Telegram Web Link
ابر تاریکم و
از گریه‌ی اندوه پرم

#نادر_نادرپور

@foroogh_shamloo
ز پشت میله ها هر صبح روشن
نگاه کودکی خندد به رویم
چو من سر می کنم آواز شادی
لبش با بوسه می آید به سویم

اگر ای آسمان ، خواهم که یک روز
از این زندان خامُش پر بگیرم
به چشم کودک گریان چه گویم
ز من بگذر ، که من مرغی اسیرم

من آن شمعم که با سوز دل خویش
فروزان می کنم ویرانه ای را
اگر خواهم که خاموشی گزینم
پریشان می کنم کاشانه ای را

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ری‌را... صدا می‌آید امشب
از پشتِ کاچ که بند آب
برقِ سیاه‌تابش تصویری از خراب
در چشم می‌کشاند
گویا کسی‌ست که می‌خواند...
اما صدای آدمی این نیست

#نیما_یوشیج
#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
بهترین قسمتش این بود که
پرده‌ها را پایین کشیدم
زنگ در را با پارچه‌ای مندرس پوشاندم
تلفن را داخل یخچال گذاشتم
و سه‌چهار روز تمام را در تختخواب گذراندم.

و بهتر از همه این بود که
هرگز دل کسی برایم تنگ نشد!

#چارلز_بوکوفسکی

@foroogh_shamloo
تو كه مرا به پرده ها كشيده ای
چــگونه ره نبرده ای به راز من؟
گذشتم از تن تو زانكه در جهان
تنی نبود مقصد نياز من!

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
به رود زمزمه‌گر گوش کن
که می‌خواند
سرود رفتن و رفتن
و برنگشتن‌ها.

#حميد_مصدق

@foroogh_shamloo
پر از شهاب می شود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطر ها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
ز عاجها ، ز ابرها ، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعر ها و شورها

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
گوش كن
به صدای دوردست من
در مه سنگين اوراد سحرگاهی
و مرا در ساكت آينه ها بنگر
كه چگونه باز با ته مانده های دستهايم
عمق تاريك تمام خوابها را لمس می سازم
و دلم را خالكوبي مي كنم
چون لكه اي خونين
بر سعادتهای معصومانه هستی
من پشيمان نيستم
از من ای محجوب من با يك من ديگر
كه تو او را در خيابانهاي سرد شب
با همين چشمان عاشق باز خواهی يافت
گفتگو كن
و بياد آور مرا در بوسه اندهگين او
بر خطوط مهربان زير چشمانت

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
وطن
لازم نیست حتما سرزمین بزرگی باشد
گاهی مساحت کوچکی است
در حد فاصل دو شانه.

#غسان_کنفانی

@foroogh_shamloo
به آنان که ما را رها نمودند
در خاک خالی بی آب و بی گیاه
بی هیچ اشک و آه
بگویید
ما ریشه در خویش داشتیم
و سبز گشتیم و سبز شد بهار ...

#محمود_درویش

@foroogh_shamloo
دلم برای خودم تنگ شده
كاش سرم را بردارم
و برای هفته‌ای در گنجه‌ای بگذارم
و قفل كنم
در تاريكی يك گنجه‌ی خالی
روی شانه‌هايم
جاي سَرَم
چناری بكارم
و برای هفته‌ای در سايه‌اش آرام گيرم...

#ناظم_حكمت

@foroogh_shamloo
به من چه دادید ، ای واژه های ساده فریب
و ای ریاضت اندامها و خواهش ها ؟
اگر گلی به گیسوی خود میزدم
از این تقلب ،
از این تاج کاغذین
که بر فراز سرم بو گرفته است ،
فریبنده تر نبود ؟...

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
ما هیچ نیستیم،
جز سایه‌ای ز خویش؛
آیین آینه،
خود را ندیدن است...

#قیصر_امین_پور

@foroogh_shamloo
اصلا کسی دنبال آدم نمی‌گردد،
همه‌ی ما اینطوریم،
آدم‌ها غریب و بی‌پناه مانده‌اند،
دارند در خودشان می‌پوسند.

#هوشنگ_ابتهاج

@foroogh_shamloo
نه هراسی نیست
خون ما
راه دراز بشریت را گلگون کرده‌ست
دست تاریخ ظفرنامه انسان را
زیب دیباچه خون کرده ست
آری از مرگ هراسی نیست
مرگ در میدان این آرزوی هر مرد است
من دلم از دشمن کام شدم شدن می سوزد
مرگ با دشنه دوست؟
دوستان این درد است

نه ... هراسی نیست
پیش ما ساده ترین مسئله‌ای مرگ است!
مرگ ما سهل تر از کندن یک برگ است!
من به این باغ می‌اندیشم
که یکی پشت درش با تبری نیز کمین کرده‌ست
دوستان گوش کنید
مرگ من مرگ شماست
مگذارید شما را بکشند
مگذارید که من بار دگر
در شما کشته شوم

#هوشنگ_ابتهاج

@foroogh_shamloo
در این میخانه خاموش و دور افتاده و خلوت
تن تنها نشسته نرم نرمک باده مینوشم.
کم و کم کم
من و خلوت
لبی تر میکنیم اهسته و نم نم .
و من با خویش میکوشم
که با هرجام
بلورین خلعتی بر قامت هر لحظه ای پوشم .
حریفم خلوت و ساقی سکوت ساکت صحرا
و من خاموش خاموشم .
و چشم انداز من تا چشم بیند دشت .
و بازیهای خاک و باد گهگاهی وزان با نور .
در این تنهایی و گلگشت
همین بازیست ،
گر باری تماشاییست ...

#مهدی_اخوان_ثالث

@foroogh_shamloo
مرا سفر به کجا می‌برد؟
کجا نشان قدم، ناتمام خواهد ماند 
و بند کفش به انگشت‌های نرمِ فراغت 
گشوده خواهد شد؟
کجاست جای رسیدن و پهن کردن یک فرش 
و بی‌خیال نشستن... 

#سهراب_سپهری

@foroogh_shamloo
انسان زاده شدن تجسّد وظیفه بود:
توان دوست داشتن و دوست داشته‌ شدن
توان شنفتن
توان دیدن و گفتن
توان اندُهگین و شادمان شدن
توان خندیدن به وسعت دل، توان گریستن از سُویدای جان
توان گردن به غرور برافراشتن در ارتفاع شُکوهناک فروتنی
توان جلیل به دوش بردن بار امانت
و توان غمناک تحمل تنهایی
تنهایی
تنهایی
تنهایی عریان
انسان
دشواری وظیفه است... .

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
مرا به تاریخ خودم ببر
تاریخی که در آن
رقاصه‌های زیبا می‌رقصند
تاریخی که بوسه‌های ناب دارد
برهنگی‌های پاک
آوازهای زیبا
پشت رودخانه‌های خروشان
مرا به تاریخ خودت ببر
به تاریخی که زنان در جهان حکومت کنند

و مردان ملتی سر به زیر باشند
و مردان فقط عاشق شوند
مرا به تاریخ خودم ببر

#محمود_درویش

@foroogh_shamloo
بیا ای روشن، ای روشن تر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی ها
دلم تنگ است

#مهدى_اخوان_ثالث

@foroogh_shamloo
2024/05/29 00:52:10
Back to Top
HTML Embed Code: