Telegram Web Link
    ┈•••✷✺﷽✺✷•••┈
حـدیث


🔺عَنْ أبي هَرَيرَةَ رضي الله عنه أَنَّ رَسُولَ اللَّه ﷺ قالَ: «يَقولُ اللَّهُ تَعَالَى: مَا لِعَبْدِي المُؤْمِنِ عِنْدِي جَزَاءٌ إِذَا قَبضْتُ صَفِيَّهُ مِنْ أَهْلِ الدُّنْيَا ثُمَّ احْتَسَبهُ إِلاَّ الجَنَّة»

📚(بخاری۶۴۲۴)

🔸ترجمه:«از ابوهریره رضی الله عنه روایت شده است که پیامبر ﷺ فرمودند:  اللهﷻ، می‌فرماید: «من برای بنده‌ی مؤمن خود   وقتی که فرد دلبند و  برگزیده‌اش از اهل دنیا را از او می‌گیرم و او برای رضا و به امید جزای من،  صبر می‌کند   پاداشی جز  بهشت ندارم.

@ferdos_rzoan
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃

اندوهی که آمدنش برقلب، باعث شود که تو

روی جانمازت به سجده درآیی، بسیار خیرتر

و نیکوتر است از شادیی که تو را به سوی غفلت و سرخوشی‌های پوچ ببرد.

@ferdos_rzoan
یلدا یعنی تولد

شب یلدا یعنی تولد خدای نور و غلبه ی آن بر خدای تاریکی است یعنی برای تولد خدای نور جشن میگیرند

آیا خدای نور و خدای تاریکی جداست؟!!

آیا دو خدا وجود دارد ؟

سبحان الله ،،،

این اعتقاد شرک و کفر است و در اسلام جایگاهی ندارد

ما به عنوان مسلمان از چنین اعتقادی بری هستیم


رسول الله  صلی الله علیه وسلم فرموده اند:
«مَن تَشبَّه بِقَومٍ فَهُوَ مِنْهُم»

هر قومی خودش را (اعمال و اقوال و رفتارش را) شبیه قومی دیگر کرد از آنهاست.



@ferdos_rzoan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
▫️حدیث پاکی و برائت ام المؤمنین عائشه رضی الله عنها

▫️داستانی که در آن درس و پند های بسیاری نهفته است .

▫️داستان درد و غم و اندوه حبیبی که زبان از وصفش عاجز است .



عايشه رضي الله عنها می گويد: هرگاه رسول الله ﷺ مي خواست سفر نمايد، ميان همسرانش قرعه كشي مي كرد. به نام هر كس كه قرعه مي افتاد، او را با خود مي برد. در يكي از غزوات، ميان ما قرعه كشي نمود و قرعه بنام من افتاد. در نتيجه، من او را همراهي نمودم و چون حكم حجاب، نازل شده بود ، مرا كه در كجاوه بودم، بر پشت سواري ام مي نهادند و با همان كجاوه، پايين مي آوردند. راهمان را ادامه داديم تا اينكه غزوة رسول اللهﷺ به پايان رسيد و بسوي مدينه برگشت. شبي، نزديك مدينه (بعد از توقف) اعلام نمود تا لشكر كوچ كند. پس از اعلام كوچ، من براي قضاي حاجت از لشكر فاصله گرفتم. و بعد از قضاي حاجت، بسوي سواري ام بر گشتم. در آنجا دست به سينه ام بردم و ناگهان متوجه شدم كه گردن بندم كه از مهره هاي يمني شهر ظفار ساخته شده بود، از جايش جدا شده و افتاده است. براي پيدا كردن آن، دوباره برگشتم. جستجوي گردن بند، مانع رفتنم شد و كساني كه مسئول حمل كجاوه بودند، به اين گمان كه من در كجاوه هستم، آن را برداشتند و روي شترم گذاشتند. قابل ذكر است كه زنان در آن زمان، گوشت و وزن زيادي نداشتند. زيرا غذاي اندكي به اندازة سد رمق، ميل مي كردند. علاوه بر آن، من زن كم سن و سالي بودم. در نتيجه، آنها بدون اينكه متوجه وزن كجاوه شوند، آنرا برداشتند و بر شتر گذاشتند و شتر را بلند كردند و رفتند. بعد از اينكه سپاه، حركت كرد و رفت، من گردنبندم را پيدا كردم. و هنگامي كه به منزلگاه خود رسيدم، كسي آنجا نبود. به گمان اين كه آنها بزودي متوجه گم شدن من مي شوند و بر مي گردند، به منزلگاه خود، بازگشتم. آنجا نشسته بودم كه خواب بر من غلبه نمود و خواب رفتم. صفوان بن معطل سلمي ذكواني كه مسئول بررسي منزل سپاه بود، هنگام صبح به جايگاه من رسيد و سياهي انسان خوابيده اي را مشاهده نمود. وي قبل از نازل شدن حكم حجاب، مرا ديده بود. با استرجاع (إنا لله وإنا إليه راجعون) گفتنش از خواب بيدار شدم. او شترش را خواباند و پايش را بر زانوي شتر گذاشت و من سوار شدم. آنگاه مهار شتر را گرفت و براه افتاد تا اينكه به لشكر كه هنگام ظهر براي استراحت، توقف كرده بود، رسيديم.

هلاك شوندگان، هلاك شدند. عبدالله بن ابي بن سلول (رئيس منافقين) رهبري اين تهمت را بعهده داشت. خلاصه ما به مدينه آمديم و من يك ماه بيمار شدم. در اين ميان، مردم سرگرم صحبت در مورد صاحبان افك يعني تهمت زنندگان بودند.

آنچه مرا به شك وا مي داشت، اين بود كه من آن توجه و مهرباني اي را كه در ساير بيماريها از رسول اللهﷺ مشاهده مي كردم، در اين بيماري نمي ديدم. رسول اللهﷺ نزد ما مي آمد، و سلام مي كرد و مي گفت: «بيمار شما چطور است»؟

من از اين شايعات، هيچ اطلاعي نداشتم تا اينكه در دوران نقاهت، من و امّ مسطح براي قضاي حاجت، به مناصع (محل قضاي حاجت) بيرون رفتيم. گفتني است كه ما فقط شبها براي قضاي حاجت، بيرون مي رفتيم. و اين زماني بود كه هنوز در نزديكي خانه هايمان توالت نساخته بوديم و براي قضاي حاجت، مانند عربهاي نخستين، از خانه ها دور مي شديم و فاصله مي گرفتيم. من و امّ مسطح مي رفتيم كه چادر امّ مسطح زير پايش گير كرد و به زمين افتاد.

در اين هنگام، گفت: مسطح، هلاك شود. من به او گفتم: چه سخن بدي بزبان آوردي. آيا به مردي كه در غزوة بدر حضور داشته است، ناسزا مي گويي؟ امّ مسطح گفت: اي فلاني! مگر سخنانشان را نشنيده اي؟ و اينجا بود كه مرا از سخنان اهل افك، مطلع ساخت.

با شنيدن اين سخن، بيماري ام افزايش يافت. هنگامي كه به خانه برگشتم، رسول اللهﷺ نزد من آمد و سلام كرد و گفت: «بيمار شما چطور است»؟ گفتم: به من اجازه دهيد تا نزد والدينم بروم. هدفم اين بود كه از پدر و مادرم اصل ماجرا را جويا شوم و نسبت به آن، يقين پيدا كنم. رسول اللهﷺ هم به من اجازه داد. پس نزد والدينم رفتم و سخنان مردم را براي مادرم بازگو نمودم. مادرم گفت: اي دخترم! اين امر را بر خودت آسان بگير. زيرا زني زيبا كه در خانه مردي باشد و هوو هايي داشته باشد و آن مرد هم او را دوست داشته باشد، هووها عليه او سخنان زيادي مي گويند. گفتم: سبحان الله! مردم هم اين سخنان را به زبان مي آورند!!

بهرحال، آن شب را به صبح رساندم بدون اينكه اشكهايم قطع شود و لحظه اي چشمانم را با خواب، سرمه نمايم. و چون مدتي، وحي نازل نشد، رسول اللهﷺ علي بن ابي طالب و اسامه بن زيد را خواست و با آنها در مورد جدايي از خانواده اش مشوره نمود. از آنجايي كه اسامه، محبت قلبي رسول اللهﷺ را نسبت به همسرانش مي دانست، گفت: اي رسول اللهﷺ! او همسر شماست و ما چيزي بجز خير و نيكي از او سراغ نداريم.


ادامه 👇
اما علي بن ابي طالب(رضی الله عنه)‌گفت: اي رسول اللهﷺ! الله شما را مجبور نكرده است و زنان زيادي بجز او وجود دارند. و اگر از كنيز (عايشه) بپرسي او حقيقت را برايت خواهد گفت.

رسول اللهﷺ بريره (كنيز مرا) را صدا كرد و گفت: «اي بريره! آيا از عايشه مورد مشكوكي مشاهده نموده اي»؟ بريره گفت: نه، سوگند به ذاتي كه تو را به حق، مبعوث نموده است، من هرگز عيبي در او مشاهده نكرده ام مگر اينكه بعلت كم سن و سال بودن، خواب مي‌رود. پس گوسفند مي آيد و خميرش را مي خورد.

رسول اللهﷺ همان روز، برخاست و از عبد الله بن ابي بن سلول شكايت كرد و فرمود: «چه كسي در مورد مردي كه با تهمت زدن به خانواده ام باعث اذيت و آزارم شده است، مرا معذور مي داند؟ (اگر او را مجازات نمايم، مرا سرزنش نمي نمايد).
سوگند به الله كه من از خانواده ام بجز خير و نيكي، چيز ديگري سراغ ندارم و همچنين در مورد مردي (صفوان بن معطل) كه از او سخن مي گويند نيز بجز خير و نيكي، چيز ديگري نمي دانم و فقط همراه من به خانه ام مي‌آمد». با شنيدن اين سخنان، سعد بن معاذ برخاست و گفت: من تو را در مورد او معذور مي دانم. اگر آنمرد، از قبيلة اوس است، ما گردنش را مي زنيم و اگر از برادارن خزرجي ماست، شما دستور دهيد تا ما دستور شما را اجرا نماييم. بعد از اين گفت و شنود، سردار خزرج، سعد بن عباده كه قبل از اين، مردي نيكوكار بود اما در اين لحظه، تعصب قومي اش گل كرد، برخاست و گفت: دروغ مي گويي. سوگند به الله ، نه او را به قتل مي رساني و نه توانايي كشتن ا‌ش را داري. در اين هنگام، اسيد بن حضير برخاست و گفت: والله، دروغ ميگويي. سوگند به الله كه او را مي كشيم. تو منافقي كه از منافقان، دفاع مي كني.
اينجا بود كه قبيلة اوس و خزرج بر آشفتند و در حالي كه رسول اللهﷺ بالاي منبر بود، خواستند با يكديگر درگير شوند. با مشاهدة اين وضع، رسول اللهﷺ از منبر پايين آمد و آنها را به آرامش دعوت كرد. تا اينكه خاموش شدند و رسول اللهﷺ نيز سكوت كرد. من اين روز را هم با گريه، سپري كردم. براي يك لحظه هم اشكهايم قطع نشد و لحظه اي خوابم نبرد. بدين ترتيب، دو شب و يك روز را در كنار پدر و مادرم با گريه گذراندم تا جايي كه گمان كردم شدت گريه، جگرم را تكه پاره مي كند.

عايشه رضي الله عنها مي گويد: در حالي كه پدر و مادرم كنارم نشسته بودند و من گريه مي كردم، يك زن انصاري، اجازة ورود خواست. به او اجازه دادم. بعد از اينكه وارد خانه شد، نشست و با من شروع به گريه كرد. ما در حال گريستن بوديم كه ناگهان رسول اللهﷺ وارد شد و (‌كنار من)‌ نشست در حالي كه از تاريخ شروع اين سخنان، كنارم ننشسته بود و يك ماه هم چيزي در مورد من به وي وحي نشده بود. رسول اللهﷺ بعد از نشستن، شهادتين خواند. سپس فرمود: «اي عايشه! در مورد تو به من چنين سخناني رسيده است. اگر تو پاك و بي گناهي، بزودي الله پاكي و بي گناهي ات را اعلام خواهد كرد. و اگر مرتكب گناهي شده اي، از الله طلب مغفرت كن و بسوي او رجوع نما. زيرا اگر بنده، به گناهش اعتراف نمايد و توبه كند، الله توبه اش را مي پذيرد».
هنگامي كه رسول اللهﷺ سخنانش را به پايان رسانيد، اشك در چشمانم خشكيد طوريكه قطره اي هم يافت نمي شد.

به پدرم گفتم: از طرف من جواب رسول اللهﷺ را بده. گفت: سوگند به الله ، نميدانم به رسول اللهﷺ چه بگويم.

به مادرم گفتم: شما از طرف من به رسول اللهﷺ پاسخ دهيد. گفت: سوگند به الله كه من هم نمي دانم به رسول اللهﷺ چه بگويم.

من كه دختركم سن و سالي بودم و (تا آن زمان) قرآن زيادي نمي دانستم، گفتم: به الله سوگند، مي دانم كه شما سخنان مردم را شنيده ايد و در قلبتان جاي گرفته اند و آنها را باور كرده ايد. در نتيجه، اگر به شما بگويم: من بي گناه و پاك ام و الله مي داند كه من بي گناه ام، سخن مرا باور نمي كنيد. و اگر به گناهي اعتراف نمايم و الله مي داند كه من بي گناه ام شما مرا تصديق مي نماييد. به الله سوگند، مثال من و شما مانند پدر يوسف است كه فرمود: (فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَي مَا تَصِفُونَ)

پس از گفتن اين كلمات، به اميد اينكه الله، برائت و پاكي ام را آشكار سازد، به رختخواب رفتم. اما به الله سوگند، گمان نمي كردم الله دربارة من وحي نازل نمايد. زيرا خودم را كوچكتر از آن مي دانستم كه قرآن در مورد من به سخن آيد. ولي اميدوار بودم كه رسول اللهﷺ خوابي ببيند و الله ، در آن خواب، پاكي ام را آشكار نمايد. به الله سوگند! قبل از اينكه رسول اللهﷺ از جايش بلند شود و كسي از اهل خانه از خانه، بيرون رود، بر ایشان ﷺ وحي نازل گرديد و همان سختي و دشواري حالت وحي، وي را فرا گرفت طوريكه در روز سرد زمستاني، قطرات عرق مانند دانه هاي مرواريد از بدن مباركش سرازير گشت.


ادامه 👇
نخستين كلماتي را كه رسول اللهﷺ بعد از برطرف شدن حالت وحي با تبسم به زبان آورد، اين بود كه به من گفت : «اي عايشه! الله را سپاس بگوي زيرا الله، برائت و پاكي ات را اعلام نمود».

مادرم به من گفت: بلند شو و از رسول اللهﷺ تشكر كن. گفتم: به الله سوگند، بلند نمي شوم و بجز الله ، از كسي ديگر، تشكر نمي كنم.

الله اين آيات را نازل فرمود: (إِنَّ الَّذِينَ جَاءُوا بِالإِفْكِ عُصْبَةٌ مِنْكُمْ ..) يعني كساني كه تهمت زدند، گروهي از شما بودند..تا آخر. هنگامي كه اين آيات، دربارة برائت و پاكي ام نازل گرديد، ابوبكر صديق (رضی الله عنه) كه همواره به مسطح بن اثاثه به سبب قرابت و خويشاوندي انفاق مي كرد، گفت: به الله سوگند كه بعد از اين، هرگز به او بخاطر سخناني كه در مورد عايشه به زبان آورده است، انفاق نخواهم كرد. آنگاه الله اين آيات را نازل فرمود: (صاحبان ثروت و فضل شما، نبايد سوگند ياد كنند كه به خويشاوندان، مساكين و مهاجرين در راه الله، انفاق نكنند. بهتر است كه عفو كنند و گذشت نمايند. آيا مايل نيستيد كه الله از شما بگذرد؟ و الله متعال بخشنده و مهربان است).

آنگاه ابوبكر(رضی الله عنه
) فرمود: بلي، به الله سوگند، دوست دارم كه الله مرا بيامرزد و همچنان به انفاق كردن بر مسطح، ادامه داد.

قابل يادآوري است كه رسول الله ﷺ دربارة من از زينب دختر جحش نيز مي پرسيد و مي گفت: اي زينب! چه مي داني و چه ديده اي؟ زينب رضي الله عنها هم در پاسخ مي گفت: من چشم و گوشم را حفاظت مي كنم. به الله سوگند، من چيزي بجز خير و نيكي، از او نمي‌دانم.

بلي، زينب رضي الله عنها همان كسي بود كه (در جاه و منزلت، نزد رسول اللهﷺ ) با من رقابت مي كرد. اما (در اين جريان) الله او را با تقوايي كه داشت، نجات داد. (درمورد من گمان بد نكرد).

(بخاري:2661)


@ferdos_rzoan
یکی از سلف صالح میفرماید :

تعجب می کنم از کسی که از الله  حاجتی

می‌خواهد ودر وقت سحر می خوابد (بهترین

زمان اجابت دعا، وقت سحر يعني نزدیک اذان صبح میباشد)


@ferdos_rzoan
🍃🌸🍃🌸🍃


دنیا ارزشی ندارد، بدون دلی که وقتی غمگین شود به سوی خدا رو کند، وقتی خوشحال شود او را ستایش کند ، وقتی گناه کند به سوی او باز گردد و در هر موقعیتی او را سپاس کند .
دلت را به خدا گره بزن تا در دنیا و آخرت آرامش پیدا کنی.♡


@ferdos_rzoan
فضيلت معوِّذات ( سوره ی ناس و فلق و اخلاص )

ـ عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ الله عَنْهَا: أَنَّ النَّبِيَّ  كَانَ إِذَا أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ كُلَّ لَيْلَةٍ، جَمَعَ كَفَّيْهِ ثُمَّ نَفَثَ فِيهِمَا، فَقَرَأَ فِيهِمَا: قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ وَ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ وَ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ ثُمَّ يَمْسَحُ بِهِمَا مَا اسْتَطَاعَ مِنْ جَسَدِهِ، يَبْدَأُ بِهِمَا عَلَى رَأْسِهِ وَوَجْهِهِ، وَمَا أَقْبَلَ مِنْ جَسَدِهِ، يَفْعَلُ ذَلِكَ ثَلاثَ مَرَّاتٍ.

( #بخارى_5017)


ترجمه: عايشه رضي الله عنها مي‌گويد: نبي اكرم  هر شب، هنگامي كه كه به رختخواب مي‌رفت، كف دستهايش را به هم نزديك مي‌كرد و سوره‌هاي اخلاص و فلق و ناس را مي‌خواند و در آنها مي‌دميد. سپس از سر و صورت و قسمت جلوي بدنش شروع مي‌نمود و تا جايي كه مي‌توانست مسح مي‌كرد و اين كار را سه بار، تكرار مي‌نمود.

@ferdos_rzoan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

شیخ‌الاسلام‌ابن‌تیمیه‌رحمةاللّٰه :

اللّٰه تعالی نعمتی بزرگتر از فرستادن محمد ﷺ به اهل زمین نداده است .


@ferdos_rzoan
#حدیث‌شریف

افسارهای جهنم

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بنِ مسعود رَضِیَ اَللهُ عَن‍‍‍‍ْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ﷺ : «يُؤْتَى بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ لَهَا سَبْعُونَ أَلْفَ زِمَامٍ، مَعَ كُلِّ زِمَامٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ يَجُرُّونَهَا». (مسلم /2842)


ترجمه: ابن مسعود رَضِیَ اَللهُ عَن‍‍‍‍ْه ُمی‌گوید: رسول الله صلی اللّٰه علیه وآله وسلم فرمود: «روز قیامت، دوزخ را می‌آورند در حالی که هفتاد هزار افسار دارد؛ و با هر افساری، هفتاد هزار فرشته وجود دارد که آن را می‌کشند».


@ferdos_rzoan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from الحمدلله
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر بخاطر اسلام، آزار و اذیت ها را به جان بخری
دشمنی قابل احترام و بزرگ خواهی بود!!
اما اگر بخاطر بزدلی، خلاف عقیده ات باشی
هم پیمانی شایستهٔ تحقیر خواهی بود!!
نصیحت حضرت عمر ابن خطاب رضی الله عنه به حضرت عبدالله ابن سهیل رضی الله عنهما.
https://www.tg-me.com/Alhamdulillah389
السلام علیکم🌹

خداوند را شاکریم که یک ماه دیگر می توانیم روزه بگیریم

ماه رمضان بر همه شما مبارک

ان شاءالله بهترین استفاده رو از این ماه ببریم
الهی آمین
2024/06/16 10:16:40
Back to Top
HTML Embed Code: