائی؛
دانشکده ارتباطات ، سالن شورا
@mahfelcinemaatu
📽#نشست_سینمایی
🎬 امر ملی درسینما
و سینمای ملی !
🏛 دانشگاه علامه طباطبائی؛
دانشکده ارتباطات ، سالن شورا
@mahfelcinemaatu
❤3👌2
Forwarded from موعود mouood.org
📌منجی گرایی بر پرده سینما و آخرالزمان
منجی گرایی بر سینمای
#نشستهای_مهدوی
نشست علمی با عنوان «منجیگرایی در آینه سینما»، روز پنجشنبه ۲۵ اردیبهشت برگزار شد. این رویداد به همت مؤسسه فرهنگی هنری موعود عصر و با حضور استاد اسماعیل شفیعی سروستانی، مسعود زائری و داوود طالقانی در سالن کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تهران برگزار گردید.
🖇️ متن کامل پیام
#نشستهای_مهدوی
#موعود
📢به اولین و جامعترین موسسه امام زمانی علمی، آموزشی، کشور و جهان در پیامرسان های داخلی و بین المللی بپیوندید↙️↙️↙️
🏢مؤسسه فرهنگی هنری موعود عصر (عج)
🆔@mouood_org
منجی گرایی بر سینمای
#نشستهای_مهدوی
نشست علمی با عنوان «منجیگرایی در آینه سینما»، روز پنجشنبه ۲۵ اردیبهشت برگزار شد. این رویداد به همت مؤسسه فرهنگی هنری موعود عصر و با حضور استاد اسماعیل شفیعی سروستانی، مسعود زائری و داوود طالقانی در سالن کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تهران برگزار گردید.
🖇️ متن کامل پیام
#نشستهای_مهدوی
#موعود
📢به اولین و جامعترین موسسه امام زمانی علمی، آموزشی، کشور و جهان در پیامرسان های داخلی و بین المللی بپیوندید↙️↙️↙️
🏢مؤسسه فرهنگی هنری موعود عصر (عج)
🆔@mouood_org
❤2
Forwarded from saeed
مجید کارشناس گروه ما در دوره دکتری بود، منتها چیزی بیش از یک کارشناس بود. پسر هایپراکتیوی که مهندسی عمران خوانده بود، پر از شور زندگی و سرشار از شوخی و طنازیهای حیات بود. شیطنتها و مسائل خاص خودش را داشت. بعد از کمی معاشرت تقریبا جیک و پوک زندگیاش را میدانستم. پسری که از کودکی پدرش را از دست داده بود و با مادر و خواهران و خواهرزادگانش بزرگ شده بود. در زمان آشناییمان مجید داشت مسیر استقلالش از خانواده را میپیمود، پولی جمع کرد و ماتیزی خرید. با آن ماتیزش چهها که نمیکرد. دیروقت بود سوار ماشینش بودم، داشتیم از یک مهمانی برمیگشتیم و میخواست مرا برساند. خوب یادم هست، بازرسی پلیس بود و یحتمل دنبال چیزی بودند. انبوهی خاور و تویوتا گذاشته بودند که راه را ببندند تا ماشینها از یک مسیر مشخص بگذرند. این ماشین انقدر ریزه میزه بود که از کنار موانع چنان رد شدیم که به یکباره دیدیم وسط اجتماع پلیسها هستیم. سرهنگ پلیس با دیدن ما اولش جا خورد که چطور این همه مانع بازرسی را رد کردیم و عدل رسیدیم به مرکز استقرارشان. اندکی خودش را جمع کرد و با تشری ما را راهی کرد به یک خروجیای که خاص خودشان بود. چهقدر آن شب خندیدیم و از مزایای ماتیز برایم گفت.
مجید توان یکجانشینی نداشت، مدام در تحرک بود. فضای آموزشی گروه برای او ملالآور بود. خودش را منتقل کرد به بخش مهندسی پژوهشگاه. آنجا هم که رفت باز با مسائلی درگیر بود. شاید روحش آزادتر از ساختار بسته اداری بود.
برای من تلاش مجید ستودنی بود. مادر، خواهر و خواهرزادگان همه او را دوست داشتند و این دوست داشتن به زعم من شاید مانعی بود برای رشد و استقلال شخصیتش. در این سالها که از نزدیک و دور میدیدمش، تلاشش برای ساختن خودش را میدیدم و حظ میبردم. خانهای گرفت و مستقل شد. ماتیز را تبدیل به پرایدی کرد و ازدواج کرد. مجید دوستداشتنی که شاید هیچ چارچوبی برای او مناسب نبود، آستینهایش را یکتنه بالا زد و خانه زندگیای برای خودش مهیا کرد. اتفاقا مشابه غالب مردان روی ماشینش حساس بود. یک بار با همسرش رفته بودند رستوران تاجمحل. آنجا در ورودی پارکینگ سوئیچ ماشین را میگرفتند که ببرند در پارکینگ، اما مجید اهل مذاکره بر سر ماشینش نبود. پراید فکستنی دم پارکینگ متوقف شده بود، ماشینهای ردهبالا پشت سرش معطل مانده بودند و صدای بوق در کل خیابان طنینانداز شده بود. آخرش هم کوتاه نیامد و خودش ماشین را پارک کرد و قفلهای فرمان و باقی را هم محض احتیاط خاص خودش بست.
چیزی که در چشمهایش میدیدم این بود که زندگی انقدرها هم موضوع جدیای برای اذیت و آزار خود یا دیگری ندارد، اما همین زندگی انقدر میارزد که شیطنتها و شوخیهایش را باید جدی گرفت و قدر و قیمتش را پاس داشت.
مجید عزیزم نه سیاسی بود نه ایدئولوژیک، نه عبوس بود و نه سختگیر. یکپارچه شور جوانی بود و محبت برادرانه. مجید طعمه هوس و اشتهای جهنمیخوی دیوی شد که این روزها به سرزمینم نظر کرده است. در زبان نوید آزادی و رهایی میدهد و در عمل شمع جانهای پرشور و سرزنده را خاموش میکند. مجید شخص منحصر به فردی بود اما در این غوغای دیوانی که به این سرزمین نظر کردند نماینده افرادی است که بی هیچ چشمداشتی به دیگران راه خودشان را ساختند و از احدی هم گله نداشتند. این دیوسیرتان اساسیترین حق مجید و امثال او یعنی حق حیات را ستادند. در حد خودم تلاش میکنم تا پاسدار خونش باشم، امید که این شور زندگی نابود نشود.
مجید توان یکجانشینی نداشت، مدام در تحرک بود. فضای آموزشی گروه برای او ملالآور بود. خودش را منتقل کرد به بخش مهندسی پژوهشگاه. آنجا هم که رفت باز با مسائلی درگیر بود. شاید روحش آزادتر از ساختار بسته اداری بود.
برای من تلاش مجید ستودنی بود. مادر، خواهر و خواهرزادگان همه او را دوست داشتند و این دوست داشتن به زعم من شاید مانعی بود برای رشد و استقلال شخصیتش. در این سالها که از نزدیک و دور میدیدمش، تلاشش برای ساختن خودش را میدیدم و حظ میبردم. خانهای گرفت و مستقل شد. ماتیز را تبدیل به پرایدی کرد و ازدواج کرد. مجید دوستداشتنی که شاید هیچ چارچوبی برای او مناسب نبود، آستینهایش را یکتنه بالا زد و خانه زندگیای برای خودش مهیا کرد. اتفاقا مشابه غالب مردان روی ماشینش حساس بود. یک بار با همسرش رفته بودند رستوران تاجمحل. آنجا در ورودی پارکینگ سوئیچ ماشین را میگرفتند که ببرند در پارکینگ، اما مجید اهل مذاکره بر سر ماشینش نبود. پراید فکستنی دم پارکینگ متوقف شده بود، ماشینهای ردهبالا پشت سرش معطل مانده بودند و صدای بوق در کل خیابان طنینانداز شده بود. آخرش هم کوتاه نیامد و خودش ماشین را پارک کرد و قفلهای فرمان و باقی را هم محض احتیاط خاص خودش بست.
چیزی که در چشمهایش میدیدم این بود که زندگی انقدرها هم موضوع جدیای برای اذیت و آزار خود یا دیگری ندارد، اما همین زندگی انقدر میارزد که شیطنتها و شوخیهایش را باید جدی گرفت و قدر و قیمتش را پاس داشت.
مجید عزیزم نه سیاسی بود نه ایدئولوژیک، نه عبوس بود و نه سختگیر. یکپارچه شور جوانی بود و محبت برادرانه. مجید طعمه هوس و اشتهای جهنمیخوی دیوی شد که این روزها به سرزمینم نظر کرده است. در زبان نوید آزادی و رهایی میدهد و در عمل شمع جانهای پرشور و سرزنده را خاموش میکند. مجید شخص منحصر به فردی بود اما در این غوغای دیوانی که به این سرزمین نظر کردند نماینده افرادی است که بی هیچ چشمداشتی به دیگران راه خودشان را ساختند و از احدی هم گله نداشتند. این دیوسیرتان اساسیترین حق مجید و امثال او یعنی حق حیات را ستادند. در حد خودم تلاش میکنم تا پاسدار خونش باشم، امید که این شور زندگی نابود نشود.
❤20👏1
ایران سرزمین شگفتآوری است. تاریخ او از نظر رنگارنگی و گوناگونی کمنظیر است. ایران، شاید سختجانترین کشورهای دنیاست. بهرغم تلخکامیها، ما حق داریم که به کشور خود بنازیم. کمر ما در زیر بار تاریخ خم شده است، ولی همین تاریخ به ما نیرو میدهد و ما را بازمیدارد که از پای درافتیم. تراژدی، همواره در شأن سرنوشتهای بزرگ بوده است. ملتها نیز چنیناند. آنچه ملتی را آبدیده و پخته و شایستۀ احترام میکند، تنها فیروزیها و گردنافرازیهای او نیست، مصیبتها و نامرادیهای او نیز هست. از حاصل دورانهای خوش و ناخوش زندگی است که ملتی شکیبایی و فرزانگی میآموزد. قوم ایرانی در سراسر تاریخ خود از اندیشیدن و چاره جستن باز نایستاده. دلیل زنده بودن ملتی نیز همین است. آن همه مردان غیرتمند، آن همه گوینده و نویسنده و حکیم و عارف، آن همه سرهای ناآرام، پروردۀ این آب و خاکاند و به تولّای نام اینان است که ما به ایرانی بودن افتخار میکنیم.
@daltal
برگرفته از: ایران را از یاد نبریم، محمدعلی اسلامی ندوشن، انتشارات توس، ۱۳۵۱، صص ۱۹-۲۴
@daltal
❤8
دنیای بیایران قابل تصوّر نیست
دفتر تاریخ ما در تقریر این دعوی شاهد صادقی است و هیچ چیز مثل آن نمیتواند در نزد مورخ، توالی قرنها و نسلها و تعاقب سلسلهها و سلالهها را آینهٔ عبرت و مایهٔ شناخت سرنوشت انسانی سازد.
در عین حال هیچ چیز مثل آنچه این شاهد، فارغ از هر گونه میل و هوی میگوید نمیتواند سير بقاء و دوام آنچه را سازندگان بینام این فرهنگ و تمدن مردهریگ گذشته به وجود آوردهاند برای مورخ مايهٔ اعتماد بر آیندهٔ زوالناپذیر آن جلوه دهد.
میکوشم عشق و علاقهای را که به این قوم و دیار عزیز دارم یک لحظه فراموش کنم تا بی هیچ شور و هیجانی در آن باره داوری نمایم.
اینجا همهچیز نشان میدهد که در کشمکش شرق و غرب تلاش سرسختانهای که مردم این دیار در حفظ هویت خویش کرده است نه فقط برای خود وی مایه افتخار جاودانی بوده است، بلکه برای دنیای انسانیت هم نتایج ارزنده داشته است.
از اینروست که بی هیچ شور و هیجان و بی آنکه ارج و بهای تلاش اقوام دیگر را معروض نفی و تردید سازم، سعی و تلاش گذشتهٔ قوم و دیار خویش را به چشم اعجاب و تحسین مینگرم و احساس میکنم که این سرزمین در تاریخ انسانیت، آن اندازه سهم و تأثیر سودبخش داشته است که دنیای بیایران برای انسانیت قابل تصور، بلکه قابل تحمل، نباشد.
دنیای بی ایران؛ از این اندیشه بر خود میلرزم اما به هر حال دنیایی که فرهنگ ایران در آن مجال رشد و حرکت نیابد، دنیایی که در آن تمدن و فرهنگ پربار ایران در کشمکش جاذبههای شرقی و غربی مورد تهدید باشد، با دنیایی که دیگر حضور ایران در آن احساس نشود چه تفاوت دارد؟
ازینرو؛ همین تاریخ که هم اکنون از سیر در آن فارغ گشتهام این دغدغه را تا حد زیادی از خاطرم میزداید. این تاریخ تمامش داستان تلاش پایانناپذیری است که در پرآشوبترین نقطهٔ تلاقی اقوام جهان یک قوم را با یک فرهنگ که مایه امتیاز و تعیّن او بوده است، وحدت و قوام بخشیده است.
در واقع تا امروز سی قرن تقلا و تلاش مخاطرهآمیز و پرماجرا فرهنگ و حیات این قوم و این سرزمین را در گذشتهها از عناصر انسانی سرشار کرده است و همین گذشتههاست که ریشهٔ بقای آن را در فراخنای جهان آینده هم استوار میسازد و از هر خطر هم ایمنش میدارد.
@daltal
دفتر تاریخ ما در تقریر این دعوی شاهد صادقی است و هیچ چیز مثل آن نمیتواند در نزد مورخ، توالی قرنها و نسلها و تعاقب سلسلهها و سلالهها را آینهٔ عبرت و مایهٔ شناخت سرنوشت انسانی سازد.
در عین حال هیچ چیز مثل آنچه این شاهد، فارغ از هر گونه میل و هوی میگوید نمیتواند سير بقاء و دوام آنچه را سازندگان بینام این فرهنگ و تمدن مردهریگ گذشته به وجود آوردهاند برای مورخ مايهٔ اعتماد بر آیندهٔ زوالناپذیر آن جلوه دهد.
میکوشم عشق و علاقهای را که به این قوم و دیار عزیز دارم یک لحظه فراموش کنم تا بی هیچ شور و هیجانی در آن باره داوری نمایم.
اینجا همهچیز نشان میدهد که در کشمکش شرق و غرب تلاش سرسختانهای که مردم این دیار در حفظ هویت خویش کرده است نه فقط برای خود وی مایه افتخار جاودانی بوده است، بلکه برای دنیای انسانیت هم نتایج ارزنده داشته است.
از اینروست که بی هیچ شور و هیجان و بی آنکه ارج و بهای تلاش اقوام دیگر را معروض نفی و تردید سازم، سعی و تلاش گذشتهٔ قوم و دیار خویش را به چشم اعجاب و تحسین مینگرم و احساس میکنم که این سرزمین در تاریخ انسانیت، آن اندازه سهم و تأثیر سودبخش داشته است که دنیای بیایران برای انسانیت قابل تصور، بلکه قابل تحمل، نباشد.
دنیای بی ایران؛ از این اندیشه بر خود میلرزم اما به هر حال دنیایی که فرهنگ ایران در آن مجال رشد و حرکت نیابد، دنیایی که در آن تمدن و فرهنگ پربار ایران در کشمکش جاذبههای شرقی و غربی مورد تهدید باشد، با دنیایی که دیگر حضور ایران در آن احساس نشود چه تفاوت دارد؟
ازینرو؛ همین تاریخ که هم اکنون از سیر در آن فارغ گشتهام این دغدغه را تا حد زیادی از خاطرم میزداید. این تاریخ تمامش داستان تلاش پایانناپذیری است که در پرآشوبترین نقطهٔ تلاقی اقوام جهان یک قوم را با یک فرهنگ که مایه امتیاز و تعیّن او بوده است، وحدت و قوام بخشیده است.
در واقع تا امروز سی قرن تقلا و تلاش مخاطرهآمیز و پرماجرا فرهنگ و حیات این قوم و این سرزمین را در گذشتهها از عناصر انسانی سرشار کرده است و همین گذشتههاست که ریشهٔ بقای آن را در فراخنای جهان آینده هم استوار میسازد و از هر خطر هم ایمنش میدارد.
#استاد_عبدالحسین_زرینکوب
#دفتر_ایام، صفحهٔ ۲۹۷
#ایران
@daltal
❤6
Forwarded from روزنامه فرهیختگان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
چرا در جریان حمله اسرائیل به خاک ایران، پهلویها بیش از پیش رسوا شدند؟ چون اگر یک دوربین بگذارند در خانهای در زابل، یک دوربین دیگر در خانهای در خرمشهر، و همینطور در خانههایی در بندرترکمن، جلفا، سنندج، تهران و شهرهای دیگر ایران. یک تصویر ثابت بیشتر نمیبینی وقتی خبری میرسید که مثلا اسرائیل به نقطهای در شیراز حمله کرده! آن هیجان و غیرت آدمهای آن خانهها برای آن لحظه مصیبتبار یکسان بود
⭕ محمدجواد بادین فکر کارشناس مسائل اجتماعی در صوتی که در اختیار فرهیختگان قرار داده، بیشتر این مفهوم را توضیح داده است
🔴 @FarhikhteganOnline
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤8👍1
Forwarded from پليكان (Hossein Sarfaraz)
#یادداشت
جنگ
شب بود که سرم را از پنجره شکسته اتاق بیرون بردم. اتاق حرکت میکرد و مقصدش جای نامعلومی بود. حرکت رو به جلو ، باد تابستانی درست میکرد که فشارم میداد به عقب. در این کشاکش، چشمهای تقریباً خیسم دنبال ماه آسمان شب میگشت. ماه نبود. عوضاش خیلِ بیشماری از ستارگان را میدیدم که درخشانتر از همیشه به حرکتِ اتاق، شیشههای شکسته آویزان از پنجره، باد تابستانی، و چشمهای تقریباً خیسِ من نگاه میکردند.
👉 @telepelican
جنگ
شب بود که سرم را از پنجره شکسته اتاق بیرون بردم. اتاق حرکت میکرد و مقصدش جای نامعلومی بود. حرکت رو به جلو ، باد تابستانی درست میکرد که فشارم میداد به عقب. در این کشاکش، چشمهای تقریباً خیسم دنبال ماه آسمان شب میگشت. ماه نبود. عوضاش خیلِ بیشماری از ستارگان را میدیدم که درخشانتر از همیشه به حرکتِ اتاق، شیشههای شکسته آویزان از پنجره، باد تابستانی، و چشمهای تقریباً خیسِ من نگاه میکردند.
👉 @telepelican
❤1
Forwarded from امکان تفاوت
Thanatosonics_ The Sounds of War and Death.wav
22.8 MB
پادکست مقاله هستی شناختی خشونت شنیداری، اثر مارتین داتری.
این پادکست در پیوند با تجربه خشونت شنیداری حاصل از موج های انفجاری در جنگ ایران و اسرائیل است.
این پادکست در پیوند با تجربه خشونت شنیداری حاصل از موج های انفجاری در جنگ ایران و اسرائیل است.
این ۶۰ جلد کتاب به صورت یکجا به قیمت ۳ میلیون تومان به فروش میرسد. جهت خرید به این آیدی پیام بدهید:
@Sadeghseyyediam
@Sadeghseyyediam
👌2