Telegram Web Link
دلم برای کویتی‌ها می‌سوزد، آنها نتوانسته‌اند مثل ما ایرانی‌ها مزه آزادی را بچشند!

✍️محمد سلطانی رنانی

از آنجا که من سال‌ها پیش فهمیده بودم خداوند تبارک و تعالی، ما ایرانیان را آفریده که همه دنیا را آزاد کنیم و این باید تنها هدف ما در زندگی باشد، و البته باید هر کار خیری را اول برای همسایه‌ها انجام دهیم، رفتم تو نخِ کویت. ظرف ده سال گذشته، سه سفر رفتم کویت، تا زمینه را برای آزاد کردن آن دیار فراهم کنم!

یک کشور مینیاتوری، حدوداً ۱۴۰ کیلومتر در ۱۴۰ کیلومتر. خاکش رمل است، آب و آبادانی هم ندارد، حوصله تجارت و توریست و دبی شدن هم ندارند.
فکر کردم برای آزادسازی کویت، بروم سراغ یک اقلیت قوی و فعال: شیعیان.

با چندتا از بزرگان شیعه کویت صحبت کردم، خواستم نظرشان را درباره حکومت آل صباح بدانم و اگر شد تحریکشان کنم تا انقلاب کنند تا آزاد شوند! ولی همه آنها از امیر کویت راضی بودند؛ چشمانشان برق می‌زد و خاطره‌ای را که با امیر داشتند، با آب و تاب تعریف می‌کردند. ارتشی و معلم و استاد دانشگاه و قاضی و آخوند و دفتردار ازدواج و نماینده مجلس و کاسب و تاجر، همه صنفی را نشستم و باشون حرف زدم.

تهش فهمیدم کویتی‌ها، حتی این اقلیت شیعه، اصلا مایل نیستند که آزاد بشوند!! پول نفتشان به جیب خودشان می‌رود، هر چه که بخواهند دارند. هر یک دینارشان، ۳/۲ دلار است. به هر جا که میلشان بکشد، سفر می‌کنند. میان سه کشور عراق، ایران و عربستان، خودشان را با تدبیر و سیاست نگه داشتند. نه نوکر کسی هستند، نه دشمن کسی.

دلم برای کویتی‌ها می‌سوزد، آنها نتوانسته‌اند مثل ما ایرانی‌ها مزه آزادی را بچشند! کسی که نه گشت ارشاد دیده، نه فیلترشکن خریده، نه پشت کنکور مانده و نه شهریه دانشگاه آزادش سه برابر شده، نه از کارش تعلیق و نه حقوقش قطع شده، نه تورم دارد، نه اختلاس چای دبش شنیده؛ چه زندگی کسالت باری دارند این کویتی‌ها!

با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
⭕️ آخرين روزهاي «پیرمردِ کبریت ساز»

↙️ به مناسبت 18 ديماه، سالروز درگذشت مهندس تقی توکلی

✍🏻 قاسم خرمي

💢 سالها با هيچ نشريه و رسانه اي گفتگو نكرده بود. اهل ترس نبود؛ شايد بغضي داشت كه نگران بود جلوي ديگران بتركد و شايد هم فكر مي كرد نقل اين رنج و دردها و گلايه ها اصلا چه مشكلي از او را حل مي كند؟! با اين حال، در آخرين ماههاي حياتش، بالاخره به حرف آمد و با ما به گفتگو نشست.

💢 روی میز کوچ و شلوغش، یک آلبوم قدیمی و رنگ و رو رفته ای قرار داشت که یادگار دوران قدرت و شوکت او بود. عمده عکس ها مربوط به دهه ۴۰ و ۵۰ شمسی بود؛ زمانی که مهندس تقی توکلی فرزند موسس کارخانه «کبریت سازی توکلی»، برای خودش برو و بیایی داشت. خوشتيپ، پولدار، خوشنام...

💢 موفقیت های او در مدرن سازی این کارخانه و نیز تاسیس چند واحد صنعتی دیگر، باعث شده بود که شخص شاه از او بخواهد که به دولت بیاید و مسئولیت راه اندازی پروژه های بزرگی مانند « ماشین سازی تبریز» و «مس سرچشمه کرمان» را بر عهده بگیرد.

💢 می گفت از تمام اسناد و خاطرات مربوط به آن دوران، فقط همین آلبوم عکس باقی مانده است. همه اموال من و ثروت پدرم در سال ۵۸ مصادره شد. او گلایه داشت که حتی موسوی تبریزی، همشهری او و از مقامات قضایی وقت، که در باره منشا ثروت خانوده آنها آگاهی کامل داشته است نیز در این مصادره دخیل بوده و رای علیه او داده است! پیرمردِ صنعتگرِ تبریزی هنوز در بند نون و نمك بود!

💢 تقي توكلي، مثل اقتصاد ايران، قرباني شعارهاي پوچ و چپ زده اي شد كه مي خواستند قهرمان مبارزه با امپرياليسم و سرمايه داري شناخته شوند. با اينكه ديده بودند كه قندچی مالک کارخانه ایران کاوه، با لباس کار در میان کارگران می رفت و مثل آنها پتک می زد و محمود خیامی خودش همراه کارگران کارخانه ایران ناسیونال یکی از بازیکنان تیم فوتبال پیکان بود، اما مصاديق تاريخي براي آنها اهميتي نداشت و خواهان« بازنمايي» تاريخي پر نفرت از رابطه كارفرما و كارگر بودند. با كلان روايت تاريخي آنان، كارخانه دار و سرمايه دار مي بايد موجودي زالوصفت و استثمار كننده باشد! غير از اين، ديگر شعاري براي سر دادن باقي نمي ماند!

💢 اما آنچه از رفتار سیاسی تقی توکلی طی سالهای عمر او در می یابیم، نه تنها با رفتار و نگرش یک سرمایه دار عضو شبکه سرمایه داری محافظه کار و عافیت طلب همخوانی نداشت، بلکه تا حد زیادی شبیه اغلب روشنفکران طبقه متوسط ایران، جمع اضداد بود. با اینکه یک آذربایجانیِ ترک زبان و اهل تبریز بود، از تمایلات قومی بیزار مي جست و سالها در حزب« پان ایرانیست» فعالیت کرد.

💢 باشروع جنبش ملی شدن نفت، به صف هواداران مصدق پیوست و با شکست جنبش، در میان یاس و ناامیدی، برای تحصیل به آمریکا رفت. با بازگشت از آمریکا و مشاهده تغییرات اقتصادی در ایران، علاقمند به سیاست های اقتصادی محمد رضا پهلوی شد و حتی در سال ۵۶ به دستور مستقیم شاه و در دولت آموزگار وزیر نیرو شد

💢 باشروع انقلاب اسلامی، توکلی با این گمان که ثروت او میراث پدري و حتي متعلق به دوران قبل از پهلوی هاست و نیز با این گمان که در ۲۰ ماه وزارت، یک ریال حقوق نگرفته و کلا در هیچ برنامه سرکوب و ستمی نقش نداشته است، در ایران ماند و به کارش ادامه داد تا اینکه مطابق قانون مصادره ها، کارخانه و کل اموالش را از او گرفتند و دوباره مایوس و ناامید راهی آمریکا شد.

💢 سیزده سال بعد، يعني در دولت هاشمی که کارخانه دولتی شده کبریت توکلی با ۴۱۰ میلیون تومان ورشکست شد، از او خواسته شد که بازگردد و کارخانه را تحویل بگیرد. او دو باره 20 سال در سكوت كار كرد تا كارخانه كبريت سازي توكلي احيا شود و بماند. وقتي همه چيز مهيا شد، نوبت رفتن او رسيد. روحش شاد

با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
چرا واقعیت‌­ها را نمی‌پذیریم؟ سی علت

دکتر محمود سریع‌القلم


۱. چون دایرۀ مشورت ما محدود است، خیلی اشتباه می‌­کنیم؛
۲. چون با وجود IQ بالا به شدت از EQ پایین رنج می‌­بریم؛
۳. چون ناخودآگاه بسیاری از ما، یک عمر دست نخورده باقی می‌ماند؛
۴. چون اکثریتِ مطلق پدران و مادران، تربیت را صرفاً تحسین فرزندان خود می­‌دانند؛
۵. چون افراد به موجب مشکلات معاش، به ندرت فرصتِ کشف خود را پیدا می­‌کنند؛
۶. چون اگر واقعیت را بپذیریم، نگران از دست دادن جایگاه خود هستیم؛
۷. چون احساساتمان بر محاسباتمان مسلط هستند؛
۸. چون نوشته­‌های سعدی، فردوسی و دیگر مشاهیر ایرانی را بسیار کم خوانده‌­ایم؛
۹. چون اشتباه را نه تجربه بلکه ضعف ابدی تلقی می­‌کنیم؛
۱۰. چون یک ضعف بسیار بنیادی داریم: می­‌خواهیم همه ما را تایید کنند؛
۱۱. چون نه درخانواده، نه در مدرسه و نه در جامعه، آداب نقد را به ما نمی‌­آموزند؛
۱۲. چون با تاریخ خود بیگانه‌­ایم؛
۱۳. چون به ما آموزش نداده‌­اند که انسان، مجموعه­‌ای از ضعف‌­ها و قوت­‌ها است؛
۱۴. چون وقتی فردی اشتباه می‌­کند، او را اصلاح نمی­‌کنیم بلکه عمدتاً تخریب می­‌کنیم؛
۱۵. چون بسیار کم کتاب می­‌خوانیم، دامنۀ واژگان ما در فهم پدیده‌ها و تعامل با یکدیگر بسیار محدود است؛
۱۶. چون بیش از اینکه تمایل داشته باشیم افکار و رفتار یکدیگر را بازبینی کنیم، می‌خواهیم دورهم باشیم؛
۱۷. چون تمرین نکرده‌­ایم که ۵۰ صفحه در مورد خود بنویسیم؛
۱۸. چون عموماً علیرغم تواضع در ظاهر، اکثر رفتارهای ما با خودمحوری و خود حق بینی آمیخته هستند؛
۱۹. چون به شدت برتری طلبیم­، نمی­‌توانیم ضعف‌­های خود را بپذیریم؛
۲۰. چون تصور می‌کنیم پرسش‌گری و مشورت، ما را ضعیف نشان می‌دهد؛
۲۱. چون ماهیت خطاپذیری انسان را با ماهیت ثابت فرشتگان اشتباه گرفته‌­ایم؛
۲۲. چون اهداف ما با امکاناتمان توازن ندارند؛
۲۳. چون واژۀ Fact در منظومۀ ادبی و فکری ما وجود ندارد؛
۲۴. چون تقریباً در هیچ عرصه­‌ای باهم رقابت نمی­‌کنیم؛
۲۵. چون زبانِ انگلیسی نمی­‌دانیم تا در دایرۀ جهانی، خود را محک بزنیم؛
۲۶. چون چند میلیون نفر آسیایی، آفریقایی، اروپایی یا از کشورهای عربی در کشور ما زندگی نمی­‌کنند؛
۲۷. چون فرصتِ مقایسه نداریم؛
۲۸. چون تاریخ چین، هند، روسیه، آمریکا و اروپا را نخوانده‌­ایم؛
۲۹. چون تصمیم‌­سازان جامعه، کمتر ذهن ریاضی دارند و بیشتر انتزاعی هستند؛
۳۰. چون غرق در خود و منافع خود هستیم، همکاری، یادگیری و مشارکت با دیگران تقریباً تعطیل است.

با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
🔴 ایده انتقال پایتخت
🔴  دکتر محمد طبیبیان:                                                                                                                      

اخیر مقام والامقامی گفته‌اند که برای انتقال پایتخت منطقه مکران در نظر است. دولت‌های قبل دلیجان و سمنان را هم مثال زده اند. یکی از مقامات هم خواست برخی نهاد‌ها و سازمان‌ها را به شهرستان‌هایی منتقل کند که آسیب‌هایی هم ایجاد شد. این  اوهام انتقال پایتخت بیشتر اعتراف به شکست طولانی مدت در اداره و برنامه ریزی یک شهر یعنی پایتخت است. حکومتیان در دود و دمه ایجاد شده نفس تنگی گرفته و آرزوی انتقال به جایی با هوای پاکیزه تر دارند. ویلاها و تفرج گاه‌های موجود خوش آب و هوا هست لیکن از میز و مسند عزیز دور میافتد پس کلاً باید برای تخت و پایه آن جای بهتری پیدا کنند ، به نام پای‌تخت جدید، این گزینه گزیده تر می‌نماید.
اما این اوهام عملی نیست گوئی این رفقا خبر ندارند دلیل تاریخی انتخاب این محل یعنی تهران که ابتدا دهی بوده بی نام و نشان چیست. تاریخ این انتخاب به زمان صفویه برمی گردد و در زمان آقا محمدخان قاجار عملی شد. این فدوی به دلائل و سابقه آن نمی‌پردازم که جای بحث طولانی توسط تاریخدانان است. اما عرض می‌کنم ایده انتقال پایتخت اوهامی زود گذر بیش نیست. طبق معمول سال‌های گذشته بهار که آمد و هوا با نسیم‌های موسمی بهتر شد، این ایده هم فراموش می‌شود.

اما این که اخیراً مکران مطرح شده خود خبر سرگرم کننده‌ای است. می‌توان در اطراف این طنز مطالبی به‌هم بافت محض سرگرمی:

در مکران شهر مهم منطقه، چاه بهار است. شهر و کلاً منطقه مورد غفلت قرار گرفته برای قرن‌ها، و از امکانات لازم زندگی متعارف و همراه با آسایش مردمش کم بهره. در گوشه جنوب شرقی کشور قرار گرفته. تصور کنید کشوری که پایتختش در یک حاشیه دورافتاده از تمام کشور باشد. گوئی که قرار است حکومتگران به ته کشور درآن گوشه در کنار دریا رفته و با نگرانی به پشت سر نگاه کنند…
پرسشی که مطرح می شود این که اگر کرسی حکومت تا آن گوشه خواهد رفت آیا نمی‌شود زحمت کشیده چند کیلومتر دیگر به آن طرف خلیج فارس رفته و مثلاً در دوبی امکاناتی و برج هایی را از شیخ محمد اجاره کرده یا مثلا به صورت حبه در اختیار گرفت و مراکز سیاسی را در دوبی مستقر کرد؟ زیرا لیاقت شیخ محمد و پدرش کویر بی‌حاصل را به یک شهر پر از امکانات و زیربنا و خدمات  و وفور و به‌سامان و مدریت عالی و رفاه ساکنین تبدیل کرده است. پس برای رفقا کمبودی احساس نخواهد شد. جلسات هیات دولت همانجا تشکیل و در عصر اینترنت مصوبات به دستگاه‌ها و سازمان‌ها و نهادهای داخل از طریق اینترنت و سامانه و غیره ابلاغ می‌شود. مجلس هم مصوبات را به جای هوای آلوده تهران همانجا بایگانی و محاکم هم از طریق اسکایپ و کلاب هاس تشکیل و احکام قضایی هم اینترتی ابلاغ می‌شود. می توان سخنرانی‌ها دستورات و راهبرد‌های شفاهی هم از طریق اسکایپ و کلاب هاس و  سامانه و غیره منتقل شود. در این صورت حقوق رفقا هم دلاری می‌شود چون در خارج مسقر هستند. در عصر اینترنت لااقل این تکنولوژی در امر حکومتگری یک اثر مناسب و مفیدی  ببار خواهد آورد. البته در مرحله بعدی و کسب تجربه و تکمیل سامانه‌ها می‌توان تصور کرد که مجموعه کلاً به یک شهر خوش آب و هوای سوئیس هم منتقل شود. چه فرقی می کند؟ اینترنت دسترسی جهانی دارد.

تا آنجا که به رابطه دولت ملت مربوط می‌شود هم ضرب المثل قدیمی و حکیمانه داریم که دوری و دوستی. مردم هم در این خاک تیره تخریب شده یک نوعی مثل همین اکنون مشکلات خود را نصفه نیمه حل می‌کنند. تجارت خارجی از طریق کولبری و قاچاق، تجارت داخلی از طریق بازار سیاه، تولید نصفه نیمه از طریق برق و سوخت سهمیه‌ای ، بودجه از طریق خلق نقدینگی…مشکلات اداری از طریق مربوط و سایر مشکلات با سرخ کردن صورت با سیلی. رفقا خارج از طنز به نظر برنامه قابل تاملی  می‌رسد.

با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
مذهب تجار ایرانی چیست ؟!

دوستى در بازگشت از سفر چين تعريف مي كرد كه در انجا مدير شركت چينى از وى سؤال كرده بوده كه :

دين و مذهب شما ايرانيان چيست ؟

اين دوست بنده براى او شرح داده بود ، و سپس از آن مدير چيني علت سؤالش را پرسیده بود.


وى جواب داده كه:

چندى پيش چند تن از بازاريان تهران نزد او رفته بودند براي واردات اجناس چينى .

وقت ناهار براى آنان مرغ سوخارى آورده بوده ،ولى آنان از خوردن آن خود دارى كرده بودند؛چون كه حرام است و ذبح شرعي نشده است


ولى از وى با اصرار خواسته بودند كه بر روى ان اجناس چيني بنويسد :
made in japon


مرد چيني ميخواست با اين دين آشنا شود!

با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
◀️‍ یک خاطره واقعی از دادگاه من و قاضی مرتضوی

✍️ابراهیم نبوی- یادش امروز گرامی

من در کل دوره روزنامه‌نگاری عصر اصلاحات،  یک نوشته جدی چاپ کردم که در آن از انقلاب دفاع کردم و نوشتم که ما نباید کشور را علیه انقلابی که ملت بزرگ ایران کردند و حاصل آن جمهوری اسلامی بود، به اغتشاش بکشیم!

این نوشته را که مثلا خیلی محافظه‌کارانه با عنوان "پاسخ چماق سنگ نیست" و با اشاره به جمله مشابه این تیتر از مرحوم عزت‌الله سحابی نوشته بودم.
از قضا مورد بیشترین شکایت قرار گرفت و دادستان کلی در موردش توضیح داد که من چقدر ضدانقلاب هستم.

من برای دفاع به مرتضوی گفتم که: آیا دادگاه اجازه می‌دهد من برای توضیح این اتهام داستانی را تعریف کنم؟
مرتضوی گفت: این داستان واقعیت داره یا خودت ساختی؟
گفتم: واقعیت داره
فکری کرد و گفت: بگو
گفتم: در اوایل انقلاب آقای ناصر ملک‌مطیعی به دادگاه انقلاب احضار شد. نمی‌دانست چرا؟ با خودش فکر کرد، حتما خواهند گفت: تو در فیلم ها بی‌حرمتی کردی، عرق خوردی، کافه به هم ریختی، چاقوکشی کردی، به زن نامحرم نگاه کردی...

همه اینها را فکر کرد و غصه خورد و نیمه شب یادش آمد که نه! همه اینها به کنار، ولی من نقش امیرکبیر را هم در سلطانصاحبقران بازی کردم.
با خودش گفت: اگر به دادگاه رفتم و از من پرسیدند چرا نقش کسی را بازی کردی که در فیلم‌ها بی‌حرمتی کرد و عرق خورد و چاقو کشید، خواهم گفت: من که فقط آن نقش را بازی نکردم، نقش امیرکبیر را هم بازی کردم، مردی که اقتصاد ایران را نجات داد، دارالفنون را افتتاح کرد و با استعمار مبارزه کرد.

با این فکر با خیال راحت صبح به دادگاه رفت و به محض باز شدن در با یک قاضی مواجه شد.
قاضی گفت: "آقای ملک‌مطیعی! شما متهم هستید که نقش امیرکبیر رو بازی کردید، کسی که اقتصاد ایران را نابود کرد، کسی که با ایجاد دارالفنون پای تهاجم فرهنگی غرب را به ایران باز کرد و کسی که عامل استمرار استبداد و دیکتاتوری ستمشاهی ناصرالدین شاه بود."
ناصر ملک‌مطیعی در حالی که دستپاچه شده بود، گفت: "نه قربان، من که فقط نقش امیرکبیر را بازی نکردم، من چاقو کشی کردم، عرق خوردم، کافه به هم ریختم، بی‌حرمتی کردم، به زن نامحرم نگاه کردم و ..."

بعد گفتم: آقای مرتضوی من که فقط در این مقاله از انقلاب دفاع نکردم، من اِشاعه اکاذیب کردم، به مسوولان نظام اهانت کردم، من تشویش اذهان عمومی کردم و ...

با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o


تحلیل سیاست در هفته‌ای که گذشت
از شوخی خرکی تلویزیون تا پرکاری دولت

🔸مهمانان تلویزیون بدبخت شدند

هادی عامل، گزارشگر عزیز کشتی، به پخش برنامه‌ای در تلویزیون که در آن به او کفن و اعلامیه فوتش را هدیه داده بودند اعتراض کرد و باعث شد همه، حتی خود رئیس صدا و سیما بفهمند که چنین برنامه‌ای هم در صدا و سیما ساخته شده است و از آن انتقاد کردند!
حق آقای عامل بود که چنین کند؛ اما به نظرم با این کارش مهمان‌های بعدی همه برنامه‌های تلویزیون را بدبخت کرد! حالا مدیران و برنامه‌سازان تلویزیون فهمیده‌اند که با این روش می‌توانند باعث دیده شدن برنامه‌ای شوند که ۶ بار پخش شده و هیچ‌کس ندیده است. بنابر این از این به بعد انواع «شوخی‌ خرکی» را با مهمان‌های خود می‌کنند...
مهمان‌های عزیز صدا و سیما! از ما گفتن بود، حواستان را جمع کنید.  

🔸 میرسلیم در لندکروز

این هفته عکسی از مصطفی میرسلیم صاحب نظریه‌ی جهانی «۲۰۶ با لندکروز فرق نمی‌کند» منتشر شد که نشان می‌داد وی در لندکروز نشسته است.
درستش هم همین است. اصلا این نظریه برای همین آفریده شده که مسئولان ما بتوانند ساده‌زیستی را با تجمل جمع کنند! اما غیر از میرسلیم کسی چنین نبوغی نداشته که چنین حرفی بزند. مثلا آن کسی که در گرانی گوشت و مرغ، مردم را دعوت به خوردن اشکنه می‌کرد، به مخش نمی‌رسید بگوید «اشکنه با چلوکباب فرق نمی‌کند»؛ که اگر می‌گفت، می‌تواتست هر بار که گوشت مفصلی می‌خورد ادعا کند که کاملا ساده‌زیست و همراه مردم است و غیر از اشکنه به چیزی لب نمی‌زند.
بی‌خود نیست میرسلیم این همه شغل دارد: در بین مسئولان ایرانی، نابغه‌شان میرسلیم است!

🔸 آتش در لوس‌آنجلس، دستاورد در تهران

آتش‌سوزی در لوس‌آنجلس، اتفاق دیگر هفته گذشته بود که دنیا را تکان داد، اما در ایران نتایج دیگری از آن گرفته شد؛ از جمله این‌که مردم آمریکا تقاص عدم حمایت از غزه را می‌دهند. معلوم نیست اگر این تقاص است چرا فقط در لوس‌آنجلس؟! و مهم‌تر این‌که چرا خود اسرائیل آتش نمی‌گیرد؟!
البته این تازه آغاز داستان است. این آتش‌سوزی می‌تواند باعث دستاوردسازی در ایران هم شود. مثلا اگر چندماه بعد شهرداری تهران اعلام کرد که موفق شده در سال جاری چندین میلیون هکتار به فضای سبز و فضای مسکونی تهران افزوده تعجب نکنید. آن‌ها حساب می‌کنند که می‌شد اینجا هم مثل لوس‌آنجلس آتش بگیرد و همه چیز بسوزد؛ اما حالا که نسوخته یعنی دستاورد دیگر!

با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
‏سال ۸۶، همین آقای ‎#کوچک‌اف به خبرنگار روزنامه شرق تهمت «زنازادگی» زد و ‎#ابراهیم_نبوی در یادداشتی که نثار کوچک‌زاده کرد، از طرف او از خبرنگار عذرخواهی کرده بود.

یکی دو روزی بود که می‌خواستم بازنشرش کنم و دودل بودم. حالا که خبر آسمانی شدنش آمد، بدی نیست بخوانید:

«مهدی کوچک‌زاده، بچه پرروی هیز دانشکده ما»

منِ سیدابراهیم نبوی نادان در سال ۱۳۵۶ یکی از کارهایم که حالا مثل سگ از آن پشیمانم، این بود که بچه سوسول‌های بی‌تفاوت به سیاست را نصیحت کنم و بکشانم به فعالیت انقلابی و سیاسی و کتاب های دکتر شریعتی را بدهم بخوانند؛ دستم بشکند الهی!

این مهدی کوچک‌زاده از آن بچه پولدارهای سوسول دختر باز دانشکده کشاورزی بود که یک روز در حال خراب کشف‌اش کردم. احساس نجات بشر فاسد به من دست داد و مخش را حسابی زدم. یواش یواش از آن کارهای بد دست برداشت و گاهی کتاب می‌خواند و به تدریج انقلابی و نسبت به مسائل سیاسی فعال شد. اما تا بعد از انقلاب هم به سختی می‌شد از فضای سوسولی دانشکده درش آورد.

بعد از انقلاب شجاعتش گل کرد و همراه شد با بقیه بچه های دانشگاه و دست از خوردن زهرماری هم برداشت. بشکند این دست که نمک ندارد. ای داور نبوی! آبت نبود، نانت نبود، چی بود که یک موجودی را که می‌شد یک معلم دبستان خوب شود، کاری کردی که به چنین جانوری تبدیل شد؟

بعد از انقلاب مهدی کوچک زاده که در رشته خاکشناسی دانشکده کشاورزی درس می‌خواند، مدتی رفت جهاد سازندگی. همیشه تلپ بود در سازمان دانشجویان مسلمان و همیشه هم در هر جلسه‌ای وقت می‌گرفت تا حرف بزند. بچه‌ها هم چون می‌دانستند چه درفشانی می‌خواهد بکند، معمولا به او وقت نمی دادند. این اصطلاح جا افتاده بود که «باز کوچک‌زاده می‌خواد حرف بزنه»، و این آغاز فاجعه بود.

در همان جهاد سازندگی بود که اینقدر خنگ بازی در آورد که بچه‌ها برای اینکه از سر بازش کنند فرستادندش برای پشتیبانی جنگ. رفت و در همانجا از بخت بد مجروح شد و برگشت. یک پایش را از دست داد. آن روزها دو فرزند داشت و تازه زندگی را شروع کرده بود.

بالاخره یک روز آمد به خانه ما، بدجور بریده بود. احساس می‌کرد سرش را در جنگ کلاه گذاشته‌اند و الکی الکی پایش را از دست داده است. بچه‌ها تلاش کردند تا از این حال درش بیاورند، بدجور بریده بود. تا بالاخره بورس گرفت و رفت هلند و در همان رشته خاکشناسی درسش را با پول وزارت جهاد به عنوان جانباز جنگ خواند و برگشت.

وقتی برگشت زندگی در هلند عقلش را سرجا آورده بود. بچه پرروی دانشکده، راه ورود به قدرت را پیدا کرد. رفت به جهاد دانشگاهی و از آنجا وارد فرمول الله‌کرم و احمدی‌نژاد شد. مطابق این فرمول شما اگر پررو باشید و یک مدرک دانشگاهی هم داشته باشید و یک چفیه هم روی دوش‌تان بیندازید، می‌توانید تمام مشکلات زندگی‌تان را حل کنید.

اوایل دهه هفتاد بود، من مسوول غرفه گل آقا در نمایشگاه بین المللی کتاب بودم که یک باره دیدم این بچه پررو با آن چشم های زاغول هیزش که همیشه خدا در دانشکده باید کنترلش می کردی، دارد به من نگاه می‌کند. آمد نزدیک و گفت: «توی ضدانقلاب هم در گل آقا علیه نظام هنوز فعالیت می کنی؟»

من هم مثل امروز کمی عصبانی بودم، گفتم: «هر کی گفت نون و پنیر، تو یکی سرتو بذار و بمیر! بشکنه این دست که نمک نداره! خوبه من بالا و پائین تو رو دیدم. خوبه من عرق خوری و دختر بازی‌ات رو دیدم» (در اینجا از همه عرق خورهای عزیز و دختر بازهای محترم عذر می‌خواهم، علت اینکه این حرف‌ها را به او زدم این بود که خیلی جانماز آب می‌کشید) او هم رفت و به راهی که داشت ادامه داد.

می گوید: هر که گریزد ز خراجات شهر، جورکش غول بیابان شود.

من خیلی آدم احمقی بودم که این بچه پرروی نادان را از یک زندگی معمولی که در آن می‌توانست حداقل یک معلم ریاضی خوب در دبستان یا مدرسه راهنمایی شود، به طرف سیاست کشیدم! من از خبرنگار شرق هم از طرف این بچه پررو عذر می‌خواهم. واقعا عذر می‌خواهم.

امروز خواندم که بچه پرروی دانشکده ما یعنی مهدی کوچک‌زاده با یک خبرنگار روزنامه شرق درگیر شده، من از آن خبرنگار عذر می‌خواهم، این تازه روز خوبش است، قبلا گاز هم می گرفت.

با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
🔳♦️كسي كه به نام «بازرگان » بود و نه به پيشه و حرفه

✍️قاسم خرمي

30 دي، مصادف است با سالروز درگذشت مهندس مهدي بازرگان، نخستين نخست وزير سالهاي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي.

از پيروزي انقلاب 57، نزديك به نيم قرن گذشته و وقت آن است كه دست از غيريت سازي هاي ايدئولوژيك برداريم و «خودِ» آدم هاي آن روزها را صرفا از زاويه «ديگري» نبينيم و نسنجيم؛ بازرگان سالهاست كه درگذشته و دوره دولت موقت او هم ديگر، يك پديده تاريخي و يك موضوع پژوهشي به حساب مي آيد.

اينكه بگوئيم او چند دهه از زمانه خودش جلو بود؛ شايد حرف اغراق آميزي باشد؛ او حتي فرزند زمانه خودش هم بود اما در زمان درستي در مستند قدرت قرار نگرفت؛ مرد زمانه كشمكش و هياهو نبود

بازرگان، اگر چه از منتقدين و مخالفين موقر رژيم پهلوي و از همراهان صديق آيت الله خميني بود اما نسبتي با تندي ها و تيزي ها و تلخي هاي سالهاي نخست پيروزي انقلاب نداشت. او بيشتر يك اصلاح طلب حلم انديش بود تا انقلابي بنيان كن. نمونه هايي مثل او شايد اين روزها، بيشتر به درد جامعه ايران مي خورد.

شايد يكي از بدترين دوران زندگي سياسي و مبارزاتي او، همان چند ماهي بود كه با همه مسالمت جويي هاي ذاتي، قرار بود به عنوان نخست وزير انقلاب، مجري شعارهاي تند افشا كن و الغاء كن و اعدام كن و نماينده شور و هيجانات جامعه توده وار آن سالها باشد.

مهدي بازرگان 30 سال قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در مراسم مرگ و سوگواري دوستش خليل ارجمند بنيانگذار صنايع «ارج » عبارتي عميق و دقيق عنوان كرد كه هنوز هيچ كارآفرين ايراني به اين زيبايي توصيف نشده است.

او گفت: « خلیل ارجمند 30 سال عمر کرد اما به اندازه 300 سال کار کرد و به این مملکت خدمت کرد».

بازي روزگار چنان تناقض آميز شد كه در آغاز نخست وزيري بازرگان، صنايع ارج از نخستين كارخانه هاي صنعتي و خصوصي كشور بود كه به مصادره دولت او در آمد و نابود شد!

با خط مشي سياسي بازرگان، مي توان مخالف بود اما تاكنون هيچكس در صداقت، باورمندي، اعتدال، وطن خواهي و سلامت نفس او ترديد نكرده است. به همين دليل، عبدالكريم سروش، در باره اش نوشت كه «بازرگان، فقط به اسم بازرگان بود، نه به پيشه و حرفه »! و حتي آيت الله مصباح يزدي هم يكبار خطاب به رحيم مشايي كه باد تلفيق اسلام و باستان در سر انداخته بود، گفت كه بي خود اداي بازرگان را در نياوريد كه او آدم سالم و صادقي بود!

دردهه 40 و 50 با اينكه با چريك بازي و مبارزه مسلحانه نسبتي نداشت و حتي سالها قبل در دادگاه حكومت پهلوي هشدار داده بود كه ما آخرين نسلي هستيم كه بدون تفنگ با شما سخن مي گوييم! با اين حال، زماني كه مجاهدين خلق براي دريافت كمك مالي به سراغ او رفته بودند، گفت من مشي شما را قبول ندارم اما اگر نيازتان شديد است حاضرم منزل مسكوني ام را بفروشم و پولش را به شما بدهم.

در سالهاي كه بازرگان معزول و مغضوب شده بود، همان مجاهدين به سراغ او رفتند تا با استفاده از دلشكستگي و گوشه نشيني اش، او را دعوت به عضويت و پيوستن به سازمان متبوعشان موسوم به « شورای ملی مقاومت ایران» كنند. بازرگان با همان طنز كلامي هميشگي اش، خطاب به آنها گفته بود به آقاي رجوي بگوييد « من همسر جوان ندارم و به درد شما نمي خورم! ». اشاره كنايه آميز او به جنبش طلاق هاي اجباري و ايدئولوژيك اين سازمان درسال 63 و تصرف مریم عضدانلو همسر مهدي ابريشم چي، توسط مسعود رجوي بود.

با همه اینها، مهدی بازرگان را باید همانند نام كتابش، نماینده «سازگاری روح ایرانی» به حساب آورد. از معدود ایرانی هایی بود که ظرفیتش فراتر از مقامش بود و هيچ وقت حقيقت را به مسلخ مصلحت نبرد

🌺يادش گرامي

با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
✍️ادارات بدون آبدارچی و امنیت ملی با دلار ایکس‌هزار تومانی

محمدرضا اسلامی

ماجرای آبدارچی دیوان عالی کشور هنوز در دست بررسی است(شاید هم مشابه برخی اتفاقات امنیتی هرگز مشخص نشود) اما این اتفاق را باید از منظری بزرگ‌تر باید دید.

پیش از پرداختن به این بحث مروری کنیم روی بودجه رسمی کشور سوریه در‌ سال ۲۰۲۴:

🔵 بودجه مصوب مجلس کشور سوریه در سال گذشته ۳۵،۵۰۰ میلیارد پوند سوری
معادل ۳.۱ میلیارد دلار بوده است.

این جمله چه معنی ای می دهد؟ بگذارید این جمله را اینگونه با هم بخوانیم:
با بودجه کشور سوریه کلا ۲ تا برج خلیفه می شود ساخت.
(هزینه احداث برج خلیفه حدودا ۱.۵ میلیارد دلار بوده است).

این یعنی که یک تاجر عرب یا یک تاجر آمریکایی می توانند کل بودجه کشور سوریه را تامین کنند.

بودجه کشور سوریه در سال قبل یعنی در ۲۰۲۳ چقدر بوده است؟
۵.۴ میلیارد دلار


چنین وضعیتی منجر به چه می شود؟ نگاهی به مصاحبه اخیر نخست وزیر سابق سوریه بسیار تکان دهنده است.
محمد جلالی نخست وزیر سوریه (در زمان بشار اسد) مصاحبه‌ای کرده و گفته: حقوق منِ نخست وزیر ۱۴۰ دلار در ماه بوده است.

این یعنی که قطعا «آبدارچی نخست وزیر» یا راننده نخست وزیر یا حتی مسئول دفتر او رقمی بسیار کمتر از ۱۴۰ دلار در ماه دریافت می‌کرده‌اند.

این یعنی که یک مهندس آمریکایی با پول خرد هزینه‌ بنزین ماشینش می‌تواند حقوق نخست وزیر سوریه را بدهد. این یعنی یک تاجر اماراتی می‌تواند با پول خردی که برای خشکشویی لباس و پارکینگ ماشین‌اش می دهد حقوق نخست وزیر سوریه را پرداخت کند.

و آیا «مقاومت» وقتی که آبدارچی و سرباز حقوقش اینگونه است و نخست وزیر حقوقش آنگونه است معنی دارد؟ (جالب اینکه بدانیم او پیش از آنکه نخست‌وزیر بشار بشود رئیس دانشگاه بوده).

این یک جلوه وحشتناک از فقر است. اما ماجرا در همین جا متوقف نیست. فقر جلوه‌های بدتری هم دارد.

🔵 بازگردیم به مسئله آبدارچی دیوان عالی کشور و ببینیم ارتباط این اتفاق با اتفاقات چند ماه اخیر در منطقه چیست؟

طی ماههای گذشته موساد اسرائیل جلوه های عجیب و جدیدی از توان اطلاعاتی خود را نشان داد. مسئله پیجرها یک شوک برای جهان عرب بود و مسئله ترور سیدحسن نصراله نمونه دیگری از اشراف اطلاعاتی اسرائیل بر محرمانه‌ترین امور تشکیلاتی حزب‌اله بود. در تمام این اقدامات اخیرِ اسرائیل رد پای آبدارچی‌ها و یا افرادی را می توان دید که با حقوق ۱۴۰ دلار در ماه زیسته اند و حاضر به فروش اطلاعات محرمانه به نیروهای اسرائیلی در ازای چندهزار دلار بوده اند. Credit اصلی از آنِ سیستم اطلاعاتی اسرائیل و موساد نیست بلکه Credit اصلی از آن فقر است. وقتی که موساد از لحظه (ساعت، دقیقه، ثانیه) موقعیت سیدحسن نصراله اطلاعات دارد یعنی در همان تشکیلات حزب‌اله افرادی هستند که تا این حد نشتی اطلاعات محرمانه و فوق محرمانه دارند.

در تمام اجزای افراد پیرامون فرماندهان حماس، افرادی هستند که سالهاست خسته از درآمدهای ۱۰۰دلار در ماه زندگی کرده اند. همین افراد عامل نشت اطلاعات حماس و خبردادن لحظه/موقعیت فرماندهان بوده اند.

جلوه فقر فقط نخست‌وزیر سوریه نیست. جلوه فقر فقط «نجنگیدنِ ارتش» سوریه نیست. جلوه فقر جایی است که آبدارچی تو را می فروشد. جایی است که معتمدین سیدحسن نصراله نیز موقعیتِ لحظه‌ای فرمانده حزب‌اله را در ازای چندهزار دلار (یا چندصدهزار دلار) می‌فروشند.

مقاومت، با فقر بی معناست. چون تو می‌توانی مقاومت کنی(و ممکن است بخواهی به مقاومت ادامه بدهی) ولی پیرامونِ تو افراد به مرز جاری‌شدگی Yeilding رسیده اند. ممکن است سردار حاجی زاده فرمانده نیروی هوا فضا بخواهد مقاومت کند ولی وقتی که آبدارچیِ حاجی زاده از درون بریده باشد، و یا راننده حاجی زاده به مرز Yeilding رسیده باشد، مقاومت چگونه ممکن است؟

🔵 آقای پورمحمدی (که در انتخابات ریاست جمهوری آنطور هوشمندانه سخن می‌گفت) دیروز آمده مقابل دوربین و گفته:
ضارب «در هنگام ترور از منافقین صحبت کرده و شعار می‌داده که نشان می‌دهد هدفدار آمده بود.»
آقای پورمحمدی آدم کم هوشی نیست ولی چطور مسئله را به سازمان مجاهدین تقلیل می دهد. آیا او ندیده که این چندماه اخیر در منطقه چه مسائلی رخ داده است؟ ترور اسماعیل هنیه را ندیده؟

🔵صورت مساله کشور ایران امروز یک چیز است: اقتصاد.
فقط همین. روند کشور با مسیر فعلی و با دلار صد یا دویست هزار تومانی به نقطه‌ای خواهد رسید که نه کوچک‌زاده به آبدارچی‌ اش اعتماد خواهد داشت و نه پورمحمدی به برادرِ راننده اش.

ویروس فقر بیش از ویروس کرونا به انسانها نزدیک می‌شود.

با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
♈️ ‍بخشی از نطق مهندس مهدی بازرگان؛۱۵ مهر ۱۳۶۰ در مجلس شورا


آنچه خواهید شنید، نه سخنی است سیاستمدارانه و نه لایحه‌ای دفاعیه. درد دلی است از قلبهای سوخته و استغاثه از جانب کسی که قبول دارید سالهای طولانی از عمر پر فراز و نشیب خود را در آرزوی آزادی و استقلال ملت عزیز ایران و عدالت و اسلام به جای اختناق اسارت و جور و کفر به سر برده. تلاش‌ها و توفیق‌ها داشته، محرومیت‌ها کشیده،...حالا هم که به آخرین روزهای زندگی رسیده و در اشتیاق لقاءالله است…

آتشی هولناک در کشور عزیزمان شعله‌ور گشته‌است. خرمن امت و دولت و دین را مورد تهدید قرار داده. کمتر کسی است که درصدد خاموش کردن آن برآید و بعضی می‌کوشند آتش را افروخته‌تر ساخته و بر خرمن طرف مقابل بیندازند. همه بلعیده می‌شوند... افرادی بی گناه در معابر و منازل بی جهت کشته و معلول می‌شوند و همچنین نونهالان دختر و پسر کسان وابسته و هوادار که در درگیری‌های خیابانی و دادگاه‌های انقلابی، قربانی التقاط و انحراف یا انتقام می‌گردند. نونهالانی که هر چه باشد جگر گوشگان و پرورش یافتگان امید این مملکتند. عاشق‌وار یا دیوانه‌وار، فداکار یا گناهکار، در طاس لغزنده افتاده‌اند. در حالیکه هر طرف گروه مقابل را منافق یا مرتجع و ضداسلام و عامل امپریالیسم می‌خواند، نه روحانیون ارجمند و مکتبی‌های غیرتمندمان از آمریکا وارد شده‌اند و نه جوانان جانباز در خانواده‌های آمریکایی زائیده و بزرگ گشته‌اند که بتوان مزدورشان خواند. پس چرا اینسان ریختن خون یکدیگر را مباح و بلکه واجب می‌شمارند؟...

🔰 رفسنجانی: آقای بازرگان الان جای این حرف‌ها نیست...

🔰یکی از نمایندگان خطاب به بازرگان: [برو مسخره...] چَرت نگو

🔰احمد توکلی: اصلاً نشستن در این جلسه خلاف شرع است، بیائید بیرون. بیائید بیرون...

🔰 یکی دیگر از نمایندگان: تمام کن مرتیکه. (عده ای از نمایندگان جلسه را ترک می‌کنند).

🔰عبدالرضا اسدی نیا (معروف به عادل): (با داد و قال) مرگ بر بازرگان که شعار مردم است، مرگ بر بازرگان، مرگ بر بازرگان. مرگ بر بازرگان...این شعار ملت است .(همهمه نمایندگان).

🔰هاشمی رفسنجانی: آقای اسدی نیا …شلوغ نکنید.

🔰 یکی از نمایندگان: بازرگان از مرگ انور سادات ناراحت است. برو گمشو مرتیکه، برو گمشو

🔰صادق خلخالی (با فریاد بلند): بازرگان باید محاکمه بشود. این آقا جزو ملت ایران نیست، آمریکائی است.

🔰 (خلخالی در حالی که میکروفون را از جلوی مهندس بازرگان می‌کِشد داد می‌زند بیا برو کنار، برو کنار، برو کنار...

🔰بعد رو به رفسنجانی می‌گوید:  چرا می‌گذارید ایشان صحبت کند این بلندگو مال مردم است نه کسی که در مقابل ملت ایران ایستادگی کند.

🔰عابدین زاده: (خطاب به بازرگان) مُردنی، قالتاق، آمریکائی....

🔰 احمد توکلی: قرآن می‌گوید در قصاص حیات است آقای بازرگان می‌گوید نه...

🔰خلخالی دوباره داد می‌زند: بازرگان می‌گه این بچه‌ها آمریکائی نیستند و از خارج نیامده اند. اینها همان بچه‌های ساواکی‌ها هستند که تو بر ما مسلط کردی آقا (همهمه نمایندگان)

🔰 یکی از نمایندگان: (خطاب به بازرگان) تو تمام احکام دادگاه‌های انقلاب را باطل شمردی.

🔰 احمد توکلی: مگر مردم نمی‌گفتند مرگ بر بازرگان؟ چرا نشسته‌اید... بازرگان مرگ بر تو، ننگ بر تو...

♈️مهندس بازرگان: آتشی هولناک در کشور عزیزمان شعله‌ور گشته‌است...

🔰 آری ، این چنین بود برادر !

با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
⭕️ نابودي خاندان خسروشاهي به اتهام « «تغییر ذائقه مردم از طریق تولید پفک و شیرخشک»!

♻️ از نسل عجايب صنعت اين سرزمين كه طي دو دهه 40 و 50 شمسي، چهره اقتصاد ايران را عوض كردند، يك و دو نفري بيشتر زنده نمانده اند؛ يكي از آنها حسن خسروشاهي مدیرعامل صنايع غذايي «مينو» است كه با حدود 85 سال سن، هم اكنون در كانادا زندگي مي كند. او را بايد آخرين بازمانده نسل اول كارآفرينان بزرگ در ايران دانست. نخست‌وزیر بریتیش کلمبیا در سال ۲۰۰۳ او را سخاوتمندترین خیر و حامی مردم معرفی کرد.

♻️ نام خسروشاهي ها، اينروزها با «دارا خسروشاهي» مدير عامل «اوبر» به عنوان بزرگترين شركت تاكسي هاي اينترنتي در جهان بر سر زبان ها افتاده است كه اسنپ و تپ سي و غيره از روي كار آن الگو برداري كرده اند. اما خانواده خسروشاهي، از دوره قاجاريه در حوزه اقتصاد و تجارت ايران فعال بودند و جد آنها يعني حسن خسروشاهي بزرگ از پايه گذاران اتاق بازرگاني تبريز بود.

♻️ حسن خسروشاهي 6 پسر داشت. علي خسروشاهي در اواخر دهه 30 شمسي گروه صنعتي مينو را راه اندازي كرد و كاظم خسروشاهي در زمينه صنايع دارويي و بهداشتي فعال بود و شركت هاي «توليد دارو» و «تولي پرس» را تاسيس كرد و در دولت جمشيد آموزگار مدتي وزير بازرگاني شد.

♻️ علي خسروشاهي، به مرور امورات كارخانه مينو را به فرزند جوانش حسن خسروشاهي ( هم نام پدرش) سپرد و حسن شركت مينو را تبديل به بزرگترين و مشهورترين شركت توليد صنايع خوراكي در ايران مثل بيسكويت، ويفر، شكلات، تافي، پفك و غيره كرد. مردم ايران براي نخستين بار شكلات را با مينو شناختند و هنوز هم براي بسياري ازمردم، شكلات مترادف با مينو است.

♻️ با وقوع انقلاب اسلامي، اموال خسروشاهي ها مصادره شد. در كيفرخواست مصادره اموال علي و حسن خسروشاهي كه سر و سري در سياست نداشتند، آمده بود « «تغییر ذائقه مردم و ترویج فرهنگ آرایشی غرب از طریق تولید پفک، شیرخشک و لوازم آرایشی بهداشتی»!

♻️اين پدر و پسر بعد از مدتي دوندگي برای بازپس گیری اموال، نهايتا با نا اميدي كشور را ترك كردند و به كانادا رفتند. علي خسروشاهي در دهه 70 درگذشت و حسن در كانادا فروشگاهي با عنوان «فيوچر شاپ» را تاسيس كرد كه در زمينه فروش قطعات الكترونيكي فعاليت داشت.

♻️ خسروشاهي با هوش و كوشش خود، بزودي اين فروشگاه را به بزرگترين فروشگاه زنجيره اي كانادا با 90 شعبه و حدود 8000 كارمند تبديل كرد و تبديل به يكي از بزرگترين سرمايه داران آن كشور شد.

♻️ در عوض، شركت مصادره شده و دولتی شده مينو، هر روز عقب تر رفت تا از رونق افتاد و ساختمان آن در جاده شهريار تبديل به انبار خودروهاي اسقاطي شد. طنز تاریخ اینجاست که همان کسانی که از اداره امور جاری شرکت بزرگ مینو ناتوان ماندند، خسرو شاهی را سرمایه دار وابسته و رانتی می دانستند که بی هیچ صلاحیتی و صرفا در زد و بند با حکومت، پولی انباشته و کارخانه ای راه انداخته است!

♻️ خسرو شاهی ثابت کرد که در بیرون از ایران هم کارآفرین بزرگی است و استعدادی که اكنون در خدمت جامعه مرفه کاناداست چه بسا می توانست، مشکلی از جامعه گرفتار ایران حل کند. اين خاندان نه تنها ضديتي با انقلاب نداشتند بلكه در ابتداي سال 58 در تكاپوي توسعه و افتتاح فاز جديدي از كارخانه خود بودند! حتي كاظم خسروشاهي در هنگام مصادره اموال، براي عقد قرارداد تجاري جديد در خارج از كشور به سر مي برد.

♻️ تعدادی از نوادگان خسرو شاهی ها مثل علی و هادی پرتو در فیسبوک، دراپ باکس، زاپوش، ایر بی آن بی و دیگر استارتاپ ها سرمایه گذاری کرده و غولی در این صنعت شدند. امیر و کاوه خسروشاهی در حوزه بانکی در آمریکا فعالیت می کنند و از منتقدین جدی سیاست های ترامپ به حساب می آیند

♻️ حسن خسروشاهي به عنوان نابغه كارآفريني مدتي است كه نابينا شده و مسلما دیگر به ثروت مصادره شده و اسقاط شده خود در ایران، نیازی ندارد ولی ای کاش تا زنده است از او که تمام داشته هایش ناشی از نبوغ و کار و شرافت بود، اعاده حیثیت شود

با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
تورم سبب ساز دیکتاتوری

تاکنون ۵۷ ابرتورم در دنیا ثبت شده است. آخرین آن مربوط به ونزوئلا بود که هنوز هم در جریان است.تجربه شوروی، آلمان و چین از جمله مثال‌های کلاسیکی هستند که اگر به خوبی مورد بررسی و مطالعه قرار گیرند به خوبی این فهم را به محقق می‌دهند که چاپ بی‌ حد و مرز پول نهایتاً به جز بحران و فروپاشی چیزی را به دنبال نخواهد داشت.  یکی از بزرگ‌ترین ابرتورم‌های دنیا که در نتیجه مستقیم چاپ بی‌ حد و اندازه پول رخ داد و تاثیر بسزائی در قدرت گرفتن یکی از بزرگ‌ترین دیکتاتورهای تاریخ«هیتلر» داشت در دهه ۱۹۲۰ به وجود آمد. «فریدمن» نوبلیست سال ۱۹۷۶که به عنوان یکی از تأثیرگذارترین اقتصاددانان قرن بیستم از او یاد می‌شود  در یکی از بخش‌های کتاب «آزادی انتخاب» خود اذعان می‌دارد که تورم می‌تواند اقتدار گرائی و نظامی گری را با خود به همراه داشته باشد.

🔹او می‌نویسد: «تورم یک بیماری است،یک بیماری خطرناک و گاه نابودکننده است،یک نوع بیماری‌ است که اگر به موقع به آن رسیدگی نشود می‌تواند یک جامعه را نابود کند.برای مثال، ابرتورم در روسیه و آلمان بعد از جنگ جهانی اول، یعنی زمانی که قیمت‌ها از یک روز به‌ روز دیگر در بعضی مواقع حتی بیشتر از دو برابر می‌شدند، زمینه‌های کمونیسم را در یک کشور و زمینه‌های نازیسم را در کشور دیگر به وجود آوردند.ابرتورم در چین بعد از جنگ جهانی دوم،کار «مائو» را در شکست «چیانگ کای‌شک» تسهیل کرد. تورم در برزیل زمانی که در سال ۱۹۵۴ به حدود صد درصد رسید باعث روی کار آمدن یک دولت نظامی شد.

🔸تورم‌های بسیار شدیدتر در دیگر کشورهای آمریکای جنوبی باعث سرنگونی «آلنده» در شیلی در سال ۱۹۷۳و «خوآن پرون» در آرژانتین در سال ۱۹۷۶ شد که در هر دو کشور شیلی و آرژانتین گروه‌های نظامی بعد از سرنگونی«آلنده و پرون» تصمیم به در دست گیری قدرت گرفتند.گفته می‌شود که «لنین» اذعان داشته است بهترین راه برای نابودی سیستم سرمایه‌داری بی ارزش شدن پول آن سیستم است.«کینز»اینگونه ادامه می‌دهد که قطعاً حق با لنین است. هیچ وسیله بهتری از پائین آوردن ارزش پول برای نابودی پایه‌های یک جامعه وجود ندارد. چاپ بی‌ حد و مرز پول یعنی کاهش ارزش آن تا زمانیکه دیگر به هیچ دردی جز سوزاندن و درست کردن بادبادک و روزنامه‌ دیواری مانند آنچه در آلمان در دهه ۱۹۲۰رخ داد نخورد.

با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
آمریکا ستیزی به روش چینی؟
✍️ حامد پاک طینت

دیپ سیک، خبرسازترین اتفاق ۲۴ ساعت گذشته، کاری که هوش مصنوعی چینی با بزرگترین شرکتهای فناوری جهان کرد.

دود شدن بیش از ۲۵۰۰ میلیارد دلار ارزش شرکتهای فناوری در بورس آمریکا در یک روز - روزی که در تاریخ خواهد ماند. عددی معادل ۲۰ برابر کل ارزش بورس ایران!

چین نه مشتهایش را گره کرد،نه شعار مرگ بر این و آن داد،نه نیمی از جهان را دشمن خطاب کرد،نه در مجلس اش عربده کشی کرد،نه روابطش را با جایی محدود کرد، نه از روی پرچم کشوری راه رفت یا آنرا آتش زد.

چین با کمک تکنولوژی آمریکایی، اما با سرمایه و هوش چینی به جنگ فناوری آمریکایی رفت و کاری که کرد کوتاه کردن الگوریتم جستجو، و بنابراین سرمایه و زمان عملکرد هوش مصنوعی بود. چینی ها آنرا به ۰.۲% کاهش دادند!

هوش مصنوعی چینی بجای آنکه همه چیز دان باشد اطلاعات مورد نیازش را در زمان استفاده احضار می کند.فقط همین . این روش، هزینه های سنگین سخت افزاری، نرم افزاری و تحلیلی را به شکل مضحکی کم میکند. از این جالبتر اینکه تمام کدها برای استفاده عمومی و توسعه فردی باز گذاشته شده است به این معنا که دیگر محدودیت و انحصاری برای توسعه هوش مصنوعی در دنیا وجود ندارد

آمریکا ستیزی از دید چینی ها مفهومی غیر از مفهوم ما دارد، آنها، ستیز را در رقابت می بینند، رقابتی که منجر به رفاه و توسعه برای مردم کشورشان شود. رقابت در توسعه اقتصادی از طریق فناوری، سرمایه گذاری و با اهرم خلاقیت جوانانی که با دنیا در ارتباطند و در نهایت رفاه و ثروتی که برای مملکت و جامعه به دست می آید

پرسش بزرگ این است که حتی اگر امروز به فرض محال بینش ما به آمریکاستیزی از مدل ایدئولوژیک به مدل اقتصادی تغییر کند، برای کشور ما امکان پذیر است؟

در شرایطی که سایز اقتصاد ما کوچکترین نسبتی با اقتصاد آمریکا ندارد، سرمایه های کشور ترجیح می دهند به خارج از ایران حرکت کنند یا اگر در خارج از کشور هستند به ایران بازنگردند، جوانان خلاق و نخبه ایرانی هر روز کشور را ترک می کنند، امکان استفاده از فناوری روز بدلیل تحریم ها غیرممکن است، استفاده از دانش روز بدلیل انزوا نازل است، پرمنفعت ترین فعالیت های اقتصادی منتسب به دولت است و معضلات این کشور در سطح فیلتر کردن یا نکردن است عملا ایران از سرمایه انسانی، اقتصادی و انگیزه ای تهی شده است و اساسا چنین نگاهی محال است

بنابراین بسیاری از زمانهایی که شاید در خلوت خود، از خود می پرسیم چرا با تغییر هر دولت تغییری در این مسیر ایجاد نمی شود پاسخ در اینجاست که ایران با نگاه قبل، اکنون تهی از امکان تحول شده است و حتی به فرض نگاه جدید سالها طول خواهد کشید تا به مسیر تحول بازگردد.

تاریخ اما به ما می گوید روزی فرا خواهد رسید که چاره ای جز تغییر نگاه نیست و آن روز، روزی است که منابع دیگری برای استمرار نگاه قبل در مملکت نمانده است!

به مجمع فعالان اقتصادی بپیوندید
📌@Iran_economy_online

و اینجا در اینستاگرام
📌Paktinat.Hamed
طنز تعلیق عضویت ابن سینا در هیأت علمی دانشگاه
سهند ایرانمهر

امروز صبح متن ابلاغیه محرمانه‌ای به دستم رسید که با دلایل و مدارک متقن، ثابت می‌کند، ابوعلی‌سینا نیز واجد صلاحیت تدریس در دانشگاه نیست، لذا ناگزیرم متن این ابلاغیه را منتشر کنم:

باسمه‌تعالی
«آنچه ملت‌ها را می‌سازد دانشگاه سالم و استاد بی‌غرض مثل اساتید جدید‌ شریف است»
جناب آقای ابوعلی حسین‌بن‌عبدالله‌بن ‌حسن‌بن علی‌بن‌سینا مشهور به  ابن‌سینا به موجب این ابلاغیه به اطلاع می‌رساند:

عضویت جنابعالی در هیات علمی آن دانشگاه به دلایلی که در ذیل خواهد آمد، تعلیق خواهد شد و طبیعتا اجازه تدریس نیز نخواهید داشت، این دلایل کاملا قانونی عبارتند از:

🔖۱- سوء رفتار و ترویج مطالب الحادی در کلاس و ایراد شبهه در اینکه :«خداوند لایتغیر چگونه بر علوم ناظر بر امور متغیر احاطه دارد».

🔖۲- بنابر گزارش‌ها، جنابعالی در نمط چهارم اشارات و تنبیهات سخنان سخیفی را در مورد عشق مرقوم کرده‌اید که در تقابل با طرح تفیک‌جنسیتی است بدیهی است قضاوت در مورد برخی سخنان شما در باب معجزه ، قیامت و یکسانی قوانین زیستی میان انسان(اشرف مخلوقات) و موجوداتی مثل موش(که حکیم بابصیرت ابن‌رشد هم بر ناصواب بودن آن تاکید داشته‌اند) برعهده علمای اعلام است.

🔖۳-ترویج نگاه الحادی در قالب نظریه«انسان معلق» که احتمالا نام آن را هم ازیک فیلم مبتذل هالیوودی (bird man) اخذ نموده‌اید.

🔖۴- موارد گزارش شده‌ای از انحراف جنسی که ظاهرا مشمول عقاب‌الهی و درد قولنج جنابعالی شده است و می‌تواند توضیح دهد که چرا همچنان عَزَب‌اوغلی باقی مانده و ازدواج نکرده‌اید.

🔖۵-شانتاژ خبری رسانه‌های استکباری همسو با جنابعالی علیه دانشمند با بصیرت امام‌محمد غزالی و متهم کردن ایشان به اینکه  کتاب «دانشنامه علایی» را کپی کرده و به اسم :«مقاصد فلاسفه»مقدمه «تهافت الفلاسفه»کرده‌اند.

🔖۶-نشخوار القائات آته‌ئیست‌ها مبنی بر  تفوق منطق ریاضی بر اراده خالق و ناتوانی خداوند بر اینکه بتواند از جمع بین عدد دو و دو، عدد پنج را بدست بیاورد.

🔖۷-ترویج نگاه الحادی و  قابل توجیه ندانستن حدوث زماني جهان و دفاع از قدیم بودن جهان.

🔖۸- گزارش اداره گزینش ثابت کرده است که جنابعالی متولد ازبکستان از پدری اهل افغانستان هستید و بدیهی است که علیرغم تعلق به فرهنگ ایرانشهری با قواعد موجود و مرزهای جغرافیای کنونی عنصری غیرایرانی هستید و اشتغال جنابعالی فاقد وجه قانونی است.(خوشبختانه پیشتر برادران سازمان تامین اجتماعی این نکته را بر حذف تصویر جنابعالی بر دفترچه‌های بیمه در نظر داشته‌اند).

🔖۹- تشویش اذهان عمومی و تبلیغات سوء علیه مسئولین خدمتگزار طبق گزارش‌ها که در جایی فرموده‌اید:

بُلینا بقوم یظنون
‏ان الله لم یهد سِواهم!
‏به قومی مبتلا شدیم که فکر میکنند
‏خدا جز آنها کسی دیگر را هدایت نکرده است.
 
🔖۱۰- عدم رعایت اخلاق و مراتب سنی چنانکه سمت «ابن‌مسکویه» گردو پرتاب کرده‌اید و گفته‌اید:«مساحتش را حساب کن!» گزارش‌ها می‌گوید که جنابعالی توصیه ایشان به اینکه:«اول برو کتاب طهاره الاعراق رو‌ بخون‌ و‌ بعد بیا» را به تخت‌کفش خود گرفته‌اید.

در پایان، هرچند با انتصاب یکی از نیروهای خادم عرصه عمومی و متخصص در برانگیختن شور مردمی و‌نیز برخی مجریان سیما، به جای جنابعالی، جلوی خلل و فرج نفوذ امثالکم در سنگر دانشگاه گرفته می‌شود و دیگر کسی نیست که در اعیاد و مراسم‌ مختلف آیینی به ذبح قربانی جلوی در دانشگاه «گیر بهداشتی» بدهد اما انتظار می‌رود با نجابت رفتار کرده و در رسانه‌ها حاشیه نسازید و‌ اجازه بدهید متخصصان طب سنتی در عطاری‌ها ، نسخ مدنظر خود را  به اسم شما به خلق‌الله عرضه کنند و مسوولان در تریبون‌ها پُز شما را به فرنگی‌هایی بدهند که هرچه دارند از ما کپی کرده‌اند.

با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
♦️ چرا شاگرد آخرهای کلاس، شاگرد اول‌های زندگی‌اند؟

قول مشهوری است از ارنست همینگوی که می‌گوید، کمیاب‌ترین چیزها افراد باهوشی هستند که احساس خوشبختی می‌کنند! شواهدی دال بر همصدایی یا پدر ادبیات نوین و برنده جایزه نوبل وجود دارد. به گذشته که بر می‌گردیم، می‌بینیم خیلی از همکلاسی‌های درس‌خوان و شاگرد اول‌های‌ کلاس پیشرفت اجتماعی متوسط‌تری دارند؛ زیست اقتصادی پایین‌تری دارند؛ بعضا اجتماع گریزند؛‌ زندگی عاطفی پرچالش‌تری دارند. احساس خوشبختی کمتری می‌کنند! در مقابل، همکلاسی‌های درس‌نخوان و مدرسه‌گریز دوران مدرسه زیست‌ اجتماعی‌ بهتری دارند؛ وضعیت اقتصادی پررونق‌تری دارند. اغلب شادترند؛ زیست عاطفی رضایت‌بخش‌تری دارند؛ و بیشتر ابراز خوشبختی می‌کنند.

به‌راستی چرا اینگونه است؟ علت‌ها و عوامل مختلفی در این رابطه می‌توانند دخیل‌ باشند!

🔻علت اول اینکه، در دنیای بیرون از مدرسه، برای شاگرد اول شدن، هوش شناختی در حد «معمول» و «متوسط» کفایت می‌کند! پیشرفت تحصیلی و رشد علمی حاصل پیوند هوش شناختی برتر و هوش جسمانی بهتر (آگاهی از توانمندی و پشتکار در تمرین و تکرار) است. اما در جامعه اینگونه نیست! هوش شناختی، هوش عقلانی ماست؛ و به ظرفیت‌های یادگیری افراد اشاره دارد که به ضریب هوشی علمی و محاسباتی افراد اطلاق می‌گردد. هوش شناختی معمولا ارثی است؛ اگرچه محیط در باروری و بهره‌وری آن موثر است. به عبارتی، ترکیب متعالی هوش شناختی و هوش جسمانی می‌تواند متضمن شاگرد اول شدن در کلاس درس باشد اما برای شاگرد اولی در جامعه و زیست اجتماعی کافی نیست.

🔻علت دوم اینکه، برای شاگرد اول شدن در جامعه به هوش اجتماعی بالاتری نیاز است. هوش اجتماعی هوش بازتابی ماست؛ بیانگر توانمندی ما در کنار آمدن با واقعیت‌ها و دیگرانی است که الزاما از ما و یا مثل ما نیستند. هوش اجتماعی به مهارت‌های ارتباطی ما اشاره دارد که اکتسابی است و در محیط ساخته می‌شود. برای شاگرد زرنگ بودن در کلاس درس نیاز نیست هوش اجتماعی بالایی داشته باشیم! اما متقاعد کردن معلم برای نمره خوب دادن به هوش اجتماعی نیاز دارد! جسارت در مکتب‌گریزی و فرار از قفس تنگ و دلگیر مدرسه نیز به هوش اجتماعی بالایی نیاز دارد! در جامعه هم همینطور است؛ برای کسب سود بیشتر در بازار، پیشرفت اداری در سازمان، و رشد عمودی در قدرت به هوش اجتماعی بالاتری نیاز است!

🔻علت سوم اینکه، برای پیشرفت اجتماعی و رشد اقتصادی به هوش هیجانی بالاتری نیاز داریم. امروزه هوش هیجانی به عنوان مهم‌ترین فاکتور موفقیت حرفه‌ای و شغلی افراد در تجارت و کسب‌و‌‌کار شناخته می‌شود؛ هوش هیجانی بیانگر توان مدیریت احساسات خود و دیگری است. با انرژی حاصل از هوش هیجانی شناخت و حل مسائل واقعی و تمییز آنها از مسائل غیرواقعی میسر می‌شود. هوش هیجانی، هوش تصمیم‌گیری ما در شرایط بحرانی است! چیزیکه که در دوران مدرسه اصولا تمرین و تجربه نمی‌شود! به همین دلیل، در سازمان‌های امروزی مدیرانی توان رهبری و حکمرانی اثربخش‌تر دارند که هوش هیجانی بالاتری داشته باشند.

🔻علت چهارم اینکه، جامعه و زیست اجتماعی با مدرسه و زیست علمی فاصله و تفاوت دارد! مدرسه برای درس‌خوان‌ها و شاگرد اول‌های کلاس درس طراحی شده است! اما جامعه برای مردمان «معمولی» مهندسی شده است. مردمان معمولی همان‌هایی هستند که هوش شناختی و عقلانی «معمولی» دارند؛ زندگی نرمال دارند؛ اما در عوض هوش اجتماعی و هیجانی متناسب با نیازهای محیط دارند. افزون برآن، یک رابطه معناداری میان مدرسه‌گریزی و اجتماع‌طلبی افراد وجود دارد. یک تیپ شخصیتی اجتماع‌طلب چون خود را متعلق به جامعه بزرگ‌تری می‌بیند، از محیط محدود و دیوار بلند مدرسه گریزان است. عکس آن هم غالبا درست است. اینکه خیلی از شاگرد اول‌های کلاس اجتماع‌گریزند، بی‌دلیل نیست! مشکل از اینجا ناشی می‌شود که مدرسه نسخه اصلی جامعه نیست. یا به قول جان دیویی، مدرسه خود زندگی نیست!

گاردنر می‌گفت باهوش بودن، بسیار فراتر از پیشرفت تحصیلی و مهارت حل مساله است. ما آدم‌ها از توانمندی‌های ذهنی و انواع هوش‌ها برخورداریم؛ لیکن همگی از مهارت‌های برابر در کاربرد انواع هوش‌ها برخوردار نیستیم! اگر مدرسه واقعا پابلیک اسکول است، نمی‌تواند تک‌ساحتی عمل کند؛ و یا تک‌بعدی آموزش دهد. فعالیت‌های آموزشی و غیرآموزشی مدارس امروزی نمی‌توانند با ابتنای صرف بر هوش عقلانی و هوش محاسباتی دانش‌آموزان برنامه‌ریزی شوند. مشکل مدرسه ایرانی افراط در تاکید بر هوش شناختی و منطقی دانش‌آموزان است! انواع هوش‌های ذاتی و اکتسابی به حاشیه رفته‌اند! برنامه‌های درسی و آموزشی یک مدرسه سالم روی انواع هوش‌ها، بطور ویژه هوش‌های اجتماعی و هیجانی دانش‌آموزان متمرکز است.

با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
🔺توکیو و ساختمانِ چوبى ٣٥٠ مترى!!

چند روز پيش خبرى منتشر شد كه بازتاب چندانى در رسانه هاى داخلى كشور ما نيافت.

خبر كوتاه است:
پروژه احداث ساختمان چوبى هفتاد طبقه (!) بزودى در توكيو آغاز مى شود.
در ذهن شنونده، ساختمان چوبى ٢ يا ٣ طبقه امرى قابل تجسم است.
در كشورهايي مثل كانادا و آمريكا نيز، ساختمان چوبى ٥ يا ٦ طبقه به كرات ساخته مى شود. اما ساختمان چوبى ٧٠ طبقه آنهم در شهرى زلزله خيز مانند توكيو؟!
🔹 اين خبر در دل خود، يك پيام اوليه دارد: «تكنولوژى» (بخوانيم اعتماد به نفس مهندسى) ساختمانهاي چوبى در ژاپن، به سطحي رسيده كه جسارتِ احداث چنين سازه اى را بر زمين لرزان توكيو پديد آورده.
در حال حاضر رکوردِ بلندترين ساختمان چوبى دنیا، در دانشگاه بريتيش كلومبياى كانادا (UBC) با 18 طبقه است.
🔹 اما اين پيام، لايه اول، يا سطحى ترين دريافت، از خبر مذكور مى تواند باشد. بياييد خبربالا را جور ديگرى بخوانيم:
هميشه پشتِ كارهاى بزرگ، مردانِ بزرگى قرار دارند. به تعبير سعدى:
«كين كارهاىِ مشكل، دادند به كاردانها »
ببينيم پشتِ سرِ اين پروژه عظيم، چه كسانى هستند؟!
سوالِ مشخص تر اینکه: «پولِ» چنین پروژه ای را چه کسی می دهد؟ چنین سازه ای را، چه کسی «طراحی» می کند؟ «دانش فنیِ» چنین جسارتی ، از کجا آمده؟!
🔴اما پاسخ سوالات مذکور:
✔️پولِ این پروژه عظیم، بالغ بر 600میلیارد ین، یا 5.6 میلیارد دلار (بیش از یک ونیم برابرِ کلِ بودجه وزارت راه و مسکن ایران در سال 97) را «صنایع چوب سومی تومو» تامین می کند.
خُب این آقای سومی تومو چه کسی است که فقط یکی از شرکتهایش، (صنایع چوبش) چنین پول هنگفتی دارد؟!

خلاصه اینکه، صنایع چوب وجنگل سومی تومو (Sumitomo Forestry) قرار است درسال 2041 جشن 350 اُمین سالگرد ثبت شرکتش را بگیرد. برای این جشن، یک ساختمان چوبی 350 متری را به عنوان کادوی این جشن تولد، احداث می کند!
سِیرِ اعداد و ارقام را ببینیم! همیشه اعداد و ارقام حرف می زنند.
یک پرانتز باید باز کرد در وسط این بحث: مگر می شود شرکتی 350سال عمر داشته باشد؟ مگر می شود «ورّاث» در یک خانواده، چند نسل با هم دعوا و جنگ ‌جدال نکرده باشند، و یک شرکت در یک خانواده باقی مانده باشد؟ چرا به چنین خانوادۀ خفنی در ژاپن «مافیا» نمی گویند؟ چرا اموالشان مصادره نشده؟
اما برویم سراغ سوال دوم:
✔️چه کسی این سازه را طراحی می کند؟
🔹طراح این سازه شرکت نیکّن سِکّی است(Nikken Sekkei). نیکن سکی یک شرکت ساختمانی است که 118سال پیش تاسیس شده است. در مدت این 118 سال، 20هزار پروژه در 40کشور دنیا طراحی کرده است. باز همان سوال مطرح می شود که: چطور می شود بین اعضای هیات مدیره یک شرکت، 118 سال دعوا و مرافعه به سطحی نرسد که منجر به "متلاشی" شدن شرکت بشود؟ ویا این شرکت توسط انقلابیون مصادره نشده است؟رمز و رازِ این حرکتِ مستدام، چیست؟
نیکن سکی، با چنین عقبه ای، صاحب برترین مغزها و مهندسان طراح ژاپنی است. و دستِ برتر در حوزه طراحی. و کسی هم او را «مافیا» خطاب نمی کند.
✔️ اما سوال سوم: دانش فنی چنین کاری از کجا می آید؟
مثالی در این باب باید ذکر شود که می تواند گویای جواب این سوال باشد. نُه سال پیش در میز زلزله کوبه، در آزمایشی شرکت کردم که حاصل همکاری دانشگاه کولرادو آمریکا با دانشگاههای توکیو، کیوتو و کوبه بود. در آن تست، یک ساختمان چوبی 8 طبقه با مقیاس واقعی، روی میز زلزله آزمایش شد. در آن زمان، صَرف چنین پول هنگفتی برای «یک آزمایش»، برای بسیاری باعث تعجب بود. حاصل آن گونه مطالعاتِ جدى و عميق آزمایشگاهی و آکادمیک، می شود این گونه تجلی در بخش صنعت.
🔷چیزی که در مورد این پروژه چوبی 350متری باید گفت اینکه، این دست پروژه ها در ژاپن، نماد هستند. نماد هایی که ما، عمدتا در آنها «دانش فنی» را متجلی می بینیم، ولی، اینها «میوه» و «محصول» یک سلسله حرکتهای "تدریجی"، "پیوسته" و "مستدام" هستند در کشوری که ذهن ها، بیش از آنکه به فکر انقلاب و دگرگونی باشد، به فکر ادامۀ کارِ نسلِ قبلی است. در کشوری که شرکت ها، عمرهای بیش از صدسال دارند. در کشوری که بین اعضای هیات مدیره، بعد از پانزده/بیست سال، دعوا و دادگاه کشی و نفرت رخ نمی دهد.

ماجرا، بیش از آنکه فنی باشد، اخلاقی است.

با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
آیا بدون چراغ سبز امریکا همکاری اقتصادی ایران و روسیه می تواند  از ۴ به ۴۰ میلیارد دلار برسد؟


در سفر ۱۷ ژانویه ۲۰۲۵ مسعود پزشکیان به روسیه چهارمین توافقنامه جامع همکاری های راهبردی بین ایران و روسیه به امضا رسید.
این دومین توافق نامه جامع راهبردی بین ایران و یک کشور خارجی است. در سال ۲۰۲۲ ایران و چین هم توافق نامه ۲۵ ساله همکاری امضا کردند.

این توافق نامه ۴۷ ماده دارد و درتمدیدتوافق نامه های دوکشور درسالهای۱۹۲۱ ٬ ۱۹۴۰ و ۲۰۰۱ به امضا رسیده. توافق نامه اخیرتا ۲۰ سال اینده یعنی سال ۲۰۴۵ اعتبار دارد وشامل موافقت اصولی دوکشور برای همکاری های نظامی و امنیتی و اطلاعاتی و اقتصادی و علمی و فرهنگی و حقوقی است.

وجه نظامی و امنیتی این سند بسیار پر رنگ است به گونه ای که ۱۴ ماده ان به این مسایل اختصاص یافته ازجمله در ماده سوم این سند دو کشور متعهد شده اند در صورت تجاور کشور ثالث به هر یک از طرفین با کشور متجاوز هیچ همکاری ای انجام ندهند.
اما درعین حال ایران و روسیه برای جنگ مشترک با کشورثالث نیز تعهدی ندارند که به نظر می اید دراین خصوص ملاحظات امنیتی امریکا و اروپا بویژه ناتو را درنظرگرفته اند. بویژه که درحال حاضر روسیه با اوکراین در حال جنگ است و غرب ایران را به پشتیبانی نظامی از روسیه متهم می کند ولی ایران آن را تکذیب کرده.

امضای توافق نامه جامع راهبردی بین ایران و روسیه دقیقا سه روزمانده به مراسم تحلیف دونالد ترامپ پیام روشنی هم برای امریکا داردکه بهتر است بجای تحریم و تخاصم با تهران و مسکو رویه همکاری و توافق را انتخاب کند.

گفتنی است هر چند امریکا درحال حاضر شدیدترین تحریم ها را علیه روسیه بخاطرجنگ اوکراین اعمال کرده اما رابطه خوب شخصی بین ترامپ و پوتین چشم انداز بهتری را در رابطه واشنگتن و مسکو درچهار سال اینده ترسیم میکند و به نظر می رسد این بهبود رابطه می تواند به رابطه با ایران نیز تسری یابد زیرا ترامپ بعنوان یک تاجر سیاست مدار مایل نیست بازار وسیع ایران و روسیه را درتجارت جهانی امریکا از دست دهد.

اما برخی ازکارشناسان معتقدند روسیه به کاهش تحریم های امریکا علیه خود تمایل دارد اما چندان از بهبود روابط ایران و امریکا روی خوش نشان نمی دهد و مانند کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس٬ تیرگی روابط ایران و امریکا را به نفع خود ارزیابی می کند .

نکته مهم دیگر اینکه چالشهای زیادی پیش روی اجرای این سند وجود دارد.
برخی ازکارشناسان ایرانی معتقدند روسیه قابل اعتماد و تکیه نیست، همانگونه که درساخت نیروگاه اتمی بوشهر و فروش سامانه های ضد موشکی اس ۳۰۰ و اس ۴۰۰ و از همه مهمتر در عدم پشتیبانی از دولت بشار اسد نشان داد که مسکو درتصمیم گیری های کلان سیاسی ٬ تابع منافع ملی خود است و ملاحظه همکاری با دیگر کشور ها ازجمله ایران را ندارد.

فراموش نکنیم سابقه طولانی دخالت و نفوذ روسها در ایران از ۲۰۰ سال پیش و دردوران تزارها نیز ذهنیت ایرانیان را نسبت به روسها تیره و تارکرده، بویژه جنگهای ایران روس بین سالهای ۱۸۰۴ تا ۱۸۲۸ که درنهایت منجر به جدایی بخش های وسیعی از ایران شد مانند گرجستان و ارمنستان و اذربایجان.

ایرانیان حمایت روسیه از صدام حسین در هشت سال جنگ عراق علیه ایران را هنوز فراموش نکرده‌اند .

غیر از این مسایل تاریخی مبادلات ۴ میلیارد دلاری تجاری بین ایران و روسیه نشان می دهد فاصله واقعیات حاکم بر روابط دو کشور با انتظارات مقامات سیاسی بسیار زیاد است . مقامات دو کشور می گویند این حجم ازمبادلات باید ۱۰ برابر شده و به ۴۰ میلیارد دلار برسد اما وجود تحریم های بین المللی بین دو کشور بزرگترین مانع این ارزوست.

همین  چالش در رابطه با چین هم وجود دارد و حجم تجاری ۱۵ میلیارد دلاری بین دوکشور می تواند به ۵۰ میلیارد دلار در سال برسد اما اینجا هم مانعی وجود دارد به نام امریکا.

بنابر این به نظر می رسد راه توسعه روابط اقتصادی با کشورهای شرقی مانند چین و روسیه نیز با رفع خصومت رابطه ایران و امریکا ارتباط دارد. در نتیجه همانطورکه امریکا نمی تواند بخاطر اختلافات سیاسی و نظامی چشم خود را بر بازار ایران و روسیه ببندد ایران وروسیه هم نمی توانند بدون همراهی اروپا و امریکا سطح روابط خود را بویژه در حوزه اقتصادی به بالاترین سطح برسانند.

با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
⭕️ ماشالله قصاب؛ نماد راديكاليزمِ مردم آزار !

ظهور انقلابی های چاله میدانی و بی رگ و ریشه در تاریخ معاصر ایران، بی سابقه نیست و در حقیقت یکی از آسیب های انقلاب های تمام خلقی به حساب می آید. کار این طیف آدمها زمانی سکه می شود که توازن نیروها به هم بریزد و عرصه سیاست دچار هرج و مرج و خالی از نهادها و کنشگران شناخته شده سیاسی شود. بازار نسخه های فیک و جعلی همیشه در غیاب نسخه های اصلی و اصیل رونق می گیرد؛ ماشاء الله قصاب، يكي از همان انقلابيون جعلي بود

ماشاءلله كاشاني معروف به ماشاء الله قصاب در جنوب شهر تهران یک مغازه کوچک قصابی داشت و به سبک جاهل های آن زمان با دار دسته اش نظیر غلامخونی و عباس پنجه خیابان می بست و باج می گرفت. تا اینکه در هرج و مرج روزهای نخست پیروزی انقلاب، کرکره مغازه را پایین کشید و به عضویت داوطلبانه کمیته انقلاب اسلامي در آمد و به کمک دوستش احمد فرشی و دیگران یک واحل مستقل گشت سیار راه اندازی کرد.

در روز 25 بهمن 1357 یعنی سه روز پس از پیروزی انقلاب، ممدگاوی ( رقیب ماشالله) با دار و دسته اش و مختصر تجهیزاتی که احتمالا جاسوسان سفارت شوروی در اختیار قرار او داده بودند، با پرچم چریک های فدایی خلق، وارد سفارت آمریکا شد و سالیوان سفیر وقت ایالات متحده را گروگان گرفت.

ابراهیم یزدی که معاون دولت موقت بازرگان بود، باشنیدن این خبر بلافاصله در صدد بیرون راندن متصرفین سفارت بر می آید. اما در آن روزها، نیروی سازمان یافته و گوش به فرمانی وجود نداشت. از اینرو، واحد گشت ماشالله قصاب را مامور این کار کرد. ماشالله به چشم بر هم زدنی، دارودسته ممدگاوی را از سفارت بیرون کرد و خودش به همراه دوستانش یگان ویژه مراقبت از سفارت آمریکا را تشکیل داد و به این ترتیب ماموریت تاریخی او کلید خورد.

او از همان فرصت حضور در حیاط سفارت استفاده کرد و به سالیوان سفیر آمریکا نزدیک شد و با اسکورت ویژه کمک کرد تا او از کشور خارج شود.. در عوض، به عنوان رابط سفارت برای آدم هایی که قصد خروج یا فرار از کشور داشتند در قبال دریافت پول هنگفت، ویزای آمریکا تهیه می کرد. در پرونده او چندین مورد تجاوز به زنان درمانده ای ثبت شده است که در آن روزهای بحرانی قصد خروج از کشور و نجات جان خود و عزیزانشان را داشتند.

اقبال ماشالله قصاب زمانی فزونی یافت که به عنوان قهرمان دستگیری محمدرضا سعادتي، جاسوس شوروی مورد تقدیر قرار گرفت. كشف اين موضوع، در حقيقت كار بازماندگان اداره ضد جاسوسي ساواك بود اما ماشالله به دروغ ادعا کرد که این کار محصول مراقبت ها و بیداری انقلابی او بوده است!

کمیته مرکزی انقلاب که ریاست آن با مهدوی کنی بود، بعد از شش ماه تلاش، موفق شد تا ماشالله قصاب را از سفارت و کمیته بیرون کند. ماشالله بلافاصله قاپ آيت الله صادق خلخالی را دزدید و وارد دادگاه انقلاب شد و به عنوان نماینده حاکم شرع در امور مبارزه با مواد مخدر به جان مردم افتاد. دامنه فساد ها و خودسری ها و بگیر و ببندهای ماشالله به قدری بالاگرفت که حتی خلخالی هم کم آورد و دستور داد تا ماشالله را دستگیر کنند.

ماشالله از لحظه اعلام خبر دستگيري اش در بهمن 59 متواری شد و الان 43 سال است که از این انقلابی پرجوش و خروش خبری نیست. برخی ها گفتند که او در سال 60 و به انتقام خون سعادتی، توسط مجاهدین سر به نیست شده است. در دهه هفتاد شایع شد که در منطقه زعفرانیه تهران یک بنگاه خرید و فروش ملک دارد. اخیرا گفته شده که در اسفند 94 در تهران فوت کرده است اما بطور رسمی هیچکس از سرنوشت او خبردار نشد.

پدیده ماشالله کاشانی خواه مشهور به « ماشاالله قصاب » در روزهای نخست پیروزی انقلاب اسلامی، از هر حیث عبرت آموز است و نشان می دهد که در مقاطعی از تاریخ ایران و برسر برخی غفلت ها و یا سیاست های غافلانه، چگونه ریش بر ریشه رجحان می یابد و افرادی که از اداره زندگی شخصی خودشان عاجر بودند، برای زندگی دیگران تصمیم می گرفتند!

با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
حکومت نه مقدس است نه منصوب خداست!

اگر حکومت مقدس باشد عقلانیت خودبخود به جرم تبدیل می‌شود
زیرا کنش عقلی در برابر امر مقدس قرار می گیرد..
در حالی که در ذات سیاست جرمی وجود ندارد (جرم سیاسی واژه غلطی است).

اگر حکومت منصوب خدا باشد، اختیار امور اجتماعی و سیاسی از شهروندان (رعیت) سلب شده است ..
و این یعنی انسانها ابزار بی‌اختیار حکومت‌ها هستند.

اگر دین حق حکومت مطلق بر مردم را به یک خاندان خاص و حتی با مراعات قانون تعیین شده الهی واگذار کرده باشد ..
با این فرض عدالت در نظام خلقت منتفی می شود..
در حالی که چنین امکانی وجود ندارد...

اگر حکومت های ایدیولوژی از ارزیابی نتیجه عمل خود و پاسخ به مردم معاف هستند، چرا باید هزینه بودن خود را بر مردم تحمیل کنند؟

و اگر حکومت های دینی الزامی به حفظ و بقای جامعه تحت حکومت خود ندارند بالاخره چه چیزی این جوامع را از نابودی نگه می‌دارد؟

پرواضح است که حتی اگر حکومت دینی متصدی دین جامعه باشد به هیچ وجهی نمی‌تواند دنیای جامعه و تمدن آنرا به سوی نابودی سوق دهد..
چون بدون دنیای مردم دین و جامعه دینی هم وجود نخواهد داشت.

آنچه مسلم است در طول تاریخ فلاسفه و رسولان تلاش کرده‌اند جامعه زمان خود را به سوی عقلانیت، آبادانی، ترقی و رفاه بیشتر به حرکت درآورند و‌ در این راه در تراز فهم جامعه سخن ارشادی رانده و الگوی رفتاری ارایه داده‌اند.

جامعه انسانی نیز به عنوان ارگانی پویا و جویا روز به روز با انباشت دانش، ساخت ابزار و برقراری ارتباط به همگرایی و تمدن سازی پرداخته است.

بدون تردید حکومت محصولی از خردورزی انسان و تجربه تاریخی و علمی او بوده است..

تاسیس حکومت و قانون درآمدی از هزینه‌ها و سرمایه‌گذاری های بشریت بوده است که عینیت بنیادین یافته و راه مفری جز تمکین به آن وجود ندارد.

حکومت و قانون فقط برای بهسازی تمدن و زیست جمعی بشریت بدون ملاحظه هر گونه تفاوتی است!

اگر حکومت به عنوان قدرتمندترین نهاد اجتماعی با بهانه تقدس خود از قید قانون و اراده مردم رها شود قابلیت تبدیل شدن به بزرگترین نهاد یاغی و ویرانگر اجتماع را دارد و چنین خطری به هیچ وجهی نباید نادیده گرفته شود.

با مدیران نامدار ایران همراه شوید
www.tg-me.com/excellentmanagers
و اینجا در اینستاگرام با من باش
📌https://instagram.com/paktinat.hamed?igshid=z97nhxyu259o
2025/10/25 17:15:38
Back to Top
HTML Embed Code: