Telegram Web Link
Forwarded from تفحص خویش
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«منِ حقیقی» - #الهه_روزدار

چرا باوجوداینکه میدانم آگاهی هستم اما همچنان رنج می‌کشم.

*این ویدئو مطلب بسیار مهمی را موردبررسی قرار می‌دهد. البته چنانچه با ذهن شخصی که درون وضعیت بیداری است آن را ببینید ممکن است سؤالات زیادی پیرامونش برایتان بوجود بیاید پس پیش از عجله برای هر سؤالی ویدئو را بارها دیده و آن را عمیقاً درون خودتان موردبررسی قرار دهید. خانوم روزدار همین مطلب را در ویدئویی جداگانه به فارسی شرح دادند که در زیر لینکش را قرار می‌دهم اما طی صحبتی که با ایشان داشتم ترجیح بر این شد که این ویدئو زیرنویس شود و در اختیار شما قرار بگیرد. چنانچه سؤالی پیرامون این ویدئو داشتید می‌توانید به آدرس‌هایی که در انتهای ویدئو به آنها اشاره شد پیام دهید، همچنین می‌توانید در قسمت کامنت صفحه مسیر مستقیم در اینستاگرام سؤالتان را بپرسید به ایشان منتقل خواهد شد و احتمالاً در ویدئوی مجزایی به سؤالاتی که دقیق و درست باشند پاسخ داده می‌شود.
در قسمت دوم این ویدئو همین نکات بصورت نوشتاری و قدم به قدم شرح داده میشود که در آینده ترجمه خواهد شد.

نسخه زبان فارسی:
https://www.youtube.com/watch?v=-JWJ7_GOqBI&ab_channel=EllieRoozdar
"هنگامی‌که از یک رؤیا بیدار می‌شویم متوجه می‌شویم که نه‌تنها ما آن فردِ درون خواب بودیم بلکه تمام عالمِ رؤیا نیز درون خودمان اتفاق افتاده بود.
درست به همین ترتیب، هنگامی‌که از این رؤیای زندگی روزمره نیز بیدار شویم کشف خواهیم کرد که آگاهی چیزی درون این بدن نیست بلکه بدن، ذهن و تمام عالم، درون آگاهی هستند."
#روپرت_اسپایرا

"When we wake up from a dream, we understand that we were not a self in the dream but rather that the entire dream took place in us. Similarly, when we wake up from the ‘dream’ of everyday life we discover that Consciousness is not in the body but that the entire body, mind and world are in Consciousness."
#RupertSpira
Forwarded from تفحص خویش
تمام این چیزها که اتفاق میفتند، تمام این فرم‌ها که زندگی به خودش می‌گیرد، تمامشان دارای ماهیتی زودگذر هستند. تمام آن‌ها فانی‌اند. اشیاء، بدن‌ها، رویدادها، موقعیت‌ها، افکار، عواطف، امیال، آرزوها و جاه‌طلبی‌ها، ترس‌ها و اندوه‌ها. آن‌ها می‌آیند و بعد وانمود می‌کنند که بسیار مهم هستند و قبل از اینکه بفهمید چه اتفاقی افتاده از بین می‌روند، آن‌ها در همان نیستی‌ای که از همان‌جا آمده بودند محو می‌شوند.
آیا آن‌ها اصلاً واقعی بودند؟
آیا چیزی بیشتر از یک رؤیا بودند؟ رؤیای فرم‌ها.
هنگامی‌که صبح از خواب بیدار می‌شویم، رؤیایی که شب گذشته خوابش را می‌دیدیم محو می‌شود و بعد با خودمان میگوییم: "آه آن فقط یک خواب بود. آن واقعی نبود."
اما چیزی در خواب باید واقعی می‌بود، چون در غیر این صورت نمی‌توانست وجود داشته باشد.
وقتی مرگ نزدیک می‌شود ممکن است به زندگی‌مان نگاه کنیم و بعد با تعجب از خودمان بپرسیم آیا آن‌هم فقط یک خواب و رؤیا نبود؟ حتی همین حالا هم وقتی شما به تعطیلات سال گذشته یا ماجرایی که دیروز داشتید نگاه می‌کنید آن‌هم چیزی شبیه خواب شب گذشته است.
رؤیایی وجود دارد و یک رؤیابینِ رؤیا.
رؤیا یک نمایش زودگذر از فرم‌ها است. رویا همین دنیاست، دنیایی که واقعیتی نسبی دارد و نه واقعیتی اصیل. یک رؤیابین نیز وجود دارد یعنی همان حقیقت مطلقی که در آن این فرم‌ها می‌آیند و می‌روند.
رؤیابین این "شخص" نیست. شخص خودش بخشی از رؤیاست. رؤیابین همان پس‌زمینه‌ای است که رؤیا در آن پدیدار می‌شود، همان‌که رؤیا را ممکن می‌سازد. رؤیابین همان مطلقی است که در پسِ آنچه نسبی است وجود دارد، همان بی‌زمانی است که در پشت زمان است، همان آگاهی‌ای است که هم در درون فرم و هم در پس آن وجود دارد. رؤیابین همان آگاهی است. تو همان آگاهی هستی.
#اکهارت تُله

"The many things that happen, the many forms that life takes on, are of an ephemeral nature. They are all fleeting. Things, bodies, events, situations, thoughts, emotions, desires, ambitions, fears, drama… they come, pretend to be all important, and before you know it, they are gone, dissolved into the nothingness out of which they came. Were they ever real? Were they ever more than a dream, the dream of form?
When we wake up in the morning, the night’s dream dissolves, and we say, “Oh, it was only a dream. It wasn’t real.” But something in the dream must have been real, otherwise it could not be.
When death approaches, we may look back on our life and wonder if it was just another dream. Even now you may look back on last year’s vacation or yesterday’s drama and see that it is very similar to last night’s dream.
There is the dream, and there is the dreamer of the dream. The dream is a shortlived play of forms. It is the world – relatively real but not absolutely real. Then there is the dreamer, the absolute reality in which the forms come and go.
The dreamer is not the person. The person is part of the dream. The dreamer is the substratum in which the dream appears, that which makes the dream possible. It is the absolute behind the relative, the timeless behind time, the consciousness in and behind form. The dreamer is consciousness itself – who you are.
#EckhartTolle

(تصور کنید که خواب می‌بینید و در خواب، فردی در خیابان‌های پاریس هستید.)
هنگامی‌که آن کاراکتر درون رؤیا در خیابان‌های پاریس تصادف کرده و بمیرد، رؤیابین (یعنی آن کسی که دارد تمام این‌ها را خواب می‌بیند) نمی‌میرد.
تمامیت و ماهیت کاراکترِ درونِ رؤیا، ذهنِ فردِ خواب بیننده است.
(به همین صورت) هنگامی‌که بدنمان بمیرد، حقیقت، یعنی آگاهی نامحدود و بیکران، نمرده یا جایی نمی‌رود.
#روپرت_اسپایرا

"When the character on the streets of Paris that you dream about is run over and dies, the dreamer does not die.
All there ever was to the dreamed character was the dreamer's mind.
When our body is dead, the reality - infinite consciousness - has not died or gone anywhere."
#RupertSpira
Forwarded from تفحص خویش
بر روی صفحه‌نمایش گاهی اقیانوسی عظیم با امواجی بی‌پایان می‌بینید که ناپدید می‌شوند.
گاهی هم روی آن، آتشی می‌بینید که به همه‌جا گسترده شده و سپس آن‌هم ناپدید می‌شود.
در هر دو مورد صفحه‌نمایش آنجاست.
آیا صفحه‌نمایش با آن آب، خیس یا با آن آتش، میسوزد؟
هیچ چیزی روی آن صفحه تأثیر نمیگذارد.
درست به همین طریق اتفاقاتی که در طی وضعیت‌های بیداری، رویا و خواب پیش می‌آید مطلقاً روی شما اثری نخواهند گذاشت و شما همان خویش خودتان باقی خواهید ماند.
#رامانا ماهارشی


On the screen, you sometimes see a huge ocean with endless waves that disappears.
Another time, you see fire spreading all around; that too disappears.
The screen is there on both the occasions. Did the screen get wet with the water or did it get burned by the fire? Nothing affected the screen.
In the same way the things that happen during the wakeful, dream and sleep states do not affect you at all; you remain your own Self.
Sri #Ramana Maharshi
-Letters from Sri Rammasasaman. 183
Forwarded from تفحص خویش

در سکون و سکوت عمیق هیچ فکری وجود ندارد.
چیزی که تو خودت را به عنوان این شخص میشناسی چیزی جز مجوعه‌ای از افکار نیست، بنابراین در سکوت عمیق هیچ شخصی وجود ندارد ازطرفی تمام مشکلات و ماجراها هم مربوط به شخص است و وقتی در سکوت عمیق هیچ شخصی نباشد آرامشی عمیق....
سؤال: من واقعاً متوجه این‌همه تأکید به بی ذهنی و نبود شخص و توقف افکار و این چیزها نمیشم و حتی برام ترسناکه. مثل چیزی تاریک و خالیه. چرا من باید متوجه چنین چیزی باشم؟

*(پیش از هر چیزی این موضوعی نیست که دلیلی داشته باشه که همه به دنبالش باشند و باید در ابتدا بطور خود به خودی میل و اشتیاق شدید به خودشناسی شکل بگیره و بعد باقی ماجرا)*

پاسخ: اول‌ازهمه آگاه باش که اونچیزی که تو به‌عنوان خودت یعنی این شخص یا من ذهنی یا فلانی فلانی می‌شناسی یعنی همین چیزی که اکثر ما گمان می‌کنیم که همون هستیم، فقط "محتوای آگاهی" هست. محتوای آگاهی هم یعنی تمام چیزهایی که ما از اونها آگاهیم.
محتوای آگاهی چه چیزهایی هستند؟ اتفاقات، ماجراها، افکار، احساسات، عواطف، تصاویر، حواس.

حالا خودِ آگاهی چیه؟ آگاهی حقیقتِ تو است. یعنی اون چیزی که از این افکار و احساسات و .. آگاهه و خودش فراسوی تمام این کیفیاته.

وقتی از تو می‌پرسند اسمت چیه؟ تو خودتو فقط "محتوای آگاهی" معرفی می‌کنی یعنی خاطرات و ماجراها و افکار و تصاویر و گذشته و ...
ازونجایی که محتوای آگاهی بطور مدام در حال تغییره، چنانچه شناسایی درست صورت نگیره و تو صرفاً خودتو همین محتوا به حساب بیاری درنتیجه تبدیل به چیزی دائم التغییر میشی که مدام درحال دگرگون شدنه.
وقتی در مطالب معنوی با واژه‌های "مرگ اختیاری، نیستی، نبودن، نباش" و چیزهایی از این قبیل مواجه میشی هدف اینه که به طریقی "توجه" از این محتوای آگاهی برداشته بشه. وقتی "توجه" از محتوای آگاهی برداشته بشه چیزی که باقی میمونه خودِ فضای آگاهیه که عاری از هر کیفیتیه و با واژه‌های "فقط بودن"، "وجود" یا "هستی"، "حضور" و "آگاهی محض" و ... ازش یاد میشه.


ماجرا چیزی شبیه مثال زیره:
لیوانی رو درنظر بگیر که محتواش شیره. هنگامی‌که از «لیوان» سؤال بشه تو چی هستی؟ اون میگه: شیر. لیوان به دلیل تمرکز بیش‌ازحد بر محتوای خودش و غافل بودن از حقیقت اصلیش، به‌غلط فکر میکنه که فقط شیره و تماماً متمرکز بر اینه که مبادا اون محتوا به نحوی دچار کم و کاستی بشه. ازونجا که لیوان صرفاً خودشو محتوای درون خودش به حساب میاره و کاملاً از لیوان بودن خودش غافله، با تغییر محتوا، خودشم متغیر میشه و مدام در حال دگرگون شدنه. فقط زمانی که لیوان توجه رو از محتوای درون خودش برداره میتونه متوجه وجود چیزی بشه که تا الان بهش پی نبرده بود. من این چایی و شیر و نوشابه و قهوه نیستم بلکه من لیوانی هستم که هرگز متأثر از محتوای درون خودم نیستم، محتوای درون من تغییر میکنه اما من، نه.
حالا اینطور نیست که لیوان بعدازاین شناخت دیگه متوجه محتوای خودش نشه، نه اینطور نیست. اون همچنان بعدازاین هم متوجه محتوای خودش هست اما با این ادراک و شناخت جدید رویکردش نسبت به قبل متفاوت شده و دیگر خودشو صرفاً محتوای درون خودش نمیپنداره و اعمالش ناشی از شناخت جدیدش خواهد بود.

روی هم رفته وقتی موج رو به نیستی دعوت میکنی هدف نیستی و نابودی نیست، هدف اینه که موج متوجه اصل و اساس خودش بشه، متوجه اقیانوس بشه. متوجه بشه که خودش اقیانوسه. همیشه اقیانوس بوده و همین حالا هم اقیانوسه. اصلا هیچ چیزی جز اقیانوس وجود نداره. متوجه بشه که اصلا موجی وجود نداشته و در نتیجه‌ی این ادراک، از محدودیتها و ماجراهای مربوط به موج بودن رها بشه و در بیکرانگی و جاودانگی و آرامش اقیانوس محو بشه.

روی این چند جمله تمرکز کنید:
" «خویش» آنجایی است که مطلقاً هیچ فکری از "من" وجود نداشته باشد." #رامانا_ماهارشی

"تو آگاهی هستی. آگاهی نام دیگر تو است . ازآنجاکه تو آگاهی هستی در این صورت هیچ نیازی برای بدست آوردن یا پرورش دادن آن نیست. تمام کاری که باید انجام دهی این است که آگاه بودن از سایر چیزهایی که غیر خویش هستند را رها کنی. اگر فرد آگاه بودن از آن‌ها را رها کند، آنگاه فقط آگاهی محض باقی خواهد ماند و آن «خویش» است."
#رامانا ماهارشی

"آن نَفَسی که باخودی همچو خزان فسرده‌ای

وان نفسی که بیخودی دِی چو بهار آیدت"
#مولانا

#مسیرمستقیم
Forwarded from تفحص خویش
«این چه کسی است که مشغول فکر کردن است؟»

این فرآیند فکر کردن، این بار اضافه، تمایلی است که ما همیشه آن را با خود حمل می‌کنیم. من به شما نشان می‌دهم که چگونه این بار ناخواسته را رها کنید.

وقتی سؤال «این چه کسی است که مشغول فکر کردن است؟» را می‌پرسید، روند تفکر را متوقف کرده و به ماهیت حقیقی خودتان، ماهیت ذاتی خودتان، ماهیت خودبه‌خودی و خودجوش خودتان، همان منشأِ خالصِ خالی، بازمی‌گردید.
این ماهیت و فطرت شماست و این چیزی است که شما همیشه هستید. ذهن به آن راهی ندارد. زمان به آن راهی ندارد. مرگ به آن راهی ندارد. ترس به آن راهی ندارد.
#پاپاجی
Forwarded from تفحص خویش
Who is thinking?
This thinking process, this burden, is a desire that we always carry with us. I am showing you how to drop this unwanted burden. When you ask the question, "Who is thinking?" you arrest the process of thinking and return back to your true nature, your inherent nature, your spontaneous nature, the pure source that is empty.
This is your own nature, and this is what you are always. The mind does not enter there. Time does not enter. Death does not enter. Fear does not enter.
#papaji
Forwarded from تفحص خویش
هر صدای آزاردهنده‌ای می‌تواند به‌اندازه سکوت مفید باشد.
چطور؟
با رها کردن مقاومت درونی به صدا. با اجازه دادن به آن تا همان‌طور که هست باشد، این پذیرش نیز (مانند سکوت) شما را به منطقه صلح و آرامش درون که همان سکون است می‌برد.
هر زمان که این لحظه را فارغ از فرمی که این لحظه به خود می‌گیرد، همان‌طور که هست عمیقاً بپذیرید در صلح و آرامش هستید.
#اکهارت تُله
Forwarded from تفحص خویش
این‌طور در نظر بگیر که با آرامش در خانه نشسته‌ای که ناگهان صدای گوش‌خراش بوق ماشینی از آن‌طرف خیابان به گوش می‌رسد. احساس خشم و ناراحتی‌ای برمی‌خیزد. هدف از این خشم و ناراحتی ای که برخاسته چیست؟ هیچی. پس چرا این احساس را بوجود آوردی؟ تو این کار را نکردی. ذهن این کار را انجام داد؛ و کاملاً هم به‌صورت خودکار و ناآگاهانه اتفاق افتاد. چرا ذهن چنین چیزی را به وجود می‌آورد؟ چون معتقد به این باورِ ناآگاهانه است که مقاومتش یعنی همین چیزی که تو آن را در قالب خشم و ناراحتی تجربه کردی، می‌تواند به طریقی این شرایط نامطلوب را از بین ببرد؛ که البته این چیزی جز توهم نیست. این مقاومتی که ذهن به وجود میاورد مثلاً در این موردِ بخصوص خشم و ناراحتی، خودش بسیار آزاردهنده‌تر از علت اصلی‌ای که تلاش می‌کند تا آن را از بین ببرد است.
تمام شرایط این‌چنینی را می‌توان به تمرینی معنوی تبدیل کرد.
حس کن که شفاف شده‌ای. تا آنجاکه دیگر چیزی از این توده مادی بدن وجود ندارد. حالا اجازه بده تا آن صدا یا هر چیزی که علتِ عکس‌العملِ منفیِ تو بوده از شفافیتِ بدنِ تو عبور کند. آن دیگر به دیوار محکمی در درون تو برنمی‌خورد. همین‌طور که گفتم در ابتدا با چیزهای کوچک شروع کن. مثل بوق ماشین، صدای پارس سگ، جیغ و داد بچه‌ها و ترافیک.
به‌جای اینکه یک دیوار مقاومتی مستحکم درون خودت داشته باشی که مدام در معرض ضربات پیاپی چیزهایی که گمان می‌کنی "نباید اتفاق بیفتند" قرار بگیرد، اجازه بده تا همه‌چیز از تو عبور کند.
#اکهارت تُله




Let's say that you are sitting quietly at home. Suddenly, there is the penetrating sound of a car alarm from across the street. Irritation arises. What is the purpose of the irritation? None whatsoever. Why did you create it? You didn't. The mind did. It was totally automatic, totally unconscious. Why did the mind create it? Because it holds the unconscious belief that its resistance, which you experience as negativity or unhappiness in some form, will somehow dissolve the undesirable condition. This, of course, is a delusion. The resistance that it creates, the irritation or anger in this case, is far more disturbing than the original cause that it is attempting to dissolve.
All this can be transformed into spiritual practice. Feel yourself becoming transparent, as it were, without the solidity of a material body. Now allow the noise, or whatever causes a negative reaction, to pass right through you. It is no longer hitting a solid “wall” inside you. As I said, practice with little things first. The car alarm, the dog barking, the children screaming, the traffic jam.
Instead of having a wall of resistance inside you that gets constantly and painfully hit by things that”should not be happening,” let everything pass through you.
#Eckhart Tolle
Forwarded from تفحص خویش
هرزمان که در زندگی شما فقدانی عمیق رخ می‌دهد مثل از دست دادن دارایی، خانه، یک رابطه عاشقانه، از دست دادن اعتبار و شغل یا توانایی‌های جسمی، چیزی درون شما می‌میرد و نسبت به حسی که از خودتان دارید احساس نقص می‌کنید. همچنین ممکن است احساس سردرگمی و گیجی و عدم تعادل داشته باشید.
"حالا بدون این .... من کی هستم؟"

هنگامی‌که یک فرم، که شما به‌طور ناآگاهانه با آن به‌عنوان بخشی از خودتان هم‌هویت‌شده‌ بودید شما را ترک کند یا از بین برود آنگاه این اتفاق می‌تواند بشدت دردناک باشد.
به تعبیری می‌توان گفت که آن در بافت وجودی شما حفره‌ای ایجاد می‌کند. هنگامی‌که چنین اتفاقی میفتد آن درد یا غمی که احساس می‌کنید را انکار نکنید و نادیده نگیرید. قبول کنید و بپذیرید که آن درد آنجاست. از تمایل ذهن برای ساختن یک داستان پیرامون آن ماجرا که در آن به شما نقش یک قربانی را می‌دهد آگاه باشید. ترس، خشم، رنجش یا خودخوری احساساتی هستند که با آن نقش شکل می‌گیرند.
ازآنچه پشت آن احساسات و همچنین پشت داستان ساخته شده توسط ذهن قرار دارد آگاه شوید: آن حفره، آن فضای خالی.
آیا می‌توانید با آن حس عجیب خلأ و خالی بودن روبرو شوید و آن را بپذیرید؟
اگر آن را بپذیرید ممکن است متوجه شوید که دیگر جای ترسناکی نیست. ممکن است از آرامشی که از آن بیرون می‌آید شگفت‌زده شوید. هر زمان که مرگ فرامی‌رسد، هر زمان که یک شکل زندگی از هم می‌پاشد، خدا یعنی همان بی فرم و تجلی نیافته از حفره‌ی ناشی از محو شدن آن فرم می‌درخشد. به همین دلیل مقدس‌ترین چیز در زندگی مرگ است. به همین دلیل است که آرامش خدا می‌تواند از طریق تأمل و پذیرش مرگ به سراغ شما بیاید.
#اکهارت تله


“Whenever any kind of deep loss occurs in your life – such as loss of possessions, your home, a close relationship; or loss of your reputation, job, or physical abilities – something inside you dies. You feel diminished in your sense of who you are. There may also be a certain disorientation. “Without this...who am I?”

When a form that you had unconsciously identified with as part of yourself leaves you or dissolves, that can be extremely painful. It leaves a hole, so to speak, in the fabric of your existence. When this happens, don't deny or ignore the pain or the sadness that you feel. Accept that it is there. Beware of your mind's tendency to construct a story around that loss in which you are assigned the role of victim. Fear, anger, resentment, or self-pity are the emotions that go with that role. Then become aware of what lies behind those emotions as well as behind the mind-made story: that hole, that empty space. Can you face and accept that strange sense of emptiness? If you do, you may find that it is no longer a fearful place. You may be surprised to find peace emanating from it. Whenever death occurs, whenever a life form dissolves, God, the formless and unmanifested, shines through the opening left by the dissolving form. That is why the most sacred thing in life is death. That is why the peace of God can come to you through the contemplation and acceptance of death.”

#Eckhart Tolle
Forwarded from تفحص خویش
مستند بیداری ذهن – قسمت دوم - پرده برداری از ذهن

به لطف یکی از دوستان عزیزم قسمت دوم این مستند هم ترجمه شد و در کانال آپلود خواهد شد پیشنهاد میکنم تا در صورت اشتیاق پیش از قسمت دوم یکبار دیگر قسمت اول را مرور کنید تا عمیقتر مطلب را ادراک کنید.

**انجمن آنلاین "جهان را بیدار کن" هرچند سال یک‌بار مستندی عمیق در جهت بیداری بشریت ارائه می‌کنند. نام مستند قبلی آنها سامادهی بود که عده زیادی از افرادی که در جستجوی حقیقت هستند این مستند را دیده‌اند. همان‌طور که در صفحه آنها آمده، هدفشان خدمت به بیداری بشریت به ماهیت حقیقی‌شان است.

لینک قسمت اول این مستند
Forwarded from تفحص خویش
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مستند بیداری ذهن – قسمت دوم - پرده برداری از ذهن

لینک قسمت اول این مستند
2025/07/08 02:00:51
Back to Top
HTML Embed Code: