یه دختره جلوی تجمع بلندگو به دست اسم برندهایی که باید بایکوت بشن چون تو اسراییل فعالیت دارند رو میخوند (ویدئوش رو نمیذارم چون دچار شرم نیابتی میشید). یکی ازون برندها هم نایکی بود.
خودش این کتونی رو پوشیده بود.
اگه سوالتون اینه که «کی اینارو میکنه؟» باید بگم که رفقای پسرشون هم همینجوریاند، و مانعی در تختخواب ایجاد نمیشه.
@forrhino
خودش این کتونی رو پوشیده بود.
اگه سوالتون اینه که «کی اینارو میکنه؟» باید بگم که رفقای پسرشون هم همینجوریاند، و مانعی در تختخواب ایجاد نمیشه.
@forrhino
همه دنبال دوست از جانگذشته میگردند، که براشون جان بده، یا بیهیچتوقع هواشون رو داشته باشه. اما تو دنیای واقعی آدم بیشتر به متحد نیاز داره، تا دوست فداکار. و متحد لزوما کسی نیست که کاری برات انجام بده. بلکه در بیشتر موارد کسیه که کاری به کارت نداره.
ما در یک باکس فرهنگی بزرگ شدیم، که بدون اینکه حتی خودمون متوجه باشیم، تعریف شخصیمون از سعادت رو اون فرهنگ برامون تعیین کرده. و تعریف رسمی داخل این باکس اینه که سعادت یه ربطی به این داره که خدم و حشم داشته باشی! چون شاهان و شاهزادگان ته تهش به همین میرسیدند. برای همین حتی کارمند ساده هم به محض اینکه میفهمه اجازهش رو داره، شروع میکنه به خدمتطلبی: اینو برام بیار، اونو برام ببر، اینو برام درست کن، اونو برام بشور! تا جایی که در چارچوب فساد سیستماتیک، رشوه غیرنقدی، به یک پدیده به بزرگی رشوه نقدی تبدیل شده. به این معنی که رشوهگیرنده، دیگه صرفا به ارزش ریالی رشوهای که میگیره اهمیت نمیده؛ بلکه دنبال اینه که شکل این رو داشته باشه که دیگران نوکریش رو میکنند! بنابراین ممکنه به زیردستش بگه برو دو کیلو میوه بخر ببر خونهم تحویل بده به خانومم! با اینکه میتونه پولی رو که به شکل رشوه از دیگران گرفته صرف گرفتن پیک کنه، تا پیک میوه رو برای زنش ببره. اما اون کار جذابیتی براش نداره، با اینکه براش رایگانه و پول پیک رو از جیب خودش نداده. میخواد این کار از طریق نوکری انجام بشه، نه از طریق تجاری.
فهم بسیاری از مردم ما از رسیدن به «نان و نوا» همینه، و فراتر ازین نیست.
اما سعادت در بیشینه کردن مصونیت از شر دیگرانه. که حداکثری از غریبهها، طی توافقاتی رسمی و غیررسمی، متعهد باشند که برات دردسر درست نکنند. حس آرامش و آسایشی که این مصونیت ایجاد میکنه، به قدری قیمتی و ارزشمنده، که دیگه اهمیت نداره هیچ خدم و حشمی نداشته باشی، و حتی اهمیتی نداره اگه امکانات رفاهی ساده رو هم نداشته باشی و لباسات رو با دست بشوری.
اگه رد این کجفهمی در زندگی شخصی افراد رو دنبال کنید، به وضعیت کلی کشور هم میرسید. در تنظیم مناسبات، و طراحی حکمرانی، دنبال جنگلی هستند که توی اون جنگل دوستان جانبرکفی داشته باشند، که در روز مبادا از خطرات اون جنگل محافظتشون کنه، تا اینکه گلستانی داشته باشیم که کسی نوکر کسی نباشه.
به عبارت دیگه، ایرانی تیپیکال، زندگی خوب در جای بد رو ترجیح میده به زندگی سخت در جای خوب.
و تا وقتی این فرهنگ تغییر نکنه، تا دویست سال دیگه هم ایران یک جای بد خواهد بود.
به اسم خودتون اين متن رو اين ور و اون ور منتشر كنيد، اشكالى نداره. ميدونم اينجا جايه خوبى نيست.
@forrhino
ما در یک باکس فرهنگی بزرگ شدیم، که بدون اینکه حتی خودمون متوجه باشیم، تعریف شخصیمون از سعادت رو اون فرهنگ برامون تعیین کرده. و تعریف رسمی داخل این باکس اینه که سعادت یه ربطی به این داره که خدم و حشم داشته باشی! چون شاهان و شاهزادگان ته تهش به همین میرسیدند. برای همین حتی کارمند ساده هم به محض اینکه میفهمه اجازهش رو داره، شروع میکنه به خدمتطلبی: اینو برام بیار، اونو برام ببر، اینو برام درست کن، اونو برام بشور! تا جایی که در چارچوب فساد سیستماتیک، رشوه غیرنقدی، به یک پدیده به بزرگی رشوه نقدی تبدیل شده. به این معنی که رشوهگیرنده، دیگه صرفا به ارزش ریالی رشوهای که میگیره اهمیت نمیده؛ بلکه دنبال اینه که شکل این رو داشته باشه که دیگران نوکریش رو میکنند! بنابراین ممکنه به زیردستش بگه برو دو کیلو میوه بخر ببر خونهم تحویل بده به خانومم! با اینکه میتونه پولی رو که به شکل رشوه از دیگران گرفته صرف گرفتن پیک کنه، تا پیک میوه رو برای زنش ببره. اما اون کار جذابیتی براش نداره، با اینکه براش رایگانه و پول پیک رو از جیب خودش نداده. میخواد این کار از طریق نوکری انجام بشه، نه از طریق تجاری.
فهم بسیاری از مردم ما از رسیدن به «نان و نوا» همینه، و فراتر ازین نیست.
اما سعادت در بیشینه کردن مصونیت از شر دیگرانه. که حداکثری از غریبهها، طی توافقاتی رسمی و غیررسمی، متعهد باشند که برات دردسر درست نکنند. حس آرامش و آسایشی که این مصونیت ایجاد میکنه، به قدری قیمتی و ارزشمنده، که دیگه اهمیت نداره هیچ خدم و حشمی نداشته باشی، و حتی اهمیتی نداره اگه امکانات رفاهی ساده رو هم نداشته باشی و لباسات رو با دست بشوری.
اگه رد این کجفهمی در زندگی شخصی افراد رو دنبال کنید، به وضعیت کلی کشور هم میرسید. در تنظیم مناسبات، و طراحی حکمرانی، دنبال جنگلی هستند که توی اون جنگل دوستان جانبرکفی داشته باشند، که در روز مبادا از خطرات اون جنگل محافظتشون کنه، تا اینکه گلستانی داشته باشیم که کسی نوکر کسی نباشه.
به عبارت دیگه، ایرانی تیپیکال، زندگی خوب در جای بد رو ترجیح میده به زندگی سخت در جای خوب.
و تا وقتی این فرهنگ تغییر نکنه، تا دویست سال دیگه هم ایران یک جای بد خواهد بود.
به اسم خودتون اين متن رو اين ور و اون ور منتشر كنيد، اشكالى نداره. ميدونم اينجا جايه خوبى نيست.
@forrhino
For 🦏🏴
دیوار مهربانی یادتون هست؟ الان تو خیابون نمونهای ازش میبینید؟ یک حرکت بینظیر بود در دنیا، ولی انگار هیچوقت اتفاق نیفتاده. ایرانیها یک ملت پریودیک هستند. برای هر حرکتی یک پریود دارند. ازون پریود که بگذره، هرچقدر هم تبلیغات انجام بدی مثل اینه که با دیوار…
خارجیها فکر میکنند در ایران ممکن بود برای آرمیتا هم اعتراضاتی مثل پارسال شکل بگیره اما به خاطر اتفاقات منطقه شکل نگرفت. در داخل هم همه فکر میکنند مهندسی خبر توسط حکومت باعث شده شکل نگیره. چه در داخل و چه در خارج، با واقعیت پریودیک بودن جامعه ایرانی آشنا نیستند.
@forrhino
@forrhino
سریال فرندز در جهان سوم بیننده بیشتری داشت تا در آمریکا و کانادا. چون یک پکیج از ارزشهای جدید بود: ارتباطات جنسی آزاد، بیقیدی، اصالت خوشگذرانی، بازتعریف خانواده، استقلال، و شوخی با هرچیز قدیمی. همه اینها برای آدم جهانسومی که گروگان جامعه سنتی خودشه، مثل یک شربت گوارا بود.
@forrhino
@forrhino
بالاخره اکانتم در توعیتر رو دیاکتیو کردم. سال ۲۰۱۲ ساخته بودمش. یازده سال زشتی بود، ولی گذشت. اون یکی اکانت سال ۲۰۰۹ ساخته شده بود، و اون رو هم دیاکتیو کردم. این یکی چهارده سال قدمت داشت و توش کسانی رو داشتم که تو اولین تجمعات اعتراضی زنان در تهران شرکت کرده بودند. و اگه کنجکاوید که بدونید چه چیزی تغییر کرده، باید بگم هیچ. جاکش بچه آخوند، هنوز جاکش بود. پخمه هنوز پخمه، و عافیتطلب خود بامزهپندار، همچنان عافیتطلب خود بامزهپندار، و معتاد هشتگ همچنان معتاد هشتگ. همگی زیر بار فشار اقتصادی زایمان کرده بودند، ولی نسبت چهل میلیون کسخل و چهل میلیون کسکش تغییری نکرده بود.
در مورد خارجیها، با یک اکانت، چپها رو فالو میکردم و با اون یکی راستها رو. دو تایملاین کاملا متفاوت بود. برای مطالعه اینکه پروپاگاندا چطور کار میکنه لازم داشتم. اما دیگه چیزی نبود که بخوام یاد بگیرم. اگه کنجکاوید که بدونید چه چیزی تغییر کرده، باید بگم هیچ. اگه اسکرینشات میگرفتند و تاریخها رو حذف میکردند نمیتونستم با اطمینان بگم برای امروزه یا چهارده سال پیش. بچه لیبرالِ زیرخواب مسلمانان، همچنان بچه لیبرال زیرخواب مسلمانان بود، و هوچیباز مسیحی همچنان هوچیباز مسیحی. مسابقه کی دلش برای جامعه بشری بیشتر میسوزه هم همچنان برقرار.
این چهارمین یا پنجمین باره (دقیق یادم نیست) که یک آرشیو بزرگ شامل تعاملات، تبادلات، خاطرات، و دراما رو یکجا میریزم در سطل زباله. اگه کنجاوید که بدونید چه حسی ازین دور ریختنها دارم، باید بگم هیچ. من جزء کسانی بودم که روی پرسپشن آدمها از دنیایی که توش هستند اثرگذارند. ولی بهیچوجه حق ندامت از وقت و انرژی که گذاشتن بدون اینکه افکت کلانی داشته باشند، ندارند، چون از همون ابتدا پذیرفته بودند که با یک میدان موقتی طرفند.
اگه علم و بلوغ الانم رو داشتم و به سال ۲۰۰۷ برمیگشتم، دیگه این کار رو نمیکردم. شاید به ژاپن فرار میکردم و یه باغچه در شهری دورافتاده میخریدم و همونجا سبزیجات میکاشتم و مرغ و خروس نگه میداشتم. برخلاف تصور عموم، بهترین ریسکی که انسان میتونه باش برخورد داشته باشه، ریسک حوادث طبیعی مثل سیل و زلزله و طوفانه. ریسک برخورد با بقیه انسانها، که در شهرها و در اینترنت وجود داره، خیلی بدتره. درسته که طبیعت خشنه، ولی قابل فهمه. ریسک اینکه آب بیاد باغچهت رو ببره یا صاعقه بزنه به سگت، ریسک لطیفیه. در حالت کلی این یکجور شکستگراییه. یعنی محتوم دانستن اینکه «شهر به عنوان نماد تمدن رو نمیشه به صراط مستقیم هدایت کرد، پس بهتره فرار کنیم به کوهها تا ملت کله خود را به هر دیگ پر از گهی که خواستند فرو کنند». متأسفانه ورژن مدرن این صوفیسم پوچگرایانه دوباره در حال ظهوره. تا جایی که دارند سر زمینهای دورافتاده هم دعوا میکنند. ولی من در قبیله این فراریان مأیوس نیستم. من فقط به این درک رسیدم که فکر هدایت جماعت، خود شرکه! چون حتی خدا هم دنبال هدایت همه و فیکس کردن همهچیز نیست. و اگه پانزده سال پیش این درک رو داشتم، به این شرک آلوده نمیشدم.
دعوا با اشرار، منطقه آزاد نداره، و تو همون باغچه فرضی در ژاپن هم قطعا باید با اشرار زمان و مکان مواجه میشدم. اما قطعا وقتم رو صرف اینکه به دیگران بگم باید چطور در برابر واقعیتهای جهان، پخمه نبود، نمیکردم؛ و خودم رو خیلی خیلی خیلی کمتر جدی میگرفتم.
@forrhino
در مورد خارجیها، با یک اکانت، چپها رو فالو میکردم و با اون یکی راستها رو. دو تایملاین کاملا متفاوت بود. برای مطالعه اینکه پروپاگاندا چطور کار میکنه لازم داشتم. اما دیگه چیزی نبود که بخوام یاد بگیرم. اگه کنجکاوید که بدونید چه چیزی تغییر کرده، باید بگم هیچ. اگه اسکرینشات میگرفتند و تاریخها رو حذف میکردند نمیتونستم با اطمینان بگم برای امروزه یا چهارده سال پیش. بچه لیبرالِ زیرخواب مسلمانان، همچنان بچه لیبرال زیرخواب مسلمانان بود، و هوچیباز مسیحی همچنان هوچیباز مسیحی. مسابقه کی دلش برای جامعه بشری بیشتر میسوزه هم همچنان برقرار.
این چهارمین یا پنجمین باره (دقیق یادم نیست) که یک آرشیو بزرگ شامل تعاملات، تبادلات، خاطرات، و دراما رو یکجا میریزم در سطل زباله. اگه کنجاوید که بدونید چه حسی ازین دور ریختنها دارم، باید بگم هیچ. من جزء کسانی بودم که روی پرسپشن آدمها از دنیایی که توش هستند اثرگذارند. ولی بهیچوجه حق ندامت از وقت و انرژی که گذاشتن بدون اینکه افکت کلانی داشته باشند، ندارند، چون از همون ابتدا پذیرفته بودند که با یک میدان موقتی طرفند.
اگه علم و بلوغ الانم رو داشتم و به سال ۲۰۰۷ برمیگشتم، دیگه این کار رو نمیکردم. شاید به ژاپن فرار میکردم و یه باغچه در شهری دورافتاده میخریدم و همونجا سبزیجات میکاشتم و مرغ و خروس نگه میداشتم. برخلاف تصور عموم، بهترین ریسکی که انسان میتونه باش برخورد داشته باشه، ریسک حوادث طبیعی مثل سیل و زلزله و طوفانه. ریسک برخورد با بقیه انسانها، که در شهرها و در اینترنت وجود داره، خیلی بدتره. درسته که طبیعت خشنه، ولی قابل فهمه. ریسک اینکه آب بیاد باغچهت رو ببره یا صاعقه بزنه به سگت، ریسک لطیفیه. در حالت کلی این یکجور شکستگراییه. یعنی محتوم دانستن اینکه «شهر به عنوان نماد تمدن رو نمیشه به صراط مستقیم هدایت کرد، پس بهتره فرار کنیم به کوهها تا ملت کله خود را به هر دیگ پر از گهی که خواستند فرو کنند». متأسفانه ورژن مدرن این صوفیسم پوچگرایانه دوباره در حال ظهوره. تا جایی که دارند سر زمینهای دورافتاده هم دعوا میکنند. ولی من در قبیله این فراریان مأیوس نیستم. من فقط به این درک رسیدم که فکر هدایت جماعت، خود شرکه! چون حتی خدا هم دنبال هدایت همه و فیکس کردن همهچیز نیست. و اگه پانزده سال پیش این درک رو داشتم، به این شرک آلوده نمیشدم.
دعوا با اشرار، منطقه آزاد نداره، و تو همون باغچه فرضی در ژاپن هم قطعا باید با اشرار زمان و مکان مواجه میشدم. اما قطعا وقتم رو صرف اینکه به دیگران بگم باید چطور در برابر واقعیتهای جهان، پخمه نبود، نمیکردم؛ و خودم رو خیلی خیلی خیلی کمتر جدی میگرفتم.
@forrhino
یکی از فحشهای باکلاس این بود که میگفتن طرف تکبعدیه!
ولی اگه تناسب رو لحاظ کنیم اون خوبه، چون مواردی داریم که طرف اصلا بعد نداره و مغزش مثل نخ نبات شده.
یکی از کلیشههای دستمالی شده اخیر این بُعدلِسها اینه: «هرکی میخواد جنایت کنه اینترنت رو قطع میکنه!».
این رو شاقول قرار میده برای خودش، و بعد که نقض شد میمونه توش. حالا یا اینجوری نقض میشه که سوئد هم در ناآرامی اینترنت رو قطع میکنه، یا اینجوری نقض میشه که جمهوری اسلامی در نآرامی قطع نمیکنه!
معمولا کسخل جماعت، هم برای خودش زحمت درست میکنه و هم برای دیگران. مثل همینهایی که پارسال شاقولشون گیر کرد به پاشنه پای خودشون و هی میپرسیدن: «چرا اینترنت رو قطع نمیکنند؟ هدفشون چیه؟ نکنه شلوغیها کار خودشونه؟». واسه خودش تله ذهنی کار میذاره، بعد خودش میفته توش، بعد نمیتونه جواب بده، بعد میگه وای فضا غبارآلوده، تشخیص نمیدیم!
کسخل، غباری در کار نیست، خودت از تو کونت یک «اصل» درآوردی، وقتی نمیدونستی دولتها چجوری کار میکنند و بروکراتها چجوری دستورالعمل صادر میکنند و چقدر دستورات میتونه به مود سیستم و مود افراد بستگی داشته باشه، و بعد واقعیت با اصل اختراعیت جور در نیومد، بعد پنجتا نظریه توطئه درآوردی که جبرانش کنه، بعد مثل گربهای که لای کاموا گیر کرده، خودت رو گیج کردی فقط.
@forrhino
ولی اگه تناسب رو لحاظ کنیم اون خوبه، چون مواردی داریم که طرف اصلا بعد نداره و مغزش مثل نخ نبات شده.
یکی از کلیشههای دستمالی شده اخیر این بُعدلِسها اینه: «هرکی میخواد جنایت کنه اینترنت رو قطع میکنه!».
این رو شاقول قرار میده برای خودش، و بعد که نقض شد میمونه توش. حالا یا اینجوری نقض میشه که سوئد هم در ناآرامی اینترنت رو قطع میکنه، یا اینجوری نقض میشه که جمهوری اسلامی در نآرامی قطع نمیکنه!
معمولا کسخل جماعت، هم برای خودش زحمت درست میکنه و هم برای دیگران. مثل همینهایی که پارسال شاقولشون گیر کرد به پاشنه پای خودشون و هی میپرسیدن: «چرا اینترنت رو قطع نمیکنند؟ هدفشون چیه؟ نکنه شلوغیها کار خودشونه؟». واسه خودش تله ذهنی کار میذاره، بعد خودش میفته توش، بعد نمیتونه جواب بده، بعد میگه وای فضا غبارآلوده، تشخیص نمیدیم!
کسخل، غباری در کار نیست، خودت از تو کونت یک «اصل» درآوردی، وقتی نمیدونستی دولتها چجوری کار میکنند و بروکراتها چجوری دستورالعمل صادر میکنند و چقدر دستورات میتونه به مود سیستم و مود افراد بستگی داشته باشه، و بعد واقعیت با اصل اختراعیت جور در نیومد، بعد پنجتا نظریه توطئه درآوردی که جبرانش کنه، بعد مثل گربهای که لای کاموا گیر کرده، خودت رو گیج کردی فقط.
@forrhino
شاملو در شعری که برای پاییز سروده میگوید:
«یأسِ موقرانهی برگی که بیشتاب، بر خاک مینشیند.»
این تعبیرِ «موقّرانه» خیلی درست و بهجا است.
در شمایل پاییز، چه یأس باشد، چه اندوه و چه شکست، وقاری نیز هست. حُزن و یأسی موقّرانه، با وقار. رفتاری بالغانه و خرسند دارد. مثل پیری خردمند که در آستانه مرگ نشسته و به راهی که فراپشت نهاده نگاه میکند. میداند که بهار سال آینده را نخواهد دید، اما بیتاب نیست، مغشوش نیست، مشوّش نیست، به سرنوشت خویش رضا داده و در اندوه و انتظارش، زیباست.
معلوم نیست. شاید یأسی هم در کار نباشد. شاید در ظاهرِ اندوهناکش، امیدی پنهان است. هر چه هست، در هر حالی که هست، موقّرانه زیباست.
@forrhino
«یأسِ موقرانهی برگی که بیشتاب، بر خاک مینشیند.»
این تعبیرِ «موقّرانه» خیلی درست و بهجا است.
در شمایل پاییز، چه یأس باشد، چه اندوه و چه شکست، وقاری نیز هست. حُزن و یأسی موقّرانه، با وقار. رفتاری بالغانه و خرسند دارد. مثل پیری خردمند که در آستانه مرگ نشسته و به راهی که فراپشت نهاده نگاه میکند. میداند که بهار سال آینده را نخواهد دید، اما بیتاب نیست، مغشوش نیست، مشوّش نیست، به سرنوشت خویش رضا داده و در اندوه و انتظارش، زیباست.
معلوم نیست. شاید یأسی هم در کار نباشد. شاید در ظاهرِ اندوهناکش، امیدی پنهان است. هر چه هست، در هر حالی که هست، موقّرانه زیباست.
@forrhino
هرچی بیشتر طرز کار دنیا رو بفهمی، یک چیز بیشتر از قبل شوکهت میکنه:
اینکه این طرز کار، هم مأیوسکننده و هم هیجانانگیزه. مأیوسکنندهست چون سهم کارهای احمقانه در این طرز کار، خیلی بالاست. و هیجانانگیزه چون با وجود سهم بالای کارهای احمقانه، کارهای بزرگ و معجزهواری هم انجام میشه.
@forrhino
اینکه این طرز کار، هم مأیوسکننده و هم هیجانانگیزه. مأیوسکنندهست چون سهم کارهای احمقانه در این طرز کار، خیلی بالاست. و هیجانانگیزه چون با وجود سهم بالای کارهای احمقانه، کارهای بزرگ و معجزهواری هم انجام میشه.
@forrhino
به عنوان کسی که رسیدن کانالهای پربازدید یوتیوب از جایی که هیچکس نمیشناختشون، به جایی که چهره جهانی شدهاند، رو دیده، میتونم یک جمعبندی کلی برای کسانی که دنبال جذب مخاطب هستند بدم:
«همواره مردم دنبال کسی هستند که چیزی بلده».
بله دوز و کلک و الگوریتم و هوچیگری میتونه به بعضیها بیشتر از چیزی که ارزش تولید میکنن، پاداش بده؛ ولی اونها اقلیتند، و دورانشون هم موقتیه. هوش مصنوعی هم با اونها مهربان نخواهد بود (حتی هوش مصنوعی خود گوگل این قابلیت رو پیدا کرده که ویدئو رو به جای شما ببینه و خلاصهش رو براتون بگه، تا گول تیترهای اغراق آمیزش رو نخورید).
آیا هوش مصنوعی نمیتونه جای معلم رو بگیره؟ البته که میتونه. ولی هنوز دو خصلت آدمی که چیزی بلد است رو پیدا نکرده: ۱- شخصیت و ۲- قصهسازی.
شخصیت کسی که چیزی بلد است، در نحوه توضیح دادن چیزی که بلد است، تأثیر داره. همچنین کسانی در توضیح دادن چیزهایی که بلدند موفقترند که میتونند قالبهای روایی بهتری براش بسازند. این قالب میتونه صرفا متنی برای روخوانی روی ویدئو باشه، یا شامل نحوه تدوین و کارگردانیش هم بشه. تمام کانالهایی که چیزی برای یادگرفتن دارند، و به شهرت رسیدند، قصهگوهای خوبی هستند.
ممکنه چیزهایی رو خیلی بلد باشید، و کسی بتون گوش نده. ولی باید اول برسید به جایی که خیلی بلد باشید، تا معلوم بشه کسی گوش میده یا نمیده.
@forrhino
«همواره مردم دنبال کسی هستند که چیزی بلده».
بله دوز و کلک و الگوریتم و هوچیگری میتونه به بعضیها بیشتر از چیزی که ارزش تولید میکنن، پاداش بده؛ ولی اونها اقلیتند، و دورانشون هم موقتیه. هوش مصنوعی هم با اونها مهربان نخواهد بود (حتی هوش مصنوعی خود گوگل این قابلیت رو پیدا کرده که ویدئو رو به جای شما ببینه و خلاصهش رو براتون بگه، تا گول تیترهای اغراق آمیزش رو نخورید).
آیا هوش مصنوعی نمیتونه جای معلم رو بگیره؟ البته که میتونه. ولی هنوز دو خصلت آدمی که چیزی بلد است رو پیدا نکرده: ۱- شخصیت و ۲- قصهسازی.
شخصیت کسی که چیزی بلد است، در نحوه توضیح دادن چیزی که بلد است، تأثیر داره. همچنین کسانی در توضیح دادن چیزهایی که بلدند موفقترند که میتونند قالبهای روایی بهتری براش بسازند. این قالب میتونه صرفا متنی برای روخوانی روی ویدئو باشه، یا شامل نحوه تدوین و کارگردانیش هم بشه. تمام کانالهایی که چیزی برای یادگرفتن دارند، و به شهرت رسیدند، قصهگوهای خوبی هستند.
ممکنه چیزهایی رو خیلی بلد باشید، و کسی بتون گوش نده. ولی باید اول برسید به جایی که خیلی بلد باشید، تا معلوم بشه کسی گوش میده یا نمیده.
@forrhino
درآمد دولت تایلند، به دلار، در سالی که گذشت، دو برابر درآمد دولت ایران، به دلار، که حضرات برای سال بعد در نظر گرفتهاند، بود. اما مالیات ارزش افزوده در تایلند همچنان ۷ درصده، و در ایران قراره ۱۰ درصد باشه. همچنین تورم در تایلند کمی بیشتر از ۱ درصده، و در ایران بالای ۵۰ درصد.
چرا؟!
چون نظر پدر و مادرتون این بود که باید اسلام رو نجات داد و نباید خدا رو تنها گذاشت.
@forrhino
چرا؟!
چون نظر پدر و مادرتون این بود که باید اسلام رو نجات داد و نباید خدا رو تنها گذاشت.
@forrhino
هروقت یکی از طرفین یک زوج اومد گفت از یک رابطه توکسیک بیرون اومدم و الان با کسی هستم که برخلاف قبلی خیلی هوامو داره، احتمال بالایی وجود داره که حالا، الان این آدم جدیدی که پیدا کرده، در یک رابطه توکسیک افتاده باشه!
مردم خودشون رو آنالیز نمیکنند، و نمیخوان هم که بکنند. هرچیزی که از خودشون میشناسند رو به دیگران عرضه میکنند.
به هر مخالفتی ممکنه بگن لجبازی، چون اون مخالفت ناراحتشون میکرده. و به هر مخالفت نکردنی بگن مهربانی، چون اون مخالفت نکردن بشون آرامش میداده. وقتی ناراحتی، دوست داری تأیید کنند که باید ناراحت باشی. و وقتی خوشحالی دوست داری تأیید کنند که باید خوشحال باشی. برای اینکه تأییدشون رو بگیری، بهتره چیزی که برای خودت حس منفی داره رو منفی معرفی کنی، و چیزی که برای خودت حس مثبت داره رو مثبت معرفی کنی. برای همین اگه یه روز دلت بخواد تنها باشی، اما باز هم صدات کنه، نمیگی یه روز میخواستم تنها باشم اما «جور نشد». میگی یه روز میخواستم تنها باشم و «نذاشت».
تا این رویکرد تغییر نکنه، رابطه توکسیک متوقف نمیشه. فقط اونی که تسلیم شده جابجا میشه. و برای همین اگه طرفِ تسلیم یه روز بخواد تنها باشه و باز هم بش کار بسپاری، نمیگی یه روز میخواست تنها باشه و «نذاشتم». میگی «انقدر مهربونه» که روزی که میخواست تنها باشه هم کار منو انجام داد!
تمام نرمافزارهای ابلیس بودن از همون کارخانه روی مغزت نصب شده. از قبل همه رو چک کن، که وقتی پنجره پیغامش باز شد، سوپرایز نشی!
@forrhino
مردم خودشون رو آنالیز نمیکنند، و نمیخوان هم که بکنند. هرچیزی که از خودشون میشناسند رو به دیگران عرضه میکنند.
به هر مخالفتی ممکنه بگن لجبازی، چون اون مخالفت ناراحتشون میکرده. و به هر مخالفت نکردنی بگن مهربانی، چون اون مخالفت نکردن بشون آرامش میداده. وقتی ناراحتی، دوست داری تأیید کنند که باید ناراحت باشی. و وقتی خوشحالی دوست داری تأیید کنند که باید خوشحال باشی. برای اینکه تأییدشون رو بگیری، بهتره چیزی که برای خودت حس منفی داره رو منفی معرفی کنی، و چیزی که برای خودت حس مثبت داره رو مثبت معرفی کنی. برای همین اگه یه روز دلت بخواد تنها باشی، اما باز هم صدات کنه، نمیگی یه روز میخواستم تنها باشم اما «جور نشد». میگی یه روز میخواستم تنها باشم و «نذاشت».
تا این رویکرد تغییر نکنه، رابطه توکسیک متوقف نمیشه. فقط اونی که تسلیم شده جابجا میشه. و برای همین اگه طرفِ تسلیم یه روز بخواد تنها باشه و باز هم بش کار بسپاری، نمیگی یه روز میخواست تنها باشه و «نذاشتم». میگی «انقدر مهربونه» که روزی که میخواست تنها باشه هم کار منو انجام داد!
تمام نرمافزارهای ابلیس بودن از همون کارخانه روی مغزت نصب شده. از قبل همه رو چک کن، که وقتی پنجره پیغامش باز شد، سوپرایز نشی!
@forrhino