چهار تا مهندس برق، مكانیك، شیمی و كامپیوتر با یه ماشین در حال مسافرت بودن كه یهو ماشین خراب میشه. خاموش میكنه و دیگه هر چی استارت میزنن روشن نمیشه.
میگن آخه یعنی چی شده؟
مهندس برقه میگه: احتمالاً مشكل از مدارها و اتصالاتو سیم كشی هاشه.
یكی از اینا یه ایرادی پیدا كرده.
مهندس مكانیكه میگه: نه بابا، مشكل از میل لنگ یا پیستوناشه كه بخاطر كار زیاد انحراف پیدا كرده.
مهندس شیمیه میگه: نه، ایراد از روغن موتوره. سر وقت عوض نشده، اون حالت روان كنندگیشو از دست داده.
در اینجا میبینن مهندس كامپیوتره ساكته و هیچ چی نمیگه. بهش میگن: تو چی میگی؟
مشكل از كجاست؟ چیكارش كنیم درست شه؟
مهندس كامپیوتره یه فكری می كنه و میگه: نمیدونم، ولی بنظرم پیاده شیم، سوار شیم شاید درست شده باشه!!!😳😂
@danaeeii
میگن آخه یعنی چی شده؟
مهندس برقه میگه: احتمالاً مشكل از مدارها و اتصالاتو سیم كشی هاشه.
یكی از اینا یه ایرادی پیدا كرده.
مهندس مكانیكه میگه: نه بابا، مشكل از میل لنگ یا پیستوناشه كه بخاطر كار زیاد انحراف پیدا كرده.
مهندس شیمیه میگه: نه، ایراد از روغن موتوره. سر وقت عوض نشده، اون حالت روان كنندگیشو از دست داده.
در اینجا میبینن مهندس كامپیوتره ساكته و هیچ چی نمیگه. بهش میگن: تو چی میگی؟
مشكل از كجاست؟ چیكارش كنیم درست شه؟
مهندس كامپیوتره یه فكری می كنه و میگه: نمیدونم، ولی بنظرم پیاده شیم، سوار شیم شاید درست شده باشه!!!😳😂
@danaeeii
🌟۲۷ ژوئن روزِ جهانیِ هلن کلر
✅هلن آدامز کِلِر(زاده ۲۷ ژوئن درگذشته ۱ ژوئن، ۱۹۶۸) نویسنده نابینا و ناشنوا و فعال آمریکایی بود.
⭐هلن کلر هنگامی که ۱۸ ماه بیشتر از زندگیاش نمیگذشت، در اثر ابتلا به بیماری مننژیت، بینایی و شنوایی خود را از دست داد و هنگامی که کلر شش سال داشت، او را به الکساندر گراهام بل نشان دادند و گراهام بل یک معلم ۲۰ ساله به نام آن سالیوان (میسی) را برای آموزش او فرستاد.
⭐چنانکه کلر بعدها دربارهٔ خود مینویسد، زندگی واقعی او با ورود معلمش به زندگی او آغاز شد.
✅سالیوان از مارس ۱۸۸۷ تا پایان عمر خود در اکتبر ۱۹۳۶، در کنار کلر ماند.
سالیوان با فشار دادن علاماتی توسط انگشتان خود، به عنوان حروف، بر کف دست هلن با او ارتباط برقرار میکرد و از این راه برای آموزش کلمات به او استفاده مینمود.
در عرض چند ماه کلر فرا گرفت که چگونه اشیایی را که لمس میکند، به آن حروف ربط دهد و آنها را هجی کند...
⭐هلن کلر علاوه بر کتابِ «زندگی من»، ۱۱ کتاب و مقالات بیشماری در زمینه نابینایی، ناشنوایی، مسائل اجتماعی و حقوق زنان به رشته تحریر درآورده است.
@danaeeii
✅هلن آدامز کِلِر(زاده ۲۷ ژوئن درگذشته ۱ ژوئن، ۱۹۶۸) نویسنده نابینا و ناشنوا و فعال آمریکایی بود.
⭐هلن کلر هنگامی که ۱۸ ماه بیشتر از زندگیاش نمیگذشت، در اثر ابتلا به بیماری مننژیت، بینایی و شنوایی خود را از دست داد و هنگامی که کلر شش سال داشت، او را به الکساندر گراهام بل نشان دادند و گراهام بل یک معلم ۲۰ ساله به نام آن سالیوان (میسی) را برای آموزش او فرستاد.
⭐چنانکه کلر بعدها دربارهٔ خود مینویسد، زندگی واقعی او با ورود معلمش به زندگی او آغاز شد.
✅سالیوان از مارس ۱۸۸۷ تا پایان عمر خود در اکتبر ۱۹۳۶، در کنار کلر ماند.
سالیوان با فشار دادن علاماتی توسط انگشتان خود، به عنوان حروف، بر کف دست هلن با او ارتباط برقرار میکرد و از این راه برای آموزش کلمات به او استفاده مینمود.
در عرض چند ماه کلر فرا گرفت که چگونه اشیایی را که لمس میکند، به آن حروف ربط دهد و آنها را هجی کند...
⭐هلن کلر علاوه بر کتابِ «زندگی من»، ۱۱ کتاب و مقالات بیشماری در زمینه نابینایی، ناشنوایی، مسائل اجتماعی و حقوق زنان به رشته تحریر درآورده است.
@danaeeii
یه پیشنهاد برای رییس جمهور دارم که جای وزیر نفت رو با وزیر صنعت عوض کنه.
وزیر نفت تونسته نفت رو از ۱۰۰دلار به ۶۰ دلار رسونده وزیر صنعت هم که پراید۱۰۰ تومنی رو ۳۰۰تومن میفروشه جاشون که عوض بشه هم نفت گرونتر میشه و هم ماشینا ارزون.
حال کردید پیشنهاد رو.😜😛
@danaeeii
وزیر نفت تونسته نفت رو از ۱۰۰دلار به ۶۰ دلار رسونده وزیر صنعت هم که پراید۱۰۰ تومنی رو ۳۰۰تومن میفروشه جاشون که عوض بشه هم نفت گرونتر میشه و هم ماشینا ارزون.
حال کردید پیشنهاد رو.😜😛
@danaeeii
فتح الحمار كتاب مذكراته وكتب فيها :
أنا لا أعرف كم مضى من الزمن على رحيل الأسد .
و لكن وصلت في نهاية عمري إلى قناعة راسخة لكنها قاسية و مؤلمة .
مفادها أن ديكتاتورية الأسد ، أفضل من حرية القردة و الكلاب.
فهو لم يكن يستعبدنا ، بل كان يحمينا من قرود تبيع نصف الغابة مقابل الموز ، و كلاب تبيع نصفها الآخر مقابل العظام!
الاغ دفتر خاطراتش را باز کرد و در آن نوشت:
" نمیدانم چه مدت از رحلت شیر گذشته است. اما در اواخر عمرم به یک باور راسخ، اما سخت و دردناک رسیدم که مفاد آن این است :
دیکتاتوری شیر، بهتر از آزادی میمونها و سگها است. او ما را به بردگی نمیگرفت؛ بلکه او از ما در برابر میمونهایی که نیمی از جنگل را در مقابل موز و سگانی که نیمه ی دیگر آن را در مقابل استخوان میفروختند محافظت میکرد."
ترجمه : ابوصدیق
@danaeeii
أنا لا أعرف كم مضى من الزمن على رحيل الأسد .
و لكن وصلت في نهاية عمري إلى قناعة راسخة لكنها قاسية و مؤلمة .
مفادها أن ديكتاتورية الأسد ، أفضل من حرية القردة و الكلاب.
فهو لم يكن يستعبدنا ، بل كان يحمينا من قرود تبيع نصف الغابة مقابل الموز ، و كلاب تبيع نصفها الآخر مقابل العظام!
الاغ دفتر خاطراتش را باز کرد و در آن نوشت:
" نمیدانم چه مدت از رحلت شیر گذشته است. اما در اواخر عمرم به یک باور راسخ، اما سخت و دردناک رسیدم که مفاد آن این است :
دیکتاتوری شیر، بهتر از آزادی میمونها و سگها است. او ما را به بردگی نمیگرفت؛ بلکه او از ما در برابر میمونهایی که نیمی از جنگل را در مقابل موز و سگانی که نیمه ی دیگر آن را در مقابل استخوان میفروختند محافظت میکرد."
ترجمه : ابوصدیق
@danaeeii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 وزیر کشور: برخی از #اتباعی که به خصوص در ۲-۳ سال اخیر وارد کشور شده بودند، با هدف مشخص برای خرابکاری در این جنگ آمده بودند!
🔴پی نوشت
قهوه چی تو قهوه خونه واسه معتاده چایی آورد ، معتاده خوابش گرفت از خواب که بیدار شد دید ی مگس داخل استکان چایی شنا میکنه!
روبه قهوه چی کرد و گفت : قهوه چی ؟! تو هر سری چایی میاری توش ی مگس میرقصه!
قهوه چی بلافاصله گفت : نکنه انتظار داشتی توش جمیله خانم برقصه!
جناب وزیر کشور نکنه انتظار داشتین این اتباع برای آبادانی کشور آمده باشند!!
آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند ولی هنوز نرفتند!!
✍عزتی رستگار _ رزن
#اخراج_افغانی
@danaeeii
🔴پی نوشت
قهوه چی تو قهوه خونه واسه معتاده چایی آورد ، معتاده خوابش گرفت از خواب که بیدار شد دید ی مگس داخل استکان چایی شنا میکنه!
روبه قهوه چی کرد و گفت : قهوه چی ؟! تو هر سری چایی میاری توش ی مگس میرقصه!
قهوه چی بلافاصله گفت : نکنه انتظار داشتی توش جمیله خانم برقصه!
جناب وزیر کشور نکنه انتظار داشتین این اتباع برای آبادانی کشور آمده باشند!!
آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند ولی هنوز نرفتند!!
✍عزتی رستگار _ رزن
#اخراج_افغانی
@danaeeii
#پند حفظ آرامش دیگران
...پنج روز از آتشبس میگذرد، اما هنوز چرخهی شب و روز به نظم طبیعی خود بازنگشته. در تاریکیِ سکوت، گوشها همچنان به هر صدایی تیز میشوند، گویی ذهن، هر لحظه در انتظار فریادی هشداردهنده است.
اما اینک خواهشی دارم از همنسلیهای جوانم، آنها که پس از آتشبس به شهر بازگشتهاند:
لطفاً صدای ضبط ماشینهایتان را آهسته کنید.
بهویژه آن آهنگهایی با ضربآهنگهای کوبنده و گوشخراش. بهویژه در ساعات شب، بهویژه از نیمهشب به بعد.
صدای بلندِ سیستمهای صوتی، همواره ناهنجار و خلافِ قوانینِ راهنمایی و رانندگی بوده است. همواره آسایشِ همشهریان را برهم زده، اما امروز، این صداها بارِ روانیِ سنگینتری بر دوشِ ما مینهند؛ گویی هر "گومب گومب" آن، خاطرهی شبهای بمباران را زنده میکند. ذهن، هنوز در تلاش است تا خود را از چنگالِ آن هراسها رها کند که ناگهان—یک شوک—و باز گمان میکنیم صدای پدافند است، صدای انفجار است...
درک میکنم که جوانی را با شور و هیجان میتوان سنجید، اما آیا این شور، به بهای آزارِ دیگران میارزد؟
به خود میاندیشم: چه قهرمانانه است اگر هر یک از ما، در این شرایط حساس، به سهم خود بکوشد تا این جزئیاتِ بهظاهر کوچک، اما عمیقاً تأثیرگذار را رعایت کند. چه فرهیختهاند آنان که دستی بر ضبطِ ماشین میکشند و صدای آن را متعادل میسازند. چه شعورمندانه است اگر کسانی که اگزوزِ خودروهایشان را به عمد پرصدا کردهاند، در این روزها، از سرِ انسانیت، از سرِ مهربانی و همدلی، آن را به حالتی آرامتر بازگردانند—هدیهای برای آرامشِ روانِ جامعه، برای صلح، برای آنکه بگوییم: "در این شرایط سخت، دستکم این کمترین کمک را به همنوعان خود کردهام."
کمپین مبارزه با بیشعوری
#نظر
فعلا {به علت محرم معمولا} کسی صدای سیستمش آهنگ نمیذاره.
تا یه مدت هر صدای بلندی بشنویم یا مداحیه یا طبل هیئت.
@danaeeii
...پنج روز از آتشبس میگذرد، اما هنوز چرخهی شب و روز به نظم طبیعی خود بازنگشته. در تاریکیِ سکوت، گوشها همچنان به هر صدایی تیز میشوند، گویی ذهن، هر لحظه در انتظار فریادی هشداردهنده است.
اما اینک خواهشی دارم از همنسلیهای جوانم، آنها که پس از آتشبس به شهر بازگشتهاند:
لطفاً صدای ضبط ماشینهایتان را آهسته کنید.
بهویژه آن آهنگهایی با ضربآهنگهای کوبنده و گوشخراش. بهویژه در ساعات شب، بهویژه از نیمهشب به بعد.
صدای بلندِ سیستمهای صوتی، همواره ناهنجار و خلافِ قوانینِ راهنمایی و رانندگی بوده است. همواره آسایشِ همشهریان را برهم زده، اما امروز، این صداها بارِ روانیِ سنگینتری بر دوشِ ما مینهند؛ گویی هر "گومب گومب" آن، خاطرهی شبهای بمباران را زنده میکند. ذهن، هنوز در تلاش است تا خود را از چنگالِ آن هراسها رها کند که ناگهان—یک شوک—و باز گمان میکنیم صدای پدافند است، صدای انفجار است...
درک میکنم که جوانی را با شور و هیجان میتوان سنجید، اما آیا این شور، به بهای آزارِ دیگران میارزد؟
به خود میاندیشم: چه قهرمانانه است اگر هر یک از ما، در این شرایط حساس، به سهم خود بکوشد تا این جزئیاتِ بهظاهر کوچک، اما عمیقاً تأثیرگذار را رعایت کند. چه فرهیختهاند آنان که دستی بر ضبطِ ماشین میکشند و صدای آن را متعادل میسازند. چه شعورمندانه است اگر کسانی که اگزوزِ خودروهایشان را به عمد پرصدا کردهاند، در این روزها، از سرِ انسانیت، از سرِ مهربانی و همدلی، آن را به حالتی آرامتر بازگردانند—هدیهای برای آرامشِ روانِ جامعه، برای صلح، برای آنکه بگوییم: "در این شرایط سخت، دستکم این کمترین کمک را به همنوعان خود کردهام."
کمپین مبارزه با بیشعوری
#نظر
فعلا {به علت محرم معمولا} کسی صدای سیستمش آهنگ نمیذاره.
تا یه مدت هر صدای بلندی بشنویم یا مداحیه یا طبل هیئت.
@danaeeii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ترک ها ضرب المثلی دارند : کِچَل ، دونیانوی هر جور توتای گِچَر
یعنی : دنیا را هر جور بگیری میگذره!!
اگر به زندگی سخت نگاه کنیم روزگار اتفاقات سختی را پیش روی ما قرار می دهد و اگر نگاه ما به زندگی ساده باشد روزگار هم اتفاقات را ساده می کند.
دنیا را آسان بگیر ، تا آسون بگذره! از لحظه هات لذت ببر!!
✍عژتی رستگار _ رزن
@danaeeii
یعنی : دنیا را هر جور بگیری میگذره!!
اگر به زندگی سخت نگاه کنیم روزگار اتفاقات سختی را پیش روی ما قرار می دهد و اگر نگاه ما به زندگی ساده باشد روزگار هم اتفاقات را ساده می کند.
دنیا را آسان بگیر ، تا آسون بگذره! از لحظه هات لذت ببر!!
✍عژتی رستگار _ رزن
@danaeeii
#مایک_تایسون، بوکسور اسطورهای آمریکایی، در نوجوانی کبوتری خرید که به آن علاقه خاصی داشت. روزی شخصی زورگو کبوترش را کشت. تایسون میگوید: از روزی تصمیم گرفتم بوکسور شوم، که یک قُلدر سر کبوترم را کَند، و من نتوانستم کاری بکنم!
@danaeeii
@danaeeii
بسیار سالها گذشت تا بفهمم
آنکه در خیابان میگرید
از آنکه در گورستان میگرید
غمگینتر است
حسن آذری
@danaeeii
آنکه در خیابان میگرید
از آنکه در گورستان میگرید
غمگینتر است
حسن آذری
@danaeeii
خیانت، مثلِ سوختگیِ پشتِ دست است؛ خوب میشود، پوستِ تازه در میآید، رنگ و شمایلش امّا هیچوقت مثلِ قبل نمیشود، همیشه هم جلوی چشم است، هر وقت نگاهت بهش بیفتد، آرام دست را پشتورو میکنی یا میبری زیرِ میز. اگر هم ازت بپرسند، مجبوری لبخند بزنی و بگویی چسبیده به لبهی داغِ فِر یا آبجوش روی آن ریخته.
📕 آداب دنیا
👤 #یعقوب_یادعلی
@danaeeii
📕 آداب دنیا
👤 #یعقوب_یادعلی
@danaeeii
🎆وقت تمام شد
✍هرمز شریفیان، روزنامهنگار
۶ ماه پیش از حمله آمریکا در سال ۲۰۰۳، ساعت ۸ صبح یک روز جمعه تلفن منزلم بهصدا درآمد و در آنسو، رییس دفتر "زعیم" (عنوانی که برای صدام بهکار میبردند) بود که از من خواست تا یک ساعت دیگر با لباس رسمی در کاخ ریاست جمهوری باشم و در این باره باهیچکس سخنی نگویم.*
▫️با کمی دستپاچگی و به سرعت آماده و راهی دفتر صدام حسین شدم.
پس از ورود و کمی انتظار متوجه شدم تمام اعضای کابینه و سران ارشد نظامی، سیاسی و امنیتی همگی مانند من دعوت شدهاند اما هیجکس دلیل این دیدار بی موقع را نمیدانست.
▫️زعیم، راس ساعت مقرر وارد سالن کنفرانس شد و پس از یک احوالپرسی کوتاه با همه حاضران سرجایش نشست و بیمقدمه به اصل مطلب پرداخت.
▫️صدام که چهرهاش کمی خسته و عصبی بهنظر میآمد گفت:
پس از چندین روز فکر و مشورت، دیشب به این نتیجه رسیدم که برای جلوگیری از حمله نظامی آمریکا و ویرانی میهن عزیزمان عراق شرایط جورج بوش را بپذیرم و پس از استعفا، همراه دو پسرم عراق را ترک و اداره امور کشور را به شورای رهبری متشکل از افرادی از بین شماحضار بسپارم.
▫️غیر از دو، سه تن از مقامهای نظامی و امنیتی، اکثر حاضران در جلسه ازجمله خودم نفسی راحت کشیده و از پیشنهاد منطقی و عاقلانه او استقبال کردیم.
▫️درهمان جلسه، زعیم مرا مامور تشکیل یک کارگروه اجرایی از دیپلماتهای مجرب عراق به ریاست خودم کرد تا با سفر به اکثر کشورهای اروپا و ایالات متحده، سران این کشورها را از تصمیمش آگاه و راه را برای برگزاری یک همهپرسی در عراق زیر نظر نهادهای بیطرف بینالمللی و سازمان ملل متحد به منظور تعیین شکل حکومت، پیشنویس قانون اساسی، تشکیل مجلس موسسان و انتخاب دولت موقت هموار کنیم.
▫️بیشتر روسای کشورهای اروپایی از این پیشنهاد منطقی و عاقلانه استقبال و اعلام کردند که آماده ارائه هر کمکی برای رسیدن به این هدف خردگرایانه هستند.
▫️همه ما پس از چند روز، خوشحال و با خاطری آسوده عازم ایالات متحده شدیم و در آنجا پیش از دیدار با رییس جمهور "جرج بوش"یا معاونش "دیک چنی" با سناتورها، نمایندگان مجلس آمریکا از هر دو حزب دیدار کردیم و آنان نیز مانند روسای کشورهای اروپایی با خوشحالی از گرفتن چنین تصمیم عاقلانهای که از بروزجنگی ویرانگر جلوگیری میکرد، استقبال کردند.
▫️پس از چند روز به دیدار مشاور امنیت ملی آمریکا، خانم "کاندولیزا رایس" رفتیم و پس از ورود و مطابق رسم دیپلماتیک به تشریح دلایل این سفر و نظرات صدام پرداختم اما خانم رایس حرفم را قطع کرد و گفت:
از دلایل سفر شما آگاهم و خوشحالم "صدام" چنین تصمیم عاقلانهای گرفت اما باید بگویم که متاسفانه این تصمیم را دیر گرفتید.
▫️طارق عزیز مینویسد:
از این سخن رایس یکه خوردم و گفتم:
هنوز دیر نشده و ما آماده هستیم این پروژه را اجرا کنیم اما، رایس بلافاصله و دوباره تاکید کرد:
متاسفم، صدام باید زودتر این تصمیم را میگرفت چون ما بر اساس پافشاری او بر ندادن اجازه به بازرسان سازمان ملل برای بازرسی از انبارهای سلاحهای شیمیایی و کشتارجمعی، تصمیم به حمله نظامی به کشور شما گرفتیم و روز ۲۰ مارچ راس ساعت ۱۹ به وقت محلی به شما حمله خواهیم کرد.*
طارق عزیز در پایان این بخش از خاطراتش نوشته:
و آمریکا روز ۲۰ مارچ، راس ساعت ۱۹ بهوقت محلی به عراق حمله کرد.
#طارق عزیر معاون رییس جمهوری و وزیر امور خارجه عراق در دوران صدامحسین در کتاب خاطرات خود، نوشته (نزدیک به مضمون)
@danaeeii
✍هرمز شریفیان، روزنامهنگار
۶ ماه پیش از حمله آمریکا در سال ۲۰۰۳، ساعت ۸ صبح یک روز جمعه تلفن منزلم بهصدا درآمد و در آنسو، رییس دفتر "زعیم" (عنوانی که برای صدام بهکار میبردند) بود که از من خواست تا یک ساعت دیگر با لباس رسمی در کاخ ریاست جمهوری باشم و در این باره باهیچکس سخنی نگویم.*
▫️با کمی دستپاچگی و به سرعت آماده و راهی دفتر صدام حسین شدم.
پس از ورود و کمی انتظار متوجه شدم تمام اعضای کابینه و سران ارشد نظامی، سیاسی و امنیتی همگی مانند من دعوت شدهاند اما هیجکس دلیل این دیدار بی موقع را نمیدانست.
▫️زعیم، راس ساعت مقرر وارد سالن کنفرانس شد و پس از یک احوالپرسی کوتاه با همه حاضران سرجایش نشست و بیمقدمه به اصل مطلب پرداخت.
▫️صدام که چهرهاش کمی خسته و عصبی بهنظر میآمد گفت:
پس از چندین روز فکر و مشورت، دیشب به این نتیجه رسیدم که برای جلوگیری از حمله نظامی آمریکا و ویرانی میهن عزیزمان عراق شرایط جورج بوش را بپذیرم و پس از استعفا، همراه دو پسرم عراق را ترک و اداره امور کشور را به شورای رهبری متشکل از افرادی از بین شماحضار بسپارم.
▫️غیر از دو، سه تن از مقامهای نظامی و امنیتی، اکثر حاضران در جلسه ازجمله خودم نفسی راحت کشیده و از پیشنهاد منطقی و عاقلانه او استقبال کردیم.
▫️درهمان جلسه، زعیم مرا مامور تشکیل یک کارگروه اجرایی از دیپلماتهای مجرب عراق به ریاست خودم کرد تا با سفر به اکثر کشورهای اروپا و ایالات متحده، سران این کشورها را از تصمیمش آگاه و راه را برای برگزاری یک همهپرسی در عراق زیر نظر نهادهای بیطرف بینالمللی و سازمان ملل متحد به منظور تعیین شکل حکومت، پیشنویس قانون اساسی، تشکیل مجلس موسسان و انتخاب دولت موقت هموار کنیم.
▫️بیشتر روسای کشورهای اروپایی از این پیشنهاد منطقی و عاقلانه استقبال و اعلام کردند که آماده ارائه هر کمکی برای رسیدن به این هدف خردگرایانه هستند.
▫️همه ما پس از چند روز، خوشحال و با خاطری آسوده عازم ایالات متحده شدیم و در آنجا پیش از دیدار با رییس جمهور "جرج بوش"یا معاونش "دیک چنی" با سناتورها، نمایندگان مجلس آمریکا از هر دو حزب دیدار کردیم و آنان نیز مانند روسای کشورهای اروپایی با خوشحالی از گرفتن چنین تصمیم عاقلانهای که از بروزجنگی ویرانگر جلوگیری میکرد، استقبال کردند.
▫️پس از چند روز به دیدار مشاور امنیت ملی آمریکا، خانم "کاندولیزا رایس" رفتیم و پس از ورود و مطابق رسم دیپلماتیک به تشریح دلایل این سفر و نظرات صدام پرداختم اما خانم رایس حرفم را قطع کرد و گفت:
از دلایل سفر شما آگاهم و خوشحالم "صدام" چنین تصمیم عاقلانهای گرفت اما باید بگویم که متاسفانه این تصمیم را دیر گرفتید.
▫️طارق عزیز مینویسد:
از این سخن رایس یکه خوردم و گفتم:
هنوز دیر نشده و ما آماده هستیم این پروژه را اجرا کنیم اما، رایس بلافاصله و دوباره تاکید کرد:
متاسفم، صدام باید زودتر این تصمیم را میگرفت چون ما بر اساس پافشاری او بر ندادن اجازه به بازرسان سازمان ملل برای بازرسی از انبارهای سلاحهای شیمیایی و کشتارجمعی، تصمیم به حمله نظامی به کشور شما گرفتیم و روز ۲۰ مارچ راس ساعت ۱۹ به وقت محلی به شما حمله خواهیم کرد.*
طارق عزیز در پایان این بخش از خاطراتش نوشته:
و آمریکا روز ۲۰ مارچ، راس ساعت ۱۹ بهوقت محلی به عراق حمله کرد.
#طارق عزیر معاون رییس جمهوری و وزیر امور خارجه عراق در دوران صدامحسین در کتاب خاطرات خود، نوشته (نزدیک به مضمون)
@danaeeii
گروه های بزهکار در عصر قاجار
ميرزا حسين خان تحويلدار در معرفى جماعت الواط دوره ی قاجار آنها را به هفت دسته تقسيم می كند: «لوطی هاى شيرى» كه شير نگاه می دارند، «لوطی هاى تنبک به دوش» كه بعضى از آنها خرس و
ميمون می رقصانند، «لوطى حقه باز» كه كارهاى خارج از عادت از قبيل چشم بندى و شعبده بازى و امثالها می نمايند، «لوطی هاى بندباز و چوبينى پا» (گروهى از لوطيان بودند كه دو سر يک طناب را به دو ستون،
محكم می بستند و با چوبى بر آن حركت می كردند.) «لوطی هاى خيمه شب باز» كه شب هاى عيش و عروسی ها خيمه شب بازى برپا می كنند، «لوطی هاى سرخوانچه استاد بقال» (منظور تقليدچيان و مسخرگان اند) و «لوطی هاى زبردست خونخوار و اشرار شارب الخمر غماز و قمارباز و لاطى و زانى[زناکار] و دزد.»
منبع: جغرافياى اصفهان، میرزا حسین خان تحویلدار، ص۸۶ و ۳۲۶
@danaeeii
ميرزا حسين خان تحويلدار در معرفى جماعت الواط دوره ی قاجار آنها را به هفت دسته تقسيم می كند: «لوطی هاى شيرى» كه شير نگاه می دارند، «لوطی هاى تنبک به دوش» كه بعضى از آنها خرس و
ميمون می رقصانند، «لوطى حقه باز» كه كارهاى خارج از عادت از قبيل چشم بندى و شعبده بازى و امثالها می نمايند، «لوطی هاى بندباز و چوبينى پا» (گروهى از لوطيان بودند كه دو سر يک طناب را به دو ستون،
محكم می بستند و با چوبى بر آن حركت می كردند.) «لوطی هاى خيمه شب باز» كه شب هاى عيش و عروسی ها خيمه شب بازى برپا می كنند، «لوطی هاى سرخوانچه استاد بقال» (منظور تقليدچيان و مسخرگان اند) و «لوطی هاى زبردست خونخوار و اشرار شارب الخمر غماز و قمارباز و لاطى و زانى[زناکار] و دزد.»
منبع: جغرافياى اصفهان، میرزا حسین خان تحویلدار، ص۸۶ و ۳۲۶
@danaeeii
🔴گروسی:
نمیتونم دقیقا تایید کنم که ایران در حال ساخت بمب بوده
الان باید حتما به ایران سفر کنم ولی ایران اجازه نمیده.
🔵پی نوشت
تو اینستا نظرسنجی گذاشته بودن که با دلیل بگین چرا ازدواج نمیکنین؟
و یه شیر مرد ایرانی کامنت داده بود: همه شرایطشو دارم ولی زنم اجازه نمیده 😂
گروسی همه شرایط سفر به ایران را داره ولی ایران اجازه نمیده😂😂
✍عزتی رستگار
@danaeeii
نمیتونم دقیقا تایید کنم که ایران در حال ساخت بمب بوده
الان باید حتما به ایران سفر کنم ولی ایران اجازه نمیده.
🔵پی نوشت
تو اینستا نظرسنجی گذاشته بودن که با دلیل بگین چرا ازدواج نمیکنین؟
و یه شیر مرد ایرانی کامنت داده بود: همه شرایطشو دارم ولی زنم اجازه نمیده 😂
گروسی همه شرایط سفر به ایران را داره ولی ایران اجازه نمیده😂😂
✍عزتی رستگار
@danaeeii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چرا اورانیوم رو غنی می کنن؟
اصلاً اورانیوم غنی شده به چه دردی میخوره؟
توی این ویدیو خیلی خلاصه و ساده همه چیز رو درباره غنیسازی اورانیوم توضیح دادیم؛ از درصدهای مختلف و کاربردهاش تا مقدار موردنیاز برای ساخت بمب یا تولید برق!
@danaeeii
اصلاً اورانیوم غنی شده به چه دردی میخوره؟
توی این ویدیو خیلی خلاصه و ساده همه چیز رو درباره غنیسازی اورانیوم توضیح دادیم؛ از درصدهای مختلف و کاربردهاش تا مقدار موردنیاز برای ساخت بمب یا تولید برق!
@danaeeii
✅اگر امروز، فقط ۱۵ میلیون تبعه #افغان از ایران اخراج شوند، چه اتفاقی میافتد؟
۱. تخلیه حداقل ۲ میلیون ملک اجارهای و سقوط شدید قیمت اجاره و مسکن
۲. ایجاد ۱۰ میلیون فرصت شغلی برای ایرانیها، بهویژه سالمندان فاقد شغل
۳. کاهش مصرف آب، برق، گاز، و بنزین تا ۲۰٪
۴. افت حداقل ۵۰٪ در قیمت مواد غذایی بهخاطر کاهش فشار تقاضا
۵. کاهش ۴۰٪ مصرف آرد کشور
۶. افزایش ظرفیت مدارس و ارتقاء کیفیت آموزش فرزندان ایران
۷. کاهش ۶۰٪ جرم و جنایت
۸. افت شدید پروندههای قضایی و کاهش بار مالی قوه قضائیه
۹. کاهش هزینههای زندانها بابت زندانیان غیربومی
۱۰. کاهش هزینه برای نیروی انتظامی و آزادسازی نیروها
۱۱. سبکشدن حملونقل عمومی (مترو، اتوبوس، قطار...)
۱۲. کاهش جدی هزینههای بهداشت و درمان
۱۳. امکان ازدواج جوانان با بهبود وضعیت اشتغال
۱۴. کاهش چشمگیر یارانه پنهان مصرفی که میلیاردها تومان را ماهانه میبلعد!
📌 اگر این واقعیت تلخ را درک کنیم، خواهیم دانست که اخراج فوری افغانها نه یک گزینه، بلکه یک مطالبه ملی است.
✋ اگر دیر بجنبیم، آسیبهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی غیرقابل جبران خواهد بود.
@danaeeii
۱. تخلیه حداقل ۲ میلیون ملک اجارهای و سقوط شدید قیمت اجاره و مسکن
۲. ایجاد ۱۰ میلیون فرصت شغلی برای ایرانیها، بهویژه سالمندان فاقد شغل
۳. کاهش مصرف آب، برق، گاز، و بنزین تا ۲۰٪
۴. افت حداقل ۵۰٪ در قیمت مواد غذایی بهخاطر کاهش فشار تقاضا
۵. کاهش ۴۰٪ مصرف آرد کشور
۶. افزایش ظرفیت مدارس و ارتقاء کیفیت آموزش فرزندان ایران
۷. کاهش ۶۰٪ جرم و جنایت
۸. افت شدید پروندههای قضایی و کاهش بار مالی قوه قضائیه
۹. کاهش هزینههای زندانها بابت زندانیان غیربومی
۱۰. کاهش هزینه برای نیروی انتظامی و آزادسازی نیروها
۱۱. سبکشدن حملونقل عمومی (مترو، اتوبوس، قطار...)
۱۲. کاهش جدی هزینههای بهداشت و درمان
۱۳. امکان ازدواج جوانان با بهبود وضعیت اشتغال
۱۴. کاهش چشمگیر یارانه پنهان مصرفی که میلیاردها تومان را ماهانه میبلعد!
📌 اگر این واقعیت تلخ را درک کنیم، خواهیم دانست که اخراج فوری افغانها نه یک گزینه، بلکه یک مطالبه ملی است.
✋ اگر دیر بجنبیم، آسیبهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی غیرقابل جبران خواهد بود.
@danaeeii
دوست داران دانایی
✅اگر امروز، فقط ۱۵ میلیون تبعه #افغان از ایران اخراج شوند، چه اتفاقی میافتد؟ ۱. تخلیه حداقل ۲ میلیون ملک اجارهای و سقوط شدید قیمت اجاره و مسکن ۲. ایجاد ۱۰ میلیون فرصت شغلی برای ایرانیها، بهویژه سالمندان فاقد شغل ۳. کاهش مصرف آب، برق، گاز، و بنزین تا ۲۰٪…
#طنز_انتقادی
ی ایرانی و ی آمریکایی و ی ژاپنی تو سواحل خلیج فارسی رو کشتی برا هم افه میومدن ی دفعه آمریکاییه اورکتش را در آورد و پرتش کرد داخل آب ! بهش گفتن: چرا دورش انداختی؟
گفت : چیزی که تو کشور ما فراونه اورکته!
ژاپنیه بلافاصله ساعت سیکوشو باز کرد پرت کرد تو دریا! گفت: تو کشور ماهم ساعت سیکو فت فراونه!!
ایرانیه هم اطرافشو نگاه کرد ببینه چیزی پیدا میکنه بندازه دور! ی دفعه دید ی #افغانی داره رد میشه گرفتش و پرتش کرد تو آب ! گفت : تا دلتون بخواد از اینا تو کشور ما عین نقل و نبات ریخته!😳😂
✍عزتی رستگار _ رزن
#اخراج_افغانی_خواسته_ایرانی
@danaeeii
ی ایرانی و ی آمریکایی و ی ژاپنی تو سواحل خلیج فارسی رو کشتی برا هم افه میومدن ی دفعه آمریکاییه اورکتش را در آورد و پرتش کرد داخل آب ! بهش گفتن: چرا دورش انداختی؟
گفت : چیزی که تو کشور ما فراونه اورکته!
ژاپنیه بلافاصله ساعت سیکوشو باز کرد پرت کرد تو دریا! گفت: تو کشور ماهم ساعت سیکو فت فراونه!!
ایرانیه هم اطرافشو نگاه کرد ببینه چیزی پیدا میکنه بندازه دور! ی دفعه دید ی #افغانی داره رد میشه گرفتش و پرتش کرد تو آب ! گفت : تا دلتون بخواد از اینا تو کشور ما عین نقل و نبات ریخته!😳😂
✍عزتی رستگار _ رزن
#اخراج_افغانی_خواسته_ایرانی
@danaeeii
#وعده_خربزه_رایگان
روزی روزگاری در دیاری دور، حاکمی پیر از دنیا رفت و مردم شهر برای انتخاب جانشین او جمع شدند. چندین نفر کاندیدا شدند، اما یکی از آنها به نام «ملا نصرالدین» با وعدههای عجیب همه را مجذوب خود کرد.
ملا نصرالدین گفت:
ـ اگر من حاکم شوم، همهتان هر روز خربزهی شیرین رایگان میخورید!
مردم که عاشق خربزه بودند، با شوق فریاد زدند:
ـ زندهباد ملا ! خربزهخور کن ما را!
چند روز بعد، ملا نصرالدین حاکم شد. هفتهای گذشت و از خربزه خبری نشد. مردم به قصر هجوم آوردند:
ـ ای ملا! خربزهها کو؟
ملا نصرالدین گفت:
ـ ای سادهدلان! مگر نمیدانید الان فصل خربزه نیست؟
مردم گفتند:
ـ خب وقتی فصلش برسد میدهی؟
ملا نصرالدین لبخندی زد و گفت:
ـ آن زمان دیگر حاکم بعدی مسئول خربزه است!
@danaeeii
روزی روزگاری در دیاری دور، حاکمی پیر از دنیا رفت و مردم شهر برای انتخاب جانشین او جمع شدند. چندین نفر کاندیدا شدند، اما یکی از آنها به نام «ملا نصرالدین» با وعدههای عجیب همه را مجذوب خود کرد.
ملا نصرالدین گفت:
ـ اگر من حاکم شوم، همهتان هر روز خربزهی شیرین رایگان میخورید!
مردم که عاشق خربزه بودند، با شوق فریاد زدند:
ـ زندهباد ملا ! خربزهخور کن ما را!
چند روز بعد، ملا نصرالدین حاکم شد. هفتهای گذشت و از خربزه خبری نشد. مردم به قصر هجوم آوردند:
ـ ای ملا! خربزهها کو؟
ملا نصرالدین گفت:
ـ ای سادهدلان! مگر نمیدانید الان فصل خربزه نیست؟
مردم گفتند:
ـ خب وقتی فصلش برسد میدهی؟
ملا نصرالدین لبخندی زد و گفت:
ـ آن زمان دیگر حاکم بعدی مسئول خربزه است!
@danaeeii