اشغال #همدان و #کرمانشاه در جنگ جهانی اول
پانزدهم اسفند 1295 همدان و کرمانشاه به اشغال نظامیان روسیه درآمد. با آغاز جنگ جهانى اول در سال ۱۹۱۴ میلادی برابر با ۱۲۹۳ شمسی در اروپا، به زودى شعلههاى آن آسیا را نیز فراگرفت و با وجود اعلام بىطرفى ایران در جنگ، بیگانگان به خاک ایران تجاوز و مناطقى از آن را اشغال کردند. نیروهاى عثمانى قسمت اعظم آذربایجان تا میانه، کردستان، کرمانشاه، بروجرد و همدان را به اشغال درآوردند. در زمان جنگ جهانى اول، همدان صحنه رقابت دولتهاى روس، انگلیس، آلمان و ترکیه بود. نیروهاى روس در تعقیب قواى ترکیه وارد همدان و اسدآباد شدند. مردم همدان بیشتر حامى نیروهاى عثمانى بودند و چون سربازان روسى منازل مردم را اشغال مىکردند، بنابراین مردم به حمایت از عثمانى علیه روسها مىجنگیدند. روسها در آغاز جنگ بخشى از نیروهاى خود را در همدان مستقر کردند. در محرم ۱۳۳۴ ژاندارمرى و مردم شهر و نیروهایى که از نقاط مجاور آمده بودند به پایگاههاى روس هجوم آوردند. قزاقها به قزوین عقبنشینى کردند. در این هنگام کمیته دفاع ملى که در قم تشکیل شده بود، درصدد تقویت همدان برآمد و سپاه ۲۰۰ نفرى از قم به همدان آمد. آلمانها نیز به حمایت ژاندارمرى برخاسته و فرماندهى عملیات نظامى را به عهده گرفتند. عدهیى نیز از تویسرکان به همدان آمدند و به جمع نیروهاى ژاندارمرى پیوستند. روسها با 4هزار نیروى زبده روانه همدان شدند و در گردنه آوج نیروهاى روس شکست خوردند. اما روسها در صفر ۱۳۳۴ به همدان حمله کرده و شهر را گرفتند. با ورود 15هزار نیروى روس به همدان بسیارى از رجال وطندوست به نهاوند، ملایر و کرمانشاه فرار کردند. چندی بعد نیروهاى عثمانى، همدان را از روسها گرفتند. پس از اینکه انگلیس، بغداد را تصرف کرد، نیروهاى عثمانى از همدان فراخوانده شدند. نیروهاى عثمانى هنگام بازگشت از هرجا مىگذشتند، پلها را خراب و شهرها و روستاها را ویران مى کردند. چهارپایان و آذوقه و علوفه و دارایى روستاییان همهجا به غارت رفت. پس از خروج عثمانىها، قواى روس کرمانشاه، همدان، نهاوند و بروجرد را تصرف کرد. با پیروزى انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ م. در روسیه، نیروهاى روس نیز از ایران فراخوانده شدند و شهرهاى کرمانشاه، همدان و کردستان در اختیار انگلیسىها قرار گرفت.
@danaeeii
پانزدهم اسفند 1295 همدان و کرمانشاه به اشغال نظامیان روسیه درآمد. با آغاز جنگ جهانى اول در سال ۱۹۱۴ میلادی برابر با ۱۲۹۳ شمسی در اروپا، به زودى شعلههاى آن آسیا را نیز فراگرفت و با وجود اعلام بىطرفى ایران در جنگ، بیگانگان به خاک ایران تجاوز و مناطقى از آن را اشغال کردند. نیروهاى عثمانى قسمت اعظم آذربایجان تا میانه، کردستان، کرمانشاه، بروجرد و همدان را به اشغال درآوردند. در زمان جنگ جهانى اول، همدان صحنه رقابت دولتهاى روس، انگلیس، آلمان و ترکیه بود. نیروهاى روس در تعقیب قواى ترکیه وارد همدان و اسدآباد شدند. مردم همدان بیشتر حامى نیروهاى عثمانى بودند و چون سربازان روسى منازل مردم را اشغال مىکردند، بنابراین مردم به حمایت از عثمانى علیه روسها مىجنگیدند. روسها در آغاز جنگ بخشى از نیروهاى خود را در همدان مستقر کردند. در محرم ۱۳۳۴ ژاندارمرى و مردم شهر و نیروهایى که از نقاط مجاور آمده بودند به پایگاههاى روس هجوم آوردند. قزاقها به قزوین عقبنشینى کردند. در این هنگام کمیته دفاع ملى که در قم تشکیل شده بود، درصدد تقویت همدان برآمد و سپاه ۲۰۰ نفرى از قم به همدان آمد. آلمانها نیز به حمایت ژاندارمرى برخاسته و فرماندهى عملیات نظامى را به عهده گرفتند. عدهیى نیز از تویسرکان به همدان آمدند و به جمع نیروهاى ژاندارمرى پیوستند. روسها با 4هزار نیروى زبده روانه همدان شدند و در گردنه آوج نیروهاى روس شکست خوردند. اما روسها در صفر ۱۳۳۴ به همدان حمله کرده و شهر را گرفتند. با ورود 15هزار نیروى روس به همدان بسیارى از رجال وطندوست به نهاوند، ملایر و کرمانشاه فرار کردند. چندی بعد نیروهاى عثمانى، همدان را از روسها گرفتند. پس از اینکه انگلیس، بغداد را تصرف کرد، نیروهاى عثمانى از همدان فراخوانده شدند. نیروهاى عثمانى هنگام بازگشت از هرجا مىگذشتند، پلها را خراب و شهرها و روستاها را ویران مى کردند. چهارپایان و آذوقه و علوفه و دارایى روستاییان همهجا به غارت رفت. پس از خروج عثمانىها، قواى روس کرمانشاه، همدان، نهاوند و بروجرد را تصرف کرد. با پیروزى انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ م. در روسیه، نیروهاى روس نیز از ایران فراخوانده شدند و شهرهاى کرمانشاه، همدان و کردستان در اختیار انگلیسىها قرار گرفت.
@danaeeii
#تقاص
داستانی واقعی و عبرت انگیز از یک قاضی مصری
یک قاضی با ایمان مصری به نام محمد عریف در کتابی که خودش نوشته بود یک رویداد واقعی از خودش را تعریف میکند:
15 سال پیش وقتی وکیل دادگستری بودم یک روز صبح میرفتم سر کار و تا شب به خانه برنمی گشتم. جلو درب محل کارم یادم افتاد که چند برگه مهم را خانه جا گذاشتم و فورا سوار ماشینم شدم و به خانه برگشتم تا برگه ها را بردارم.
وقتی وارد خانه شدم دیدم یک مرد غریبه با زنم .......
و نمیدانستم چکار کنم. خودم وکیل بودم و قوانین را خوب میدانستم و اگر آن مرد را میکشتم هیچ شاهدی نداشتم.
تصمیم گرفتم با مرد هیچ کاری نکنم و به او گفتم: از خانه من برو بیرون و من این کار را به خدا می سپارم.
آن مرد هم رفت بیرون و کمی به من خندید. یعنی به عقل من میخندید که باهاش هیچ کاری نکردم.
او رفت و به زنم گفتم: وسایلت را جمع کن تا تو را به خانه ی پدرت ببرم و از هم جدا می شویم. سوار ماشین شدیم و به راه افتادیم.
خانه پدر زنم تو یک شهر دیگر بود و تو راه فقط به آن موضوع فکر می کردم و بغض گلویم را گرفته بود تا به آنجا رسیدیم.
من کار خودم را به خدا سپرده بودم و نخواستم آبروی زنم را ببرم و به خانواده ی زنم گفتم: ما دیگر به درد هم نمیخوریم و میخواهیم از هم جدا شویم.
خانواده ی زنم میگفتن: شما تا حالا با هم مشکل نداشتید و از این حرفها. و من هم تاکید میکردم که به درد هم نمیخوریم و باید از هم جدا بشویم.
وقتی از خانه می آمدم بیرون زنم به من گفت: واقعا درود بر شرفت تو خیلی بزرگی که آبرویم را نبردی. من هم بهش گفتم: برو و توبه کن از کاری که کردی.
خلاصه از هم جدا شدیم و مدتها فکرم درگیر آن قضیه بود و همیشه وقتی توی تلویزیون یا خیابان یا محل کارم کسی را می دیدم که میخندید یاد آن مرد می افتادم که موقع رفتن به من میخندید.
بعد از مدتی دوباره ازدواج کردم و یک زن با تقوا، با ایمان نصیبم شد. سالها گذشت و بعد از 15 سال من قاضی دادگستری شدم.
یک روز یک پرونده ی قتل آمد جلو دستم و مرد قاتل را داخل آوردند.
به نظرم میرسید که آن مرد را جایی دیده ام و بعد از کلی فکر کردن یادم افتاد که همان مرد است که با زن قبلیم..........
ولی او مرا نشناخت.
بهش گفتم: ماجرا را برایم تعریف کن که چرا مرتکب قتل شدی.
گفت: جناب قاضی رفتم خانه دیدم یک مرد غریبه با همسرم........
و نتوانستم جلو خودم را بگیرم و با چاقو کشتمش.
گفتم: شاهد داری؟
گفت: نه
گفتم: اگر راست میگویی پس چرا زنت را هم نکشتی؟
گفت: زنم زود از خانه فرار کرد.
گفتم: نباید می کشتیش چون قانون میگوید که باید ۴ شاهد ماجرا را می دیدند.
گفت: جناب قاضی اگر این اتفاق برای شما می افتاد آن مرد را نمی کشتی؟
گفتم: نه، در زمان خودش قاضی هم بوده که این اتفاق برایش افتاده و با مرد هیچ کاری نداشته.
آن موقع بود که یادش افتاد من آن وکیل 15 سال پیش هستم که با زنم......... ..
و باهاش کاری نکردم.
گفتم: من آن روز کار خودم را به خدا سپردم و من الان با نوک خودکارم حکم اعدامت را صادر میکنم.
و طبق قانون باید آن مرد اعدام میشد و من حکم اعدامش را صادر کردم.
"به در هر خانه ای بزنی فردا در خانه ات را میزنند"
@danaeeii
داستانی واقعی و عبرت انگیز از یک قاضی مصری
یک قاضی با ایمان مصری به نام محمد عریف در کتابی که خودش نوشته بود یک رویداد واقعی از خودش را تعریف میکند:
15 سال پیش وقتی وکیل دادگستری بودم یک روز صبح میرفتم سر کار و تا شب به خانه برنمی گشتم. جلو درب محل کارم یادم افتاد که چند برگه مهم را خانه جا گذاشتم و فورا سوار ماشینم شدم و به خانه برگشتم تا برگه ها را بردارم.
وقتی وارد خانه شدم دیدم یک مرد غریبه با زنم .......
و نمیدانستم چکار کنم. خودم وکیل بودم و قوانین را خوب میدانستم و اگر آن مرد را میکشتم هیچ شاهدی نداشتم.
تصمیم گرفتم با مرد هیچ کاری نکنم و به او گفتم: از خانه من برو بیرون و من این کار را به خدا می سپارم.
آن مرد هم رفت بیرون و کمی به من خندید. یعنی به عقل من میخندید که باهاش هیچ کاری نکردم.
او رفت و به زنم گفتم: وسایلت را جمع کن تا تو را به خانه ی پدرت ببرم و از هم جدا می شویم. سوار ماشین شدیم و به راه افتادیم.
خانه پدر زنم تو یک شهر دیگر بود و تو راه فقط به آن موضوع فکر می کردم و بغض گلویم را گرفته بود تا به آنجا رسیدیم.
من کار خودم را به خدا سپرده بودم و نخواستم آبروی زنم را ببرم و به خانواده ی زنم گفتم: ما دیگر به درد هم نمیخوریم و میخواهیم از هم جدا شویم.
خانواده ی زنم میگفتن: شما تا حالا با هم مشکل نداشتید و از این حرفها. و من هم تاکید میکردم که به درد هم نمیخوریم و باید از هم جدا بشویم.
وقتی از خانه می آمدم بیرون زنم به من گفت: واقعا درود بر شرفت تو خیلی بزرگی که آبرویم را نبردی. من هم بهش گفتم: برو و توبه کن از کاری که کردی.
خلاصه از هم جدا شدیم و مدتها فکرم درگیر آن قضیه بود و همیشه وقتی توی تلویزیون یا خیابان یا محل کارم کسی را می دیدم که میخندید یاد آن مرد می افتادم که موقع رفتن به من میخندید.
بعد از مدتی دوباره ازدواج کردم و یک زن با تقوا، با ایمان نصیبم شد. سالها گذشت و بعد از 15 سال من قاضی دادگستری شدم.
یک روز یک پرونده ی قتل آمد جلو دستم و مرد قاتل را داخل آوردند.
به نظرم میرسید که آن مرد را جایی دیده ام و بعد از کلی فکر کردن یادم افتاد که همان مرد است که با زن قبلیم..........
ولی او مرا نشناخت.
بهش گفتم: ماجرا را برایم تعریف کن که چرا مرتکب قتل شدی.
گفت: جناب قاضی رفتم خانه دیدم یک مرد غریبه با همسرم........
و نتوانستم جلو خودم را بگیرم و با چاقو کشتمش.
گفتم: شاهد داری؟
گفت: نه
گفتم: اگر راست میگویی پس چرا زنت را هم نکشتی؟
گفت: زنم زود از خانه فرار کرد.
گفتم: نباید می کشتیش چون قانون میگوید که باید ۴ شاهد ماجرا را می دیدند.
گفت: جناب قاضی اگر این اتفاق برای شما می افتاد آن مرد را نمی کشتی؟
گفتم: نه، در زمان خودش قاضی هم بوده که این اتفاق برایش افتاده و با مرد هیچ کاری نداشته.
آن موقع بود که یادش افتاد من آن وکیل 15 سال پیش هستم که با زنم......... ..
و باهاش کاری نکردم.
گفتم: من آن روز کار خودم را به خدا سپردم و من الان با نوک خودکارم حکم اعدامت را صادر میکنم.
و طبق قانون باید آن مرد اعدام میشد و من حکم اعدامش را صادر کردم.
"به در هر خانه ای بزنی فردا در خانه ات را میزنند"
@danaeeii
شما میگویید که مذهب موجب جنایات بی شماری گشته است ولی بهتر است که بجای مذهب، خرافات بگویید، زیرا فقط خرافات است که بر این کره تیره بخت حکومت میکند
تاریخ فلسفه
ویل دورانت
زریاب خوئی
ص ۲٠۴
@danaeeii
تاریخ فلسفه
ویل دورانت
زریاب خوئی
ص ۲٠۴
@danaeeii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺ملکه هلند ادای ترامپ را در آورد
🔹ماکسیما، ملکه هلند، دونالد ترامپ را در نشست ناتو مسخره کرد و جلوی چشم رسانهها ادای او را درآورد.
@danaeeii
🔹ماکسیما، ملکه هلند، دونالد ترامپ را در نشست ناتو مسخره کرد و جلوی چشم رسانهها ادای او را درآورد.
@danaeeii
#فرمانده؛
نترسید ، برید جلو
خدا با ماست....
#سرباز؛
اگه خدا با ماست،
پس کی با اوناست،
که ما رو اینجوری دارن
تیکه پاره میکنن....؟!!
دیالوگ /#نجات_سرباز_رایان- #استیون_اسپیلبرگ
@danaeeii
نترسید ، برید جلو
خدا با ماست....
#سرباز؛
اگه خدا با ماست،
پس کی با اوناست،
که ما رو اینجوری دارن
تیکه پاره میکنن....؟!!
دیالوگ /#نجات_سرباز_رایان- #استیون_اسپیلبرگ
@danaeeii
کاش هیچ وقت جنگی نبود!
کاش همه مردم جهان در صلح و آرامش زندگی می کردند!
کاش هیچوقت قطره ای از خونِ انسانی در کره زمین ریخته نمی شد!
کاش هیچ کودکی قربانی سیاست و جنگ نبود!
کاش آدم انسان می شد...!
#هوشنگ_ابتهاج
@danaeeii
کاش همه مردم جهان در صلح و آرامش زندگی می کردند!
کاش هیچوقت قطره ای از خونِ انسانی در کره زمین ریخته نمی شد!
کاش هیچ کودکی قربانی سیاست و جنگ نبود!
کاش آدم انسان می شد...!
#هوشنگ_ابتهاج
@danaeeii
#ساخت_کانال_سوئز
در تابستان ۵۱۲ داریوش از کاخ کورش در پاسارگاد، دیدن کرد. ظاهرا در اینجا ناخدا اسکولاکس که از سوئز آمده بود، گزارش کار خود را از کاوش کرانههای دریا تقدیم او کرد. به این ترتیب شاهنشاه دریافت که از راه دریا میتوان از ایران به مصر سفر کرد. در پیش چشم دلش جلوههایی از امکانات بازرگانی جهانی و در نتیجه رونق اقتصادی فرمانورایی پهناورش پدیدار شد که تا آن زمان به فکر کسی خطور نکرده بود، و بدین ترتیب به این فکر افتاد که کانال سوئز را که فرعون نخو (۵۹۵- ۶۱۰) آغاز کرده، اما بعد نیمهتمام رها کرده بود، به انجام برساند.
اما حقیقت داستان این کانال ناتمام چه بود؟ داریوش، خشنود از برنامه تازه خود با متخصصان مصری مشغول در پاسارگاد گفت و گو کرد، اما نتیجهای نگرفت. از این رو، به طرف تخت جمشید حرکت کرد، یا چنان که یک نبشته مصری میگوید به «شهری که بیشتر از همه جا دوست میداشت». در اینجا نیز داریوش معمماران و هنرمندان بیشمار مصری را که در کار ساخت کاخ او شرکت داشتند، گرد آورد و درباره وضع کانال ناتمام سوئز پرسید. اما سخنگوی آنها در پاسخ گفت که آنها نه این کانال را دیدهاند و نه چیزی دربارهاش شنیدهاند. از این رو، شاهنشاه بر آن شد که یک کشتی اکتشافی به دریای سرخ بفرستد، تا محل دقیق کانال نخو و همه مسائل جانبی آن را معلوم کند.
در سال ۵۱۰، ناخدای کشتی اکتشافی که به دریای سرخ فرستاده شده بود، گزارش خود را درباره وضعیت کانال ناتمام نخو به شاهنشاه داد. متأسفانه این گزارش به صورت ناقص به ما رسیده است. بهرحال در آن سخن از شن بسیار است و ضرورت حفر چاهها برای تهیه آب آشامیدنی. اما مهم این گفته بود که برای به پایان رساندن کانالی که نخو آغاز کرده بود، باید هنوز مسافتی در حدود ۸۴ کیلومتر کنده میشد.
پس از آن داریوش فرمان مناسب را برای اجرای این برنامه که در آن روزگاران واقعا غولآسا بود، صادر کرد. داریوش با این کار تنها به اثرات اقتصادی مسرتبخش راهی آبی از دریای مدیترانه به دریایی عمان، خلیج فارس و اقیانوس هند فکر نمیکرده است، بلکه پایان فرخنده این کار اثر شگرفی بر رعایای او میگذاشت و خاطره لشکرکشی ناموفق علیه سکاها به جنوب روسیه را کمرنگ میکرد.
در این کانال دو کشتی با سه ردیف پاروزن میتوانستند پهلو به پهلوی هم حرکت کنند. در نتیجه عرض آن را میتوان در حدود ۴۵ متر حساب کرد. اگر عمق کانال را اندکی بیش از سه منر بدانیم، باید برای کندن مسیر ۸۴ کیلومتری کانال، دوازده میلیون متر مکعب خاک برداشته میشد!
ساتراپ اریاونده میبایستی برای برآوردن فرمان شاه لشکری عظیم از کارگران مصری را به کار گرفته باشد. کارگران موفق شدند این کار را ظرف ده سال به پایان برسانند. در سال ۴۹۸ کار نخستین کانال سوئز به پایان رسید. سال بعد شاهنشاه با همه درباریان خود از شوش عازم سومین سفرش به مصر شد، تا با جشن و سرور کانال را افتتاح کند …
بنابراین در بهار ۴۹۷ داریوش از شوش به مصر رفت، تا کانال سوئز را افتتاح کند. مسیر این کانال رادر نقشه زیر میتوانید ببینید. کانال از نیل و کنار بوباستیس (امروز زقازیق) در شمال قاهره کنونی، و نه مثل امروز از مدیترانه، شروع میشد و نخست کانال قدیم نخو را به سوی شرق تعقیب میکرد، تا حوالی اسماعیلیه امروز. اما به دریاچه تمساح نمیریخت، بلکه پیش از دریاچه به سمت جنوب شرقی میرفت و دریاچه بزرگ تلخ را دور میزد و بعد از غرب کانال امروزی به طرف جنوب میرفت، تا برسد به سوئز و دریای سرخ. بدین ترتیب کانال داریوش برخلاف کانال کنونی، که از دریاچه تلخ میگذرد، ظاهرا فقط آب شیرین نیل را در خود داشت، که کار کشتیرانی را آسان میکرد. در آن روزگار از بوباتیس تا سوئز چهار روز طول میکشید.
«برگرفته از #کتاب داریوش و ایرانیان،والتر هینتس»
@danaeeii
در تابستان ۵۱۲ داریوش از کاخ کورش در پاسارگاد، دیدن کرد. ظاهرا در اینجا ناخدا اسکولاکس که از سوئز آمده بود، گزارش کار خود را از کاوش کرانههای دریا تقدیم او کرد. به این ترتیب شاهنشاه دریافت که از راه دریا میتوان از ایران به مصر سفر کرد. در پیش چشم دلش جلوههایی از امکانات بازرگانی جهانی و در نتیجه رونق اقتصادی فرمانورایی پهناورش پدیدار شد که تا آن زمان به فکر کسی خطور نکرده بود، و بدین ترتیب به این فکر افتاد که کانال سوئز را که فرعون نخو (۵۹۵- ۶۱۰) آغاز کرده، اما بعد نیمهتمام رها کرده بود، به انجام برساند.
اما حقیقت داستان این کانال ناتمام چه بود؟ داریوش، خشنود از برنامه تازه خود با متخصصان مصری مشغول در پاسارگاد گفت و گو کرد، اما نتیجهای نگرفت. از این رو، به طرف تخت جمشید حرکت کرد، یا چنان که یک نبشته مصری میگوید به «شهری که بیشتر از همه جا دوست میداشت». در اینجا نیز داریوش معمماران و هنرمندان بیشمار مصری را که در کار ساخت کاخ او شرکت داشتند، گرد آورد و درباره وضع کانال ناتمام سوئز پرسید. اما سخنگوی آنها در پاسخ گفت که آنها نه این کانال را دیدهاند و نه چیزی دربارهاش شنیدهاند. از این رو، شاهنشاه بر آن شد که یک کشتی اکتشافی به دریای سرخ بفرستد، تا محل دقیق کانال نخو و همه مسائل جانبی آن را معلوم کند.
در سال ۵۱۰، ناخدای کشتی اکتشافی که به دریای سرخ فرستاده شده بود، گزارش خود را درباره وضعیت کانال ناتمام نخو به شاهنشاه داد. متأسفانه این گزارش به صورت ناقص به ما رسیده است. بهرحال در آن سخن از شن بسیار است و ضرورت حفر چاهها برای تهیه آب آشامیدنی. اما مهم این گفته بود که برای به پایان رساندن کانالی که نخو آغاز کرده بود، باید هنوز مسافتی در حدود ۸۴ کیلومتر کنده میشد.
پس از آن داریوش فرمان مناسب را برای اجرای این برنامه که در آن روزگاران واقعا غولآسا بود، صادر کرد. داریوش با این کار تنها به اثرات اقتصادی مسرتبخش راهی آبی از دریای مدیترانه به دریایی عمان، خلیج فارس و اقیانوس هند فکر نمیکرده است، بلکه پایان فرخنده این کار اثر شگرفی بر رعایای او میگذاشت و خاطره لشکرکشی ناموفق علیه سکاها به جنوب روسیه را کمرنگ میکرد.
در این کانال دو کشتی با سه ردیف پاروزن میتوانستند پهلو به پهلوی هم حرکت کنند. در نتیجه عرض آن را میتوان در حدود ۴۵ متر حساب کرد. اگر عمق کانال را اندکی بیش از سه منر بدانیم، باید برای کندن مسیر ۸۴ کیلومتری کانال، دوازده میلیون متر مکعب خاک برداشته میشد!
ساتراپ اریاونده میبایستی برای برآوردن فرمان شاه لشکری عظیم از کارگران مصری را به کار گرفته باشد. کارگران موفق شدند این کار را ظرف ده سال به پایان برسانند. در سال ۴۹۸ کار نخستین کانال سوئز به پایان رسید. سال بعد شاهنشاه با همه درباریان خود از شوش عازم سومین سفرش به مصر شد، تا با جشن و سرور کانال را افتتاح کند …
بنابراین در بهار ۴۹۷ داریوش از شوش به مصر رفت، تا کانال سوئز را افتتاح کند. مسیر این کانال رادر نقشه زیر میتوانید ببینید. کانال از نیل و کنار بوباستیس (امروز زقازیق) در شمال قاهره کنونی، و نه مثل امروز از مدیترانه، شروع میشد و نخست کانال قدیم نخو را به سوی شرق تعقیب میکرد، تا حوالی اسماعیلیه امروز. اما به دریاچه تمساح نمیریخت، بلکه پیش از دریاچه به سمت جنوب شرقی میرفت و دریاچه بزرگ تلخ را دور میزد و بعد از غرب کانال امروزی به طرف جنوب میرفت، تا برسد به سوئز و دریای سرخ. بدین ترتیب کانال داریوش برخلاف کانال کنونی، که از دریاچه تلخ میگذرد، ظاهرا فقط آب شیرین نیل را در خود داشت، که کار کشتیرانی را آسان میکرد. در آن روزگار از بوباتیس تا سوئز چهار روز طول میکشید.
«برگرفته از #کتاب داریوش و ایرانیان،والتر هینتس»
@danaeeii
من کارمند بانک سپه هستم
در خصوص برداشت های صورت گرفته از حساب مشتریان
از مورخه ۲۷ خرداد که اختلال در سیستم قرار گرفت مقرر شد جهت رفاه حال مشتریان
۲۵ درصد از حساب آنان به بانکهای دیگر انتقال تا جهت استفاده مشتریان
استفاده شود
و حالا آن مبلغ از حساب مشتریان کسر گردیده و پیامکش تازه رسیده جای نگرانی نیست
@danaeeii
در خصوص برداشت های صورت گرفته از حساب مشتریان
از مورخه ۲۷ خرداد که اختلال در سیستم قرار گرفت مقرر شد جهت رفاه حال مشتریان
۲۵ درصد از حساب آنان به بانکهای دیگر انتقال تا جهت استفاده مشتریان
استفاده شود
و حالا آن مبلغ از حساب مشتریان کسر گردیده و پیامکش تازه رسیده جای نگرانی نیست
@danaeeii
🔵چرا بعد از تموم شدن جنگ حالمون هنوز رو به راه نشده؟!
🔹هانس سلیه از بزرگان حوزه استرس میگه وقتی بحران، فشار یا مصیبتی میاد بدن سه مرحله رو پشت سر میذاره.
🔸مرحله اول هشداره، تو این مرحله بدن میره تو فاز بقا و با ترشح کورتیزول و آدرنالین فرد رو آماده مقابله با تهدید میکنه...
🔸مرحله دوم مقاومته؛ تو این مرحله اگه محرک استرسزا ادامه داشته باشه، بدن با تمام قوا جلوش وایمیسته و زورش رو میزنه فرد رو سرپا نگه داره.
🔸مرحله سوم فرسودگیه؛ وقتی استرس طول بکشه!، بدن هرچی داره میذاره پای اون و وقتی انرژيش ته بکشه، خالی میکنه و وارد مرحله فرسودگی میشه. پس؛
🔴اگه الان بیحوصله، خسته و غمگینی، نشونه ضعیف بودنت نیست! بدن داره بهای مقاومت سخت این چند روز دردناک رو پس میده و وقتشه که ریکاوری روانی رو شروع کنی!!
@danaeeii
🔹هانس سلیه از بزرگان حوزه استرس میگه وقتی بحران، فشار یا مصیبتی میاد بدن سه مرحله رو پشت سر میذاره.
🔸مرحله اول هشداره، تو این مرحله بدن میره تو فاز بقا و با ترشح کورتیزول و آدرنالین فرد رو آماده مقابله با تهدید میکنه...
🔸مرحله دوم مقاومته؛ تو این مرحله اگه محرک استرسزا ادامه داشته باشه، بدن با تمام قوا جلوش وایمیسته و زورش رو میزنه فرد رو سرپا نگه داره.
🔸مرحله سوم فرسودگیه؛ وقتی استرس طول بکشه!، بدن هرچی داره میذاره پای اون و وقتی انرژيش ته بکشه، خالی میکنه و وارد مرحله فرسودگی میشه. پس؛
🔴اگه الان بیحوصله، خسته و غمگینی، نشونه ضعیف بودنت نیست! بدن داره بهای مقاومت سخت این چند روز دردناک رو پس میده و وقتشه که ریکاوری روانی رو شروع کنی!!
@danaeeii
🔴 ای فغان از افغان!
🔹از چند سال پیش دلسوزان مملکت در خصوص سیل مهاجران افغان ببخشید مهاجمان افغان به کشور هشدار می دادند ولی کسی گوش نمی داد تا اینکه در نبرد سخت و حمله اسراییل به ایران مشخص شد اکثر تروریست ها و جاسوسان از اتباع افغان بودند!
🔹چند روز پیش صداوسیما اعترافات چند جاسوس موساد را پخش کرد که اهل افغانستان بودند و در پوشش کارگری به ایران آمده بودند و وظیفه شان شناسایی لوکیشن شخصیتها و مکانهای حساس و ارسال آنها به سرپلشان در آلمان بوده است.
🔹این اتباع افغانی بزرگترین ضربه را در طول اقامتشان در قالب شرارت ، ترور ، سرقت ، بزه به کشور وارد کرده و خواهند کرد.
🔹آیا مسئولین نمی بینند که اتباع افغانی با ایران و ایرانی چه کرده اند؟!
أَلَم تَرَ كَيْفَ فَعَلَ اَفغان بِایران!!
آیا وقت آن نرسیده که از خواب غفلت بیدار شوند؟!
🔴شایسته است مسئولین کشور پس از گذر موفق از این نبرد سخت، زمینه اخراج میلیون ها افغان را که طی دو سه سال اخیر به یکباره بر سفره ایران و ایرانیان وارد شدند را اخراج کنند تا از معضلات فرهنگی، اجتماعی و امنیتی بعدی جلوگیری شود.
✍عزتی رستگار _ رزن
@danaeeii
🔹از چند سال پیش دلسوزان مملکت در خصوص سیل مهاجران افغان ببخشید مهاجمان افغان به کشور هشدار می دادند ولی کسی گوش نمی داد تا اینکه در نبرد سخت و حمله اسراییل به ایران مشخص شد اکثر تروریست ها و جاسوسان از اتباع افغان بودند!
🔹چند روز پیش صداوسیما اعترافات چند جاسوس موساد را پخش کرد که اهل افغانستان بودند و در پوشش کارگری به ایران آمده بودند و وظیفه شان شناسایی لوکیشن شخصیتها و مکانهای حساس و ارسال آنها به سرپلشان در آلمان بوده است.
🔹این اتباع افغانی بزرگترین ضربه را در طول اقامتشان در قالب شرارت ، ترور ، سرقت ، بزه به کشور وارد کرده و خواهند کرد.
🔹آیا مسئولین نمی بینند که اتباع افغانی با ایران و ایرانی چه کرده اند؟!
أَلَم تَرَ كَيْفَ فَعَلَ اَفغان بِایران!!
آیا وقت آن نرسیده که از خواب غفلت بیدار شوند؟!
🔴شایسته است مسئولین کشور پس از گذر موفق از این نبرد سخت، زمینه اخراج میلیون ها افغان را که طی دو سه سال اخیر به یکباره بر سفره ایران و ایرانیان وارد شدند را اخراج کنند تا از معضلات فرهنگی، اجتماعی و امنیتی بعدی جلوگیری شود.
✍عزتی رستگار _ رزن
@danaeeii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آیتالله خمینی گفته بود اگه مسلمانان جهان جمع بشن و هرکدوم یه سطل آب بریزن تو اسرائیل؛ آب اسرائیل رو میبره.
حالا یه عده جمع شدن دارن رو پرچمش با لیوان آب میریزن!😳😳
@danaeeii
حالا یه عده جمع شدن دارن رو پرچمش با لیوان آب میریزن!😳😳
@danaeeii
🔵 او جنگ را شکست نمیدهد، فقط با آن سازگار میشود!
خالد حسینی در رمان بادبادک باز از قدرت ایجاد حس امنیت روزمرگی میگوید: «پدرم همیشه چای را توی قوری مسی درست میکرد. صدای قلقل آب،صبحها در کابل، حس امنیت میداد...حتی وقتی بمبها صدا میکردند، باز هم آن صدا بود.»
برای داشتن سلامت روان در این روزها؛ احتمالا ما هم نیاز داریم به آوای قوری چای گوش بسپاریم .
وضعیت فعلی ایران ما متاسفانه پیش آمده و ممکن است ادامه داشته باشد.اما بهتر است چایی مان را دم کنیم و از آرامشی که ممکن است کوتاه ، موقت،ناپایدار و حتی دودشدنی باشد ولی در لحظه داریم،لذت ببریم.
«زنی در آشپزخانهای تاریک، با دو شمع،سوپ چغندر میپزد. او جنگ را شکست نمیدهد، فقط با آن سازگار میشود.»
علی مرسلی
@danaeeii
خالد حسینی در رمان بادبادک باز از قدرت ایجاد حس امنیت روزمرگی میگوید: «پدرم همیشه چای را توی قوری مسی درست میکرد. صدای قلقل آب،صبحها در کابل، حس امنیت میداد...حتی وقتی بمبها صدا میکردند، باز هم آن صدا بود.»
برای داشتن سلامت روان در این روزها؛ احتمالا ما هم نیاز داریم به آوای قوری چای گوش بسپاریم .
وضعیت فعلی ایران ما متاسفانه پیش آمده و ممکن است ادامه داشته باشد.اما بهتر است چایی مان را دم کنیم و از آرامشی که ممکن است کوتاه ، موقت،ناپایدار و حتی دودشدنی باشد ولی در لحظه داریم،لذت ببریم.
«زنی در آشپزخانهای تاریک، با دو شمع،سوپ چغندر میپزد. او جنگ را شکست نمیدهد، فقط با آن سازگار میشود.»
علی مرسلی
@danaeeii
دلم میخواست اهل یک کشور حاشیهای باشم یک گوشهی نقشهی دنیا...
گمنام، خنثی، سر به لاک خودش.
از آن کشورها که نشسته یک گوشه ماستش را میخورد...
نه نفت میفروشد، نه مسلسل میخرد...
شیرینی صادر میکند، شکلات میگیرد...
نه تهدید میکند، نه تهدید میشود...
سالی یک بار هم اسمش در اخبارهای بینالمللی نمیآید...
تحریم نیست، تحریم نمیکند...
قرار نیست بجنگد، قرار نیست باهاش بجنگند...
سیاستمدارهاش نمیخواهند دنیا را نجات دهند، تغییر دهند، بکوبند از نو بسازند...
حکومتش فقط به دنبال خوشبختی مردم است...
با کشورهای همسایهاش فقط یک سلاموعلیک دارند...
دلم میخواست در حاشیه امن چنین کشوری بنشینم و ندانم خاورمیانه کجاست...
@danaeeii
گمنام، خنثی، سر به لاک خودش.
از آن کشورها که نشسته یک گوشه ماستش را میخورد...
نه نفت میفروشد، نه مسلسل میخرد...
شیرینی صادر میکند، شکلات میگیرد...
نه تهدید میکند، نه تهدید میشود...
سالی یک بار هم اسمش در اخبارهای بینالمللی نمیآید...
تحریم نیست، تحریم نمیکند...
قرار نیست بجنگد، قرار نیست باهاش بجنگند...
سیاستمدارهاش نمیخواهند دنیا را نجات دهند، تغییر دهند، بکوبند از نو بسازند...
حکومتش فقط به دنبال خوشبختی مردم است...
با کشورهای همسایهاش فقط یک سلاموعلیک دارند...
دلم میخواست در حاشیه امن چنین کشوری بنشینم و ندانم خاورمیانه کجاست...
@danaeeii
🔴از غمانگیزترین تصاویر ثبتشده در طی 7 سال جنگ در سوریه، تصویر دخترک 4 سالهایست که از لنز دوربین ترسید و گمان کرد عکاس اسلحه به سوی او گرفته و دستها را از ترس بالا برد!
@danaeeii
@danaeeii
آموزش بیمرز، هزینههای بیشمار
به مدرسه (الف) رفتم، رحیم را دیدم. دانشآموز شادی بود؛ هرچند درسهایش ضعیف بود، با بچهها خوب بازی میکرد. اما مدتی است گوشهگیر شده است. علت را از معلمش پرسیدم. گفت: پدرش با بیرحمی او را تنبیه میکند، دفتر مشقش را ورق میزند و بیآنکه سواد داشته باشد، درباره ضعف درسهایش از مادرش میپرسد و بیمحابا رحیم را کتک میزند. پدر رحیم چوپان و بیسواد است. با وجود تماسهای مکرر، نتوانستیم او را به مدرسه دعوت کنیم. تنها با تهدید به معرفی او به "اداره بهزیستی بهعنوان ولی بدسرپرست"، توانستیم کمی از رفتارهای منفیاش بکاهیم.
در مدرسه (ب)، نازنین و امیر را دیدم. با پیگیری معلم، راهبر آموزشی و اداره، در ۸ و ۹ سالگی در کلاس اول ثبتنام شدهاند، اما در بسیاری موارد از دیگر دانشآموزان ضعیفترند. مثلا وقتی توپ را به سمتشان پرتاب میکنم، نمیتوانند پاس دهند یا شوت کنند. حتی در گرفتن مداد مشکل دارند و نمیتوانند با همکلاسیها بازی کنند. وقتی پرسیدم: تا به حال بازی کردهاید؟ با خجالت و بدون نگاه به چهرهام گفتند: تا حالا از خانه بیرون نرفته بودیم. اما از مدرسه بسیار راضیاند و میگویند: همبازی نداشتیم. درباره خانوادهشان پرسیدم. همکارم توضیح داد مادرشان "کمی از لحاظ ذهنی متفاوت است" و پدرشان کارگری سالخورده است. ساعتها با مدیرآموزگار برای آموزش آنها وقت میگذاریم تا امیدوار باشیم در آینده شهروندان موثری شوند.
در مدرسه (ج)، سعید را میبینم. پدرش را میشناسم و مرد زحمتکشی هست، اما هر دو والد بیسوادند. سعید اختلال یادگیری خواندن و نوشتن دارد. بارها برایش کلاسهای تقویتی گذاشتیم و حتی یکسال تکرار پایه شد تا کمی پیشرفت کند.
این چهار دانشآموز ( رحیم، نازنین، امیر و سعید) از اتباع در سه مدرسه چندپایه روستایی با کمترین آمار دانشآموزی هستند. با دیدن تلاش معلمان برای پیگیری مشکلات تکتک آنها (بیهیچ تبعیضی میان اتباع و هموطنان) به این اندیشیدم، با توجه به تفاوت شرایط فرهنگی و خانوادگی اتباع، سهم زمانی که معلمان برای جبران کاستیهای این دانشآموزان صرف میکنند، چقدر از فرصت آموزش دانشآموزان هموطن میکاهد؟
✍️ابوالفضل مقیمبیگی
@danaeeii
به مدرسه (الف) رفتم، رحیم را دیدم. دانشآموز شادی بود؛ هرچند درسهایش ضعیف بود، با بچهها خوب بازی میکرد. اما مدتی است گوشهگیر شده است. علت را از معلمش پرسیدم. گفت: پدرش با بیرحمی او را تنبیه میکند، دفتر مشقش را ورق میزند و بیآنکه سواد داشته باشد، درباره ضعف درسهایش از مادرش میپرسد و بیمحابا رحیم را کتک میزند. پدر رحیم چوپان و بیسواد است. با وجود تماسهای مکرر، نتوانستیم او را به مدرسه دعوت کنیم. تنها با تهدید به معرفی او به "اداره بهزیستی بهعنوان ولی بدسرپرست"، توانستیم کمی از رفتارهای منفیاش بکاهیم.
در مدرسه (ب)، نازنین و امیر را دیدم. با پیگیری معلم، راهبر آموزشی و اداره، در ۸ و ۹ سالگی در کلاس اول ثبتنام شدهاند، اما در بسیاری موارد از دیگر دانشآموزان ضعیفترند. مثلا وقتی توپ را به سمتشان پرتاب میکنم، نمیتوانند پاس دهند یا شوت کنند. حتی در گرفتن مداد مشکل دارند و نمیتوانند با همکلاسیها بازی کنند. وقتی پرسیدم: تا به حال بازی کردهاید؟ با خجالت و بدون نگاه به چهرهام گفتند: تا حالا از خانه بیرون نرفته بودیم. اما از مدرسه بسیار راضیاند و میگویند: همبازی نداشتیم. درباره خانوادهشان پرسیدم. همکارم توضیح داد مادرشان "کمی از لحاظ ذهنی متفاوت است" و پدرشان کارگری سالخورده است. ساعتها با مدیرآموزگار برای آموزش آنها وقت میگذاریم تا امیدوار باشیم در آینده شهروندان موثری شوند.
در مدرسه (ج)، سعید را میبینم. پدرش را میشناسم و مرد زحمتکشی هست، اما هر دو والد بیسوادند. سعید اختلال یادگیری خواندن و نوشتن دارد. بارها برایش کلاسهای تقویتی گذاشتیم و حتی یکسال تکرار پایه شد تا کمی پیشرفت کند.
این چهار دانشآموز ( رحیم، نازنین، امیر و سعید) از اتباع در سه مدرسه چندپایه روستایی با کمترین آمار دانشآموزی هستند. با دیدن تلاش معلمان برای پیگیری مشکلات تکتک آنها (بیهیچ تبعیضی میان اتباع و هموطنان) به این اندیشیدم، با توجه به تفاوت شرایط فرهنگی و خانوادگی اتباع، سهم زمانی که معلمان برای جبران کاستیهای این دانشآموزان صرف میکنند، چقدر از فرصت آموزش دانشآموزان هموطن میکاهد؟
✍️ابوالفضل مقیمبیگی
@danaeeii
میگویند روزی حکیمی با ملانصرالدین قراری داشت تا با هم به مناظره بنشینند.
هنگامی که حکیم به خانه ملا رسید او را در خانه نیافت و بسیار خشمگین شد.
تکه گچی برداشت و بر دَرِ خانه ملا نوشت: #نادان_احمق
ملانصرالدین به خانه آمد و این نوشته را دید و با شتاب به منزل حکیم رفت و به او گفت:
قرار ملاقات را فراموش کرده بودم. مرا ببخشید.
تا به منزل آمدم و اسم شما را بر در منزل دیدم به یاد ملاقاتمان افتادم.😳
@danaeeii
هنگامی که حکیم به خانه ملا رسید او را در خانه نیافت و بسیار خشمگین شد.
تکه گچی برداشت و بر دَرِ خانه ملا نوشت: #نادان_احمق
ملانصرالدین به خانه آمد و این نوشته را دید و با شتاب به منزل حکیم رفت و به او گفت:
قرار ملاقات را فراموش کرده بودم. مرا ببخشید.
تا به منزل آمدم و اسم شما را بر در منزل دیدم به یاد ملاقاتمان افتادم.😳
@danaeeii
🔴 یاشار سلطانی (فعال سیاسی): تفکرات و برنامههای J2 برای کشور، به مراتب خطرناکتر و ویرانگر از بمبهای B2 است!
@danaeeii
@danaeeii