Telegram Web Link
ناشناسی درون سینه من
پنجه بر چنگ و رود می‌ساید
همره نغمه‌های موزونش
گوئیا بوی عود می‌آید

آه، باور نمی‌کنم که مرا
با تو پیوستنی چنین باشد
نگه آن دو چشم شور افکن
سوی من گرم و دلنشین باشد

بیگمان زان جهان رویایی
زهره بر من فکنده دیده عشق
می‌نویسم بروی دفتر خویش
جاودان باشی ای سپیده عشق

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
لب بر لبت
چنانت به درخت بچسبانم به دلتنگى
كه درخت شوى
كه رفتن اگر بخواهى،نتوانى
كه بمانى ...

#علیرضا_روشن

@foroogh_shamloo
در می‌رسد آن روز
که رود به سوی بلندی جریان یابد
تکه‌های برف در هوا معلق مانَد
کودکان رو به بلوغ و
بالغان رو به کودکی بربالند
حتا زمین مسیری معکوس در پیش گیرد
باد همه چیزی را با خود ببرد
زمین در خود به چرخش درآید
و هوشیاران را
همه چیزی را به وحشت افکند .
اگر کسی بار دیگر بذر افشاند
انسانیت می‌تواند دگرباره
به اوج شکوفایی رسد .

#مارگوت_بیکل
برگردان: #احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
من و تو یکی شوریم
از هر شعله‌ئی برتر،
که هیچ‌گاه شکست را بر ما چیره‌گی نیست
چرا که از عشق
روئینه تن‌ایم.

#احمدشاملو

@foroogh_shamloo
هرگز نمی‌توان
گل زخم‌های خاطره‌ای را ز قلب کَند 
که در این سیاه قرن
بی‌قلب زیستن
آسان‌تر است ز بی‌زخم زیستن
قرنی که قلب هر انسان
چندیدن هزار بار
کوچک‌تر است
از زخم‌های مزمن و رنجی که می‌کشد

#نصرت_رحمانی

@foroogh_shamloo
آخر گشوده شد ز هم آن پرده های راز
آخر مرا شناختی ای چشم آشنا

چون سایه دیگر از چه گریزان شوم ز تو
من هستم آن عروس خیالات دیرپا

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
آمدن، رفتن، دویدن
عشق ورزیدن
در غم انسان نشستن
پابه به پای شادمانی های مردم پای کوبیدن
کار کردن.. کار کردن.. آرمیدن
چشم انداز بیابان های خشک و تشنه را دیدن
از سبوی تازه آب پاک نوشیدن
هم نفس با بلبلان کوهی آواره خواندن
در تله افتاده آهو بچگان را شیر دادن
کار کردن.. کار کردن.. آرمیدن
یا شبی برفی پیش آتش ها نشستن
دل به رویاهای گرم شعله بستن

آری.. آری.. زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرینه پا برجاست
گر بیفروزیش، رقص شعله اش در هر کران پیداست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست

#سیاوش_کسرایی

@foroogh_shamloo
مرا به ياد خواهى آورد؛
روزى كه چشمانت خيس
و زيبایی‌ات ‏تنها در شعرهايم باقی مانده‌ست..

#اورهان_ولی

@foroogh_shamloo
بهار که بازگردد
شاید دیگر در دنیا نباشم.
امروز ای کاش می‌توانستم بهار را چو انسانی بینگارم
تا در عالمِ خیال ببینمش که بر مرگِ من مویه می‌کند
آن‌گاه که تنها دوست خود را از دست رفته می‌بیند.
بهار اما هیچ چیزی نیست:
نوعی نحوه‌ی گفتار است.
نه گل‌ها دگرباره بازمی‌گردند و نه برگ‌های سبز.
گل‌های دیگری می‌شکفند و برگ‌های سبز دیگری.
و روزهای دل‌چسب دیگری از پی می‌آیند.
هیچ‌چیز بازنمی‌گردد و نه هیچ‌چیز که تکرار شود،
چرا که همه‌چیز واقعی‌ست.‎

#فرناندو_پسوآ

@foroogh_shamloo
مرگ در برابرِ تو
سکوت می کند
و می‌اندیشد کاش زندگی بود.

#شمس_لنگرودی

@foroogh_shamloo
آه ...
سهم من اینست
سهم من اینست
سهم من
آسمانیست که آویختن پرده ای آن را از من می گیرد
سهم من پایین رفتن از یک پله متروکست
و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست
و در اندوه صدایی جان دادن که به من می گوید :

دستهایت را
دوست میدارم ...!

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
مرا پیکری است
تا چشم انتظار تو باشم
تا از دروازه های صبح
تا دروازه های شب در پی تو بشتابم
مرا پیکری است
بهر آنکه عمرم را با عشق تو سر کنم

#پل_الوار

@foroogh_shamloo
فرو می‌روم در آب
و چون نهنگی خسته که ساحل را نمی‌یابد
مردنم
تمام نمی‌شود...

#معین_دهاز

@foroogh_shamloo
عاشقانه هايی‌ می آيند و نمیروند
كه به هيچ زبانی‌ نه تصوير می‌شوند
و نه كلام !

#مسعود_كيميايی

@foroogh_shamloo
می‌خواهم از سر انگشتانت
بابونه‌های کوهی بچینم
شاید هنوز
طعم گس و غبارگون رگ‌هامان
در آن‌جا نشت نکرده‌ باشد
ما از پناه نسترن‌ها، آغاز کرده‌ایم
و این خیابان اکنون تابوتی مدور است
که هر چه می‌گردیم، می‌پیماییم
تمکین نمی‌پذیرد

#محمد_مختاری

@foroogh_shamloo
ما را مثل عقرب بار آورده اند؛ مثل عقرب!
ما مردم صبح که سر از بالین ورمی داریم تا شب که سر مرگمان را می گذاریم، مدام همدیگر را می گزیم. بخیلیم؛ بخیل! خوشمان می آید که سر راه دیگران سنگ بیندازیم؛ خوشمان می آید که دیگران را خوار و فلج ببینیم.
اگر دیگری یک لقمه نان داشته باشد که سق بزند، مثل این است که گوشت تن ما را می جود. تنگ نظریم ما مردم. تنگ نظر و بخیل. بخیل و بدخواه. وقتی می بینیم دیگری سر گرسنه زمین می گذارد، انگار خیال ما راحت تر است. وقتی می بینیم کسی محتاج است، اگر هم به او کمک کنیم، باز هم مایه خاطر جمعی ما هست. انگار که از سرپا بودن همدیگر بیم داریم!

#محمود_دولت_آبادی
#کلیدر

@foroogh_shamloo
هنوز می‌گذرم نیمه‌هایِ شب در شهر
مگر که لب بگشاید به خنده پنجره‌ای
کجاست دستِ گشاینده؟
خواب سنگین است
مرا به یاد بیاور
مرا ز یاد مبر
که انعکاسِ صدایم درونِ شب جاری‌ست ...

#حمید_مصدق

@foroogh_shamloo
به تو گفتم:
«گنجشکِ کوچکِ من باش
تا در بهارِ تو
من درختی پُر شکوفه شوم.»
و برف آب شد
شکوفه رقصید آفتاب در آمد.
من به خوبی‌ها نگاه کردم و عوض شدم
من به خوبی‌ها نگاه کردم
چرا که تو خوبی و این همه‌ی اقرارهاست،
بزرگ‌ترین اقرارهاست.
ــ من به اقرارهایم نگاه کردم
سالِ بد رفت و من زنده شدم
تو لبخند زدی و من برخاستم.

#احمد_شاملو

@foroogh_shamloo
همه عمر را عاشق بوده‌ام.
تو خود این را بهتر می‌دانی.
اما هرگز عشقی چنین پرشور نداشته‌ام.
عشقی که تنها هنر من، هنر کلام، در برابر آن بی‌رنگ می‌شود.

#احمد_شاملو
"نامه‌ی #احمد_شاملو به #آیدا"

@foroogh_shamloo
بدی های من چه هستند
جز شرم و عجز خوبی های من از بیان کردن!

جز ناله ی اسارت جویی های من
در این دنیایی که تا چشم کار میکند دیوار است و دیوار است و دیوار است
و جیره بندی آفتاب است
و قحطی فرصت است
و ترس است
و خفگی است
و حقارت است..!

#فروغ_فرخزاد

@foroogh_shamloo
2025/07/06 16:51:51
Back to Top
HTML Embed Code: