-دیگران میتوانستند وقایع را به مستی و شوخی بگذرانند؛
اما برای من همه چیز بیش از حد جدی بود.
من همیشه رنج ها و ترس ها را بیش از حد حس میکردم،
و این استعداد راه را بر هرگونه آسودگی و سبکسری میبست.
@dlemoammar1
اما برای من همه چیز بیش از حد جدی بود.
من همیشه رنج ها و ترس ها را بیش از حد حس میکردم،
و این استعداد راه را بر هرگونه آسودگی و سبکسری میبست.
@dlemoammar1
با یکی اشنا میشی، میفهمی یه چیزی تو زندگیش کم داره و هیچوقت نداشته، تلاش میکنی اون چیز رو بهش بدی تا جایی که یه روز میفهمی چرا اون چیز رو به دست نیاورده، بهش ندادن یا نتونسته نگهش داره
یه چیزی مثل عشق، حس تعلق، حس پذیرفته شدن...
@dlemoammar1
یه چیزی مثل عشق، حس تعلق، حس پذیرفته شدن...
@dlemoammar1
به پایان فکر نکن
اندیشیدن به پایان هر چیز،شیرینی حضورش را تلخ میکند
بگذار پایان تو را غافلگیر کند،درست مثل آغاز.
@dlemoammar1
اندیشیدن به پایان هر چیز،شیرینی حضورش را تلخ میکند
بگذار پایان تو را غافلگیر کند،درست مثل آغاز.
@dlemoammar1
ممکنه خیلی پیش پا افتاده به نظر بیاد، ولی واقعا مهمه. آدم باید یکیو داشته باشه که بهش بگه خودکار جدیدم خیلی روون مینویسه و اون طرف هم کلی بابتش ذوق کنه. آدم باید یکیو داشته باشه که مشتاق شنیدن روزمره بیاتفاق و کسلکننده آدم باشه.
@dlemoammar1
@dlemoammar1
ای جانِ بیپناه،
دعا میکنم کسی را پیدا کنی که صدایت را بلد باشد،نگاهت را بفهمد،
و دوستت داشته باشد بیآنکه بخواهد عوضت کند.
@dlemoammar1
دعا میکنم کسی را پیدا کنی که صدایت را بلد باشد،نگاهت را بفهمد،
و دوستت داشته باشد بیآنکه بخواهد عوضت کند.
@dlemoammar1
اگر زنده ماندم و یک روزی باهم در یک خانه چای خوردیم، برایت تعریف میکنم که این روزها چقدر سخت و دیر و دور گذشت.
@dlemoammar1
@dlemoammar1
او تو را کشته بود؛
اما تو انگار طوری هستی
که اگر بر مزارت دسته گلی میگذاشت،
او را می بخشیدی.
@dlemoammar1
اما تو انگار طوری هستی
که اگر بر مزارت دسته گلی میگذاشت،
او را می بخشیدی.
@dlemoammar1
هیچ بیخدایی در سنگر نیست. خدای مسیحی، خدای یهودی، خدای چینی، هر خدای دیگری، بلاخره یک خدایی لازمه! بدون خدا نمیشه جنگید.
~مامان و معنی زندگی
@dlemoammar1
~مامان و معنی زندگی
@dlemoammar1