مداح بود .
صدای زیبایی داشت .
در منطقه برای رزمندگان مداحی می کرد .
بیشتر برای حضرت زهرا(س) می خواند .
یکبار مسئله ای پیش آمد که گفت : دیگر نمی خوانم . دیگر مداحی نمی کنم !
اما صبح روز بعد دوباره شروع کرد به مداحی کردن !
حضرت زهرا (س) را در خواب دیده بود .
فرموده بودند : نگو نمی خوانم . ما تو را دوست داریم . هرکس گفت بخوان ، تو هم بخوان...
🌹 شهید ابراهیم هادی
صدای زیبایی داشت .
در منطقه برای رزمندگان مداحی می کرد .
بیشتر برای حضرت زهرا(س) می خواند .
یکبار مسئله ای پیش آمد که گفت : دیگر نمی خوانم . دیگر مداحی نمی کنم !
اما صبح روز بعد دوباره شروع کرد به مداحی کردن !
حضرت زهرا (س) را در خواب دیده بود .
فرموده بودند : نگو نمی خوانم . ما تو را دوست داریم . هرکس گفت بخوان ، تو هم بخوان...
🌹 شهید ابراهیم هادی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عروج ملکوتی جانبازی دیگر
جانباز۷۰درصدابراهیم بشارتی ب جمع یاران شهیدش پیوست
🌺بوشهردشتستان🌺
جانباز۷۰درصدابراهیم بشارتی ب جمع یاران شهیدش پیوست
🌺بوشهردشتستان🌺
📚#از_ابتداى_جزيره....
🌷شب بود، تو جزیره ام الرصاص. چون نتوانسته بودیم برویم جزیره بلجانیه قرار بود از طریق پل جزیره ام الرصاص به ام البابی و از اونجا به جزیره بلجانیه بریم که مأموریت اصلی گردان ما بود. چون خط دیر شکسته شده بود و اغلب غواص ها داخل آب یا تو ساحل جزیره زخمی و شهید شده بودند، ما باید خیلی سریع حرکت می کردیم تا به محل مأموریت اصلی خودمان برسیم و کار پاکسازی را به بچه های بعدی بسپاریم که این خودش خیلی خطرناک بود، اما چاره ای هم نداشتیم!
🌷با هر سختی بود خودمون را به سر پل ام البابی رسوندیم. ابتدای پل، عراقی ها یک دیوار بتونی با بلوک درست کرده بودند و روی پل با تانک و انواع سلاح های سبک و سنگین مقاومت می کردند. چهار گروه شدیم که هر کدام از یک طرف پل، توی زمانی مشخص باید حرکت می کردیم. من با یک نفر غواص که نمی دونم کی بود، از بچه های گردان یونس (ع) داخل سنگر بودیم و منتظر رسیدن وقت حرکت.
🌷از همون اول که اون بنده خدا اومد داخل سنگر، دیدم خیلی بی حاله و اصلاً حواسش نیست. با خودم گفتم این خودش رو از آب نمی تونه بیرون بکشه، عراقی کشتن پیش کش. شاید به همین خاطر اصلاً تحویلش نگرفتم. فقط یادمه غرغرکنان گفتم: داداش تا گفتم حرکت کنید باید سریعاً خودمون رو به سنگر دوشکای عراقی ها برسونیم و اگه بی حال باشیم و نتونیم خودمون رو به موقع برسونیم، کل کار بچه های قبلی ما ضایع می شه و عراقی ها برمی گردند سر جای اولشون و....
🌷هر چی حرف زدم دیدیم هیچ جوابی نمی ده، یه لحظه تو نور منور نگاهش کردم، سرش رو گذاشته بود رو دیواره سنگر و خواب رفته بود. با عصبانیت به سراغش رفتم که بابا ما هم نخوابیده ایم و الآن وقت خواب نیست که. با دیدن اون صحنه خشکم زد. ترکشی به کمرش خورده بود و از بس خون ازش رفته بود به شهادت رسیده بود.
🌷وقتی به ابراهیم رنجبران گفتم شهید شده، اومد جلو از نزدیک دیدش. اول بوسیدش، بعد گفت: الله اکبر به این قدرت. گفتم: چی شده مگه! گفت: ابتدای جزیره این بنده خدا مجروح شده بود. چون نیرو کم بود هر کاری کردیم برنگشت و پا به پای ما تا اینجا خودش رو رسونده.... پیکر مطهرش همون جا برای همیشه ماند.
❌❌ كجايند مردان بى ادعا...
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@eltemase_shahadat
🌷شب بود، تو جزیره ام الرصاص. چون نتوانسته بودیم برویم جزیره بلجانیه قرار بود از طریق پل جزیره ام الرصاص به ام البابی و از اونجا به جزیره بلجانیه بریم که مأموریت اصلی گردان ما بود. چون خط دیر شکسته شده بود و اغلب غواص ها داخل آب یا تو ساحل جزیره زخمی و شهید شده بودند، ما باید خیلی سریع حرکت می کردیم تا به محل مأموریت اصلی خودمان برسیم و کار پاکسازی را به بچه های بعدی بسپاریم که این خودش خیلی خطرناک بود، اما چاره ای هم نداشتیم!
🌷با هر سختی بود خودمون را به سر پل ام البابی رسوندیم. ابتدای پل، عراقی ها یک دیوار بتونی با بلوک درست کرده بودند و روی پل با تانک و انواع سلاح های سبک و سنگین مقاومت می کردند. چهار گروه شدیم که هر کدام از یک طرف پل، توی زمانی مشخص باید حرکت می کردیم. من با یک نفر غواص که نمی دونم کی بود، از بچه های گردان یونس (ع) داخل سنگر بودیم و منتظر رسیدن وقت حرکت.
🌷از همون اول که اون بنده خدا اومد داخل سنگر، دیدم خیلی بی حاله و اصلاً حواسش نیست. با خودم گفتم این خودش رو از آب نمی تونه بیرون بکشه، عراقی کشتن پیش کش. شاید به همین خاطر اصلاً تحویلش نگرفتم. فقط یادمه غرغرکنان گفتم: داداش تا گفتم حرکت کنید باید سریعاً خودمون رو به سنگر دوشکای عراقی ها برسونیم و اگه بی حال باشیم و نتونیم خودمون رو به موقع برسونیم، کل کار بچه های قبلی ما ضایع می شه و عراقی ها برمی گردند سر جای اولشون و....
🌷هر چی حرف زدم دیدیم هیچ جوابی نمی ده، یه لحظه تو نور منور نگاهش کردم، سرش رو گذاشته بود رو دیواره سنگر و خواب رفته بود. با عصبانیت به سراغش رفتم که بابا ما هم نخوابیده ایم و الآن وقت خواب نیست که. با دیدن اون صحنه خشکم زد. ترکشی به کمرش خورده بود و از بس خون ازش رفته بود به شهادت رسیده بود.
🌷وقتی به ابراهیم رنجبران گفتم شهید شده، اومد جلو از نزدیک دیدش. اول بوسیدش، بعد گفت: الله اکبر به این قدرت. گفتم: چی شده مگه! گفت: ابتدای جزیره این بنده خدا مجروح شده بود. چون نیرو کم بود هر کاری کردیم برنگشت و پا به پای ما تا اینجا خودش رو رسونده.... پیکر مطهرش همون جا برای همیشه ماند.
❌❌ كجايند مردان بى ادعا...
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@eltemase_shahadat
#غیرت #مجازی
لازمه یک مرد است
نداری وارد نشو
مادری تعریف میکنند
مجرد بودم همسایه مون بود
پشت سرم اومد تا رسیدم دم در خونه صدام زد
گفت خواهرم فکر نکنی دنبالت کردم
دیدم دیر وقته، خواستم کسی تو راه اذیتت نکنه!
#شهید شد
#شهدایی _زندگی کنیم
@eltemase_shahadat
لازمه یک مرد است
نداری وارد نشو
مادری تعریف میکنند
مجرد بودم همسایه مون بود
پشت سرم اومد تا رسیدم دم در خونه صدام زد
گفت خواهرم فکر نکنی دنبالت کردم
دیدم دیر وقته، خواستم کسی تو راه اذیتت نکنه!
#شهید شد
#شهدایی _زندگی کنیم
@eltemase_shahadat
🌷🌷🌷
تمام شب را توى راه بوديم.
خسته و فرسوده رسيديم.
هوا سرد بود.
دست بردار نبود. همين طور حرف مى زد;
"فردا چكار كنيد، چكار نكنيد، چند نفر بفرستيد آنجا، اين جا چند تا توپ بكاريد. اين دسته برگردد عقب، آن گروهان برود جلو."
دقيق يادم نيست. يازده - دوازده شب بود كه چرتمان گرفت.
زيلوى گوشه سنگر رابرداشتيم و پهن كرديم و دراز كشيديم.
چيزى نداشتيم رويمان بيندازيم.
پشت به پشت هم داديم و خوابيديم، كه مثلاً گرممان شود.
دو ساعت كه گذشت، بلند شد.
با آب قمقمه اش وضو گرفت و ايستاد به نماز. حس نداشتم تكان بخورم، چه رسد به بلند شدن و وضو گرفتن.
فقط نگاهش مى كردم...🌷🌷🌷
#شهید_صیاد_شیرازی
@eltemase_shahadat
تمام شب را توى راه بوديم.
خسته و فرسوده رسيديم.
هوا سرد بود.
دست بردار نبود. همين طور حرف مى زد;
"فردا چكار كنيد، چكار نكنيد، چند نفر بفرستيد آنجا، اين جا چند تا توپ بكاريد. اين دسته برگردد عقب، آن گروهان برود جلو."
دقيق يادم نيست. يازده - دوازده شب بود كه چرتمان گرفت.
زيلوى گوشه سنگر رابرداشتيم و پهن كرديم و دراز كشيديم.
چيزى نداشتيم رويمان بيندازيم.
پشت به پشت هم داديم و خوابيديم، كه مثلاً گرممان شود.
دو ساعت كه گذشت، بلند شد.
با آب قمقمه اش وضو گرفت و ايستاد به نماز. حس نداشتم تكان بخورم، چه رسد به بلند شدن و وضو گرفتن.
فقط نگاهش مى كردم...🌷🌷🌷
#شهید_صیاد_شیرازی
@eltemase_shahadat
🪴« صلوات » ...
چه به شوخی و چه به صورت جدی
متداول ترین دعـایی کـه رزمنده ها
همدیگر را به آن دعوت می کردند و
اختصاص به شرایط خاصی نداشت
صلوات بر محمد و آل محمدﷺ بود.
صورتهای دعوت به این دعا مختلف بود:
«دم به دم، در همه دم بر گل رخسار محمد
صلوات»، «برای سلامتی سپاه کوبنده، جهاد
سازنده، بسیج توفنده، امام پاینده، صلوات»،
«صلوات را خدا گفت در شأن مصطفی گفت...».
#فرهنگ_جبهه
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات
چه به شوخی و چه به صورت جدی
متداول ترین دعـایی کـه رزمنده ها
همدیگر را به آن دعوت می کردند و
اختصاص به شرایط خاصی نداشت
صلوات بر محمد و آل محمدﷺ بود.
صورتهای دعوت به این دعا مختلف بود:
«دم به دم، در همه دم بر گل رخسار محمد
صلوات»، «برای سلامتی سپاه کوبنده، جهاد
سازنده، بسیج توفنده، امام پاینده، صلوات»،
«صلوات را خدا گفت در شأن مصطفی گفت...».
#فرهنگ_جبهه
#یاد_کنید_شهدا_را_باصلوات
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام دوستان ...تازه گیها فیلمی از قبرصدام حسین معدوم.در فضای مجازی درحال پخش شدن هست ،که و اقعیت نداشته ! بلکه این فیلم واقعی از محل قبر صدام حسین است و هم اکنون یک مخروبه میباشد و توالتی برای مردم عبوری که نیاز به رفع حاجت دارند...جناب حاج حسین کاجی رزمنده دلاور گردان تخریب و از فرمانده هان لشگرهفده علی ابن ابی طالب ع در محل قبر صدام حضور پیدا کرده واین کلیپ رو منتشر کرده تا مردم بدانند هرکس با آل علی درافتادبرافتاد...
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
السلام علیک یا اباعبدالله
🕊کشف پیکر مطهر یک شهید با پلاک هویت
📍منطقه شرق دجله (عملیات بدر)
⏰امروز ۲۵ دیماه ۹۹
💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
🕊کشف پیکر مطهر یک شهید با پلاک هویت
📍منطقه شرق دجله (عملیات بدر)
⏰امروز ۲۵ دیماه ۹۹
💐شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
♦️لحظه اعلام خبر شناسایی پیکر شهید سعید ناصر صدقی به خانواده
🔹پیکر مطهر «شهید ناصر صدقی» اهل محله دولت آباد شهرری پس از ۳۸ سال شناسایی و به آغوش خانواده بازمیگردد.
🔹پیکر مطهر «شهید ناصر صدقی» اهل محله دولت آباد شهرری پس از ۳۸ سال شناسایی و به آغوش خانواده بازمیگردد.