فشاری که تو این مدت تحمل کردیم
صداهایی که شنیدیم
و جراحاتی که در ظاهر برنداشتیم
تا ابد روی این روح میمونه.
صداهایی که شنیدیم
و جراحاتی که در ظاهر برنداشتیم
تا ابد روی این روح میمونه.
من فکر میکردم فقط به پایان این جنگ نیاز دارم؛ نگو یه تخت در نزدیکترین تیمارستان هم جزئش بوده.
تابستونه ولی کاش یهکم برف میبارید. اون دونههای کوچیک و سفید، آروم، از آسمونی که چیزی جز ابر نداره، میومدن و مینشستن روی موهامون و یهکم بعد، یهجوری که انگار میخواستن با ما یکی بشن، ناپدید میشدن؛ درست مثل یک رویا.