Telegram Web Link
کاش یکی منو برداره، پیچ و مهره‌هامو سفت کنه و دوباره بذارتم سر جام.
یکی ستاره‌های توی چشمامو دزدیده.
من غمو رها نمی‌کنم
یا اونه که ترکم نمی‌کنه؟
اگه بگم دارم روزای سختیو می‌گذرونم
روزای سختو کوچیک شمرده‌ام
روزای سخت میگذرن مگه؟
احساس ناکافی بودنم گشنه بود
احساس کافی بودنمو خورد.
چرا به اندازۀ کافی دوسم نداشتی؟
چشممو که باز می‌کنم می‌بینم غم بالا سرم نشسته. غم در کنارمه. غم دوستم داره.
غم دوستم داره.
میگم: «زندگی چقدر سخت شده.»
میگه: «سخت بوده. ما بچه بودیم نمی‌فهمیدیم. الان بزرگ شدیم می‌فهمیمش.»
به مامانم گفتم: «دستتو بذار رو قلبم و دعا کن خوب بشه.»
به مامانم نگفتم چمه. نگفتم قلبم چشه. نگفتم برای چی دعا کنه. به مامانم گفتم و فقط امیدوار منتظر موندم. منتظر موندم؛ چون چارۀ دیگه‌ای نداشتم؛ چارۀ دیگه‌ای ندارم.
ببخشید خدا ولی من دیگه از پایان‌های بد تکراری خسته شده‌ام. یه پایان خوب بذار سر رام. شادش کن.
اضطراب این روزا مغزمو جویده و تف کرده بیرون.
قلبم از بیست و هشت جهت شکسته
نمی‌دونم کدوم ورشو بگیرم که اون ورش وا نره.
بگید که فقط روزگار من نیست که داره سگی می‌گذره؟
دستتو دورم نگه دار
من یه شمع رو به بادم.
2025/07/08 08:05:30
Back to Top
HTML Embed Code: