Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شعر زیبای یک هموطن از تضادها و ناملایمات اجتماعی

نه پولدار را زپولش لذتی هست
نه نادار را بجای عزتی هست
همه درگیر نوعی اضطرابند
چو نفرین گشته دایم در عذابند


#دوست_داران_دانایی

@danaeeii
#افراطیون نه عرضه جنگ دارند و نه شعور ساکت ماندن !

یکی نیست به تندروهای خیمه زده در صدا و سیمای میلی  و مجلس و.....که بعد از آتش بس با اسراییل  و آمریکا دوباره زبان باز کرده و بیرون از گود رجز خوانی می کنند بگوید این آتش بس شکننده است و اگر دوباره جنگی رخ دهد  خشک و تر را با هم می سوزاند و این بار ممکن است قبل از آنکه از انظار پنهان شوند عواقب جنگ دامن آنها را هم چون دیگر آحاد ملت  بگیرد !

کسی نیست به  افراطیون بگوید  کمی آرام باشند و بیش از این جهالت خود را در معرض دید عام  و خاص قرار ندهند  !
مگر نمی بینند ‌و  نمی شنوند  که بسیاری از بزرگان و عقلا  توصیه به وحدت ،خویشتنداری و آرامش می کنند ؟
هنوز متوجه نشده اند که اکثریت مردم و بخش بزرگی از انقلابیون  هم کم کم به آنها  به چشم نفوذی نگاه می کنند؟
هرچند ما باور نداریم که این جماعت پرسرو صدا که عرضه  اداره یک نانوایی را هم ندارند عرضه نفوذی بودن را  هم داشته باشند !
این جماعت جاهلان و بی فکرانی هستند  که  این سخنان را از سر نفهمی و شکم سیری می زنند و جاده صاف کن و نوکران بی جیره مواجب بیگانگان شده اند !

مازیار اوستا

#دوست_داران_دانایی

@danaeeii
#شاگرد_اول!

گفت : شاگرد اول بودم ، پدرم یادم داده بود،که همیشه درس بخوانم ، وقتی مهمان می آید زود بیایم سلام کنم و بروم ! آرام آرام مهمانهای ما خیلی کم شدند چون مادرم غیر مستقیم گفته بود حواس مرا پرت می کنند !
عیدها همه اش خانه بودیم و من نمی دانستم سیزده بدر یعنی چه ؟
وقتی مدرسه می رفتم، پدرم خودش مرا می رساند آخه مادرم گفت بود نکنه توی سرویس مدرسه حرف بد یاد بگیرم .
پدرم مرا خیلی دوست داشت! وحتی می گفت زنگ تفریح به حیاط نروم !چون ممکن است بچه ها دعوایم کنند !
ومن نه تنها زنگ تفریح مدرسه که تمام زنگهای تفریح عمرم را در اتاقی درس خواندم ! مایه افتخار پدر بودم ! شاگرد اول !
وقتی پدر مرا به مدرسه می رساند شیشه ی اتومبیل را بالا می زد که مبادا حرفی بشنوم ومن تا مسیر مدرسه ریاضی کار می کردم!
وقتی سر سفره می آمدم باید به فیزیک فکر می کردم چون پدرم می گفت نباید لحظه ها را از دست بدهم !
چقدر دلم می خواست یکبار برف بازی کنم ، اما مادر پنجره را بسته بود ومی گفت پنجره باز شود من مریض می شوم
من حتی باریدن برف را هم ندیده ام !
من همیشه کفشهایم نو بود چون باآنها فقط از درب مدرسه تا کلاس می رفتم !!من حتی یک جفت کفش در زندگی ام پاره نکردم و مایه افتخار پدرم بودم !
من شاگرد اول تیزهوشان بودم ! تمام فرمول های ریاضی وفیزیک را بلد بودم
ولی نمی توانستم یک لطیفه تعریف کنم !

و حالا یک پزشکم ! چه فرقی دارد تو بگو یک مهندس ! پزشکی که تا الان نخندیده است ،مهندسی که شوخی بلد نیست!
من نمی دانم چطور باید نان بخرم !من نمی دانم چطور باید کوهنوردی بروم!
با اینکه بزرگ شده ام اما می ترسم باکسی حرف بزنم ! چون ممکن است حرف بد یاد بگیرم !
من شاگرد اول کلاس بودم ! اما الان نمیدانم اگر مثلا مراسم عروسی دعوت شوم چگونه بنشینم ، اگر مراسم عزاداری بروم چه بگویم !
همسایه مان برای ما آش نذری آورده بود نمی دانستم چه اصطلاحی بکار ببرم

گفت :یک روز باید بنشینم برای خودم جوک تعریف کنم ! یک روز باید یک پفک نمکی را تا آخر بخورم !یکروز می خواهم زیر برف بروم ! یک روز می خواهم داد بکشم ، جیغ بزنم !من شاگرد اول کلاسم اما از قورباغه می ترسم ، از گوسفند می ترسم ، مایه افتخار پدر حتی از خودش هم می ترسد !
راستی پدرهای خوب ومهربان به فکر شاگردهای اول کلاس باشید
و اگر پدرم را دیدید بگویید فرزندش شاگرد اول کلاس درس و شاگرد آخر کلاس زندگی است.


#دوست_داران_دانایی

@danaeeii
🔻عکسی زیبا از پیرمردی که خودش در خاک عراق و کفش هایش در خاک ایران در حال خواندن نماز می باشد(روستای هانی گرمله.شهرستان پاوه)

#دوست_داران_دانایی

@danaeeii
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔹رییس اتاق اصناف : #برنج_هندی را گران‌تر از ۶۰ هزار تومان نخرید!

🔹جناب رییس! رو تابلو مشاوره مدرسه نوشته بود : اگه میخوای موفق بشی‌ #رویاتو دنبال کن!
ی دانش آموز خوش ذوق زیرش نوشته بود:

والا من که دوست دارم دنبالش کنم، ولی #رویا خودش اجازه نمیده!😁😁

🔹حالا شده داستان اقلام مصرفی و خوراکی! ما دوست داریم به قیمت مصوب بخریم ولی فروشنده به اون قیمت نمیده!!

عزتی رستگار _ رزن

#دوست_داران_دانایی

@danaeeii
#علیرضا_نادعلی: سخنگوی شورای شهر تهران: آمادگی داریم نام ایالت‌های آمریکا را به نام شهدای کشورمان نام گذاری کنیم!

همسایمون علف زده بود #توهم برداشته بود که حضرت سلیمانه😳
رفته بود پشت بوم با گنجشکا حرف می زد🙄

پادَری رو برداشت از پشت بوم پرواز کنه که جلوشو گرفتیم! با هزار زور بهش فهموندیم بابا تو سلیمان نیستی حضرت نوحی!😑


الان دوره افتاده تو نجاریا ببینه کشتی چوبی سه طبقه ضد آب حدوداً چند در میاد😐😂😂

بعضی از مسئولین را واقعا توهم برداشته فکر می کنن رییس جمهور آمریکا هستن!!


عزتی رستگار

#دوست_داران_دانایی

@danaeeii
خواجه نصرالدین توسی: جامعه برای حفظ خود به سه چیز نیازمند است #شمشیر، #قلم و #دینار. شمشیر و دینار در دست دشمن است و قلم که از همه کارسازتر است در دست ما. اگر بتوانیم قلم را به قدرت برسانیم شمشیر و دینار را هم میتوان از دشمن گرفت.

@danaeeii
✍🏼حکایت

#صداقت

روزی دو مسيحی خسته و تشنه در بيابان گم شدند ناگهان از دور مسجدی را ديدند.

ديويد به استيو گفت: به مسجد كه رسيديم من ميگويم نامم محمد است تو بگو نامم علی است.

استيو گفت: من به خاطر آب نامم را عوض نميكنم.

به مسجد رسيدند. عارفی دانا در مسجد بود ،  گفت نامتان چيست؟ يكی گفت نامم استيو است و ديگری گفت نامم محمد است و دو روز هست که در صحرا سرگردان شده ایم و راه را گم کرده ایم و اکنون بسیار تشنه و گرسنه هستیم.

شیخ گفت:  سریعاً برای استيو آب و غذا بياوريد..
و محمد ، چون ماه رمضان است ،بايد تا افطار صبر کنی!😁😂😂😂

#صداقت تنها راه میانبر و بدون چاله ، به سمت #موفقیت است!

#دوست_داران_دانایی

@danaeeii
دوست داران دانایی
امیر طاهری: #استبداد اینجوری میریزه پایین #دوست_داران_دانایی @danaeeii
از پلیدی‌های #استبداد، یکی هم این است که شریف زیستن را مدام دشوارتر میکند.

استبداد کارش این است که هر روز آدمهای بیشتری را مجبور به انتخاب بین شرافت و آسایش کند.

استبداد کارش این است که هر روز شریفانه زیستن را دشوارتر کند.

استبداد کارش این است که هر روز بنشیند به تماشای آدم‌هایی که در ترجیح شرافت بر آسایش یکجا می‌لغزند و از چشم دیگران می‌افتند.

استبداد کارش این است که هر روز هزینه شرافت را بالا ببرد تا تعداد کمتری قادر به پرداخت آن باشند.

استبداد کارش همین است،
تهی‌سازی جامعه از شرافت...
استبداد چگونه عمل می‌کند؟

نه فقط با سرکوب فیزیکی یا اعمال زور، بلکه با فرسایش تدریجی وجدان و شرافت؛
با عادی‌سازی تسلیم، بی‌تفاوتی و همدستی؛
با ساختن جامعه‌ای که در آن "راست ایستادن" هزینه‌ای گزاف دارد.

تقابل شرافت و آسایش: استبداد جامعه را به نقطه‌ای می‌رساند که انسان‌ها باید یکی را فدای دیگری کنند. برای شرافت باید از نان و جان گذشت، و برای حفظ نان، شاید از انسانیت.
افزایش هزینه شرافت: شرافت در چنین فضایی تبدیل می‌شود به امری لوکس، غیرممکن، و حتی گاه مایه تمسخر. آن‌که بخواهد شرافتمند بماند، منزوی می‌شود.
تماشای لغزش: استبداد نه‌تنها می‌بیند که مردم از شرافت می‌گذرند، بلکه این را به نمایش می‌گذارد تا دیگران هم درس عبرت بگیرند؛ تا ترس و تسلیم مسری شود.
تهی‌سازی جامعه از شرافت: هدف نهایی، بی‌اخلاقی عمومی نیست، بلکه انفعال عمومی است. جامعه‌ای بی‌صدا، بی‌امید، و از درون تهی.


#واتسلاو‌هاول

#دوست_داران_دانایی

@danaeeii
یارو تو عمرش هر جا آتیش میدید بهش اشاره میکرد و می گفت : #جیز
حالا واسه ما نسخه جنگ و آتیش بازی میپیچه!
بپا لباسات بوی دود نگیره قلندر!!

عزتی رستگار

#دوست_داران_دانایی

@danaeeii
خوش به حال کسانی که
هم #زنجیر می‌زنند
و هم  زنجیری از پای گرفتاری باز می‌کنند
هم #سینه می‌زنند
و هم سینه‌ی دردمندی را  از غم و آه
نجات می‌دهند
هم #اشک می‌ریزند
و هم اشک از چهره‌ی انسانی پاک می‌کنند
هم #سفره می‌اندازند
هم نان از سفره کسی نمی‌برند

آنوقت با افتخار می‌گویند : " یاحسین "

#دوست_داران_دانایی

@danaeeii
#شاعر_دزد

روزی #حکیم_انوری در بازار بلخ می‌گذشت. هنگامه‌ای دید، پیش رفت و سری در میان کرد. مردی دید که ایستاده و قصاید انوری به نام خود می‌خواند و مردم او را تحسین می‌کردند. انوری پیش رفت و گفت: «ای مرد! این اشعار کیست که می‌خوانی؟» گفت: «اشعار انوری.» گفت: «تو انوری را می‌شناسی؟» گفت: «چه می‌گویی؟ انوری منم.» انوری بخندید و گفت: «شعر دزد شنیده بودم، اما شاعر دزد ندیده بودم.»

برگرفته از «لطائف الطوائف»، ص228.


@danaeeii
#توماس_جفرسون از نویسندگان قانون اساسی آمریکا ميگويد: ما وقتی مشغول نوشتن قانون اساسی آمریکا بوديم، دو الگو پیش رو داشتیم: نيكولو #ماكياولى، و #كوروش هخامنشى

"و ما کوروش را برگزیدیم"


#دوست_داران_دانایی

@danaeeii
در یک #دیکتاتوریِ توهم زده ،همه چیز #توطئه دیده می‌شود و همه #دشمن محسوب می‌شوند!



در یکی از زندان‌های #شوروی، 3 زندانی گپ می‌زدن، دوتاشون از اون یکی می‌پرسن؛

تو چرا اینجایی؟ می‌گه من ساعتم همیشه 10 دقیقه عقب بود، دیر می‌رسیدم سر کار، به جرم
#خیانت به #کمونیسم زندانیم کردن!

از دومی می‌پرسن تو چرا اینجایی؟

می‌گه ؛من ساعتم همیشه 10 دقیقه جلو بود، زودتر از ‏بقیه می‌رسیدم سر کار، به جرم
#فضولی و #جاسوسی زندانیم کردن!

از سومی می‌پرسن تو چرا اینجایی؟
می‌گه؛ من چون همیشه سر وقت می‌رسیدم سر کار، فهمیدن ساعتم خارجیه و به جرم خرید محصولات
#کاپیتالیسم دستگیرم کردن.

#دوست_داران_دانایی

@danaeeii
2025/07/05 01:34:35
Back to Top
HTML Embed Code: