Telegram Web Link
" بهشت گمشده "

بهشت گمشده انسان،
مقام و مرتبه الهى اوست
كه در غبار غفلت
و زنگار ظلمتِ ظلم‌ها و ستم‌ها
كه بر خويش و ديگران مى‌كند
پنهان شده است
در حالى كه طبيعت و مجموعه آفاق
آيينه اى در پيش روى اوست
و به تعبير نظامى:
آيینه دار از پىِ آن شد سحر
تا تو رخ خويش ببينى مگر

و شگفتا از آدمى كه با چنين آيينه شفاف
باز به سبب اشتغالات نفسانى و شيطانى
چيزى نمى‌بيند
و به اشاره مولانا اعتنا نمى‌كند كه:
شده اى غلام صورت به مثال بت‌پرستان
تو چو يوسفى وليكن به درون نظر ندارى
به خدا جمال خود را چو در آيینه ببينى
بت خويش هم تو باشى به كسى گذر ندارى

پس اكنون كه آيينه درون تيره شده است
و در آيینه طبيعت و پياله عالم نيز
كسى به گفته حافظ به ديده اعتبار نمى‌نگرد تا دريابد كه:
هر گل نو ز گلرخى ياد همى دهد ولى
گوش سخن شنو كجا ديده اعتبار كو؟
بايد به جستجوى آن آيینه سوم
يعنى انسانهاى آيينه خو بود
و اگر گفتند يافت مى‌نشود
بايد گفت " زهى شرف كه من
در جستجوى همان يافت نشدنى هستم "
و به گفته مولانا:
چون ز چاهى مى‌كنى هر روز خاك
عاقبت اندر رسى در آب پاك
و اگر يافت نشود باك نيست زيرا اولا:
به راه باديه رفتن به از نشستن باطل
كه گر مراد نيابم به قدر وسع بكوشم
ثانيا اگر آن عاشقان آيينه خو بسيار نادرند
و كمتر كسى توفيق رسيدن
به حضور يكى از آنان را پيدا مى‌كند
جاى بشارت است كه
بسيارى از ايشان آيينه دل خويش را
پس از مرگ در سخنان و آثار هنريشان
به وديعه نهاده اند
تا هر كه خواهد در آنها بنگرد.
مهربانی ز من آموز و گرم عمر نمانَد
به سر تربت سعدی بطلب مهر گیا را

اگر باخ نیست آهنگ‌های او هست
و اگر عاشقان حق و ولى شناسان
از ولايت خاك رفته اند
ديوان حافظ رندان تشنه لب را
شراب گوارا مى‌بخشد
و اگر نظامى جادو سخن نيست،
پس از صد سال اگر گويى كجا او
ز هر بيتى ندا آيد كه ها، او
و اگر افلاطونى نيست
و شكسپير و دانته و ميلتونى نيست،
كتابهاى ايشان در پيش روى ماست
و اگر پيامبران مرسلى چون
موسى و عيسى نيستند
و اگر پيامبر خاتمى چون
محمد مصطفى(ع) نيست،
كه در آيینه خويى به كمال بود
و گفت: هر كه مرا ديد خدا را ديده است
صحف آسمانى ايشان
كه عصاى موسوى و دم مسيحايى
و بُراق برق سير معراج محمدى
در آن پنهان است،
حجت باقى و شاهد و ساقىِ
جويندگان و تشنگان عالم تواند بود.

برگرفته از پیشگفتار کتاب " در صحبت سعدی "
به قلم حسین الهی قمشه ای
ناشر: انتشارات سخن
مینیاتور قدیمی

کانال رسمی حسین الهی قمشه ای
@drelahighomshei

https://www.instagram.com/p/CR1WDkYARdX/
" در قلب گردباد "

در قلب گردباد،
در مرکز آن چرخش سهمگین که آسمان را می‌شکافد
و ابرها و بُرجهای گردون‌سای را از جای بر‌می‌کند،
فضایی هست که آنجا نقطۀ آرامش و سکون است؛
و بدین سان در این عالم بی‌قرار،
در میانۀ غوغای جهان ناپایدار،
من جایگاهی دارم که روحم در آنجا، به خوشدلی و آرامش،
در گودی کف دست خداوند، آواز می‌خواند.
ادوین مارکهَم

"The Place of Peace"
At the heart of the cyclone tearing the sky
And flinging the cloud and the towers by,
Is a place of central calm:
So here in the roar of mortal things,
I have a place where my spirit sings,
In the hollow of God’s Palm.
Edwin Markham

□ پروفسور آربری، مترجم قرآن و بسیاری از آثار ادب اسلام و ایران، در مقدمۀ ترجمۀ خود از کتاب فیه ما فیه مولانا با حیرت پرسیده است: معلوم نیست در میان آن طوفان سهمگین حملات مغول و غوغا و آشوب آن روزگار مولانا در کجای عالم نشسته بوده است که چنین امن و آرام سخن می‌گوید و گویی کمترین موج مخالفی او را مضطرب نمی‌کند. با توجه به شعر مارکهم باید گفت: در گودی دست خداوند.

□ این گودی دست خداوند
که می‌تواند میدان دست افشانی و پایکوبی و آواز گردد،
در خیال خلاق حافظ به
نقطه اسرار در سیب زنخدان زیبایی
بدل شده است:
ببین که سیب زنخدان تو چه می‌گوید
هزار یوسف مصری فتاده در چه ماست

برگرفته از کتاب " در قلمرو زرین "
ترجمه و توضیح: حسین الهی قمشه ای
ناشر: انتشارات سخن

کانال رسمی حسین الهی قمشه ای
@drelahighomshei

https://www.instagram.com/p/CSHBoGMAaHH/
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
" پاره سخن "

قطعات برگزيده از سخنرانيهاي استاد
عنوان سخنراني: هنر و حکمت داستانسرایی در ادبیات ۱
بخش دیگری از این سخنرانی را در پیج رسمی اینستاگرام و سخنرانی کامل را در کانال رسمی استاد در آپارات یا یوتیوب ببینید:
instagram.com/drelahighomshei
aparat.com/drelahighomshei
youtube.com/drelahighomshei

كانال رسمي حسين الهي قمشه اي
@drelahighomshei
" زندگی روزمره شما دینِ شماست "

آيا دين جز همان انديشه‌ها
و کردارهای ماست؟

چه کسی می‌تواند ایمانش را
از اعمالش جدا کند؟

یا اعتقادش را
از اشتغالش جدا بیند؟

چه کسی می‌تواند
ساعات عمر را
در پیشِ چشم بگستراند
و بگوید:
" این ساعت برای خدا
و آن ساعت برای خود؟
این ساعت برای روح
و آن ساعت برای جسم؟ "

تمام ساعات شما
بالهايى هستند كه در فضا
از نفسى به نفس ديگر
پرواز مى‌کنند.

آنکس که خرقه تقوا را
چون فاخرترین جامه خویش
بر تن می‌کند،
همان بهتر که عریان باشد،
زیرا از پشتِ آن تن پوشِ تظاهر
باد و آفتاب
در پوست او
رخنه نخواهد کرد.

و آن کس که عبادت برایش
یک پنجره است
که هم می‌تواند آنرا باز کند
و هم ببندد،
هنوز خانه روحش را
زیارت نکرده است،
خانه‌ای که پنجره‌هایش
به پهنایی از یک بامداد
تا بامداد دیگر گسترده است.

زندگی روزمره شما
معبد شما و دین شماست
هر زمان که بدین معبد
وارد می‌شوید
هر چه دارید با خود ببرید:
از گاوآهن تا کوره آهنگری
و از تبر تا چنگ و عود.

اگر می‌خواهید خدا را بشناسید
به حل هزار معما نپردازید
بلکه در اطراف خود نظر کنید
و او را ببینید که با کودکان شما
سرگرم بازی است.
و به آسمان نظر کنید
و او را مشاهده کنید
که برابرتان راه می‌رود.
و با رعد و برق
دستهای خود را دراز می کند.
و با باران از آسمان
به زمین می‌آید.
او را خواهید دید
که در گلها لبخند می‌زند.
و دستهای خود را
در شاخه‌های درختان
به شما تکان می‌دهد.
جبران خلیل جبران

برگرفته از کتاب " پیامبر "
اثر جبران خلیل جبران
ترجمه حسین الهی قمشه‌ای
ناشر: انتشارات روزنه
نگارگری اثر دوست محمد

کانال رسمی حسین الهی قمشه ای
@drelahighomshei

https://www.instagram.com/p/CST0nuIANJi/
" ابن ادهم و فرشته "

ابن ادهم، که خاندانش فزون باد،
شبی از رؤیایی ژرف، که عالم صلح و سلام بود، بیدار شد
و در نور مهتاب که اتاقش را
چون خرمنی از شکوفه‌های سوسن، نقره‌فام کرده بود
فرشته‌ای دید که در دفتری زرّین کلماتی می‌نوشت.
آرامش ژرف اتاق ابن ادهم را گستاخ کرد و پرسید:
" چیست که در این دفتر می‌نویسی؟ "
فرشته سر بلند کرد و با نگاهی شیرین و مهربان گفت:
" نام آنان که خدا را دوست دارند. "
ادهم مشتاقانه پرسید: " آیا نام من هم در شمار آنان هست؟ "
فرشته گفت: " نه، نامت را در این میان نمی‌بینم. "
ادهم، با صدایی همچنان مشتاق اما آهسته‌تر گفت:
" پس نام مرا در شمار آنان بنگار که بندگان خدا را دوست دارند. "
فرشته این بنوشت و ناپدید شد.
شب دیگر باز فرشته با آن فروغ شکوهمند و بیدارکننده، پدیدار شد
و نام آنان را که از عشق خداوند سعادتِ ابد یافته بودند،
در طوماری طلایی به ابن ادهم نشان داد.
و ادهم با حیرت و شعف دید که نامش سرآغاز نامهاست.
جِیمز هِنری لِی هانت

" Abou Ben Adhem and the Angel "
Abou Ben Adhem (may his tribe increase!)
Awoke one night from a deep dream of peace,
And saw, within the moonlight in his room,
Making it rich, and like a lily in bloom,
An angel writing in a book of gold:—
Exceeding peace had made Ben Adhem bold,
And to the presence in the room he said,
" What writest thou? "—The vision raised its head,
And with a look made of all sweet accord,
Answered, " The names of those who love the Lord. "
" And is mine one? " said Abou. " Nay, not so, "
Replied the angel. Abou spoke more low,
But cheerly still; and said, " I pray thee, then,
Write me as one that loves his fellow men. "
The angel wrote, and vanished. The next night
It came again with a great wakening light,
And showed the names whom love of God had blest,
And lo! Ben Adhem's name led all the rest.
James Henry Leigh Hunt

□ درود بر لی هانت
که برگه ورود بهشت را
در عشق و محبت مردمان دانست
و درود به شاعر دردانهٔ ما سعدی که گفت:
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

برگرفته از کتاب " در قلمرو زرین "
ترجمه و توضیح: حسین الهی قمشه ای
ناشر: انتشارات سخن
تصویر از Antonio Triva da Reggio

کانال رسمی حسین الهی قمشه ای
@drelahighomshei

https://www.instagram.com/p/CSl-0OHgD4q/
" جان و جانان "

شهادت در میدان حق و عدالت
جان باختن نیست
بلکه جان یافتن است
که اگر تا‌کنون به جان زنده بودی
اکنون به جانان زنده است.
مرگِ تن رویدادی است
که هرچند جانگداز می‌نماید
جان بخش و دلنواز است
چنانکه سعدی سعادت آفرین فرمود:
گویند مکن سعدی جان در سر این سودا
گر جان برود شاید، من زنده به جانانم
و لسان الغیب افزود:
حجاب چهره جان می شود غبار تنم
خوشا دمی که از این چهره پرده برفکنم
و عجبا که آدمیان را باور نمی‌آید
در حالی که هستی ایشان خود عین روح و روان است
مگر به همت حکیمی،
یا قدیسی که ایشان را آگاه کند.
شهادت حق‌پرستان
هول و هراس مرگ را از دلها می‌زداید
شوق و شور عالم جان را افزون می‌کند
واین کاری است کارستان
که سرحلقه عاشقان حق‌پرست
در نیمروز عاشورای عشق
در کویر و برهوت انسانیت
در پیش چشم آدمیان و فرشتگان
به نمایش آورد.
یا سقراط حکیم که در ۳۹۹ پیش از میلاد
در پیش چشمان گریان
مردمان و دیده حیران سوفسطاییان
در آمفی تئاتر آتن
به اجرا گذاشت.

□ نقش همه جلوه نقاش شد
سرّ هو الله ز من فاش شد
آیینه بشکست و رخ یار ماند
ای عجب، این دل شد و دلدار ماند
نغمه حسینی، مهدی الهی قمشه‌ای

نوشته و خوشنویسی: حسین الهی قمشه ای
۱۴۰۰/۵/۲۸
www.drelahighomshei.com

کانال رسمی حسین الهی قمشه ای
@drelahighomshei

https://www.instagram.com/p/CSwNAyOoYGr/
" نیایش سیاه "

مدد گرفتن همسر مكبث
از نيروهاى اهريمنى

ای ارواح اهریمنی
که مهار اندیشه‌های هلاکت بار
در دستهای شماست
بیایید و مرا از بندِ این سرشتِ لطیف و مهرآفرینِ زنانه رها کنید
و مرا از سر تا قدم بیاکَنید
از پلیدترین معجونِ
بی رحمی و سنگدلی.
خون مرا غلیظ کنید
و خشونت بخشید
و همه درهای پشیمانی
و توبه را بر من ببندید
تا هیچ اندیشه ندامت بار
از سوی سرشت و طبع و وجدان
میهمان من نگردد.
آری شما ای ارواح سیه کار
بر سینه من درآیید
زَهره مرا بدرید
و شیر را در سینه من
به زهر بدل کنید.
و شما ای خادمان دوزخ
آسمان را از سیاهترین
دودهای جهنم بپوشانید
تا خنجر برّان من نبیند
آن زخمی را که
بر سینه مهمان می‌زند.
و آسمان از پسِ پرده تاریک
بدین جنایت سیاه ننگرد
مبادا فریاد برآورد که:
دست نگه دارید، دست نگه دارید
ویلیام شکسپیر، نمایشنامه مکبث، پرده اول

" Invocation of Demons "
Come, you spirits
That tend on mortal thoughts, unsex me here,
And fill me from the crown to the toe, top-full
Of direst cruelty. Make thick my blood;
Stop up the access and passage to remorse,
That no compunctious visitings of nature
Shake my fell purpose, nor keep peace between
The effect and it. Come to my woman's breasts,
And take my milk for gall, you murdering ministers,
Wherever, in your sightless substances,
You wait on nature's mischief. Come, thick night,
And pall thee in the dunnest smoke of hell,
That my keen knife see not the wound it makes,
Nor heaven peep through the blanket of the dark
To cry 'Hold, hold.'
William Shakespeare

□ این کنکاش هولناک
میان تبه‌کار و وجدانش
مایه هزار عبرت و حیرت است
و انگیزه هزار آفرین
بر آن فرشته وجدان
که با چنین چراغ روشن
و کلمات تیغ در دست
آدمی را از شومی و شقاوت
و هر جنایت و سنگدلی
برحذر می دارد
و هیچ عذر و حجتی بر او
باقی نمی‌گذارد
و شگفتا از آدمیان
که با چنین برهان مبرهن
همچنان خود را می‌فریبند
و به شوق جاه و مقامی چند روزه
که با هزار خفت و خواری
و ملامت و بیزاری قرین است
خود را با سر به قعر دوزخ می‌اندازند.

شعر از ویلیام شکسپیر
ترجمه و توضيح: حسين الهى قمشه‌ای
تصویر از Joseph Kenny Meadows
۱۴۰۰/۵/۱۹
www.drelahighomshei.com

کانال رسمی حسین الهی قمشه ای
@drelahighomshei

https://www.instagram.com/p/CSZLVjuoCZL/
" آه خون‌افشان "

دانم سر آرد غصه را، رنگین بر آرد قصه را
این آه خون‌افشان که من، هر صبح و شامی می‌زنم
حافظ

چون وعدهٔ الهی این است که نهایتاً خوبی بر بدی غلبه خواهد کرد و پیروزی با خوبان خواهد بود می‌توان گفت که بَدان پیوسته در خدمت خوبانند و زمینهٔ توفیقات خوبان را فراهم می‌کنند و البته این بدان معنا نیست که آدمی اینجا ستمکاران را به خود بپذیرد و با ایشان دوستی کند بلکه وظیفهٔ هر انسان شریف این است که به هر نحو مناسب با ستمکاران به مقابله بر خیزد. اما در عین حال دلِ مؤمن گرم است که اهل دنیا هیچ کاری از پیش نخواهند برد و خواسته و ناخواسته از خدمتکاران خوبان خواهند بود، از آنکه خوبان پادشاهند و ایشان بردهٔ زر و سیم و مُرده درهم و دینار.

□ آه خون‌افشان ما را نیز
چون حافظ می‌توان
در جوهر سرخ اندیشه‌ها
که از نوک قلم می‌چکد
جستجو کرد چنانکه مولانا را
نیز از همین قطرهای چکیده می‌توان شناخت:
از خون من آثار به هر راه چکیده است
اندر پی من بود به آثار مرا یافت

بر گرفته از کتاب " در صحبت قرآن "
به قلم حسین الهی قمشه ای
ناشر: انتشارات سخن
مینیاتور قدیمی: دیوان در خدمت سلیمان

کانال رسمی حسین الهی قمشه ای
@drelahighomshei

https://www.instagram.com/p/CSrL_kvIdr_/
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
" پاره سخن "

قطعات برگزيده از سخنرانيهاي استاد
عنوان سخنراني: هنر و حکمت داستانسرایی در ادبیات ۲
بخش دیگری از این سخنرانی را در پیج رسمی اینستاگرام و سخنرانی کامل را در کانال رسمی استاد در آپارات یا یوتیوب ببینید:
instagram.com/drelahighomshei
aparat.com/drelahighomshei
youtube.com/drelahighomshei

كانال رسمي حسين الهي قمشه اي
@drelahighomshei
" صلح و جنگ "

... و به یاد آوریم که آنجا در بهشت، روی در روی هم می‌نشستیم
و هیچ سخن لغو و بیهوده نمی‌گفتیم
مگر سلام و درود، مگر درود و سلام.(واقعه: ۲۵-۲۶)

و از خود بپرسیم این چه حالت است که اکنون با هم به نزاع و مخاصمت برخاسته‌ایم
و سخنان تلخ می‌گوییم
و از عالم صلح و سلام به عرصهٔ جنگ و دشنام درافتاده‌ایم...
و به یاد آوریم که دروغ را نخستین بار شیطان گفت که در لباس دوست بر ما درآمد و با سوگندهای مؤکّد گفت:
من هرآینه بی هیچ گمان شما را از نیکخواهانم. (اعراف: ۲۱).
چقدر کار شیطان در نظر ما زشت آمد
آن لحظه که دانستیم ما را به دروغ فریفته است،
چگونه است که این‌جا خود بدین کار زشت مبتلا شده‌ایم

برگرفته از پیشگفتار کتاب " در صحبت سعدی "
به قلم حسین الهی قمشه ای
ناشر: انتشارات سخن
تصویر از Sophie Gengembre Anderson

کانال رسمی حسین الهی قمشه ای
@drelahighomshei

https://www.instagram.com/p/CS37bAtgIdK/
" نام چیست "

جولیت: آخر این نام را چه شأن و منزلت است؟
آنچه را گل سرخ می نامیم،
با هر نام دیگر همین رنگ و بو را دارد
بدین سان اگر رومئو را رومئو نخوانند
هیچ از آن لطف و کمال که در ذات اوست کاسته نخواهد شد.
جامۀ ناموزونِ این نام را از تن به در آر
و با از دست دادن آن نام،
تمامی وجود مرا از آنِ خود کن
رومئو: سخن تو را آویزه گوش خواهم کرد.
مرا تنها عشق بخوان،
که عشق نام نوین و غسل تعمید من است
و از این دم دیگر نام رومئو هرگز بر من نخواهد بود.
ویلیام شکسپیر، رومئو و جولیت

" What Is a Name "
Juliet: What's in a name? That which we call a rose
By any other name would smell as sweet;
So Romeo would, were he not Romeo call'd,
Retain that dear perfection which he owes
Without that title. Romeo, doff thy name,
And for that name which is no part of thee
Take all myself.
Romeo: I take thee at thy word:
Call me but love, and I'll be new baptized;
Henceforth I never will be Romeo.
William Shakespeare, Romeo and Juliet

□ اسم خواندی رو مسمّا را بجو
مه به بالا دان نه اندر آب جو
هیچ اسمی بی مسما دیده ای؟
یا ز گاف و لام گُل، گُل چیده ای؟
مولانا

□ سخنان شکسپیر همچنین حاوی لطیفه‌ای در باب حقیقت عشق است: اقتضای عشق این است که عاشق در برابر معشوق بر خود نامی ننهد، چنان که اگر از مجنون بپرسند نام تو چیست، خواهد گفت " لیلی یا عاشق لیلی " و نخواهد گفت " قیس عامری "، چون عاشق در اضافهٔ به معشوق هویّت می یابد.

□ دیانت مجموعه ای از نامها نیست
بلکه مجموعه ای از پیامهاست
آنها که پیام را در نمی یابند
به صورت‌ها چنگ می‌زنند
و از‌ برکات معانی که حکمت پیامهاست
محروم و مهجور می‌مانند
و به صوت و آوایی
از محبوب دلربایی
چون جولیت باز می‌مانند.

برگرفته از کتاب " در قلمرو زرین "
ترجمه و توضیح: حسین الهی قمشه ای
ناشر: انتشارات سخن
تصویر از Salvador Dali

کانال رسمی حسین الهی قمشه ای
@drelahighomshei

https://www.instagram.com/p/CS9FAFGICYZ/
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
" پاره سخن "

قطعات برگزيده از سخنرانيهاي استاد
عنوان سخنراني: برنامه ریزی فرهنگی
بخش دیگری از این سخنرانی را در پیج رسمی اینستاگرام و سخنرانی کامل را در کانال رسمی استاد در آپارات یا یوتیوب ببینید:
instagram.com/drelahighomshei
aparat.com/drelahighomshei
youtube.com/drelahighomshei

كانال رسمي حسين الهي قمشه اي
@drelahighomshei
" در نزدیکی خداوند "

آنان که به من نزدیک هستند،
نمی‌دانند که تو از آنها
به من نزدیکتری.
آنان كه با من سخن مى‌گويند،
نمى‌دانند كه قلب من،
آكنده از كلمات ناگفته توست.
آنان كه بر سر راه من ازدحام مى‌كنند،
نمى‌دانند كه من تنها با تو قدم مى‌زنم.
و آنان كه مرا دوست مى‌دارند،
نمى‌دانند كه عشقِ آنهاست،
كه تو را به خانه من آورده است.
رابيندرانات تاگور

" God Is the Nearest "
Those who are near me do not know that you are nearer to me than they are. Those who speak to me do not know that my heart is full with your unspoken words. Those who crowd in my path do not know that I am walking alone with you. Those who love me do not know that their love brings you to my heart.
Rabindranath Tagore

□ زهى شاعر مهربان و مردم‌دوست
كه آنچه را بايد دانست،
در چهار " نمى‌دانند " کوتاه درج کرده
و دُرجی از د‌ُردانه عشق
همگان را هدیه آورده است:
عشق دُردانه‌ست
و من غواص و دریا میکده
سر فرو بردم در اینجا
تا کجا سر بر کُنم

□ خداوند از موسی گله کرد
که بیمار شدم به عیادتم نیامدی.
موسی با حیرت گفت:
چگونه تو را بیماری باشد که؛
سلامت همه آفاق در سلامت توست.
فرمود آن همسایه‌ات که رنجور شد،
و به دلجویی او نرفتی،
آن من بودم.

□ تاگور شاعر پرنیانی هند
بیش از صد سال پیش
سفره‌ای از شهد و شراب
به گستردگی پهن دشتِ گیتی
در جهان بگشود
و همه مردمان را
بدان سفره فرا خواند.
ادب شناسان حلقه نوبل
جایزه ادبیات سال ۱۹۱۳ را
به او اعطا کردند.
نام آن سفره " گيتانجلى " است
كه خود به معنى
هديه اى از نغمه هاست.

□ ما خود در مجموعه
ديدار آشنا
در صحبت عاشقانِ
زيبايى و دانايى و نيكويى
به حضور تاگور رسيده ايم.
حضورى كه غمها را
از حاضران غايب مى كند
تا با سعدى هم آواز شوند كه:
جمله غمهاى جهان هيچ اثر مى‌نكند
در من از بس كه به ديدار عزيزت شادم

شعر از رابيندرانات تاگور
ترجمه و توضيح: حسين الهى قمشه‌ای
خودنگاره از تاگور
۱۴۰۰/۶/۷
www.drelahighomshei.com

کانال رسمی حسین الهی قمشه ای
@drelahighomshei

https://www.instagram.com/p/CTJ28xKAJHA/
" سوداى صلح و آشتى "

اگر كسانى در سوداى
بازگرداندنِ صلح و آشتى
و دوستى و برادرى و آزادى
در جهانند،
تنها راه، بازگرداندنِ احد
به دايره جهان است.
احد به تعبير ارسطو
صورت مطلق است
و صورتْ جهت وحدتِ همه اشيا
و در نهايت جهت وحدتِ انسانها
و همه آفرينش است.
و هنر و اخلاق و علم
كه ارزشهاى سه گانه
فرهنگ انسانى است نيز
هر سه در گرو همين صورت است:

اگر جمال احد را
در صورتها نشان دهى،
آن هنر است.

اگر حقيقت سارى احد را
در عالم كشف كنى،
آن علم است.

و اگر عشق احد را در دل نهى
و به فرمان عشق باشى،
آن اخلاق است.

و اگر عمر خود را در سوداى
علم و هنر و اخلاق بسر برى،
اين است آن تجارت سودمند
كه عمرِ با عدد را بدهى،
و از احد عمرِ بى عدد بستانى
و اين است آنچه احمد از احد آورده است.

برگرفته از پیشگفتار کتاب " در صحبت قرآن "
به قلم حسین الهی قمشه ای
ناشر: انتشارات سخن
تصویر از Andrei Rublev

کانال رسمی حسین الهی قمشه ای
@drelahighomshei

https://www.instagram.com/p/CTO0yblIAlm/
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
" پاره سخن "

قطعات برگزيده از سخنرانيهاي استاد
عنوان سخنراني: راه رسیدن به شادی ۲
بخش دیگری از این سخنرانی را در پیج رسمی اینستاگرام و سخنرانی کامل را در کانال رسمی استاد در آپارات یا یوتیوب ببینید:
instagram.com/drelahighomshei
aparat.com/drelahighomshei
youtube.com/drelahighomshei

كانال رسمي حسين الهي قمشه اي
@drelahighomshei
" رستاخیز آگاهی "

چه بسیار مردمی ستمکار،
که از زشتی ستم خود غافلند
و از عذاب آن فارغ.
تا بناگاه زشتی گناه
بدیشان روی می‌کند
و ایشان از پشیمانی
خاک بر سر می‌کنند
و‌ در دوزخ می‌افتند.

اگر این حادثه به علل گوناگون
در دنیا رخ ندهد،
بیگمان در عرصه آخرت
رخ خواهد داد
عرصه ای که در آن ستمکار را
با اعمالش قرین می‌کنند
و آن عین دوزخ است.

اما همین آگاهی در دنیا
باز لطف الهی است
برای گذار به برزخ و بهشت
زیرا مآل همه به رحمت حق است.

چه بسیار ظالمانند که ایشان را
با آنکه در دوزخند
از دوزخِ خود خبر نیست
و خوشا آنان که دریابند
در دوزخند
زیرا ایشان رهایی خواهند یافت
از آن که درکِ دوزخ،
نشان تغییر در سطح آگاهی
و مایه حرکت تکاملی است.

□ بى خبرى، كورى و كرى
و گنگى و لالى ست
آنكس كه مال يتيم
و حق مظلوم را مى‌خورَد
نمی‌بیند که چه مار و افعی
در بشقابش نهاده‌اند.

شبلی طعام خلیفه را
در کوی برای سگان می‌انداخت.
گفتند اگر خلیفه بفهمد
روزگارت سیاه است.
گفت سخن مگوی و نام مبر
که اگر سگان دریابند،
طعام از کدام مطبخ آمده است
لب نخواهند زد.

برگرفته از کتاب " در صحبت مولانا "
به قلم حسين الهى قمشه‌ای
ناشر: انتشارات سخن
تصویر از Sandro Botticelli

کانال رسمی حسین الهی قمشه ای
@drelahighomshei

https://www.instagram.com/p/CTbxwjFIL_e/
" تمثیل عنکبوت و مگس "

دیده‌ای آن عنکبوت بیقرار
در خیالی می‌گذارد روزگار
پیش گیرد وهم دوراندیش را
خانه‌ای سازد به کنجی خویش را
بوالعجب دامی بسازد از هوس
تا مگر در دامش افتد یک مگس
چون مگس افتد به دامش سرنگون
برمکد از عرق آن سرگشته خون
بعد از آن خشکش کند بر جایگاه
قوت خود سازد از او تا دیرگاه
ناگهی باشد که آن صاحب سرای
چوب اندر دست استاده به پای
خانهٔ آن عنکبوت و آن مگس
جمله ناپیدا کند در یک نفس
هست دنیا، وانک در وی ساخت قوت
چون مگس در خانهٔ آن عنکبوت
گر همه دنیا مسلّم آیدت
گم شود تا چشم بر هم آیدت
عطار نیشابوری

□ این نقاشی بدیع از قلم عطار نمایش می‌دهد
که چگونه فرومایگان دنیاپرست
با اینهمه ارزشهای والای زیبایی و دانایی و نیکویی
در این جهان به شکار مگسی
بسنده می‌کنند
و جاروب مرگ به اندک زمانی
سود و سرمایه ایشان را
به تحقیر تمام در کام می‌کشد
و ایشان تهی‌دست و مسکین
و پشیمان و شرمگین
داغی بر دل و داغی بر جبین
با هزار آه و حسرت
این جهان شگفت را
وداع می‌گویند
و به گفته سعدی:
فردا شنیده‌ای که بوَد داغْ سیم و زر
خود وقت مرگ می نهد این مرده‌ریگْ داغ

برگرفته از کتاب " گزیده منطق الطیر "
تالیف حسین الهی قمشه‌‌ای
ناشر: انتشارات علمی و فرهنگی

کانال رسمی حسین الهی قمشه ای
@drelahighomshei

https://www.instagram.com/p/CThQsA-IsJO/
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
" پاره سخن "

قطعات برگزيده از سخنرانيهاي استاد
عنوان سخنراني: در ماهیت فرهنگ ۱
بخش دیگری از این سخنرانی را در پیج رسمی اینستاگرام و سخنرانی کامل را در کانال رسمی استاد در آپارات یا یوتیوب ببینید:
instagram.com/drelahighomshei
aparat.com/drelahighomshei
youtube.com/drelahighomshei

كانال رسمي حسين الهي قمشه اي
@drelahighomshei
" قبای باباطاهر عريان "

خوشا آنان که سودای ته دیرند
که سر پیوسته در پای ته دیرند
به دل دیرُم تمنّای کسانی
که اندر دل تمنّای ته دیرند
باباطاهر

عاشق در سودای معشوق است
و چون حافظ سر ارادت
بر آستان دوست نهاده،
و اگر به دوست دست نیابد
دیدار عاشقان دیگر را
که با همان معشوق
سر و سودایی دارند
غنیمت می‌شمارد
و دوستی آنان را
عین صحبت معشوق می‌بیند:
هر که خواهد همنشینی با خدا
گو نشیند در حضور اولیا
مولانا

طاهر همچنین در رباعی زیر
به این نکته اشاره کرده است:
خوشا آنان که هر شامان ته وینند
سخن وا ته کرن وا ته نشینند
مو که پایم نبی کایم ته وینم
بشم آنان بوینم که ته وینند

□ باباطاهر عریان از شاعرانی است
که چون خورشید در عین عریانی،
هزاران هزار جامه زرافشان
بر قامت کائنات پوشانده است.
چنانکه حکیم الهی قمشه‌ای گفت:
عریان چو آفتابم و در پوشند،
مه طلعتان قبای زرافشانم

هدیه زرافشان ‌و گوهرنشان طاهر
همان نشانی دیریاب حضرت شادی است
که چون بلبل بر شاخ سرو
همیشه سبز ادب پارسی
به زبان پهلوی باز می گوید
و کتاب " حكمت شادمانه " نيچه نيز
از زبان همين بلبل شوريده زند خوان
به نغمه و آهنگ آمده است.

□ در اين روزگار شگفت فناورى
آدميان از اين موهبت برخوردارند
كه مى توانند بى هيچ رنج سفر
به حضور بزرگانى در گوشه و كنار جهان
راه يابند و از نقد گفته‌ها
و نقش چهره‌های پاک و دلنوازشان
که چون فروغ بامدادی
روح بخش و باطراوت است
بی هیچ حاجب و دربان
و بی هیچ دریغ و کتمان
و بی هیچ اجازت پیشین
و منّت پسین بهره گیرند.

برگرفته از کتاب " ترانه‌های باباطاهر عریان "
تالیف: حسین الهی قمشه‌ای
ناشر: انتشارات خانه فرهنگ و هنر گویا
نگارگری قدیمی

کانال رسمی حسین الهی قمشه ای
@drelahighomshei

https://www.instagram.com/p/CTtz935ANht/
"فرمان‌روایی ناروا"

با نزدیک شدن آن طوفان،
می‌بینی که هنرها یک یک
از صحنه خارج می‌شوند.
و اهریمن شب تمامی فضا را
در آغوش سیاه خود پنهان می‌کند
و تو می‌نگری حقیقت را
که در گوشه‌ای کمین کرده است
تا به غار قدیمی خویش بگریزد،
در حالی که هزار قیل و قال
بر سرش فرو می بارد.
و فلسفه که از این پیش
به آسمان تکیه داشت
خود را از علت اولی
به علل وسطیه می‌کشاند،
و اندک اندک به عدم می رود.
علوم طبیعت از علوم مابعدالطبیعه
حمایت می‌طلبند.
و می‌بینی که آن جوهر ارسطویی
که نامش نئوس یا خرد است،
بیهوده به دامن ریاضیات می گریزد
و همگی در یکدیگر می‌نگرند
سرهایشان گیج می‌رود
یاوه‌ای می‌گویند و فرو می‌افتند.
و دین که از شرم گلگون شده است
آتش‌های مقدس خود را
در پرده می‌پوشاند
و اخلاق بی‌خبر از همه جا
در پیش چشم او جان می‌سپارد.

□ کتاب دانسیاد (ابلهان) اثر پوپ
سقوط فرهنگی جامعه انگلیس را
در قرن هجدهم به نمایش آورده است.
این کتاب در سطح گسترده‌تر
سقوط فرهنگی قرن بیستم و بیست و یکم
را نیز نشان می‌دهد.

□ هرولد بلوم منقّد زرین ادبیات جهان
درباره دانسیاد پوپ گفته است:
اگر قرار بود اندیشمند صاحب قلمی
ابلهان این روزگار را
در سرزمین امریکا معرفی کند
نیاز به نگارش تازه‌ای نبود
زیرا همین کتاب دانسیاد پوپ
برای شناساندن همه آنها بسنده است.
و این سخن بلوم را می‌توان
بر همه سرزمینها در دهکده جهانی تعمیم داد
که هر یک به گونه‌ای روی در پستی و سستی دارند
و پیشگویی "اسوالد اشپنگلِر"را
در كتاب مشهور "سقوط غرب"
به كرسى مى‌نشانند.

شعر از الکساندر پوپ
ترجمه و توضیح: حسین الهی قمشه‌ای
تصویر از Francisco Goya
۱۴۰۰/۶/۲۳
www.drelahighomshei.com

کانال رسمی حسین الهی قمشه ای
@drelahighomshei

https://www.instagram.com/p/CTzL5tngDBf/
2025/07/14 18:32:49
Back to Top
HTML Embed Code: