Telegram Web Link
کلمه سال


کلمه سال من «مستند‌سازی» است.
این کلمه را بیشتر بر مبنای ضرورت انتخاب کردم. چون دیدم کتاب‌ها و فیلم‌هایی دیدم که مکتوب نشدند و هیچ نام و نشانی در ذهنم از آن‌ها باقی نمانده است.

حالا که این کلمه را انتخاب کردم می‌توانم عمق بیشتری به آن بدهم.

من با حاشیه‌نویسی کتاب میانه‌ای ندارم.
من با نوشتن از جزئیات اتفاقات روز میانه‌ای ندارم.
من در دنبال کردن تداعی و آزادنویسی ضعیف هستم.
من در تشخیص و دقیق شنیدن نوع جمله‌بندی دیگران ضعیف هستم.

این کلمه بازوی من برای انجام این کارها می‌شود.


فائزه اعظمی

#یادداشت_روز

@faezehazami
faezehazami.ir
7👏1🐳1
Forwarded from قلم‌وَرز | منصوره بانام (منصوره بانام)
به خاطر خواهرم | فائزه اعظمی

مروری کوتاه بر رمان «به خاطر خواهرم»

-تداوم در نوشتن؛
موضوعی که یاد کردن از آن بسیار ضروریست تداوم در نوشتن است، رمانِ به خاطر خواهرم سال ۱۳۹۰ چاپ شده است و خوب می‌دانم که تا همین امروز نویسنده‌اش از تلاش برای بهتر نوشتن دست نکشیده است.
-شاید از ذهنت خطور کند: «دختری در دنیای خامِ نوجوانی چگونه می‌تواند قصه‌ای محکم را در ذهنش پایه‌ریزی کند، به آن فرم خاص خودش را ببخشد و از دل آن رمانی پرکشش درآورد؟!»
-کتاب حرف برای گفتن دارد و نویسنده پاسخ خواهد داد؛
-نویسنده واقع‌گراست نه مثبت اندیش صرف،
با همه‌ی کوچکی‌اش درد و مشکلات را می‌بیند، آن‌ها را انکار نمی‌کند و در مقابل‌شان جبهه نمی‌گیرد، از آن‌ها می‌گوید اما در برابرشان سر فرود نمی‌آورد، صندلی قربانی را رها می‌کند و پی جبران گذشته می‌رود تا زندگی را بهبود بخشد.
ساختنِ شخصیت قوی، مهمترین رسالت ما برای داشتن زندگی بهترست و این مسیر را قدم به قدم نشان‌مان می‌دهد تا تکامل‌مان طی شود.
-نویسنده می‌خواهد طرحی نو دراندازد:
از معلمی می‌گوید که قضاوت نمی‌کند، در روش تدریس‌اش خبری از ثبت نمره‌های ماهیانه نیست و با درست زندگی کردن الگوی قابل دسترس می‌سازد.
-نویسنده در سطرسطر نوشته‌اش حرف برای گفتن دارد:
نوجوانی که هنوز دنیای بزرگترها را به خوبی درک نکرده می‌تواند فکر کردن سوال کردن، تصمیم گرفتن و انتخاب را یاد دهد.
-نویسنده پشتِ قصه‌اش فکر و فلسفه‌ای دارد؛
از خودسرزنشی می‌گوید اما در آن‌ها نمی‌ماند، از شخصیتی محکم که می‌تواند حتی در دختر بچه‌ای ۱۰ ساله نیز شکل گیرد، از مهربانی‌ و صداقت، از تلاش و خسته نشدن‌ها از ایمانی که شخصیت اصلی داستان همچون گنجی درون سینه‌اش پنهان دارد.
-زبانِ داستان بسیار روان است و راحت خوان، به دور از هرگونه دشوارنویسی و افتادن در پیچیدگی‌های لفاظی.
-توصیفات مناسب هستند نه آن‌قدر که دلزده‌ات کنند نه آن‌قدر که نتوانی تصور کنی گرمای دستِ مادر چگونه گرمایی است؟
-رمان مسیری عاشقانه را نشان می‌دهد بدون اغراق.
-نویسنده بسیار هوشمندانه برای رمان، شخصیت‌ها، موقعیت‌های مکانی و زمانی نام انتخاب کرده است و تلاقی این نام‌ها در پایان رمان یکی از جاذبه‌های این کتاب است.

برای نویسنده جوان و خوش‌آتیه؛ فائزه اعظمی



#معرفی_کتاب
فائزه-اعظمی
2🐳1
Forwarded from قلم‌وَرز | منصوره بانام (منصوره بانام)
معرفی نویسندهٔ جوان و خوش‌آتیه👌

رمانِ به خاطر خواهرم، چاپ سال ۱۳۹۰

#معرفی_کتاب
فائزه-اعظمی


#روزگفتار
👍2
چوپان دروغگو۴

پسر هنرپیشه منتظر ماند تا دوربین به او نزدیک شود و چشم در چشمش بگوید: «گرگ، گرگ»
بعد مردم به سرش ریختند.
گفتند: «کو گرگ؟ کو؟ نگو، نشان بده.»
پسرک حیران به دوربین نگاه کرد.
کارگردان داد زد: «کات. چرا چیزی نمی‌گی؟»
پسر جواب داد: «چی بگم؟»
کارگردان گفت: «بگو به خدا همین‌جا بود. از اون‌طرف رفت.»
اما پسر بعد سی و پنج برداشت هنوز زبانش نمی‌چرخید این حرف را بزند.

فائزه اعظمی

#داستانک
@faezehazami
faezehazami.ir
👏32👍1🐳1
تخم‌مرغ آب‌پز یا سرخ شده

میدانی الان رو برویم چیست؟
یک تخم‌مرغ آبپز. درست است.
یک تخم‌مرغ که بیست دقیقه ناقابل جوشیده است.
اما این بیست دقیقه را به تعویق انداخته بودم تا شکم گشنه بخوابم اما دیدم نمی‌شود.

این کار همیشه من است.
اگر بخواهم کتابی بخوانم می‌گویم نه الان که یک ربع بیشتر وقت ندارم. الان که سرم درد می‌کند. الان که نه.
یا خودم را بین دو گزینه گیر می‌اندازم.
می‌گویم یا فلان کتاب بخوان یا فلان مقاله را بنویس.
بعد هیچ‌کدام را انجام نمی‌دهم.

به نظر می‌رسد برای انجام دادن کاری نباید از روی صبر و حوصله انتخاب کرد.
باید سریع تخم‌مرغ را سرخش کرد و خورد.
به هر حال احساس سیری به تو دست می‌دهد.
این حداقل نیاز توست احساس سیری.

فائزه اعظمی

#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
5🕊2🐳1
چوپان دروغگو۵

پسر دراز کشیده بود و چُرت می‌زد، سعی می‌کرد زیرچشمی نگاهی به گله بیندازد.
آن‌طرف‌تر بچه‌ها گرگم به هوا بازی می‌کردند.
پسر در عالم نیمه هشیاری کلمه گرگ را شنید، سراسیمه داد زد: «گرگ، گرگ»
مردم چوب به دست آمدند، پرسیدند: «کو گرگ؟»
پسر گفت: «شنیدم که گفتین گرگ، منم تکرارش کردم. شما بگین، کو گرگ؟»

فائزه اعظمی

#داستانک
@faezehazami
faezehazami.ir
6🐳1
هر روزی که قدمی برداری، فردایش یک قدم جلوتری.

فائزه اعظمی

#جمله_لقمه
👏32🐳1
هر روزی که تمام می‌کند، نیاز به فاتحه‌ای دارد.

فائزه اعظمی

#جمله_لقمه
5🐳1
یک ماهی، یک ماهی را نجات بده، هر لحظه یک ماهی‌ست.

فائزه اعظمی

#جمله_لقمه
👍52🐳1
برداشتی آزاد از فیلم دوست داشتنی


چقدر دنیا زیبا بود اگر می‌شد آدم‌ها را دوست داشت. اگر به خود اجازه می‌دادیم آدم‌ها را دوست داشته باشیم و بعد دوست داشتن را مزه مزه کنیم. حتا اگر طعم گسش از روی زبان‌مان نرود.
کاش نترسیم. جلو برویم در آغوش بکشیم و در آغوش کشیده شویم. به نظرم بخشی از این در آغوش گرفتن شامل ما هم می‌شود. شامل اینکه من هم بغل کردنی‌ام برای خودم.
دوست داشتن خود به شعار تبدیل شده است اما این دوست داشتن فقط یک حرف نیست.
حرف‌های زیادی‌ست.
ترس از تنها شدن و رها شدن توسط دیگری و تنها ماندن با خود است، کسی که نمی‌دانیم با آن چه کنیم. با این آدم رو به روی آینه.
چطور می‌شود برای انجام‌ کارهای به نظرمان کوچک به خودمان افتخار کنیم.
تا بخواهیم به ما افتخار کنند.
می‌گویند هر چیزی به خودت بر می‌گردد.
واقعن همین است.
جهان از درون شروع می‌شود و به بیرون نشت می‌کند.
سوال پرسیدن می‌تواند کمک کند.
من چه می‌خواهم؟
می‌خواهم دوست داشتنی باشم یا به نظر برسم.
پس اگر دوستم نداشته باشند چه می‌شود؟
احساس ناامیدی می‌کنم.
آیا خودم را به اندازه کافی دوست دارم؟
دوست داشتن خودم. دوست داشتن خودم.
خودم را دوست دارم،
پایان این جمله علامت سوال یا نقطه؟

فائزه اعظمی

#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
6🐳1
رکاب بزن

وقتی روی زین دوچرخه می‌نشینی.
باید رکاب بزنی و ترس افتادن را به جان بخری.

گاهی به این طرف کج شوی گاهی به آن طرف.
گاهی از صدای بوق ماشینی بترسی.
گاهی لاستیکت پنچر شود، گاهی زنجیر چرخت پاره.

تو می‌توانستی پیاده گز کنی اما انتخاب کردی رکاب بزنی.

فائزه اعظمی

#یادداشت_روز

@faezehazami
faezehazami.ir
9🐳1
ساعت شهر

اگر تمام آدم‌ها اجزای تشکیل دهنده ساعت بزرگ شهر باشند و من مهره‌ای از این مجموعه بزرگ باشم. می‌دانم با وجود من عقربه می‌چرخد. بعد من هم می‌چرخد، اما ضربه آهنگ قبل را ندارد.

فائزه اعظمی

#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
5👏2
شعر از نوع نو

باد که بنوازد
برگ می‌رقصد
و درخت عزای عمومی اعلام می‌کند
و خورشید پشت ابر
به لامپ‌های روشن
فکر می‌کند

می‌خواستم بدانی
دوستت دارم حالا
تف سربالا شده است
پشتم گرم است
به بخاری
وقتی حرف می‌زنی

پرتم کن به دنیایی که
روی قبرستان‌هایش نوشته
تکمیل ظرفیت
می‌دانم گورم را گم می‌‌کنم
بعد از زدن
زنگ در خانه‌ات

فائزه اعظمی

#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
6🐳1
می‌گوید خاراه پیش رو
نمی‌آزاردم
ماهِ شاخه‌بند انداخته

خاراه: خار+راه
شاخه‌بند: هم‌معنی گردن‌بند

فائزه اعظمی

#تمرین_شعر
@faezehazami
faezehazami.ir
🥰42👏1
برخرمگس معرکه لعنت

وقتی کوچک‌تر از هیکلت بال داری و انقدر صدا تولید می‌کنی نصفه‌شبی چاره چیست؟
یا جای من است یا جای تو.
می‌دانم اگر مگس بودی این‌قدر دلم برایت نمی‌سوخت چون راحت‌تر می‌توانستی در بروی.
دیدم بعد ضربه اول چپرچلاق شدی و دیوار را از لامپ تشخیص نمی‌دهی اما خب تا به سه قسمت مساوی تقسیم نشدی ولت نکردم.
تنها کاری که از دستم برایت برآمد این بود که لای دستمال کاغذی پیچاندمت و با احترام روانه سطل‌آشغالت کردم.
خدا رحمتت کند.

فائزه اعظمی

#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
6😁2🐳1
اینجا جای تو نیست

فرار کن
از کی؟
فرار کن
از چی؟
فرار کن
از کجا؟
فرار کن
به کجا؟
فرار کن
با کی؟
فرار کن
الان؟
فرار کن
تا کی؟
فرار کن

فرار می‌کنم.


فائزه اعظمی

#یادداشت_روز

@faezehazami
faezehazami.ir
4👏1🐳1
تخم‌مرغ آب‌پز

خب امشب هم غذا تخم‌مرغ داریم.
فکر می‌کردم بلدم. یعنی می‌دانم در بیست دقیقه تخم‌مرغ آماده‌ست.
اما نمی‌دانستم مقدار آبی که می‌ریزی باید تخم‌مرغ را غرق کند.
برای همین وقتی رفتم تخم‌مرغ بیاورم با اولین ضربه دیدم ای دل غافل، سفیده‌اش مثل ژله‌ست.
برای همین آن را دوباره به قابلمه برگرداندم و تا کله آب کردم.
بعد نیم ساعت هم آوردم خوردم.

الان باید نتیجه‌اش را بنویسم؟
خب تخم‌مرغ آب‌پز بخورید خیلی خوب است اما حواستان به میزان آب قابلمه باشد.

فائزه اعظمی

#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
3🐳2
زندگی دو نقطه


زندگی موی شانه نکرده است.

زندگی شب عینک آفتابی زدن است.

زندگی زدن یک حرف تکراری‌ست.

زندگی دندان عقل است.

زندگی من می‌گویم هاست.

زندگی حالا باشد بعد است.

زندگی همان دیر نمی‌شود است.

زندگی شیر آب است نه آب معدنی.

زندگی فلفل سیاه است.

زندگی بوق دوچرخه است.


فائزه اعظمی

#جمله_نویسی
@faezehazami
faezehazami.ir
9🐳1
کنترلz

امشب رفتم تئاتر بعد مدت‌ها، روی صحنه حسن کچلی بود که با خانواده‌اش ارتباط نمی‌گرفت و با سیب به بیرون خانه هدایت شد.
بعد پیرمردی سیب‌هایش را در عوض دادن گردنبند سنگی گرفت.
باید با آن سنگ به در می‌زد و هر دفعه پشت در آدم‌های متفاوتی با دنیای متفاوتی انتظارش را می‌کشید.
با دیدن و چشیدن زخم آدم‌ها با یک آهنگ فیلم هندی به آغوش خانواده برگشت.

زندگی انقدر تو را می‌چرخاند تا کنترل z را فشار دهی و قدم اول را برداری.

فائزه اعظمی

#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
🔥41🐳1
خط فردا

یک خط را که ادامه دهی به کجا می‌رسد؟
گاهی این خط‌ها اینقدر از هم می‌گذرند که نقش ستاره می‌گیرند.
گاهی نقطه‌چین می‌شوند، باید برای ادامه دادن بپری.
گاهی دایره می‌شوند، دور خودت می‌چرخی.
گاهی یک چهارچوب می‌شود و تو را گیر می‌اندازد.
گاهی پله می‌شود به زیرزمین یا به طبقه بالا.

این خط را که ادامه دهی به فردا می‌رسی.

فائزه اعظمی

#یادداشت_روز
@faezehazami
faezehazami.ir
👍41
2025/10/28 06:47:17
Back to Top
HTML Embed Code: