کنارم نشست. پیر نبود، اما خستهتر از دیواری بود که سالها منتظر ترکِ آخر مانده. دستهایش را بیحرکت روی زانوها گذاشته بود، انگار چیزی را پنهان کرده باشد که دیگر مال او نبود؛ یا شاید هرگز مال او نبوده. نگاهی به من انداخت، بعد چشم دوخت به سقفِ ترکخوردهی سالن. گفت: «عجیبه که ما آدمها صبر رو یاد نمیگیریم؛ فقط ایستادن تو صف رو بلدیم.» گفتم: «شاید چون خیال میکنیم تهِ صف چیزی هست؛ حتی اگر فقط نوبت باشه.» لبخند زد. لبخندی نه از جنس شوق و نه تلخیِ صرف؛ لبخندی که شکستِ پذیرفته شده را روایت میکرد، بیآنکه اعتراض کند. گفت: «یهبار عاشق بودم.. از اون عشقهایی که آدم رو میکشه، ولی نمیذاره راحت بمیره.» پرسیدم: «بعدش چی شد؟» سکوت کرد. بعد انگار نه برای من، که برای خودش، آرام گفت: «همیشه فکر میکردم باید برای داشتنش بجنگم.. اما نفهمیدم گاهی باید تسلیم شد؛ نه از ضعف، از فهم.» چرخید طرفم و پرسید: «تو هیچوقت عاشق شدی؟» جواب ندادم. عشق، در صندلی انتظار، چیزیست که اگر هم باشد، زبانش را از یاد برده. فقط نگاهش کردم. او هم نگاه کرد. در سالن، بوی دارو بود و بویی دیگر که فقط آدمهای جنگزده میشناسندش؛ بوی چیزی که سوخته، اما تمام نشده. بعد بیصدا بلند شد و رفت. نوبتش شده بود. وقتی رفتنش را تماشا میکردم، بیآنکه بدانم در انتظار نوبت چه چیزیام، با خودم فکر میکردم؛ انگار آرام نشستن، هنر کسانیست که دریافتهاند، همهی نوبتها، برای دیگران هستند.
#سعید_پوربهشت
#سعید_پوربهشت
فردای هر اتفاق از خودش عجیبتره.
فردای جنگ،
فردای صلح،
فردای ازدواج،
فردای کات،
کلا فردای هر چیزی خیلی عجیبه.
💟@dialecticofsolitude
فردای جنگ،
فردای صلح،
فردای ازدواج،
فردای کات،
کلا فردای هر چیزی خیلی عجیبه.
💟@dialecticofsolitude
شما که غریبه نیستین.
آدم یه وقتایی میخنده،
راه میره،
حرف میزنه،
اما انگار فقط داره خودش رو از یه روز، به روز دیگهای میکشونه.
هیچ چیزی تغییر نمیکنه،
فقط روزها تکرار میشن،
یه حس غریب توی روزهای سادهای که اصلاً ساده نیستن.
💟@dialecticofsolitude
آدم یه وقتایی میخنده،
راه میره،
حرف میزنه،
اما انگار فقط داره خودش رو از یه روز، به روز دیگهای میکشونه.
هیچ چیزی تغییر نمیکنه،
فقط روزها تکرار میشن،
یه حس غریب توی روزهای سادهای که اصلاً ساده نیستن.
💟@dialecticofsolitude
Forwarded from هوای حوا
باید پناه برد به عاشقانههای هم، آغوشِ هم، به هم، به دستها و به شانههای هم...
دنیا همیشه همین است، صلح و جنگ!
جز عشق راه گریزی نبود و نیست!
جز عشق کار عزیزی نبود و نیست!
با عشق سر کنید...
👤#نرگس_صرافیان_طوفان
💟 کانال هوای حوا @Havaye_Havva
دنیا همیشه همین است، صلح و جنگ!
جز عشق راه گریزی نبود و نیست!
جز عشق کار عزیزی نبود و نیست!
با عشق سر کنید...
👤#نرگس_صرافیان_طوفان
💟 کانال هوای حوا @Havaye_Havva
#بهترین_متنهایی_که_خوانده_ام
جوانی که کنارم نشسته بود، با موبایلش حرف میزد. بقیه ساکت بودند. جوان پرسید: ساعت نه خوبه؟ نه و نیم چی؟ باشه پس نه و نیم منتظرتم... بعد موبایلش را قطع کرد و تا وقتی که یک ایستگاه بالاتر از تاکسی پیاده شد، کسی حرفی نزد.
جوان که پیاده شد، راننده گفت: حالا تا خود نه و نیم سرحاله، به پیاده رو نگاه کردم، جوان کیفش را روی شانهاش انداخته بود و دور میشد. صورتش را نمیدیدم، اما به نظر من هم سرحال میآمد!
زنِ مسنی که روی صندلی جلو نشسته بود، گفت: خوش بحالش، من خانه بِرم رفتم، نَرم نرفتم، سی ساله نه منتظر کسی هستم، نه کسی منتظرمه.
مردی که کنارم بود به زن مسن گفت: اتفاقاً خوش به حال شما، قدر راحتیتون رو نمیدونید. زن مسن گفت: مرده شور این راحتی رو ببرن.
زن مسن که پیاده شد به دور شدنش نگاه کردم، صورت او را هم نمیدیدم...
👤سروش صحت
💟@dialecticofsolitude
جوانی که کنارم نشسته بود، با موبایلش حرف میزد. بقیه ساکت بودند. جوان پرسید: ساعت نه خوبه؟ نه و نیم چی؟ باشه پس نه و نیم منتظرتم... بعد موبایلش را قطع کرد و تا وقتی که یک ایستگاه بالاتر از تاکسی پیاده شد، کسی حرفی نزد.
جوان که پیاده شد، راننده گفت: حالا تا خود نه و نیم سرحاله، به پیاده رو نگاه کردم، جوان کیفش را روی شانهاش انداخته بود و دور میشد. صورتش را نمیدیدم، اما به نظر من هم سرحال میآمد!
زنِ مسنی که روی صندلی جلو نشسته بود، گفت: خوش بحالش، من خانه بِرم رفتم، نَرم نرفتم، سی ساله نه منتظر کسی هستم، نه کسی منتظرمه.
مردی که کنارم بود به زن مسن گفت: اتفاقاً خوش به حال شما، قدر راحتیتون رو نمیدونید. زن مسن گفت: مرده شور این راحتی رو ببرن.
زن مسن که پیاده شد به دور شدنش نگاه کردم، صورت او را هم نمیدیدم...
👤سروش صحت
💟@dialecticofsolitude
وقتی طوفان تمام شد یادت نمی آید چگونه از آن گذشتی، چطور جان سالم به در بردی.
حتی در حقیقت مطمئن نیستی طوفان واقعا تمام شده باشد.
اما یک چیز مسلم است.
وقتی از طوفان بیرون آمدی، دیگر آنی نیستی که قدم به درون طوفان گذاشت.
👤هاروکی موراکامی
📚کافکا در کرانه
💟@dialecticofsolitude
حتی در حقیقت مطمئن نیستی طوفان واقعا تمام شده باشد.
اما یک چیز مسلم است.
وقتی از طوفان بیرون آمدی، دیگر آنی نیستی که قدم به درون طوفان گذاشت.
👤هاروکی موراکامی
📚کافکا در کرانه
💟@dialecticofsolitude
#بهترین_متنهایی_که_خوانده_ام
از من فقط خبر داشت، همین...
مثل مردمی که میدانند جایی از جهان جنگ است.
👤رسول ادهمى
💟@dialecticofsolitude
از من فقط خبر داشت، همین...
مثل مردمی که میدانند جایی از جهان جنگ است.
👤رسول ادهمى
💟@dialecticofsolitude
#بهترین_متنهایی_که_خوانده_ام
محرم در راه است.
خوش به حال کسانی که هم زنجیر میزنند، و هم زنجیری از پای گرفتاری باز میکنند.
هم سینه میزنند، و هم سینه ی دردمندی را از غم و آه نجات میدهند.
هم اشک میریزند، و هم اشک از چهره ی انسانی پاک میکنند.
هم سفره می اندازند، هم نان از سفره ی کسی نمیبرند.
آن وقت با افتخار میگویند، یا حسین.
💟@dialecticofsolitude
محرم در راه است.
خوش به حال کسانی که هم زنجیر میزنند، و هم زنجیری از پای گرفتاری باز میکنند.
هم سینه میزنند، و هم سینه ی دردمندی را از غم و آه نجات میدهند.
هم اشک میریزند، و هم اشک از چهره ی انسانی پاک میکنند.
هم سفره می اندازند، هم نان از سفره ی کسی نمیبرند.
آن وقت با افتخار میگویند، یا حسین.
💟@dialecticofsolitude
Forwarded from هوای حوا
«اگر دوست میدارید
برای گفتن دوستت دارم
شتاب کنید
تلگراف بفرستید، تلفن بزنید
نامه بنویسید
با هواپیماها، قطارها
و تمام وسایل نقلیه سفر کنید
در پی اش باشید، جستجو کنید، بیابیدش
...
اما هرگز دیر نکنید!
در گفتن دوستت دارم...»
👤 #اوزدمیر_اینجه
💟 کانال هوای حوا @Havaye_Havva
برای گفتن دوستت دارم
شتاب کنید
تلگراف بفرستید، تلفن بزنید
نامه بنویسید
با هواپیماها، قطارها
و تمام وسایل نقلیه سفر کنید
در پی اش باشید، جستجو کنید، بیابیدش
...
اما هرگز دیر نکنید!
در گفتن دوستت دارم...»
👤 #اوزدمیر_اینجه
💟 کانال هوای حوا @Havaye_Havva
#بهترین_کتابهایی_که_خوانده_ام
در جنگ، آدمی آرامآرام میمیرد.
نه فقط با گلوله،
بلکه با هر دوستی که از دست میدهد،
هر خواب شبانهای که دیگر برنمیگردد،
هر لحظهای که باید عشق بورزد اما به جای آن پنهان میشود پشت یک سنگر.
و وقتی جنگ تمام میشود، آنچه باقی میماند، آدمهاییست با قلبهای شکسته، که باید یاد بگیرند دوباره زندگی کنند.
👤ارنست همينگوى
📚وداع با اسلحه
💟@dialecticofsolitude
در جنگ، آدمی آرامآرام میمیرد.
نه فقط با گلوله،
بلکه با هر دوستی که از دست میدهد،
هر خواب شبانهای که دیگر برنمیگردد،
هر لحظهای که باید عشق بورزد اما به جای آن پنهان میشود پشت یک سنگر.
و وقتی جنگ تمام میشود، آنچه باقی میماند، آدمهاییست با قلبهای شکسته، که باید یاد بگیرند دوباره زندگی کنند.
👤ارنست همينگوى
📚وداع با اسلحه
💟@dialecticofsolitude
هیچ میدانستی که من در کیف ضروریات جنگم،
چند تکه لباس داشتم و چند کتاب و عطر روزی که تو را ملاقات کردهبودم.
💟@dialecticofsolitude
چند تکه لباس داشتم و چند کتاب و عطر روزی که تو را ملاقات کردهبودم.
💟@dialecticofsolitude
این روزها را نباید به حساب آورد.
روزهایی است که من در آنها زندگی نکردهام.
👤سیمون دوبووار
💟@dialecticofsolitude
روزهایی است که من در آنها زندگی نکردهام.
👤سیمون دوبووار
💟@dialecticofsolitude
#بهترین_متنهایی_که_خوانده_ام
اکثر انسانها حتی جسارتِ بخشیدن و دور ریختن لباس هایی که مدت هاست بدون استفاده در کمدهاشان آویخته شده را ندارند؛
بعد از آنها توقع داریم باورهای غلطی را که قرن هاست در ذهنشان زنجیر شده را براحتی کنار بگذارند و دور بریزند.
جهل نرمترین بالش برای خوابیدن است.
👤احمد کسروی
💟@dialecticofsolitude
اکثر انسانها حتی جسارتِ بخشیدن و دور ریختن لباس هایی که مدت هاست بدون استفاده در کمدهاشان آویخته شده را ندارند؛
بعد از آنها توقع داریم باورهای غلطی را که قرن هاست در ذهنشان زنجیر شده را براحتی کنار بگذارند و دور بریزند.
جهل نرمترین بالش برای خوابیدن است.
👤احمد کسروی
💟@dialecticofsolitude
Forwarded from هوای حوا
این که دوستم داری، اوضاع را بهتـر میکند.
مانند یک سنگر امن در میان میدان جنگ…
💟 کانال هوای حوا @Havaye_Havva
مانند یک سنگر امن در میان میدان جنگ…
💟 کانال هوای حوا @Havaye_Havva