📸 تصاویری که موزه ملی از محافظت آثار ارزشمند تاریخی ایران در ایام جنگ منتشر کرده (+) چقدر نمادین و پرمعنا هستند
🔺فیلم جدیدی که از بمباران میدان تجریش منتشر شده، به گمانم سند اجتماعی بسیار مهمی است. انبوهی از سوپرقهرمان‌ها در تصویر هستند: مردمان عادی که بدون ترس از خطر حمله مجدد و یا سودای نجات جان خود، به کمک می‌آیند. لازم است به یاد بیاوریم که این صحنه‌ها در زمانه‌ای که بسیاری از تحلیلگران از شکاف اجتماعی و سقوط اخلاقی و فردیت قوام‌یافته سخن می‌گویند، اتفاق افتاده است. لازم است داستان‌نویس‌ها و فیلمساز ها این ماجرا را با هنر خودشان جاودان کنند تا آیندگان بدانند که چه روزگار عجیبی گذشت بر ما @ehsanname
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
موج ایرانگرایی اخیر، امر مبارکی است که البته باید با اطلاعات صحیح همراه شود. برای نمونه این اظهارت تلویزیونی دربارۀ هویت رستم، قهرمان ملی ما، مخلوطی است از اطلاعات درست و نادرست. رستم از یک سو به خاندان گرشاسپ و پهلوانان بزرگ نسب می‌برد و از طرف مادری، نوۀ مهراب، حاکم کابل است. مهراب نسل چندم (در برخی منابع: نسل پنجم) ضحاک است (کارشناس محترم به جای ضحاک، نام پدرش مرداس را می‌گوید). ضحاک در شاهنامه فقط «تازی» (عرب) خوانده شده، اما برخی منابع، او را یمنی دانسته‌اند (از جمله «فارس‌نامه» که در آن اصلا اسم مرداس نیامده) و برخی دیگر، بین‌النهرینی (اهل بابٕل یا نزدیک کوفه). طبیعتا از عرب بودن ضحاک نمی‌شود نتیجۀ نژادی گرفت و خود فردوسی هم چنین نکرده است. از ازدواج نسل پنجم، ششم یک شخصیتِ شاید یمنی با پهلوانی ایرانی (رودابه و زال) هم نمی‌شود چنین برداشتی انجام داد. در تاریخ بلند ایران، روابط گسترده‌ای با جهانیان وجود داشته و از جمله در باب ارتباط با یمن، شواهد تاریخی و باستان‌شناسی متعددی در دست است؛ نیازی به ادعاهای عجیب و غریب نیست. @ehsanname
🔺امروز استاد فرشچیان را در اصفهان، در جوار آرامگاه صائب دفن کردند. هفتاد سال پیش از این، استاد جلال‌الدین همایی در کتاب «تاریخ اصفهان» مجلد هنر و هنرمندان، ص۳۲۰ در مورد محمود فرشچیانِ ۲۵ساله اینطور پیش‌بینی کرده بود. سوای اینکه استادان قدیم چه شناخت دقیقی ار افراد داشتند، این جمله از متن هم به گمانم مهمترین حرفی است که به یک جوان بیست و چندساله می‌توان گفت: «اگر دنبال کار خود را بگیرد ...» @ehsanname
📊 یک‌کم آمار: نکات جالب گزارش سالانه طاقچه اینهاست: بیشترین مطالعه در روزهای یکشنبه است (پارسال دوشنبه، بیشترین آمار را داشت). ساعتهای ۱۰ شب تا ۱ بامداد، بیشتر از هر وقت دیگری کتاب خوانده می‌شود. ماه آذرپرمطالعه‌ترین ماه است (سال پیش، فروردین بود). بیشترین فروش برای کتابهای صوتی بوده. پرمخاطب‌ترین نویسندۀ ایرانی برای کاربران این کتابخوان، مرحوم عباس معروفی است؛ رندا براون، نویسنده استرالیایی سری کتابهای «راز» بین نویسندگان خارجی اول است (جلوتر از داستایفسکی)؛ و پرمخاطب‌ترین مترجم، استاد سروش حبیبی است. موج کتابی جدید شکل نگرفته و مشهورهای قبلی همچنان مورد توجه هستند («شازده کوچولو» رکورد دانلود را داشته و بیشترین نظر برای «کتابخانه نیمه‌شب» ثبت شده). و بالاخره یک کاربر طاقچه پارسال ۱۸۵۶ کتاب خریده است! @ehsanname
احسان‌نامه
🎬 روایت بامزه‌ای از داستان رستم و سهراب در مسابقه «خنداننده شو» برنامه «خندوانه» (۲۰ تیر ۹۶) با اجرای سیده زینب موسوی @ehsanname
🔺خانم زینب موسوی هشت سال پیش در برنامه تلویزیونی «خندوانه» داستان رستم و سهراب را دستمایۀ شوخی کرد و تحسین شد. اخیراً هم ایشان ویدیویی پر از الفاظ رکیک و شوخی‌های جنسی به عنوان شاهنامه‌خوانی ارایه داده است که با واکنش شدید مواجه شده. مقام «شاهنامه» و عالیجناب فردوسی هیچ تفاوتی نکرده است. همان جایی هستند که باید. «قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود». این ما هستیم که جایگاه خودمان را در نسبت با آنچه نسل‌های متمادی ایرانیان در طول قرن‌ها عزیز و محترم داشته‌اند، تعریف می‌کنیم. @ehsanname
📍
شگفت این که کمتر از سی سال پیش در همین مملکت، کسی در قواره احمد شاملو با فردوسی شوخی می‌کرد.
انگار از این نظر هم کیلومترها سقوط کرده‌ایم.

@gholamrezatarighi
🔹در طول تاریخ، دفعات بسیار بسیار کمی پیش می‌آید که حماس و اسرائیل به توافق برسند. پس معطلش نکرده، گوشی را بردارید و برایش بیت شیخ اجل را بفرستید:

صلح است میان کفر و اسلام
با ما تو هنوز در نبردی؟!


@ehsanname
🌕 نوبل ادبی امسال را به لاسلو کراسناهورکایی، داستان‌نویس مجار دادند تا از هنر ایشان «در میانۀ وحشت آخرالزمانی» تمجید کنند و اگر از قبل ندانید که او را با کافکا و بکت مقایسه می‌کنند، از همین عبارت هم می‌شود فهمید در داستان‌هایش چه خبر است. معروفترین اثر او «تانگوی شیطان» است که بِلا تار، کارگردان هموطنش، آن را تبدیل به فیلمی هفت‌ساعته کرده و دو ترجمه هم به فارسی دارد. چهار رمان دیگر کراستاهورکایی (آخرین گرگ، تعقیب هومر، حیوان درون و مالیخولیای مقاومت) هم به فارسی ترجمه شده. اگر دنبال داستانی پرماجرا و قصه‌گو هستید، این کتابها به کارتان نمی‌آید. ولی اگر با شیوۀ روایت و نثر سیال و جملات طولانی (یک رمانش، کلا یک جمله است) و خط کشیدن زیر خطوط و «آدم‌ها این باور پوچ رو دارن که میشه گلیم خودشون رو از زوالی که دامن همه رو گرفته، بیرون بکشن» یا «آثار زجر، بدون به جا گذاشتن نشانی از خود ناپدید نمی‌شود» حال می‌کنید، استاد را دریابید. @ehsanname
🌕 حالا که ترامپ نوبل صلح را نبرده و قرار است هر روز به جان نوبل غر بزند، پیشنهاد میکنم این موارد را هم ضمن غرغرهایش به روی نوبل بیاورد:
@ehsanname
🔹طبق وصیت آلفرد نوبل، نوبل ادبيات باید به «برجسته‌ترين اثری که در یک سال گذشته با رويكرد آرمان‌گرايانه نوشته شده» اهدا شود. اما در عمل این جمله، تشریفاتی است. تنها سه بار طبق وصیت مرحوم به یک کتاب مشخص نوبل داده شد (نوبل ۱۹۲۰ کنوت هامسون برای «رشد خاک»، نوبل ۱۹۲۴ ولادیسلاو ریمونت برای رمان «دهقان‌ها» و نوبل ۱۹۲۹ توماس مان برای «بودنبروکها»). گاهی در تنها سالی که طرف کاری منتشر نکرده، بهش نوبل دادند (برنارد شاو در ۱۹۲۵). بقیه را هم سال‌ها بعد از نگارش مهمترین اثرشان انتخاب کردند (مثلاً مارکز در ۱۹۸۰ نوبل گرفت، ۱۲سال بعد از «صد سال تنهایی»). می‌ماند «آرمانگرایی» که فقط وقتی خواستند به تولستوی نوبل ندهند یادشان آمد و گفتند کارهایش به اندازۀ کافی آرمان و اخلاق ندارد (فکرش را بکنید، به تولستوی گفتند!) وگرنه در ۱۹۹۷ به داریو فو نوبل دادند که صدای کلیسا را درآورد.

🔸فهرست نویسندگان معروفی که بعد از ۱۹۰۱ مردند و نوبل نبردند، از نوبل‌گرفته‌ها خیلی غنی‌تر است: جیمز جویس، جورج اورول، سامرست موام، گراهام گرین، آلدوس هاکسلی، او هنری، دی اچ لارنس، ویرجینیا وولف، کاترین منسفیلد، جی آر آر تالکین، رولد دال، اچ جی ولز، آرتور کانن‌دویل، آگاتا کریستی، مارک تواین، جک لندن، تئودور درایزر، تامس هاردی، اسکات فیتزجرالد، آرتور میلر، جی دی سلینجر، ای ال دکتروف، ریموند کارور، جان آپدایک، کورت ونه‌گات، ژول ورن، امیل زولا، مارسل پروست، آندره مالرو، لویی فردینان سلین، سنت اگزوپری، رومن گاری، فرانتس کافکا، برتولت برشت، ایتالو کالوینو، امبرتو اکو، هنریک ایبسن، نیکوس کازانتزاکیس، گارسیا لورکا، خورخه لوییس بورخس، کارلوس فوئنتس، چینوا آچیبی، آنا آخماتووا، ولادیمیر مایاکفسکی، میخاییل بولگاکف، ولادیمیر ناباکف، ماکسیم گورکی، آنتون چخوف، لئو تولستوی،... کلا روس‌ها تا ۱۹۵۸ و پاسترناک (آن هم از سر لج با شوروی) نوبل ادبی نگرفتند، درحالی‌که نیمۀ اول قرن بیستم دورۀ سرهنگی ادبیات روس بود.
@ehsanname
🔹عوضش پنج عضو آکادمی سوئد خودشان را برنده نوبل ادبی کردند. اول سلما لاگرلوف نوبل ۱۹۰۹ را برد و بعد از گرفتن جایزه عضو آکادمی شد. بعد دیدند چه کاری است که اول جایزه بگیریم، بعد عضو باشیم. با اینکه طبق وصیت نوبل، جایزه را باید به زنده‌ها داد تا به یک زخمی بزنندش، به یکی از اعضا (اریک اکسل کارلفلدت) بعد مرگش نوبل ادبی دادند (تنها نوبلیست مردۀ دیگر تاریخ، داگ هامرشولد برای صلح است که به شکل کاملا اتفاقی او هم سوئدی بود). گند ماجرا وقتی درآمد که سال۱۹۷۴ دو عضو آکادمی سر اینکه کی امسال جایزه بگیرد و کی سال بعد، به تفاهم نرسیدند و نهایتا جایزه را قسمت کردند (هری مارتینسون و ایویند جانسون). طوری شد که مارتینسون زیر فشار انتقادها خودکشی کرد، آن هم با قیچی!

🔸در واقع مهمترین اصل در نوبل (مثل هر جای دیگری) این است که با طرف حال بکنند یا نه. به ادیسون و تسلا نوبل ندادند، درباره مندلیف گفتند با نظراتش «موافق نیستند» (دقیقاً همین را گفتند)، وقتی برای کشف منشأ امواج رادیویی خواستند نوبل بدهند، به جای کاشفش (ژوسلین بل) به استاد راهنمای او جایزه دادند (و ملت دست گرفتند که خب اسم جایزه NO-Bell است دیگر!) در عوض چون یوهانس فایبیگر دانمارکی رفیقشان بود، به «کشف‌ درخشان»ش مبنی بر ایجاد کلیه سرطان‌ها به وسیله کرم‌ها، نوبل پزشکی۱۹۲۶ دادند! ادبیات و صلح که دیگر جای خود دارد.

🔹به بورخس به این دلیل نوبل ندادند که می‌گفتند طرفدار دیکتاتورها است(!) و آکادمی نوبل از سیاست چندشش می‌شود و در جنگ‌ها بیطرف است. بعد به کنوت هامسون نوبل دادند (در ۱۹۲۰) که نه تنها کشته‌مردۀ هیتلر که طرفدار سینه‌چاک آلمان‌ در هر دو جنگ جهانی بود (در ۱۹۴۰ گفت آلمانی‌ها دارند برای ما می‌جنگند، در ۱۹۴۳ نوبلش را به گوبلز تقدیم کرد و بعد از مرگ هیتلر هم گفت که او «جنگجویی برای بشریت و پیام‌آور عدالت برای ملت‌ها» بود.) باز هامسون خوب است، وینستون چرچیل هم نوبل ادبیات گرفته، آن هم برای خاطراتش از جنگ جهانی. (محض سوزش بیشتر ترامپ: اول قرار بوده به چرچیل نوبل صلح بدهند، بعد دیدند خیلی ضایع است به یکی از فرماندهان جنگ جهانی جایزۀ صلح بدهیم، بیا این نوبل ادبیات!)
حتی اگر فرض کنیم چرچیل زمانی روزنامه‌نگار بوده، حکمت نوبل ۱۹۰۲ تئودور مومسن را که مورخ، حقوق‌دان، سیاستمدار و باستان‌شناس بود کسی هرگز نخواهد فهمید. تنها ربط مومسن به ادبیات شاید این باشد که برنارد شاو گفته اگر «تاریخ روم» مومسن را نخوانده بود، «سزار و کلئوپاترا»یش خوب درنمی‌آمد! (نمایشنامۀ شاو پر است از گافهای تاریخی!)
@ehsanname
از «خرده‌جنایت‌های نوبلی» نوشتۀ یاسر مالی و احسان رضایی در شماره ۳۸۱ «همشهری جوان» (۲۹ مهر ۱۳۹۱)
🔺در خبرها بود که تندیس وحشی بافقی، شاعر بزرگ عصر صفوی در یزد ساخته و رونمایی شده است که دستشان درد نکند. فقط یک نکتۀ کوچکی این میان هست که جناب وحشی، تاس یا به قول امروزی‌ها کچل بوده و علاوه بر یکی دو بیت معروف از او در این باب (مثل «اگرچه هیچ ندارم، سرِ کلی دارم/ چو شب شود به سر خویش مشعلی دارم»)، هم معاصرانش با این قضیه شوخی می‌کردند و هم خودش (جواب طنزآمیزش به حکیمی که پیشنهاد درمان داده بود، در دیوانش آمده). احتمالا مجسمه‌ساز نمی‌خواسته کچلی شاعر را به رو بیاورد، که دمش گرم، ولی دیگر این‌همه زلف هم لازم نبود! @ehsanname
«هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرامترم زآهو، بیباکترم از شیر
وآن لحظه که می‌کوشم در کار کنم تدبیر
رنج است پی رنجم، زنجیر پی زنجیر»

اخیرا بحثی بر سر این دو بیت در شبکه‌های مجازی درگرفته بود. چراکه مجتبی شکوری در برنامه «اکنون» گفته بود این اشعار مولانا باعث تحولی روحی او شده (قبلا هم محمود انوشه در «دورهمی» مطلب مشابهی گفته بود). سعید بیابانکی، منبع اصل شعر را پیدا کرده که در صفحه ۴۹۰ مجموعۀ «خورشید شب» رحیم معینی کرمانشاهی، شاعر معاصر منتشر شده است و نوشته «آثار مولانا خداوکیلی به این ضعیفی نیست»!
Forwarded from احسان‌نامه
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📗۲۰ مهر به نام حافظ، شاعر بزرگ است. شاعری که دیوان اشعارش تقریباً در خانه همۀ ایرانی‌ها یافت می‌شود. ویدیو کوتاهی ببینید دربارۀ زندگی و زمانه حافظ، ساختۀ حسین جباری، با متن و اجرای احسان رضایی @ehsanname
دیروز که ناصر تقوایی، کارگردان و نویسنده بزرگ کشورمان درگذشت، مقامات بسیاری، از رییس مجلس و وزیر فرهنگ و رئیس سازمان سینمایی و دیگران پیام تسلیت و همدردی فرستادند. خدا به همه عوض خیر عنایت کند. فقط کاش تا بازار همدلی داغ است و همه تقوایی را دوست دارند، مجوز تجدید چاپ کتاب «تابستان همان سال» تقوایی هم صادر شود.
⚫️ نوشته روی تابوت زنده‌یاد ناصر تقوایی: هر چیز که نو نشود کهنه می‌شود


@KhabarOnline_ir | Khabaronline.ir
▪️خانم سپینود ناجیان را در دفتر «همشهری داستان» می‌دیدم: خوشرو و خندان و امیدوار، بی‌نهایت امیدوار. من روی ویراستاری متن‌ها حساسیت به خرج می‌دادم و برای تک‌تک کلماتم، شواهد لغوی و ادبی می‌آوردم، او هم معمولا از یکجایی به بعد خودش را با شوخی‌هایی مثل این خلاص می‌کرد که: «حالا هی پز خوانده‌هایت را نده». یک بحث دیگرمان هم در مورد نسبت وبلاگ و داستان بود. ایشان از چهره‌های معروف وبلاگستان فارسی بود و مجموعه داستان پرفروشش در آن ایام («سریرا، سیلویا و دیگران») هم به نظرم نثر وبلاگی داشت. فقط این نبود، هزار جور فعالیت ادبی داشت: کلاس و جلسه ادبی برگزار می‌کرد، فیلمنامه می‌نوشت (فیلم «بوتاکس» به کارگردانی دوستم کاوه مظاهری که چندتایی جایزه برد)، کتابفروشی راه می‌انداخت (با نام «اگر» که بیشتر پاتوق بود تا کتابفروشی). آخرین دیدارمان در «همشهری داستان» بعد از توقیف کتاب دومش بود («قصه‌هایی که در چمدان جا نشدند»). برای اینجور چیزها معمولا توضیح رسمی در کار نیست اما می‌گفتند کتاب به خاطر اعمال نشدن چند مورد اصلاحی، جمع شده است. باز بحثی سر یک مطلب شد و دیگر کسی چیزی به روی خودش نیاورد. چند وقت بعد خبر مهاجرتش آمد و حالا هم که خبر آخر. دوستانش نوشته‌اند در برابر جور سرطان هم خندۀ پهنش را حفظ کرده بود. به دوران مجلات همشهری فکر می‌کنم و به آنهایی که آن‌همه امید و انرژی و اشتیاق را یکجا به باد دادند.
@ehsanname
2025/10/19 09:07:46
Back to Top
HTML Embed Code: