This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این مراقبه را در ارتباط با پست قبل درنظر بگیرید.
بعد از اینکه متوجه منظور این مراقبه شدید، همین تمرین را در طول روز بارها انجام دهید و توجه تان را به سمت صداهای بیرون برده و سپس به سمت صدای درون سر بیاورید تا آنجا که رفته رفته در این امر مهارت پیدا کنید. این مدیتیشن به مرور توان مشاهده گری افکار را در شما پرورش خواهد داد و بعد از این شما دیگر خودتان را عین این افکار و صداهای درون سرتان نمیپندارید. و به قول #اکهارت:
هنگامیکه صدای درون سرت که وانمود میکند تو هستی و هرگز حرف زدن را متوقف نمیکند را شناسایی کردی، آنگاه از همهویتشدنِ ناآگاهانه با این جریان افکار بیدار میشوی. زمانی که متوجه آن صدا شدی، پی میبری که تویِ حقیقی، آن صدا یعنی آن فکر کننده نیستی بلکه: "تو همانی هستی که از این صدا آگاه است."
بعد از اینکه متوجه منظور این مراقبه شدید، همین تمرین را در طول روز بارها انجام دهید و توجه تان را به سمت صداهای بیرون برده و سپس به سمت صدای درون سر بیاورید تا آنجا که رفته رفته در این امر مهارت پیدا کنید. این مدیتیشن به مرور توان مشاهده گری افکار را در شما پرورش خواهد داد و بعد از این شما دیگر خودتان را عین این افکار و صداهای درون سرتان نمیپندارید. و به قول #اکهارت:
هنگامیکه صدای درون سرت که وانمود میکند تو هستی و هرگز حرف زدن را متوقف نمیکند را شناسایی کردی، آنگاه از همهویتشدنِ ناآگاهانه با این جریان افکار بیدار میشوی. زمانی که متوجه آن صدا شدی، پی میبری که تویِ حقیقی، آن صدا یعنی آن فکر کننده نیستی بلکه: "تو همانی هستی که از این صدا آگاه است."
گوش کن.
فقط گوش کن.
به صدای ذهن گوش بده.
بشنو.
مشکل اینجاست که ما صدای ذهن را نمیشنویم.
آنچنان با آن یکی شدهایم که همچون سِحرشدگان خودمان را تماماً همان میپنداریم.
صدای ذهنت را بشنو.
حضور داشته باش و آن حرفها را بشنو.
چنان برای شنیدن صدای ذهن حاضر باش گویا گربهای با تمام وجود در کمین موشی است.
بشنو.
راه رهایی، شنیدن است.
همینکه آن را بشنوی آن وا رفته و از هم میپاشد.
آگاهی از صدای ذهن، محو آن است.
همین که آن را بشنوی دیگر با آن یکی نخواهی بود.
بشنو و مدام در تقویت این گوش، بکوش.
خلاص شدن از یکی پنداشتن خودت با این سر و صدای ذهن، شروع ادراک حقیقی خودت و کشف رازهاست.*
خانهی درون را از این سر و صدا، از این خار و خاشاک پاک کن تا مهیای حضور محبوب گردد.**
و البته چه زیباست زمانی که میفهمی محبوب پیشاپیش حاضر بود و همین خار و خاشاک حجاب و مانع دید بودند.
#مسیرمستقیم
*اشارهای است به بیت: از درون خویش این آوازها/ منع کن تا کشف گردد رازها.
از #مولانا
**اشارهای است به ابیات:
"وجود تو همه خار است و خاشاک
برون انداز از خود جمله را پاک
برو تو خانه دل را فرو روب
مهیا کن مقام و جای محبوب
چو تو بیرون شدی او اندر آید
به تو بی تو جمال خود نماید"
محمود #شبستری
فقط گوش کن.
به صدای ذهن گوش بده.
بشنو.
مشکل اینجاست که ما صدای ذهن را نمیشنویم.
آنچنان با آن یکی شدهایم که همچون سِحرشدگان خودمان را تماماً همان میپنداریم.
صدای ذهنت را بشنو.
حضور داشته باش و آن حرفها را بشنو.
چنان برای شنیدن صدای ذهن حاضر باش گویا گربهای با تمام وجود در کمین موشی است.
بشنو.
راه رهایی، شنیدن است.
همینکه آن را بشنوی آن وا رفته و از هم میپاشد.
آگاهی از صدای ذهن، محو آن است.
همین که آن را بشنوی دیگر با آن یکی نخواهی بود.
بشنو و مدام در تقویت این گوش، بکوش.
خلاص شدن از یکی پنداشتن خودت با این سر و صدای ذهن، شروع ادراک حقیقی خودت و کشف رازهاست.*
خانهی درون را از این سر و صدا، از این خار و خاشاک پاک کن تا مهیای حضور محبوب گردد.**
و البته چه زیباست زمانی که میفهمی محبوب پیشاپیش حاضر بود و همین خار و خاشاک حجاب و مانع دید بودند.
#مسیرمستقیم
*اشارهای است به بیت: از درون خویش این آوازها/ منع کن تا کشف گردد رازها.
از #مولانا
**اشارهای است به ابیات:
"وجود تو همه خار است و خاشاک
برون انداز از خود جمله را پاک
برو تو خانه دل را فرو روب
مهیا کن مقام و جای محبوب
چو تو بیرون شدی او اندر آید
به تو بی تو جمال خود نماید"
محمود #شبستری
Forwarded from تفحص خویش
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تمرین مشاهدهگری افکار
چرا تمرین مشاهدهگری مهم است؟
در تمرین مشاهدهگری، ما برای اولین بار متوجه میشویم که علاوه بر افکار و احساسات و عواطف که بهطور مدام درگیرشان هستیم چیز دیگری نیز در اینجا وجود دارد.
چیز دیگری که تاکنون اصلاً از آن آگاه نبودیم.
ادراک عمیق این موضوع بزرگترین کشف تمام زندگیمان خواهد بود.
ما تاکنون اینطور فکر میکردیم که عین افکار و احساسات و ماجراها هستیم.
اما در تمرین مشاهدهگری اتفاق بزرگی رخ میدهد، این جمله:
"من افکار و احساساتم هستم"
به
"من از افکار و احساسات آگاهم"
تغییر میکند.
گویی ناگهان فاصلهای بوجود میآید.
در تمرین مشاهده گری، رفتهرفته همهویتشدگی شدید با ذهن (افکار و احساسات و خاطرات و تصاویر..) کمرنگ شده و فرد متوجه ماهیت حقیقی خودش که چیزی مقدم بر این افکار است میشود.
"من این افکار نیستم...
من چیزی هستم که از این افکار و احساسات آگاهه، اونها رو میبینه، میشنوه...
این چیزی که متوجه اونهاست چیه؟
من چی هستم؟
من کی هستم؟"
من تا الآن اینطور گمان میکردم که من میترسم، من بدبختم، من تنها هستم، من غمگینم یا حتی من شادم، من خوشحالم.
اما بعدازاینکه توان مشاهده گری را پرورش دادم آنگاه متوجه میشوم که:
من آن آگاهیای هستم که از افکار مربوط به ترس، غم، نگرانی، شادی یا لذت آگاه است.
من آن فضای آرام و آگاه و بیانتهایی هستم که از رفتوآمد اینها آگاه است.
من خود این آگاهی هستم و نه چیزهایی که از آنها آگاهم.
"من هستم" عاری از تمام کیفیاتی است که از آنها آگاه است.
ماجرای غرق شدن در افکار شبیه چراغقوهای است که حقیقت خودش را فراموش کرده است. چراغقوه به دلیل تمرکزِ شدید روی چیزهایی که نورش روی آنها افتاده و آنها را روشن کرده، رفتهرفته دیگر خودش را همان چیزها دانسته و ماهیت اصلی خودش را از یاد برده است.
مشاهده گری تمرین است،
باید با اشتیاق در طول روز با توجه به مطالبی که در پستهای قبل گفته شد توجه را از افکار برداشته تا رفتهرفته نیرو و توانشان کم شده تا بتوانید نیرو و توان مشاهده گری را تقویت کنید.
هرچقدر عضلات مشاهده گری شما پرورش یابند به شناخت عمیقتری از خود حقیقیتان خواهید رسید. خود حقیقیای که آزاد و آرام و رها فراسوی تمام کیفیات است.
در انتها ختم میکنم به این جمله از باگوان رامانا ماهارشی که:
" افکار میآیند و میروند.
احساسات میآیند و میروند.
ببین این چیست که باقی میماند."
تمرین مشاهده گری را در طول روز انجام دهید.
در انتظار وضعیت خاصی برای انجام دادنش نباشید. در هر شرایطی که هستید انجامش دهید. با پستهای بعد همراه باشید.
#مسیرمستقیم
در تمرین مشاهدهگری، ما برای اولین بار متوجه میشویم که علاوه بر افکار و احساسات و عواطف که بهطور مدام درگیرشان هستیم چیز دیگری نیز در اینجا وجود دارد.
چیز دیگری که تاکنون اصلاً از آن آگاه نبودیم.
ادراک عمیق این موضوع بزرگترین کشف تمام زندگیمان خواهد بود.
ما تاکنون اینطور فکر میکردیم که عین افکار و احساسات و ماجراها هستیم.
اما در تمرین مشاهدهگری اتفاق بزرگی رخ میدهد، این جمله:
"من افکار و احساساتم هستم"
به
"من از افکار و احساسات آگاهم"
تغییر میکند.
گویی ناگهان فاصلهای بوجود میآید.
در تمرین مشاهده گری، رفتهرفته همهویتشدگی شدید با ذهن (افکار و احساسات و خاطرات و تصاویر..) کمرنگ شده و فرد متوجه ماهیت حقیقی خودش که چیزی مقدم بر این افکار است میشود.
"من این افکار نیستم...
من چیزی هستم که از این افکار و احساسات آگاهه، اونها رو میبینه، میشنوه...
این چیزی که متوجه اونهاست چیه؟
من چی هستم؟
من کی هستم؟"
من تا الآن اینطور گمان میکردم که من میترسم، من بدبختم، من تنها هستم، من غمگینم یا حتی من شادم، من خوشحالم.
اما بعدازاینکه توان مشاهده گری را پرورش دادم آنگاه متوجه میشوم که:
من آن آگاهیای هستم که از افکار مربوط به ترس، غم، نگرانی، شادی یا لذت آگاه است.
من آن فضای آرام و آگاه و بیانتهایی هستم که از رفتوآمد اینها آگاه است.
من خود این آگاهی هستم و نه چیزهایی که از آنها آگاهم.
"من هستم" عاری از تمام کیفیاتی است که از آنها آگاه است.
ماجرای غرق شدن در افکار شبیه چراغقوهای است که حقیقت خودش را فراموش کرده است. چراغقوه به دلیل تمرکزِ شدید روی چیزهایی که نورش روی آنها افتاده و آنها را روشن کرده، رفتهرفته دیگر خودش را همان چیزها دانسته و ماهیت اصلی خودش را از یاد برده است.
مشاهده گری تمرین است،
باید با اشتیاق در طول روز با توجه به مطالبی که در پستهای قبل گفته شد توجه را از افکار برداشته تا رفتهرفته نیرو و توانشان کم شده تا بتوانید نیرو و توان مشاهده گری را تقویت کنید.
هرچقدر عضلات مشاهده گری شما پرورش یابند به شناخت عمیقتری از خود حقیقیتان خواهید رسید. خود حقیقیای که آزاد و آرام و رها فراسوی تمام کیفیات است.
در انتها ختم میکنم به این جمله از باگوان رامانا ماهارشی که:
" افکار میآیند و میروند.
احساسات میآیند و میروند.
ببین این چیست که باقی میماند."
تمرین مشاهده گری را در طول روز انجام دهید.
در انتظار وضعیت خاصی برای انجام دادنش نباشید. در هر شرایطی که هستید انجامش دهید. با پستهای بعد همراه باشید.
#مسیرمستقیم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
افکارم صداهایی هستند که آنها را میشنوم، از آنها آگاهم.
آیا افکار بدون من میتوانستند وجود داشته باشند؟
این منی که این صداها را میشنود کیست؟
افکار همچون ابرهایی در آسماناند.
آسمان بینهایت عظیم است.
آسمان ثابت و آرام و گسترده و بیانتهاست.
آسمان هنگامیکه بیشازحد بر ابرها تمرکز کند رفتهرفته خودش را فراموش میکند
و خودش را با سرنوشت محدود و موقت و دائم التغییر ابرها یکی میداند.
هی آسمان
از خودت این سؤال را بپرس
و در آن عمیق و عمیق و عمیقتر شو:
این ابرها در کجا میآیند و میروند؟
در کجا پدیدار و ناپدید میشوند؟
این ابرها در کجا جریان دارند؟
تو این ابرها نیستی،
تو از این ابرها آگاهی.
این تویی که از این ابرها آگاه است چیست؟
عقبتر برو.
درست ببین.
اگر ابرها همه محو شوند آیا تو هم محو میشوی؟
مقدم بر این ابرها باید چیزی وجود میداشت تا ابرها درونش جریان داشته باشند.
تو این ابرها نیستی.
تو آن گستردگی و بینهایتی هستی که این ابرها درونش جریان دارند.
میآیند و میروند.
تو اما
"هستی"
پیش از آنها و بعد از آنها.
خودت را به یاد بیاور.
#مسیرمستقیم
آیا افکار بدون من میتوانستند وجود داشته باشند؟
این منی که این صداها را میشنود کیست؟
افکار همچون ابرهایی در آسماناند.
آسمان بینهایت عظیم است.
آسمان ثابت و آرام و گسترده و بیانتهاست.
آسمان هنگامیکه بیشازحد بر ابرها تمرکز کند رفتهرفته خودش را فراموش میکند
و خودش را با سرنوشت محدود و موقت و دائم التغییر ابرها یکی میداند.
هی آسمان
از خودت این سؤال را بپرس
و در آن عمیق و عمیق و عمیقتر شو:
این ابرها در کجا میآیند و میروند؟
در کجا پدیدار و ناپدید میشوند؟
این ابرها در کجا جریان دارند؟
تو این ابرها نیستی،
تو از این ابرها آگاهی.
این تویی که از این ابرها آگاه است چیست؟
عقبتر برو.
درست ببین.
اگر ابرها همه محو شوند آیا تو هم محو میشوی؟
مقدم بر این ابرها باید چیزی وجود میداشت تا ابرها درونش جریان داشته باشند.
تو این ابرها نیستی.
تو آن گستردگی و بینهایتی هستی که این ابرها درونش جریان دارند.
میآیند و میروند.
تو اما
"هستی"
پیش از آنها و بعد از آنها.
خودت را به یاد بیاور.
#مسیرمستقیم
«تمرین مشاهدهگری»
از پله ها بالا میروم،
از انرژیای که در بدنم شکل میگیرد تا مرا از پله ها بالا ببرد آگاهم،
از حس پاهایم درون کفش آگاهم،
از صدای کفش هایم روی پله ها آگاهم،
از جسمم که در حال بالا رفتن از پله ها است آگاهم،
از صدای درون ذهنم آگاهم،
من فضایی بی کراانم که از هرچه در آن پدید میآید آگاهم،
صداها، افکار، احساسات، حسها، تصاویر، میآیند و میروند،
من اما
«هستم»
عاری از تمام کیفیات،
عاری از تمام چیزهایی که از آنها آگاهم،
من فضای گستردهی آگاهیام.
من آسمانی بیکرانم.
#مسیرمستقیم
از پله ها بالا میروم،
از انرژیای که در بدنم شکل میگیرد تا مرا از پله ها بالا ببرد آگاهم،
از حس پاهایم درون کفش آگاهم،
از صدای کفش هایم روی پله ها آگاهم،
از جسمم که در حال بالا رفتن از پله ها است آگاهم،
از صدای درون ذهنم آگاهم،
من فضایی بی کراانم که از هرچه در آن پدید میآید آگاهم،
صداها، افکار، احساسات، حسها، تصاویر، میآیند و میروند،
من اما
«هستم»
عاری از تمام کیفیات،
عاری از تمام چیزهایی که از آنها آگاهم،
من فضای گستردهی آگاهیام.
من آسمانی بیکرانم.
#مسیرمستقیم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بهجای توجه مدام به افکار، توجه کنید که این افکار در کجا بوجود میآیند.
این چیست که از آنها آگاه است؟
افکار پدیدار شده و ناپدید میشوند،
در کجا؟
.....
چیزی فضا مانند وجود دارد که افکار در آن پدیدار شده، در همان شناساییشده و سپس محو میشوند.
افکار میآیند و میروند، پدیدار شده و ناپدید میشوند اما چیزی در پسزمینه هست که ثابت و پایدار حضور دارد و از همهچیز آگاه است و از طرفی هم متأثر از هیچچیزی که درونش پدیدار میشود نیست.
توجه را از افکار به پسزمینهی افکار بیاورید.
چیزی مثل این تصویری که میبینید.
در این تصویر حقیقت شما آن پسزمینه سفید است که افکار از درون آن بیرون آمده، شناساییشده و محو میشوند. حقیقت شما این فضای عظیم خالی است و نه افکاری که بیوقفه برمیخیزند و فرومینشینند.
این فضا تحت تأثیر چیزهایی که درونش پدیدار میگردد نیست.
خودتان را درست شناسایی کنید.
#مسیرمستقیم
این چیست که از آنها آگاه است؟
افکار پدیدار شده و ناپدید میشوند،
در کجا؟
.....
چیزی فضا مانند وجود دارد که افکار در آن پدیدار شده، در همان شناساییشده و سپس محو میشوند.
افکار میآیند و میروند، پدیدار شده و ناپدید میشوند اما چیزی در پسزمینه هست که ثابت و پایدار حضور دارد و از همهچیز آگاه است و از طرفی هم متأثر از هیچچیزی که درونش پدیدار میشود نیست.
توجه را از افکار به پسزمینهی افکار بیاورید.
چیزی مثل این تصویری که میبینید.
در این تصویر حقیقت شما آن پسزمینه سفید است که افکار از درون آن بیرون آمده، شناساییشده و محو میشوند. حقیقت شما این فضای عظیم خالی است و نه افکاری که بیوقفه برمیخیزند و فرومینشینند.
این فضا تحت تأثیر چیزهایی که درونش پدیدار میگردد نیست.
خودتان را درست شناسایی کنید.
#مسیرمستقیم
Forwarded from تفحص خویش
راه دیگری برای یافتن فضای درون این است:
از آگاه بودن، آگاه باش*. بگو "من هستم" یا به آن فکر کن و بعد هیچچیز دیگری به آن اضافه نکن. از سکونی که به همراه "من هستم" است آگاه باش. حضورت را حس کن، همان وجود ناب و عریانی که با چیزی پوشیده نشده است. این "وجود" یا حضور متأثر از پیری و جوانی، ثروت و فقر، خوبی و بدی یا هیچ ویژگی دیگری نیست**. آن بطن و زهدان تمام آفرینش و تمام فرمها و اشکال است.
#اکهارت تُله
*توجه را از چیزهایی که از آنها آگاه هستی، به سمت آن چیزی که از تمام این چیزها آگاه است بیاور. این همان "من هستم" است. حضور است. من حقیقی است. م
**آن تمام ویژگیها را میشناسد اما خودش عاری از تمام ویژگیها و کیفیات است. م
از آگاه بودن، آگاه باش*. بگو "من هستم" یا به آن فکر کن و بعد هیچچیز دیگری به آن اضافه نکن. از سکونی که به همراه "من هستم" است آگاه باش. حضورت را حس کن، همان وجود ناب و عریانی که با چیزی پوشیده نشده است. این "وجود" یا حضور متأثر از پیری و جوانی، ثروت و فقر، خوبی و بدی یا هیچ ویژگی دیگری نیست**. آن بطن و زهدان تمام آفرینش و تمام فرمها و اشکال است.
#اکهارت تُله
*توجه را از چیزهایی که از آنها آگاه هستی، به سمت آن چیزی که از تمام این چیزها آگاه است بیاور. این همان "من هستم" است. حضور است. من حقیقی است. م
**آن تمام ویژگیها را میشناسد اما خودش عاری از تمام ویژگیها و کیفیات است. م
Forwarded from تفحص خویش
Here is another way of finding inner space: Become conscious of being conscious. Say or think “I Am” and add nothing to it. Be aware of the stillness that follows the I Am. Sense your presence, the naked, unveiled, unclothed beingness. It is untouched by young or old, rich or poor, good or bad, or any other attributes. It is the spacious womb of all creation, all form.
#Eckhart Tolle
#Eckhart Tolle
Forwarded from تفحص خویش
"وقفهای از بیفکری در بین دو فکر وجود دارد. آن وقفه، خویش (آتمن) است. آن صرفاً آگاهی محض است."
جوگ باسشت
چه چیزی بین دو فکر وجود دارد؟
تو نمیتوانی همزمان به دو فکر، فکر کنی. امتحانش کن و میبینی که عملی نیست. یکی از فکرها باید متوقف شود تا فکر دوم شروع شود.
"چه چیزی بین توقف یک فکر و شروع فکر بعدی وجود دارد؟"
"تو"
تو آنجا هستی.
اما منظور از «تو» این شخص نیست.
منظور آن خالیِ عظیم است، زهدان و سرچشمهیِ عالمِ هستی.
به آن خویشِ بیانتها و تغییرناپذیرت بیدار شو."
#موجی
هنگامیکه توجه شما از چیزی کنار میرود و هنوز روی چیز دیگری متمرکز نشده است در آن وقفه، شما وجود یا بودن محض هستید.
#نیسارگاداتا ماهاراج
سؤال: یک ذهن آرام و ساکت چه فایدهای دارد؟
#نیسارگاداتا ماهاراج: هنگامیکه ذهن ساکت باشد، ما خودمان را بهعنوان آن شاهد محض خواهیم شناخت.
جوگ باسشت
چه چیزی بین دو فکر وجود دارد؟
تو نمیتوانی همزمان به دو فکر، فکر کنی. امتحانش کن و میبینی که عملی نیست. یکی از فکرها باید متوقف شود تا فکر دوم شروع شود.
"چه چیزی بین توقف یک فکر و شروع فکر بعدی وجود دارد؟"
"تو"
تو آنجا هستی.
اما منظور از «تو» این شخص نیست.
منظور آن خالیِ عظیم است، زهدان و سرچشمهیِ عالمِ هستی.
به آن خویشِ بیانتها و تغییرناپذیرت بیدار شو."
#موجی
هنگامیکه توجه شما از چیزی کنار میرود و هنوز روی چیز دیگری متمرکز نشده است در آن وقفه، شما وجود یا بودن محض هستید.
#نیسارگاداتا ماهاراج
سؤال: یک ذهن آرام و ساکت چه فایدهای دارد؟
#نیسارگاداتا ماهاراج: هنگامیکه ذهن ساکت باشد، ما خودمان را بهعنوان آن شاهد محض خواهیم شناخت.
Forwarded from تفحص خویش
In between two thoughts, what is there?
You cannot think two thoughts at the same time.
Try it and see. It cannot be done.
One has to stop before another one starts.
In between the stop of one thought and the start of another,
What is there?
You are there!
But this you is not a person.
It is the great emptiness, the womb and source of the universe.
Awaken to your timeless and immutable Self.
#Mooji
When your attention is off a thing and not yet fixed on another, in the interval you are pure being.
#Nisargadatta
Q: What is the use of a quiet mind?
A: When the mind is quiet, we come to know ourselves as the pure witness.
SRI #NISARGADATTA MAHARAJ
You cannot think two thoughts at the same time.
Try it and see. It cannot be done.
One has to stop before another one starts.
In between the stop of one thought and the start of another,
What is there?
You are there!
But this you is not a person.
It is the great emptiness, the womb and source of the universe.
Awaken to your timeless and immutable Self.
#Mooji
When your attention is off a thing and not yet fixed on another, in the interval you are pure being.
#Nisargadatta
Q: What is the use of a quiet mind?
A: When the mind is quiet, we come to know ourselves as the pure witness.
SRI #NISARGADATTA MAHARAJ
Forwarded from تفحص خویش
آمادهای تا خدا را ملاقات کنی؟
پس همین حالا به چیزی دست نزن. هیچ باوری، چه خوب و چه بد،
مطلقاً درگیر چیزی نشو.
هر چیزی که پدیدار شد، فقط رهایش کن.
به هیچچیزی ازجمله تصویری که از خودت داری هم نچسب.
از طرفی هم خیلی درگیر رها کردن چیزها نشو.
به وقتش همینطور که آنها میآیند، رهایشان میکنی. جایی برای ذخیره کردن چیزها نباش.
از تمام نقشها رها باش.
نه اسمی، نه شکلی، نه فرمی، نه فکری، نه رؤیایی، نه آرزویی.
نه با چیزی درآمیز و نه به چیزی وابسته شو.
اگر کسی آمد و به شانهات زد و به کمکی نیاز داشت، آنچه لازم است را انجام بده اما با آن همهویت نشو. از درون خالی بمان. به کسی هم چیزی نگو
هنگامیکه همهچیز را رها کردی، او به ملاقاتت خواهد آمد.
او را خواهی شناخت همانکه خویش توست.
اما قادر نیستی تا درباره آن صحبت کنی.
آن نباید تجربهای باشد که «تو» آن را داشته باشی.
اینم خودِ شخصی یعنی نفس یا ایگو نباید در این تفحص باقی بماند.
بنابراین نباید کسی باشد که چیزی به دست آورد یا به چیزی نائل گردد.
نه اسمی، نه اثری.
بگذار تا همهچیز بسوزد و از بین برود.
استاد گفت: بمیر اما مرده نباش*.
یعنی بر تمام تصورات شخصیات از خدا، دنیا و خودت بمیر.
آنگاه آنی که زاده نشده است را خواهی یافت.
و این خویش الهی توست.
انجامش بده.
تنها بنشین و ساکت بمان.
#موجی
*بی حجابت باید آن ای ذولباب
مرگ را بگزین و بَردَر آن حجاب
نه چنان مرگی که در گوری روی
مرگِ تبدیلی که در نوری روی
#مولانا
ذولباب= خردمند
Are you ready to meet God?
Then, right now, don't touch anything, not any idea—neither good nor bad.
Don't get involved in anything at all.
Anything that appears, just leave it.
Don't hold onto anything, including your self-image.
And don't be too busy leaving things.
At a certain point you leave them as they come—no pockets to store things.
Be free of all involvements.
No name, no shape, no form, no intention, no dreams, no aspirations.
Neither mix nor associate with anything.
If someone comes and taps you on the shoulder and needs help with anything, do what needs to be done, but don't identify. Remain inwardly empty. Tell no one.
When you leave everything, He will come to meet you.
You will know Him who is your Self.
But you won't be able to talk about it.
It must not be an experience that 'you' have.
The personal self, the ego, must not survive this inquiry.
So there must not be somebody who has attained or achieved anything.
No name. No signature.
Let everything be burnt or washed away.
Master said: Die but don't be dead.
Meaning, die to all your personal notions of God, the world, and yourself.
Then you will find that which is Unborn.
This is your God Self.
Do this.
Sit by yourself and simply keep quiet.
This is my invitation.
Don't talk to me or anyone about it.
I will meet you there.
#Mooji
پس همین حالا به چیزی دست نزن. هیچ باوری، چه خوب و چه بد،
مطلقاً درگیر چیزی نشو.
هر چیزی که پدیدار شد، فقط رهایش کن.
به هیچچیزی ازجمله تصویری که از خودت داری هم نچسب.
از طرفی هم خیلی درگیر رها کردن چیزها نشو.
به وقتش همینطور که آنها میآیند، رهایشان میکنی. جایی برای ذخیره کردن چیزها نباش.
از تمام نقشها رها باش.
نه اسمی، نه شکلی، نه فرمی، نه فکری، نه رؤیایی، نه آرزویی.
نه با چیزی درآمیز و نه به چیزی وابسته شو.
اگر کسی آمد و به شانهات زد و به کمکی نیاز داشت، آنچه لازم است را انجام بده اما با آن همهویت نشو. از درون خالی بمان. به کسی هم چیزی نگو
هنگامیکه همهچیز را رها کردی، او به ملاقاتت خواهد آمد.
او را خواهی شناخت همانکه خویش توست.
اما قادر نیستی تا درباره آن صحبت کنی.
آن نباید تجربهای باشد که «تو» آن را داشته باشی.
اینم خودِ شخصی یعنی نفس یا ایگو نباید در این تفحص باقی بماند.
بنابراین نباید کسی باشد که چیزی به دست آورد یا به چیزی نائل گردد.
نه اسمی، نه اثری.
بگذار تا همهچیز بسوزد و از بین برود.
استاد گفت: بمیر اما مرده نباش*.
یعنی بر تمام تصورات شخصیات از خدا، دنیا و خودت بمیر.
آنگاه آنی که زاده نشده است را خواهی یافت.
و این خویش الهی توست.
انجامش بده.
تنها بنشین و ساکت بمان.
#موجی
*بی حجابت باید آن ای ذولباب
مرگ را بگزین و بَردَر آن حجاب
نه چنان مرگی که در گوری روی
مرگِ تبدیلی که در نوری روی
#مولانا
ذولباب= خردمند
Are you ready to meet God?
Then, right now, don't touch anything, not any idea—neither good nor bad.
Don't get involved in anything at all.
Anything that appears, just leave it.
Don't hold onto anything, including your self-image.
And don't be too busy leaving things.
At a certain point you leave them as they come—no pockets to store things.
Be free of all involvements.
No name, no shape, no form, no intention, no dreams, no aspirations.
Neither mix nor associate with anything.
If someone comes and taps you on the shoulder and needs help with anything, do what needs to be done, but don't identify. Remain inwardly empty. Tell no one.
When you leave everything, He will come to meet you.
You will know Him who is your Self.
But you won't be able to talk about it.
It must not be an experience that 'you' have.
The personal self, the ego, must not survive this inquiry.
So there must not be somebody who has attained or achieved anything.
No name. No signature.
Let everything be burnt or washed away.
Master said: Die but don't be dead.
Meaning, die to all your personal notions of God, the world, and yourself.
Then you will find that which is Unborn.
This is your God Self.
Do this.
Sit by yourself and simply keep quiet.
This is my invitation.
Don't talk to me or anyone about it.
I will meet you there.
#Mooji
Forwarded from تفحص خویش
«هین بده ای قطره خود را بینَدَم
تا بیابی در بهایِ قطره، یَم
الله الله زود بفروش و بخر
قطرهای دِه، بحرِ پُر گوهر ببر
الله الله هیچ تاخیری مکُن
که ز بحر لطف آمد این سخُن»
#مولانا
معنی ابیات:
-ای شخصی که حقیقتاً قطرهای بیش نیستی، بهوش باش و بیهیچ شک و تردیدی خود را به دریای هستی بیکران بسپار و قطره بودن را رها کن تا در ازای آن، دریای بیکران را بدست آوری.
-تو را به خدا هرچه زودتر این قطره (شخص) را بفروش تا در مقابل آن اقیانوسی بخری. قطرهای را بده تا دریایی پر گهر بدست آوری.
-تو را به خدا در این امر تاخیر نکن. چرا که این سخن از سر لطف آمده است.
تا بیابی در بهایِ قطره، یَم
الله الله زود بفروش و بخر
قطرهای دِه، بحرِ پُر گوهر ببر
الله الله هیچ تاخیری مکُن
که ز بحر لطف آمد این سخُن»
#مولانا
معنی ابیات:
-ای شخصی که حقیقتاً قطرهای بیش نیستی، بهوش باش و بیهیچ شک و تردیدی خود را به دریای هستی بیکران بسپار و قطره بودن را رها کن تا در ازای آن، دریای بیکران را بدست آوری.
-تو را به خدا هرچه زودتر این قطره (شخص) را بفروش تا در مقابل آن اقیانوسی بخری. قطرهای را بده تا دریایی پر گهر بدست آوری.
-تو را به خدا در این امر تاخیر نکن. چرا که این سخن از سر لطف آمده است.
Forwarded from تفحص خویش
میگویی که میخواهم از این سروصداها خلاص شوم (سروصدای ذهن)
اما تو و این سروصداها با هم هستید.
تو باید بدونِ «تو» شوی و آنگاه تمام این سروصداها متوقف میشوند.
تویِ حقیقی آن شاهدِ بی فرمِ درون است؛
اما این شخص، این پر سروصدا (من ذهنی) فقط به تصور درآمده است.
تشخیص این نکته رهایی است.
#موجی
و گفت:
"از بایزیدی بیرون آمدم،
چون مار از پوست،
پس نگه کردم، عاشق ومعشوق و عشق یکی دیدم
که در عالم توحید یکی توان بود."
"و آنگاه مرغي گشتم، چشم او از يگانگي،
پَر او از هميشگي.
در هوايِ بی چگونگي مي پريدم."
تذکره الاولیا – عطار
“You say you want to get rid of the noise, but you and the noise go together. You have to be you without 'you' and all noise will stop. The real You is the formless witness within. The person, the noisy one, is only imagined. To recognize this is Freedom. “
#Mooji
اما تو و این سروصداها با هم هستید.
تو باید بدونِ «تو» شوی و آنگاه تمام این سروصداها متوقف میشوند.
تویِ حقیقی آن شاهدِ بی فرمِ درون است؛
اما این شخص، این پر سروصدا (من ذهنی) فقط به تصور درآمده است.
تشخیص این نکته رهایی است.
#موجی
و گفت:
"از بایزیدی بیرون آمدم،
چون مار از پوست،
پس نگه کردم، عاشق ومعشوق و عشق یکی دیدم
که در عالم توحید یکی توان بود."
"و آنگاه مرغي گشتم، چشم او از يگانگي،
پَر او از هميشگي.
در هوايِ بی چگونگي مي پريدم."
تذکره الاولیا – عطار
“You say you want to get rid of the noise, but you and the noise go together. You have to be you without 'you' and all noise will stop. The real You is the formless witness within. The person, the noisy one, is only imagined. To recognize this is Freedom. “
#Mooji
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM