Forwarded from رضا مجیدزاده (رضا مجیدزاد)
پنجشنبههای نهادگرا ۱۳
گفتگو درباره کتاب «دورمانده از توسعه؛ خودیها و غیرخودیها در جهان عرب»
همراه با نرگس مرادی و اعضای پنل گفتگو
پنجشنبه ۶ دی ۱۴۰۳
ساعت ۱۰ تا ۱۱:۳۰
موسسه مطالعات دین و اقتصاد
@Dinoeqtesad
@RezaMadjizad
@sociology_development_economic
گفتگو درباره کتاب «دورمانده از توسعه؛ خودیها و غیرخودیها در جهان عرب»
همراه با نرگس مرادی و اعضای پنل گفتگو
پنجشنبه ۶ دی ۱۴۰۳
ساعت ۱۰ تا ۱۱:۳۰
موسسه مطالعات دین و اقتصاد
@Dinoeqtesad
@RezaMadjizad
@sociology_development_economic
سرمایهداری رفاقتی
این روزها خواندن کتاب
سرمایهداری رفاقتی
فصل مربوط به سوریه
قویا توصیه میشود.
این روزها خواندن کتاب
سرمایهداری رفاقتی
فصل مربوط به سوریه
قویا توصیه میشود.
Forwarded from Heteronomics
⭕️ پایان لسهفر
✅ جان مینارد کینز
بسیاری از آسیبهای بزرگ اقتصادی عصر ما، محصول ریسک، نااطمینانی و جهلاند. به همین دلیل است که افراد خاصی که در موقعیت یا توانایی از بخت بلند برخوردار بودهاند، میتوانند از نااطمینانی و جهل نفع ببرند و نیز به همین دلیل است که کسبوکار بزرگ به یک قمار (lottery) میماند که بیشترین نابرابریها را پدید میآورد؛ همین عوامل است که علت بیکاری نیروی کار یا ناامیدی از انتظارات معقول کسبوکارها و اختلال در کارایی و تولید میباشد. بااینحال، درمان این امراض، خارج از حیطۀ عملیات افراد است؛ حتی ممکن است به نفع افراد باشد که موجبات تشدید بیماری را فراهم کنند.
لینک مقاله:
https://heteronomics.ir/1384/
🆔 @heteronomics
✅ جان مینارد کینز
بسیاری از آسیبهای بزرگ اقتصادی عصر ما، محصول ریسک، نااطمینانی و جهلاند. به همین دلیل است که افراد خاصی که در موقعیت یا توانایی از بخت بلند برخوردار بودهاند، میتوانند از نااطمینانی و جهل نفع ببرند و نیز به همین دلیل است که کسبوکار بزرگ به یک قمار (lottery) میماند که بیشترین نابرابریها را پدید میآورد؛ همین عوامل است که علت بیکاری نیروی کار یا ناامیدی از انتظارات معقول کسبوکارها و اختلال در کارایی و تولید میباشد. بااینحال، درمان این امراض، خارج از حیطۀ عملیات افراد است؛ حتی ممکن است به نفع افراد باشد که موجبات تشدید بیماری را فراهم کنند.
لینک مقاله:
https://heteronomics.ir/1384/
🆔 @heteronomics
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پل ورسک، پول ساخت راه آهن از محل مالیات قند و شکر تامین شد
Forwarded from اقتصاد سیاسی بینالملل
Alikhani, Alinaghi.pdf
53.7 MB
🏅خاطرات تازهمنتشرشدهٔ علینقی عالیخانی در پروژۀ تاریخ شفاهی هاروراد
(موفقترین وزیر اقتصاد ایران)
💢فایلهای صورتی را از اینجا بشنوید.
✅@Inter_Politics
(موفقترین وزیر اقتصاد ایران)
💢فایلهای صورتی را از اینجا بشنوید.
✅@Inter_Politics
Forwarded from مسعود نیلی Masoud Nili
monazere.pdf
3.6 MB
متن کامل مناظرۀ دکتر فرشاد مومنی و دکتر مسعود نیلی که در شمارۀ ۹۴ مجلۀ اندیشه پویا به چاپ رسیده است.
مشترینداری در بانک آینده
امروز صبح رفتم بانک آینده، شعبه هفتتیر برای درخواست کارت بانکی.
گفتند باید پولی واریز کنی تا کارت صادر شود، کردم .
بعد گفتند امضای خانم سیما میردامادی هم روی این حساب است و نمیتوانیم بهت کارت بدیم.
گفتم من نه ایشان را میشناسم نه میدانم کیست. وکالتی هم به کسی ندادهام.
با شعبه آیتالله کاشانی محل افتتاح حساب تماس گرفتند و آنها گفتند که باید مراجعه حضوری کند.
شعبه هفتتیر گفتند که با واحد شکایات تماس بگیر و بگو آن شعبه همکاری نمیکند.
فرمها را گرفتم و آمدم بیرون؛ با شعبه کاشانی تماس گرفتم.
معاون شعبه گفت همکاران من در شعبه هفتتیر اشتباه کردهاند؛ و این حساب تشابه شماره دارد. و باید به شما کارت میدادهاند.
گفتم خب ندادهاند. گفت با شکایات تماس بگیرید.
تماس گرفتم. بعد چندین بار تماس گرفتن جواب دادند.
درجا گفت حتی با وجود امضای دوم هم باید به شما کارت میدادهاند و انسان جایزالخطاست.
این خطا نیست؛ این ضعف دانش کاری است.
گفتم خب یعنی این موضوع را همکار شما نمیداند.
خلاصه که فقط وقت ما تلف شد و کارمان هم انجام نشد.
بخش شکایات از مشتری هم میگوید که ما به شعبه تذکر میدهیم. اما این تذکر برای من کارت نمیشود. برای من وقت از دست رفته نمیشود.
این برخورد یک کلاس آموزشی در حوزه بیاحترامی به مشتری است.
برای آدمها و وقتشان ارزش و احترام قائل باشیم.
هر چه با شعبه هفتتیر تماس گرفتم پاسخ ندادند.
@exitvoiceloyalty
امروز صبح رفتم بانک آینده، شعبه هفتتیر برای درخواست کارت بانکی.
گفتند باید پولی واریز کنی تا کارت صادر شود، کردم .
بعد گفتند امضای خانم سیما میردامادی هم روی این حساب است و نمیتوانیم بهت کارت بدیم.
گفتم من نه ایشان را میشناسم نه میدانم کیست. وکالتی هم به کسی ندادهام.
با شعبه آیتالله کاشانی محل افتتاح حساب تماس گرفتند و آنها گفتند که باید مراجعه حضوری کند.
شعبه هفتتیر گفتند که با واحد شکایات تماس بگیر و بگو آن شعبه همکاری نمیکند.
فرمها را گرفتم و آمدم بیرون؛ با شعبه کاشانی تماس گرفتم.
معاون شعبه گفت همکاران من در شعبه هفتتیر اشتباه کردهاند؛ و این حساب تشابه شماره دارد. و باید به شما کارت میدادهاند.
گفتم خب ندادهاند. گفت با شکایات تماس بگیرید.
تماس گرفتم. بعد چندین بار تماس گرفتن جواب دادند.
درجا گفت حتی با وجود امضای دوم هم باید به شما کارت میدادهاند و انسان جایزالخطاست.
این خطا نیست؛ این ضعف دانش کاری است.
گفتم خب یعنی این موضوع را همکار شما نمیداند.
خلاصه که فقط وقت ما تلف شد و کارمان هم انجام نشد.
بخش شکایات از مشتری هم میگوید که ما به شعبه تذکر میدهیم. اما این تذکر برای من کارت نمیشود. برای من وقت از دست رفته نمیشود.
این برخورد یک کلاس آموزشی در حوزه بیاحترامی به مشتری است.
برای آدمها و وقتشان ارزش و احترام قائل باشیم.
هر چه با شعبه هفتتیر تماس گرفتم پاسخ ندادند.
@exitvoiceloyalty
Forwarded from سوژه
Inside Bureaucracy.pdf
4.6 MB
ترجمه فارسی کتاب درون بوروکراسی توسط رسول قنبری انجام شده و به رایگان در اختیار علاقهمندان قرار گرفته است. این ترجمه با دقت و وفاداری به متن اصلی، سعی کرده است مفاهیم و ایدههای داونز را به شکلی روان و قابل فهم به مخاطبان ایرانی منتقل کند. پیش از این نیز کتاب نظریه اقتصادی دموکراسی توسط همین مترجم و به همت انتشارات دنیای اقتصاد در اختیار مخاطبان ایرانی قرار گرفته بود. قرار دادن این ترجمه بهصورت رایگان، فرصتی ارزشمند برای دسترسی عموم به یکی از مهمترین آثار در حوزه بوروکراسی و مدیریت عمومی فراهم کرده است.
در صورت تمایل کانال زیر را در خصوص اقتصاد هترودکس ببینید:
@heteronomics
📌 إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ
https://www.tg-me.com/Denationalizedmoney
در صورت تمایل کانال زیر را در خصوص اقتصاد هترودکس ببینید:
@heteronomics
📌 إِنَّهُ حَكِيمٌ عَلِيمٌ
https://www.tg-me.com/Denationalizedmoney
Forwarded from Hossein Abdoh Tabrizi
سلام دوستان
امروز صبحِ زودتر، فرصتی پیش آمد که در سفر دوروزهی خود به دوبی، برای ساعتی فارغ از هیاهوی زندگی روزمرهی این شهرِ کاسبیهای بینالمللی، پای صحبت دو دانشجوی سابقم از دانشگاه شریف بنشینم.
هر دو معلم شدهاند. یکی از امریکا دانشجویانش را برای دیدار از مراکز مالی دوبی آورده و دیگری از تهران آمده است؛ مباد که در اندیشهی زندگی در امارات باشد.
یکی حالا در ایالت اتاوا زندگی میکند و بهعنوان معلم نمونهی دانشگاهی برتر کل ایالت شناخته شده است. دیگری همچنان در ایران مانده؛ دلسوز، پرتلاش و امیدوار به آیندهای بهتر. هر دوشان با هم گرم صحبت بودند، بیهیچ تکلفی، اما با عمقی از دانش و درکی که گویی از زمان من جلوتر رفتهاند.
بحثشان دربارهی تازهترین پیشرفتهای مدلهای مالی بود؛ از مفاهیم کلاسیک گرفته تا ابزارهای پیشرفتهای که امروز هوش مصنوعی به دنیای مالی آورده است.
به دقت گوش میدادم؛ گاه سؤالی در ذهنم شکل میگرفت و گاه با لبخندی محو، بهسادگی به عمق موضوع فکر میکردم.
اما حقیقت این بود که احساس افتخار میکردم: مفتخر بودم که نیمی از حرفهایشان را نمیفهمیدم.
آنان نمایندهی نسلی هستند که افقهایی را میبیند که برای من مبهم است. شاید بزرگترین هدیه برای هر معلم، دیدن دانشجویانی است که آنقدر اوج گرفتهاند که دیگر نمیتوانی دقیق ببینیشان، یا حتی بفهمی چه میگویند!
این نشست کوتاه اما پربار، صبح من را ساخت. حالا که در اتاق هتل نشستهام و از پنجره به شهر شلوغ مینگرم، حس میکنم آینده، همین حالا در حال ساختهشدن است؛ نه در ساختمانهای بلند این شهر، بلکه در ذهنهای بلند نسلی که آمده تا مرزها را جابهجا کند.
کاش فرصتی فراهم شود که آینده را در همین کشور ما، در شهر دودآلود تهران، بسازند.
✍️حسین عبده تبریزی
بیست و چهارم اسفند ۱۴۰۳
امروز صبحِ زودتر، فرصتی پیش آمد که در سفر دوروزهی خود به دوبی، برای ساعتی فارغ از هیاهوی زندگی روزمرهی این شهرِ کاسبیهای بینالمللی، پای صحبت دو دانشجوی سابقم از دانشگاه شریف بنشینم.
هر دو معلم شدهاند. یکی از امریکا دانشجویانش را برای دیدار از مراکز مالی دوبی آورده و دیگری از تهران آمده است؛ مباد که در اندیشهی زندگی در امارات باشد.
یکی حالا در ایالت اتاوا زندگی میکند و بهعنوان معلم نمونهی دانشگاهی برتر کل ایالت شناخته شده است. دیگری همچنان در ایران مانده؛ دلسوز، پرتلاش و امیدوار به آیندهای بهتر. هر دوشان با هم گرم صحبت بودند، بیهیچ تکلفی، اما با عمقی از دانش و درکی که گویی از زمان من جلوتر رفتهاند.
بحثشان دربارهی تازهترین پیشرفتهای مدلهای مالی بود؛ از مفاهیم کلاسیک گرفته تا ابزارهای پیشرفتهای که امروز هوش مصنوعی به دنیای مالی آورده است.
به دقت گوش میدادم؛ گاه سؤالی در ذهنم شکل میگرفت و گاه با لبخندی محو، بهسادگی به عمق موضوع فکر میکردم.
اما حقیقت این بود که احساس افتخار میکردم: مفتخر بودم که نیمی از حرفهایشان را نمیفهمیدم.
آنان نمایندهی نسلی هستند که افقهایی را میبیند که برای من مبهم است. شاید بزرگترین هدیه برای هر معلم، دیدن دانشجویانی است که آنقدر اوج گرفتهاند که دیگر نمیتوانی دقیق ببینیشان، یا حتی بفهمی چه میگویند!
این نشست کوتاه اما پربار، صبح من را ساخت. حالا که در اتاق هتل نشستهام و از پنجره به شهر شلوغ مینگرم، حس میکنم آینده، همین حالا در حال ساختهشدن است؛ نه در ساختمانهای بلند این شهر، بلکه در ذهنهای بلند نسلی که آمده تا مرزها را جابهجا کند.
کاش فرصتی فراهم شود که آینده را در همین کشور ما، در شهر دودآلود تهران، بسازند.
✍️حسین عبده تبریزی
بیست و چهارم اسفند ۱۴۰۳
*پنجم فروردین ماه مصادف است با یازدهمین سالروز درگذشت استاد فقید محمد ابراهیم باستانی پاریزی*
با هم مرور میکنیم یادداشتی از ایشان را درباره نوروز و هویت ایرانی
*شمع هویت نوروزی*
ما میدانیم که در تمام ترکیه، خصوصاً نواحی کردنشین، رسم نوروز یکی از مهمترین مراسمی است که هویت ایرانی را طی قرنها و هزارهها مجسم ساخته است، تا جائی که در همین سالها دولت ترکیه، قانوناً عید نوروز را به رسمیت شناخت و اجازۀ تعطیل داد. با همه اینها یاد نوروز و مراسم نوروز از سیحون تا مدیترانه باقی است، که در تاجیکستان نوروز را *«آفتاب ترازو»* می گویند و سال پیش ترکیه در ساحل اسکندرون این روز را تعطیل رسمی شناخت، رشته قطع نمی شود.
*کشد درازی این رشته تا به روز نشور*
*اگر تو رشتۀ خورشید را نگه داری*
این نوروز در حکم آن دانه های کافور، یا ذرات موم شیرین است که رشته فتیله شمع هویت ایرانی را روشن می دارد ـ از نوع آن موادی که فتیله شمع چهل منی را در سال ۲۰۲ ه / ۸۱۷ م. در مجلس ازدواج پوران دخت، دخترحسن بن سهل سرخسی با مأمون خلیفه عباسی ـ روشن کردند، و این شمع چهل من وزن داشت، و در فم الصلح، کنار دجله روشن شد که تا دوردستها را روشن می کرد. و لابد عنبر نیز در آن به کار رفته بود. طولی نکشید که با همین مقدمات، نوروز در دربار خلافت معتضد جای پا باز کرد و نوروز معتضدی مبنائی برای تاریخ خلافت عباسی شد.
شاید این تشبیه که من کردهام: رشته باریک شمع هویت، که باعث روشنی هویت است ـ تابناک ترین تشبیهی باشد که تا کنون شده است ـ با توجه به اینکه هویت، مجموعه حالاتی است که یک جامعه دارد ـ و البته در یک مقطع خاص از تاریخ، و همین هویت، او را از همسایگان ممتاز می کند و چون یک امر تاریخی است، پس تقدس هم ندارد و بالنتیجه قابل تغییر هم هست.
من خصوصاً این شمع را در طوفانهای خاورمیانه همیشه در معرض خطر دیدهام و درواقع شمعی است در رهگذر باد.
اما *شمع هویت ایرانی، در واقع شمع الله است که قرنها و هزاره ها هم چنان روشن مانده است.*
*رشته عمرم به مقراض غمت ببریده شد*
*هم چنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع*
📚منبع: باستانی پاریزی، محمد ابراهیم، شمعی در طوفان، نشر علم، چاپ دوم ۱۳۸۳، صفحه ۴۰۵
با هم مرور میکنیم یادداشتی از ایشان را درباره نوروز و هویت ایرانی
*شمع هویت نوروزی*
ما میدانیم که در تمام ترکیه، خصوصاً نواحی کردنشین، رسم نوروز یکی از مهمترین مراسمی است که هویت ایرانی را طی قرنها و هزارهها مجسم ساخته است، تا جائی که در همین سالها دولت ترکیه، قانوناً عید نوروز را به رسمیت شناخت و اجازۀ تعطیل داد. با همه اینها یاد نوروز و مراسم نوروز از سیحون تا مدیترانه باقی است، که در تاجیکستان نوروز را *«آفتاب ترازو»* می گویند و سال پیش ترکیه در ساحل اسکندرون این روز را تعطیل رسمی شناخت، رشته قطع نمی شود.
*کشد درازی این رشته تا به روز نشور*
*اگر تو رشتۀ خورشید را نگه داری*
این نوروز در حکم آن دانه های کافور، یا ذرات موم شیرین است که رشته فتیله شمع هویت ایرانی را روشن می دارد ـ از نوع آن موادی که فتیله شمع چهل منی را در سال ۲۰۲ ه / ۸۱۷ م. در مجلس ازدواج پوران دخت، دخترحسن بن سهل سرخسی با مأمون خلیفه عباسی ـ روشن کردند، و این شمع چهل من وزن داشت، و در فم الصلح، کنار دجله روشن شد که تا دوردستها را روشن می کرد. و لابد عنبر نیز در آن به کار رفته بود. طولی نکشید که با همین مقدمات، نوروز در دربار خلافت معتضد جای پا باز کرد و نوروز معتضدی مبنائی برای تاریخ خلافت عباسی شد.
شاید این تشبیه که من کردهام: رشته باریک شمع هویت، که باعث روشنی هویت است ـ تابناک ترین تشبیهی باشد که تا کنون شده است ـ با توجه به اینکه هویت، مجموعه حالاتی است که یک جامعه دارد ـ و البته در یک مقطع خاص از تاریخ، و همین هویت، او را از همسایگان ممتاز می کند و چون یک امر تاریخی است، پس تقدس هم ندارد و بالنتیجه قابل تغییر هم هست.
من خصوصاً این شمع را در طوفانهای خاورمیانه همیشه در معرض خطر دیدهام و درواقع شمعی است در رهگذر باد.
اما *شمع هویت ایرانی، در واقع شمع الله است که قرنها و هزاره ها هم چنان روشن مانده است.*
*رشته عمرم به مقراض غمت ببریده شد*
*هم چنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع*
📚منبع: باستانی پاریزی، محمد ابراهیم، شمعی در طوفان، نشر علم، چاپ دوم ۱۳۸۳، صفحه ۴۰۵