⭕️کسبه و بازاریان شهرستان شوش به گرانی و افزایش سالانه اجاره و رهن املاک اجاره ایی خود اعتراض کردند.
اکثر این بازاریان که از مستاجران اطراف حرم بودند، توسط امام جمعه مورد حمایت قرار گرفتند و از مسئولان این امر خواست نشستی با این بازاریان جهت بررسی موضوع برگزار کنند.
کانال اگزار👇
@Egzar
اکثر این بازاریان که از مستاجران اطراف حرم بودند، توسط امام جمعه مورد حمایت قرار گرفتند و از مسئولان این امر خواست نشستی با این بازاریان جهت بررسی موضوع برگزار کنند.
کانال اگزار👇
@Egzar
👍3
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
⭕️سرود وصف امام رضا(ع) در روز میلاد این امام توسط گروه نورالبیان در نماز جمعه این هفته شهرستان شوش
کانال اگزار👇
@Egzar
کانال اگزار👇
@Egzar
⭕️بررسی موضوع جاده روستای عین در حاشیه مراسم میلاد امام رضا (ع) در هفتتپه
در حاشیه مراسم گرامیداشت میلاد امام رضا (ع) که با حضور مسئولان شهرستان، مدیران شرکت کشت و صنعت نیشکر هفتتپه و جمعی از کارگران برگزار شد، موضوع آسفالت مسیر روستای عین – که در محدوده اراضی شرکت هفتتپه قرار دارد – بنا بر مطالبه مردمی، بهصورت علنی و غیررسمی مورد بررسی قرار گرفت.
مهندس دورباشیزاده، مدیرعامل شرکت نیشکر هفتتپه، در این جلسه با اشاره به خدمات انجامشده توسط شرکت، اظهار داشت: «ما زیرسازی این مسیر را انجام دادهایم و معتقدیم که دولت و سایر شرکتهای فعال در منطقه نیز باید در آسفالت و تکمیل جادههای اطراف مشارکت کنند.»
وی افزود: «در حالیکه شرکت هفتتپه بزرگترین مجموعه اقتصادی منطقه است، کمترین میزان تردد در این مسیر توسط ما انجام میشود؛ بیشترین استفاده از این جاده مربوط به اهالی منطقه و خودروهای سنگین سایر شرکتهاست.»
در ادامه، فرماندار شهرستان با بیان اینکه راهکار مشخص قانونی برای زیرسازی و آسفالت جادههایی که در محدوده املاک خصوصی قرار دارند وجود ندارد، بر لزوم پیگیری در سطوح بالاتر تأکید کرد.
به گزارش اگزار با توجه به اهمیت این مسیر و محدودیتهای قانونی موجود، به نظر میرسد ورود نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی، آقای محمد کعبعمیر، برای پیگیری راهحلهای کلان و رفع موانع اجرایی ضروری باشد.
کانال اگزار👇
@Egzar
در حاشیه مراسم گرامیداشت میلاد امام رضا (ع) که با حضور مسئولان شهرستان، مدیران شرکت کشت و صنعت نیشکر هفتتپه و جمعی از کارگران برگزار شد، موضوع آسفالت مسیر روستای عین – که در محدوده اراضی شرکت هفتتپه قرار دارد – بنا بر مطالبه مردمی، بهصورت علنی و غیررسمی مورد بررسی قرار گرفت.
مهندس دورباشیزاده، مدیرعامل شرکت نیشکر هفتتپه، در این جلسه با اشاره به خدمات انجامشده توسط شرکت، اظهار داشت: «ما زیرسازی این مسیر را انجام دادهایم و معتقدیم که دولت و سایر شرکتهای فعال در منطقه نیز باید در آسفالت و تکمیل جادههای اطراف مشارکت کنند.»
وی افزود: «در حالیکه شرکت هفتتپه بزرگترین مجموعه اقتصادی منطقه است، کمترین میزان تردد در این مسیر توسط ما انجام میشود؛ بیشترین استفاده از این جاده مربوط به اهالی منطقه و خودروهای سنگین سایر شرکتهاست.»
در ادامه، فرماندار شهرستان با بیان اینکه راهکار مشخص قانونی برای زیرسازی و آسفالت جادههایی که در محدوده املاک خصوصی قرار دارند وجود ندارد، بر لزوم پیگیری در سطوح بالاتر تأکید کرد.
به گزارش اگزار با توجه به اهمیت این مسیر و محدودیتهای قانونی موجود، به نظر میرسد ورود نماینده مردم در مجلس شورای اسلامی، آقای محمد کعبعمیر، برای پیگیری راهحلهای کلان و رفع موانع اجرایی ضروری باشد.
کانال اگزار👇
@Egzar
👍2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
⭕️گزارش تصویری از برگزاری اولین جشنواره شکرانه برداشت گندم/شوش، احمداباد، اردیبهشت ۱۴۰۴
کانال اگزار👇
@Egzar
کانال اگزار👇
@Egzar
👍2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥در سوگِ تو که حامی ما بودی
ویدئو: قاسم آل کثیر
ابواحلام عامری، معلم پیشکسوت و فعال اجتماعی اهوازی، از میان ما رفت. عاشق ریاضی بود و با دغدغه عدالت، سالها به مناطق محروم میرفت تا به نیازمندان درس دهد.
خانهاش در دهه ۸۰ پاتوق روزنامهنگاران بود و همیشه حامی جوانان و فرهنگ بود. باور عمیقی به توانمندی دختران داشت و ۵ دختر موفق از او به یادگار ماندهاند.
چهرهای آشنا برای اهوازیها که یادش ماندگار است. در روزهای پایانی عمر، هر روز ترانهی «الهدل» را گوش میداد و دلسپردهی آواهای ریشهدار سرزمینش بود.
کانال اگزار👇
@Egzar
ویدئو: قاسم آل کثیر
ابواحلام عامری، معلم پیشکسوت و فعال اجتماعی اهوازی، از میان ما رفت. عاشق ریاضی بود و با دغدغه عدالت، سالها به مناطق محروم میرفت تا به نیازمندان درس دهد.
خانهاش در دهه ۸۰ پاتوق روزنامهنگاران بود و همیشه حامی جوانان و فرهنگ بود. باور عمیقی به توانمندی دختران داشت و ۵ دختر موفق از او به یادگار ماندهاند.
چهرهای آشنا برای اهوازیها که یادش ماندگار است. در روزهای پایانی عمر، هر روز ترانهی «الهدل» را گوش میداد و دلسپردهی آواهای ریشهدار سرزمینش بود.
کانال اگزار👇
@Egzar
👍1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
⭕️ابراز همدردی برگزار کنندگان مراسم جشنواره برداشت گندم به نمایندگی مردم شوش با درگذشتگان حادثه تلخ اسکله شهید رجایی، بندر عباس
کانال اگزار👇
@Egzar
کانال اگزار👇
@Egzar
👍2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
⭕️پذیرایی با کلوچه محلی شهرستان شوش تولید شده از گندم های منطقه در جشنواره شکرانه برداشت گندم
کانال اگزار👇
@Egzar
کانال اگزار👇
@Egzar
👍3
⭕️آغاز پروژه ساخت سردر پایگاه جهانی شوش با معماری منحصر فرد باستانی و ایجاد گیت ورود و خروج میهمانان و بازدید کنندگان، اولین اقدام عملی عمرانی فرزندان شوش در ریاست اداره کل میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی خوزستان و شهرستان شوش، آقایان محمد جوروند و حسن ناصر
کانال اگزار👇
@Egzar
کانال اگزار👇
@Egzar
👍3
⭕️غیبت سوال برانگیز برخی مسئولان متولی در جشنواره شکرانه برداشت گندم
در حالی که برای نخستین بار جشنوارهای با عنوان شکرانه برداشت گندم با شعار «یک پیمانه کرم از حرم تا حرم» برگزار شد و با نظم، برنامهریزی و امکاناتی قابل توجه همراه بود، غیبت برخی از متولیان اصلی حوزه کشاورزی و فرهنگی، مورد توجه و تعجب حاضرین قرار گرفت.
این مراسم که به عنوان یکی از منظمترین و پرمحتواترین رویدادهای حوزه میراث کشاورزی در سال جاری شناخته شد، با حضور فعال مردم، کشاورزان و فعالان میراثی و گروههای مردمی برگزار گردید، اما جای خالی برخی از مسئولان کلیدی از جمله آقای گودرز بهرامیان، رئیس جهاد کشاورزی؛ آقای حیدری، رئیس اداره غله؛ نمایندگان اتحادیه آرد و نان؛ و همچنین رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی آقای چرخابی، که انتظار میرفت در چنین رویدادی نقش پررنگتری ایفا کنند، کاملاً محسوس بود.
حسن ناصر، رییس اداره میراث و مسئول برگزار کننده این جشنواره، در پاسخ به سوالی درباره دلیل غیبت مسئولان گفت: «من تمام این عزیزان را با ارسال دعوتنامه رسمی، دعوت کردم.»
تا لحظه تنظیم این گزارش، هیچ اطلاعیه رسمی یا توضیحی از سوی افراد غایب در مورد علت عدم حضورشان ارائه نشده است.
مردم و کنشگران امر امیدوارند با درک اهمیت این دست از جشنوارهها در تقویت روحیه جامعه کشاورزی، فعالان فرهنگی و میراثی شاهد حضور مؤثرتر و هماهنگتر مسئولان در آینده باشیم.
کانال اگزار👇
@Egzar
در حالی که برای نخستین بار جشنوارهای با عنوان شکرانه برداشت گندم با شعار «یک پیمانه کرم از حرم تا حرم» برگزار شد و با نظم، برنامهریزی و امکاناتی قابل توجه همراه بود، غیبت برخی از متولیان اصلی حوزه کشاورزی و فرهنگی، مورد توجه و تعجب حاضرین قرار گرفت.
این مراسم که به عنوان یکی از منظمترین و پرمحتواترین رویدادهای حوزه میراث کشاورزی در سال جاری شناخته شد، با حضور فعال مردم، کشاورزان و فعالان میراثی و گروههای مردمی برگزار گردید، اما جای خالی برخی از مسئولان کلیدی از جمله آقای گودرز بهرامیان، رئیس جهاد کشاورزی؛ آقای حیدری، رئیس اداره غله؛ نمایندگان اتحادیه آرد و نان؛ و همچنین رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی آقای چرخابی، که انتظار میرفت در چنین رویدادی نقش پررنگتری ایفا کنند، کاملاً محسوس بود.
حسن ناصر، رییس اداره میراث و مسئول برگزار کننده این جشنواره، در پاسخ به سوالی درباره دلیل غیبت مسئولان گفت: «من تمام این عزیزان را با ارسال دعوتنامه رسمی، دعوت کردم.»
تا لحظه تنظیم این گزارش، هیچ اطلاعیه رسمی یا توضیحی از سوی افراد غایب در مورد علت عدم حضورشان ارائه نشده است.
مردم و کنشگران امر امیدوارند با درک اهمیت این دست از جشنوارهها در تقویت روحیه جامعه کشاورزی، فعالان فرهنگی و میراثی شاهد حضور مؤثرتر و هماهنگتر مسئولان در آینده باشیم.
کانال اگزار👇
@Egzar
👍3
⭕️بیستمین آزمون اعطای مدرک تخصصی حفظ در شوش دانیال برگزار شد
حجتالاسلام عارف آل کثیر، رئیس اداره تبلیغات اسلامی شهرستان شوش دانیال از برگزاری بیستمین دوره آزمون ارزیابی و اعطای مدرک تخصصی به حافظان قرآن کریم در شمال خوزستان اظهار کرد: این آزمون در روز جمعه، ۱۹ اردیبهشتماه در سه رشته حفظ ۱۰ جزء، حفظ ۲۰ جزء و حفظ کل برگزار شد
این آزمون برای چهارمين سال متوالی به میزبانی شهرستان شوش با مشارکت مطلوب حافظان قرآن کریم صورت میگیرد
حجت الاسلام والمسلمین مرعشی امام جمعه محترم شهرستان شوش طی بازدید از حوزه آزمون، شاخص کمی وکیفی رشد قرآنی در شهرستان شوش را ممتاز دانست.
کانال اگزار👇
@Egzar
حجتالاسلام عارف آل کثیر، رئیس اداره تبلیغات اسلامی شهرستان شوش دانیال از برگزاری بیستمین دوره آزمون ارزیابی و اعطای مدرک تخصصی به حافظان قرآن کریم در شمال خوزستان اظهار کرد: این آزمون در روز جمعه، ۱۹ اردیبهشتماه در سه رشته حفظ ۱۰ جزء، حفظ ۲۰ جزء و حفظ کل برگزار شد
این آزمون برای چهارمين سال متوالی به میزبانی شهرستان شوش با مشارکت مطلوب حافظان قرآن کریم صورت میگیرد
حجت الاسلام والمسلمین مرعشی امام جمعه محترم شهرستان شوش طی بازدید از حوزه آزمون، شاخص کمی وکیفی رشد قرآنی در شهرستان شوش را ممتاز دانست.
کانال اگزار👇
@Egzar
👎1
⭕️باید سعی شود اخبار مطرح شده برای رفع مشکلات مردم باشد
سردار سرتیپ پاسدار حسن شاهوار پور فرمانده سپاه حضرت ولیعصر (عج) خوزستان:
کارگاهی به چرخه تولید بازگشته یا راه اندازی شده و اشتغالزایی دارد، به این اخبار بیشتر پرداخته شود
حرکتی برای جبران رفع ناترازی رخ می دهد؛ با استفاده از صفحات خورشیدی یا هر نوآوری دیگری، به این موضوع توجه گردد
روش های سنتی را کنار بگذاریم و شیوه های تولید خبر را مدرن تر کنیم زیرا هر چه رویکرد سنتی باشد، مخاطب ریزش می کند/خبرگزاری بسیج
کانال اگزار👇
@Egzar
سردار سرتیپ پاسدار حسن شاهوار پور فرمانده سپاه حضرت ولیعصر (عج) خوزستان:
کارگاهی به چرخه تولید بازگشته یا راه اندازی شده و اشتغالزایی دارد، به این اخبار بیشتر پرداخته شود
حرکتی برای جبران رفع ناترازی رخ می دهد؛ با استفاده از صفحات خورشیدی یا هر نوآوری دیگری، به این موضوع توجه گردد
روش های سنتی را کنار بگذاریم و شیوه های تولید خبر را مدرن تر کنیم زیرا هر چه رویکرد سنتی باشد، مخاطب ریزش می کند/خبرگزاری بسیج
کانال اگزار👇
@Egzar
👎2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥آش زدن زمین کشاورزی جاده ملاثانی روستای کبیر
آتشسوزی در مزارع اطراف ملاثانی موجب سرایت آتش به درختان حاشیه جاده و تیرهای برق شده است.
ویدئو: مهدی پدرامخو
کانال اگزار👇
@Egzat
آتشسوزی در مزارع اطراف ملاثانی موجب سرایت آتش به درختان حاشیه جاده و تیرهای برق شده است.
ویدئو: مهدی پدرامخو
کانال اگزار👇
@Egzat
⭕️در سوگ پدر رویاها .. ابااحلام
✍عبدالله نیسی
عبدالله محیسن نویسنده ی اهوازی، اصطلاحی دارد به نام متحیز، در تعریفش از متحیز: هستنده فهمنده و دغدغه مند پرسش هستی اش در اهواز، چه در مقام سوژه ی آگاه و دانش محور و چه در مقام انسانی کاملا عامی و عادی یا همان دازاین اهوازی، دازاینی که به نسبت نوع خاص این دغدغه مندی و مسئله مندی اش ناچار به سنت، زبان، فرهنگ، عرف، جغرافیا و تاریخ خودش ارجاع دارد.
هایدگر دازاین را شکلی از وجود می داند که به مرتبه خودآگاهی و آگاهی رسیده است و می بایست با قضایا و مشکلاتی مواجهه شود.
نیچه مفهوم ابرانسان را انسان کامل می داند. یعنی انسانی که به راستی از ترس و خرافه پیشین بشر رها شده است و آزادی راستین را دریافته است.
ادوارد سعید در تعریف روشنفکر می نویسد: فردی است که در قدرت هضم نمی شود و براساس اصول جهانشمول مانند آزادی و عدالت، قدرت را زیر نظر می گیرد. و در هنگام تخطی از این اصول به پیکار و گواهی شجاعانه با آن می پردازد.
این مفاهیم مرا یاد ابواحلام می اندازد. گویی که این مفاهیم جلوه های شخصیت اورا به نمایش می گذارد.
سخت است که در توصیف شخصیت عزیزی بزرگوار همچون ابواحلام نوشت. به دوستم امیر می گفتم نمی شود با نوشتن یک متن یا تهیه یک فیلم شخصیت راستین ابواحلام را توصیف کرد. برعکس ممکن است آنرا به حجم متن و فیلم محدود کند. زیرا که ابواحلام وسعتی به بزرگی رویاهایش داشت. به همین خاطر است که دوستان او را پدر رویاها می خواندند. تا مسئولیت رسیدن به رویا های کودکان، دختران و پسران، و خانواده های جامعه خویش را به دوش بکشد.
ابواحلام نیک مردی که همانند انبیاء زیست. او که مانند باد بهاری تمام اطرافیان خود را با شور وشوق به جنب و جوش و حرکت وا می داشت، در قلب بزرگش همه مسائل و مشکلات جامعه خود را یدک می کشید. او منزل، خودرو و تمام وقت خود را در اختیار افراد دغدغه مند قرار داده بود تا با همکاری و تشویق به آینده ای روشن مشکلات جامعه خود را سروسامان دهد. هر نشست و برخاست و هر فرصتی را مغتنم می شمرد تا یک بار دیگر از رویاهای خویش ، نسبت به حل مشکلات آموزشی، بی عدالتی اجتماعی، تبعیض جنسیتی، اهتمام خاص به کودکان ، دختران و خانواده بگوید.
امانی بهادر در لحن الوداع می گوید:
زندگی بین گیتار و ریاضی آهنگیست که به پایان نرسیده
بین گیتار و ریاضی قراریست که وقتش نرسیده
ای معلم به من گفته بودی، ریاضی را به تو یاد خواهم داد
و در مقابل نواختن را از انگشتانم.
هی هی .. نرو
بندهای قلبم را بریدی
سیم های گیتارم را بریدی
نه نغمه خداحافظی را نواختی
و نه به وعده خود وفا کردی
ابواحلام فقط معلم ریاضی نبود، او معلم زندگی بود. علاوه براینکه دانش و آموزش را اساس پیشرفت و ترقی جامعه خویش می دانست، در این کار از هر فرصتی جهت تشویق به ارتقای تحصیلی و فرهیختگی دریغ نمی کرد. درس انسان سازی و هنر انسان بودن و تکریم خانواده را سرلوحه کار خویش قرارداده بود تا به عنوان پدری دلسور و نمونه، الگویی در همسر داری و خانواده داری باشد. و با رفتن خود میراثی از مهر و فروتنی و چگونه ماندگار ماندن را به ارمغان بگذارد.
شاعر اهوازی در رثای عزیزان خود می خواند:
از خانه پرسیدم، عزیزان شیرینم کجایند
همانهایی که وجودشان آرامش زندگیم بود
ای کاش می دانستم زمان با عزیزانم چه کرد
آنها را با خود برد و غم و اندوه را بجا گذاشت
ابواحلام در روزهای پایان عمرش سراغ اکثر فعالان و دوستان قدیمی خودرا می گرفت و خیلی دوست داشت آنها را ببیند. زمانی که دیدار میسر نمی شد ترانه مورد علاقه اش( هدله) را گوش می داد و دل سپرده ی آواها ، هنر و تاریخ سرزمینش بود.
دلتنگتیم ابواحلام، به اندازه اشتیاق ام احلام و زویر و خسری و گعده های دوستان و ترانه هدله به تو، دلتنگتیم.
الوداع یا حبیبی ابااحلام
کانال اگزار👇
@Egzar
✍عبدالله نیسی
عبدالله محیسن نویسنده ی اهوازی، اصطلاحی دارد به نام متحیز، در تعریفش از متحیز: هستنده فهمنده و دغدغه مند پرسش هستی اش در اهواز، چه در مقام سوژه ی آگاه و دانش محور و چه در مقام انسانی کاملا عامی و عادی یا همان دازاین اهوازی، دازاینی که به نسبت نوع خاص این دغدغه مندی و مسئله مندی اش ناچار به سنت، زبان، فرهنگ، عرف، جغرافیا و تاریخ خودش ارجاع دارد.
هایدگر دازاین را شکلی از وجود می داند که به مرتبه خودآگاهی و آگاهی رسیده است و می بایست با قضایا و مشکلاتی مواجهه شود.
نیچه مفهوم ابرانسان را انسان کامل می داند. یعنی انسانی که به راستی از ترس و خرافه پیشین بشر رها شده است و آزادی راستین را دریافته است.
ادوارد سعید در تعریف روشنفکر می نویسد: فردی است که در قدرت هضم نمی شود و براساس اصول جهانشمول مانند آزادی و عدالت، قدرت را زیر نظر می گیرد. و در هنگام تخطی از این اصول به پیکار و گواهی شجاعانه با آن می پردازد.
این مفاهیم مرا یاد ابواحلام می اندازد. گویی که این مفاهیم جلوه های شخصیت اورا به نمایش می گذارد.
سخت است که در توصیف شخصیت عزیزی بزرگوار همچون ابواحلام نوشت. به دوستم امیر می گفتم نمی شود با نوشتن یک متن یا تهیه یک فیلم شخصیت راستین ابواحلام را توصیف کرد. برعکس ممکن است آنرا به حجم متن و فیلم محدود کند. زیرا که ابواحلام وسعتی به بزرگی رویاهایش داشت. به همین خاطر است که دوستان او را پدر رویاها می خواندند. تا مسئولیت رسیدن به رویا های کودکان، دختران و پسران، و خانواده های جامعه خویش را به دوش بکشد.
ابواحلام نیک مردی که همانند انبیاء زیست. او که مانند باد بهاری تمام اطرافیان خود را با شور وشوق به جنب و جوش و حرکت وا می داشت، در قلب بزرگش همه مسائل و مشکلات جامعه خود را یدک می کشید. او منزل، خودرو و تمام وقت خود را در اختیار افراد دغدغه مند قرار داده بود تا با همکاری و تشویق به آینده ای روشن مشکلات جامعه خود را سروسامان دهد. هر نشست و برخاست و هر فرصتی را مغتنم می شمرد تا یک بار دیگر از رویاهای خویش ، نسبت به حل مشکلات آموزشی، بی عدالتی اجتماعی، تبعیض جنسیتی، اهتمام خاص به کودکان ، دختران و خانواده بگوید.
امانی بهادر در لحن الوداع می گوید:
زندگی بین گیتار و ریاضی آهنگیست که به پایان نرسیده
بین گیتار و ریاضی قراریست که وقتش نرسیده
ای معلم به من گفته بودی، ریاضی را به تو یاد خواهم داد
و در مقابل نواختن را از انگشتانم.
هی هی .. نرو
بندهای قلبم را بریدی
سیم های گیتارم را بریدی
نه نغمه خداحافظی را نواختی
و نه به وعده خود وفا کردی
ابواحلام فقط معلم ریاضی نبود، او معلم زندگی بود. علاوه براینکه دانش و آموزش را اساس پیشرفت و ترقی جامعه خویش می دانست، در این کار از هر فرصتی جهت تشویق به ارتقای تحصیلی و فرهیختگی دریغ نمی کرد. درس انسان سازی و هنر انسان بودن و تکریم خانواده را سرلوحه کار خویش قرارداده بود تا به عنوان پدری دلسور و نمونه، الگویی در همسر داری و خانواده داری باشد. و با رفتن خود میراثی از مهر و فروتنی و چگونه ماندگار ماندن را به ارمغان بگذارد.
شاعر اهوازی در رثای عزیزان خود می خواند:
از خانه پرسیدم، عزیزان شیرینم کجایند
همانهایی که وجودشان آرامش زندگیم بود
ای کاش می دانستم زمان با عزیزانم چه کرد
آنها را با خود برد و غم و اندوه را بجا گذاشت
ابواحلام در روزهای پایان عمرش سراغ اکثر فعالان و دوستان قدیمی خودرا می گرفت و خیلی دوست داشت آنها را ببیند. زمانی که دیدار میسر نمی شد ترانه مورد علاقه اش( هدله) را گوش می داد و دل سپرده ی آواها ، هنر و تاریخ سرزمینش بود.
دلتنگتیم ابواحلام، به اندازه اشتیاق ام احلام و زویر و خسری و گعده های دوستان و ترانه هدله به تو، دلتنگتیم.
الوداع یا حبیبی ابااحلام
کانال اگزار👇
@Egzar
👍1
⭕️انا لله و انا الیه راجعون
✍نعیم حمیدی
خبر درگذشت استاد احمد عامری که معلمی دلسوز ، گرانقدر ، مهربان و خستگی ناپذیر بود موجب تأثر و تالم گردید.
احمد عامری سالها از ندافیه ملاثانی تا کوت عبدالله ، حمیدیه و اهواز و از دبیرستان شهید شیخانی تا علامه طباطبایی با عشق و تعهد به شغل معلمی، علم و دانش را به چندین نسل از فرزندان این خطه منتقل میکرد با انباشت تجارب و ترسیم رویکرد نوین در حوزه تعلیم و تربیت و پرورش شاگردان بزرگ و نام آوری دار فانی را وداع گفت و جامعه فرهنگیان خوزستات و شاگردانش را در غم و اندوه فرو برد.
زنده یاد احمد عامری معلمی دلسوز و متعهد بود که همواره در تلاش بود تا دانشآموزانش را به بهترین شکل تربیت کند. با صبر و حوصله و اخلاق نیکو، در قلب دانشآموزان و معلمان جایگاهی ویژه داشت و خاطرات خوشی را برای آنها رقم زد. نام احمد عامری چون ستاره ای چشم نواز در سپهر تعلیم و تربیت ایران و خوزستان می درخشد و آموزه های او همواره مشعل راه آموزگاران و دانش پژوهان خواهد بود
فقدان این معلم و استاد فرهیخته، ضایعهای جبرانناپذیر برای جامعه آموزش و پرورش است. یاد و خاطره او را گرامی و به خانواده محترم ایشان، همکاران گرامی و شاگردان ایشان تسلیت عرض میگویم
امیدواریم خداوند متعال روح این معلم نیکو سیر را قرین رحمت خود و در بهشت برین مأوا دهد و به خاندان و خانواده محترم ایشان بویژه اهالی شریف شهرستان باوی صبر و اجر عنایت فرماید.
کانال اگزار👇
@Egzar
✍نعیم حمیدی
خبر درگذشت استاد احمد عامری که معلمی دلسوز ، گرانقدر ، مهربان و خستگی ناپذیر بود موجب تأثر و تالم گردید.
احمد عامری سالها از ندافیه ملاثانی تا کوت عبدالله ، حمیدیه و اهواز و از دبیرستان شهید شیخانی تا علامه طباطبایی با عشق و تعهد به شغل معلمی، علم و دانش را به چندین نسل از فرزندان این خطه منتقل میکرد با انباشت تجارب و ترسیم رویکرد نوین در حوزه تعلیم و تربیت و پرورش شاگردان بزرگ و نام آوری دار فانی را وداع گفت و جامعه فرهنگیان خوزستات و شاگردانش را در غم و اندوه فرو برد.
زنده یاد احمد عامری معلمی دلسوز و متعهد بود که همواره در تلاش بود تا دانشآموزانش را به بهترین شکل تربیت کند. با صبر و حوصله و اخلاق نیکو، در قلب دانشآموزان و معلمان جایگاهی ویژه داشت و خاطرات خوشی را برای آنها رقم زد. نام احمد عامری چون ستاره ای چشم نواز در سپهر تعلیم و تربیت ایران و خوزستان می درخشد و آموزه های او همواره مشعل راه آموزگاران و دانش پژوهان خواهد بود
فقدان این معلم و استاد فرهیخته، ضایعهای جبرانناپذیر برای جامعه آموزش و پرورش است. یاد و خاطره او را گرامی و به خانواده محترم ایشان، همکاران گرامی و شاگردان ایشان تسلیت عرض میگویم
امیدواریم خداوند متعال روح این معلم نیکو سیر را قرین رحمت خود و در بهشت برین مأوا دهد و به خاندان و خانواده محترم ایشان بویژه اهالی شریف شهرستان باوی صبر و اجر عنایت فرماید.
کانال اگزار👇
@Egzar
"پدر رؤياها درگذشت"⭕️
✍حسین عباسی
سیّد هادی آلبوشوکه به او می گفت: «خالي» / دایی. من هم یاد گرفتم بگویم: خالي!
نام دختر بزرگش «احلام» بود؛ احلام جمع حلم است؛ یعنی خواب / خواب ها. نام خواهرم هم احلام است و همیشه می گفت: «احلام یعنی خواب های پریشان.» این پریشانی را به یاد ندارم در فرهنگ واژگان دیده باشم، ولی دختر / زنِ عرب حق دارد که خواب هایش همیشه پریشان باشند: ترکِ تحصیلِ اجباری، ازدواجِ زودهنگام، برخورداری از حقوق کم تر در قیاس با برادرش و همسرش و پسرش و چه و چه و چه.
ازدواج هم که نکند و در پی آزادی های انسانی اش باشد می شود: پیردختر!
باز هم از سیّد هادی آلبوشوکه روایت می کنم. به ابو احلام می گفت: «پدرِ رؤیاها»، که ترجمه ای است تحت اللفظی از أبو أحلام!
رؤیاهای ابو احلام از خانه اش شروع می شد و به حلقه ی آشنایان و همکاران و دوستانش می رسید: از دخترانش که برازنده ی این پدر بودند و رؤياهايش / رؤياهايشان را محقَق کردند: درس خواندند .. در غربت زیبای دانشجویی زیستند .. کار کردند .. مستقل شدند و مثلِ پدرشان ارزشِ زندگی و زندگان و آزادی را می دانستند و لبخند فراموششان نمی شد.
رؤيای همکارانش نیز محقَق شد: معلمی با نام ابو احلام گره خورده است و هر معلمی می تواند در بازار بی حرمتی به مقام معلمان و جایگاه تعلیمْ ابو احلام را نمونه و نماد تعلیم و تعلم نام ببرد. او - به حق- تربیت / پرورش را بر تعلیم / آموزش ترجیح می داد و در مقام عملْ خودش و اُم احلام / همسر فداکارش و پنج دخترش چنین بودند و هستند.
می ماند ما دوستانش، که در نبودش نه تنها خواب هایمان، که بیداریمان هم پریشان و آشفته شد.
"پدر رؤياها درگذشت"، ولی مادر رؤیاها زنده است و رؤياهايشان زنده اند و زندگی می بخشند.
کانال اگزار👇
@Egzar
✍حسین عباسی
سیّد هادی آلبوشوکه به او می گفت: «خالي» / دایی. من هم یاد گرفتم بگویم: خالي!
نام دختر بزرگش «احلام» بود؛ احلام جمع حلم است؛ یعنی خواب / خواب ها. نام خواهرم هم احلام است و همیشه می گفت: «احلام یعنی خواب های پریشان.» این پریشانی را به یاد ندارم در فرهنگ واژگان دیده باشم، ولی دختر / زنِ عرب حق دارد که خواب هایش همیشه پریشان باشند: ترکِ تحصیلِ اجباری، ازدواجِ زودهنگام، برخورداری از حقوق کم تر در قیاس با برادرش و همسرش و پسرش و چه و چه و چه.
ازدواج هم که نکند و در پی آزادی های انسانی اش باشد می شود: پیردختر!
باز هم از سیّد هادی آلبوشوکه روایت می کنم. به ابو احلام می گفت: «پدرِ رؤیاها»، که ترجمه ای است تحت اللفظی از أبو أحلام!
رؤیاهای ابو احلام از خانه اش شروع می شد و به حلقه ی آشنایان و همکاران و دوستانش می رسید: از دخترانش که برازنده ی این پدر بودند و رؤياهايش / رؤياهايشان را محقَق کردند: درس خواندند .. در غربت زیبای دانشجویی زیستند .. کار کردند .. مستقل شدند و مثلِ پدرشان ارزشِ زندگی و زندگان و آزادی را می دانستند و لبخند فراموششان نمی شد.
رؤيای همکارانش نیز محقَق شد: معلمی با نام ابو احلام گره خورده است و هر معلمی می تواند در بازار بی حرمتی به مقام معلمان و جایگاه تعلیمْ ابو احلام را نمونه و نماد تعلیم و تعلم نام ببرد. او - به حق- تربیت / پرورش را بر تعلیم / آموزش ترجیح می داد و در مقام عملْ خودش و اُم احلام / همسر فداکارش و پنج دخترش چنین بودند و هستند.
می ماند ما دوستانش، که در نبودش نه تنها خواب هایمان، که بیداریمان هم پریشان و آشفته شد.
"پدر رؤياها درگذشت"، ولی مادر رؤیاها زنده است و رؤياهايشان زنده اند و زندگی می بخشند.
کانال اگزار👇
@Egzar
⭕️ابواحلام؛ مردی که با آرزوهایش زیست و با آرزوهایش رفت
✍لفته منصوری
إنا لله و إنا إلیه راجعون.
احمد عامری را از زمانی شناختم که واژه «آینده» برای بسیاری از کودکان این سرزمین، تنها یک خیال دوردست بود. او اما باور داشت که آینده، میتواند از دل کلاسهای گِلی روستاها و صدای لرزان دانشآموزانی بیکفش و دفتر، زاده شود. تمام هستیاش را وقف یک مسئله کرد: آموزش و پرورش.
او مردی تکموضوعی بود، اما این تکموضوع، دنیایی از دغدغه و ایمان در خود داشت. هر عیادت بیماری، هر مصاحبه و گفتاری، هر نشست و برخاستی، برای او فرصتی بود تا یکبار دیگر از آموزش و پرورش بگوید؛ از بیعدالتی آموزشی، از رویاهای ناتمام کودکان، از رسالت معلمان، از دخترانی که باید درس بخوانند تا جامعه را تغییر دهند. گویی تمام دردهای خوزستان، از دل مدرسههایی بیمعلم و دانشآموزانی بیرویا میجوشد و درمانش را باید در کلاس و کتاب جست.
او «راهنمای تحصیلی» نبود، راهنمای زندگی بود. در روستاهای باوی، حمیدیه، کوتعبدالله، از خانهای به خانه دیگر میرفت تا کودکی را از ترک تحصیل بازدارد، پدری را به آینده دخترش امیدوار کند و دفتری، لبخندی، رویایی به کودکی ببخشد. حتی وقتی مدیر شد، باز دویده بود؛ ژیان فرسودهاش را تبدیل به سرویس معلمان کرد، تا معلمی از اهواز به ملاثانی بیاید و چراغ دانایی را روشن نگه دارد.
برای او، کنکور فقط یک آزمون نبود؛ میدان رستاخیز بود. احمد عامری میجنگید تا فرزندان تنگدستترین خانوادهها، پشت سد کنکور نمانند. کتاب فراهم میکرد، کلاس داوطلبانه برگزار میکرد، ریاضی درس میداد بیآنکه ریالی بگیرد. خانهاش در کوروش، مدرسهای بود بیتابلو و رسمی؛ پناهگاهی برای بچههایی که چشمشان به آیندهای روشن دوخته بود.
و در این میان، احلام – دخترش – تنها نامی نبود؛ نماد بود. او پدرِ احلامها بود، مردی پر از آرزو برای دختران سرزمینش. باور داشت با آموزش، میتوان جامعه را از نو ساخت؛ زن را به کنشگری اجتماعی رساند و محرومیت را شکست داد.
امروز که خبر رفتنش رسید، احساس کردم نه تنها یک انسان، بلکه ستون آموزش و پرورش یک اقلیم فرو ریخت. احمد عامری رفت؛ بیهیاهو، بیادعا، اما با کارنامهای لبریز از صداقت، مهر و ایمان به تعلیم.
*احمد عامری، ابواحلام بود؛ مردی که با آرزوهایش زیست، برای آرزوهای کودکان جنگید و سرانجام با آرزوهایش پرکشید.*
از شمار دو چشم یک تن کم
از شمار خرد هزاران بیش
روحش شاد و راهش پررهرو.
کانال اگزار👇
@Egzar
✍لفته منصوری
إنا لله و إنا إلیه راجعون.
احمد عامری را از زمانی شناختم که واژه «آینده» برای بسیاری از کودکان این سرزمین، تنها یک خیال دوردست بود. او اما باور داشت که آینده، میتواند از دل کلاسهای گِلی روستاها و صدای لرزان دانشآموزانی بیکفش و دفتر، زاده شود. تمام هستیاش را وقف یک مسئله کرد: آموزش و پرورش.
او مردی تکموضوعی بود، اما این تکموضوع، دنیایی از دغدغه و ایمان در خود داشت. هر عیادت بیماری، هر مصاحبه و گفتاری، هر نشست و برخاستی، برای او فرصتی بود تا یکبار دیگر از آموزش و پرورش بگوید؛ از بیعدالتی آموزشی، از رویاهای ناتمام کودکان، از رسالت معلمان، از دخترانی که باید درس بخوانند تا جامعه را تغییر دهند. گویی تمام دردهای خوزستان، از دل مدرسههایی بیمعلم و دانشآموزانی بیرویا میجوشد و درمانش را باید در کلاس و کتاب جست.
او «راهنمای تحصیلی» نبود، راهنمای زندگی بود. در روستاهای باوی، حمیدیه، کوتعبدالله، از خانهای به خانه دیگر میرفت تا کودکی را از ترک تحصیل بازدارد، پدری را به آینده دخترش امیدوار کند و دفتری، لبخندی، رویایی به کودکی ببخشد. حتی وقتی مدیر شد، باز دویده بود؛ ژیان فرسودهاش را تبدیل به سرویس معلمان کرد، تا معلمی از اهواز به ملاثانی بیاید و چراغ دانایی را روشن نگه دارد.
برای او، کنکور فقط یک آزمون نبود؛ میدان رستاخیز بود. احمد عامری میجنگید تا فرزندان تنگدستترین خانوادهها، پشت سد کنکور نمانند. کتاب فراهم میکرد، کلاس داوطلبانه برگزار میکرد، ریاضی درس میداد بیآنکه ریالی بگیرد. خانهاش در کوروش، مدرسهای بود بیتابلو و رسمی؛ پناهگاهی برای بچههایی که چشمشان به آیندهای روشن دوخته بود.
و در این میان، احلام – دخترش – تنها نامی نبود؛ نماد بود. او پدرِ احلامها بود، مردی پر از آرزو برای دختران سرزمینش. باور داشت با آموزش، میتوان جامعه را از نو ساخت؛ زن را به کنشگری اجتماعی رساند و محرومیت را شکست داد.
امروز که خبر رفتنش رسید، احساس کردم نه تنها یک انسان، بلکه ستون آموزش و پرورش یک اقلیم فرو ریخت. احمد عامری رفت؛ بیهیاهو، بیادعا، اما با کارنامهای لبریز از صداقت، مهر و ایمان به تعلیم.
*احمد عامری، ابواحلام بود؛ مردی که با آرزوهایش زیست، برای آرزوهای کودکان جنگید و سرانجام با آرزوهایش پرکشید.*
از شمار دو چشم یک تن کم
از شمار خرد هزاران بیش
روحش شاد و راهش پررهرو.
کانال اگزار👇
@Egzar
⭕️در سوگ مردی که ریشه در خاکِ دانایی داشت
✍️دکتر محسن جرفی
«ابا احلام»؛ معلمی که از خاک برخاست و به افلاک پیوست.
پنجشنبه، ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، اهواز در غمِ مردی سوگوار نشست که عمرش را وقف شکفتنِ جوانه های دانش کرد. استاد احمد عامری، معروف به «ابا احلام»، چهره یی بی بدیل در عرصه ی آموزش و نیکوکاری، در سکوتِ همیشگی آرمید. او نه تنها معلم، که پدری معنوی برای نسل هایی بود که زیر سایه ی مهربانی اش بالیدند.
از جاده های خاکی تا قله های امید: مسیر یک معلم
کلاسِ درس او مرز نمی شناخت. از مدارس فرسوده ی کوت عبدالله و ملاشیه تا روستاهای دورافتاده ی خسرج، شادگان وجای جای مناطق استان ، ردپای مهربانی اش را می شد در دفترهای کهنه ی دانش آموزان جستجو کرد. ماشینش همیشه پر از کتاب بود، نه برای نمایش، بلکه برای بذرپاشیِ دانایی. میگفت: «هر کودکی، نقشه یی است برای ساختن جهانی نو؛ تنها کافیست به او قلمی به جای سنگ بدهی.»
مکتبِ ابا احلام: آموزش، هنرِ انسان سازی
در نگاه او، معلمی تنها انتقال دانش نبود؛ آفرینشِ امید بود. در بحبوحه ی سیل ۹۸، وقتی آب ها همه چیز را میبرد، او کتابها را بر دوش گرفت. در روزهای سخت کرونا، به جای ترس، صلابتِ دانایی را توزیع می کرد. به دانش آموزان مناطق محروم می آموخت که فقر جغرافیا نیست، ذهنیت است. در کنار اساتیدی چون مرحوم دکتر بهاءالدین حزبئی، نه سخنران که شنونده یی خستگی ناپذیر بود. فلسفه اش ساده و عمیق بود: «معلم واقعی کسی است که اشکها را به آینه تبدیل کند تا هر کودک، توانایی هایش را ببیند.»
خیری بی آلایش: میراثی از مهر و فروتنی
او به دنبال نام نبود؛ دنبال اثرگذاریِ ماندگار بود. در سکوتِ روستاها، زیر سقف های شکسته ی مدارس، نه به عنوان خیر، که به سان پدری دلسوز حضور می یافت. حتی در ساده ترین هدایایش—یک دفتر، یک مداد—احترام به کرامت انسانی موج میزد. در ایام سخت، به جای ترحم، توانمندسازی را انتخاب میکرد. می گفت: «هدیه ی واقعی به کودکان محروم، نه نان است، نه پول؛ اعتمادبه نفس است.»
امروز اهواز ، پدری را از دست داد که امنِ همه بود. مردی با جذبه یی سحرآمیز که در نگاهش گرمای آفتاب جنوب و عمقِ تاریخ این سرزمین نهفته بود. او رفت، اما میراثش در خطوطِ دفترهای دانش آموزان، در زمزمه ی کتابخانه های روستایی، و در نگاهِ معلمانی باقی است که راهش را ادامه میدهند.
یادش گرامی، راهش هموار، و نامش در تاریخِ آموزش این سرزمین جاودان باد!
✍️دکتر محسن جرفی
«ابا احلام»؛ معلمی که از خاک برخاست و به افلاک پیوست.
پنجشنبه، ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، اهواز در غمِ مردی سوگوار نشست که عمرش را وقف شکفتنِ جوانه های دانش کرد. استاد احمد عامری، معروف به «ابا احلام»، چهره یی بی بدیل در عرصه ی آموزش و نیکوکاری، در سکوتِ همیشگی آرمید. او نه تنها معلم، که پدری معنوی برای نسل هایی بود که زیر سایه ی مهربانی اش بالیدند.
از جاده های خاکی تا قله های امید: مسیر یک معلم
کلاسِ درس او مرز نمی شناخت. از مدارس فرسوده ی کوت عبدالله و ملاشیه تا روستاهای دورافتاده ی خسرج، شادگان وجای جای مناطق استان ، ردپای مهربانی اش را می شد در دفترهای کهنه ی دانش آموزان جستجو کرد. ماشینش همیشه پر از کتاب بود، نه برای نمایش، بلکه برای بذرپاشیِ دانایی. میگفت: «هر کودکی، نقشه یی است برای ساختن جهانی نو؛ تنها کافیست به او قلمی به جای سنگ بدهی.»
مکتبِ ابا احلام: آموزش، هنرِ انسان سازی
در نگاه او، معلمی تنها انتقال دانش نبود؛ آفرینشِ امید بود. در بحبوحه ی سیل ۹۸، وقتی آب ها همه چیز را میبرد، او کتابها را بر دوش گرفت. در روزهای سخت کرونا، به جای ترس، صلابتِ دانایی را توزیع می کرد. به دانش آموزان مناطق محروم می آموخت که فقر جغرافیا نیست، ذهنیت است. در کنار اساتیدی چون مرحوم دکتر بهاءالدین حزبئی، نه سخنران که شنونده یی خستگی ناپذیر بود. فلسفه اش ساده و عمیق بود: «معلم واقعی کسی است که اشکها را به آینه تبدیل کند تا هر کودک، توانایی هایش را ببیند.»
خیری بی آلایش: میراثی از مهر و فروتنی
او به دنبال نام نبود؛ دنبال اثرگذاریِ ماندگار بود. در سکوتِ روستاها، زیر سقف های شکسته ی مدارس، نه به عنوان خیر، که به سان پدری دلسوز حضور می یافت. حتی در ساده ترین هدایایش—یک دفتر، یک مداد—احترام به کرامت انسانی موج میزد. در ایام سخت، به جای ترحم، توانمندسازی را انتخاب میکرد. می گفت: «هدیه ی واقعی به کودکان محروم، نه نان است، نه پول؛ اعتمادبه نفس است.»
امروز اهواز ، پدری را از دست داد که امنِ همه بود. مردی با جذبه یی سحرآمیز که در نگاهش گرمای آفتاب جنوب و عمقِ تاریخ این سرزمین نهفته بود. او رفت، اما میراثش در خطوطِ دفترهای دانش آموزان، در زمزمه ی کتابخانه های روستایی، و در نگاهِ معلمانی باقی است که راهش را ادامه میدهند.
یادش گرامی، راهش هموار، و نامش در تاریخِ آموزش این سرزمین جاودان باد!