Forwarded from دکتر محمد خدادادی
تأملی در دلیل آفرینش
✍️ قسمت دوم
عرفا و فلاسفه، از جمله شیخ الرئیس، ابن سینا و صدرالمتألهین، ملاصدرا، در آثار خود دلایل متقنی در اثبات عشقِ خداوند به ذاتِ خویش و ضرورت آن بیان نموده اند که در ادامه، به صورت گذرا، به خلاصۀ دیدگاه های ایشان اشاره می شود.
ایشان معتقدند که عشق، محصول درک زیبایی است و اگر کسی، وجودی زیبا بیابد و به آن معرفت یابد، به آن وجود عشق می ورزد؛ مگر اینکه آن وجود زیبا نباشد و یا آن شخص در معرفت زیبایی ناقص باشد و درک صحیحی از زیبایی نداشته باشد.
از آنجا که خداوند زیباست و به زیبایی خود معرفت و علم دارد؛ بنابراین، این معرفت به زیبایی، اقتضا می کند که او عاشقِ ذات خویشتن باشد. اگر خداوند به ذاتِ خویش عشق نورزد، یا زیبایی او کامل نیست و یا او به زیبایی خود علم و معرفت ندارد و از آنجا که خداوند، منزه از هر نقصان است و به کمال زیبایی و جمال خود واقف است، این کمال، مقتضی عشق او به ذات خویشتن است.
با در نظر گرفتن این موضوع که «عشق، محصول درک زیبایی است»، اثباتِ عشقِ حق به ذات خود، به صورت یک قیاس ساده قابل نمایش است:
خداوند در کمال زیبایی است.
خداوند به زیبایی خود علم دارد.
هر آنکه کمال زیبایی را دریابد عاشق آن می شود.
پس، خداوند، عاشقِ ذات خویشتن است. (نتیجه)
طبق همین استدلالهای فلسفی است که اکثر عرفا و فلاسفه به این باور رسیده اند که خداوند از ازل و «به طور مطلق، محبّ و عاشق ذات خود بود و حبّ و عشق به ذاتش، بزرگترین عشقها و محبّتهاست... پس، وی هم محبوب و معشوق اوّل است و هم محبّ و عاشق اوّل».
از مطالب فوق اینگونه نتیجه گرفته می شود که خداوند عاشق و معشوق است و طبیعتاً عشق او به ذات خویش در نهایت کمال است، زیرا تمام صفات او در نهایت کمال است. حال باید دید که این عشق کامل، چگونه باعث ظهور و بروز کثرات شده است؟
از دیدگاه عرفا، کمال عشق، از خودگذشتگی است؛ یعنی اگر کسی ادعای عشق داشته باشد و از خودگذشتگی ننماید، هنوز وارد مرحلة عشق نشده و تنها لافِ عشق میزند. طبیعتِ عشق از خودگذشتگی است و اساساً به همین اعتبار نام محبّت شدید را عشق نهاده اند؛ چرا که عاشق به طور کلّی از خویش تهی می شود و جز نامی از او باقی نمی-ماند؛ چنانکه وقتی عَشَقَه به جان گیاهی می افتد، آن را از درون تهی می کند و چیزی از آن باقی نمی گذارد. به همین مناسبت، عرفا معتقدند که کمال عشق، همراه با از خودگذشتگی و تهی شدن از درون است؛ چنانکه عینالقضات همدانی می گوید: «در عشق قدم نهادن کسی را مسلّم شود که با خود نباشد، و ترک خود بکند، و خود را ایثار عشق کند... عاشقی، بیخودی و بی رأیی باشد».
عطار نیشابوری نیز معتقد است که عشق، یعنی از خودگذشتگی و بیرون آمدن از خویش:
عشق چیست؟ از خویش بیرون آمدن
غرقه در دریای پرخون آمدن
(مأخذ: آینه روی دوست: انسان کامل در عرفان نظری و ادبیات عرفانی، دکتر محمد خدادادی)👇
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
✍️ قسمت دوم
عرفا و فلاسفه، از جمله شیخ الرئیس، ابن سینا و صدرالمتألهین، ملاصدرا، در آثار خود دلایل متقنی در اثبات عشقِ خداوند به ذاتِ خویش و ضرورت آن بیان نموده اند که در ادامه، به صورت گذرا، به خلاصۀ دیدگاه های ایشان اشاره می شود.
ایشان معتقدند که عشق، محصول درک زیبایی است و اگر کسی، وجودی زیبا بیابد و به آن معرفت یابد، به آن وجود عشق می ورزد؛ مگر اینکه آن وجود زیبا نباشد و یا آن شخص در معرفت زیبایی ناقص باشد و درک صحیحی از زیبایی نداشته باشد.
از آنجا که خداوند زیباست و به زیبایی خود معرفت و علم دارد؛ بنابراین، این معرفت به زیبایی، اقتضا می کند که او عاشقِ ذات خویشتن باشد. اگر خداوند به ذاتِ خویش عشق نورزد، یا زیبایی او کامل نیست و یا او به زیبایی خود علم و معرفت ندارد و از آنجا که خداوند، منزه از هر نقصان است و به کمال زیبایی و جمال خود واقف است، این کمال، مقتضی عشق او به ذات خویشتن است.
با در نظر گرفتن این موضوع که «عشق، محصول درک زیبایی است»، اثباتِ عشقِ حق به ذات خود، به صورت یک قیاس ساده قابل نمایش است:
خداوند در کمال زیبایی است.
خداوند به زیبایی خود علم دارد.
هر آنکه کمال زیبایی را دریابد عاشق آن می شود.
پس، خداوند، عاشقِ ذات خویشتن است. (نتیجه)
طبق همین استدلالهای فلسفی است که اکثر عرفا و فلاسفه به این باور رسیده اند که خداوند از ازل و «به طور مطلق، محبّ و عاشق ذات خود بود و حبّ و عشق به ذاتش، بزرگترین عشقها و محبّتهاست... پس، وی هم محبوب و معشوق اوّل است و هم محبّ و عاشق اوّل».
از مطالب فوق اینگونه نتیجه گرفته می شود که خداوند عاشق و معشوق است و طبیعتاً عشق او به ذات خویش در نهایت کمال است، زیرا تمام صفات او در نهایت کمال است. حال باید دید که این عشق کامل، چگونه باعث ظهور و بروز کثرات شده است؟
از دیدگاه عرفا، کمال عشق، از خودگذشتگی است؛ یعنی اگر کسی ادعای عشق داشته باشد و از خودگذشتگی ننماید، هنوز وارد مرحلة عشق نشده و تنها لافِ عشق میزند. طبیعتِ عشق از خودگذشتگی است و اساساً به همین اعتبار نام محبّت شدید را عشق نهاده اند؛ چرا که عاشق به طور کلّی از خویش تهی می شود و جز نامی از او باقی نمی-ماند؛ چنانکه وقتی عَشَقَه به جان گیاهی می افتد، آن را از درون تهی می کند و چیزی از آن باقی نمی گذارد. به همین مناسبت، عرفا معتقدند که کمال عشق، همراه با از خودگذشتگی و تهی شدن از درون است؛ چنانکه عینالقضات همدانی می گوید: «در عشق قدم نهادن کسی را مسلّم شود که با خود نباشد، و ترک خود بکند، و خود را ایثار عشق کند... عاشقی، بیخودی و بی رأیی باشد».
عطار نیشابوری نیز معتقد است که عشق، یعنی از خودگذشتگی و بیرون آمدن از خویش:
عشق چیست؟ از خویش بیرون آمدن
غرقه در دریای پرخون آمدن
(مأخذ: آینه روی دوست: انسان کامل در عرفان نظری و ادبیات عرفانی، دکتر محمد خدادادی)👇
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
Forwarded from دکتر محمد خدادادی
تأملی در دلیل آفرینش
✍️ قسمت سوم
نتیجه این که عشق با از خودگذشتگی، معنا و کمال می یابد و هر عاشقِ صادق و کاملی دارای از خودگذشتگی است.
حال، خداوند که عاشق کامل است نیز طبیعتاً این صفت کمالی عشق را دارد و به واسطۀ همین کمال عشق، از وحدت خویش گذشته است و کثرات ظهور یافته اند. منظور از این که خداوند از وحدت خود گذشت، آن است که وجود مطلق، قید پذیرفت و متعیّن شد تا تعیّنات و کثرات که همان ظهورات او هستند، پدیدار شوند.
به عبارت دیگر، خداوند به واسطۀ کمالِ عشق به ذاتِ خویش، کثرات را پدیدار ساخته و عوالم و هستی¬ها به واسطۀ همین «اظهارِ کمالِ عشق» تبلور یافته اند. البتّه این کثرات هم چنانکه قبلاً توضیح دادیم- چیزی غیر از حق نیستند؛ بلکه تنها شئونات، تجلّیات، مراتب و ضیاءِ خداوندند و وجودشان مقیّد و اعتباری است و نه مطلق.
پس، آفرینش و تجلّی حق تعالی، نتیجۀ منطقی و طبیعی عشق کامل و کمال عشقِ او به ذات خویشتن است:
خداوند، عاشقِ ذات خویش است. (صغری)
کمال عشق، از خودگذشتگی است. (کبری)
خدا از خودگذشتگی دارد. (نتیجه)
پس، کثرات و یا به عبارت دیگر مظاهر، محصول کمالِ عشق الهی اند و اگر عشق نبود، هیچ ظهور، تجلّی و کثرتی بروز نمی یافت.
این نکته نیز قابل یادآوری است که عشق در تمام این کثرات، سریان و جریان دارد و هیچ مرتبه ای از هستی نیست که خالی از عشق و محبّت باشد. به همین دلیل، همۀ موجودات در صدد عشق بازی با مبدأ و منشأ وجودی خود هستند. و از آنجا که کمال عشق از خودگذشتگی است، همۀ موجودات در پی رسیدن به کمال عشق اند. و اگر این امر برای آنها محقق شود و بتوانند این قوّه (عشق) را به فعل (کمال عشق) برسانند، در نهایت، مجدداً به واسطۀ از خودگذشتگیِ حاصل از کمالِ عشق، در خداوند، فانی می شوند و به اصل خود راجع می گردند.
به عبارت دیگر، همۀ موجوداتی که در قوس نزول به واسطه عشق حق به ذات خویش، ظهور و تجلّی یافته اند، در نهایت، به واسطۀ عشق شان به حق تعالی با طی کردن مسیر صعود به او باز می گردند و در مبدأ هستی، خویشتنِ خویش را فانی می کنند. این همان معنای عظیمی است که در قرآن مجید بیان شده است: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون». همه به واسطۀ عشق و برای عشقبازی با حق، ظهور و بروز یافته ایم و به همان واسطه، به حقیقتِ حق برمیگردیم.
(مأخذ: آینه روی دوست: انسان کامل در عرفان نظری و ادبیات عرفانی، دکتر محمد خدادادی)
http://dr-khodadadi.com
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadad
✍️ قسمت سوم
نتیجه این که عشق با از خودگذشتگی، معنا و کمال می یابد و هر عاشقِ صادق و کاملی دارای از خودگذشتگی است.
حال، خداوند که عاشق کامل است نیز طبیعتاً این صفت کمالی عشق را دارد و به واسطۀ همین کمال عشق، از وحدت خویش گذشته است و کثرات ظهور یافته اند. منظور از این که خداوند از وحدت خود گذشت، آن است که وجود مطلق، قید پذیرفت و متعیّن شد تا تعیّنات و کثرات که همان ظهورات او هستند، پدیدار شوند.
به عبارت دیگر، خداوند به واسطۀ کمالِ عشق به ذاتِ خویش، کثرات را پدیدار ساخته و عوالم و هستی¬ها به واسطۀ همین «اظهارِ کمالِ عشق» تبلور یافته اند. البتّه این کثرات هم چنانکه قبلاً توضیح دادیم- چیزی غیر از حق نیستند؛ بلکه تنها شئونات، تجلّیات، مراتب و ضیاءِ خداوندند و وجودشان مقیّد و اعتباری است و نه مطلق.
پس، آفرینش و تجلّی حق تعالی، نتیجۀ منطقی و طبیعی عشق کامل و کمال عشقِ او به ذات خویشتن است:
خداوند، عاشقِ ذات خویش است. (صغری)
کمال عشق، از خودگذشتگی است. (کبری)
خدا از خودگذشتگی دارد. (نتیجه)
پس، کثرات و یا به عبارت دیگر مظاهر، محصول کمالِ عشق الهی اند و اگر عشق نبود، هیچ ظهور، تجلّی و کثرتی بروز نمی یافت.
این نکته نیز قابل یادآوری است که عشق در تمام این کثرات، سریان و جریان دارد و هیچ مرتبه ای از هستی نیست که خالی از عشق و محبّت باشد. به همین دلیل، همۀ موجودات در صدد عشق بازی با مبدأ و منشأ وجودی خود هستند. و از آنجا که کمال عشق از خودگذشتگی است، همۀ موجودات در پی رسیدن به کمال عشق اند. و اگر این امر برای آنها محقق شود و بتوانند این قوّه (عشق) را به فعل (کمال عشق) برسانند، در نهایت، مجدداً به واسطۀ از خودگذشتگیِ حاصل از کمالِ عشق، در خداوند، فانی می شوند و به اصل خود راجع می گردند.
به عبارت دیگر، همۀ موجوداتی که در قوس نزول به واسطه عشق حق به ذات خویش، ظهور و تجلّی یافته اند، در نهایت، به واسطۀ عشق شان به حق تعالی با طی کردن مسیر صعود به او باز می گردند و در مبدأ هستی، خویشتنِ خویش را فانی می کنند. این همان معنای عظیمی است که در قرآن مجید بیان شده است: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون». همه به واسطۀ عشق و برای عشقبازی با حق، ظهور و بروز یافته ایم و به همان واسطه، به حقیقتِ حق برمیگردیم.
(مأخذ: آینه روی دوست: انسان کامل در عرفان نظری و ادبیات عرفانی، دکتر محمد خدادادی)
http://dr-khodadadi.com
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadad
Dr-Khodadadi
خانه - وب سایت دکتر محمد خدادادی
Blueprint: Fixed Background Scrolling Layout
Forwarded from دکتر محمد خدادادی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چگونگی ظهور خدا در تاریخ
دکتر دینانی:«حضرت امیر(ع) همه گذشته است، همه هستی است... تمام تجلی حق در وجود مبارک او هست»
دکتر دینانی:«حضرت امیر(ع) همه گذشته است، همه هستی است... تمام تجلی حق در وجود مبارک او هست»
Forwarded from دکتر محمد خدادادی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دکتر ابراهیمی دینانی: «علی (ع) ظهور کامل الوهیت و صفات جمال و کمال حق -تبارک و تعالی-در عالم خلق و تاریخ است»
👆👆سخنرانی دکتر محمد خدادادی درباره عرفان خیام- دانشگاه یزد. با عنوان:
بررسی اندیشه های خیام و متشابهات وی در پرتو زبان عرفان
بررسی اندیشه های خیام و متشابهات وی در پرتو زبان عرفان
Forwarded from Roghaye.F
با سلام و عرض ادب.
لینکهای فوق آدرسهای جدید گروه تلگرام و اینستاگرام انجمن علمی دانشجویان گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه یزد هست. علاقه مندان به پیگیری برنامه های این انجمن لطفا در این صفحات عضو شوید. با سپاس
لینکهای فوق آدرسهای جدید گروه تلگرام و اینستاگرام انجمن علمی دانشجویان گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه یزد هست. علاقه مندان به پیگیری برنامه های این انجمن لطفا در این صفحات عضو شوید. با سپاس
Forwarded from دکتر محمد خدادادی
🖌رباعی
ای دوست، به سوی حق سفر باید کرد
در مسلخ عشق، ترک سر باید کرد
دستی به سماع و دست دیگر شمشیر
اینگونه ز جان خود گذر باید کرد
(محمد خدادادی)
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
ای دوست، به سوی حق سفر باید کرد
در مسلخ عشق، ترک سر باید کرد
دستی به سماع و دست دیگر شمشیر
اینگونه ز جان خود گذر باید کرد
(محمد خدادادی)
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
Audio
سخنرانی دکتر محمد خدادادی با عنوان:
"درآمدی بر کتاب گنجینه الاسرار عمان سامانی"
در این سخنان دکتر خدادادی به بررسی لایه های واقعه عاشورا می پردازند
و نشان می دهند که واقعه عاشورا حداقل دارای سه لایه است
لایه ظاهری، لایه سیاسی و اجتماعی و لایه عرفانی
در این سخنرانی به واکاوی لایه سوم و یا بطنِ بطن واقعه عاشورا که یک نگاه عاشقانه ، عرفانی و ازلی به واقعه عاشوراست پرداخته می شود
"درآمدی بر کتاب گنجینه الاسرار عمان سامانی"
در این سخنان دکتر خدادادی به بررسی لایه های واقعه عاشورا می پردازند
و نشان می دهند که واقعه عاشورا حداقل دارای سه لایه است
لایه ظاهری، لایه سیاسی و اجتماعی و لایه عرفانی
در این سخنرانی به واکاوی لایه سوم و یا بطنِ بطن واقعه عاشورا که یک نگاه عاشقانه ، عرفانی و ازلی به واقعه عاشوراست پرداخته می شود
🌹کتاب «سماع در خورشید» (مجموعه شعر)، سروده دکتر محمّد خدادادی، منتشر شد.🌹
این مجموعه شعر، دربردارنده تعدادی از غزل ها، مثنوی ها، قصیده گونه ها، اشعار نو و کوتاه سروده های دکتر محمد خدادادی است. مجموعه شعر «سماع در خورشید»، همچون دیگر مجموعه شعر دکتر خدادادی با عنوان «سماع بر دار» که پیش از این چاپ شده است، حال و هوایی عرفانی و آیینی دارد.
این مجموعه در یکصد و هشت صفحه، در تابستان 1401 ، توسط انتشارات دستان، در تهران منتشر شده و در دسترس علاقه مندان به ادبیات و عرفان قرار گرفته است.
در ادامه، یک غزل با عنوان «تنبور و تازیانه همآوا نمی شود» و چند کوتاه سروده، از این مجموعه، به علاقه مندان تقدیم می شود:
مجنون دوباره عاشقِ لیلا نمی شود!
دیگر گره ز قلبِ گُلی وا نمی شود!
سرما فسرد روح درختان شاد را
باران حریفِ وحشتِ سرما نمی شود
پژمرده شد نَفَس مرغهای عشق
دیگر کبوتری ز حرم پا نمی شود
دفها همه دریده شد و تارها شکست
تنبور و تازیانه، همآوا نمی شود
گفتی: برو به جنگِ شبِ سردِ پُر فریب!
آری، ولی چه سان؟ تک و تنها نمی شود
از حوضِ خانه شان همه تقلید می کنند
دیگر کسی متابعِ دریا نمی شود
دلها همه پُر خالی است این زمان
لیلا درونِ کُنج دلی جا نمی شود...
در این شبِ سیاه، به ناگه، گُلی شکفت
گفتا: «گمان مبر که شکوفا نمی شود؛
خورشید می رسد، همه جا نور می شود
پایانِ این جهان، شبِ یلدا نمی شود»
♦️چند کوتاه سروده:
1
خونِ تنبورِ نور
عاقبت، ظلمت را
به سماعِ خورشید
رهنمون خواهد شد
2
در سماعِ دف آویز
از خود دور خواهی شد
تنبور خواهی شد
نور خواهی شد
3
و اگر می توانی
دو بار
در یک لحظه، زندگی کن!
4
عارفی در باد می رقصید
زاهدی عاشق شد
♦️
مراکز تهیة نسخه کاغذی کتاب:
تهران: انتشارات دستان. تلفن 66954800
یزد: باغ ملی، کتابفروشی شهر کتاب
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
"نسخه پی دی اف کتاب" در ادامه به علاقه مندان و دوستداران شعر و ادب تقدیم می شود👇
این مجموعه شعر، دربردارنده تعدادی از غزل ها، مثنوی ها، قصیده گونه ها، اشعار نو و کوتاه سروده های دکتر محمد خدادادی است. مجموعه شعر «سماع در خورشید»، همچون دیگر مجموعه شعر دکتر خدادادی با عنوان «سماع بر دار» که پیش از این چاپ شده است، حال و هوایی عرفانی و آیینی دارد.
این مجموعه در یکصد و هشت صفحه، در تابستان 1401 ، توسط انتشارات دستان، در تهران منتشر شده و در دسترس علاقه مندان به ادبیات و عرفان قرار گرفته است.
در ادامه، یک غزل با عنوان «تنبور و تازیانه همآوا نمی شود» و چند کوتاه سروده، از این مجموعه، به علاقه مندان تقدیم می شود:
مجنون دوباره عاشقِ لیلا نمی شود!
دیگر گره ز قلبِ گُلی وا نمی شود!
سرما فسرد روح درختان شاد را
باران حریفِ وحشتِ سرما نمی شود
پژمرده شد نَفَس مرغهای عشق
دیگر کبوتری ز حرم پا نمی شود
دفها همه دریده شد و تارها شکست
تنبور و تازیانه، همآوا نمی شود
گفتی: برو به جنگِ شبِ سردِ پُر فریب!
آری، ولی چه سان؟ تک و تنها نمی شود
از حوضِ خانه شان همه تقلید می کنند
دیگر کسی متابعِ دریا نمی شود
دلها همه پُر خالی است این زمان
لیلا درونِ کُنج دلی جا نمی شود...
در این شبِ سیاه، به ناگه، گُلی شکفت
گفتا: «گمان مبر که شکوفا نمی شود؛
خورشید می رسد، همه جا نور می شود
پایانِ این جهان، شبِ یلدا نمی شود»
♦️چند کوتاه سروده:
1
خونِ تنبورِ نور
عاقبت، ظلمت را
به سماعِ خورشید
رهنمون خواهد شد
2
در سماعِ دف آویز
از خود دور خواهی شد
تنبور خواهی شد
نور خواهی شد
3
و اگر می توانی
دو بار
در یک لحظه، زندگی کن!
4
عارفی در باد می رقصید
زاهدی عاشق شد
♦️
مراکز تهیة نسخه کاغذی کتاب:
تهران: انتشارات دستان. تلفن 66954800
یزد: باغ ملی، کتابفروشی شهر کتاب
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
"نسخه پی دی اف کتاب" در ادامه به علاقه مندان و دوستداران شعر و ادب تقدیم می شود👇
sama dar khorshid.pdf
827.9 KB
📕نام کتاب: سماع در خورشید: مجموعه شعر
🔻سروده دکتر محمد خدادادی
♦️تعداد صفحات 108 صفحه
📀انتشارات دستان: تهران
🗓تابستان 1401
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
🔻سروده دکتر محمد خدادادی
♦️تعداد صفحات 108 صفحه
📀انتشارات دستان: تهران
🗓تابستان 1401
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
"اشک خدا به شانه سردم فرو چکید
قلب سیاه و تار مرا چون بلور کرد"
بیتی از مجموعه شعر"سماع در خورشید"
به خط هنرمند گرامی: استاد صبا صفری(رودسر)
(با سپاس از استاد صفری)🙏🌷
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
قلب سیاه و تار مرا چون بلور کرد"
بیتی از مجموعه شعر"سماع در خورشید"
به خط هنرمند گرامی: استاد صبا صفری(رودسر)
(با سپاس از استاد صفری)🙏🌷
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
▕طلوعِ چشم خدا ▕
آهسته ذاتِ حق ز کنارم عبور کرد
احوالِ جانِ تارِ مرا غرقِ نور کرد
هر شب برای باز رسیدن به صبحِ دوست
باید طلوعِ چشمِ خدا را مرور کرد
داودِ عشق، بر نیِ جان زخمه می زند
تنبورِ دل، دوباره هوایِ زبور کرد
من پا برهنه و تو همان آتشِ شگفت
موسایِ دیگری هوسِ کوه طور کرد
خود را به من نشان بده جانا که خسته ام
دنیا مرا بسانِ خودش پیر و کور کرد
خود را به یک جماد نشان می دهی خدا؟!
من آدمم، که جانِ مرا از تو دور کرد؟!
اشکِ خدا به شانة سردم فرو چکید
قلبِ سیاه و تارِ مرا چون بلور کرد
حالا دوباره من به سَرِ دار می روم
این شد سزایِ آنکه وجودش ظهور کرد
🔺غزلی از مجموعه شعر "سماع در خورشید"، سروده محمد خدادادی
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
آهسته ذاتِ حق ز کنارم عبور کرد
احوالِ جانِ تارِ مرا غرقِ نور کرد
هر شب برای باز رسیدن به صبحِ دوست
باید طلوعِ چشمِ خدا را مرور کرد
داودِ عشق، بر نیِ جان زخمه می زند
تنبورِ دل، دوباره هوایِ زبور کرد
من پا برهنه و تو همان آتشِ شگفت
موسایِ دیگری هوسِ کوه طور کرد
خود را به من نشان بده جانا که خسته ام
دنیا مرا بسانِ خودش پیر و کور کرد
خود را به یک جماد نشان می دهی خدا؟!
من آدمم، که جانِ مرا از تو دور کرد؟!
اشکِ خدا به شانة سردم فرو چکید
قلبِ سیاه و تارِ مرا چون بلور کرد
حالا دوباره من به سَرِ دار می روم
این شد سزایِ آنکه وجودش ظهور کرد
🔺غزلی از مجموعه شعر "سماع در خورشید"، سروده محمد خدادادی
https://www.tg-me.com/dr_mohamad_khodadadi
