سیاست یا تمسخر و وقاحت؟
مجری برنامه طنزی را تصور کنید که از میهمان میپرسد: کدام را به خر بدهیم خوشحال میشود؟ یک - علف، دو - تیتاب.
اگر میهمان بگوید تیتاب، مجری خواهد گفت: واقعا نمیدونی خر علف میخوره نه تیتاب؟ باور کردی به خر تیتاب بدیم خوشحال میشه؟ جان من راستش رو بگو! فکر کردی تشکر هم میکنه، نه؟ چطور نفهمیدی سوال نکته انحرافی داره؟
اگر میهمان بگوید علف، مجری میگوید: خر که هر روز علف میخوره چرا باید با علف خوشحال بشه؟ جدی متوجه نشدی سوال طنزه و نباید کلیشهای جواب بدی؟ فکر کردی کنکوره باید گزینه صحیح بزنی؟ چطور نفهمیدی سوال نکته انحرافی داره؟
مجری در هر دو حالت میهمان را در وضعیت اشتباه و شرمساری قرار میدهد برای اینکه موقعیت طنز شکل بگیرد. واقعیت اصلا مهم نیست و پاسخ درست وجود ندارد چون همه چیز برای بازی چیده شده. تکیهگاهی در کار نیست، همه چیز در سیالیت و انعطاف است تا دستِ برتر مجری حفظ شود و بتواند مخاطب را سرگرم کند.
حالا فرض کنید در سیاست کسی بگوید آمریکا کدخدای اروپاییها است و تا او نباشد مذاکره فایدهای ندارد اما بعد از توافق با همان کداخدا و پاره شدنش به دست او دربیاید که یک مزاحم کم شد پس جداگانه با اروپاییها کار میکنیم. بعد از یک انتخابات در آمریکا هم مدعی شود از داخل نگذاشتند به توافق با همان مزاحم برگردیم والا همه چیز درست میشد.
فرض کنید یک دیپلمات یا پادوهایش بگویند اسنپبک اصلا در توافق وجود ندارد، یا مدعی شوند خودمان گذاشتیم و جزو افتخارات است، بعد قصه ببافند که خبر نداشتیم، کلک فرانچسکو نامی بود و از زیر دستمان در رفت. در همه این حالتها هم طلبکار باشند و در حال برملا کردن توطئه و بدخواهی (توسط داخلیها و روسها) علیه خودشان.
این فرضها چه به ذهنتان میآورد؟
به جای سیاست در برابر طنزِ رقتانگیزی پر از لودگی و تمسخر قرار گرفتهایم که برای چیزی چیده نشده جز «رو کم کنی»؛ دستِ برتر گرفتن در برابر رقیب و با دماغ بالا دیگری را تحقیر کردن. هیچ بندبازی و دروغ و دَونگی هم در این بازی ممنوع نیست، فقط باید ریطوریقا (رتوریک) طوری باشد که همان حسِ برتری و طلبکاری را القا کند: چطور نفهمیدید واقعیت نکته انحرافی دارد و حق با ما است؟
حقیقتی وجود ندارد و منطق ارزشی پایینتر از کشک پیدا میکند. در ایرانِ پرگهر با آنهمه ادعا و پیشینه فرهنگی، در جمهوری اسلامی با آنهمه شعار و آرزو، که قرار بود عقل دینی و کرامت انسانی را ارتقا بدهد، برخی از موثرترین چهرهها صرفا با سخنبازی، با تکیه بر زبان بدن، با لحن صدا و حالت چهره، بیخجالت و با پلشتی آشکار، با ابرازِ وقاحت به عنوان نقطه قوت، سیاست میورزند. در هیچ حالی هم کمنمیآورند و شعور مخاطب را پایینتر از تشخیصِ بازی و جدی فرض کردهاند.
میدانم ذهنها فورا به سمت مقصرها میرود و بنده هم در صدد انکار نیستم. از سطوح بالا تا قوه قضائیه و رسانههای نظام، همه کسانی که با بیعملی آستانههای این مسخرگی را تحمل کردند تا کار به اینجا برسد مسئول هستند. اما یک لایه عمیقتر هم داریم: «مردم چه؟»
همین امروز اگر انتخابات برگزار شود کسانی که سیاست را به حضیض مسخرگی رساندند، همانها که هنرشان متلکپرانی و روکمکنی است، دشمن را در داخل میبینند و حتی از فحش طالبانی و تهمت مسمومسازی ابا ندارند، چند میلیون رأی میآورند؟ نه از قشر بیسواد و ناآگاه که اسیر فشار معیشتی هستند یا فقط میخواهند دلشان خنک شود، از باسوادها، دانشگاهیها، متوسطیها، فرهیختهها،...
همه به خاطر چه؟ دیو لجبازی که از نکبت دیدن دیگری غذا میخورد، از اشتباه گرفتن سیاست با استادیوم. هوادارانی را فرض کنید که حاضرند تیم کشورشان ببازد اما هیچ افتخاری به بازیکنهایی که از رقیب سنتی به تیم ملی وارد شدهاند نرسد. اصل، برایشان رقابتهای باشگاهی است و کم نیاوردن در فضای متلک و تحقیر. کلکل و هو و جنجالی که از دوم خرداد به راه افتاد چه افقی به ذهنتان میآورد؟
تصویری نژادی در لایه لایه ذهنشان حک شده که غربی ارباب است و برتر، ما متوسلین به غرب مثل آنها آدمیم اما طیفی که منتقدند، به ارزشهایی مثل استقلال تکیه دارند و دنبال مسیری متصل به هویت و تاریخ میگردند، مشتی عقبمانده و حیوانِ نافهم که اگر آفتاب نیمروز را هم نشان دادند باید انکار و تحقیرشان کنیم، گندهای خودمان را هم به گردنشان بیاندازیم.
بیشرمی دیگر بالا زده و نباید إنقلت و تردید بیاوریم. این ننگ هر کسی را به قدرت دلخوش نباشد (له یا علیه وضع موجود) منزجر میکند. بیتعارف و دلبستگی، بدون ملاحظه این و آن، بدون مصلحتسنجی در گفتن یا نگفتن، شرایط معلوم است: بخش قابل توجهی از جامعه حاضرند به پلیدترین شکل ممکن لوده و دلقک شوند اما به قدر ارزنی به منافع جمعی وزن ندهند. جملهسازی با واژه ایران هم ذخیره مهمات برای ادامه دعوا است.
@daneshtalab1
مجری برنامه طنزی را تصور کنید که از میهمان میپرسد: کدام را به خر بدهیم خوشحال میشود؟ یک - علف، دو - تیتاب.
اگر میهمان بگوید تیتاب، مجری خواهد گفت: واقعا نمیدونی خر علف میخوره نه تیتاب؟ باور کردی به خر تیتاب بدیم خوشحال میشه؟ جان من راستش رو بگو! فکر کردی تشکر هم میکنه، نه؟ چطور نفهمیدی سوال نکته انحرافی داره؟
اگر میهمان بگوید علف، مجری میگوید: خر که هر روز علف میخوره چرا باید با علف خوشحال بشه؟ جدی متوجه نشدی سوال طنزه و نباید کلیشهای جواب بدی؟ فکر کردی کنکوره باید گزینه صحیح بزنی؟ چطور نفهمیدی سوال نکته انحرافی داره؟
مجری در هر دو حالت میهمان را در وضعیت اشتباه و شرمساری قرار میدهد برای اینکه موقعیت طنز شکل بگیرد. واقعیت اصلا مهم نیست و پاسخ درست وجود ندارد چون همه چیز برای بازی چیده شده. تکیهگاهی در کار نیست، همه چیز در سیالیت و انعطاف است تا دستِ برتر مجری حفظ شود و بتواند مخاطب را سرگرم کند.
حالا فرض کنید در سیاست کسی بگوید آمریکا کدخدای اروپاییها است و تا او نباشد مذاکره فایدهای ندارد اما بعد از توافق با همان کداخدا و پاره شدنش به دست او دربیاید که یک مزاحم کم شد پس جداگانه با اروپاییها کار میکنیم. بعد از یک انتخابات در آمریکا هم مدعی شود از داخل نگذاشتند به توافق با همان مزاحم برگردیم والا همه چیز درست میشد.
فرض کنید یک دیپلمات یا پادوهایش بگویند اسنپبک اصلا در توافق وجود ندارد، یا مدعی شوند خودمان گذاشتیم و جزو افتخارات است، بعد قصه ببافند که خبر نداشتیم، کلک فرانچسکو نامی بود و از زیر دستمان در رفت. در همه این حالتها هم طلبکار باشند و در حال برملا کردن توطئه و بدخواهی (توسط داخلیها و روسها) علیه خودشان.
این فرضها چه به ذهنتان میآورد؟
به جای سیاست در برابر طنزِ رقتانگیزی پر از لودگی و تمسخر قرار گرفتهایم که برای چیزی چیده نشده جز «رو کم کنی»؛ دستِ برتر گرفتن در برابر رقیب و با دماغ بالا دیگری را تحقیر کردن. هیچ بندبازی و دروغ و دَونگی هم در این بازی ممنوع نیست، فقط باید ریطوریقا (رتوریک) طوری باشد که همان حسِ برتری و طلبکاری را القا کند: چطور نفهمیدید واقعیت نکته انحرافی دارد و حق با ما است؟
حقیقتی وجود ندارد و منطق ارزشی پایینتر از کشک پیدا میکند. در ایرانِ پرگهر با آنهمه ادعا و پیشینه فرهنگی، در جمهوری اسلامی با آنهمه شعار و آرزو، که قرار بود عقل دینی و کرامت انسانی را ارتقا بدهد، برخی از موثرترین چهرهها صرفا با سخنبازی، با تکیه بر زبان بدن، با لحن صدا و حالت چهره، بیخجالت و با پلشتی آشکار، با ابرازِ وقاحت به عنوان نقطه قوت، سیاست میورزند. در هیچ حالی هم کمنمیآورند و شعور مخاطب را پایینتر از تشخیصِ بازی و جدی فرض کردهاند.
میدانم ذهنها فورا به سمت مقصرها میرود و بنده هم در صدد انکار نیستم. از سطوح بالا تا قوه قضائیه و رسانههای نظام، همه کسانی که با بیعملی آستانههای این مسخرگی را تحمل کردند تا کار به اینجا برسد مسئول هستند. اما یک لایه عمیقتر هم داریم: «مردم چه؟»
همین امروز اگر انتخابات برگزار شود کسانی که سیاست را به حضیض مسخرگی رساندند، همانها که هنرشان متلکپرانی و روکمکنی است، دشمن را در داخل میبینند و حتی از فحش طالبانی و تهمت مسمومسازی ابا ندارند، چند میلیون رأی میآورند؟ نه از قشر بیسواد و ناآگاه که اسیر فشار معیشتی هستند یا فقط میخواهند دلشان خنک شود، از باسوادها، دانشگاهیها، متوسطیها، فرهیختهها،...
همه به خاطر چه؟ دیو لجبازی که از نکبت دیدن دیگری غذا میخورد، از اشتباه گرفتن سیاست با استادیوم. هوادارانی را فرض کنید که حاضرند تیم کشورشان ببازد اما هیچ افتخاری به بازیکنهایی که از رقیب سنتی به تیم ملی وارد شدهاند نرسد. اصل، برایشان رقابتهای باشگاهی است و کم نیاوردن در فضای متلک و تحقیر. کلکل و هو و جنجالی که از دوم خرداد به راه افتاد چه افقی به ذهنتان میآورد؟
تصویری نژادی در لایه لایه ذهنشان حک شده که غربی ارباب است و برتر، ما متوسلین به غرب مثل آنها آدمیم اما طیفی که منتقدند، به ارزشهایی مثل استقلال تکیه دارند و دنبال مسیری متصل به هویت و تاریخ میگردند، مشتی عقبمانده و حیوانِ نافهم که اگر آفتاب نیمروز را هم نشان دادند باید انکار و تحقیرشان کنیم، گندهای خودمان را هم به گردنشان بیاندازیم.
بیشرمی دیگر بالا زده و نباید إنقلت و تردید بیاوریم. این ننگ هر کسی را به قدرت دلخوش نباشد (له یا علیه وضع موجود) منزجر میکند. بیتعارف و دلبستگی، بدون ملاحظه این و آن، بدون مصلحتسنجی در گفتن یا نگفتن، شرایط معلوم است: بخش قابل توجهی از جامعه حاضرند به پلیدترین شکل ممکن لوده و دلقک شوند اما به قدر ارزنی به منافع جمعی وزن ندهند. جملهسازی با واژه ایران هم ذخیره مهمات برای ادامه دعوا است.
@daneshtalab1
