Telegram Web Link
کبریت زدم تو برای
این روشنایی محدود گریستی
سراپا در باد ایستادم من فقط یک نفرم ..
اما اکنون هزاران پرنده را در باد به یغما می برند
از مهتاب که به خانه باز گردم آهن ها زنگ خورده اند
شاعران نشانه ی باد را گم کرده اند
زنبوران عسل را فراموش کرده اند
افق بی روشنایی، در دستان تو نازنین جان می بازد
من گل سرخ بودم که سراسر مهتاب را شکستم
راه برای شاعران سالخورده هموار بود
من شاعر جوان مردمکان چشمانم را
رها می کردم که شهر را از دور ببینم
دیده بودم تصویری از عشق ندارم .

#احمدرضا_احمدی

@foroogh_shamloo
👍7😢4🕊21👏1
روشنايی پيش می‌آيد
و مرا در برمی‌گيرد
دنيا زيباست
و دستانم از اشتياق سرشار

نگاه از درختان برنمی‌گيرم
که سبزند و بار آرزو دارند
راه آفتاب از لا‌به‌لای ديوارها می‌گذرد

پشت پنجره‌ی درمانگاه نشسته‌ام
بوی دارو رخت بربسته
میخک‌ها جايی شکفته‌اند، می‌دانم
اسارت مسأله‌ای نيست
ببين
مسأله اين است که تسليم نشوی
 
#ناظم_حکمت

@foroogh_shamloo
11👍5👏5
شب با گلوی خونین خوانده‌ست
دیرگاه دریا نشسته سرد !

یک شاخه
در سیاهی جنگل
به سوی نور فریاد می کشد ...

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
👍11
جهان، به روایتِ خودش
عشق است
به روایتِ من اندوه...

#بیژن_جلالی

@foroogh_shamloo
16😢5👍4
بر شانه‌یِ من کبوتری‌ست
که از دهانِ تو آب می‌خورد
بر شانه‌یِ من کبوتری‌ست
که گلوی مرا تازه می‌کند.
بر شانه‌یِ من
کبوتری‌ست باوقار و خوب
که با من از روشنی سخن می‌گوید
و از انسان ــ که رب‌النوعِ همه خداهاست.

من با انسان
در ابدیتی پُرستاره گام می‌زنم..

#احمد_شاملو
#هوای_‌تازه

@foroogh_shamloo
12👍7
من‌ام آن زنی که تمامِ کشتی‌ها
در او غرق گشته
و تنهایش گذاشتند
و آن‌گاه که هیچ بادبانی
جز بال‌هایش برای او نمانده بود
آموخت که چگونه
از زن بودن رها شود
و به پرنده‌ی دریایی تبدیل شود...!

#غادة_السمان
برگردان: #سعید_هلیچی

@foroogh_shamloo
👍1810💔4
به نامِ صُلح
به نامِ حدیثِ غم بر الیافِ شاخه‌ها
و آیینِ جوانه‌ها
به نامِ آزادی
به نامِ زلالِ اندیشه در رنگینْ کمانِ بشر
به نامِ آنانی که:
نمک فرسودهِ‌شان می‌کند
و نمک
همان اشکْ‌هاشان است

#پل_الوار

@foroogh_shamloo
🕊118👍3
هاآی دختر بی قرار خیال و علف
برای قلب قشنگ هیاهو گرت چه بفرستم؟
چه بفرستم از این راه دور که شادمانت کند؟
جغجغه ای برای دلت
رنگین کمانی برای چشمانت
یا پرسشی خوف انگیز برای اندیشه ات

#منوچهر_آتشی

@foroogh_shamloo
14
با من بيا
با من بيا تا خونی كه از لبم چكيد
تا خونی كه از سكوتم
تا مرگ
با من بيا
تا دوباره به نوشداروی تو
روئينه جانی تازه بگيرم .
تا شرابی باشی
كه عشقی را سيراب می‌كند .
با من بيا تا طعم آتش را دوباره احساس كنم
آتشی از عشق و شراب

#پابلو_نرودا

@foroogh_shamloo
7🕊3👏2👍1
به تمامی از آنِ تو بودم و تسلیمِ تو
چون چاردیواری‌ خانه‌ی کوچکی

#احمد_شاملو
#مدایح_بی‌صله

@foroogh_shamloo
16👍4🕊4💔3
از من
تنها تو مانده‌ای
پر باز می‌کنم
بالم بر آسمان غروب می‌ساید
و شب می‌شود
تنها
در ظلمات جهان می‌گردم و
از بادها و شب پرگانم بیم نیست
از من تنها تو مانده‌ای

#شمس_لنگرودی

@foroogh_shamloo
🕊9😍4👍3
ای دل ای دیدهٔ بی‌باور،
ریب‌پروردهٔ شکّ‌آور،
ای دروغ دغلان‌دیده
ای ترازو نگه، ای عدل‌‌ترین داور،
این دگر شعبده و رقص عروسک نیست.
هان، ببین و بشناس،
بازیِ باد و مترسک نیست.
این بلوغ است، جوانه‌ست که می‌روید.

و سلامی که شکفتن به جهان گوید.
راز بذر است و شبِ تیرهٔ
اعماق چراغانی کردن.
باید این معجزه باور کرد
و نترسنده سر از خاک برآوردن.

#اخوان_ثالث

@foroogh_shamloo
👍85👏2
مردمی که به میل خود در
تاریکی نشسته اند،
نیازی به روشنایی ندارند...!

#احمد_کسروی

@foroogh_shamloo
👍306
ای وطن !
سالی می‌گذرد و سالی دیگر می‌آید
و همه چیز در تو بدتر می‌شود ...

#محمود_درویش

@foroogh_shamloo
💔29😢9👍3🕊3
اشک رازی‌ست
لب‌خند رازی‌ست
عشق رازی‌ست
اشکِ آن شب لب‌خندِ عشق‌ام بود.

قصه نيستم که بگویی
نغمه نيستم که بخوانی
صدا نيستم که بشنوی
يا چيزی چنان که ببينی
يا چيزی چنان که بدانی…
من دردِ مشترک‌ام مرا فرياد کن.

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
31💔7👍6🕊5
یک شب چو نام من بزبان آری
می خوانمت به عالم رؤیائی
بر موج‌های یاد تو می رقصم
چون دختران وحشی دریائی

یک شب لبان تشنه من با شوق
در آتش لبان تو می سوزد
چشمان من امید نگاهش را
بر گردش نگاه تو می دوزد

از زهره، آن الهه افسونگر
رسم و طریق عشق می آموزم
یک شب چو نوری از دل تاریک ی
در کلبه ات شراره می افروزم

آه، ای دو چشم خیره بره مانده
آری ، منم که سوی تو می آیم
بر بال بادهای جهان پیما
شادان به جستجوی تو می آیم

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
22👍11💔1
از صبح زود ابرها جابجا میشدند و باد موذی سردی میوزید.
پائین درختها پر از برگ مرده بود ،
برگهای نیمه جانی که فاصله بفاصله در هوا چرخ میزدند بزمین میافتادند.
یکدسته کلاغ با همهمه و جنجال بسوی مقصد نامعلومی می رفت.
خانه های دهاتی از دور مثل قوطی کبریت که رویهم چیده باشند با پنجره های سیاه و بدون در دمدمی و موقتی بنظر میآمدند.

#صادق_هدایت

@foroogh_shamloo
19👍3🕊3
در آوار ِ خونين ِ گرگ وميش
ديگرگونه مردی آنک،
که خاک را سبز مي خواست
و عشق را شايسته ی زيباترين ِ زنان
که اين اش
به نظر
هديّتي نه چندان کم بها بود
که خاک و سنگ را بشايد.

چه مردی! چه مردی!
که مي گفت
قلب را شايسته تر آن
که به هفت شمشير ِ عشق
در خون نشيند
و گلو را بايسته تر آن
که زيباترين ِ نام ها را
بگويد.

و شيرآهن کوه مردی از اين گونه عاشق
ميدان ِ خونين ِ سرنوشت
به پاشنه ی آشيل
درنوشت.ــ
روئينه تني
که راز ِ مرگ اش
اندوه ِ عشق و
غم ِ تنهائی بود.

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
👍105😢3
آمدن، رفتن، دویدن
عشق ورزیدن
در غم انسان نشستن
پابه به پای شادمانی های مردم پای کوبیدن
کار کردن.. کار کردن.. آرمیدن
چشم انداز بیابان های خشک و تشنه را دیدن
از سبوی تازه آب پاک نوشیدن
هم نفس با بلبلان کوهی آواره خواندن
در تله افتاده آهو بچگان را شیر دادن
کار کردن.. کار کردن.. آرمیدن
یا شبی برفی پیش آتش ها نشستن
دل به رویاهای گرم شعله بستن

آری.. آری.. زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرینه پا برجاست
گر بیفروزیش، رقص شعله اش در هر کران پیداست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست

#سیاوش_کسرایی

@foroogh_shamloo
19🕊11👍7
و چشمانت راز آتش است 
و عشقت پیروزی آدمی ست
هنگامی که به جنگ تقدیر می شتابد
و آغوشت، اندک جایی برای زیستن
اندک جایی برای مردن

#احمد_شاملو
#آیدا_در_آینه

@foroogh_shamloo
17👍3
2025/07/10 23:38:42
Back to Top
HTML Embed Code: