Telegram Web Link
Channel created
بسم الله الرحمن الرحیم
پیشتازی در صنعت با مداخله دولت

می‌گویند حمایت‌گرایی ذاتا ناموفق است اما چین با همین سیاست در بازار خودرو می‌تازد و رقبایی مثل آلمان، ژاپن و آمریکا را حتی در فناوری پیشرفته یعنی خودروهای برقی کنار زده.

بازار آزادی‌ها که دخالت دولت با یارانه و تعرفه را موجب عقب‌ماندگی می‌دانند چه راهکاری برای مقابله انتخاب کردند؟ حمایت‌گرایی، بالابردن تعرفه‌ها و رساندن یارانه به صنعت خودرو. تلاش‌های سیاسی یا نظامی برای بحران‌سازی و درگیر کردن چین در باتلاق‌های داخلی و خارجی بماند.

ایدئولوژی بازار از اروپا تا آمریکا جلوی چشم همه جهان شکست خورده اما سر و صدای پادوها همچنان بلند است که: رقابت آزاد = اکسیر موفقیت.

همزمان یکی از عجایب جهان در ایران رخ می‌دهد: اهالی قدرت ظاهرا علیه ایدئولوژی لیبرال موضع دارند اما بعضا زیر بدترین تحریم‌های اقتصادی علیه حمایت‌گرایی حرف می‌زنند و بر طبل آزادسازی می‌کوبند. آنقدر وارونه و ویرانگر که شرحش ناممکن است.

@daneshtalab1
دانشجو برتر است یا کارگر؟

یادم نیست کجا یک گزارش خیابانی دیدم که از مردم می‌پرسید: اگر فقط یک نفر را بتوانی نجات بدهی دانشجوی شریف را انتخاب می‌کنی یا کارگر؟

به نظرم آمد چقدر سوال گمراه‌کننده و خشنی است. می‌خواهد انسان را تقلیل بدهیم به موقعیت اجتماعی و ارزشش را با رتبه‌ای که عمدتا به خاطر بخت و اقبال پیدا کرده بسنجیم. چون انسانیت را از روزنه موفقیت عبور می‌دهد اکیدا غیرانسانی است و هر پاسخی بدهیم خودش را نقض می‌کند.

ظاهر این است که نفع جمعی  را در نظر بگیریم و جواب بدهیم اما به روشی که هویت انسانی را عقب می‌فرستد یا زیرپا می‌گذارد. در سوال پنهان است که دانشجوی شریف فایده بیشتری از کارگر دارد پس نگه داشتنش لازم‌تر می‌آید. تعداد کارگرها زیادتر است و‌ سود جامعه در اینکه موجودات کم‌ارزش فدای نخبه‌ها شوند.

طنین اقتصادی‌اش هم اینکه توده مردم بیش از پیش در خدمت اقلیتِ موفق باشند. به قول معروف «از نخورده باید گرفت به خورده داد»، چون برنده‌ها هر چه بیشتر بگیرند و پروارتر شوند به نفع همه خواهد بود.

همان دانشجوی شریف اما ممکن است خیانت کند و به دشمن کمک برساند تا هزاران انسان بیگناه را به کشتن بدهد. آن کارگر هم ممکن است فداکاری کند و جان چندین نفر را نجات بدهد یا با کمترین توقع به نیروهای دفاعی بپیوندد. برعکسش را هم می‌توان فرض کرد که کارگر تروریست شود و ده‌ها نفر را بکشد یا دانشجوی شریف به صنایع نظامی کمک برساند و با زحماتش جنگ و فلاکت را از کشور دور کند.

چکیده اینکه ارزش آدم‌ها با موقعیت طبقاتی‌شان شناخته نمی‌شود. یا باید از پاسخ خودداری کنیم یا اگر هیچ چیز جز هویت اجتماعی‌شان نمی‌دانیم به قرعه متوسل شویم: «القرعة لکل امر مشکل». هر انتخاب دیگری غیرانسانی است.

@daneshtalab1
پوتین در امان نخواهد بود

تجربه سقوط رئیسی و چرخش سریع و آسانِ ایران به سمت غرب‌گرایی احتمالا این گزینه را در نهادهای امنیتی آمریکا قابل بحث می‌سازد که اگر چه ترامپ جنگ اوکراین را به نفع روسیه تمام‌ خواهد کرد اما حذف پوتین می‌تواند برآیند وقایع را به سود غرب خاتمه بدهد.

بعید است چهره‌ای ملی‌گراتر و سرسخت‌تر از پوتین سر کار بیاید و اگر دولتی غرب‌گرا قدرت بگیرد چه بسا به طور کلی میراث او را زیر سوال ببرند و از اوکراین هم عقب‌نشینی کنند. اثر این حذف در مهار چین و از بین بردن افق‌های ایران برای مقاومت بی‌نیاز از توضیح است.

محافل امنیتی آمریکا یکدست نیستند و نفرت از ترامپ و پوتین در همه سطوح فراگیر شده، از این رو ممکن است طرح‌هایی پنهان یا خودسرانه برای اجرا کلید بخورند. در نگاه به آینده لازم است حذف پوتین را به عنوان یک احتمالِ جدی با تبعات گسترده در نظر داشته باشیم.

@daneshtalab1
چرا علم‌ به زباله‌دان می‌رود؟

مناظره‌ای بین علی مروی و محمدرضا یزدی‌زاده می‌شنیدم درباره ممنوعیت واردات که جایی از آن مروی گفت:

«نمی‌دانم چرا دوستانی که به خودشان می‌گویند دلارزدا هر وقت می‌خواهند الگوی مطلوب مثال بزنند از آمریکا مثال می‌زنند، آقا آمریکا که اَخ است! پس چرا مطلوب شما می‌شود؟ آمریکا مطلوب ما نیست! من خودم به رفتار اقتصادی دولتمردان آمریکا نقد دارم، اگر خدای ناکرده شهروند آمریکایی بودم نقد داشتم. آنها هم متأثر از گروه‌های رانتی و ذینفع بعضی جاها قیمت‌گذاری می‌کنند، یا کوپن کالا می‌دهند، یا تعرفه‌های بالا می‌گذارند. آنجا هم آثار [منفی] دارد. مگر هر کاری سیاستمداران آنجا انجام بدهند درست است؟ اصلا من قبول ندارم درست باشد. این دوستان دو چیز را با هم قاطی می‌کنند: فکر می‌کنند هر اتفاقی در کشورهای سرمایه‌داری بیافتد یعنی علم اقتصاد آن را گفته، کی گفته اینطوری است؟»

مروی متوجه «استدلال جدلی» نشده و طرف مقابل را متهم کرده آمریکا را الگوی مطلوب خودش می‌داند، نه مطلوب سرمایه‌داری. اگر کسی در نقد ناکارایی کمونیسم از تجربیات شوروی و کره‌شمالی مثال بزند کمونیست است؟ یا آن کشورها را مطلوبِ خودش دانسته؟

یاد روحانی افتادم که وقتی بی‌معنی شدن برجام با خروج آمریکا را به رخش کشیدند می‌گفت: چرا شما آمریکا را قدر قدرت می‌دانید؟ او احتمالاً می‌فهمید که طرف مقابل اتکایش به قدرت ایران است و توسل به کدخدا را زیر سوال می‌برد، اما ریشخند و عوامفریبی کارش را بهتر راه می‌انداخت.

مروی، جدل را نفهمیده یا عوامفریبی می‌کند؟ یکی از یکی بدتر است اما در نظر بنده اولی نزدیک‌تر به صحت می‌آید.

آمریکا از الگوهای شاخص سرمایه‌داری است اگر بهترین‌شان نباشد. کشوری وسیع با موقعیت دست‌نیافتنی، منابع فراوان و نیروی نظامی بزرگ که پس از جنگ‌های جهانی ابرقدرت و پس از جنگ سرد یکه‌تاز عالم شد. اگر آنچه «علم اقتصاد» می‌خوانند در آمریکا جواب ندهد و سیاستمدارها ناچار شوند دائم دستوراتش را به زباله‌دان بریزند معنایش چیست؟

مروی پشت سر هم به «گروه‌های رانتی و ذینفع» اشاره می‌کند و متوجه پیامد حرفش نمی‌شود. اگر در دمکراسیِ به غایت آزادی مثل آمریکا گروه‌های رانتی و ذینفع همچنان موثرند و طی دو قرن از بین نرفته‌اند یعنی بخشی از واقعیتِ جوامع بشری هستند. سیاست هم چیزی نیست جز بهترین تنظیم با «گروه‌های ذینفع» برای رسیدن به بیشترین قدرت.

در نگاه کلی‌تر، در سطحی که به آن رویکرد نظری و کلان می‌گوییم، اقتصاد اساسا ساخته و پرداخته «گروه‌های ذینفع» است. مکاتب گوناگون اقتصادی بازتاب همین تنوع‌اند. اگر کسی اقتصاد بازار را علم و مطلق بداند معنایش این است که از منافع سرمایه‌دارها ایدئولوژی ساخته و جدی‌تر از خودشان به آن باور دارد.

سیاستمداران آمریکا از عمق جان به کاپیتالیسم معتقدند. بعضا خودشان سرمایه‌دار هستند و زیبا نیست کسی از ایران به تعهد آنها به آزادی ایراد بگیرد. در فارسی این جنس افراط‌ها را با «کاتولیک‌تر از پاپ» نوازش می‌کنند.

چه ضرورتی باعث می‌شود آن پیشتازان سرمایه‌داری و باورمندان اصیل، هم دمکرات هم جمهوری‌خواه، به شیوه‌های مختلف، به صورت پیاپی، «علم اقتصاد» را دور بیاندازند؟ پاسخ ساده، کاملا طبیعی و به عبارتی فرگشتی است: بقا و قدرت. علم اقتصاد در ضرورت‌های کلان به زباله‌دان می‌رود چون اصلا جایش همان‌جا است.

اگر بعد از ورشکستی نیودیل را اجرا کردند، اگر در جنگ سرد برتون‌وودز را زیر پا گذاشتند، اگر در بحران ۲۰۰۸ بزرگ‌ترین بسته سوسیالیستی تاریخ را به غول‌ها دادند، اگر از ذرت و فولاد تا شیلات و خودرو با تعرفه و یارانه کار می‌کنند، یعنی ثبات و برتری اولویت دارد، نه دستورات آکادمیک و انتزاعی که حساب‌شان از علم به معنای دقیق کلمه (ساینس) جدا است.

نیودیل مانع انقلاب کارگری شد و کینزیسم صنعت را شکوفا کرد، شوک نیکسون جلوی فروپاشی را گرفت و ورق را علیه شوروی برگرداند، دولت‌گرایی اوباما شرکت‌های بزرگ را نجات داد و دلار را سرپا نگه داشت، ترامپ هم در تقلا است تا صنایع داخلی را احیا کند و چین را سر جایش بنشاند.

آرزو داریم این آخری موفق نشود اما قطعا هیچ کدام از دو قدرت سراغِ زباله‌دان نخواهد رفت. این مردم ایران هستند که زیر تحریم در حالی که همه چیزشان در حال غارت و جامعه آماده انفجار است باید دکلمه شدن کاغذهای باطله و آوارهای پیاپی در زندگی‌شان را تحمل کنند. اعتقاد خرافی به واژگان زیبا مثل «آزادی» و «علم» تاوان‌های سنگین دارد.

@daneshtalab1
نیهیلیسم در آمریکای لیبرال

در آمریکا حتی فقیرها فکر می‌کنند موفقیت و ثروت بیشتر به تلاش شخصی بستگی دارد تا شرایط بیرونی، طبیعتا در طیف جمهوری‌خواه این باور پررنگ‌تر است.

بعد از اینکه روندهای اقتصاد تغییر کرد و مراکز صنعتی جابجا شد جمعیت‌هایی از همین مردم شغل‌شان را از دست دادند. بدون اینکه چیزی از تلاش‌شان کم شود شهرهایشان از رونق افتاد. آیا باورشان دگرگون شد؟ خیر، لیبرالیسم جان‌سخت‌تر از این حرف‌ها است، پیش از همه به خاطر اینکه ایدئولوژیک بودن خودش را انکار می‌کند.

به خاطر شرایط بیرونی به فقر و بیکاری افتادند ولی همچنان معتقدند تلاش شخصی بیش از محیط اجتماعی سرنوشت انسان را می‌سازد‌. در عمل البته طبق منافع‌شان رفتار می‌کنند: به کسی رأی می‌دهند که از بازگشت به گذشته شعار ساخته، صنایع قدیمی ‌و آلوده را کنار نمی‌زند و با جهانی شدن مخالف است. همه برای اینکه شرایط بیرونی تغییر کند شاید شغل و رفاه‌شان برگردد.

ترامپ نماینده این تناقض است که موفقیت از لیاقت خودمان بوده اما شکست به رفتار دیگران مربوط است، پس باید چین، اروپا و دیگران را از راه‌هایی جز رقابت آزاد متوقف کنیم. ناچارند از قدرت بین‌المللی بهره بگیرند که لاجرم از نیروی نظامی‌ ناشی می‌شود.

باورها لیبرالیستی با خواسته‌های میلیتاریستی جمع شده و نیهیلیسم آمریکایی را ساخته: ارزشی وجود ندارد، می‌توانیم هر جور دل‌مان خواست حرف بزنیم، هر طور دل‌مان خواست عمل کنیم، مهم قدرت است و سودی که از به کار انداختن آن به دست می‌آوریم، اگر با فرودستی دیگران باشد لذت بیشتری هم دارد.

@daneshtalab1
وفاق معنای داخلی ندارد

فراتر از زد و بند بخشی از حاکمیت مثل قالیباف و اصولگرایان اصلاحطلب با پزشکیان نمی‌توان معنای محصلی برای وفاق در نظر گرفت جز اینکه همه ساکت شوند تا خودمان هر جور صلاح دانستیم کارها را پیش ببریم.

وفاق تناقض درونی دارد چون اصلاحطلب‌ها از لحظه شکل‌گیری‌ نیروی تنازع بوده‌اند. دشمن را داخل می‌بینند و در غرب دنبال دوست می‌گردند. با دوگانه‌سازی و دیونمایی کار کرده‌اند و بدون آن حیات‌شان به خطر می‌افتد.

هر صدای منتقدی به صورت پیش‌فرض متهم می‌شود به افراط و تفرقه. این هم تضاد درونی وفاق را نمایان می‌سازد چه اینکه برای خودشان به آزادی قائل‌اند، حتی حرکات خیابانی بدون مجوز را خالی از اشکال می‌دانند.

شخص پزشکیان با سابقه طولانی هم در اصلاحطلبی هم قوم‌گرایی (مثل راه‌اندازی نخستین فراکسیون قومی در مجلس) فاصله زیادی از مفهوم وفاق دارد. آنچه باقی می‌ماند هنر ظاهرسازی و جلب اعتماد است.

@daneshtalab1
2025/10/27 04:09:05
Back to Top
HTML Embed Code: