تسبیحات اربعه را بخون!!!!
حمید قنبری٭
دو سال پیش، وقتی از پست اجراییام در بانک مرکزی خداحافظی کردم و بهعنوان مشاور ادامه دادم، برنامهام سبکتر شد.
بعد از هجده سال کار شبانهروزی، فرصتی پیش آمده بود که بیشتر مطالعه کنم، کمی به کارهای عقبافتاده برسم، نفس بکشم.
در همین دوران بود که یکی از دوستان قدیمی تماس گرفت. با لحنی دوستانه گفت: «الان که سرت خلوت شده، چرا به مرکز امور حقوقی بینالمللی ریاستجمهوری مشورت نمیدی؟ دنبال یکی هستن که حقوق بینالملل خونده باشه، ولی از نظام بانکی هم سر دربیاره. تو که سالها تو بانک مرکزی بودی، چه کسی بهتر از تو؟»
حرفش بیراه نبود. من نه دنبال سمت بودم، نه عنوان، نه پول. گفتم حالا که وقت دارم و بار اجراییام سبک شده، اگر کاری از دستم برمیاد برای مملکتم انجام بدم، چرا نه؟
قبول کردم. کمی بعد، با رئیس مرکز صحبت کردم. گفت: «چند پرونده خارجی داریم در حوزه بانکها. لایحهنویسی و کارهای حقوقی رو وکلای خارجی انجام میدن، اما ما یه نفر ایرانی میخوایم که هم حقوق بلد باشه، هم بانک رو بشناسه، که پروندهها رو بخونه، مطمئن بشه جایی اشتباه نکردن، کم نگذاشتن، و منافع ما حفظ شده.»
کار کاملاً فنی بود. نه منصب داشت، نه اعتبار، نه درآمد آنچنانی. فقط دلمشغولی من بود برای ایران. برای اینکه سهمی هرچند کوچک داشته باشم در دفاع از منافع کشورم در یک دعوای بینالمللی. روند معمول اداری این بود که برای همکاری، باید مراحل گزینش نهاد ریاست جمهوری را هم طی میکردم. گفتم باشد.
یک روز زنگ زدند که برای مصاحبه گزینش بیایید. رفتم؛ خیابان پاستور، ساختمانی رسمی، اتاقی ساده. مردی پشت میز نشسته بود. چند فرم داد تا پر کنم. شروع کرد به سؤالوجواب. مشخصات، سوابق، درسهایی که خواندهام، تجربهها. بعد ناگهان گفت: «تسبیحات اربعه را بخون.»
سکوت کردم. پرسید: «انواع غسلها را بگو.» بعد گفت: «غسلهای مخصوص بانوان را هم توضیح بده.»
همانجا درونم فرو ریخت. حس کردم هجده سال تلاش بیوقفه، همه دقت و وسواس در حفظ منافع بانک مرکزی، همه ساعتهای پرتنش تحریم و مذاکره و نامهنگاری، ناگهان به هیچ تبدیل شد. من را، با «تسبیحات اربعه» میسنجیدند. نه با تعهدم. نه با تخصصم. نه با کارنامهام. با دانستن غسلهای بانوان.
من آمده بودم برای وطنم کاری بکنم. برای پروندههایی که اگر اشتباهی در آنها میرفت، شاید میلیونها دلار خسارت روی دست کشور میگذاشت. اما معیار سنجش من نه صداقت بود، نه توان، نه شناخت حقوق بینالملل، نه تجربه بانکی. معیار، میزان آشنایی من با جزئیات مناسک بود.
در آن لحظه فهمیدم درد این کشور فقط تحریم و بحران اقتصادی نیست؛ درد این کشور آن است که آنکس که از کار دزدی نکرده، اما تسبیحات اربعه را از حفظ نیست، در معرض طرد است. و آنکس که نماز جمعه را درست میرود اما در کار خیانت میکند، با افتخار میماند.
این همان ساختاریست که باعث شده متخصصان شریف یکییکی مهاجرت کنند. نه چون نمیخواستند بمانند، بلکه چون این کشور نتوانست قدرشان را بداند. چون وقتی آمده بودند که خدمت کنند، در برابرشان فرمی گذاشتند و گفتند: «غسل بانوان را توضیح بده.»
بعد گفت: «معرفت کیه؟» نوشتم: احمد عراقچی.
نگاهی کرد و گفت: «همون عراقچی که پرونده داره؟» گفتم: «آره، همون.»
با تعجب گفت: «آخه نمیشه که!»
گفتم: «همینه که هست. اون آدمی بود که اومد برای این مملکت کار کنه و بهش ظلم شد. اگر اون از نظر شما مردوده، منم همونم. از نظر من، آدم درستیه.»
رفتم. آرام، بیعصبانیت، اما محکم. و پشت سرم را هم نگاه نکردم.
در آن لحظه، شاید آن شخص نفهمید چرا دارم میروم. اما من میدانستم. میدانستم که تدوام این سیستم گزینش، فقط مساوی است با تأیید همین سنجههای ریاکارانهای که کشور را به این نقطه رساندهاند. همین گزینشها، همین معیارهای ظاهربین و مقلد، ریشهی پوسیدگیاند. ریشهی کوچ آدمها، ریشهی فرسایش سرمایه انسانی، ریشهی فربه شدن ظاهرسازان و بیاثر شدن باکفایتها.
و واقعیت این است:
وقتی پای وطن در میان است، وقتی کشوری در بزنگاه نیاز به کسی دارد که پشتش بایستد، تسبیحات اربعه به کارش نمیآید.
آنچه به کار میآید، قلبیست که برای ایران بتپد و پاییست که در لحظهی خطر عقب نکشد.
٭مدیرکل سابق بینالملل بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران
@danaeeii
حمید قنبری٭
دو سال پیش، وقتی از پست اجراییام در بانک مرکزی خداحافظی کردم و بهعنوان مشاور ادامه دادم، برنامهام سبکتر شد.
بعد از هجده سال کار شبانهروزی، فرصتی پیش آمده بود که بیشتر مطالعه کنم، کمی به کارهای عقبافتاده برسم، نفس بکشم.
در همین دوران بود که یکی از دوستان قدیمی تماس گرفت. با لحنی دوستانه گفت: «الان که سرت خلوت شده، چرا به مرکز امور حقوقی بینالمللی ریاستجمهوری مشورت نمیدی؟ دنبال یکی هستن که حقوق بینالملل خونده باشه، ولی از نظام بانکی هم سر دربیاره. تو که سالها تو بانک مرکزی بودی، چه کسی بهتر از تو؟»
حرفش بیراه نبود. من نه دنبال سمت بودم، نه عنوان، نه پول. گفتم حالا که وقت دارم و بار اجراییام سبک شده، اگر کاری از دستم برمیاد برای مملکتم انجام بدم، چرا نه؟
قبول کردم. کمی بعد، با رئیس مرکز صحبت کردم. گفت: «چند پرونده خارجی داریم در حوزه بانکها. لایحهنویسی و کارهای حقوقی رو وکلای خارجی انجام میدن، اما ما یه نفر ایرانی میخوایم که هم حقوق بلد باشه، هم بانک رو بشناسه، که پروندهها رو بخونه، مطمئن بشه جایی اشتباه نکردن، کم نگذاشتن، و منافع ما حفظ شده.»
کار کاملاً فنی بود. نه منصب داشت، نه اعتبار، نه درآمد آنچنانی. فقط دلمشغولی من بود برای ایران. برای اینکه سهمی هرچند کوچک داشته باشم در دفاع از منافع کشورم در یک دعوای بینالمللی. روند معمول اداری این بود که برای همکاری، باید مراحل گزینش نهاد ریاست جمهوری را هم طی میکردم. گفتم باشد.
یک روز زنگ زدند که برای مصاحبه گزینش بیایید. رفتم؛ خیابان پاستور، ساختمانی رسمی، اتاقی ساده. مردی پشت میز نشسته بود. چند فرم داد تا پر کنم. شروع کرد به سؤالوجواب. مشخصات، سوابق، درسهایی که خواندهام، تجربهها. بعد ناگهان گفت: «تسبیحات اربعه را بخون.»
سکوت کردم. پرسید: «انواع غسلها را بگو.» بعد گفت: «غسلهای مخصوص بانوان را هم توضیح بده.»
همانجا درونم فرو ریخت. حس کردم هجده سال تلاش بیوقفه، همه دقت و وسواس در حفظ منافع بانک مرکزی، همه ساعتهای پرتنش تحریم و مذاکره و نامهنگاری، ناگهان به هیچ تبدیل شد. من را، با «تسبیحات اربعه» میسنجیدند. نه با تعهدم. نه با تخصصم. نه با کارنامهام. با دانستن غسلهای بانوان.
من آمده بودم برای وطنم کاری بکنم. برای پروندههایی که اگر اشتباهی در آنها میرفت، شاید میلیونها دلار خسارت روی دست کشور میگذاشت. اما معیار سنجش من نه صداقت بود، نه توان، نه شناخت حقوق بینالملل، نه تجربه بانکی. معیار، میزان آشنایی من با جزئیات مناسک بود.
در آن لحظه فهمیدم درد این کشور فقط تحریم و بحران اقتصادی نیست؛ درد این کشور آن است که آنکس که از کار دزدی نکرده، اما تسبیحات اربعه را از حفظ نیست، در معرض طرد است. و آنکس که نماز جمعه را درست میرود اما در کار خیانت میکند، با افتخار میماند.
این همان ساختاریست که باعث شده متخصصان شریف یکییکی مهاجرت کنند. نه چون نمیخواستند بمانند، بلکه چون این کشور نتوانست قدرشان را بداند. چون وقتی آمده بودند که خدمت کنند، در برابرشان فرمی گذاشتند و گفتند: «غسل بانوان را توضیح بده.»
بعد گفت: «معرفت کیه؟» نوشتم: احمد عراقچی.
نگاهی کرد و گفت: «همون عراقچی که پرونده داره؟» گفتم: «آره، همون.»
با تعجب گفت: «آخه نمیشه که!»
گفتم: «همینه که هست. اون آدمی بود که اومد برای این مملکت کار کنه و بهش ظلم شد. اگر اون از نظر شما مردوده، منم همونم. از نظر من، آدم درستیه.»
رفتم. آرام، بیعصبانیت، اما محکم. و پشت سرم را هم نگاه نکردم.
در آن لحظه، شاید آن شخص نفهمید چرا دارم میروم. اما من میدانستم. میدانستم که تدوام این سیستم گزینش، فقط مساوی است با تأیید همین سنجههای ریاکارانهای که کشور را به این نقطه رساندهاند. همین گزینشها، همین معیارهای ظاهربین و مقلد، ریشهی پوسیدگیاند. ریشهی کوچ آدمها، ریشهی فرسایش سرمایه انسانی، ریشهی فربه شدن ظاهرسازان و بیاثر شدن باکفایتها.
و واقعیت این است:
وقتی پای وطن در میان است، وقتی کشوری در بزنگاه نیاز به کسی دارد که پشتش بایستد، تسبیحات اربعه به کارش نمیآید.
آنچه به کار میآید، قلبیست که برای ایران بتپد و پاییست که در لحظهی خطر عقب نکشد.
٭مدیرکل سابق بینالملل بانک مرکزی جمهوری اسلامی ایران
@danaeeii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
👈اظهارات تند حسن آقامیری‼️
🔴اقامیری: افغانی نمیدونه امروز سردار سپاه با دو تا معاون کجا جلسه داره…
افغانی نمیدونه باقری امشب کجا میخوابه...
افغانی نمیدونه منبع موشک های ما کجاست…نفوذ جایی دیگه هست… اینا میخوان لاپوشالی کنن!
@danaeeii
🔴اقامیری: افغانی نمیدونه امروز سردار سپاه با دو تا معاون کجا جلسه داره…
افغانی نمیدونه باقری امشب کجا میخوابه...
افغانی نمیدونه منبع موشک های ما کجاست…نفوذ جایی دیگه هست… اینا میخوان لاپوشالی کنن!
@danaeeii
روزگار بدی شده :
فرزندان موسى فرزندان محمد را میکشند
و فرزندان محمد هم فرزندان موسى را میکشند
و فرزندان عيسى هم براى فرزندان موسى و محمد، اسلحه میسازند
*تنها فرزندان زكريا هستند كه براى همه، آرزوی سلامتى میکنند*
@danaeeii
فرزندان موسى فرزندان محمد را میکشند
و فرزندان محمد هم فرزندان موسى را میکشند
و فرزندان عيسى هم براى فرزندان موسى و محمد، اسلحه میسازند
*تنها فرزندان زكريا هستند كه براى همه، آرزوی سلامتى میکنند*
@danaeeii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هزینه دروغ چقدره؟ این که ما اونو با حقیقت اشتباه بگیریم خطرناک نیست، خطر واقعی اینه که اگه زیاد دروغ بشنویم دیگه حقیقت رو تشخیص نمیدیم.
Chernobyl (2019)
#Johan_Renck
@danaeeii
Chernobyl (2019)
#Johan_Renck
@danaeeii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این فیلم از نحوه پیدا کردن مشخصات و نشانی سوژههای ترور اسراییل مانند شهید فریدون عباسی بسیار تکاندهنده است.
دشمن اسراییلی را خیلی قوی نگیریم ولی خودمان بیاحتیاط نباشیم. مسائل حفاظتی را رعایت کنید.
@danaeeii
دشمن اسراییلی را خیلی قوی نگیریم ولی خودمان بیاحتیاط نباشیم. مسائل حفاظتی را رعایت کنید.
@danaeeii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از زمانی که چرخ کوچک تراکتور جلوتر از چرخ بزرگ تراکتور حرکت کرد بزرگ و کوچکی افتاد ، یک عده شاخ شدند ، یادشون رفت که یک مجری ساده هستند و وظیفه شون چیست؟ احساس کردند که رهبر، رئیسجمهور یا وزیرخارجه کشور هستند و میتواند در مورد سیاستهای کلان کشور اعلام نظر بکند؟!
یکی نیست بهش بگه تو را #سننه؟!!
✍عزتی رستگار
@danaeeii
یکی نیست بهش بگه تو را #سننه؟!!
✍عزتی رستگار
@danaeeii
وقتی دیدم درشکه را اسب می کشد.
و انعام را درشکه چی میبرد
و به چشمان اسب چشم بند زده
بر دهانش پوزبند
تا کم ببیند و کم بخورد ودم نرند!
همه چیز را فهمیدم...
تداعی تراژدی غم انگیز زندگی فلاکت بار مردم نگون بختی که روی گنج نشسته اند ولی از جهل و فقر بد بختی رنج می برند...؟
@danaeeii
و انعام را درشکه چی میبرد
و به چشمان اسب چشم بند زده
بر دهانش پوزبند
تا کم ببیند و کم بخورد ودم نرند!
همه چیز را فهمیدم...
تداعی تراژدی غم انگیز زندگی فلاکت بار مردم نگون بختی که روی گنج نشسته اند ولی از جهل و فقر بد بختی رنج می برند...؟
@danaeeii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بزرگترین اشتباه این بود که آدم های کاربلد را کنار نهادیم!
به آدمهای بی سواد ، اعتماد کردیم
به آدمهای بی ارزش ، ارزش دادیم
و آدمهای کوچک را ، بزرگ کردیم
و همین حرکات باعث جنگ شد.
تقاصش را ما دادیم
ما #جنگ_زده شدیم و آنها #جنگ_پرورده
✍عزتی رستگار
@danaeeii
به آدمهای بی سواد ، اعتماد کردیم
به آدمهای بی ارزش ، ارزش دادیم
و آدمهای کوچک را ، بزرگ کردیم
و همین حرکات باعث جنگ شد.
تقاصش را ما دادیم
ما #جنگ_زده شدیم و آنها #جنگ_پرورده
✍عزتی رستگار
@danaeeii
#حکایت_بز_و_روباه
روباهی از بخت بدش به درون چاهی افتاد.
او هرچه تلاش کرد نتوانست از آن بیرون آید.
کمی بعد، بزی از آنجا می گذشت و چون روباه را در چاه دید، پرسید که چه می کند؟
روباه گفت: مگر نشنیده ای که خشکسالی بزرگی در راه است؟
از این رو به این چاه آمده ام تا آب کافی در دسترسم باشد.
تو چرا به من ملحق نمی شوی!؟
بز اندرز روباه را پذیرفت و به درون چاه رفت.
اما روباه به آنی بر پشت بز پرید و پای بر شاخ های طویلش نهاد و از چاه بیرون جست.
آنگاه روباه رو به بز کرد و گفت: خداحافظ دوست من.
اما دیگر به خاطر بسپار:
هیچگاه اندرز کسی که به گرفتاری و مصیبت دچار است را نپذیر....
@danaeeii
روباهی از بخت بدش به درون چاهی افتاد.
او هرچه تلاش کرد نتوانست از آن بیرون آید.
کمی بعد، بزی از آنجا می گذشت و چون روباه را در چاه دید، پرسید که چه می کند؟
روباه گفت: مگر نشنیده ای که خشکسالی بزرگی در راه است؟
از این رو به این چاه آمده ام تا آب کافی در دسترسم باشد.
تو چرا به من ملحق نمی شوی!؟
بز اندرز روباه را پذیرفت و به درون چاه رفت.
اما روباه به آنی بر پشت بز پرید و پای بر شاخ های طویلش نهاد و از چاه بیرون جست.
آنگاه روباه رو به بز کرد و گفت: خداحافظ دوست من.
اما دیگر به خاطر بسپار:
هیچگاه اندرز کسی که به گرفتاری و مصیبت دچار است را نپذیر....
@danaeeii
"وطن با شلوار شیش جیب"
ایرانی جماعت معمولا ذاتا شخصیت لومپن داره. اکثر ما ایرانی ها یا قلدرانه رفتار می کنیم یا قلدارنه فکر می کنیم یا مجذوب شخصیت های قلدر میشیم. تو محیط کاری، مدیری که به قانون بی اعتناست و حالت های قلدرانه داره رو می ستاییم
واژه مرد واسه ما تقدس خاصی داره، واسه همینم تو فیلمامون، اوج فیلم صحنه کشیده زدن تو گوش قهرمان مرد داستانه. میخکوبمون میکنه!
حتی تو اساطیر تاریخی، رستم و افراسیاب برامون جالبتره تا سیاوش یا سایر دوستان سوسول داستان.
تو دین اسلام، بیشتر از محمد، از علی و ذولفقارش خوشمون اومد، وقتی کلمه حیدر کرار رو میشنویم مو به تنمون سیخ میشه و از تعریف قدرت فیزیکی امام حسین و اسبش لذت میبریم. محافظه کاری امام حسن رو... اصلا دوس نداریم راجع بهش حرف بزنیم، یو نو..
اما ابولفضل با اون هیبت سوپر پهلوونیش تو صدر محبوبیت های ما قرار داره.
این خصلت ویژه ما برمیگرده به سرخوردگی های تاریخیمون، بعد از ساسانی ها، ایرانی ها همیشه در حال تحقیر شدن بودن، یعنی نزدیک به هزاروچهارصد ساله!
صدها سال حکومت اعراب، ترک ها، مغول ها و نهایتا تحقیر و سرخوردگی از دیدن عصر شکوفایی کشورهای دور و نزدیک تو سالهای اخیر کمر غرور مارو شکسته.
ایران عزیز، این روزها عین یه بچه یتیم کتک خورده و داغون خیابونی با یه کوه عقده و کینه یه کاپشن خلبانی کوتاه با یه شلوار شیش جیب پوشیده و تو محله یی که پر از بچه های مرفه و عاقبت بخیر شده ست سگ دو میزنه...
معلومه از کسی نمیترسه
معلومه که همه رو مسخره میکنه و داشته های اونارو کوچیک میشمره، معلومه که مجبوره با متلک انداختن به ملت و چش غره رفتن باید روزشو شب کنه
به بچه همسایه که صبونه شو خورده، لباس های مرتبشو پوشیده و داره میره مدرسه نگه بچه ننه چی بگه؟ چی کار کنه؟!
یه چاقو ضامن دار تو جیبش و کلی زخم چاقو رو بدنش
واسه همینم هست که نه از تحریم میترسه نه قطع رابطه و نه از جنگ.
عرب ها که کشورهاشونو آباد کردن و تا خرتناق تو رفاهن باید بترسن
ترکیه باید بترسه که حالا اروپایی شده واسه خودش.
واسه همینه که ما حکم الماس رو داریم واسه صاحب این شهر. چون ما توانایی کنترل همه محل رو داریم. خرجمونم کمه، یه چاقو ضامن دار، یه دل پر از کینه با یه بدن پر زخم چاقو... کیه که جرات داره زندگیشو ول کنه با ما در بیفته؟
ابراهیم نبوی
@danaeeii
ایرانی جماعت معمولا ذاتا شخصیت لومپن داره. اکثر ما ایرانی ها یا قلدرانه رفتار می کنیم یا قلدارنه فکر می کنیم یا مجذوب شخصیت های قلدر میشیم. تو محیط کاری، مدیری که به قانون بی اعتناست و حالت های قلدرانه داره رو می ستاییم
واژه مرد واسه ما تقدس خاصی داره، واسه همینم تو فیلمامون، اوج فیلم صحنه کشیده زدن تو گوش قهرمان مرد داستانه. میخکوبمون میکنه!
حتی تو اساطیر تاریخی، رستم و افراسیاب برامون جالبتره تا سیاوش یا سایر دوستان سوسول داستان.
تو دین اسلام، بیشتر از محمد، از علی و ذولفقارش خوشمون اومد، وقتی کلمه حیدر کرار رو میشنویم مو به تنمون سیخ میشه و از تعریف قدرت فیزیکی امام حسین و اسبش لذت میبریم. محافظه کاری امام حسن رو... اصلا دوس نداریم راجع بهش حرف بزنیم، یو نو..
اما ابولفضل با اون هیبت سوپر پهلوونیش تو صدر محبوبیت های ما قرار داره.
این خصلت ویژه ما برمیگرده به سرخوردگی های تاریخیمون، بعد از ساسانی ها، ایرانی ها همیشه در حال تحقیر شدن بودن، یعنی نزدیک به هزاروچهارصد ساله!
صدها سال حکومت اعراب، ترک ها، مغول ها و نهایتا تحقیر و سرخوردگی از دیدن عصر شکوفایی کشورهای دور و نزدیک تو سالهای اخیر کمر غرور مارو شکسته.
ایران عزیز، این روزها عین یه بچه یتیم کتک خورده و داغون خیابونی با یه کوه عقده و کینه یه کاپشن خلبانی کوتاه با یه شلوار شیش جیب پوشیده و تو محله یی که پر از بچه های مرفه و عاقبت بخیر شده ست سگ دو میزنه...
معلومه از کسی نمیترسه
معلومه که همه رو مسخره میکنه و داشته های اونارو کوچیک میشمره، معلومه که مجبوره با متلک انداختن به ملت و چش غره رفتن باید روزشو شب کنه
به بچه همسایه که صبونه شو خورده، لباس های مرتبشو پوشیده و داره میره مدرسه نگه بچه ننه چی بگه؟ چی کار کنه؟!
یه چاقو ضامن دار تو جیبش و کلی زخم چاقو رو بدنش
واسه همینم هست که نه از تحریم میترسه نه قطع رابطه و نه از جنگ.
عرب ها که کشورهاشونو آباد کردن و تا خرتناق تو رفاهن باید بترسن
ترکیه باید بترسه که حالا اروپایی شده واسه خودش.
واسه همینه که ما حکم الماس رو داریم واسه صاحب این شهر. چون ما توانایی کنترل همه محل رو داریم. خرجمونم کمه، یه چاقو ضامن دار، یه دل پر از کینه با یه بدن پر زخم چاقو... کیه که جرات داره زندگیشو ول کنه با ما در بیفته؟
ابراهیم نبوی
@danaeeii
روی شیشه مغازه آرایشگاه نوشته بود؛
هیچکس شما را صرفا بخاطر اینکه باطنتون زیباست، دوست نخواهد داشت.
و این تلخترین تبلیغی بود که دیدم ..
@danaeeii
هیچکس شما را صرفا بخاطر اینکه باطنتون زیباست، دوست نخواهد داشت.
و این تلخترین تبلیغی بود که دیدم ..
@danaeeii
اگر خواستید عقیدهای را بسنجید
ابتدا ببینید افرادی که پیرو آن عقیده هستند
به جامعه بشری چه خدماتی کردهاند.
#جورج_اورول
@danaeeii
ابتدا ببینید افرادی که پیرو آن عقیده هستند
به جامعه بشری چه خدماتی کردهاند.
#جورج_اورول
@danaeeii
عجیب است...
من دیگر آن آدم نیستم و دیگر آن آدم هم نخواهم شد. چیزهایی در من برای همیشه مرده است. انگار هیچوقت نمیتوانم دیگر از ته دل بخندم یا حتی با تمام وجود گریه کنم!
@danaeeii
من دیگر آن آدم نیستم و دیگر آن آدم هم نخواهم شد. چیزهایی در من برای همیشه مرده است. انگار هیچوقت نمیتوانم دیگر از ته دل بخندم یا حتی با تمام وجود گریه کنم!
@danaeeii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر جنگ نبود
تو را به خانهام دعوت میکردم
و میگفتم:
به کشورم خوش آمدی
چای بنوش خستهای
برایت اتاقی از گل میساختم
و شاید تو را در آغوش میفشردم
اگر جنگ نبود
تمام مینهای سر راه را گل میکاشتم
تا کشورم زیباتر به چشمانت بیاید
اگر جنگ نبود
مرز را نیمکتی میگذاشتم
کمی کنار هم به گفتگو مینشستیم
و خارج از محدوده دید تک تیر اندازان
گلی بدرقه راهت میکردم
اگر جنگ نبود
تو را به کافههای کشورم میبردم
و شاید دو پیک را به سلامتیت مینوشیدم
و مجبور نبودم ماشهای را بکشم
که برای دختری در آنور مرزهای کشورم
اشک به بار میآورد
حالا که جنگ میدرد
تنهای بی روحمان را
برای زنی که
عکسش در جیب سمت چپم نبض میزند
گلوله نفرست
با آرزوی صلح پایدار در جهان، بویژه در ایران عزیزمان💔
@danaeeii
تو را به خانهام دعوت میکردم
و میگفتم:
به کشورم خوش آمدی
چای بنوش خستهای
برایت اتاقی از گل میساختم
و شاید تو را در آغوش میفشردم
اگر جنگ نبود
تمام مینهای سر راه را گل میکاشتم
تا کشورم زیباتر به چشمانت بیاید
اگر جنگ نبود
مرز را نیمکتی میگذاشتم
کمی کنار هم به گفتگو مینشستیم
و خارج از محدوده دید تک تیر اندازان
گلی بدرقه راهت میکردم
اگر جنگ نبود
تو را به کافههای کشورم میبردم
و شاید دو پیک را به سلامتیت مینوشیدم
و مجبور نبودم ماشهای را بکشم
که برای دختری در آنور مرزهای کشورم
اشک به بار میآورد
حالا که جنگ میدرد
تنهای بی روحمان را
برای زنی که
عکسش در جیب سمت چپم نبض میزند
گلوله نفرست
با آرزوی صلح پایدار در جهان، بویژه در ایران عزیزمان💔
@danaeeii
#محمدعلی_فروغی:
«سیاست، هنر ممکنات است، نه آرزوهای دور و دراز. عقل سلیم حکم میکند که در برابر طوفانهای سیاسی، بهجای مقاومت کور، مسیر باد را شناخت و کشتی مملکت را به سلامت به ساحل رساند.»
@danaeeii
«سیاست، هنر ممکنات است، نه آرزوهای دور و دراز. عقل سلیم حکم میکند که در برابر طوفانهای سیاسی، بهجای مقاومت کور، مسیر باد را شناخت و کشتی مملکت را به سلامت به ساحل رساند.»
@danaeeii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دیشب توی اراک بخاطر اینکه تا دیر وقت مراسم عزاداری داشتن و صدای طبل و مداحیشون رو مخ همسایه ها بوده، یکی از همسایه ها میاد و با چاقو میفته به جون عزادارا و یه نفرم به قتل میرسونه!
@danaeeii
@danaeeii
https://www.karzar.net/236718 سلام دوستان خواهش میکنم برای رفع مشکل بیکاری دانش آموختگان دکتری نانوتکنولوژی لینک بالا را بزنید و ما را همراهی بفرمایید.
www.karzar.net
امضا کنید: کارزار درخواست الزام دانشگاهها به جذب هیئت علمی رسمی در گرایش نانو برای پذیرش دانشجوی نانو
ما امضاکنندگان از وزارت علوم میخواهیم جذب هیئت علمی متخصص نانو شرط پذیرش دانشجوی این حوزه در دانشگاهها شود. لطفاً به این کارزار بپیوندید.