Telegram Web Link
LP - Lost On You (Official Music Video)
<unknown>
این آخرین آهنگیه که برای تو می‌فرستم
بعد از این آهنگه که برای همیشه تموم میشی
فقط می‌خوام برای آخرین‌بار بهت بگم:
1:06

@divangard
زمین تو خیلی وسیعه خدا
ولی من نمی‌دونم با این همه غم کجا برم.
کسی دستمو نگرفته ولی
اگه دستمو رها کنن
تا اون ور دنیا فرار می‌کنم.
نرم نرمک می‌رسد اینک بهار.
هنوزم انجام‌دادن بعضی از کارا سخت و ترسناکه
ولی انجامشون میدم
وقتی که بپذیری خودتی و خودت
بالاخره انجامشون میدی.
بعضی از آدما فقط تا وقتی که استفاده داری تو زندگیت می‌مونن
امیدوارم این آدما هرچی زودتر از زندگیت برن.
محبت قلب آدمو گرم می‌کنه
محبتی که خیلی وقتا راحته
محبتی که از هم دریغش می‌کنیم.
تا اطلاع ثانوی جواب «سلام. خوبیِ؟» شما دوست عزیز «نه» می‌باشد.
بعضی شبا بیدار می‌مونم تا غم بره. غم نمی‌ره. می‌خوابم.
تصویر آخرین روز ۱۴۰۳:
اینجا آدرس کانال خودتونو بذارید:
اینجا آدرس کانال‌هاییو بذارید که سال ۱۴۰۳ دنبال می‌کردید و دوسشون داشتید:
عیدتون مبارک بچه‌ها.
قول میدم امسال بیشتر از قبل خودمو دوست داشته باشم.
چند روزی بود که داشتم به اینکه ۱۴۰۳ برام چجوری بود فکر می‌کردم و چیز زیادی یادم نمیومد. انگار روی همۀ چیزی که ازش به‌ یاد میاوردم یه لایه مِه بود. می‌دونستم که بخش زیادی ازشو رنج کشیده بودم، می‌دونستم چرا ولی چیز مهمی به نظر نمی‌رسید و فقط همینو به یاد میاوردم. پس هزار و چهار صد و سۀ من دیگه چجوری گذشته بود؟ دیگه توش چیکار کرده بودم؟ چه اتفاقی افتاده بود و واقعاً برام چجوری گذشته بود؟
همۀ اینا باعث شده بود به این نتیجه برسم که در کل یه سال معمولی رو پشت سر گذاشته‌ام. حتماً چیز خاصی نبوده که بخوام به یاد بیارم و با اون بسنجمش؛ ولی اینطور نبود.
دیروز به عادت گذشته نشستم و نگاهی به دفتر برنامه‌ریزی‌ام انداختم. ماه به ماه گشتم و کارایی که انجام داده بودمو با تاریخ نوشتم. مدت زیادی اون وسط خالی بود. هیچی ننوشته بودم. هیچ‌چیزی برای اینکه بفهمم بهم چجوری گذشته نداشتم. یه‌کم برگشتم عقب و به‌ اسم عزیزی برخوردم.
اوایل پارسال بود که یه جوجه به خونۀ ما قدم گذاشت. جرأت نکردم ببینم چندم از قفس آزادش کردم. احتمالاً توی همون تاریخی بوده که هیچ نوشته‌ای ندارم.
بعضی وقتا خیلی منطقی میشم. اینجور موقعا هیچ‌چیزی جلودار انجام کاری که درست‌تر می‌دونم نیست. قلبم یخ میزنه و از انسان به یه تیکه سنگ تبدیل میشم. روزای بعدشم خوبم. تا مدت‌ها خوب خوبم و بعد، همین که یخای دور قلبم شروع می‌کنه به آب شدن، به هیزم آتیش جهنم خودم تبدیل میشم. می‌سوزم و به سمت فراموشی فرار می‌کنم. محبتی که در دل داشتمو -قلبمو- کول می‌کنم و از کوه رنجم بالا میرم. خوش‌شانس باشم اگه به مِهی می‌رسم که جز دیدم، حافظه‌امو هم می‌پوشونه. زخمی که نباید روش باز بمونه و زخمی که همیشه برمی‌گردم و روشو باز می‌کنم.
دوست دارم همۀ این هشت میلیاردو فراموش کنم.
از دوران عید، قبل، حین و بعدش بیزارم و دلم می‌خواد مثل همۀ روزایی که از معده‌درد قالب تهی می‌کردم، برم و همۀ این رنجو بالا بیارم.
یه موجود طفلی و بیچاره توی سرمه که گاهی ناله‌هاش به گوشم می‌رسه‌.
امشب گفت: «بگو که دلت برام تنگ شده. توروخدا بگو که دلت برام تنگ شده». مخاطبم نداره. هرچی فکر کردم نفهمیدم با کیه. شاید با خودمه.
برنامه بعد از این نوشتنه.
دیوانگارد pinned «برنامه بعد از این نوشتنه.»
2025/07/11 22:35:49
Back to Top
HTML Embed Code: