«ترومای من این بود که باید از خودم در مقابل کسانی دفاع میکردم که قرار بود از من مراقبت کنند.»
•SimiaRoom
@dlemoammar1
•SimiaRoom
@dlemoammar1
بعضی وقتها وضع طوری است که انسان مجاز است که پلهای پشت سر خود را خراب کند و دیگر به خانه باز نیاید.
•فئودور داستایوفسکی
@dlemoammar1
•فئودور داستایوفسکی
@dlemoammar1
عزیزِ جانم؛
دلتنگِ تو هستم و این را خوب میدانم که اگر
روزی تو را ببینم،
به درازایِ تمام این روزها و صبرهایم،
اشک خواهم ریخت و باران خواهم شد.
عزیزِ دورم؛
این روزها بی دیدنِ تو کلبه ای خاموشم،
جنگلی بی بارانم،
آسمانی بی ابرم...
@dlemoammar1
دلتنگِ تو هستم و این را خوب میدانم که اگر
روزی تو را ببینم،
به درازایِ تمام این روزها و صبرهایم،
اشک خواهم ریخت و باران خواهم شد.
عزیزِ دورم؛
این روزها بی دیدنِ تو کلبه ای خاموشم،
جنگلی بی بارانم،
آسمانی بی ابرم...
@dlemoammar1
هرچی میگذره امیدوار بودن سختتر میشه، امید میشه اون یخ آب شده توی دستم که نمیتونم به مقصد برسونمش.
@dlemoammar1
@dlemoammar1